از پليس ها مي ترسم

آلفرد هيچکاک- کارگردان افسانه اي انگليسي- يکي از کساني است که در راه انداختن تعليق هاي نفسگير در فيلم هايي که مي سازد، شهرت دارد. او با تزريق ترس به داستان هايي که مي نويسد، آن چنان استرسي به بيننده وارد مي کند که نظيرش را فقط مي توان در کارهاي او ديد و بس.
جمعه، 2 تير 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از پليس ها مي ترسم

 از پليس ها مي ترسم
از پليس ها مي ترسم


 






 

استاد مسلم ساخت فيلم هاي ترسناک؛ آلفرد هيچکاک
 

آلفرد هيچکاک- کارگردان افسانه اي انگليسي- يکي از کساني است که در راه انداختن تعليق هاي نفسگير در فيلم هايي که مي سازد، شهرت دارد. او با تزريق ترس به داستان هايي که مي نويسد، آن چنان استرسي به بيننده وارد مي کند که نظيرش را فقط مي توان در کارهاي او ديد و بس.
هيچکاک اخلاق هاي عجيب و منحصري داشت، مثلاً با ميل فراوان استارت يک کار را مي زد اما در نيمه راه وقتي به طور غريزي فکر مي کرد چيز خوبي از آب در نمي آيد، آن را رها مي کرد و مي رفت سراغ کار ديگري. در کارنامه کاري او از اين نوع فيلم ها به وفور ديده مي شود.
شماره 13 ضامني براي قاضي نيست، مرد کور، هملت، پرفلامينگو، مري رز، آر.آر.آر.آر، سه گروگان، کاليدوسکوپ، شب زودگذر، سبز ردا، تمشک وحشي، غرق کشتي مري دير و... از آن دست فيلم هايي بودند که هرگز ساخته نشدند و هيچکاک براي اينکه هيچ وقت دست به ساخت چنين فيلمي نزند، با استوديوهاي مختلف قرارداد هم امضا کرد.

مرد اول و آخر تعليق
 

آلفرد جوزف هيچکاک 13 آگوست 1899 در ليتونستن لندن به دنيا آمد. او پسر کوچک تر ويليام سبزي فروش و جين بود، اين کارگردان دو خواهر و برادر بزرگ تر از خودش داشت که روزهايش به دعوا با آنها مي گذشت. آلفرد جزو آن دسته از بچه هايي بود که علاقه زيادي به کار کردن در خارج از منزل داشت و اين اتفاق زماني براي او افتاد که 26 ساله شد و تحصيلاتش را در کالج سنت ايگناتيوس به اتمام رسانيد.
هيچکاک در سال 1915 به عنوان ناظر خطوط تلگراف دو شرکت هتلي و کابل شروع به کار کرد و از همان جا بود که با مطالعه مجلات سينمايي به اين رشته علاقمند شد و کارش را در استوديوهاي مختلف آغاز کرد؛ دستيار کارگرداني در سال 1922 اولين تجربه کاري او به حساب مي آيد.
درباره شروع کار مستقل او مي شود از فيلم «شماره 13» که هيچ وقت هم به مرحله توليد نرسيد، نام برد. او دوم دسامبر 1926 با آلما رويل ازدواج کرد و دو سال گذشت که صاحب فرزندي به اسم پاتريشا شد. در سال 1972 بدترين اتفاق زندگي هيچکاک رقم خورد و همسرش آلما بعد از سکته مغزي براي هميشه فلج شد. آلفرد آن قدر به همسرش علاقه داشت که وقتي جايزه AFI را براي يک عمر فعاليت هنري اش دريافت کرد، تنها چيزي که از حضار خواست اين بود که براي همسرش دعا کنند تا او بتواند به زندگي عادي اش بازگردد.

اسکارهاي نداشته
 

زندگي هيچکاک در يک شب بهاري به پايان رسيد. او در اتاقش مشغول نوشتن فيلمنامه «شواليه» بود که خيلي بي سروصدا در خواب به علت نارسايي کليه درگذشت. مراسم تدفين او در کليساي چوپان برگزار شد. در مراسم خاکسپاري اين کارگردان 600 نفر از مشهورترين چهره ها حضور داشتند. يکي از استثنايي ترين کارهايي که هيچکاک در طول فعاليت هنري اش انجام داد، اين بود که در تمام فيلم هايي که ساخت، حتي در حد يک پلان هم که شده به ايفاي نقش پرداخت؛ «من مانند يک فيلسوف به مردم همان چيزي را مي دهم که مي خواهند. آنها دوست دارند که ترس و وحشت را تجربه کنند، خب من هم همان را به آنها مي دهم.» او که با اين ايده دست به ساخت فيلم مي زد، در طول سال هاي فعاليتش نتوانست حتي يک اسکار در کارنامه اش ثبت کند و هيچ کس دنبال اين مساله و لجبازي و مسئولان آکادمي اسکار را با او نفهميد. حتماً تا الان درباره فوبياي آدم معروف ها زياد شنيده ايد، نه؟ هيچکاک هم يک ترس غيرارادي جالب داشت. او زماني که خيلي کم سن و سال بود، پليس دقايقي او را بازداشت کرد و از همان زمان به شدت هيچ مشکلي با اين قشر ندارد و خودش هم اهل کارهاي خلاف نيست اما به شدت از پليس مي ترسد.

دومين کارگردان بزرگ جهاني
 

علاوه بر چيزهايي که درباره هيچکاک برايتان گفتيم، او به تازگي يک مقام ديگر از آن خود کرده است. البته خودش که ديگر در اين دنيا نيست و مقامش مي ماند براي نوه و نتيجه هايش. مدتي قبل نشريه معتبر اسکرين طي نظرسنجي اي که انجام داد، او را بعد از جان فورد، به عنوان دومين کارگردان برتر تاريخ سينماي جهان انتخاب کرد که اين مساله تا مدت ها به تيتر خبري نشريات و روزنامه ها تبديل شد.
«من يک کارگردان کليشه اي هستم، اگر سيندرلا هم بسازم تماشاگران فوراً در کالسکه به دنبال يک جسد مي گردند. چيزهايي که آدرنالين خون مرا بالا مي برند:1- ( سروصداي) بچه کوچک 2- پليس 3- ارتفاع 4- اينکه فيلم بعدي ام از فيلم قبلي ام بهتر نباشد...» اگر به حرف هاي اين کارگردان توجه کنيد، مي فهميد که او چقدر خاص به موضوعات پيرامونش نگاه مي کرد و مي دانست ساخت فيلم هايش با وجود کليشه هاي فراوان هنوز هم طرفداران زيادي دارد. کسي نيست که فيلمي مثل «رواني» هيچکاک را ببيند و از ترس و دلهره زبانش بند نيايد و از اينکه تنهايي پايش را داخل حمام بگذارد، نترسد.

جملاتي جالب از سلطان ترس
 

من يک راه درمان قطعي براي گلودرد دارم، آن را ببريد. ديدن يک قتل در تلويزيون مي تواند به خلاص شدن شما از شر خصومت هاي يکي از مخالفانتان کمک کند و اگر شما هيچ مخالفي نداريد، آگهي هاي بعد از فيلم مي تواند به شما کمک کند. تلويزيون قتل را به داخل خانه ها برگرداند، يعني جايي که به آن تعلق دارد.
منبع: نشريه همشري سرنخ شماره 100



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط