امامان و اقامه حدود الهي
اقامه حدود و واژه ي حد
به نظر مي رسد که واژه حد در اصطلاح شرعي به دو معنا آمده است يکي به معناي عام که کليه مقررات شرعي است که در آيات متعددي آمده است مثلاً در آيه 187 سوره بقره بعد از اعلام ممنوعيت جنسي در اعتکاف و احکامي درباره روزه و نيز در آيات 229 و 230 بقره و آيه 10 طلاق بعد از بيان قسمتي از احکام طلاق و آيه 4 سوره مجادله بعد از بيان کفاره ظهار تلک حدود الله" آمده است. در تمامي اين موارد احکام و قوانيني وجود دارد که تجاوز از آنها ممنوع است و به همين جهت به عنوان مرزهاي الهي شناخته شده اند.
و دوم حد به معناي خاص است که در کتاب الحدود از آن بحث مي شود، و به مجازاتي گفته مي شود که نوع و ميزان و کيفيت آن در شرع تعيين شده است مرحوم محقق در شرايع مي گويد: کل ماله عقوبة مقدرة يسمي حداً هر چيزي که مجازاتي مشخص دارد نام آن مجازات، حد است. و ريشه آن برگرفته از معناي لغوي است زيرا که حد مانعي براي تکرار عمل ناپسند است مانند حد زنا و حد خمر که هم مانع تکرار اين اعمال مي شود و هم ديگران را از اين امر باز مي دارد.
امامان و اجراي مقررات الهي
امام علي (ع) و اجراي مقررات الهي
تلاش هاي فراوان مولي علي (ع) جهت اجراي قوانين اسلام در عرصه سياست اداري، سياست فرهنگي، سياست اقتصادي، سياست اجتماعي، سياست قضائي، سياست جنگي و سياست امنيتي نيازمند تأليف کتابهاي مبسوط است. (3)
نمي توان اندوه و غصه را پنهان نمود که متأسفانه منحرفان نگذاشتند اين حکومت عدالت گستر به اهداف بلندش نائل آيد و گرنه امروز مسلمين سرنوشتي بهتر از آنکه امروز دارند مي داشتند. مولي علي (ع) فرمود: لو قد استوت قدماي من هذه المداحض لغيرت اشياء (4) اگر گامهايم استوار ماند و از اين فتنه ها خلاص گردم اموري را تغيير خواهم داد و بدعتهايي را که گزارده اند از ميان خواهم برد.
مولي علي (ع) با کلمه لو" همراه با برطرف شدن مشکلات که از جمله آنها فتنه گري هاست در حقيقت هدف و آرزوي خود را بيان مي کند، که اگر اين مشکلات برطرف شود فسادهاي موجود در انديشه و عمل را اصلاح خواهد کرد. ولي سوگ مندانه بايد گفت که اين امکان فراهم نشد و شمشير ستم ولايت ستيزان، فرق مبارک علي را شکافت و دنياي بشريت را در حسرت حکومت عدل گذاشت به اميد آنکه فرزند برومندش با ظهورش جهان تشنه عدالت را با حکومت عدلش سيراب کند.
امام حسن (ع) و اجراي مقررات الهي
امام حسين (ع) و اجراي مقررات الهي
مبناي اين رفتار حکم و قانون خداست که حکومت معاويه مشروعيت ندارد و هر چقدر که مي شود و توان است بايد براي تضعيف حکومت جور، تلاش کرد و اين برخورد امام مصداقي از مصاديق اين کلي بود. امام با عمل اثبات کرد که معاويه حق حکومت و گرفتن ماليات و باج و خراج و مصرف آن را ندارد و اينها همه از حقوق حاکم حق است و حاکم حق، آن حضرت است و هم اوست که بايد اموال بيت المال را روي موازين اسلام در مصارف آن صرف کند.
مقصود آنکه امامان حتي در هنگامي که حاکميت هم نداشتند و اندکي قدرت داشتند همان را در مسير اجراي دين به کار گرفتند و اينست معناي واقمتم حدوده".
امامان و اجراي حدود به معناي خاص
اجراي حدود هدف حکومت ديني
اللهم انک تعلم انه لم يکن الذي کان منا منافسه في سلطان و لا التماس شي ء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دينک و نظهر الاصلاح في بلادک فيأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک" (8)
2-اصلاحات در تمام شؤون اجتماعي اعم از سياسي، اقتصادي و فرهنگي... و نظهر الاصلاح في بلادک
3-در امنيت قرار گرفتن مظلومين فيأمن المظلومون من عبادک
4-اقامه ي اجراي حدود تعطيل شده الهي و تقام المعطله من حدودک
اهداف بعثت انبياء
او کسي است که در ميان جمعيت درس ناخوانده رسولي از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکيه کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت را بياموزد هر چند پيش از آن در گمراهي آشکار بودند. و در جاي ديگر اقامه قسط و عدالت اجتماعي را هدف قيام انبياء ذکر مي کند.
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوي عزيز" (10)
ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم و با آنها کتاب آسماني و ميزان (شناسائي حق از باطل و قوانين عادلانه ) نازل کرديم تا مردم قيام به عدالت کنند و آهن را نازل کرديم که در آن نيروي شديد و منافعي براي مردم است تا خداوند بداند (علم خدا تجلي يابد) چه کسي او و رسولانش را ياري مي کند بي آنکه او را ببيند خداوند قوي و شکست ناپذير است.
بينات" دلائل روشن، معني گسترده اي دارد که شامل معجزات و دلائل عقلي مي شود که انبياء و رسولان الهي به آن مجهز بودند.
کتاب" همان کتب آسماني است و از آنجا که روح و حقيقت همه آنها يک چيز است به صورت مفرد ذکر شده است هر چند با گذشت زمان و تکامل انسان ها محتواي آن کاملتر مي گردد.
ميزان" به معناي وسيله سنجش و وزن کردن است که مصداق حسي آن ترازوهايي است که وزن اجناس را با آن مي سنجند و در اينجا مقصود مصداق معنوي آن است که تمام اعمال انسان ها را با آن مي سنجند يعني احکام و قوانين الهي که معيار سنجش نيکي ها، بدي ها، ارزشها و ضد ارزشهاست.
قسط به معناي عدالت اجتماعي است. نکته جالب اين است که آيه مي گويد: ليقوم الناس بالقسط تا خودجوش، مردم به برپايي قسط همت گمارند نه ليقيموا الناس بالقسط مردم را وادار به قسط کنند هدف آن است. يعني کار انبياء اين است که فرهنگ سازي کنند، فرهنگ سازي که از ابعاد آن فرهنگ عدالت است. مهم اين است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجري عدالت گردند و اين راه را با پاي خويش بپويند.
اين جملات مولا علي (ع) مي تواند در حقيقت تفسير اين آيه شريفه باشد و در آيه ديگر ياران خداوند را چنين مي ستايد که:
الذين ان مکناهم في الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبه الامور." (11)
کساني که هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را برپا مي دارند و زکات مي دهند و امر به معروف و نهي از منکر مي کنند و پايان همه کارها از آن خداست مکنا" از ماده تمکين و تمکين به معناي فراهم ساختن وسائل و ابزار کار است اعم از آلات لازم يا علم و آگاهي کافي و توان و نيروي جسمي و فکري.
معروف" به معناي کارهاي خوب و حق است.
منکر" به معناي کارهاي زشت و باطل است.
اقامه صلوه ضمن اينکه نماز در قله آن است که پرچم معنويات است مي تواند به نحوي به معناي برپايي تمام ابعاد معنويت باشد.
ايتاء الزکوه" ضمن اينکه زکوه مصطلح در متن آن است مي تواند به معناي روابط درست اجتماعي با ويژگي هاي مکتبي آن باشد.
امر به معروف و نهي از منکر" تجلي برجسته غيرت دين است. يعني ياران خداوند به هنگام قدرت با غيرت ديني که دارند تمام تلاش خود را جهت تحقق معروف ها و منزوي کردن منکرها به کار مي گيرند.
اقامه حدود و تلاش فرهنگي
پي نوشت ها :
1.العين جلد 3، ص 19، صحاح اللغه جلد 2، ص 3، مصباح المنير، ج 1، ص 124 قاموس اللغه جلد 1، ص 296 و....
2.مفردات راغب کلمه، حد.
3.ر.ک به جلد چهارم چهارم موسوعه الامام علي بن ابي طالب (ع).
4.نهج البلاغه کلمه قصار، 272.
5.صلح الحسن تأليف راضي آل ياسين، ص 76 ؛ ارشد مفيد، ص 168.
6.شرح نهج البلاغه ابن بي الحديد معتزلي، ج 4، ص 327. (4 جلدي)
7.انساب الاشراف، ج 6، ص 145؛ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 20 ؛ الشافي، ج 3، ص 254.
8.نهج البلاغه، خطبه 131.
9.سوره جمعه، آيه ي 2.
10.سوره حديد، آيه ي 25.
11.سوره ي حج، آيه ي 41.