هنگامی که زندگینامه محدثان فرزانه شیعی بازشناسی می شود، چهره های برجسته و ماندگاری را می یابیم که شناخت سیما و زندگی آنان، نه تنها ایمان و باور انسان را به آموزه های دینی افزون می کند، که می تواند ارائه دهنده الگوهای مناسب و زیبایی برای متولیان فرهنگ اسلامی، به ویژه حوزویان باشد.
طلوع
در اوایل نیمه دوم سده اول هجری، در سرزمین عراق، شهر کوفه، در خاندان حکیم بن صهیب کوفی که از موالیان و شیفتگان اهل بیت (علیهم السلام) بود، کودکی چشمان خود را به جهان می گشاید که نامش را «سدیر» نهادند. چون حرفه و شغل پدر یا جدش یا احیاناً خود او صرّافی بود، به «صیرفی» لقب گرفت و به مناسبت زادگاهش به «کوفی» مشهور است و مکنّا به «ابوالفضل».او در محیطی که از عشق و ولای اهل بیت (علیهم السلام) سرشار بود، پرورش یافت و روح و روان و اندیشه اش با تشیع راستین گره خورد و در سیر تکامل و تعالی قرار گرفت. در روزگاری که حاکمان ستم پیشه بنی امیه با همه قدرت تبلیغی خویش مردم را بر ضدّ حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) و معارف و آرمان های الهی و آزادی بخش شیعه، به انحراف می کشاندند و آنان را فریب می دادند ــ که انتخاب حق بسی سخت می نماید ــ سدیر توانست حق را از باطل و حقیقت را از نیرنگ و فریب تشخیص دهد و بدین سان بود که به محضر امامان معصوم (علیهم السلام) مشرف شد و در شمار یاران آنان قرار گرفت.(1)
در محضر سه خورشید
زادگاه او کوفه بود، ولی می دید که پیشوایان معصوم و آسمانی او جای دیگرند؛ در شهر پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، مدینه، سرزمین آرزوها که از کوفه صدها فرسنگ فاصله داشت.روشن است که هجرت بدان دیار دوردست، همت بلندی می طلبد، ولی شوق و عطش یادگیری آموزه های انسان ساز اسلام ناب از سرچشمه های اصیل آن، او را به کوچ کردن به آنجا برانگیخت تا در آنجا شیوه «تفقه» را بیاموزد و راه و رسم دین داری را بشناسد. سدیر صیرفی چندین سال از عمر خود را بین کوفه و مدینه در رفت و آمد بود. او خود را به مدینة الرسول رساند و یک سره به سراغ بیت رفیع ولایت، امام سجاد (علیه السلام) رفت و سال ها در محضر آن بزرگوار بود؛ به گونه ای که از «اصحاب» او محسوب شد،(2) تا اینکه آن حضرت در سال 94 ق. به شهادت رسید؛ ولی سدیر، این رهرو آل البیت، پیوند خویش را از این خاندان معصوم نگسست و با امام محمد باقر (علیه السلام) ارتباطی استوار برقرار ساخت و سال ها از محضر پر فیض آن دریای علم بهره مند شد و جان تشنه خود را سیراب ساخت و در شمار یاران نزدیک او جای گرفت.(3)
بعد از شهادت حضرت باقر (علیه السلام) که در سال 114 ق. اتفاق افتاد، سدیر باز هم دست از عروة الوثقای ولایت برنداشت و در محضر ششمین آفتاب امامت به کسب نور و دانش پرداخت و از یاران آن حضرت بلکه از خادمان و محرمان راز آن بزرگوار شد.(4)
استادان
از بررسی روایاتی که از سدیر به یادگار رسیده و جستجو در سخنان عالمان، بدین نکته می رسیم که او از غیر وجود مقدس امامان اهل بیت، روایتی نقل نکرده، البته این مطلب کمی شگفت انگیز است، اما استادان دیگری غیر از پیشوایان معصوم، برای او سراغ نداریم.شاگردان
روشن است روای گران قدری چون صیرفی که از محضر سه امام بهره برد و روایات و خاطرات بسیاری از آنان را در جان و اندیشه خود ذخیره داشت، مورد توجه بسیاری از شیفتگان اهل بیت (علیهم السلام) قرار گیرد. از این رو، گروه بزرگی از راویان شیعی در حوزه حدیث او حضور یافتند و از محضرش کسب فیض کردند که به برخی از چهره های شاخص شاگردان او اشاره می شود:حسین و حنان بن سدیر (دو فرزند او)، عبدالله بن مسکان، ابن ابی عمیر، حسن بن محبوب، جمیل بن صالح، حسین صحّاف، اسحاق بن جرید، ابراهیم بن ابی البلاد، عثمان بن عیسی، فضالة بن ایوب اهوازی، علی بن رئاب، بکر بن محمد، ابوطالب، ابو الوفاء مرادی.(5)
جایگاه والای سدیر در نگاه علما
این محدث کوفی، در کسب کمالات و دانش دین و خصلت های والا، خوش درخشید و توانست پیوند بسیار عمیقی با ولایت معصومان برقرار سازد و به جایگاه بلندی نایل آید.او نه تنها به عنوان پیرو اهل بیت مطرح است، بلکه شیعه ای انقلابی و پر تحرک نزد عالمان شیعه و سنی به شمار می رود، حتی مخالفین هم بدو ارج نهاده و او را شیعه ای راستین و شجاع دانسته اند. دیدگاه برخی از دانشمندان، این حقیقت را می تواند آشکارتر سازد.
سید بن طاووس می گوید: «سدیر صیرفی منزلت والایی نزد امام صادق (علیه السلام) داشت».(6)
سید محسن امین گفته است: «این راوی بدون تردید یکی از بزرگان شیعه است که هرگز از مخالفان قومش واهمه ای نداشت؛ به گونه ای که حقانیت و اصالت مکتب اهل بیت (علیهم السلام) را زیرکانه و خردمندانه نشر می داد و برای حق طلبان بازگو می نمود».(7)
علامه مامقانی گوید: «سدیر بن حکیم صیرفی یکی از رهروان راه امامان، ممدوح و مورد ستایش، محبوب خدا، با تمام وجود دوستدار پیامبر و آل او، در پیدا و پنهان محرم راز آنان و عارف به فهم روایات و سخنان آن بزرگواران بود».(8)
آیت الله خویی می نویسد: «این حقیقت انکارناپذیر است که این راوی، یکی از موالیان و دوستان و شیعیان امامان معصوم شیعه است».(9)
«او صالح الحدیث است. روایاتی که نقل می کند، قابل اعتماد است».
جوزجانی درباره عقاید سدیر می گوید: «اعتقادات و باورهای سدیر (یعنی تشیع او و اعتقاد به امامت معصومان و نفی حکومت خلفای جور) مذموم و ناروا است».
عقیلی هم او را چنین معرفی می کند: «سدیر در تشیع و مذهب اهل البیت، بسیار غلو و افراط می کرد».(11)
فعالیت برای تشکیل دولت حق
آثار شکست و فروپاشی و ضعف و سستی حکومت ننگین و سیاه بنی امیه آشکار شد و ابومسلم خراسانی به اتفاق جمعی از یاران و همفکران خود، دست به تحرکاتی زدند. در این برهه از زمان، سدیر صیرفی همراه جمعی از ولایت مداران دل سوز و انقلابی برای تشکیل دولت حق، به رهبری حجت خدا، امام صادق (علیه السلام) بی تاب بودند و تصور می کردند که اینک زمینه تحقق حاکمیت امام معصوم و وعده حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله) درباره دولت حق و برچیده شدن بساط ظلم و ستم رسیده است.بدین جهت، نامه هایی نوشتند و به وسیله معلّی بن محمد نزد امام صادق (علیه السلام) فرستادند. معلی این ماجرا و واکنش امام را این گونه بازگو می کند:
«من نامه های عبدالسلام بن نعیم، سدیر و جمعی دیگر را نزد امام صادق (علیه السلام) بردم. این هنگامی بود که مسودّه (سیاه جامگان: ابومسلم خراسانی و یارانش) ظهور کرده بودند، ولی هنوز حکومت به دست بنی عباس نرسیده بود. اینان به امام نوشته بودند: ما پس از بررسی ها و ارزیابی های همه جانبه، به این نتیجه رسیدیم که زمان مناسب است تا امر حکومت و ولایت به شما برسد. نظر شما چیست؟
وقتی حضرت نامه ها را مطالعه کرد، گویا آثار ناراحتی بر چهره اش نمایان شد؛ با عصبانیت نامه ها را به زمین زد و فرمود: اف اف! من امام [مورد نظر] اینها نیستم. مگر اینان نمی دانند که دولت حق و عدالت گستر و جهانی ما، از آن امام مهدی (علیه السلام) است و سفیانی را می کشد؟».(12)
البته روشن است که سبب ناراحتی امام (علیه السلام) این بود که اینان تصور می کردند که زمان ظهور دولت «مهدی موعود» فرا رسیده؛ اما امام می خواست آنان را متوجه کند که اشتباه می کنند و هنوز زمان ظهور آن بزرگوار فرا نرسیده است.
سدیر صیرفی داستان جالب و خواندنی دیگری را این گونه بازگو می کند:
«نزد امام صادق (علیه السلام) رسیدم، عرض کردم: به خدا که خانه نشینی برای شما روا نیست! فرمود:
چرا ای سدیر؟!
گفتم: برای دوستان و شیعیان و یاران بسیاری که داری. به خدا اگر امیرمؤمنان به اندازه شما شیعه و یار می داشت، تمیم و عدی (قبیله و تبار ابوبکر و عمر) حق او را غصب نمی کردند.
امام فرمود: ای سدیر! فکر می کنی شیعیان واقعی من چند نفرند؟
گفتم: صد هزار.
فرمود: صد هزار!
عرض کردم: آری، بلکه دویست هزار.
فرمود: دویست هزار!
گفتم: بله، بلکه نصف دنیا.
حضرت سکوت کرد و سپس فرمود: برایت آسان است که همراه من به سرزمین ینبع بیایی؟
گفتم: آری.
آنگاه حضرت دستور داد الاغ و قاطری را زین کنند. من ادب به خرج دادم، زود سوار الاغ شدم. حضرت فرمود: ای سدیر! می خواهی الاغ را به من بدهی؟
گفتم: استر زیباتر و شریف تر است.
فرمود: الاغ برای من راهوارتر است.
لذا پیاده شدم و حضرت سوار الاغ شد و من سوار استر شدم و راه افتادیم، تا اینکه وقت نماز رسید، فرمود: پیاده شویم نماز بخوانیم. ولی بعد فرمود: این زمین شوره زار است، نماز در آن روا نیست. پس به راه افتادیم تا به زمین خاک سرخی رسیدیم. حضرت به سوی جوانی که بزغاله می چرانید، نگریست و فرمود: «ای سدیر! اگر شیعیان من به شماره این بزغاله ها می بودند، خانه نشستن برایم روا نبود». سپس پیاده شدیم و نماز خواندیم. چون از نماز فارغ شدیم، به سوی گله بزغاله نگریستم و شمردم، هفده رأس بودند.(13)
مبارزه و زندان
سدیر، ستم ستیز و طرفدار سرسخت حکومت اهل بیت (علیهم السلام) بود و در این جهت تلاش و مبارزه کرد و در دوره حکومت بنی امیه یا بنی عباس دستگیر شد و مدت ها در زندان بود، تا اینکه با دعای حضرت صادق (علیه السلام) از زندان رهایی یافت. کشی می گوید: بکر بن محمد ازدی، از زید شحّام ــ که از بزرگان یاران امام صادق (علیه السلام) بود ــ نقل کرده است:گرد خانه کعبه طواف می کردم و دستم در دست امام صادق (علیه السلام) بود. در حال طواف چشمانم به گونه امام افتاد که اشک بر آن جاری بود. فرمود: ای شحّام! تو چه می دانی که خداوند در حق من چه لطف ها و عنایت ها کرد! باز شروع به گریستن کرد و آن گاه افزود: من از خدای تبارک و تعالی درباره سدیر صیرفی و عبدالسلام بن عبدالرحمن (حاجتی را) درخواست کردم و خداوند دعای مرا مستجاب فرمود و آنان را به من هدیه داد و از زندان ستم رها شدند».(14)
کارگزار امام
سدیر تبلوری بود از عشق، شور، اخلاص و ولایت مداری. او در سایه این خوی های ارزشمند نزد خاندان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) قرب و منزلت یافت و در شمار کارگزاران آنان قرار گرفت؛ به گونه ای که انجام برخی از امور فردی و اجتماعی و سیاسی امام باقر (علیه السلام) بدو واگذار شده بود.خودش می گوید: امام باقر (علیه السلام) مرا مأمور انجام پاره ای از امور کرد تا در شهر مدینه انجام دهم. چون بیرون شدم و در میان دره روحاء بر شتر سوار بودم، ناگهان انسانی را دیدم که سرش را به پارچه ای بسته و فقط چشمان او دیده می شود. به سوی او رفتم، گمان کردم تشنه است. ظرف آب را به او دادم، گفت: نیازی به آن ندارم. و نامه ای به من داد که مهرنامه هنوز تر بود. چون نگاه کردم، دیدم مهر امام باقر (علیه السلام) است. گفتم: کی نزد صاحب این نامه بودی؟ گفت: هم اکنون. در نامه مطالبی بود که حضرت مرا به انجام دادن آن دستور داده بود. چون متوجه شدم، کسی را نزد خود ندیدم و آورنده نامه غایب شد. خدمت امام باقر (علیه السلام) مشرّف شدم و عرض کردم: قربانت! مردی نامه شما را به من داد و مهرش تر بود (چگونه به این فاصله زیاد، مهر نامه خشک نشده بود)! فرمود: ای سدیر! ما خدمتگزارانی از طایفه جن داریم که هر گاه کار ضروری پیش آید و در آن کار شتاب داشته باشیم، آنها را می فرستیم.(15)
نسل صالح
سدیر کوفی، دو فرزند صالح از خود به یادگار نهاد که آنان نیز راه و روش پدر خود را تداوم بخشیدند:1.حنّان بن سدیر: نجاشی او را این چنین می ستاید: «حنان بن سدیر اهل کوفه و از شاگردان و راویان و اصحاب امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم(علیه السلام) به شمار می رود. او در ضمن اینکه محدّث بنامی بود، نزدیک مسجد جامع کوفه دکانی داشت و به کار و کسب نیز مشغول بود. عمرش به درازا کشید. کتابی هم به نام صفة الجنّه و النار نوشته است».(16)
شیخ طوسی نیز چنین نگاشته: «حنان بن سدیر، از یاران حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام)، از راویان موجه و ارزشمند شیعه است که خداوند او را رحمت کند. حسن بن محبوب یکی از شاگردان اوست».(17)
2.حسین بن سدیر: گرچه او هم از جرگه راویان و از شاگردان پدرش و ادامه دهنده ی راه اوست، ولی نام او کمتر در کتاب ها ذکر شده است.(18)
میراث جاودان
با وجود اینکه این محدث پر آوازه، از چهره های درخشان تاریخ شیعه است، ولی سوگمندانه کتابی از او باقی نمانده و در دست نیست! اما خوشبختانه در حدود نود روایت از او در کتاب های حدیثی شیعه به جای مانده که مورد توجه فقیهان و مورخان شیعه بوده است.(19)سبدی از گل
مسلمانان و حرکت قهقرائی
سدیر از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:«مردم بعد از رحلت رسول الله (صلّی الله علیه و آله)، مرتد شدند و به عهد جاهلیت برگشتند، مگر سه نفر: مقداد بن اسود، ابوذر غفاری و سلمان فارسی. سپس برخی از مردم به تدریج حق را شناختند و از این مسیر ناصواب و انحرافی رجعت کردند. این سه چهره هستند که آسیاب حق بر مدار آنان گردش می کند. اینان بودند که با حکومت ابوبکر بیعت نکردند، تا زمانی که از حضرت امیرمؤمنان به زور بیعت گرفتند. این است سخن خدا در قرآن:
(و ما محمّدٌ إلّا رسولٌ قد خلت من قبله الرّسل أ فإن مات أو قتل انقلبتم علی أعقابکم)؛ «حضرت محمد جز پیام رسانی بیش نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به گذشته (زمان جاهلیت و کفر و شرک و انحراف) بر می گردید؟».(20)
موقعیّت سلمان
سدیر روایت می کند که حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: روزی گروهی از اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه و آله) با هم نشسته بودند و درباره حَسَب و نسب خود سخن می گفتند، سلمان نیز در آن جمع حضور داشت. عمر رو کرد به سلمان و از روی سرزنش و تحقیر، از سلمان پرسید: حسب و نسب تو چیست؟ آن مرد بزرگ در پاسخ فرمود:«من، سلمان پسر بنده خدا هستم، گمراه بودم، خداوند به برکت محمد (صلّی الله علیه و آله) هدایتم فرمود. فقیر و بی چیز بودم، خداوند به وسیله محمد (صلّی الله علیه و آله) مرا بی نیاز کرد. من برده و غلام بودم، خداوند تبارک و تعالی به وسیله وجود مقدس پیامبر مرا آزاد کرد. این است تمام حسب و نسبم!».
در این زمان بود که ناگهان حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله) آمد. سلمان از رفتار اهانت آمیز برخی از آنان به پیامبر شکایت برد و ماجرا را برای حضرت بازگو کرد. رسول خدا فرمود:
«ای گروه قریش! حسب و نسب و اعتبار انسان، به دین اوست. جوانمردی او، خلق نیک و صفات برجسته است. بنیاد و اصالت او، عقل و خردمندی است».
آنگاه به سلمان رو کرد و فرمود:
«ای سلمان! هیچ یک از اینان بر تو برتری و شرف ندارند، مگر به تقوا و پرواپیشگی. و حالا که تقوا معیار و میزان است، تو از همه آنان برتر و بالاتری».(21)
کسب و کار
سدیر می گوید: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم: انسان چگونه طلب رزق و روزی کند؟ فرمود:«هنگامی که درِ دکان خود را باز کردی و بساط خرید و فروش را گستردی، به خواسته ها و نیازهای خود خواهی رسید».(22)
مؤمن و بلا
امام صادق (علیه السلام) در حالی که سدیر نزد حضرت حاضر بود، فرمود:«خداوند وقتی بنده ای را دوست داشته باشد، او را در بلا و مشکلات غرق می کند. ای سدیر! ما و شما در بلا و سختی، صبح و شام خود را سپری می کنیم».(23)
پینوشتها:
1.نقد الرجال، ص 146؛ انتشارات الرسول المصطفی؛ بهجة الآمال، ج 3، ص 97، دارالکتب العلمیه، قم؛ اعیان الشیعه، ج 7، ص 185؛ رجال ابن داوود، ص 101، منشورات رضی، قم؛ قاموس الرجال، ج 4، ص 623؛ جامعه مدرسین قم؛ روضة الکافی، ج 2، ص 257؛ الجامع فی الرجال، ص 839، پیروز، قم؛ رجال البرقی، ص 25، دانشگاه مشهد.
2.رجال شیخ طوسی، ص 91، باب اصحاب الامام السجاد (علیه السلام).
3.همان، ص 125، باب اصحاب الامام الباقر (علیه السلام).
4.همان، ص 217، باب اصحاب الامام الصادق (علیه السلام).
5.تنقیح المقال، ج 2، باب سدیر، ص 8؛ معجم الرجال، ج 8، ص 34؛ موسوعة الفقهاء، ج 2، ص 390؛ جامع الروات، ج 1، ص 571.
6.التحریر الطاووسی، سید عبدالکریم ابن طاووس، ص 147، رقم 192، دارالذخائر.
7.اعیان الشیعه، ج7، ص 185.
8.تنقیح المقال، ج 2، ص 8؛ انّ سدیراً امامیٌ ممدوحٌ، محبوبٌ لله، محباً لاهل البیت قلباً و قالباً و من بطانتهم و العارف بفهم کلماتهم.
9.معجم الرجال، ج 8، ص 34.
10.موسوعة الفقهاء، ج 2، ص 390.
11.میزان الاعتدال، ج 2، ص 116، دارالمعرفه، بیروت؛ لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 3، ص 9، اعلمی، بیروت.
12.روضة الکافی، ج 2، ص 257، ح 509.
13.اصول کافی، ترجمه: مصطفوی، ج 2، ص 242، ج 3، ص 340.
14.رجال کشی، ج 2، ص 470، ح 373، مؤسسه اهل البیت (علیهم السلام).
15.اصول کافی، ج 2، ص 242.
16.رجال نجاشی، ص 106، داوری، قم.
17.رجال طوسی، ص 346، فهرست طوسی، ص 64، ش 224.
18.الکافی، ج 6، ص 396.
19.معجم الرجال، ج 8، ص 35.
20.رجال الکشی، ج 1، ص 26، ح 12، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام).
21.همان، ص 59، ح 31.
22.الکافی، ج 5، ص 79.
23.بحارالانوار، ج 67، ص 208، ح 9، مؤسسة الوفاء.
/ج