اقتصاددان: از ادبيات تا اخلاق

در سال 1746، اسميت از آكسفورد به كركالدي بازگشت و دوسال بيكار بود. ظاهراً در اين مدت كوشش او اين بود كه به عنوان معلم خصوصي يكي از نجيب زادگان به اشتغال بپردازد، زيرا شغلي ديگر، از آن قبيل كه با تحصيل علايق و تمايلات وي موافق باشد، در آن شهر و نواحي اطراف آن وجود نداشت. ولي بيكاري اسميت در اين دو سال سبب بيكارگي او نبود. در واقع در همين مدت وي به نوشتن رسالات متعددي پرداخت كه بلندترين و مشهورترين آن كتاب تاريخ
پنجشنبه، 8 تير 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اقتصاددان: از ادبيات تا اخلاق

اقتصاددان: از ادبيات تا اخلاق
اقتصاددان: از ادبيات تا اخلاق


 

نويسنده: دكتر محمدعلي همايون كاتوزيان




 
در سال 1746، اسميت از آكسفورد به كركالدي بازگشت و دوسال بيكار بود. ظاهراً در اين مدت كوشش او اين بود كه به عنوان معلم خصوصي يكي از نجيب زادگان به اشتغال بپردازد، زيرا شغلي ديگر، از آن قبيل كه با تحصيل علايق و تمايلات وي موافق باشد، در آن شهر و نواحي اطراف آن وجود نداشت. ولي بيكاري اسميت در اين دو سال سبب بيكارگي او نبود. در واقع در همين مدت وي به نوشتن رسالات متعددي پرداخت كه بلندترين و مشهورترين آن كتاب تاريخ نجوم اوست. از محتواي اين كتاب نه همان مي توان وسعت دانش او را، علاوه بر عمق آن، در زمينه هاي گوناگون علمي دريافت، بلكه از آن گذشته تأثير دانش علمي را بر ديد فلسفي و روش تحقيقي او مي توان درك كرد. كتاب مزبور تحول علم نجوم را از زمان درخشش تمدن يوناني، تا دوره معاصر، بررسي مي كند. اشاره هاي او به اهميت انقلاب علمي، و بحث او در زمينه سيستمهاي فيزيكي كساني چون گاليله، دكارت و نيوتن رابطه متضمنات اين انديشه ها را با فلسفه حقوق طبيعي- كه پيشتر از آن ياد كرده ايم- آشكار مي سازد.
در سال 1748 بخت خفته اسميت بيدار شد و وي مأموريت يافت كه يك رشته گفتار عمومي در زمينه ادبيات انگليسي- بله، ادبيات انگليسي- در شهر ادنبورگ، كه از زادگاهش چندان فاصله اي ندارد ايراد كند. اين گفتارها با موفقيت فوري روبه رو شد. از جزئيات اين گفتارها اصلاح دقيقي در دست نيست زيرا، بنابر گفته شرح حال- نويسان، وي دستنوشته هاي آن را پيش از مرگ طعمه حريق كرد. شايد تجربيات بعدي و بلوغ پيري ارزش آن را در نظر او كاسته بود. شايد هم با خود چنين انديشيده بود كه جهان آينده نيازي به نظريات يك فيلسوف و اقتصاددان بزرگ درباره ادبيات ندارد. در هر حال اين روش درست عكس آن است كه ما گاهي در روزگار خود مشاهده مي كنيم، كه برخي از افراد به سائقه نامي كه به حق يا ناحق در زمينه اي دركرده اند از انتشار يادداشت هاي كودكي خويش هم ابا ندارند. باري، اگرچه نوشته هاي مزبور ظاهراً براي هميشه از ميان رفته اند، ولي روي هم رفته مي توان از محتويات آنها اطلاعاتي حاصل كرد. مثلاً ما مي دانيم كه اسميت برخي از گفتارهاي مزبور را بعدها كه در دانشگاه گلاسگو به استادي رسيده بود، در آنجا نيز عرضه داشته است. در اين زمينه، شاهدي نقل كرده است كه گفتارهاي گلاسگو بيشتر بحثي در تركيب زبان- نه از نظر دستوري بلكه از نظر معاني بيان، سياق عبارات، تغييرات شيوه بيان با توجه به موضوع، و جز آن بوده است. و در رابطه با اين، وي مثالهايي از توسيديد (1) گرفته تاپوپ (2) وسويفت (3) ارائه داده است. از آنچه از مجموعه احوال اسميت برمي آيد، پيداست كه وي از نظر ادبي در زمان خود نقدگري محافظه كار و هوادار شيوه هاي كلاسيك بوده است. مي گويند وقتي كسي به ساموئل جانسون- كه او را از بسياري جهات مي توان ولتر انگلستان در قرن هجدهم دانست- گزارش مي دهد كه آدام اسميت سخت با «شعر سفيد» (ترجمه تحت اللفظي اين عبارت «شعر خالي» (4) است) مخالف است و مي گويد: «اينان حق دارند كه اين شعر را «خالي» مي خوانند، زيرا خالي هم هست. من با آن كه در عمرم قادر به ساختن يك قافيه نبوده ام، مي توانم با همان سرعتي كه حرف مي زنم شعر سفيد بسازم.» جانسون در جواب مي گويد كه يكبار با اسميت برخورد كرده و يكديگر را نپسنديده بودند و اضافه مي كند كه اگر مي دانست اسميت آنقدر هوادار قافيه است او را در آغوش مي گرفت.
واكنش مدپرستان و نوآوران- كه در اواخر آن قرن مكتب هنري رمانتيسم را بنياد نهادند- نيز قابل پيش بيني است و آن را مي توان، از جمله در اشاره ويليام وردزورت (5)- كه اسميت را، پس از ديويدهيوم، بدترين نقدگر ادبي اسكاتلند («خاكي كه اين نوع علف هرزه در آن طبيعتاً مي رويد») دانسته است- دريافت. پيداست كه ارزش نقد ادبي اسميت هرچه هم بوده باشد، وي طبيعتاً كسي نبود كه چه در ادبيات و چه در رشته هاي ديگر از طرف رمانتيكها پذيرفته شود. كالايل و راسكين، و اين دو رمانتيك فلسفي و ادبي قرن بعد، او را نه به خاطر نقد ادبي اش بلكه به دليل اقتصاد سياسي اش به مسخره و ناسزا گرفتند.
با اتمام گفتارهاي ادبي ادنبورگ، اسميت بيكار نماند، و يكي از ناشران اين شهر با او قرارداد بست كه مجموعه آثار هاميلتون، شاعر اسكاتلندي را گردآوري و تنقيح كند. در اين فاصله همان گروهي كه او را به عرضه گفتارهاي ادبي دعوت كرده بودند، از او خواستند كه گفتارهايي در فلسفه حقوق تنظيم و ارائه كند. اسميت مشغول به كار شد و بررسي جامعي، از تحول حقوق و فلسفه آن در غرب، از زمان امپراتوري روم تا عهد معاصر به رشته تحرير درآورد. متاسفانه اين گفتارها نيز از بين رفته اند ولي قطعاتي از آن را در يادداشتهاي كسي كه در آن جلسات حاضر بوده است، مي توان ديد. در واقع اين يادداشتهاي دست دوم در همين قرن حاضر كشف شده اند، و بررسي آنها نشان مي دهد كه اسميت نه تنها از همان مرحله به تنظيم انديشه هاي خود درباره نظم طبيعي و آزادي طبيعي مشغول بوده است، بلكه تطبيق اين استنباطات را با جامعه بازرگاني و مسائل اقتصادي نيز آغاز كرده بوده. در هر حال، اين نخستين موردي است كه در آن به تأكيد اهميت تقسيم كار و تأثير آن بر مي خوريم.
براي سه سال اسميت به ايراد كردن اين گفتارها در ادنبورگ ادامه داد تا آن كه در سال 1751، استاد كرسي منطق را در كلاسگو اشغال كند. در اين ضمن استاد كرسي فلسفه اخلاقي نيز در بستر بيماري شديد افتاد و دانشگاه از اسميت خواست كه موقتاً گفتارهاي او را نيز برعهده گيرد.
 
در نتيجه براي مدت كوتاهي اسميت به تدريس رشته هايي كه وظيفه هر دو استاد بود مشغول شد. پيداست كه در تدريس رشته دوم، وي از يادداشتهاي خود براي گفتارهاي فلسفه حقوق در ادنبورگ استفاده مي كرده، ولي جالب توجه اين است، كه حتي در ضمن انجام وظايف دروس مربوط به منطق، از گريزهاي طولاني به معاني بيان و نقد ادبي ابايي نداشته است. آخرين اثري كه از آدام اسميت انتشار يافت در سال 1963 بود! اين اثر مجموعه يك رشته گفتار در معاني بيان و آداب بديع (6) است كه از يادداشتهاي يكي از شاگردانش در كلاس بجا مانده بود و فقط در سال 1958، يعني كمتر از بيست سال پيش بدست آمد.
اما مهمترين سلسله گفتاري كه اسميت در شغل استادي داشته است، گفتارهايي كه زمينه كلي اصول است كه باز هم محتويات آن از ياداشتهاي يكي از دانشجويان- اين بار در سال 1896 - كشف شد. معلوم مي شود كه دانشجويان در آن زمان راه و روش ديگري از اين روزگار مترقي داشته اند، يا بهتر است بگوييم آنان نيز، مانند امروز، بازتابي از جديت ميزان تعهد و علاقه به دانش استادان خود بوده اند. زيرا به قول ناصرخسرو، كسي كه چيزي را نداند به ديگري چگونه تواند آموخت؛ و اضافه كنيم، كسي كه خود به تبليغ دانش جز وسيله اي براي پول جمع كردن، و احياناً زمين خريدن و خانه كرايه دادن، نمي نگرد، چگونه ديگران را به تحصيل آن تشويق تواند كرد؟ باري، گفتارهاي اسميت در اصول، به چند بخش تقسيم مي شود كه زير عناوين عدالت، تدبير كشور، درآمد (دولت) و ارتش عرضه شده اند.(7) در اين گفتارها ما به بسياري از برداشت ها و نظريات مضبوط در ثروت ملل برمي خوريم، گو اينكه پيداست كه اين نظريات نسبت به آن آنچه بعد آمده است هنوز قوام نيافته اند.
يكي از مسائل جالب توجه در اين گفتارها، تجزيه و تحليل اسميت از نهاد حكومت است. در اين تجزيه و تحليل وي نظريه قرارداد اجتماعي را- كه در آن زمان بر اثر ترويج انديشه هاي هابز (8) و لاك رواج يافته بود، و در هيم اوان روسو رساله معروف خود را، با ديدي تازه، درباره آن نوشت- منسوخ مي شمارد. استدلال او كاملاً به مشاهدات عيني بستگي دارد، و چنانكه از متفكري مانند او انتظار مي رود، تخيل درباره جوهر پديده ها هيچ نقشي در تجزيه و تحليلش ايفا نمي كند. قرارداد اجتماعي وجود ندارد زيرا هرگز كسي به ميل و اختيار خود داخل چنين قراردادي نشده است. پيش از تولد از كسي نمي پرسند كه ميل او به تولد در كدام اجتماع است. در تاريخ هم چنين قراردادي در هيچ جا بسته نشده است. البته مي توان گفت كه فلاسفه «قراردادي» نيز چنين ادعايي نكرده بودند. قصد آنان فقط ساختن الگويي انتزاعي بوده است كه با استفاده از آن الگو- ولو واقعيت خارجي نداشته باشد-مسائل ناشي از رابطه فرد با فرد، رابطه فرد با اجتماع، و رابطه اجتماع با دولت را بررسي كنند. در مورد خود اين ارزيابي از نظريه قرارداد اجتماعي جاي بحث باقي است، ولي اسميت به اين نظريه اين چنين نمي نگرد و شقوق مختلف آن را به عنوان ادعايي بر واقعيت موجود فرض مي كند. اما علي رغم اين بي اعتقادي به نظريه قرارداد اجتماعي، چون به بحث در منشاء و متضمنات اجتماعي- اقتصادي مالكيت مي پردازد شكلي جزيي از همين نظريه را ابراز مي كند: «مالكيت خصوصي در زمين، تا زماني كه موافقت عمومي براي تقسيم آن حاصل نشده است، هرگز صورت نمي پذيرد» درست است كه اصطلاح «موافقت» با «قرارداد» در مفهوم دقيق آن اختلاف دارد- ولي كدام «موافقت عمومي»؟ بعدها در ثروت ملل، اسميت صريحاً اظهار مي كند كه ظهور نظام فئودالي در اروپاي غربي مستقيماً بر اثر غصب اراضي به- وقوع پيوسته است*. ولي، در هر حال، در همين گفتارها نيز اسميت درباره تحول اجتماع از بربريت به جامعه بازرگاني، و در تحول نظام فئودالي سخن مي گويد و بويژه به اصل انحصار مالكيت در زمين شديداً حمله مي كند.
آنچه از همه بيشتر در بيان تحول انديشه هاي اسميت اهميت دارد، بخشي از اين گفتارها، زير عنوان تدبير كشور است، كه در آن وي به مسائل اقتصادي روز مي پردازد. اين گفتارها يا بحثي درباره مصرف - كه در ثروت ملل هرگز مستقلاً مورد بحث قرار نگرفته است- آغاز مي گردد، كه در آن اسميت اصل مصرف را هدف عمده كوششهاي اقتصادي و گردش چرخ بازرگاني معرفي مي كند. اشاره اي اين چنين در ثروت ملل نيز هست ولي تفصيل آن كمتر است. روي حمله او در اينجا اساساً با اقتصاد دانان تجارتگر است**. وي نظريات اقتصادي اين گروه را باطل اعلام مي كند و رفاه كشور را نه در گردآوري زر و سيم بلكه در توليد و تقسيم كار مي شناسد: «تقسيم كار سبب بزرگ افزايش در رفاه عمومي است، و اين متناسب با نيروي توليد مردم است، نه آن چنان كه احمقانه تصور مي شود، متناسب با مقدار طلا و نقره...» مشاهدات متعدد ديگري درباره عرضه و تقاضا، تعيين مزد، سياست اقتصادي، ماليات و جز آن در اين گفتارها هست كه براي جلوگيري از اطناب از آن درمي گذريم، دو نكته، به دو دليل مختلف، لازم به تأكيد است. يكي اينكه بخش بزرگي از اين گفتارها، چنانكه اشاره كرديم، اساس بعضي وجوه ثروت ملل را تشكيل مي دهند، و اين نشان مي دهد كه اگر اسميت بعدها، بويژه در سفر خود به فرانسه، با عقايد مشابهي كه متفكران فرانسوي عرضه مي داشتند آشنا شده، بيشتر اين را بايد از جمله توارد دانست و نه تقليد صرف. دوم اينكه خواننده تا خود را در محيط قرن هجدهم تصور نكند، نمي تواند ارزش تدريس چنين مباحثي را، آن هم در درسي از اصول درك نمايد. در آن زمان اين مسائل، مسائل روز بود، نه همان، كه كاملاً تازگي داشت. و اين استاد، در عوض آن كه به تفصيل بيجايي از مسائل زنگ زده، دودخورده و گرد روزگار گرفته بپردازد و دانشجويان خود را در خواب شيرين غوطه ور سازد، اين مسائل را تقريباً از خيابانهاي شهر گردآوري كرد و در مركز علم به بحث جدي و منظم- و نه آشفته، بي سرو ته و خياباني- درباره آن مي پرداخت. گويا ما هنوز براي آموختن آدام اسميت جا زياد داريم.
در سال 1746 آدام اسميت از كرسي خود در دانشگاه گلاسگو استعفا كرد و عازم فرانسه شد. در اين فاصله وي از كرسي منطق به كرسي فلسفه اخلاقي انتقال يافته بود، كه در آن فقط يك رشته از گفتارهاي خود را به اخلاق «به عنوان جزيي از فلسفه» تخصيص مي داد. ثمرات تدريس در اين رشته، كتاب مفصل نظريه احساسات اخلاقي (9) است كه وي آن را در سال 1759 انتشار داد. اين كتاب به عنوان پايه فلسفي ثروت ملل حائز اهميت بسيار است و جاي آن دارد كه ما آن را جداگانه، و با تفصيل بيشتري، معرفي كنيم.
استعفاي اسميت با اظهار تأسف بسيار و قدرداني شايسته از او توسط شوراي دانشگاه روبه رو شد. در قطعنامه اي كه شوراي دانشگاه - كه گويا در آن روزگار عقب ماندگي به امور علمي دانشگاه نيز توجهي داشته است- به اين مناسبت صادر كرد، از صفات ممتاز آن استاد هم در تدريس و هم در تحقيق و هم در رفتار .خصوصي سخن گفت، و از رفتن او صميمانه اظهار تأسف كرد. حال آنكه در روزگار ما گاهي استادان جز شماره ها و صورتكهايي كه در يك ماشين حساب، با نقشي معين محسوب نمي شوند و رفتن يكي، يا آمدن ديگري، مفهومي جز يك تغيير كمي ندارد. در تحليل نهايي اين اسميت و امثال او نيستند كه اجتماع را مي سازند، بلكه اجتماع، و وجوه گوناگون آن است، كه امثال اسميت را از قوه به فعل درمي آورد؛ و از اين راه به پيشرفت خود اضافه مي كند، و چنين كاري از عهده اجتماعي بدون ضابطه خارج است.

پي‌نوشت‌ها:
 

1) Theucydides
2) A. pore
3) swift
4) Blank verse
5) w.wordsworth
6) Belles-Lettres
7) Lectures on justice, police , Revenue and Armes
8) Hobbes
* رجوع کنيد به فصل پنجم از بخش دوم اين کتاب.
** تجارتگر در برابر Mercantilist و تجارتگري بجاي Morcantilism (e)
9. The Theory of Moral Sentinenst
 

منبع:كاتوزيان، محمدعلي [همايون]؛ (1388) آدام اسميت و ثروت ملل، تهران، شركت سهامي كتاب هاي جيبي، چاپ سوم.




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط