نویسنده: دکتر سید محمد کاظم سجادپور
امنیت خلیج فارس موضوعی چندلایه و پیچیده است که حدود پنج قرن، بازیگران بین المللی را در منطقه ای که با انواع چالش ها دست به گریبان بوده، درگیر کرده است. در دهه های اخیر، آمریکا عمده ترین بازیگر امنیتی و منطقه ای در خلیج فارس بوده و میزان درگیری، سطح و عمق کنش و واکنش امنیتی ایالات متحده با کمتر بازیگر بین المللی دیگری در این منطقه، قابل مقایسه است. تمام رؤسای جمهور آمریکا از دوران بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون به خلیج فارس به عنوان بخشی از منافع جدی و بعضاً حیاتی ایالات متحده نگریسته اند و کمتر موضوع امنیتی در خلیج فارس را می توان یافت که آمریکا نقشی در آن نداشته باشد یا جزئی از اجزای تشکیل دهنده در قالب های ایجابی و سلبی با عنصر آمریکا و رفتار امنیتی آن، پیوند نخورده باشد. با توجه به برجستگی عنصر آمریکایی در امنیت خلیج فارس، پرسشی مهم و اساسی جلب نظر می کند و آن اینکه سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس را چگونه می توان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟سه مفهوم«هژمونی جهانی»، «ساختار امنیت منطقه ای»و«چالش های امنیتی»می توانند توضیح دهنده فراز و فرود رفتار امنیتی آمریکا در خلیج فارس می باشند.
در دوران جنگ سرد، یکی از اصلی ترین حوزه های رقابت شرق و غرب، خلیج فارس بوده و این صرفاً یک رقابت ساده نبود بلکه تمام طراحی های نظامی و عملیاتی آمریکا در جلوگیری از برآمدن احتمالی روس ها در خلیج فارس شکل گرفته بود و در واقع مفهوم عملیاتی آمادگی همزمان برای دو جنگ با شوروی که به تئاتر شناخته می شد، بر پایه جنگ احتمالی با شوروی در اروپا به عنوان یک تئاتر عملیات نظامی و جنگ احتمالی در خلیج فارس با آن کشور به عنوان تئاتر دوم عملیات نظامی جنگ با شوروی در دو حوزه و دو تئاتر نظامی اروپایی و خلیج فارس هیچ گاه تحقق نیافت اما تمام برنامه ریزی های عملیاتی در لحظات پایانی جنگ سرد و آغاز دوران نظام پساد و قطبی در حوزه نظامی در قضیه جنگ عراق، کویت و آمریکا در سال های 91-1990 به درد واشنگتن خورد. توضیح آنکه بعد از اشغال نظامی کویت توسط عراق، آمریکا حدود 500 هزار نیرو وارد منطقه کرد و به اشغال کویت پایان داد. جابجایی این همه نیرو براساس آمادگی های عملیاتی پیشین که بر فرض حمله شوروی به منطقه خلیج فارس و لزوم مقابله با آن طراحی شده بود، انجام گرفت.
در دوران بعد از جنگ سرد هم آمریکا در هیچ منطقه ای از جهان مانند خلیج فارس درگیر عملیات نظامی نبوده است. در حال حاضر نیز آمریکا سرنوشت هژمونی جهانی خود را گره خورده با حضور نظامی و امنیتی در خلیج فارس می داند. در برنامه جدید نظامی آمریکا که توسط اوباما و پانه تا وزیر دفاع آمریکا در هفته اول ژانویه 2012(دی سال 1390)اعلام شد، آمادگی برای انجام عملیات نظامی هم زمان در تنگه هرمز و شرق آسیا مطرح شد.
به عبارت دیگر، تغییر توجه نظامی آمریکا و تمرکز بر آسیای شرقی به معنای فراموشی و کم اهمیتی خلیج فارس در تفکر استراتژیک آمریکا نیست. اگر اهمیت خلیج فارس چنین پیوندی با هژمونی جهانی آمریکا، باید دید که آمریکا در منطقه خلیج فارس، چه ساختار امنیتی را پی گرفته است.
بخشی از این عدم تمایل به ظرفیت های نظامی و استراتژیک آنها پیوند می خورد ولی بخش دیگر آن از محاسبه ای استراتژیک ریشه می گیرد که در آن توجه به نقش استراتژیک آمریکا برجسته است.
سومین ویژگی ساختار امنیت منطقه ای آمریکا در خلیج فارس، مجموعه ای از شبکه های امنیتیnetworks security است که پرلایه و تودرتو است. لایه عمده در این شبکه سازی امنیتی، مناسبات امنیتی و نظامی دوجانبه با تک تک کشورهای عرب جنوب خلیج فارس است. به عبارت دیگر، آمریکا با هر کدام از این کشورها، قراردادهای دوجانبه نظامی طولانی مدت دارد که براساس برخی از مفاد آنها، ملزم به دفاع از این کشورهاست. پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه خلیج فارس، نتیجه این قراردادها و موافقت نامه های امنیتی و نظامی است؛ از مقر فرماندهی ناوگان پنجم در بحرین از حدود 50 سال پیش تاکنون گرفته تا موافقت کنگره آمریکا با فروش 30 میلیارد دلار اسلحه در دسامبر سال 2011(آذر 1390)به عربستان که در قالب قراردادها با وجود تشابه ها کاملاً یکسان نیستند.
لایه دوم، قرارداد جمعی و چندجانبه آمریکا با شرکای همکاری خلیج فارس(GCC)است. این قرارداد بین آمریکا و مجموعه یک پیمان امنیت جمعی است که براساس آن ماورای روابط دو جانبه، مشورت های مرتب استراتژیک بینGCCو نهادهای نظامی صورت می گیرد و از حوزه مشورت فرا رفته و شامل برنامه های جمعی نیز می شود.
لایه سوم در شبکه امنیتی آمریکا در منطقه خلیج فارس که نسبتاً جدید و قابل توجه است، روابط GCCبا ناتو است. ناتو که عمده ترین نهاد امنیتی دنیاست، در دوران بعد از جنگ سرد به صورت تدریجی حضور خود را در مناطق خارج از اروپا و آتلانتیک گسترش داده و از طریق طرحی موسوم به ابتکار استانبول(Istanbul Initiative)گفت و گوهای منظمی بین دو نهاد چند جانبه امنیتی و نظامی یعنی ناتو و GCCراه اندازی کرده است. در قالب این همکاری هاست که امارات متحده عربی قرار است به مقر ناتو در بروکسل، هیأت نمایندگی اعزام کند. سخن از استقرار سپر دفاع موشکی ناتو در امارات نیز در میان است. شبکه های تودرتو و پرلایه امنیتی آمریکا در خلیج فارس با وجود نهادی شدن و جاافتادگی با چالش هایی نیز روبرو هستند که باید مدنظر قرار گیرند.
دسته دوم، چالش های درونی در آمریکاست. روابط نزدیک امنیتی آمریکا با کشورهای عرب خلیج فارس در جامعه و بین نخبگان آمریکایی مشحون از پرسش و تردید است. میزان حمایت آمریکا از عربستان سعودی مخصوصاً بعد از حملات تروریستی 11 سپتامبر سال 2001(شهریور 1380)تبدیل به یکی از چالش های اصلی برای واشنگتن شد. به این صورت که بیشتر افرادی که در این عملیات شرکت داشتند، تبعه عربستان سعودی بودند و این به نوبه خود این سؤال را ایجاد کرد که آیا نزدیکی امنیتی آمریکا و عربستان، یکی از عوامل سرخوردگی جامعه و جوانان عرب از آمریکا نیست. برای مدت کوتاهی این سؤال، دولت بوش را که به صورت خانوادگی با خاندان سعودی ارتباط تنگاتنگی داشتند زیر فشار خاصی برد اما نباید از قدرت پولی کشورهای عرب خلیج فارس در مدیریت این بحران غفلت کرد.
طبق برخی از برآوردها، کشورهای عضو GCC بیش از 3 تریلیارد دلار سرمایه گذاری بین المللی دارند و با پول، ضعف ها تا حدودی جبران می شود اما باید در نظر داشت که منطق نظامی گری بیش از آمریکا در خلیج فارس و مناطق اطراف مورد پذیرش مردم آمریکا نیست.
دسته سوم چالش های آمریکا به ماهیت رابطه دو جانبه آمریکا با کشورهای عربی از یک سو و رژیم صهیونیستی پیوند دارد. آمریکا و عربستان روابط نزدیک نظامی دارند اما تل آویو نگران است اسلحه هایی را که آمریکا به سعودی می فروشد نهایتاً در چه دستانی قرار می گیرد. تل آویو و ریاض هر دو دوست آمریکا هستند اما ماهیت متفاوت این دو دوست آمریکا با یکدیگر در حوزه خریدهای تسلیحاتی قابل توجه است. این مسأله فقط به رابطه تل آویو و واشنگتن و ریاض منحصر نمی شود. مثلث رابطه ریاض، بغداد و واشنگتن نیز قابل دقت است ریاض از نظام بغداد نه فقط خرسند نیست بلکه سخت با آن مسأله دارد. GCCنسبت به عراق روی خوش نشان نمی دهد. آیا می توان امنیت خلیج فارس را بدون عراق تصور کرد؟وضعیت عراق و همسایگی و دوستی آن با ایران، یکی از بزرگترین چالش های امنیت منطقه ای در نظام مادی و معنایی امنیتی آمریکا در خلیج فارس است.
در مجموع باید گفت که آمریکا اولاً هژمونی جهانی خود را با حضور سنگین نظامی در خلیج فارس پیوند زده است. ثانیاً آمریکا ساختاری مادی و معنایی برای ایفای نقش امنیتی در خلیج فارس را شکل داده و ثالثاً چالش های آمریکا در امنیت خلیج فارس کم نیستند. در رأس چالش های امنیتی آمریکا در خلیج فارس، نحوه نگاه و رفتار آمریکا نسبت به ایران قرار دارد؛ ایرانی که در 30 سال گذشته، امنیت خود را از منابع درونی تأمین کرده است.
این حساسیت به گونه ای است که یکی از عناصر برجسته و مشخص رقابت های انتخاباتی و نیز برنامه های ارائه شده تمام رؤسای جمهور آمریکا از فردای جنگ جهانی دوم تاکنون، چگونگی حفظ منافع این کشور در منطقه خلیج فارس بوده است. در واقع نگاه اجمالی به تاریخچه و اسناد سیاست خارجی ایالات متحده پس جنگ جهانی دوم تاکنون می تواند نشان دهنده چرایی و میزان اهمیت منطقه خلیج فارس برای این کشور باشد. در دوران جنگ سرد یکی از حوزه های مهم رقابتی میان دو قطب، حفظ حضور و تلاش برای برتری در منطقه خلیج فارس بوده است.
پس از فروپاشی نظام دو قطبی نیز همچنان ایالات متحده تلاش می کند با گسترش حوزه هژمونی خود در ساختار امنیتی این منطقه بر شاهراه ژئواستراتژیک جهان تسلط یابد. در این دوران نیز ویژگی های مهم ژئوپلتیک و ژئواکونومیک خلیج فارس منجر به تدوین سیاست های امنیتی ایالات متحده در این منطقه به شکل نظام امنیت شبکه ای شده است. این شبکه امنیتی بسیار پرلایه و درهم پیچیده است و بر پایه برقراری روابط دو جانبه و حمایت از رژیم های عرب طرفدار آمریکا در منطقه شکل گرفته است. ویژگی دیگر این نظام، تغییر تمرکز سیاست امنیتی فرامنطقه ای ایالات متحده از آسیای شرقی به خلیج فارس است.
منبع: نشریه همشهری دیپلماتیک، شماره56..
هژمونی جهانی خلیج فارس
طی پنج قرن گذشته، هژمونی جهانی بازیگران بین المللی به نحو شگفت انگیزی با میزان توانایی و حضور آنها از نظر امنیتی با خلیج فارس پیوند خورده است. از تلاش ها، رقابت ها و حتی جنگ های دو قدرت استعماری کهن یعنی اسپانیا و پرتغال در خلیج فارس در حوالی 500 سال پیش تا تحرک قدرت استعماری تازه نفس آن دوران یعنی هلند در قالب کمپانی هند شرقی هلند در این منطقه تا تسلط بیش از دو قرن امپراتوری انگلیس در منطقه خلیج فارس و تلاش و آرزوی استراتژیک روسیه تزاری برای بازیگری در آب های گرم خلیج فارس گرفته تا رقابت آمریکا و شوروی در دوران جنگ سرد، گویا سرنوشت قدرت های جهانی با خلیج فارس آن چنان پیوند خورده که می توان حضور سیاسی، نظامی در آن را میزان الحراره هژمونی جهانی پنداشت. حضور آمریکا در چشم اندازی استراتژیک در این منطقه در پی افول جهانی انگلیس آغاز و به مرور افزایش یافت.در دوران جنگ سرد، یکی از اصلی ترین حوزه های رقابت شرق و غرب، خلیج فارس بوده و این صرفاً یک رقابت ساده نبود بلکه تمام طراحی های نظامی و عملیاتی آمریکا در جلوگیری از برآمدن احتمالی روس ها در خلیج فارس شکل گرفته بود و در واقع مفهوم عملیاتی آمادگی همزمان برای دو جنگ با شوروی که به تئاتر شناخته می شد، بر پایه جنگ احتمالی با شوروی در اروپا به عنوان یک تئاتر عملیات نظامی و جنگ احتمالی در خلیج فارس با آن کشور به عنوان تئاتر دوم عملیات نظامی جنگ با شوروی در دو حوزه و دو تئاتر نظامی اروپایی و خلیج فارس هیچ گاه تحقق نیافت اما تمام برنامه ریزی های عملیاتی در لحظات پایانی جنگ سرد و آغاز دوران نظام پساد و قطبی در حوزه نظامی در قضیه جنگ عراق، کویت و آمریکا در سال های 91-1990 به درد واشنگتن خورد. توضیح آنکه بعد از اشغال نظامی کویت توسط عراق، آمریکا حدود 500 هزار نیرو وارد منطقه کرد و به اشغال کویت پایان داد. جابجایی این همه نیرو براساس آمادگی های عملیاتی پیشین که بر فرض حمله شوروی به منطقه خلیج فارس و لزوم مقابله با آن طراحی شده بود، انجام گرفت.
در دوران بعد از جنگ سرد هم آمریکا در هیچ منطقه ای از جهان مانند خلیج فارس درگیر عملیات نظامی نبوده است. در حال حاضر نیز آمریکا سرنوشت هژمونی جهانی خود را گره خورده با حضور نظامی و امنیتی در خلیج فارس می داند. در برنامه جدید نظامی آمریکا که توسط اوباما و پانه تا وزیر دفاع آمریکا در هفته اول ژانویه 2012(دی سال 1390)اعلام شد، آمادگی برای انجام عملیات نظامی هم زمان در تنگه هرمز و شرق آسیا مطرح شد.
به عبارت دیگر، تغییر توجه نظامی آمریکا و تمرکز بر آسیای شرقی به معنای فراموشی و کم اهمیتی خلیج فارس در تفکر استراتژیک آمریکا نیست. اگر اهمیت خلیج فارس چنین پیوندی با هژمونی جهانی آمریکا، باید دید که آمریکا در منطقه خلیج فارس، چه ساختار امنیتی را پی گرفته است.
آمریکا و ساختار امنیت منطقه ای
در مجموع در رفتار امنیتی آمریکا، با سه ویژگی در ساختار شناسی امنیتی روبه رو هستیم؛ ساختار اول، انحصاری پنداشتن نقش استراتژیک بین المللی در امنیت منطقه خلیج فارس است، به این معنی که حتی در بین دوستان آمریکا در غرب، سقف بسیار محدودی برای پرواز در حوزه مناسبات امنیتی خلیج فارس وجود دارد. با وجود علاقه کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس به تنوع دادن به منابع تأمین امنیتی و تسلیحاتی خود و فعال بودن نسبی فرانسه به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. روسیه و چین هم با وجود منافع عمده در این منطقه، از تحرک و حضور استراتژیک جدی در خلیج فارس ابا دارند.بخشی از این عدم تمایل به ظرفیت های نظامی و استراتژیک آنها پیوند می خورد ولی بخش دیگر آن از محاسبه ای استراتژیک ریشه می گیرد که در آن توجه به نقش استراتژیک آمریکا برجسته است.
دومین ویژگی، ساختار معنایی آمریکا در امنیت منطقه ای است. به این صورت که حضور هژمونیک آمریکا در منطقه خلیج فارس، نیازمند تدوین، پردازش و جا انداختن توجیهات و دلیل هایی است که به این تحرک پایدار نظامی و استراتژیک معنا دهد. این معنابخشی و ساختار معنایی در دوران جنگ سرد با تهدید شوروی و در دوران معاصر با تهدید ساختگی ایران و تهدید مبارزه با گروه ها و جریان های رادیکال در منطقه صورت می گیرد.
امنیت خطوط نفت و حمایت از دوستان عرب آمریکا نیز در این ساختار معنایی مهم است اما دستگاه تولید خطر که از آن به عنوان صنعت ترس(fear industry)نام برده می شود. در این زمینه بسیار قابل توجه بوده و بدون آن، حضور نظامی آمریکا از معنا تهی شده و این خود بسیاری از مناسبات را به هم می ریزد.سومین ویژگی ساختار امنیت منطقه ای آمریکا در خلیج فارس، مجموعه ای از شبکه های امنیتیnetworks security است که پرلایه و تودرتو است. لایه عمده در این شبکه سازی امنیتی، مناسبات امنیتی و نظامی دوجانبه با تک تک کشورهای عرب جنوب خلیج فارس است. به عبارت دیگر، آمریکا با هر کدام از این کشورها، قراردادهای دوجانبه نظامی طولانی مدت دارد که براساس برخی از مفاد آنها، ملزم به دفاع از این کشورهاست. پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه خلیج فارس، نتیجه این قراردادها و موافقت نامه های امنیتی و نظامی است؛ از مقر فرماندهی ناوگان پنجم در بحرین از حدود 50 سال پیش تاکنون گرفته تا موافقت کنگره آمریکا با فروش 30 میلیارد دلار اسلحه در دسامبر سال 2011(آذر 1390)به عربستان که در قالب قراردادها با وجود تشابه ها کاملاً یکسان نیستند.
لایه دوم، قرارداد جمعی و چندجانبه آمریکا با شرکای همکاری خلیج فارس(GCC)است. این قرارداد بین آمریکا و مجموعه یک پیمان امنیت جمعی است که براساس آن ماورای روابط دو جانبه، مشورت های مرتب استراتژیک بینGCCو نهادهای نظامی صورت می گیرد و از حوزه مشورت فرا رفته و شامل برنامه های جمعی نیز می شود.
لایه سوم در شبکه امنیتی آمریکا در منطقه خلیج فارس که نسبتاً جدید و قابل توجه است، روابط GCCبا ناتو است. ناتو که عمده ترین نهاد امنیتی دنیاست، در دوران بعد از جنگ سرد به صورت تدریجی حضور خود را در مناطق خارج از اروپا و آتلانتیک گسترش داده و از طریق طرحی موسوم به ابتکار استانبول(Istanbul Initiative)گفت و گوهای منظمی بین دو نهاد چند جانبه امنیتی و نظامی یعنی ناتو و GCCراه اندازی کرده است. در قالب این همکاری هاست که امارات متحده عربی قرار است به مقر ناتو در بروکسل، هیأت نمایندگی اعزام کند. سخن از استقرار سپر دفاع موشکی ناتو در امارات نیز در میان است. شبکه های تودرتو و پرلایه امنیتی آمریکا در خلیج فارس با وجود نهادی شدن و جاافتادگی با چالش هایی نیز روبرو هستند که باید مدنظر قرار گیرند.
چالش های امنیتی آمریکا در خلیج فارس
ایالات متحده با سه دسته چالش در امنیت منطقه خلیج فارس روبه رو است. دسته اول به ماهیت منطقه و تحولات آن ارتباط پیدا می کند. این منطقه آن گونه که آمریکا می خواهد پیش نمی رود. آمریکا سه دهه است که با تحولات ناشی از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران مشکل دارد. حضور نظامی آمریکا در افغانستان و عراق، بسیار چالش برانگیز بوده است. از همه مهم تر امنیت دوستان عرب آمریکا نه از ناحیه تهدید ایران بلکه از درون مورد چالش قرار گرفته است. پدیده بیداری اسلامی گواه تهدیدات داخلی ناشی از سوء حکومت و وابستگی به آمریکاست. نباید فراموش کرد که خیزش مردم مسلمان بحرین طی یک سال گذشته، ابتدا توسط کشورهای عضو GCC به ایران منتسب شد و حتی به بهانه تهدید ایران، نیروهای نظامی عربستان وارد بحرین شدند اما طرفه آنکه کمیسیون بین المللی که توسط پادشاه بحرین راه اندازی شد، در گزارش نهایی خود گفت دلیلی وجود ندارد که ایران ناآرامی های بحرین را راه اندازی کرده باشد. چالش های درونی امنیتی در کشورهای دوست آمریکا در منطقه خلیج فارس، کم نیستند.دسته دوم، چالش های درونی در آمریکاست. روابط نزدیک امنیتی آمریکا با کشورهای عرب خلیج فارس در جامعه و بین نخبگان آمریکایی مشحون از پرسش و تردید است. میزان حمایت آمریکا از عربستان سعودی مخصوصاً بعد از حملات تروریستی 11 سپتامبر سال 2001(شهریور 1380)تبدیل به یکی از چالش های اصلی برای واشنگتن شد. به این صورت که بیشتر افرادی که در این عملیات شرکت داشتند، تبعه عربستان سعودی بودند و این به نوبه خود این سؤال را ایجاد کرد که آیا نزدیکی امنیتی آمریکا و عربستان، یکی از عوامل سرخوردگی جامعه و جوانان عرب از آمریکا نیست. برای مدت کوتاهی این سؤال، دولت بوش را که به صورت خانوادگی با خاندان سعودی ارتباط تنگاتنگی داشتند زیر فشار خاصی برد اما نباید از قدرت پولی کشورهای عرب خلیج فارس در مدیریت این بحران غفلت کرد.
طبق برخی از برآوردها، کشورهای عضو GCC بیش از 3 تریلیارد دلار سرمایه گذاری بین المللی دارند و با پول، ضعف ها تا حدودی جبران می شود اما باید در نظر داشت که منطق نظامی گری بیش از آمریکا در خلیج فارس و مناطق اطراف مورد پذیرش مردم آمریکا نیست.
دسته سوم چالش های آمریکا به ماهیت رابطه دو جانبه آمریکا با کشورهای عربی از یک سو و رژیم صهیونیستی پیوند دارد. آمریکا و عربستان روابط نزدیک نظامی دارند اما تل آویو نگران است اسلحه هایی را که آمریکا به سعودی می فروشد نهایتاً در چه دستانی قرار می گیرد. تل آویو و ریاض هر دو دوست آمریکا هستند اما ماهیت متفاوت این دو دوست آمریکا با یکدیگر در حوزه خریدهای تسلیحاتی قابل توجه است. این مسأله فقط به رابطه تل آویو و واشنگتن و ریاض منحصر نمی شود. مثلث رابطه ریاض، بغداد و واشنگتن نیز قابل دقت است ریاض از نظام بغداد نه فقط خرسند نیست بلکه سخت با آن مسأله دارد. GCCنسبت به عراق روی خوش نشان نمی دهد. آیا می توان امنیت خلیج فارس را بدون عراق تصور کرد؟وضعیت عراق و همسایگی و دوستی آن با ایران، یکی از بزرگترین چالش های امنیت منطقه ای در نظام مادی و معنایی امنیتی آمریکا در خلیج فارس است.
در مجموع باید گفت که آمریکا اولاً هژمونی جهانی خود را با حضور سنگین نظامی در خلیج فارس پیوند زده است. ثانیاً آمریکا ساختاری مادی و معنایی برای ایفای نقش امنیتی در خلیج فارس را شکل داده و ثالثاً چالش های آمریکا در امنیت خلیج فارس کم نیستند. در رأس چالش های امنیتی آمریکا در خلیج فارس، نحوه نگاه و رفتار آمریکا نسبت به ایران قرار دارد؛ ایرانی که در 30 سال گذشته، امنیت خود را از منابع درونی تأمین کرده است.
نظم امنیتی خلیج فارس
طی چند قرن اخیر، موضوع امنیت خلیج فارس دغدغه مهم بسیاری از بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای بوده است. وضعیت ژئواستراتژیک این منطقه به ویژه پس از کشف نفت در کشورهای پیرامون آن، بر اهمیت حفظ و تداوم امنیت در این منطقه افزوده و بازیگران بسیاری را درگیر برقراری و حفظ امنیت آن کرده است. در طول چند دهه گذشته، ایالات متحده آمریکا یکی از بازیگران فرامنطقه ای بوده که میزان درگیری، سطح، عمق عملکرد و تأثیرپذیری اش از مسائل امنیتی این منطقه با دیگر بازیگران قابل مقایسه نیست.این حساسیت به گونه ای است که یکی از عناصر برجسته و مشخص رقابت های انتخاباتی و نیز برنامه های ارائه شده تمام رؤسای جمهور آمریکا از فردای جنگ جهانی دوم تاکنون، چگونگی حفظ منافع این کشور در منطقه خلیج فارس بوده است. در واقع نگاه اجمالی به تاریخچه و اسناد سیاست خارجی ایالات متحده پس جنگ جهانی دوم تاکنون می تواند نشان دهنده چرایی و میزان اهمیت منطقه خلیج فارس برای این کشور باشد. در دوران جنگ سرد یکی از حوزه های مهم رقابتی میان دو قطب، حفظ حضور و تلاش برای برتری در منطقه خلیج فارس بوده است.
پس از فروپاشی نظام دو قطبی نیز همچنان ایالات متحده تلاش می کند با گسترش حوزه هژمونی خود در ساختار امنیتی این منطقه بر شاهراه ژئواستراتژیک جهان تسلط یابد. در این دوران نیز ویژگی های مهم ژئوپلتیک و ژئواکونومیک خلیج فارس منجر به تدوین سیاست های امنیتی ایالات متحده در این منطقه به شکل نظام امنیت شبکه ای شده است. این شبکه امنیتی بسیار پرلایه و درهم پیچیده است و بر پایه برقراری روابط دو جانبه و حمایت از رژیم های عرب طرفدار آمریکا در منطقه شکل گرفته است. ویژگی دیگر این نظام، تغییر تمرکز سیاست امنیتی فرامنطقه ای ایالات متحده از آسیای شرقی به خلیج فارس است.
منبع: نشریه همشهری دیپلماتیک، شماره56..