ترجمه: سید حامد رضیئی
مشکلات زیادی بعد از پایان جنگ جهانی دوم به وجود آمد و مسائل زیادی لاینحل باقی ماند. بین متفقین و به خصوص ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی تشدد آرا جای خود را به اتحاد داد. تنش بین دو قدرت بعد از جنگ در حال تزاید بود و دو بلوک جدید متولد و در کلیه زمینه ها رویاروی هم قرار گرفتند که هر لحظه امکان وجود درگیری و جنگ بین آن ها وجود داشت. خوشبختانه جنگ جهانی سوم پدیدار نشد و جای آن را «جنگ سرد» گرفت.
اشتباه از طرف کدام کشور به وجود آمد؟ متفقین در کنفرانس یالتا به تقسیم جهان اقدام کرده بودند و در سال 1945 گزینه های بعد از جنگ مشخص شده بود. شوروی برگ های برنده زیادی در اختیار داشت و بیانیه اروپای آزاد شده از جنگ باید زمینه را برای تحولات دموکراتیزه کردن در کشورهای اروپایی فراهم می کرد. حوادث و وقایعی که بعد از آن به وجود آمد امکانات لازم برای دموکراتیزه کردن را فراهم نکرد. مشکلات موجود بعد از جنگ زاییده تصمیمات کنفرانس یالتا نبود بلکه کشورهای فاتح مقصر اصلی بودند و همدیگر را متهم می کردند.
بعضی از مورخان اتحاد جماهیر شوروی را مسئول نابسامانی های بعداز جنگ می دانند، زیرا این کشور به تعهدات خود عمل نکرده و به دنبال سیاست توسعه طلبی خود بود و آمریکا نیز در برابر شوروی عکس العملی از خود نشان نداد. عده ای دیگر آمریکا را که به دنبال سیاست استیلای خود بود مسئول شکاف بین متفقین می دانند و معتقدند که آمریکا باید بعد از سال 1945 در برابر شوروی عکس العمل نشان می داد.
اروپا دو سال بعد از جنگ جهانی یعنی دقیقاً در سال 1947 به دو بلوک سیاسی و ایدئولوژیکی تقسیم شد؛ در مرکز و شمال این قاره تعداد زیادی از کشورها بی طرف باقی ماندند ولی اتحاد جماهیر شوروی بعد از سال 1947 با خشونت تمام در کشورهای اروپای شرقی شروع به گسترش رژیم های کمونیستی کرد و در نتیجه جمهوری های خلق یکی پس از دیگری پدیدار و جای سیستم های حکومت های قبل را گرفتند، مرزهای شوری و مرز کشورهای اقماری آن از شمال تا فنلاند، از شرق تا یوگسلاوی و از جنوب تا یونان ادامه پیدا کرد. کشورهای اروپای غربی که ایلات متحده آمریکا را به عنوان متحد خود انتخاب کرده بودند با طرح مارشال توانستند به اقتصاد نابسامان پس از جنگ جهانی دوم سرو سامان داده و با برنامه های منظم در راه همکاری های اروپایی قدم بردارند.
تولد دو بلوک
نفوذ آمریکا در اروپا
در سال 1947 شکاف واقعی بین کشورهای اروپایی در حالی به وجود آمد که مشکلات در قاره آسیا در حال تزاید و گسترش بود. جنگ های داخلی چین به نفع مائو تسه تونگ و با شکست چانگ کای چک خاتمه یافته بود. سرزمین هندوچین از اواخر سال 1946 در معرض جنگ های استعماری قرار گرفته و سرنوشت شبه جزیره کره هنوز مشخص نشده بود. موقعیت کشورهای اروپایی و همسایگان آن ها ازموقعیت بهتری برخوردار نبود. آشوب هایی در ترکیه با پشتیبانی شوروی در راه گسترش کمونیسم صورت گرفت و مسکو خواهان سلطه بر تنگه های دریای سیاه و مناطق مرزی قارص و اردهان بود.گروه های مبارز کمونیستی در یونان علیه حومت سلطنتی و قانونی آتن که از طرف بریتانیا و حضور چهل هزار سرباز انگلیسی حمایت می شد، قیام و سر به شورش برداشتند. اوضاع یونان در اواخر سال 1946 به وخامت گرایید و کمونیست ها تحت فرماندهی ژنرال مارکوس که از طرف جمهوری های بلغارستان، آلبانی و یوگسلاوی کمک و هدایت می شدند، شروع به فعالیت کردند. دولت بریتانیا به کشورهای ترکیه و یونان کمک های مالی و نظامی کرد ولی بعد از جنگ اعتراف کرد که دیگر قادر به مبارزه در شرق دریای مدیترانه نیست و می خواهد بیشترین تلاش خود را برای رفع مشکلات مصر، عراق، اردن و فلسطین به کار برد. سفیر بریتانیا در واشنگتن در بیست و چهارم فوریه 1947 به وزارت امور خارجه امریکا اطلاع داد که نیروهای نظامی کشور متبوع وی به زودی خاک ترکیه و یونان را ترک خواهند کرد. خصومت و مناقشه در فلسطین تحت قیمومیت انگلستان، بین یهودیانی که به دنبال سرزمین مستقلی بودند و اعراب صاحبان اصلی فلسطین با حمایت کشورهای عربی به وجود آمد. آیا بعد از کشورهای اروپای شرقی نوبت یونان، ترکیه و جهان عرب خواهد رسید تا تحت سلطه شوروی درآیند؟ اگر شوروی در این کشورها نفوذ کند سرنوشت کشورهای اروپای غربی که در حال بازسازی اقتصاد خود هستند، چه خواهد شد؟
بریتانیا در طول جنگ خسارت های زیادی متحمل شده و نگران بود که دیگر نمی توانست مثل گذشته به تعهدات قبلی خود با امکانات مالی بعد از جنگ عمل کند. زمان تصمیم گیری فرا رسیده و بریتانیا برای اینکه از هزینه های مالی خود بکاهد مجبور به محدود کردن دیدگاه های سیطره جهانی خود شد و غیرمستقیم پذیرفت که دیگر شکوه و جلال سابق را ندارد و زمان آن فرا رسیده است که تا سلطه آمریکای قدرتمندِ بعد از جنگ را، تحت عنوان وابستگی های قومی و زبان بپذیرد. آمریکا طبق سنت دیرینه خود حاضر به دادن تعهدات خارج از قاره آمریکا و به خصوص اروپا نبود ولی تلاش کرد بعد از جنگ به عنوان کشور فاتح در تصمیمات خود تجدید نظر کند، لذا از دیدگاه های قبلی خود عقب نشینی کرده و پذیرفت که زمان قبول تعهدات بین المللی فرا رسیده است.
ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا در چنین شرایطی در دوازدهم مارس 1947 در کنگره اظهار داشت: «زمان آن فرا رسیده است تا آمریکا در راس کشورهای آزاد جهان قرار گیرد»، آمریکا آمادگی کامل داد تا جای بریتانیا در یونان و ترکیه را بگیرد و برای اجرای آن تقاضای بودجه و اعتبار کرد. ترومن با این اقدام توانست کشورش را از انزوای سنتی دیرینه رها ساخته و در رأس مدیریت کشورهای اروپای غربی قرار دهد. اصول سیاست های جدید آمریکا ساده، قابل درک و عبارت بودند از: حفظ صلح، شکوفایی و گسترش نمونه آمریکایی در جهان.
در مارس 1947 در اجلاس شورای وزرای امور خارجه که در مسکو برگزار شد هیچ توافقی درباره آلمان و آینده آن صورت نگرفت و اختلاف و ناسازگاری جای خود را به بدگمانی داد.
در بعضی از کشورهای اروپای غربی و به خصوص فرانسه، ایتالیا و بلژیک علی رغم شرکت کمونیست ها در دولت، آشوب های اجتماعی در فضای سرشار از بحران شدید اقتصادی، شروع شد.
کشورهای اروپای غربی از مشکلات سیاسی و نظامی رنج نمی بردند بلکه ضعف اقتصادی داشتند. آمریکا، تنها کشور فاتح جنگ توانسته بود از موقعیت اقتصادی خوبی برخوردار باشد. کشورهای اروپایی نیاز فوری به کمک داشتند و مجبور بودند مواد غذایی مورد نیاز و کود شیمیایی برای بهتر شدن تولیدات کشاورزی را وارد کرده و به بازسازی صنعت کشورهای خود بپردازند؛ آن ها برای این کار نیاز به ماشین های جدید داشتند. آمریکا تنها کشوری بود که می توانست در این زمینه به کشورهای جنگ زده اروپای غربی کمک کند. کشورهای اروپایی برای اجرای موارد مذکور به دلار زیادی نیاز داشتند که فاقد آن بودند و از آن به «خلأ دلار» یاد می کردند و کمبودهای زیادی وجود داشت. دولتمردان آمریکایی متقاعد شدند که جستجوی راه حل مناسب و رفع مشکلات موجود به نفع آن هاست. امریکا در طی جنگ با استقراض های پرداختی به کمک آن ها شتافته بود که تا پایان جنگ ادامه داشت و متوجه شد که باید به جای بازپرداخت وام و مازاد اندک آن راه چاره دیگری جستجو کند و برای این کار از بانک «صادرات و واردات» آمریکا کمک گرفت و به دادن وام های اعطایی منظم و نامنظم اقدام کرد. نظام پولی رایج بین المللی در اواخر جنگ کافی به نظر نمی رسید و کنفرانس پولی در ژوئیه 1944 در برتون وودز در ایالت نیو همپشر (1) امریکا برگزار شد که در آن بازگشت به «معیار طلا» را انتخاب کرده و تصمیم گرفتند چون آمریکا هشتاد درصد از ذخایر جهانی طلا را در اختیار دارد واحد پول آمریکایی یعنی دلار اساس و پایه سیستم پولی جهان قرار گیرد. آمریکا تنها کشور قادر به پشتیبانی و ثبات پول خود در جهان بعد از جنگ و تنظیم پرداخت های خارجی خود بود. هر یک از کشورهای امضاکننده کنفرانس برای حفظ ارزش پول خود و پرداخت های خارجی می توانست از طلا و یا ارزهای قابل تبدیل به دلار استفاده کند. هر یک از دولت های شرکت کننده متعهد شد نرخ ثابت پول خود را حفظ و آن را تغییر ندهد؛ فرض بر این بود که با این ترفند موقعیت برای تبادلات بین المللی مساعدتر خواهد شد ولی نگرانی هایی به دنبال آن آشکار شد. بانک مرکزی هر کشور باید از پول خود به گونه ای محافظت و پشتیبانی نماید تا از یک درصد نرخ مبادله تجاوز نکند.
«صندوق بین المللی پول» (2) که به دنبال همین اجلاس پایه گذاری شده بود، به عنوان صندوق کمک های دو جانبه عمل کرد و برای استحکام نظام جدید پولی به وجود آمد. دولتی که قبل از جنگ دچار کسری بودجه و عدم توازن می شد ناظر از بین رفتن ذخایر طلای خود بود و در زمان انقباض مجبور به کاهش ارزش پولی خود می شد. هر یک از دولت های عضو صندوق با درصد نسبی، بار اقتصادی خود را نسبت به یک چهارم طلا و سه چهارم پول ملی می پذیرفتند تا اعتباراتی در اختیار آن ها قرار گیرد و موظف شدند در طی سه تا پنج سال قرض های خود را پرداخت نمایند. کشورهای مذکور می توانستند با چنین روشی به شرکت خود در مبادلات بین المللی ادامه داده و الزامات افراط گرایی ملی نداشته باشند.
«بانک بین المللی ترمیم و توسعه» (3) وظیفه داشت برای سرمایه گذاری، وام های درازمدت در اختیار کشورهای درخواست کننده قرار دهد. توافق های براتون وودز نظم جدید پولی جهان را به وجود آورد و اولویت و برتری را به دلار آمریکایی داد ولی باید کشورهای دیگر توجه کرده و کمبود را با واحد پول قوی تر، رفع کنند. تصمیمات فوق برای کشورهای اروپایی که در گرسنگی و سرما به سر می بردند آنی و حیاتی بود.
طرح مارشال
جورج کاتلت مارشال (4) وزیر امور خارجه وقت آمریکا در زمان ترومن در پنجم ژوئن 1947 در طی نطق کوتاهی در دانشگاه هاروارد، پیشنهاد کرد تا کمک گروهی چهارساله به کشورهای اروپایی صورت گرفته و خواستار توزیع آن کشورهای مذکور شد. این طرح باعث احیای حیات اقتصادی و وحدت کشورهای اروپایی گردید تا بتواند راه مبارزه با کمونیسم مبارزه کرده و همزمان موقعیت را برای شکوفایی اقتصادی آمریکا فراهم کنند. پیشنهاد مارشال کلیه کشورهای اروپایی و حتی اتحاد جماهیر شوروی بود. مسکو از پیشنهاد مارشال استقبال نکرد و جمهوری های خلق شرق اروپا هم آن را نپذیرفتند و تنها شانزده کشور اروپای غربی که در ژوئیه 1947 در پاریس اجماع کرده بودند از آن استقبال کردند.اتحاد جماهیر شوروی طرح مارشال را سلطه سیاسی و اقتصادی و تجلی امپریالیسم امریکایی بر کشورهای اروپایی تعبیر کرد.
کمک های اعتباری آمریکا با تأخیر به کشورهای اروپایی رسید و موقعیت در کشورهای اروپای و به خصوص فرانسه و ایتالیا به وخامت گرایید زیرا در این دو کشور احزاب کمونیست قوی در کابینه نخست وزیری شرکت داشتند. وزرای وابسته به حزب کمونیست فرانسه در چهارم مه 1947 در زمان نخست وزیری رامادیه (5) از کار برکنار شدند و در ایتالیا هم در سی و یکم ماه مه وضع مشابهی رخ داد. آشوب ها همراه اعتصاب های شدید در پاییز شروع شد. خصوصیات آشوبگرانه طرفداران کمونیسم در فرانسه باعث نگرانی اعضای اصلاح طلب «کنفدراسیون عمومی کار» (6) گردید و به دنبال آن تشکیل جلسه دادند. طرفداران احزاب کمونیست در کلیه کشورهای اروپایی مخالف طرح مارشال، شروع به مبارزه کردند. ایالات متحده آمریکا برای رفع مشکلات و به خصوص تأمین زغال سنگ اروپاییان مجبور به کمک های اضافی به اروپا شد.
کنگره آمریکا در آوریل 1948 به اصلاح برنامه اروپایی رأی موافق داد که طبق مصوبه جدید ده درصد از اعتبار تفویض شده به عنوان وام و نود درصد آن به عنوان کمک اعطایی آمریکا به کشورهای اروپایی بود. دولت های اروپایی باید تولیدات آمریکایی و اعتبار را در اختیار کشاورزان و صاحبان صنایع قرار می دادند؛ به عنوان مثال مبلغی که به صورت چک به فرانک فرانسه در وجه دولت فرانسه صادر شده بود به عنوان «ارزش تجاری» مطرح شده بود. دولت فرانسه به خاطر همین ارزش تجاری توانست قرض و وام را در اختیار صاحبان صنایع و کشاورزان خود قرار دهد. نظام کاملاً کارآمد و منطقی مذکور باعث احیای اقتصاد کشورهای اروپای غربی شد.
همکاری کشورهای اروپایی- در شانزدهم آوریل 1948 «سازمان اروپای همکاری های اقتصادی» (7) بین کشورهای اروپایی به وجود آمد که هدف اولیه آن تقسیم کمک های آمریکا بین کشورهای ملزم به ادامه همکاری در آن زمینه بود. رقم کل کمک های آمریکا به کشورهای اروپایی (8) از 1948 تا 1952 بالغ بر سیزده میلیارد دلار بود که سه میلیارد و دویست میلیون دلار آن نصیب بریتانیا و دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار سهم فرانسه شد.
سازمان اروپایی همکاری های اقتصادی تبادلات داخل قاره را که به طریق سازمان های قدیمی و روش های منسوخ اداره می شد کنار گذاشت و محدودیت موجود در تبادلات از قبیل ممنوعیت و احتمالات را از بین برد. «اتحاد اروپایی پرداخت» که در سال 1950 به وجود آمد و سیاست آزادسازی سازمان اروپایی همکاری های اقتصادی شدت بیشتری به خود گرفت. توافق عمومی درباره نرخ های گمرکی و تجارت در ژانویه 1947 تحت عنوان گات (9) «توافق نامه عمومی تعرفه و تجارت» به امضا رسید. پیمان چند جانبه گات توسط هشتاد کشور جهان که چهار پنجم تجارت جهانی را در اختیار خود داشتند مورد تأیید قرار گرفت. سازمان های مختلفی که بعد از جنگ در کشورهای اروپای غربی به وجود آمده بود نقطه عطفی در راه حرکت به سوی همبستگی اقتصادی کشورهای اروپای غربی در طی جنگ سرد بود که قاره اروپا را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرده بود.تقسیم کمک های امریکا به کشورهای اروپایی (بر حسب میلیون دلار و درصد)
تقسیم اروپا به دو بلوک مخالف و رقیب
در سال 1947 جدایی ین کشورهای اروپایی شروع و اروپا به دو بلوک اروپای غربی زیر نفوذ ایالات متحده آمریکا و اروپای شرقی وابسته به اتحاد جماهیر شوروی تقسیم گردید. اتحاد جماهیر شوروی در سیاست خارجی، نگران امنیت سرزمین آسیب پذیر خود در برابر حمله آمریکا و جهان سرمایه داری و در حکم ساکنان قلعه نظامی محاصره شده ای بود. شوروی می خواست منطقه نفوذ خود بر تمام اروپای شرقی را گسترش دهد و آنچه را که در آلمان شرقی، آلبانی، بلغارستان، رومانی و یوگسلاوی انجام داده بود درباره دیگر کشورهای اروپای شرقی عملی کند. دولت های مذکور پیمان های فی ما بین با اتحاد جماهیر شوروی علیه آلمان به امضا رسانیده و پیش بینی کردند به سرزمین آلمان کمک کنند. روکوسوفسکی (10) مارشال شوروی به دنبال امیال گسترش کمونیسم در هفتم نوامبر 1949 به وزارت دفاع ملی لهستان منصوب شد؛ ارتش سرخ در برقراری جمهوری های خلق در اروپای شرق نقش بسیار مهمی ایفا کرد.دولت های رومانی، بلغارستان، لهستان و مجارستان به تصفیه احزاب غیرکمونیستی در کشورهای خود پرداختند و نمایندگان احزاب کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی، لهستان، یوگسلاوی، بلغارستان، رومانی، مجارستان، چکسلواکی، ایتالیا و فرانسه در سپتامبر 1947 در کنفرانس شکلارسکا- پاربا (11) در لهستان دور هم جمع شدند و کومینفورم (12) (= دفتر اطلاعاتی احزاب کمونیست و کارگری) را پایه ریزی کردند. این سازمان از دیدگاه کشورهای اروپای غربی بازسازی ساختاری کومینترن (13) است که در تابستان 1943 منحل شده بود. کومینفورم یکی از ابزار اتحاد جماهیر شوروی در اشاعه و گسترش کمونیسم و احزاب کمونیست کشورهای مذکور به عنوان سازمان حائلی در اطراف شوروی بود. آندرئی الکساندر ویچ ژدانوف (14) سیاستمدار و دبیر سوم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، در یکی از گزارش های خود توضیح می دهد که جهان به دو اردوگاه تقسیم شده است: اردوگاه امپریالیستی به رهبری ایالات متحده آمریکا و اردوگاه ضد امپریالیستی و ضد کاپیتالیستی به رهبری شوروی؛ ژدانوف از جمهوری های خلق جهان درخواست کرد تا از ارزش های اتحاد جماهیر شوروی پیروی و از آن محافظت کنند.
مارشال تیتو (15) به عنوان رئیس رهبر تحمیلی سازمان مقاومت یوگسلاوی، یکی از درخشان ترین مریدان استالین، حاضر به اجرای اوامر وی نشد و به اردوگاه غرب پیوست. کومینفورم، به دنبال بحرانی که در بهار 1948 پدیدار شده بود، رسماً تیتو را محکوم و تیتیسم را به عنوان مکتب انحرافی از کمونیسم معرفی نمود. یوگسلاوی بعد از این محکومیت در اردوگاه شرق تنها ماند و بدون اینکه در تعهدات خود نسبت به مکتب مارکسیست تغییری دهد، به سوی غرب گرایش پیدا کرد. عدم کارایی اتحاد جماهیر شوروی در امور یوگسلاوی و عدم گرایش تیتو به استالینیسم اولین تفرقه واقعی در اردوگاه کشورهای کمونیستی را به وجود آورد. تصمیمات ایالات متحده آمریکا باعث نجات ترکیه از آسیب های اتحاد جماهیر شوروی گردید ولی جنگ های داخلی در یونان با بی رحمی تمام ادامه داشت. گروه های طرفدار دولت یونان به فرماندهی ژنرال پاپاگوس (16) با حمایت نظامیان آمریکایی مستقر در یونان، گروه های چریکی کمونیستی را شکست سختی دادند که مجبور به عقب نشینی به آلبانی و بلغارستان شدند.
احزاب کمونیست فنلاند قدرت اجرایی نداشتند و این کشور توانست در برابر شوروی مقاومت کرده و حاضر به تبعیت از شوروی نشد و راه بی طرفی را انتخاب کرد. چکسلواکی حالت خاص خود را داشت و تنها کشور اروپای مرکزی بود که طعم دموکراسی را در فاصله دو جنگ جهانی چشیده بود. حزب کمونیست چکسلواکی در انتخابات آزاد 1946 اکثریت آرا را به دست آورد و حکومت به صورت ائتلافی اداره و سعی شد تا توازن بین دو گروه مخالف برقرار شود. سوسیالیست های چکسلواکی برخلاف دستورات شوروی موافق طرح مارشال بودند ولی کمونیست ها با این طرح مخالفت کرده و توانستند با کمک سندیکاها و گروه های کارگران چریکی به دولت فشار آورند تا از پذیرش طرح مارشال خودداری و دولت را مجبور به پذیرش دستورات شوروی کنند. این آزمایش قدرت حزب کمونیست چکسلواکی در بیست و پنجم فوریه 1948 باعث به قدرت رسیدن کمونیست ها در این کشور شد. ادوارد بِنش (17) در رأس این دولت قرار داشت و دولت کمونیست چکسلواکی به رهبری گوتوالد در پنجمین روز بحران، قدرت را به دست گرفت. وزرای کابینه گوتوالد همگی وابسته به حزب کمونیست بودند و یان ماساریک وزیر امور خارجه، تنها وزیر غیرکمونیستی، در دهم مارس 1948 خودکشی کرد. بعد از این جریان کمیته های عمل، سازمان های اداری را در اختیار خود گرفتند و مرزهای غربی کشور را بستند. عملیات پراگ با موفقیت تمام به پایان رسید و یکی از لحظات بسیار سخت دوران جنگ سرد و نفوذ بیشتر شوروی در شرق اروپا بود.
در مارس 1948 ترس از جنگ پدیدار و اروپاییان که خود را در برابر کمونیست ها ناتوان می دیدند برای حمایت و پشتیبانی به ایالات متحده آمریکا متوسل شدند. ترس و تهدید اروپاییان با اولین محاصره برلین در مارس 1948 تشدید شد. دومین محاصره برلین که به محاصره بزرگ تر مشهور است از بیست و سوم ژوئن 1948 تا دوازدهم مارس 1949 طول کشید. آلمان به دنبال محاصره برلین و اقدامات اخیر در قلب جنگ سرد قرار گرفت.
پی نوشت ها :
1. Brotten woods: کنفرانس برتون وودز در سال 1944 با شرکت هفتصد و پنجاه نماینده چهل و چهار کشور جهان برگزار شد که درباره ساختار اقتصادی جهان بعد از جنگ جهانی دوم بر اساس سیستم آمریکایی اقتصاد جهانی لیبرال شکل گرفت. آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان قدرت برتر نظامی و اقتصادی و سیاسی مطرح شد زیرا نیمی از زغال سنگ، دو سوم نفت و نیمی از برق جهان در این سرزمین تولید می شد و در ساخت کشتی، هواپیما، محصولات شیمیایی و اسلحه در درجه اول اهمیت قرار داشت. هشتاد درصد ذخایر طلای جهان در اختیار آمریکا بود. سیستم اقتصادی جهان بر اساس اندیشه های هری دکتسر وایت Harry Dexter white و جان مینارد کینز john Maynard keynes شکل گرفت. این رهنمودها شامل: 1. التزام به تجارت بر اساس اندیشه های لیبرالیسم از طریق مذاکره در مورد مواردی که قبلاً توافق نشده است؛ 2. توافق در مسائل جاری برای گسترش تجارت آزاد؛ 3. موافقت برای ثابت نگه داشتن مبادلات ملی و ارزش پول بود. این کنفرانس دارای دو هدف اصلی: نرخ ثابت سیستم پولی بین المللی و ایجاد رژیم مبادله بود - هدف اول قاعده مند کردن و وحدت رویه اقدامات بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و بعدها گات بود. - هدف دوم کنفرانس پیگیری ثبات کینزی و سیاست رفاه اجتماعی است-م.
2. FMI=Fonds Monetaire international
3. BIRD= Banque internationale pour la Reconstruction et le Developpment
4. Geoge catlett Marshall (1880-1959)
جورج کاتلت مارشال، مشهور به ژنرال مارشال یکی از چهره های موفق نظامی جنگ جهانی دوم جهانی مدتی رئیس ستاد ارتش امریکا و مشاور و میانجی چانگ گای چک در جنگ های داخلی چین بود. در زمان ترومن به وزارت امور خارجه آمریکا منصوب شد و طرح مارشال برای کمک به کشور اروپایی را ارائه داد. مارشال در 1935 برنده جایزه صلح نوبل شد.
5. paul Ramadier پل رامادیه (1961-1888) سیاستمدار سوسیالست فرانسه، وزیر کار، رئیس شوری فرانسه، وزیر دادگستری، دارایی و در تدوین قانون اساسی جمهوری چهارم شرکت داشت-م.
6. CGT=confederation generale du travail
7. OECE=organisation Europeenne de cooperation Economique
8. کشورهای استفاده کننده از طرح مارشال: اتریش، ایتالیا، ایرلند، ایسلند، بریتانیا، بلژیک، پرتغال، ترکیه، دانمارک، سوئد، سویس، فرانسه، لوکزامبورگ، نروژ، هلند و یونان-م.
9. GATT=general Agreement on Tariffs and Trade=Accord general sur les tarifs douniers et le commerce
«توافق کلی درباره نرخ های گمرکی و تجارت» در سال 1947 در ژنو با شرکت و امضای 23 کشور به وجود آمد.
10. کنستانتین کنستانتینویچ روکوسوفسکی (1896-1968) لهستانی تبار توانست از شهر استالینگراد که توسط آلمانی ها محاصره شده بود به خوبی دفاع کرده و بعد از آن فرمانده جبهه های شوروی در بلاروس و ورشو بود، از 1949 تا 1956 وزیر دفاع لهستان و در سال 1958 به معاونت وزارت دفاع اتحاد جماهیر شوروی منصوب شد-م.
11. szklarska-poreba
12. kiminform = (bureau d information pour servir d organes de la liaison entre des partis communistes et ouvriers)
هدف اصلی کومینفورم کنترل بسیار دقیق تحولات ایدئولوژیکی و سیاسی دولت ها و احزاب کمونیستی شرکت کننده بود.
13. komintern= (international communiste 1919 a 1943)
14. Andre Aledsandrovitch jdanv (1896-1948)
15. Tito=josif Broz kumrovic (1973-1982)
16. Alexandros papagos (1883-1955)
17. Edvard Benes ادوارد بنش (1884-1948) سیاستمدار چکسلواکی از 1918 تا 1935 وزیر امور خارجه و پس از آن از 1935 تا 1938 و از 1945 تا 1948 در دو نوبت رئیس جمهور انتخابی این کشور بود. وی مدتی بعد از روی کار آمدن کمونیست ها از دنیا رفت-م.