«شريف حسين»، امضايي به رنگ خيانت
نویسنده : علي علويپيام
نگاهي به نقش «شريف حسين» در تأسيس دولت جعلي صهيونيستي
اينكه امروز ملت عرب به پانزده شانزده دولت كوچك و بزرگ، بيدفاع، آسيبپذير و گرفتار تبديل شده است و صهيونيستها شب و روز از جوانان فلسطيني با آتش، بمب، موشك و نارنجك پذيرايي ميكنند، نخست ريشه در سادهلوحي؛ دوم، خيانت سران؛ و سوم بازنشناختن دوست از دشمن دارد و بررسي آن، نياز به وقت و مطالعة فراوان خواهد داشت.
در اينجا براي نمونه و به اختصار اشارهاي به يكي از اين موارد خواهيم كرد. نخستين ملاقات و اولين قرارداد بين «ملك فيصل» ـ كه آن روز به نام «قائد عرب» و «منجي اعراب» شناخته ميشد ـ و «وايزمن»، پيشواي حركت ناشناختة صهيونيزم ـ كه روزنامهها از او بهعنوان دوست اعراب و آباد كنندة سرزمينهاي فلسطين ياد ميكردند ـ، فرجام دردناكي داشت و نشان ميداد كه در پس اين گفتوگوهاي سادهلوحانه، چه مصيبتهاي بزرگي خوابيده است.
«امير فيصل»، پسر ارشد «شريف حسين»، والي مكه و مدينه بود. خاندان شريف حسين خود را از سادات حسني ميدانند و چون او را به نام خادم الحرمين الشريفين ميشناختند، مورد توجه ملت عرب بود. ميگويند او آدمي اهل شعر و ادبيات، جاهطلب، سادهلوح و خوشباور بود. چند كتاب ترجمه شده از انقلاب كبير فرانسه هم خوانده و با اصطلاحاتي همچون آزادي، برابري، برادري و استبدادستيزي آشنا شده بود. او بهشدت معتقد بود كه انگليسيها دوستدار اعراب هستند و اعتقاد داشت كه سرمايهداران يهود ميتوانند زمينهاي باير و بيآب و علف اعراب را به زمينهاي كشاورزي تبديل كرده و تمدن غرب را وارد سرزمينهاي اسلامي كنند. با اين ويژگيها جاسوسهاي انگليسي و خبرنگاران دستآموز، همآهنگ و دسته دسته به ديدار او ميرفتند و در گوش او ميخواندند كه بايد حساب اعراب را از حساب تركان خلافت عثماني جدا كند و براي محو استبداد عثماني، اعلان جنگ دهد. بايد اقدام به تأسيس خلافت اسلامي كند و براي اعراب، يك انقلاب كبير؛ مانند انقلاب آزاديبخش فرانسه به راه اندازد.
پيشنهاد انقلاب كبير و اتحاد اعراب و بهتعبير روزنامههاي آن زمان، «الثوره العربيه الكبري» و «حركةالتحرير» (جنبش آزاديبخش) تيتر بسياري از روزنامههاي منتشره در دمشق، قاهره، بيروت، عراق و ديگر سرزمينهاي عرب شد و دولتهاي اروپايي، اقليتهاي مسيحي، يهودي و ماروني از اين شعار استقبال كردند و به انديشههاي شريف حسين كه توسط «ادوارد لورنس» انگليسي به او القا شده بود، خوشآمد گفتند.
از طرفي «ماكماهون»، فرماندة انگليسي، به شريف حسين قول داد كه اگر اعراب عليه تركان عثماني وارد جنگ شوند، حتما دولت فخيمة بريتانياي كبير با تأسيس يك دولت متحدة عربي و بازگشت خلافت به دست شخص شريف حسين موافقت خواهد كرد. شريف حسين و ايل و تبارش با بهرهگيري از عنوان سيادت و انتساب به خاندان رسالت ـ كه البته از طرف بعضي از محققان مورد شك واقع شده است ـ و تحت نام پرطمطراق الثوره العربيه الكبري، به خيال رسيدن به خلافت جهان اسلام و انتقال خلافت از تركان مستبد عثماني به خاندان شريف و نجيب شريف حسين و به اميد وعدههاي دولت بريتانيا وارد اين جنگ شدند. هزاران هزار عرب و ترك مسلمان با راهنمايي و تشويق لورنس انگليسي، «آلنبي» يهودي و صدها جاسوس، كارشناس، سرهنگ و كلنل انگليسي، كشته و مفقود شده و لشكريان اعراب به سرپرستي امير فيصل، روانة سوريه و اردن شدند.
سربازان انگليسي با لباسهاي عربي، چفية عگال، روانة لبنان و فلسطين شدند. پرچم اعراب بر فراز قصرهاي دمشق، و پرچم انگلستان بر فراز بيتالمقدس به اهتزاز درآمد و بههمين سادگي، شريف حسين و دودمانش كه پيوسته دم از عرق ملي و تعصب عربي ميزدند، امت اسلام را به دو گروه ترك و عرب تقسيم كردند و از اتحاد خارج ساختند.
آنها بهجز اينكه اعراب را به سود انگليسيها، در برابر تركهاي مسلمان وارد جنگ كردند، سربازان انگليسي را هم از طريق خليج عقبه با ساز و برگ و ادوات جنگي وارد اراضي مسلمانها و خانههاي اعراب كردند.
هنگامي كه امير فيصل وارد دمشق و قصر حكومتي شد، خودش را بهعنوان پادشاه عرب معرفي كرد و مردم بياطلاع نيز از او استقبال كرده و پيروزي او را جشن گرفتند؛ اما بهزودي مشخص شد كه فرماندهان انگليسي توجه چنداني به او ندارند، پادشاه انگلستان و دولت بريتانيا، تبريكي براي او نميفرستند و از او بهعنوان پادشاه سوريه و عراق نام نميبرند و نامي از شريف حسين نيز در ميان نيست. بنابراين امير فيصل روانة انگلستان شد، ولي جوابي به او ندادند و به او يادآور شدند كه براي مكاتبه و ملاقات با مقامات انگليسي، بايد با ماكماهون همآهنگ كند و از آنجا كه خانهاي عرب در مورد انتخاب يك سلطان اتفاق نظر ندارند و مطابق مفهوم آزادي، بايد نظرات مردم مورد سؤال و رفراندوم قرار بگيرد؛ بنابراين فعلاً انگلستان، كلنل آلنبي را مسئول امور اعراب ميداند. امير فيصل نيز ميتواند در مسائل مربوط به سوريه مشورت بدهد و در اصلاحات اداري و اجتماعي با او همكاري كند.
كساني كه تا ديروز همراه شريف حسين و بهدنبال او بودند، در رديف مخالفان او قرار گرفتند و هر خان و شيخي از شيوخ عرب، به نام و نشاني قيام كرد و خود را سلطان، پادشاه و امير خواند.
شيوخ سعودي با تحريك و تشويق انگليسيها سرزمين حجاز را به آشوب كشاندند و اسناد خيانت خاندان شريف حسين را به دستور انگليسيها منتشر كردند؛ به اين ترتيب، زمينة تشكيل حكومت عربي واحده بهكلي از بين رفت.
موقعيت شريف حسين در مكه و مدينه متزلزل شد و با دروغ از كار درآمدن همة وعدههاي استعمار پير، شريف حسين، مريض و تباه شد. وعدة بلهم هم به ثمر نرسيد و او جزاي خدمت به بيگانگان را در اين دنيا دريافت داشت.
فرزندان شريف حسين در حاليكه ديگر اميدي به حكومت واحده نداشتند، براي آنكه به حكومت و سلطنتي در يكي از استانهاي امپراطوري برسند، عملاً نوكري و مزدوري خود را به اربابان انگليسي اعلام كردند و مقدمات تأسيس اسرائيل توسط اين دو برادر؛ يعني امير فيصل و امير عبدالله پديد آمد.
در ملاقاتي كه وايزمن در سال 1918 با امير فيصل داشت، امير به او گفت: «ما اينك در آغاز تأسيس يك حكومت بزرگ عربي هستيم كه دستكم شامل سوريه، عراق و فلسطين خواهد بود. اميدواريم كه در آينده، چنانكه تعداد مهاجران يهودي افزايش يافت، يك ولايت و استان يهودي براي آنها در فلسطين قرار دهيم تا با حمايت و عنايت يك كشور مقتدر عربي زندگي كنند.»
قراردادي در كانون ثاني در سال 1919 در لندن منعقد شد و امير فيصل و وايزمن آن را امضا كردند؛ به اين ترتيب، الثوره العربيه الكبري، از سال 1916 تا 1919، به تجزيه و تقسيم سرزمينهاي عربي انجاميد و حركةالتحرير و جنبش آزاديبخش، به تأسيس دولت يهودي و از دست رفتن فلسطين منجر شد.
«آتاتورك» در استامبول تركيه و اسرائيليها در بيتالمقدس، زمام امور را بهدست گرفته و هم ملت ترك و هم ملت عرب، زير سيطره و حاكميت بيگانگان قرار گرفتند.
از تمام سرزمين اعراب، فقط اردن در دست خاندان هاشمي باقي ماند و اي كاش ما مسلمانان عبرت بگيريم تا هرگز تاريخ را به اين شكل تكرار نكنيم.
با تشكر از مؤسسة كيهان
منبع :ماهنامه امتداد شماره 56
اينكه امروز ملت عرب به پانزده شانزده دولت كوچك و بزرگ، بيدفاع، آسيبپذير و گرفتار تبديل شده است و صهيونيستها شب و روز از جوانان فلسطيني با آتش، بمب، موشك و نارنجك پذيرايي ميكنند، نخست ريشه در سادهلوحي؛ دوم، خيانت سران؛ و سوم بازنشناختن دوست از دشمن دارد و بررسي آن، نياز به وقت و مطالعة فراوان خواهد داشت.
در اينجا براي نمونه و به اختصار اشارهاي به يكي از اين موارد خواهيم كرد. نخستين ملاقات و اولين قرارداد بين «ملك فيصل» ـ كه آن روز به نام «قائد عرب» و «منجي اعراب» شناخته ميشد ـ و «وايزمن»، پيشواي حركت ناشناختة صهيونيزم ـ كه روزنامهها از او بهعنوان دوست اعراب و آباد كنندة سرزمينهاي فلسطين ياد ميكردند ـ، فرجام دردناكي داشت و نشان ميداد كه در پس اين گفتوگوهاي سادهلوحانه، چه مصيبتهاي بزرگي خوابيده است.
«امير فيصل»، پسر ارشد «شريف حسين»، والي مكه و مدينه بود. خاندان شريف حسين خود را از سادات حسني ميدانند و چون او را به نام خادم الحرمين الشريفين ميشناختند، مورد توجه ملت عرب بود. ميگويند او آدمي اهل شعر و ادبيات، جاهطلب، سادهلوح و خوشباور بود. چند كتاب ترجمه شده از انقلاب كبير فرانسه هم خوانده و با اصطلاحاتي همچون آزادي، برابري، برادري و استبدادستيزي آشنا شده بود. او بهشدت معتقد بود كه انگليسيها دوستدار اعراب هستند و اعتقاد داشت كه سرمايهداران يهود ميتوانند زمينهاي باير و بيآب و علف اعراب را به زمينهاي كشاورزي تبديل كرده و تمدن غرب را وارد سرزمينهاي اسلامي كنند. با اين ويژگيها جاسوسهاي انگليسي و خبرنگاران دستآموز، همآهنگ و دسته دسته به ديدار او ميرفتند و در گوش او ميخواندند كه بايد حساب اعراب را از حساب تركان خلافت عثماني جدا كند و براي محو استبداد عثماني، اعلان جنگ دهد. بايد اقدام به تأسيس خلافت اسلامي كند و براي اعراب، يك انقلاب كبير؛ مانند انقلاب آزاديبخش فرانسه به راه اندازد.
پيشنهاد انقلاب كبير و اتحاد اعراب و بهتعبير روزنامههاي آن زمان، «الثوره العربيه الكبري» و «حركةالتحرير» (جنبش آزاديبخش) تيتر بسياري از روزنامههاي منتشره در دمشق، قاهره، بيروت، عراق و ديگر سرزمينهاي عرب شد و دولتهاي اروپايي، اقليتهاي مسيحي، يهودي و ماروني از اين شعار استقبال كردند و به انديشههاي شريف حسين كه توسط «ادوارد لورنس» انگليسي به او القا شده بود، خوشآمد گفتند.
از طرفي «ماكماهون»، فرماندة انگليسي، به شريف حسين قول داد كه اگر اعراب عليه تركان عثماني وارد جنگ شوند، حتما دولت فخيمة بريتانياي كبير با تأسيس يك دولت متحدة عربي و بازگشت خلافت به دست شخص شريف حسين موافقت خواهد كرد. شريف حسين و ايل و تبارش با بهرهگيري از عنوان سيادت و انتساب به خاندان رسالت ـ كه البته از طرف بعضي از محققان مورد شك واقع شده است ـ و تحت نام پرطمطراق الثوره العربيه الكبري، به خيال رسيدن به خلافت جهان اسلام و انتقال خلافت از تركان مستبد عثماني به خاندان شريف و نجيب شريف حسين و به اميد وعدههاي دولت بريتانيا وارد اين جنگ شدند. هزاران هزار عرب و ترك مسلمان با راهنمايي و تشويق لورنس انگليسي، «آلنبي» يهودي و صدها جاسوس، كارشناس، سرهنگ و كلنل انگليسي، كشته و مفقود شده و لشكريان اعراب به سرپرستي امير فيصل، روانة سوريه و اردن شدند.
سربازان انگليسي با لباسهاي عربي، چفية عگال، روانة لبنان و فلسطين شدند. پرچم اعراب بر فراز قصرهاي دمشق، و پرچم انگلستان بر فراز بيتالمقدس به اهتزاز درآمد و بههمين سادگي، شريف حسين و دودمانش كه پيوسته دم از عرق ملي و تعصب عربي ميزدند، امت اسلام را به دو گروه ترك و عرب تقسيم كردند و از اتحاد خارج ساختند.
آنها بهجز اينكه اعراب را به سود انگليسيها، در برابر تركهاي مسلمان وارد جنگ كردند، سربازان انگليسي را هم از طريق خليج عقبه با ساز و برگ و ادوات جنگي وارد اراضي مسلمانها و خانههاي اعراب كردند.
هنگامي كه امير فيصل وارد دمشق و قصر حكومتي شد، خودش را بهعنوان پادشاه عرب معرفي كرد و مردم بياطلاع نيز از او استقبال كرده و پيروزي او را جشن گرفتند؛ اما بهزودي مشخص شد كه فرماندهان انگليسي توجه چنداني به او ندارند، پادشاه انگلستان و دولت بريتانيا، تبريكي براي او نميفرستند و از او بهعنوان پادشاه سوريه و عراق نام نميبرند و نامي از شريف حسين نيز در ميان نيست. بنابراين امير فيصل روانة انگلستان شد، ولي جوابي به او ندادند و به او يادآور شدند كه براي مكاتبه و ملاقات با مقامات انگليسي، بايد با ماكماهون همآهنگ كند و از آنجا كه خانهاي عرب در مورد انتخاب يك سلطان اتفاق نظر ندارند و مطابق مفهوم آزادي، بايد نظرات مردم مورد سؤال و رفراندوم قرار بگيرد؛ بنابراين فعلاً انگلستان، كلنل آلنبي را مسئول امور اعراب ميداند. امير فيصل نيز ميتواند در مسائل مربوط به سوريه مشورت بدهد و در اصلاحات اداري و اجتماعي با او همكاري كند.
در مورد قرار «بلهم» و كمك انگلستان به تأسيس يك دولت واحدة عربي و خاندان شريف حسين، نيز به او گفته شد كه هيئتي از جانب انگليس به سرپرستي لورنس، مسائل را به اطلاع شريف حسين خواهد رساند. پس از چندي كه شريف حسين منتظر بود تا انگلستان به وعدة خودش در خصوص تشكيل يك سرزمين متحدة عربي جواب مثبت دهد، لورنس با كمال تأسف به اطلاع او رساند كه براي آماده شدن امور و فروكش كردن مصائب جنگ، آنچه مهم است اين است كه فعلاً جناب شريف حسين براساس وعدههايي كه در خصوص آزادي اقليتها داده است، اجازه دهد و كمك كند كه برادران يهودي عرب؛ يعني صهيونيستها وارد سرزمين فلسطين شوند.
شريف حسين نخستين نوشته را در اين زمينه نوشت و امضا كرد؛ «كانون ثاني 1918». بعدها معلوم شد كه وزير امور خارجة انگلستان به يهوديان وعده داده است كه در فلسطين گرد هم خواهند آمد و يك ايالت يهودينشين تشكيل خواهند داد و بدين وسيله، به اقتصاد، اعتبار، تمدن و فرهنگ غرب خدمت خواهند كرد كه اين وعده، همان وعدة «بالفور» است. جالب اينجاست كه در اين زمان، نه خبري از جنگ جهاني دوم بود و نه «هولوكاست»، تا بهانهاي باشد براي رفع مظلوميت از قوم يهود. كمي پس از آن، همان روزنامههايي كه به اشارة سفارتخانههاي انگلستان و فرانسه، هر روز سخني از سخنان حكيمانة شريف حسين را تيتر ميكردند، ضمن تمسخر تفكرات شريف حسين و لو دادن روابط خاندانش با جاسوسان انگليسي، در گوشه و كنار، از وعدة بالفور سخن به ميان آورده و اعراب فريب خورده را در جريان وعدة بالفور كه همان تقسيم اراضي اعراب با حمايت و قيموميت فرانسه و انگلستان بود، قرار دادند. پس از آن امير فيصل، شريف حسين و «امير عبدالله»، پسر ديگر شريف حسين، مورد انتقاد قرار گرفتند و بهعنوان افراد فريبخورده، سادهلوح و جاسوس و مزدور مطرح شدند.كساني كه تا ديروز همراه شريف حسين و بهدنبال او بودند، در رديف مخالفان او قرار گرفتند و هر خان و شيخي از شيوخ عرب، به نام و نشاني قيام كرد و خود را سلطان، پادشاه و امير خواند.
شيوخ سعودي با تحريك و تشويق انگليسيها سرزمين حجاز را به آشوب كشاندند و اسناد خيانت خاندان شريف حسين را به دستور انگليسيها منتشر كردند؛ به اين ترتيب، زمينة تشكيل حكومت عربي واحده بهكلي از بين رفت.
موقعيت شريف حسين در مكه و مدينه متزلزل شد و با دروغ از كار درآمدن همة وعدههاي استعمار پير، شريف حسين، مريض و تباه شد. وعدة بلهم هم به ثمر نرسيد و او جزاي خدمت به بيگانگان را در اين دنيا دريافت داشت.
فرزندان شريف حسين در حاليكه ديگر اميدي به حكومت واحده نداشتند، براي آنكه به حكومت و سلطنتي در يكي از استانهاي امپراطوري برسند، عملاً نوكري و مزدوري خود را به اربابان انگليسي اعلام كردند و مقدمات تأسيس اسرائيل توسط اين دو برادر؛ يعني امير فيصل و امير عبدالله پديد آمد.
در ملاقاتي كه وايزمن در سال 1918 با امير فيصل داشت، امير به او گفت: «ما اينك در آغاز تأسيس يك حكومت بزرگ عربي هستيم كه دستكم شامل سوريه، عراق و فلسطين خواهد بود. اميدواريم كه در آينده، چنانكه تعداد مهاجران يهودي افزايش يافت، يك ولايت و استان يهودي براي آنها در فلسطين قرار دهيم تا با حمايت و عنايت يك كشور مقتدر عربي زندگي كنند.»
قراردادي در كانون ثاني در سال 1919 در لندن منعقد شد و امير فيصل و وايزمن آن را امضا كردند؛ به اين ترتيب، الثوره العربيه الكبري، از سال 1916 تا 1919، به تجزيه و تقسيم سرزمينهاي عربي انجاميد و حركةالتحرير و جنبش آزاديبخش، به تأسيس دولت يهودي و از دست رفتن فلسطين منجر شد.
«آتاتورك» در استامبول تركيه و اسرائيليها در بيتالمقدس، زمام امور را بهدست گرفته و هم ملت ترك و هم ملت عرب، زير سيطره و حاكميت بيگانگان قرار گرفتند.
از تمام سرزمين اعراب، فقط اردن در دست خاندان هاشمي باقي ماند و اي كاش ما مسلمانان عبرت بگيريم تا هرگز تاريخ را به اين شكل تكرار نكنيم.
با تشكر از مؤسسة كيهان
منبع :ماهنامه امتداد شماره 56
/ج