صداي بوق حسگر موشك حرارتي بلند شد
خشاب
حدود شش سال از آغاز جنگ تحميلي ميگذشت. در اين مدت رزمندگان اسلام و ملت قهرمان ايران با توکل به خداوند متعال و تکيه بر مکتب حسيني و با بهرهگيري از رهبريهاي هوشمندانه حضرت امام و حضور يکپارچه و مقاوم در جبهههاي نبرد، در برابر حملههاي دشمن و توطئههاي استکبار جهاني که هدفي جز تضعيف روحيه رزمندگان اسلام و سرنگوني انقلاب اسلامي نداشتند، ايستادگي ميکردند. رژيم بعث عراق و حاميان آن به هر حيله و ابزاري متوسل ميشدند تا مردم ايران را از مقاومت بازدارند. بعثيها که در ميدان جنگ، تاب مقابله با دلاورمردان ايراني را نداشتند و در بيشتر جبههها با شکستهاي خفتباري عقبنشيني ميکردند، چاره را بر حمله به مردم بيدفاع ميديدند؛ حرکتي ناجوانمردانه که در هيچ کجاي دنيا مرسوم نبود. تنها راه مقابله با آنها، ارادهي تيزپروزان و دليرمردان پدافند نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بود. دشمن در اين مدت بارها طعم تلخ شکست و ناکامي را تجربه كرد، ولي صدام به خاطر حمايت همهجانبهي دولتهاي غربي دستبردار نبود.
هواپيماي اف14 يک رهگير فوقمدرن و سدي محکم در برابر تجاوزهاي دشمن بود، ولي به دليل تحريم، در حال فرسوده شدن بود و غيورمردان گردان نگهداري شبانهروز در تلاش بودند تا اين جنگنده همچنان سر پا بماند. پرواز با اين جنگنده مدرن و بهرهگيري از تمامي امکانات آن کار آساني نبود، ولي رزمندگان شجاع نيروي هوايي همه سدها را شکسته بودند و از اين جنگنده با حداقل امکانات، بيشترين کارايي را ميکشيدند. مرداني که دلاورانه هشت سال دفاع کردند و اجازه ندادند ذرهاي از اين خاک مقدس به تصرف دشمن درآيد. آنها كه حماسهها آفريدند، رشادتها کردند و شهداي گرانقدري را تقديم ملت ايران نمودند.
حمله به شهر، عمل ناجوانمردانه عراق
شش سال جنگيده بوديم و تجهيزات رو به فرسودگي بودند. تعدادي هواپيما و خلبان را از دست داده بوديم، مقدار زيادي موشک و ساير مهمات ذخيرهشده را مصرف کرده بوديم و با توجه به تحريمهاي همهجانبه، جايگزيني براي آنها نداشتيم. باوجود تلاش کارکنان نگهداري و جهادگران «نهاجا» در معاونت جهاد خودکفايي، و مسئولان لجستيک نهاجا که با تعمير سريع و نوآوري، ساخت و تهيه اقلام مورد نياز، براي عملياتي نگهداشتن هواپيماها تلاش ميکردند، ولي حصر اقتصادي کمکم داشت اثرهاي خود را نشان ميداد. ما در سالهاي آغازين جنگ، با هواپيماهاي اف14 و بهوسيلهي موشکهاي مرگبار «فنيکس» ضربه محکمي به نيروي هوايي عراق زده بوديم و مخصوصاً در عملياتهاي «بيتالمقدس» و والفجر 8 با شکار هواپيماهاي عراقي، وحشت را در دل خلبانهاي آنها انداخته بوديم؛ ولي در سال 1365 با توجه به اين محدوديتها، ديگر نميتوانستيم از فنيکس استفاده كنيم و براي جلوگيري از استهلاک هواپيماهاي اف14؛ بهويژه فرسايش موتورها و قطعههاي مهم و کمياب ديگر بايد تدبيري ميانديشيديم.
شهيد «بابايي» دستوري جديد صادر کرد
قرار شد براي شهر قم دفاع هوايي برقرار شود
بهمن از راه رسيده بود و با توجه به در پيش بودن دهه فجر، احتمال اينکه دوباره اين شهر مذهبي مورد حمله قرار بگيرد؛ بسيار بالا بود. بههمين خاطر مسئولان نيروي هوايي تصميم گرفتند كه براي مدتي گشت ويژهاي با هواپيماهاي اف14، شهر قم و شهرهاي اطراف آن را پوشش دهد تا در صورت موفق شدن دشمن به مخفي ماندن از چشم رادارهاي پدافند و رسيدن آنها به شهر قم، هواپيماهاي اف14 آماده پذيرايي از آنها باشند و درس فراموشنشدنياي به آنها بدهند. نام منطقهي پروازي، «کيويك» که «كيو» حرف اول شهر قم (Qom) بود و مسئولان، کليه خلبانان را در مورد چگونگي عمليات و حساسيت موضوع آگاه كردند.
اولين پرواز من برروي منطقه کيوبک
***
معمولاً خلبانها پيش از هر مأموريتي در مورد چگونگي انجام آن مدتي در يک محل خلوت و آرام فکر ميکنند و موارد گوناگون و احتمالات را بررسي كرده و تاکتيکهاي مناسب مقابله با آنها را از نظر ميگذرانند. دفاع از آسمان يک شهر بزرگ توسط هواپيما با دفاع از يک منطقه نظامي، يك مرکز بزرگ صنعتي، پالايشگاه و يا ديگر مراکز مهم نفتي خيلي متفاوت است.
***
اين مكانها معمولاً براي دفاع از خود مجهز به يگانهاي پدافند هستند، کارکنان آنها آموزش پدافند غيرعامل ديدهاند و خانوادهاي در اين يگانها زندگي نميکند. همچنين ماهيت شغلي اين کارکنان ايجاب ميکند که آمادگي رويارويي با حمله هوايي دشمن را داشته باشند، ولي مردم شهرها، خصوصاً زنان و کودکان در برابر حملههاي هوايي بسيار آسيبپذيرند. البته نيروي هوايي برابر طرحهاي مصوب، بخش بزرگي از توان پدافندي خود را در مرزهاي هوايي کشور متمرکز کرده بود تا از ورود هواپيماهاي دشمن جلوگيري كند، ولي در هيچ جا دفاع هوايي مطلق نيست و گاهي دشمن موفق ميشود به خاک کشور نفوذ كند. با توجه به اين مسائل، شب قبل از مأموريت ترجيح دادم که اين مأموريت بهصورت دوفروندي انجام شود تا شهر پوشش دفاعي مطمئنتري داشته باشد، ولي ميدانستم كه با توجه به امکانات موجود و حجم مأموريتها اين امر ممکن نيست. تصور اينکه يکي از مهاجمان موفق شود خود را به شهر رسانده و مردم را مورد حمله قرار دهد، فکرم را سخت مشغول كرده بود و بار مسئوليت بر دوشم سنگيني ميکرد.
روز سيزده بهمن، پس از نماز صبح قدري بيشتر استراحت کردم تا خستگي شب پيش را جبران كنم. از طرفي خلبانهايي که بعدازظهر پرواز داشتند و تا ديروقت درگير پرواز ميشدند، صبح چند ساعتي ديرتر به گردان پروازي مراجعه ميکردند تا سرزنده و بانشاط باشند.
هواپيما اشکال داشت
سوار هواپيما شدم. موتورها را يکي پس از ديگري روشن کردم و مشغول بررسي سيستمها و فرامين شدم. سروان کازروني هم مشغول بررسي رادار و آماده کردن سيستمهاي ناوبري و ديگر سيستمهاي مورد نياز مأموريت شد تا اگر اشکال جزئي وجود داشت، کارکنان فني حاضر در کنار هواپيما مشکل را برطرف كنند. پس از اطمينان از کار کردن درست تمام سيستمها با همآهنگي برج مراقبت و با نام خدا بهسمت ابتداي باند حرکت کرديم. پيش از ورود به باند، بررسيهاي لازم انجام شد و موشکها از بيرون توسط متخصصان مسلح شدند. با اجازهي برج مراقبت وارد باند شدم. پس از آزمايش موتورها و چک کردن دوباره فرامين، قدرت موتور را در حالت صددرصد گذاشتم و ترمزها را رها کردم. بهمن بود و هوا سرد. از آنجا كه در هواي سرد بهدليل تراکم مولکولهاي هوا واكنش موتور هواپيما بهتر است و هواپيما در زمان و فاصله كمتري از باند پرواز کنده ميشود، پس از چند ثانيه از باند پايگاه شکاري اصفهان جدا شديم و در آسمان آبي و آفتابي بهسمت منطقه مأموريتمان که شمال غرب شهر قم بود، پرواز كرديم. خود را به ارتفاع هجدههزار پا رسانديم. دقايقي بعد با ديدن بارگاه حضرت معصومه(س) از دور سلام داديم و بهاتفاق همکارم از خداوند متعال خواستيم به ما کمک كند تا بتوانيم با محدوديت موشک، از شهر دفاع كنيم. نزديک منطقه مأموريت بوديم که با کد، حضور خود را در منطقه به رادارهاي کرج و سوباشي اعلام كردم. با رسيدن به منطقه، هواپيماي ديگر که چند ساعتي در منطقه بود، حفاظت از آنجا را به ما سپرد. ساعت حدود سهوپانزده دقيقه بود. تانکر سوخترسان در منطقه گردش ميكرد تا در صورت نياز بتوانيم سوختگيري هوايي را انجام دهيم. تانکر سوخترسان نيز با کد اعلام موقعيت كرد.
حدود 45 دقيقه گذشت. با حساسيت و دقتِ تمام، در صفحه رادار، جهتهاي مختلف را جستوجو ميکردم و اطراف را زير نظر داشتم. مدتي گذشت. سکوت عجيبي حاکم بود. نگاهي به نشانگر سوخت انداختم. هنوز هم ميتوانستيم پرواز كنيم. يکي از اشکالهايي که انجام مأموريت بهصورت تکفروندي داشت، اين بود که وقتي براي سوختگيري هوايي، كمي از منطقه فاصله ميگرفتيم، نگران بوديم که نكند پيش از پايان سوختگيري، سروکلهي هواپيماهاي دشمن پيدا شود.
فرياد دشمن! دشمن!
بيدرنگ جواب دادم. افسر كنترل از ما خواست که بلافاصله سمت خود را به جنوب غرب تغيير دهيم. سپس در قالب کدهاي روزانه موقعيت چهار فروند هواپيماي مهاجم را اعلام كرد. در ارتفاع چهاردههزار پايي پرواز ميکردم و با توجه به اعلام رادار، هوايپماهاي دشمن پايينتر از من پرواز ميکردند. از کازروني خواستم که آنها را روي رادار جستوجو كند. چند ثانيه بيشتر نگذشته بود که کازروني هدفها را روي صفحه رادار مشخص كرد. بيدرنگ با کد به رادار اعلام كردم که هدفها را داريم و براي درگيري به سمت آنها ميرويم. با توجه به محاسباتي که انجام داديم، هواپيماهاي مهاجم در اطراف شمال اراک و در ارتفاع پايين به سمت شهر قم ميآمدند. فاصله آنها با ما حدود صد کيلومتر بود. با همآهنگي، سروان کازروني اطلاعات مربوط به هدفها را درحالت TWS (يکي از مودهاي رادار اف14) بهدست آورد تا خلبانان عراقي متوجه حضور ما در منطقه نشوند.
در صورت قفل راداري روي هواپيماهاي دشمن، سيستم دريافتکننده هشدار راداري موجود در هواپيما، خلبان مهاجم را متوجه حضور و فعاليت اف14 ميکرد و احتمال داشت آنها از ادامه پرواز انصراف دهند و با برگشت به سمت خاک عراق، بمبهاي خود را در يکي از شهرهايي که در مسير برگشتشان قرار داشت فروريزند. در اين صورت از تله طراحي شده ما ميگريختند و با توجه به فاصله ما از آنها احتمال تعقيب و درگيري با آنها وجود نداشت؛ خصوصاً اينکه ما بنزين زيادي نداشتيم.
سويچهاي لازم را براي درگيري روشن کردم و هرچه به هدفها نزديک ميشديم، رفتهرفته ارتفاع را کم كردم و سرعت مناسب را براي تاکتيک مورد نظر انتخاب كردم.
بايد در كمترين فاصله آنها را ميزدم
فاصله كمتر و كمتر ميشد و من بهجاي نگاه کردن به صفحه رادار، دقيقاً جلوي هواپيما را نگاه ميکردم. سروان کازروني هم مرتب فاصله آنها را اعلام ميكرد. سمت ما 240 درجه؛ يعني جنوب غرب بود و چون بعدازظهر بود، نور آفتاب دقيقاً در چشم من بود و همين، ديدن با چشم غيرمسلح از دور را دشوار ميکرد. مطمئناً يکي از دلايل انتخاب اين زمان براي حمله ازسوي دشمن همين موضوع بود؛ چون خلبانان ما نيز هنگام بمبباران اهداف خود در خاک دشمن، اين موضوع را در نظر ميگرفتند و ترجيح ميدادند در ساعتهاي اوليه صبح بهسمت عراق حمله كنند تا خلبانان شکاري عراقي و توپچيهاي پدافند به خاطر تابش شديد آفتاب نتوانند آنها را پيش از رسيدن به هدف، بهراحتي ببينند.
ارتفاع هواپيما را به هزار پا رساندم؛ درحاليکه هواپيماهاي دشمن حدوداً در ارتفاع دويست پايي پرواز ميکردند. سروان کازروني فاصله هواپيماهاي دشمن را پنج مايل اعلام کرد و از آنجا که با کمک رادار دقيقاً روبهروي آنها پرواز ميکرديم، بايد آنها را در جلوي خود ميديدم. چند ثانيه بعد چهار نقطه تيره درست روبهروي خود، ولي در ارتفاع پايينتر ديدم. سرعت آنها كمتر از ما بود. کاملاً آنها را زير نظر گرفتم. کازروني هم رادار را رها کرد و با چشماني باز به کمک شتافت. هواپيماهاي دشمن از نوع ميراژ اف1 بودند. هزار پا بالاتر از آنها پرواز ميکردم و هنوز مرا نديده بودند؛ چون هيچ واكنشي از خود نشان نميدادند. فرصت مناسب فرا رسيد. ارتفاع را کم کردم، دستههاي گاز هواپيما را به جلو فشار دادم و همزمان با اضافه شدن سرعت، بهسمت آنها شيرجه رفتم.
هواپيماهاي دشمن پا به فرار گذاشتند
سرعتم خيلي زياد بود و داشتم از يکي از آنها رد ميشدم که با مانور Hi Yo Yo، يعني مانوري كه خلبان با کشيدن شديد هواپيما بهسمت بالا، سرعت را در کوتاهترين زمان به ارتفاع تبديل ميكند و خود را در محل مورد نظرش قرار ميدهد، به پشت سر آنها رفتم. در همين هنگام کازروني گفت: هواپيماي چهارم بهسمت غرب گردش كرد.
سرم را به عقب برگرداندم تا موقعيت هواپيماي دشمن را ببينم. متوجه شدم کازروني خودش را 150 درجه چرخانده است و دقيقاً پشت هواپيماي خودمان را زير نظر دارد. خيالم راحت شد. هواپيماهاي ميراژ دشمن مجهز به دو توپ بودند. آنها معمولاً هنگام بمبباران، مجهز به دو تير موشک حراراتي نيز در نوک بالها بودند تا در صورت رويارويي با هواپيماهاي رهگير، از خود دفاع كنند؛ بنابراين قرار گرفتن آنها در پشت سر، براي ما خطرآفرين بود.
با يک مانور سريع، خودم را پشت سر يکي از آنها و در موقعيت شليک موشک قرار دادم که ناگهان هر سه فروند به سمت چپ تغيير مسير دادند و بمبهاي خود بيهدف در بيابان رها کردند. منتظر اين لحظه بودم. نگرانيام كمتر شد. باوجود اينکه جهت عمومي هر سه فروند بهسمت چپ بود، ولي از نظر فاصله طولي، فاصله جانبي و ارتفاع در حالتهاي مختلفي قرار داشتند و پيوسته در حال جابهجا شدن بودند. با رها کردن بمبهايشان، قدرت مانورشان بيشتر شد؛ بهطوريکه براي من ميسر نبود که خودم را در پارامتر مناسب براي زدن موشک قرار دهم. يعني در تمام مدتي که آنها از سمت چپ در حال گردش بهسمت غرب بودند (حدود 270 درجه) به آنها فشار آوردم تا شايد يکي را بزنم يا يکيشان به زمين بخورد، ولي نشد. به نظر ميرسيد خلبانان عراقي از مهارت بالايي برخوردارند. چرخشها ادامه پيدا کرد تا آنها در راستاي غرب (مسير فرار) قرار گرفتند و با استفاده از کاهش ارتفاع و افزايش سرعت قصد داشتند از مهلکه فرار كنند. اين يک روش معمول براي فرار از دست هواپيماي رهگير است؛ زيرا در اين حالت کار براي خلبان هواپيماي رهگير سخت و خطرآفرين ميشود؛ بهطوريکه ممکن است دست از تعقب بردارد. بدترين دشمن خلبان در اينگونه پروازها زمين است و تاکنون خلبانان زيادي در دنيا در پروازهاي آموزشي و يا جنگي به دليل سرعت زياد در ارتفاع کم با خطاي ديد روبهرو شدهاند. غفلت لحظهاي، ايجاد نوسان توسط خلبان و يا عدم تجربه و مهارت کافي در اين لحظه باعث خواهد شد كه هواپيما به موانع يا زمين برخورد كند و خلبان جان خود را از دست بدهد، ولي من دستبردار نبودم.
شرايط، بسيار سخت و حساس بود
بايد براي شليک موشک حرارتي همه چيز را در نظر ميگرفتم؛ زيرا شليک موشک حرارتي با موشک راداري متفاوت است. موشک راداري را بيشتر از فاصله دور، توسط رادار هواپيما و بدون مشاهدهي چشم شليک ميکنند، ولي براي شليک موشک حرارتي، خلبان با مشاهده چشمي هدف، قرار گرفتن در موقعيت مناسب از نظر فاصله و زاويه جانبي با دم هواپيما و ارتفاع نسبت به هدف، دستگاه نشانهروي را دقيقاً روي اگزوز هواپيما قرار ميدهد و اگر همهي پارامترها به درستي رعايت شده باشند، جستوجوگر حرارتي موشک با حس کردن حرارت موتور، با صدايي که در گوشي خلبان شنيده ميشود اعلام ميکند که همه چيز براي شليک موشک آماده است. اگرچه موشک حرارتي براي هدايت بهسمت هدف نيازي به رادار ندارد، ولي قفل راداري به خلبان کمک ميکند که فاصلهاش را با هواپيماي هدف بهطور دقيق در HUD3 مشاهده كند؛ چون اگر موشك در بيرون از حداکثر و يا حداقل فاصله تعيينشده شليک شود، به هدف نخواهد خورد. همچنين رهگير بايد هنگام زدن موشک قدري پايينتر از هدف باشد.
نزديک بود همه چيز از دست برود
موشک، حلقوم ميراژ را فشرد
بهدنبال انفجار، قطعههاي هواپيما در فضا پخش شدند و باتوجه به اينکه من با سرعت زياد و در فاصله کم دقيقاً پشت سر او پرواز ميکردم، خطر مرا بهشدت تهديد ميکرد. هواپيما را سريع بالا کشيدم تا به قطعههاي متلاشيشده ميراژ که در هوا پراکنده بودند، برخورد نکند و از طرفي قطعهها وارد موتور هواپيما نشوند. همچنين قدرت موتورها را به حداقل رساندم و هواپيما را به سرعت وارونه كردم؛ بهطوريکه صحنهي برخورد ميراژ به زمين را به همين شکل ديدم. سروان کازروني که هيجانزده شده بود، خطاب به رادار سوباشي با صداي بلند تکبير گفت و اعلام کرد که يکي از هواپيماهاي دشمن را زديم و بقيه فرار کردند. افسران کنترل شکاري خيلي خوشحالي ميکردند و مرتب از ما تشکر ميکردند. وقتي از روي هواپيماي منهدمشده عبور کرديم، هواپيما را به حالت عادي درآوردم. ارتفاع هواپيما به دوهزار پايي رسيده بود و به خاطر کم کردن قدرت موتور، سرعت نيز کم شده بود و هواپيماهاي دشمن فاصله زيادي با ما گرفته بودند. دهانم کاملاً خشک شده بود و خيس عرق بودم. يکلحظه تصميم گرفتم سرعت را زياد كنم و به تعقيب آنها ادامه بدهم، ولي به دليل کمبود بنزين و فاصله گرفتن از شهر قم منصرف شدم؛ چون احتمال اينکه دستهي بمبافکن ديگري به شهر حمله كنند، زياد بود. مختصات جغرافيايي بقاياي لاشه هواپيما را با کد به رادار سوباشي اعلام كردم و بهسمت تانکر سوخترسان پرواز کرديم. با خلبان و مسئول سوخترساني هواپيماي 707 تماس گرفتم و با توجه به نتيجه مأموريت به نظر ميرسيد خستگي پرواز طولاني آنها نيز برطرف شده است.
خطري که به خير گذشت
بهسمت پايگاه شکاري اصفهان پرواز كرديم و حدود پانزده دقيقه بعد، چرخهاي هواپيما باند پروازي را لمس كردند. هواپيما را در آشيانه پارک كردم و از هواپيما خارج شدم. پرسنل زحمتکش نگهداري؛ خصوصاً سرهمافر «بيآزار» بسيار خوشحال بودند و به ما خستهنباشيد گفتند. ما هم از آنها تشکر کرديم و مشکل جزئي کاناپي را يادآور شديم که روز بعد اين مشکل برطرف شد.
پرونده بمبباران شهرها بسته شد
روز بعد از طريق سايتهاي شنود «فاشا» متوجه شديم که خلبان يکي از ميراژها نيز در آنسوي مرز به دليل کمبود سوخت به پايگاه خود نرسيده و مجبور به خروج اضطراري از هواپيما شده است. بهدنبال اين ماجرا، پرونده بمبباران شهرها با هواپيماهاي ميراژ در ارتفاع پست بسته شد و خلبانان عراقي ديگر جرأت حضور در اين منطقه را پيدا نکردند.
پينوشتها:
(1) همواره يك هواپيما و خلبان در ابتداي باند حاضر بودند تا در صورت نياز، ظرف چند دقيقه از زمين بلند شوند و به مقابلهي سريع با هواپيماهاي مهاجم بپردازند.
(2) كد 53، معرف رادار سوباشي در آن روز بود.
(3) دستگاهي که اطلاعات مورد نياز خلبان را در فضاي جلوي هواپيما نشان ميدهد تا خلبان چشم از هدف برندارد.
(4) گلولهاي حرارتزا که خلبان، تعدادي از آنها را به تناوب از فضاي پشت هواپيماي خود پرتاب ميکند تا موشک حرارتي را منحرف كند.
/ج