
بنيانگذار مشروطه افغانستان (1)
بازخواني افکار مترقيانه شهيد بلخي در گفت و گو با حجت الاسلام شيخ محمد محقق بلخي پژوهشگر و استاد حوزه علميه قم
به هر حال دوران جواني آقاي بلخي با شرايط پر تحولي در سطح جهان از جمله جنگ جهاني اول و تهاجم استعمار غرب به جهان اسلام و برخي تحولات انقلابي همزمان بوده است. به طوري که او در مناسبت هاي مختلف از پيامدهاي جنگ جهاني اول بحث مي کرده کمااينکه از عاملان جنگ جهاني دوم همچون چرچيل و هيتلر و ساير سران کشورهاي متفقين نقد مي کرده است. او در سخنراني هاي خود همواره تأکيد مي کرد که عاملان جنگ داراي افکار استعماري هستند و اغلب براي تأمين منافع کشورشان در حال اشغال کشورهاي ضعيف هستند. شهيد بلخي در نقد تمدن غرب شعري سروده که نزديک به اين مضمون است و مي گويد: «اين تمدن نيست و توحش است. تمدن بر پايه دين است». شهيد بلخي در سن شش سالگي و در سال 1304 به مشهد مي آيد. مشهد در آن شرايط از گرايشات انقلابي موج مي زد، و بي ترديد در اين شهر تحت تأثير انديشه برخي از شخصيت هاي اسلامي قرار مي گيرد.
لذا هر لحظه که يک آيه يا يک سوره قرآن را مي خوانيم، چون حالات ما متحول است، و در حال تغيير و تحول هستيم، بازخواني قرآن تأثير بسزايي روي ما دارد. قرآن مانند آب و غذا تأثير تکميلي روي ما دارد. مانند اين است که آب مي نوشيم و تشنگي مان برطرف مي شود. آقاي بلخي از نظر عرفاني به مرتبه بالايي رسيده بود که مي توانست اين را درک کند که قرآن کتاب نوآوري است. در اين زمينه روايت داريم. نقل شده که کسي از امام باقر (ع) پرسيد چرا هر وقت که قرآن را مي خوانيم احساس مي کنيم که قرآن کهنه نمي شود؟ امام باقر در پاسخ مي فرمايد: «يجري کم تجري الشمس». يعني همان طور که خورشيد کهنه نمي شود قرآن هم کهنه نمي شود. ما هر روز که از خواب بيدار مي شويم ملاحظه مي کنيم که انرژي خورشيد تجديدپذير است. بنابراين آقاي بلخي قرآن را اينگونه تفسير کرده است.
به خوبي مي دانيم که پيشينيان انقلابي ما از سيد جمال الدين افغاني گرفته تا برخي علماي دين مانند علامه شرف الدين، کاشف الغطاء و شهيد صدر و ساير شخصيت هاي ديني، همگي شعارشان بازگشت به قرآن بوده است. چون ما امروز از قرآن اين کتاب نوراني دور شده ايم، ضعيف شده ايم، اقبال در آثارش مي گويد:
اين کتابي نيست چيزي ديگر است.
اين اساساً در عقيده مضمر است.
چون که در جان رفت، جان ديگر شود.
جان که ديگر شد جهان ديگر شود.
اين تعبير آيه شريفه: «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم» است. يعني اگر امروز بخواهيم تحولي در فرهنگ، تمدن، صنعت و اقتصاد جامعه اسلامي ايجاد کنيم بايد به قرآن برگرديم. با قرآن تغيير کنيم. همان طور که پيشينيان ما بر اساس پايبندي به قرآن کريم آن تمدن چشمگير و آن پيشرفت بزرگ را آفريدند. حکومت جهاني تشکيل دادند که هنوز هم غربي ها اعتراف مي کنند که تمدن غربي مديون فرهنگ ديني بالاخص فرهنگ قرآن است.
گوستاو لوبون فرانسوي و جرجي زيدان لبناني و بسياري از انديشمندان مسيحي اعتراف کرده اند که فرهنگ غرب روزگاري تحت تأثير فرهنگ و تمدن اسلامي بوده است. به اين دليل که فرهنگ قرآن روي تجربه تکيه داشته است. بنابراين امثال سيد جمال الدين فرهنگ قرآني را به شکل روزآمد و کاربردي مطرح کردند و منشأ تحولات بسياري در جهان شدند. آنان گفتند اگر قرآن در روح ما تأثير بگذارد، ما اصلاح مي شويم و جهان هم اصلاح مي شود و آنگاه جان مي شود جهان. چرا امام خميني (ره) جهان ديگري ايجاد کرد؟ چرا ايران ديگري بوجود آورد؟ بلکه روي همين صحنه سياسي منطقه اي و بين المللي دسترسي پيدا کرد؟ به اين خاطر که ايشان متأثر از قرآن کريم بود. شهيد بلخي هم همين حرف ها را بيان مي کرد.
مرحوم شهيد بلخي در اين زمينه سخناني دارد که فرازهايي از آن را منتشر کرده ام. او در اين سخنراني به نکات عجيبي استدلال مي کند و به مردم يادآوري مي کند که هر موجودي داراي حرکت و قيام است. يعني هر موجودي براي زنده ماندن انگيزه اي دارد. خواه ناخواه تغذيه مي خواهد. کار مي خواهد. پرورش مي خواهد. همه اينها به کار و تلاش نياز دارد. پس چه بهتر که تلاش ما و قيام ما براي خدا باشد. مبتني بر اين ناحيه باشد «قل إنما أعظکم بواحده ان تقوموا لله» بلخي مي گويد در عين حالي که ما وظيفه مان را انجام داده ايم، اگر قيام ما براي خدا بود ثمره اش و دستاورد سازنده اش بيشتر خواهد بود. لذا ما اگر هدفمان رضاي خدا نباشد آن تأثيرگذاري و برکت و سازندگي را نخواهد داشت. شهيد بلخي مي گويد: «اگر هر فردي. هر خانواده اي، هر گروهي و هر جامعه اي ملاک کار و تلاش خود را بر اساس استقامت و قيام لله قرار ندهد. و آدم بوالهوس که کارها را عرضي و ساده انگارد، و هر آن نظرش تغيير کند روزي مسلمان باشد. روز ديگري سکولار باشد. در ذهن و فکر قيام لله نکند کار و تلاش او سودمند نخواهد بود».
لذا چنانچه کار و تلاش اين فرد و اين جامعه کسب رضاي خدا نباشد اين تلاش براي جامعه سودمند نخواهد بود. مي گويند چرا جامعه اسلامي امروز دچار اين همه بن بست و گرفتاري شده است؟ به خاطر اين است که تلاشگران قيام شان براي خدا نيست و استقامت و پايداري ندارند. نظر به اينکه فرهنگ مردم ايران و افغانستان مشابه يکديگر است به اين نکته اشاره مي کنم. شهيد بلخي مي گويد هرگاه مي خواهيم کار مثبت و سازنده انجام دهيم ابتدا بايد مقدمات کار را بشناسيم. اولويت هاي کار را تعريف کنيم، و بعد آرام آرام کار را شروع کنيم و ادامه دهيم. قرآن کريم هم مي گويد «و قل أعملوا فسيري الله عملکم و رسوله و المؤمنون»، امروز هر کسي کار نيک انجام دهد نتيجه عمل خود را مي بيند. مانند امام خميني (ره) که براي خدا و اسلام عمل کرد و سرانجام نتيجه کار و تلاش خود را يافت. با اين وصف ملاحظه مي کنيم که فرهنگ حضرت امام و شهيد بلخي قرآني بوده و روح و جان شان با قرآن منور بوده و توانستند ما و جامعه مان را نوراني کنند.
منبع: شاهد ياران شماره 64
درآمد
بي ترديد حضرتعالي بلخي شناس هستيد. مي خواهيم جايگاه علمي علامه شهيد سيد اسماعيل بلخي را از زبان شما بشنويم:
به هر حال دوران جواني آقاي بلخي با شرايط پر تحولي در سطح جهان از جمله جنگ جهاني اول و تهاجم استعمار غرب به جهان اسلام و برخي تحولات انقلابي همزمان بوده است. به طوري که او در مناسبت هاي مختلف از پيامدهاي جنگ جهاني اول بحث مي کرده کمااينکه از عاملان جنگ جهاني دوم همچون چرچيل و هيتلر و ساير سران کشورهاي متفقين نقد مي کرده است. او در سخنراني هاي خود همواره تأکيد مي کرد که عاملان جنگ داراي افکار استعماري هستند و اغلب براي تأمين منافع کشورشان در حال اشغال کشورهاي ضعيف هستند. شهيد بلخي در نقد تمدن غرب شعري سروده که نزديک به اين مضمون است و مي گويد: «اين تمدن نيست و توحش است. تمدن بر پايه دين است». شهيد بلخي در سن شش سالگي و در سال 1304 به مشهد مي آيد. مشهد در آن شرايط از گرايشات انقلابي موج مي زد، و بي ترديد در اين شهر تحت تأثير انديشه برخي از شخصيت هاي اسلامي قرار مي گيرد.
آيا در دوران تحصيل و در سن جواني علماي اعلام و اساتيد حوزه علميه مشهد و يا با شهيد نواب صفوي هم ارتباط برقرار مي کند؟
شخصيت فکري شهيد بلخي را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
آيا درباره ابعاد عرفاني شخصيت شهيد بلخي هم تحقيق کرده ايد؟
آقاي بلخي از نظر عرفان نظري در سطح بالايي رسيده بوده است، چه رسد به عرفان نظري در سطح بالايي رسيده بوده است، چه رسد به عرفان علمي و کاربردي. محي الدين بن عربي مي گويد که قرآن کتابي است که هر مرتبه آن را بخوانيد، درک و شناخت شما افزايش مي يابد. گويا بازخواني قرآن ميزان شناخت و آگاهي تان را گسترش مي دهد. اين طور نيست که در هر بازخواني دوباره همان شناخت قبلي تکرار مي شود.
بنابراين بازخواني يک حرکت تکاملي به سوي نوآوري است همانگونه که جهان در حال تحول است، بازخواني قرآن هم انسان را به سوي کمال متحول مي کند. قرآن را که چند مرتبه مي خوانيم شخصيت دوم ما غير از شخصيت اول است. به اين خاطر سخنان بلخي معنا دارد و اين مفهوم را مي رساند که آقاي بلخي چون قرآن را در زندان مي خواند و زندان در شرايط خاصي بود، لذا قرآن اين معجزه را دارد که هر زمان يک حالت خاصي، و يک تأثير خاصي بر انسان مي گذارد. به طور مثال تا اين نظريه با سخنان آقاي بلخي مطابقت کند. اگر من قرآن را بدون وضو بخوانم. شکي نيست که تأثير خواندن قرآن بدون وضو پايين تر از خواندن با وضو است. اگر قرآن را در شب قدر با وضو بخوانم. قطعاً تأثير آن بيشتر خواهد بود. اگر قرآن را در آستانه شهادت بخوانم، همچون آقاي بلخي که در زندان بسر مي برد و آماده شهادت بود و مي گفت: «ما عاشقان شهادت هستيم و کشته شدن افتخار ما است». در شبي که به اعدام محکوم مي شود اين سخن را تکرار مي کند که ما «عاشق شهادت هستيم و شهادت افتخار ماست.»لذا هر لحظه که يک آيه يا يک سوره قرآن را مي خوانيم، چون حالات ما متحول است، و در حال تغيير و تحول هستيم، بازخواني قرآن تأثير بسزايي روي ما دارد. قرآن مانند آب و غذا تأثير تکميلي روي ما دارد. مانند اين است که آب مي نوشيم و تشنگي مان برطرف مي شود. آقاي بلخي از نظر عرفاني به مرتبه بالايي رسيده بود که مي توانست اين را درک کند که قرآن کتاب نوآوري است. در اين زمينه روايت داريم. نقل شده که کسي از امام باقر (ع) پرسيد چرا هر وقت که قرآن را مي خوانيم احساس مي کنيم که قرآن کهنه نمي شود؟ امام باقر در پاسخ مي فرمايد: «يجري کم تجري الشمس». يعني همان طور که خورشيد کهنه نمي شود قرآن هم کهنه نمي شود. ما هر روز که از خواب بيدار مي شويم ملاحظه مي کنيم که انرژي خورشيد تجديدپذير است. بنابراين آقاي بلخي قرآن را اينگونه تفسير کرده است.
شهيد بلخي قبل از رفتن به زندان بيشتر تحت تأثير کدام مکاتب فکري يا تحت تأثير کدام انديشمندان قرار گرفت؟
آيا با علامه اقبال لاهوري هم ارتباط و همکاري و همفکري داشته است؟
به خوبي مي دانيم که پيشينيان انقلابي ما از سيد جمال الدين افغاني گرفته تا برخي علماي دين مانند علامه شرف الدين، کاشف الغطاء و شهيد صدر و ساير شخصيت هاي ديني، همگي شعارشان بازگشت به قرآن بوده است. چون ما امروز از قرآن اين کتاب نوراني دور شده ايم، ضعيف شده ايم، اقبال در آثارش مي گويد:
اين کتابي نيست چيزي ديگر است.
اين اساساً در عقيده مضمر است.
چون که در جان رفت، جان ديگر شود.
جان که ديگر شد جهان ديگر شود.
اين تعبير آيه شريفه: «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم» است. يعني اگر امروز بخواهيم تحولي در فرهنگ، تمدن، صنعت و اقتصاد جامعه اسلامي ايجاد کنيم بايد به قرآن برگرديم. با قرآن تغيير کنيم. همان طور که پيشينيان ما بر اساس پايبندي به قرآن کريم آن تمدن چشمگير و آن پيشرفت بزرگ را آفريدند. حکومت جهاني تشکيل دادند که هنوز هم غربي ها اعتراف مي کنند که تمدن غربي مديون فرهنگ ديني بالاخص فرهنگ قرآن است.
گوستاو لوبون فرانسوي و جرجي زيدان لبناني و بسياري از انديشمندان مسيحي اعتراف کرده اند که فرهنگ غرب روزگاري تحت تأثير فرهنگ و تمدن اسلامي بوده است. به اين دليل که فرهنگ قرآن روي تجربه تکيه داشته است. بنابراين امثال سيد جمال الدين فرهنگ قرآني را به شکل روزآمد و کاربردي مطرح کردند و منشأ تحولات بسياري در جهان شدند. آنان گفتند اگر قرآن در روح ما تأثير بگذارد، ما اصلاح مي شويم و جهان هم اصلاح مي شود و آنگاه جان مي شود جهان. چرا امام خميني (ره) جهان ديگري ايجاد کرد؟ چرا ايران ديگري بوجود آورد؟ بلکه روي همين صحنه سياسي منطقه اي و بين المللي دسترسي پيدا کرد؟ به اين خاطر که ايشان متأثر از قرآن کريم بود. شهيد بلخي هم همين حرف ها را بيان مي کرد.
در کارهاي تحقيقاتي تان، آيا تشابهي بين انديشه هاي امام خميني (ره) و انديشه هاي شهيد علامه بلخي يافته ايد؟
مرحوم شهيد بلخي در اين زمينه سخناني دارد که فرازهايي از آن را منتشر کرده ام. او در اين سخنراني به نکات عجيبي استدلال مي کند و به مردم يادآوري مي کند که هر موجودي داراي حرکت و قيام است. يعني هر موجودي براي زنده ماندن انگيزه اي دارد. خواه ناخواه تغذيه مي خواهد. کار مي خواهد. پرورش مي خواهد. همه اينها به کار و تلاش نياز دارد. پس چه بهتر که تلاش ما و قيام ما براي خدا باشد. مبتني بر اين ناحيه باشد «قل إنما أعظکم بواحده ان تقوموا لله» بلخي مي گويد در عين حالي که ما وظيفه مان را انجام داده ايم، اگر قيام ما براي خدا بود ثمره اش و دستاورد سازنده اش بيشتر خواهد بود. لذا ما اگر هدفمان رضاي خدا نباشد آن تأثيرگذاري و برکت و سازندگي را نخواهد داشت. شهيد بلخي مي گويد: «اگر هر فردي. هر خانواده اي، هر گروهي و هر جامعه اي ملاک کار و تلاش خود را بر اساس استقامت و قيام لله قرار ندهد. و آدم بوالهوس که کارها را عرضي و ساده انگارد، و هر آن نظرش تغيير کند روزي مسلمان باشد. روز ديگري سکولار باشد. در ذهن و فکر قيام لله نکند کار و تلاش او سودمند نخواهد بود».
لذا چنانچه کار و تلاش اين فرد و اين جامعه کسب رضاي خدا نباشد اين تلاش براي جامعه سودمند نخواهد بود. مي گويند چرا جامعه اسلامي امروز دچار اين همه بن بست و گرفتاري شده است؟ به خاطر اين است که تلاشگران قيام شان براي خدا نيست و استقامت و پايداري ندارند. نظر به اينکه فرهنگ مردم ايران و افغانستان مشابه يکديگر است به اين نکته اشاره مي کنم. شهيد بلخي مي گويد هرگاه مي خواهيم کار مثبت و سازنده انجام دهيم ابتدا بايد مقدمات کار را بشناسيم. اولويت هاي کار را تعريف کنيم، و بعد آرام آرام کار را شروع کنيم و ادامه دهيم. قرآن کريم هم مي گويد «و قل أعملوا فسيري الله عملکم و رسوله و المؤمنون»، امروز هر کسي کار نيک انجام دهد نتيجه عمل خود را مي بيند. مانند امام خميني (ره) که براي خدا و اسلام عمل کرد و سرانجام نتيجه کار و تلاش خود را يافت. با اين وصف ملاحظه مي کنيم که فرهنگ حضرت امام و شهيد بلخي قرآني بوده و روح و جان شان با قرآن منور بوده و توانستند ما و جامعه مان را نوراني کنند.
منبع: شاهد ياران شماره 64
/ج