شهید بروجردی و مردم غیور کُرد (3)

شهید بروجردی درزندگی شخصی هم واقعاً از کسانی بود که می توانم بدون دغدغه و بدون مبالغه این را عرض کنم که یک آدم زاهد به تمام معنی بود
چهارشنبه، 4 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهید بروجردی و مردم غیور کُرد (3)

 شهید بروجردی و مردم غیور کُرد (3)
 




 

شهید بروجردی در زندگی شخصی شان چگونه بودند؟

در زندگی شخصی هم واقعاً از کسانی بود که می توانم بدون دغدغه و بدون مبالغه این را عرض کنم که یک آدم زاهد به تمام معنی بود. انگار نه انگار ایشان زن و بچه و زندگی دارد. بزرگان می گویند تکبیره الاحرام را که انسان می گوید معنایش این است که همه چیز را پشت سر انداخته و فقط خدا را رو به رویم قرار داده ام. شهید بروجردی احساس می کرد که بنده خودم از خودم خجالت می کشم به عنوان نماینده امام - قدس سره شریف - در برابر آنهمه اخلاص و زندگی ساده ایشان. وقتی که شهید شد همه دوستان خبر دادند که وضع زندگی ایشان چگونه بود. چقدر به زن و فرزندانش سر می زد؟ چقدر امکانات زندگی داشتند؟ ... چیزهایی که همه می دانند و قابل ذکر نیست. از همه چیز خود گذشت تا رضایت خدا و امام و انقلاب را به دست آورد. همین نشانه اخلاص ایشان بود که آن همه برکت آفرید. شاید این دعای بنده گزافه نباشد که در بین جمیع سرداران جبهه های ما یکی از افراد کم نمونه شهید بروجردی بود. یعنی اگر مجموعه خصوصیات ایشان را جمع بندی کنیم به چنین نظری می رسیم.
این مطلب را که می خواهم عرض کنم کلی است و کاری به فرد خاصی ندارم. خب زمانی ما زیاد داشته ام افرادی را که در نهادها و سازمان ها و ارگان ها و حتی در نهادهای امنیتی و عرصه هایی به یک شرایط و موقعیتی رسیدند و رفتند دنبال این جریانی درست کنند تا مثلاً بتوانند افرادی را برای جایگاه و جریان خودشان از گوشه و کنار جمع کنند اما واقعاً در قاموس زندگی شهید بروجردی این حرف ها وجود نداشت. اگر امروز کسی بخواهد به عنوان مثال اعلاء برای رهنمودی که امام نسبت به نیروهای نظامی و انتظامی ما داشتند که وارد گروه ها و دسته بندی ها نشوند و فقط بر محور نظام و ولایت حرکت کنند؛ یک کسی را اگر بخواهیم به عنوان فردی اعلاء که نه رفیق برایش مطرح بود و نه زندگی شخصی و باندی و جریان خاصی همانا آن شخص بروجردی بود. واقعاً فوق همه این جریانات بود و در کردستان هم یکی از چیزهایی که باعث خیر و برکت شد ایشان بود. گاهی در کشور داشته ایم بعضی از استان هایی را که یک نیروی نظامی و امنیتی وارد بعضی از جریانات گروهی و دسته ای شده و لطمه زیادی به آن نهاد و جریان و کل نظام زده اند. اتفاقاً خیر بزرگی که در کردستان اتفاق افتاد همین بود که جداً مجموعه ای که شهید بروجردی آن را شکل داد فرماندهان شهرها و قسمت های مختلف و امنیت کردستان را این ها در دست داشتند. این ها کاملاً از این جریانات به دور بودند. خارج از این دسته بندی ها و جناح بندی ها در دایره نظام و ولایت در حرکت بودند. بنده به یاد ندارم هیچ وقت در کردستان اتفاقاتی مثل بعضی جاهای دیگر که آسیب هایی هم داشت افتاده باشد. آن جا یک نمونه هم اتفاق نیفتاد و الان هم بچه هایی که ایشان پرورش داده در کل کشور هستند. همه این بچه ها فقط مرید و مخلص ولایت هستند و واقعاً بستگی ای به جریان خاصی ندارند. فقط گوش شان به حرف ولایت و اهداف متعالی نظام است. به خصوص برای تیپ هایی مثل این عزیزان که فرماندهی جبهه و فرماندهی نیروهای نظامی و انتظامی را داشتند این نوع روحیات خیلی تعیین کننده و مؤثر است.

با توجه به این که ما توفیق نیافتیم از حضرت امام درباره شهید بروجردی پیام یا فرموده ای را پیدا کنیم در مدت نه سال و خرده ای که شما نماینده معظم له بودید آیا هیچ وقت درباره شهید بروجردی فرمایش یا صحبتی از ایشان شنیدید؟

ببینید آن چه در این راستا می توان خدمت شما عرض کنم این است که اولاً احوال آقای بروجردی را امام مرتباً از من می پرسیدند. برای شان مهم بود که از وضعیت جسم و اوضاع و احوالش و غیره آگاه شوند. یعنی به شخصه مورد دیگری را مشابه این سراغ ندارم که امام جویای احوال کسی شوند.

یعنی جناب عالی کس دیگری را نمی شناسید که امام مرتباً سراغش را از شما و دیگران بگیرند؟

بنده نه. در خصوص کردستان کسی که بارها اتفاق افتاد احوالش را بپرسند آقای بروجردی بود. اگر هم مطالب دیگری را خدمت امام داشتم مطرح می کردم یادم است در لابه لای صحبت هایم امام سؤال کردند که بروجردی کجاست؟ چه می کند؟ ... و قریب به این مضامین. همیشه احوال ایشان را می پرسیدند و از آن مهم تر ماجرایی است که می خواهم برایتان تعریف کنم که مثلاً گاهی در رابطه با کردستان و مسائل اقتصادی از حضرت امام کسب تکلیف می کردیم:
ماجرا از این قرار بود که زمانی بحث بر سر این بود که یک آقایی را آن جا استاندار گذاشته بودند و ما با او مشکل پیدا کرده بودیم. همان اوایل انقلاب بود. عاقبت تنها راه در این دیده شد که متوسل به حضرت امام شویم که ایشان دستور بدهند آن استاندار را جابه جا کنیم. وقتی توضیح دادم که جریان چیست حضرت امام آخر عرایض من فرمودند: "نظر بروجردی درباره این شخص چیست؟" کاملاً برایم محسوس بود که امام در خصوص مسائل کردستان عنایت خاصی به شهید بروجردی دارند. آن موقع فرماندهی کل سپاه کشور جناب آقای سردار محسن رضایی بودند و به دلایلی تصمیم گرفتند قرارگاه حمزه را قرارگاه رمضان ادغام کنند. جمع بندی خود ما این بود که در کردستان لازم است قرارگاه حمزه مستقل بماند. شرایط طوری بود که تقریباً کار به اتمام قرار داشت. یعنی این پیشنهاد که قرارگاه حمزه منحل و با قرارگاه رمضان ادغام شود رفته بود به شورای عالی امنیت ملی و تقریباً مورد موافقت گرفته بود. اما نظر دوستان به ویژه شهید بروجردی بر این بود که این امر برای کردستان به مصلحت نیست. خب بنده وقتی خدمت امام - قدس سره شریف- رسیدم و کل اوضاع را شرح دادم احساس کردم باید آن چیزی را که بر نظر حضرت امام تأثیرگذار است و معظمٌ له به من دستور داده اند پیگیری کنم. عاقبت همه قرارگاه حمزه ماند؛ برای این که امام وقتی متوجه شدند که شهید بروجردی به سختی با این موضوع مخالف است بر این مسأله صحه گذاشتند؛ چرا که نظر شهید بروجردی برای امام مورد عنایت و اهمیت بود.
در حوزه های دیگر هم می دیدم که - جدا از ارتباطی که من با حضرت امام داشتم - مسؤولین دیگری که در رابطه با مسائل کردستان برخوردهایی با امام دارند نیز همواره نسبت به عنایت خاص امام به شهید بروجردی تأکید می کنند. دقیقاً به همان میزان و شکلی که امام به شهید بروجردی عنایت خاصی داشتند مقام معظم رهبری نیز از همان اوایل در کردستان ایشان را قبول داشتند. اصلاً نوع نگاه مقام معظم رهبری به شهید بروجردی و محبت و توجه معظمٌ له به نظرات و مشورت با ایشان واقعاً در راستای همان علقه ای بود که مقام معظم رهبری با شهید چمران و شهید صیاد شیرازی داشتند. علاقه و توجه و اعتقاد حضرت آقا به شهید بروجردی در آن راستا باید ثبت شود. شهید بروجردی جزو افراد کم نمونه بودند. در دوران ریاست جمهوری مقام معظم رهبری گاهی می شد که برای مسائل کردستان خدمت ایشان می رسیدیم- با شهید بروجردی یا جداگانه - اما معظمٌ له در هر دو حال حضور یا غیبت ایشان همواره عنایت خاصی نسبت به نظرات و دیدگاه ها و پیشنهادهای مرحوم شهید بروجردی داشتند. همواره عمیقاً مورد توجه آقا بودند.

حضرت امام پیامی برای شهید بروجردی صادر فرمودند؟ یا بعد از شهادت خدمت حضرت امام صحبت یا نقلی پیش آمد؟

یادم نیست.

بعد از شهادت شهید بروجردی هیچ وقت پیش آمده که با مقام معظم رهبری درباره ایشان هم کلام شده باشید؟

بله. البته نه این که یک نکته خاصی در ذهنم باشد ولی از همین سفر اخیر و نورانی و آسمانی مقام معظم رهبری به کردستان صحنه هایی یادم است. انصافاً چه تعبیری از این سفر بکنم که واقعاً گاهی انسان در برابر عظمتی قرار می گیرد که هرچه دنبال قالب ها و عبارات می گردد هیچ قالبی پیدا نمی کند یعنی همه قالب ها می شکند در برابر سنگینی آن حقیقت. من تعبیرم این بود که با دوستان که واقعاً "تابش نور بر کردستان" تنها توصیفی است که می شود برایش پیدا کرد. خداوند متعال در قرآن عنایت رحمانیت و رحیمیت خود را گاهی چنین تعبیر می کند که وقتی این عنایت متوجه کسی بشود حتی گناهان او تبدیل به ثواب می گردد. قرآن می فرماید: "اولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات؛ خداوند گاهی کسی که مورد لطف قرار می گیرد گناهانش را تبدیل به عبادت می کند". سفر مقام معظم رهبری نه تنها همه فرصت ها را به ثمر نشاند بلکه آسیب ها را تبدیل به فرصت کرد. در کردستان غوغایی برپاشد. در این سفر مقام معظم رهبری دیداری هم با خانواده سرداران شهید کردستان داشتند. از جمله این عزیزان خانواده شهید بروجردی بودند که مادر بزرگوارشان هم حضور داشتند. حضرت‌ آقا وقتی به مادر شهید بروجردی رسیدند به شکل ویژه ای ذکر خیر این شهید و ابراز محبت به مادرشان فرمودند و اشاره به این شما چه شخصیت بزرگی را در دامن خود پرورش دادید که زندگی و شهادتش این تأثیرات و برکات را داشت. عنایت ویژه آقا کاملاً معلوم بود. البته همه مادران و همسران و فرزندان سرداران که دراین جلسه حضور داشتند به شدت مورد توجه و عنایت مقام معظم رهبری بودند. آن چنان که حقیقت امر نیز همین بود حضرت آقا معتقدند که شهیدان معزز بروجردی و صیاد شیرازی طراحی و حکمت و تدبیرشان عامل عمده ای بود در این که رزمندگان ما آن توفیقات بزرگ را در کردستان پیدا کردند.

از نظر شما شهید بروجردی در میان آن همه ایثارگر و جانباز و رزمنده و سردار شهید چه جایگاهی دارد؟

من هنگام شهادت ایشان بیانیه ای دادم که بیانیه خوبی هم بود. چون با آن تأثر روحی که داشتم خوب صحبت کرده بودم. آدم گاهی با قلبش صحبت هایی می کند که دیگر تکرار نمی شود. در آن بیانیه از ایشان به عنوان سیدالشهدای کردستان یاد کردم و واقعیت هم همین است. با همه مقام و جایگاهی که شهدای کردستان در محضر خدا دارند اگر به مجموعه خصوصیات ایشان عنایت کنیم این عنوان را به ایشان اطلاق کرد. قطعاً با آن شناختی که ما از محضر خداوند متعال داریم و جایگاهی که شهدای بزرگوار کردستان در محضر حق تعالی دارند شهید بروجردی در محضر الوهیت در بالاترین رده ها قرار دارد؛ به دلیل مسیر ارزنده ای که طی کرده بود.

آخرین بار کی شهید بروجردی را دیدید؟

حدوداً شانزده هفده روز قبل از شهادت شهید شاید آخرین دیدار بنده با ایشان بود. پیغامی از طرف آن عزیز برای بنده آمد که به ارومیه بروم. تازه جاده سردشت - پیرانشهر را پاکسازی کرده بودیم. استحضار دارید که سردشت آخرین شهری بود که از محاصره درآمد. یعنی تا مدت های زیادی تمام راه هایش در دست ضد انقلاب بود و نیروهای ما از طریق هوا رفت و آمد می کردند. ناگفته نماند اولین جاده ای هم که پاکسازی شده بود جاده سردشت - پیرانشهر بود که این جاده به جنگل های آلواتان هم می خورد. شهید بروجردی گفته بود بروم ارومیه تا با هم برویم پیرانشهر و برای دلگرمی رزمندگان پایگاه های نزدیک را به صورت زمینی و پایگاه های دورتر را هوایی سر بزنیم. ما از ارومیه تا پیرانشهر با هم داخل ماشین بودیم. دیدم ایشان یک حرف هایی می زند که هیچ وقت آن حرف ها را نزده بود؛ حرف مرگ و مردن. از من پرسید که: "درباره شیخ الرئیس نقل شده که وقتی الهاماتی به او شده بود که از دنیا می رود شش ماه عزلت گزیده و از کل کارهایش فاصله گرفته بود. آیا می شود آدم در فرصت های آخرینش - ولو کارش حساس باشد - یک خرده عزلت بگزیند و به خودش برسد؟" گفتم فلانی حرف های تازه ای می زنی. به شوخی به او گفتم که من همه اش دعا می کنم که خدایا همه ما شهید بشویم؛ اما بروجردی آخر از همه ما به شهادت برسد. گفتم نمی خواهم شما شهید نشوید ولی دوست دارم دیرتر این اتفاق بیافتد تا کارها را به ثمر برسانید. یک چیز زیبایی گفت که من حالا معنی اش را خوب می فهمم. گفت: "فلانی شما درست می گویی وی من دغدغه ای که دارم این است که همه اش احساس می کنم این هایی که الان شهید می شوند یک عنایتی در موردشان هست. ما اگر بعداً شهید شویم دیگر این مقام را نداریم و آن این است که الان هر کسی شهید شود بار او بر روی دوش امام می افتد. امام هم یک ظرفیت وسیعی دارند که من که هیچ؛ با وجود هزاران نفر بالاتر از ما هم این بار را به راحتی به منزل می رسانند. امام بار خون این شهدا را عمیق و استوار بر دوش دارند. ولی اگر امام از دنیا بروند و بارش روی دوش ما بیفتد ما کمرمان خم می شود."
نکته دیگر این که همیشه این شکلی بوده که در حرکات اولیه هر انقلاب و نهضتی ابتدا سرچشمه شفاف بوده. هر کسی هم در آن زمینه و در آن زمان تلاش کرده با بنیه جلو رفته؛ چون راه شفاف بوده. اما معمولاً بعد از رهبران اولیه رهبران بعدی مشکل پیدا می کنند و آتش فتنه ها از راه می رسد. یعنی آن راه روشن و شفاف دیگر وجود ندارد. واقعاً الان می فهمم که این بزرگواران پیش بینی می کردند که رهبر آینده ای مثل مقام معظم رهبری - دام ظله العالی -اطلاعاتی مثل مولا علی (ع) دارند. شهید بروجردی پیش بینی می کردند که الان آدم راحت شهید می شود. راه هم روشن است و هر یک از مسائل مختلف کلید خاص خودش را دارد. به خصوص نکته اولی که ایشان گفت که اگر امام از دنیا بروند بار ما خیلی سنگین است و معلوم نیست در آن شرایط حساس بعدی به کدام یک از ما وفا بکند. خلاصه می گفت دوست دارم در همین شرایط شهید شوم. این حایت آخرین دیدار بنده با آقای بروجردی بود که وقتی آمدم سنندج؛ چند روز بعد زنگ زدند که ایشان شهید شده اند.

شما سی و یک سال در کردستان به نظام و انقلاب و اسلام خدمت کرده و حالا به سنگر دیگری تشریف آورده اید که انشاء الله بقیه خدمت تان در مجمع تقریب جاری و ساری خواهد بود. نکته این است که با وجود اقوام و فرقه های مختلف و سربلند بیرون آمدن شهید بروجردی در این منطقه و رابطه خویش با همه مردم بومی کردستان ایشان هم می تواند در مورد تقریب مذاهب اسوه ای باشد. دوست داریم بدانیم نظر شما در این باره چیست؟

اتفاقاً نکته مهمی را فرمودید. معمولاً یکی از چیزهایی که به انسان کمک می کند که از آن فضای عصبیت خشک بیرون بیاید - چه برای شیعه و چه سنی- این است که ما بدانیم وقتی در حصار افراد هم عقیده با خودمان هستیم یک نوع دیدگاه داریم. در همین ارتباط یک جمله زیبایی درباره تقریب مذاهب هست. فکر می کنم این از مرحوم سید شریف الدین باشد که جمله خیلی ارزنده ای است: "المسلمون اذا تعارفوا الئتلفوا؛" همدیگر را خوب بشناسند به هم محبت هم می کنند." منظور ایشان این است که عمده مشکلات ما ناشی از این است که همدیگر را نمی شناسیم و دیدگاه غلطی از همدیگر داریم. باورهای غلطی نسبت به هم داریم.
شهید بروجردی قبل از پیروزی انقلاب در زمان مبارزاتش با شاه به لبنان رفته بود. آن جا با فلسطینی ها و مبارزین فلسطینی در ارتباط قرار گرفته بود. دروزی ها و مسیحی ها را دیده بود و دارای یک دید وسیع و باز شده بود. انسان وقتی برای اولین بار به مکه مشرف می شود آن جا وقتی می بیند حنفی ها قرآن می خوانند و گریه می کنند و نماز می خوانند و خلاصه با چه عشق و علاقه ای هم می خوانند دارای یک "دید" دیگر می شود. اما آدم زمانی که در شهر خودش نشسته به محض این که یک کلمه از اهل سنت می شنود همراهش کلی تهمت و بعضی از دیدگاه های غلط را نیز به او منتقل می کند. خب ایشان همین که یک مقدار در معاشرت های با غیر شیعه و غیرمسلمان قرار گرفته بود بر وسعت نگاهش تأثیر گذاشته بود. علاوه بر این می بینیم کسانی که با امام حرکت کردند - چه روحانی و چه غیر روحانی کسانی که به انقلاب و نهضت از پانزده خرداد 1342 عنایت داشتند اگر بیانات امام را بشنوند و تحلیل کنند می بینند که امام امام وحدت و اتحاد بود. امام این ویژگی را داشتند که دیدشان دیدی تقریبی بود؛ آن هم عمیقاً و نه از روی مصلحت. جزو استراتژی بود- و نه تاکتیک-امام تقریب و نزدیکی افراد و گروه ها در دنیای اسلام به همدیگر بود. حتی در صحبت های امام خطاب عامه مسلمان ها بودند. وقتی برای یک شهری پیغام می دادند مثلاً برای روحانیون یزد باز هم آن جا عنایت داشتند که کلمه مسلمین را به کار ببرند و روی اسلام تکیه کنند؛ نه روی کلمه شیعه در کل روی اسلام تکیه کنند؛ نه روی کلمه شیعه. در کل راه امام این عنایت را داشتند. بالطبع کسانی مثل شهید بروجردی که در مکتب امام پرورش یافته بود اساساً "تقریب" ی بار آمدند. نکته سوم این که در این گونه افراد تقریبی شدن مؤثر است. اعتقادم این است هر زمانی که استعمار موفق شده دنیای اسلام را از فضای سیاسی و اجتماعی دور کند و توانسته فردگرایی را در آن ها قوت ببخشد تفرقه به وجود آمده و تعصبات رشد پیدا کرده است. در مقابل هرچه مسلمانان سیاسی تر شده و به فضای سیاسی و عزت اسلام و مسلمین فکر کرده اند خود به خود تقریبی شده اند. یعنی اساساً آدم وقتی در این فضا فکر می کند که حکومت دینی باشد و دین قدرت و عزت داشته باشد می بیند از ملزومات ناگزیر این ائتلاف محبت و دوستی و برادری و اتحاد مسلمین است. خب شهید بروجردی هم یک آدم مبارز بود و چون در عرصه سیاسی بود خود به خود تقریبی هم شده بود. بروجردی هم شاگرد لبیک گوی امام بود و هم با فلسطینی ها و دیگران ارتباط داشت. این ویژگی واقعاً از نکته های مثبت شخصیت ایشان بود. زمانی هم که وارد کردستان شد فکرش عمیقاً تقریبی بود. بنده اعتقادم این است که در مناطق مرزی و سنی نشین ما خطرناک ترین چیز این است که آدمی که فکرش تقریبی نیست بخواهد بر سر کار بیاید.
منبع:نشریه مسیح کردستان، شماره 67.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.