راوي قصه هاي تهران
درباره علي حاتمي و نگاه او به تهران قديم
مي خواهم درباره كسي بنويسم كه نه تنها از همكاري، همنشيني و هم سخني با او لذت بسيار برده ام، بلكه به شخصه علاقه مند به كارهايش، نوع نگاهش - گرچه ديگر در ميان ما نيست - و نيز به شخص خودش بوده و هستم. كسي كه در نوع خود در ايران بي نظير بود و تا امروز هم بي نظير ماند؛ علي حاتمي، قصه گويي لبريز از قصه هاي تلخ و شيرين از تاريخ اين سرزمين، انساني مهربان و بي ادعا، فيلمسازي مسلط به كار با آثار به يادماندني و پژوهشگري جست و جوگر. علي حاتمي، روايت گر قصه هاي فراموش شده تهران قديم شد و با مهرباني، مردم ساكن در اين شهر را از هر خصلت و هر مرامي كنار هم گذاشت تا به مدد خلاقيت، تسلط و كارآمدي اش در فيلمسازي، پژوهش ها و نوع نگاهش را بيان كرده و شهري مرده را دوباره زنده كند.
بالاخره گروه فيلمبرداري را لابه لاي خاك و نور و دود و بو(!) پيدا كردم. مهرداد فخيمي مرا به علي حاتمي معرفي كرد. علي با لبخندي دلنشين و خيلي خودماني مانند دوستي ديرينه جلو آمد و صورت مرا بوسيد. حاتمي تا پايان عمرش با همه همين طور بود؛ مهربان و فروتن. همه را به اسم كوچك صدا مي زد. علي گفت: «شنيده ام شما خط خوبي داريد؟» گفتم نه چندان. خنديد. پرسيدم چه بايد بنويسم؟ گفت: «روي اين كركره فلزي كه در اينجا حكم پرده تئاتر را دارد و بالا و پايين مي رود بايد به فرانسه بنويسي «آنتراكت»، رنگ قرمز شايد بهتر باشد.» من هم روي كركره فلزي به فرانسه نوشتم آنتراكت و به اصطلاح كار راه افتاد. به علي گفتم من براي عكاسي آمده بودم اما با خطاطي شروع كردم. گفت ما با هم خيلي كار خواهيم كرد، عكاسي يكي از آنهاست. اين مكان در واقع دومين مكان فيلمبرداري سريال هزاردستان بود. مكان قبلي، عمارت «ميرزاحسن خان مشيرالدوله پيرنيا» بود در لاله زار نو، كوچه پيرنيا، كه بنايي بسيار زيبا و تاريخي است و همچنان پابرجا. گرچه بسياري از صحنه هاي اين دو مكان فيلمبرداري در نمايش عمومي حذف شدند اما يكي از همين مكان ها براي من شد ابتداي دوستي با علي حاتمي.
محلات قديمي تهران شامل خانه هاي قديمي، نانوايي، قهوه خانه، حمام، ماست بندي، كله پزي، كبابي، چلوكبابي، آب انبار، سقاخانه، مطب پزشك، كاروانسرا، آهنگري، مسگري، مسجد، قصابي، سلماني، خياطي، نجاري و كمي دورتر اصطبل و نعلبندي و زغال فروشي بود، همچنين حجره هاي فروش پوشاك و پارچه و گيوه، بقالي، عطاري و... دكور لاله زار (طهران روزگار نو) شامل سينماها، رستوران ها، پياله فروشي ها، فروشگاه پيرايش، گراند هتل، صفحه فروشي، داروخانه، عطر و ادكلن فرنگي، آرايشگاه هاي مردانه و زنانه، مجله و كتابفروشي هاي ايراني و فرنگي، مطب هاي دندانپزشكي، مسجد، جواهرفروشي، كافه پارس، كافه قنادي آيبتا، سيگارفروشي ري، ساعت فروشي اُمگا، سازفروشي، فروشگاه هاي راديو و راديوسازي، عكاسي، تياتر، كلاه فروشي، همراه با اتومبيل ها، اتوبوس ها، درشكه ها و گاري اسبي مي شد. فيلمبرداري در دكور محلات قديمي و بازار كه زودتر آماده شده بود، با عنوان كميته مجازات آغاز شد.
بيشتر هنرپيشگان اين سريال در اين لوكيشن مقابل دوربين رفتند؛ «عزت الله انتظامي»، «داوود رشيدي»، «جمشيد مشايخي»، «هوشنگ بهشتي»، «ايرن زازيانس»، «شهلا ميربختيار»، «محمدتقي كهنموئي»، «خيرالله تفرشي آزاد»، «جهانگير فروهر» و نيز صدها هنرور ديگر. متأسفانه بخش هاي عمده و اصلي صحنه هاي اين لوكيشن در نمايش عمومي حذف شدند.
هوشنگ بهارلو پس از مدت كوتاهي دست از فيلمبرداري اين كار كشيد و ايران و سينماي ايران را ترك كرد. پس از بهارلو، «مهرداد فخيمي» فيلمبرداري سريال را تا پايان بخش كميته مجازات به عهده گرفت كه او هم به دلايلي نامكشوف از كنار رفت و سريال را «مازيار پرتو» به پايان رساند. اينكه سريال حاتمي قرار بود 13 قسمتي باشد يا 30 قسمتي، اصلاً مهم نبود؛ حاتمي را نمي شد محدود به زمان و اندازه اي خاص كرد. او طرح كلي داستان سريال را نوشته و مي دانست چه مي خواهد. مانند شاعري بود كه محدود به زمان و مكان نبود. حاتمي مانند قصه گوي هزار و يك شب، مانند پرده خوانان شاهنامه، گفتني هاي دلنشين بسيار داشت.
حاتمي عادت داشت ديالوگ هايش را شب قبل از فيلمبرداري آماده كند و صبح زود آن ها را به دست هنرپيشه ها برساند. از آنجا كه بيشتر هنرپيشه هايش حرفه اي بودند، ديالوگ ها را به سرعت حفظ مي شدند. اينجا لازم است يادي هم بكنم از روانشاد «جهانگير فروهر» كه حافظه اي قوي داشت و بسيار باهوش بود. او در همان فرصت كوتاه قبل از شروع فيلمبرداري، هم گفت و گوهاي خودش را حفظ مي كرد و هم گفت و گوهاي بقيه بازيگران را. جالب است که وقتي هنرپيشه اي جمله يا كلمه اي را فراموش مي كرد، فروهر به او يادآوري مي كرد.
حاتمي ترجيح مي داد ديالوگ هاي شيرين و گاه پيچيده اش، با صداي شفاف و رساي دوبلورها بيان شود. فكر مي كرد در زمان دوبله فيلم هايش فرصت بهتري دارد تا مروري دوباره كند بر آنچه كه نوشته و يا براي دست يافتن به جملاتي با تركيبي بهتر؛ البته بعضي از بازيگران به دليل جنس صدا و گاهي نداشتن توانايي در بيان ديالوگ هاي حاتمي، نياز داشتند جايشان كس ديگري صحبت كند.
حاتمي با بهترين گويندگان و صداپيشگان ايران كار كرده و در اين راه نيز عمدتاً سراغ پيشكسوت ها رفت؛ مثلاً براي نمونه از اولين گويندگان راديو دعوت کرد تا اطلاعيه سرشماري و اخبار آن روز را كه در صحنه اي از سريال هزاردستان از راديو پخش مي شد، بخوانند. اين دو گوينده خانم «رهبري» و آقاي «محمود سعادت» بودند كه از افتتاح راديو، گويندگي را شروع كردند. روحشان شاد.
حاتمي در سينما، صحنه هاي باشكوه و زيبايي آفريده، صحنه هايي شبيه تابلو نقاشي. او به تابلوهاي نقاشان بزرگ ايران مثل «صنيع الملك»، «كمال الملك»، «محمودخان» و... عشق مي ورزيد. سينماي حاتمي نقش و نگار خاص خود را دارد كه از شمايل آثار سينماگران ديگر متمايز است. او تقريباً همه عكس هاي آلبوم خانه كاخ گلستان را ديده بود. يادم هست بخش زيادي را با هم ديديم و جالب است كه او شماره هاي آلبوم ها و محتواي آنها را مي دانست و از حفظ بود.
درباره سياهي لشكر (هنروران) فيلم، علي حاتمي دست به كار مهم و در عين حال بسيار انساني زد. در آن سال ها بسياري از بنگاه هاي شادماني و سازفروشي هاي خيابان سيروس، كارشان كساد شده بود و بسياري بيكار شده بودند. علي حاتمي از شروع فيلمبرداري سريال به تدريج آنها را به عنوان نيروي انساني به كار گرفت و بسياري از مشاغل كوچك در دكور را از جمله فروشنده مغازه ها و... به آنها سپرد تا پولي به آنها برسد. در واقع آنهايي را كه در زمينه پلان ها در حركت و جنب و جوش مي بينيم، همين هنروران هستند.
از طرفي حاتمي دوست داشت تمام هنرمندان برجسته ايران را در اين سريال به كار گيرد و تا حدود زيادي هم موفق شد. نگاهي بيندازيد به تيتراژ پايان سريال هزاردستان. او احترام زيادي براي پيشكسوت هاي هنر ايران قائل بود و در همه كارهايش، اول سراغ آنها را مي گرفت.
حيف، او زود از ميان ما رفت. حاتمي با اينكه بارها و بارها تلاش كرد تا فيلم «تختي» را به پايان برساند، اما انگار اين فيلم طلسم شده بود. آخر هم نشد و او رفت. علي حاتمي از ميان ما رفت و من شاهد بودم كه قصه هاي ناگفته زيادي را با خود برد.
منبع: سرزمين من، شماره ي 30
مي خواهم درباره كسي بنويسم كه نه تنها از همكاري، همنشيني و هم سخني با او لذت بسيار برده ام، بلكه به شخصه علاقه مند به كارهايش، نوع نگاهش - گرچه ديگر در ميان ما نيست - و نيز به شخص خودش بوده و هستم. كسي كه در نوع خود در ايران بي نظير بود و تا امروز هم بي نظير ماند؛ علي حاتمي، قصه گويي لبريز از قصه هاي تلخ و شيرين از تاريخ اين سرزمين، انساني مهربان و بي ادعا، فيلمسازي مسلط به كار با آثار به يادماندني و پژوهشگري جست و جوگر. علي حاتمي، روايت گر قصه هاي فراموش شده تهران قديم شد و با مهرباني، مردم ساكن در اين شهر را از هر خصلت و هر مرامي كنار هم گذاشت تا به مدد خلاقيت، تسلط و كارآمدي اش در فيلمسازي، پژوهش ها و نوع نگاهش را بيان كرده و شهري مرده را دوباره زنده كند.
نخستين ديدار
جادويي به نام سينما
تقريباً تمام ديوار اتاق ها هم تا زير سقف قفسه بندي و پر از كتاب بود و همه جا بوي كاغذ مي داد. در محيط هايي از اين قبيل، ذهن او از كودكي با گنجينه هاي بي پايان قصه ها، ترانه ها و تصنيف ها آشنا شد و استعداد هنري و ادبي او كاملاً پرورش يافت.
حاتمي تحت تأثير قصه ها و افسانه هاي دوران كودكي اش و بعدها با مطالعات و جست و جوهاي بيشتر، موضوع فيلم ها و نمايش نامه هايش را در ذهنش طراحي كرد. نزديك بودن سينما «كشور» - بعدها اورانوس و شهره - به خانه اش تأثيرمهمي بر علاقه حاتمي به هنر سينما گذاشت و باعث شد تحت تأثير جادوي تصوير متحرك و صدا و نور قرار گيرد؛ اين علاقه و يادآوري آن دوران را در سالن سينماي فيلم «سوته دلان» به خوبي منعكس كرده است. صداي «ابوالقاسم طاهري» روي فيلم هاي خبري آن زمان، سريال «صاعقه»، «تارزان»، «لورل و هاردي»، «هِنساي عرب» و فيلم هاي ديگر، او را هرچه بيشتر به سمت سينما و نمايش كشاند تا آنجا كه خود، يكي از هنرمندان پرآوازه اين هنر شد.تاريخ، تهران، حاتمي
بازسازي محله هاي قديمي تهران
محلات قديمي تهران شامل خانه هاي قديمي، نانوايي، قهوه خانه، حمام، ماست بندي، كله پزي، كبابي، چلوكبابي، آب انبار، سقاخانه، مطب پزشك، كاروانسرا، آهنگري، مسگري، مسجد، قصابي، سلماني، خياطي، نجاري و كمي دورتر اصطبل و نعلبندي و زغال فروشي بود، همچنين حجره هاي فروش پوشاك و پارچه و گيوه، بقالي، عطاري و... دكور لاله زار (طهران روزگار نو) شامل سينماها، رستوران ها، پياله فروشي ها، فروشگاه پيرايش، گراند هتل، صفحه فروشي، داروخانه، عطر و ادكلن فرنگي، آرايشگاه هاي مردانه و زنانه، مجله و كتابفروشي هاي ايراني و فرنگي، مطب هاي دندانپزشكي، مسجد، جواهرفروشي، كافه پارس، كافه قنادي آيبتا، سيگارفروشي ري، ساعت فروشي اُمگا، سازفروشي، فروشگاه هاي راديو و راديوسازي، عكاسي، تياتر، كلاه فروشي، همراه با اتومبيل ها، اتوبوس ها، درشكه ها و گاري اسبي مي شد. فيلمبرداري در دكور محلات قديمي و بازار كه زودتر آماده شده بود، با عنوان كميته مجازات آغاز شد.
از جاده ابريشم تا هزاردستان
بيشتر هنرپيشگان اين سريال در اين لوكيشن مقابل دوربين رفتند؛ «عزت الله انتظامي»، «داوود رشيدي»، «جمشيد مشايخي»، «هوشنگ بهشتي»، «ايرن زازيانس»، «شهلا ميربختيار»، «محمدتقي كهنموئي»، «خيرالله تفرشي آزاد»، «جهانگير فروهر» و نيز صدها هنرور ديگر. متأسفانه بخش هاي عمده و اصلي صحنه هاي اين لوكيشن در نمايش عمومي حذف شدند.
هوشنگ بهارلو پس از مدت كوتاهي دست از فيلمبرداري اين كار كشيد و ايران و سينماي ايران را ترك كرد. پس از بهارلو، «مهرداد فخيمي» فيلمبرداري سريال را تا پايان بخش كميته مجازات به عهده گرفت كه او هم به دلايلي نامكشوف از كنار رفت و سريال را «مازيار پرتو» به پايان رساند. اينكه سريال حاتمي قرار بود 13 قسمتي باشد يا 30 قسمتي، اصلاً مهم نبود؛ حاتمي را نمي شد محدود به زمان و اندازه اي خاص كرد. او طرح كلي داستان سريال را نوشته و مي دانست چه مي خواهد. مانند شاعري بود كه محدود به زمان و مكان نبود. حاتمي مانند قصه گوي هزار و يك شب، مانند پرده خوانان شاهنامه، گفتني هاي دلنشين بسيار داشت.
گفت و گوهاي ماندگار
حاتمي عادت داشت ديالوگ هايش را شب قبل از فيلمبرداري آماده كند و صبح زود آن ها را به دست هنرپيشه ها برساند. از آنجا كه بيشتر هنرپيشه هايش حرفه اي بودند، ديالوگ ها را به سرعت حفظ مي شدند. اينجا لازم است يادي هم بكنم از روانشاد «جهانگير فروهر» كه حافظه اي قوي داشت و بسيار باهوش بود. او در همان فرصت كوتاه قبل از شروع فيلمبرداري، هم گفت و گوهاي خودش را حفظ مي كرد و هم گفت و گوهاي بقيه بازيگران را. جالب است که وقتي هنرپيشه اي جمله يا كلمه اي را فراموش مي كرد، فروهر به او يادآوري مي كرد.
حاتمي ترجيح مي داد ديالوگ هاي شيرين و گاه پيچيده اش، با صداي شفاف و رساي دوبلورها بيان شود. فكر مي كرد در زمان دوبله فيلم هايش فرصت بهتري دارد تا مروري دوباره كند بر آنچه كه نوشته و يا براي دست يافتن به جملاتي با تركيبي بهتر؛ البته بعضي از بازيگران به دليل جنس صدا و گاهي نداشتن توانايي در بيان ديالوگ هاي حاتمي، نياز داشتند جايشان كس ديگري صحبت كند.
حاتمي با بهترين گويندگان و صداپيشگان ايران كار كرده و در اين راه نيز عمدتاً سراغ پيشكسوت ها رفت؛ مثلاً براي نمونه از اولين گويندگان راديو دعوت کرد تا اطلاعيه سرشماري و اخبار آن روز را كه در صحنه اي از سريال هزاردستان از راديو پخش مي شد، بخوانند. اين دو گوينده خانم «رهبري» و آقاي «محمود سعادت» بودند كه از افتتاح راديو، گويندگي را شروع كردند. روحشان شاد.
هنرمندي كه با بهترين ها كار مي كرد
حاتمي در سينما، صحنه هاي باشكوه و زيبايي آفريده، صحنه هايي شبيه تابلو نقاشي. او به تابلوهاي نقاشان بزرگ ايران مثل «صنيع الملك»، «كمال الملك»، «محمودخان» و... عشق مي ورزيد. سينماي حاتمي نقش و نگار خاص خود را دارد كه از شمايل آثار سينماگران ديگر متمايز است. او تقريباً همه عكس هاي آلبوم خانه كاخ گلستان را ديده بود. يادم هست بخش زيادي را با هم ديديم و جالب است كه او شماره هاي آلبوم ها و محتواي آنها را مي دانست و از حفظ بود.
درباره سياهي لشكر (هنروران) فيلم، علي حاتمي دست به كار مهم و در عين حال بسيار انساني زد. در آن سال ها بسياري از بنگاه هاي شادماني و سازفروشي هاي خيابان سيروس، كارشان كساد شده بود و بسياري بيكار شده بودند. علي حاتمي از شروع فيلمبرداري سريال به تدريج آنها را به عنوان نيروي انساني به كار گرفت و بسياري از مشاغل كوچك در دكور را از جمله فروشنده مغازه ها و... به آنها سپرد تا پولي به آنها برسد. در واقع آنهايي را كه در زمينه پلان ها در حركت و جنب و جوش مي بينيم، همين هنروران هستند.
از طرفي حاتمي دوست داشت تمام هنرمندان برجسته ايران را در اين سريال به كار گيرد و تا حدود زيادي هم موفق شد. نگاهي بيندازيد به تيتراژ پايان سريال هزاردستان. او احترام زيادي براي پيشكسوت هاي هنر ايران قائل بود و در همه كارهايش، اول سراغ آنها را مي گرفت.
حيف، او زود از ميان ما رفت. حاتمي با اينكه بارها و بارها تلاش كرد تا فيلم «تختي» را به پايان برساند، اما انگار اين فيلم طلسم شده بود. آخر هم نشد و او رفت. علي حاتمي از ميان ما رفت و من شاهد بودم كه قصه هاي ناگفته زيادي را با خود برد.
منبع: سرزمين من، شماره ي 30
/ج