ناپایداری و اغتشاش در امریکای لاتین

کودتاهای متعدد و جنگ های چریکی نشان دهنده دوره تاریکی از تاریخ امریکای لاتین بود که آن را یکی از ناپایدارترین مناطق جهان معرفی کرد.
چهارشنبه، 11 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ناپایداری و اغتشاش در امریکای لاتین
 ناپایداری و اغتشاش در امریکای لاتین
 

نویسنده: موریس واعیس
ترجمه: سید حامد رضیئی


 
کودتاهای متعدد و جنگ های چریکی نشان دهنده دوره تاریکی از تاریخ امریکای لاتین بود که آن را یکی از ناپایدارترین مناطق جهان معرفی کرد. علل درگیری و مناقشات کاملاً شناخته شده بودند؛ شکنندگی ساختارهای اقتصادی، ناهماهنگی های اجتماعی و ضعف نظام های سیاسی منطقه، توسعه جنگ های چریکی و پیشرفت جریان های کمونیستی را آسان تر کرده بود. سلطه امریکای شمالی بر کشورهای امریکای لاتین غیر قابل تحمل و کشورهای امریکای مرکزی خواستار استقلال کامل در برابر همسایگان خود بودند.

نفوذ انقلاب کوبایی

خشونت های ناگهانی بین طرفداران جنبش های مارکسیستی - لنینیستی و نظام های محافظه کار در زمانی وجود داشت که جزایر و یا سرزمین های بریتانیایی از قبیل جامائیکا، باربودا، باهاماس (لوکایس)، گرانادا، برمودا، هندوراس و جزیره گویان هلند استقلال خود را به دست آوردند. توسعه اقتصادی در این جزایر با چنان ناهماهنگی اجتماعی همراه بود که انقلاب های کوبایی در این جزایر صورت گرفت.
کوبا که اولین جمهوری دموکراتیک خلق قاره امریکا است، تلاش کرد انقلاب خود را به سرزمین های امریکای لاتین صادر کند. دشمنی ایالات متحده امریکا با دولت انقلابی کوبا بر شهرت این کشور کمونیستی نوپا افزود و فیدل کاسترو به عنوان قهرمان ضد امپریالیستی مشهور شد. کوبا از جنبش های رهایی بخش افریقایی در آنگولا و گینه بیسائو حمایت کرد و به عنوان مبلغ انقلاب کوبا و انقلاب شوروی در جهان به فعالیت می پرداخت. از 1975 تا 1985 دویست هزار کوبایی در مبارزات ضد امپریالیستی در آنگولا و اتیوپی شرکت کردند. در عین حال که کوبا وابستگی کامل به اتحاد جماهیر شوروی داشت ولی شهرت و اعتبار این کشور در جهان سوم در حال افزایش بود. این موضوع در ششمین اجلاس کشورهای غیرمتعهد از سوم تا نهم سپتامبر 1979 در هاوانا کاملاً آشکار بود.

بحران در دوران رهبران امریکا

امریکا توانسته بود تا سال 1970 موقعیت موجود خود در نیمکره غربی را به خوبی حفظ کند ولی بعد از آن ادامه نداشت. امریکا بعد از سال 1962 توانست وجود یک کشور کمونیستی وابسته به اتحاد جماهیر شوروی در حیطه نفوذ خود را متحمل شده و از فعالیت های آن چشم پوشی کند ولی در دیگر نقاط جهان به خاطر منافع استراتژیکی و اقتصادی، سیاست جلوگیری از گسترش کمونیسم و ایجاد موانع در مقابل آن را اجرا کرد. امریکا رژیم مارکسیستی سالوادور آلنده در شیلی را تحمل نکرد و در یازدهم سپتامبر 1973 در طی یک توطئه حکومت آلنده توسط ژنرال پینوشه

سرنگون شد. امریکا از دیکتاورهای امریکای لاتین که رهبران کشورهای در راه کمونیست شدن را از پا در می آوردند، حمایت می کرد.

سیاست جیمی کارتر

با روی کار آمدن جیمی کارتر (1976-1980) نگرش امریکا نسبت به کشورهای امریکای لاتین متحول شد. جیمی کارتر طرفدار حقوق بشر و اصل حاکمیت ملت ها بود. وی کمک های انتخابی در کشورهای امریکای لاتین را شروع کرده و حمایت های نظامی و مالی خود به دیکتاتورهای شیلی و آرژانتین را تقلیل داد. پیمان شانزدهم ژوئن 1978 به جمهوری پاناما اختیار کامل داد تا به تدریج حاکمیت بر کانال بین دو اقیانوس اطلس و آرام را کسب کند. امتیاز حفر این کانال و فواید آن در سال 1930 به ایالات متحده امریکا واگذار شده بود و با لغو این امتیاز یکی از مراکز مهم امپریالیستی امریکای لاتین از بین رفت.
نیروهای انقلاب کمونیستی و طرفداران کاسترو، از موقعیت دکترین کارتر که از کارآمدی نامطمئنی برخوردار بود، برای اشغال سرزمین های دیگر بهره برداری فراوان کردند. انقلابیون در مارس 1979 در جزیره گرانادا قدرت را به دست گرفتند و چریک های «جبهه آزادی بخش ساندنیست» رئیس جمهور آناستازیو سومازا را در ژوئیه 1979 از کار برکنار و در سال 1982 دانیل اورتگا قدرت را در جمهوری نیکاراگوئه به دست گرفت. خطر نفوذ انقلابیون با کمک رژیم های دست نشانده شیلی و السالوادور نگرانی ایالات متحده امریکا را به دنبال داشت. زمانی که رونالد ریگان در سال 1980 به ریاست جمهوری امریکا انتخاب شد از سیاست کارتر پیروی نکرد و با کمک های نظامی و مالی به دولت ها، قدرت های محلی و نیروهای ضد انقلاب کمونیستی در جزایر کارائیب عکس العمل نشان داد.

طرح ریگان در امریکای مرکزی

اقدامات مهم حوزه کارائیب برای انهدام جنبش های انقلابی دست چپی، ارتقای دموکراسی، مذاکرات سازنده، توسعه و دفاع از دولت های دست راستی پایه ریزی شده بود. مداخله نظامی امریکا در گرانادا در بست و پنجم اکتبر 1983 برای ایجاد برقراری نظم در حوزه کارائیب بیانگر قدرت ریگان در حل مشکلات موجود بود، ولی مشکل اصلی ایالات متحده امریکا جمهوری کوچک نیکاراگوئه در منطقه بود که از موقعیت استراتژیکی مهمی در حوزه کارائیب برخوردار بود. نیکاراگوئه در سال 1978 به خاطر رویارویی «جبهه ساندنیست ها» و طرفداران خاندان سومازا که از چهل سال قبل بر آن کشور حکومت می کردند دچار بحران بسیار شدیدی گردید. ژنرال آناستازیو سوموزا (1925-1980) که مورد بی مهری امریکایی ها قرار گرفته بود در هفدهم ژوئیه 1979 در یکی از جنگ های داخلی به قتل رسید. کمک های امریکا به ساندنیست ها بعد از شکست سوموزا به حالت تعلیق درآمد و جنگ های داخلی توسط نیروهای ضد انقلابی کونتراس (1) با حمایت و کمک ریگان که از حضور مشاوران نظامی کوبایی و شوروی ناراحت بود، دوباره در سال 1982 شروع شد. کنگره امریکا با از سرگیری کمک های نظامی به کونتراس و گروه کونتادورا (2) (در مکزیک، ونزوئلا، کلمبیا، پاناما) که در سال 1983 به وجود آمده بود موافق و خواهان تلاش بیشتری بود.
ایالات متحده امریکا باید برای ایجاد صلح در امریکای لاتین، متوجه استقلال کامل رهبران کشورهای امریکای لاتین و کشورهای نوظهوری همچون مکزیک، ونزوئلا و برزیل شود تا شرایط برنامه ریزی شده ای توسط رهبران کشورهای غربی - همچون فرانسوا میتران- برای آن ها بوجود آید.
بحران ایالات متحده امریکا در امریکای لاتین در بهار 1982، هنگام جنگ آرژانتین و بریتانیا آشکار شد. بریتانیا جزایر فالکلند (3) (مالویناس) را در سال 1883 به تصرف خود درآورده بود ولی آرژانتین مالکیت بریتانیا در جزایر فالکلند را قبول نداشت و آن ها را جزو سرزمین خود می دانست. مناقشات بالقوه بین آرژانتین و بریتانیا به رویارویی نیروهای دریایی دو طرف تبدیل شد و گلاتیری (4) ریئس جمهور آرژانتین توانست در دوم آوریل 1982 پورت استانلی مرکز جزایر فالکلند را متصرف شود. بعد از سال 1979 مارگارت تاچر نخست وزیر بریتانیا مشهور به «زن آهنین» دستور داد تا نیروی دریایی انگلستان جزایر فالکلند را که در فاصله یازده هزار کیلومتری انگلستان قرار داشت از حیطه سلطه آرژانتین خارج کند. در چهاردهم ژوئن 1982 انگلستان دوباره پورت استانلی را متصرف شد.
تصرف جزایر فالکلند از منظر استراتژیکی از اهمیت خاصی برخوردار بود زیرا محل کنترل گذرگاه دریک (5) (در جنوب امریکای جنوبی) برای عبور و مرور زیردریایی های اتمی شوروی و اقیانوس اطلس به سوی اقیانوس آرام و بالعکس بود. کشورهای اروپایی به رویارویی بریتانیا و آرژنتین و بحران فالکلند توجهی نداشتند. ایالات متحده امریکا بر سر دوراهی انتخاب بین پیمان آتلانتیک شمالی و قاره امریکا قرار گرفته بود. ریگان در حل مشکل جزایر فالکلند از انگلستان حمایت و موجب نگرانی آرژانتین و بعضی از کشورهای امریکای لاتین گردید که از مالکیت آرژانتین بر جزایر حمایت می کردند. ریگان شوروی و کوبا را آزاد گذاشت تا نقاطی در مناطق کارائیب را متصرف شوند. شکست آرژانتین در جزایر فالکلند در مقابل بریتانیا نشانگر سقوط رژیم دیکتاتوری نظامی و شروع رژیم لیبرال در آرژانتین بود. رائول آلفونسینه (6) به عنوان رئیس جمهور آرژانتین انتخاب و شروع به جمع آوری شکایات و تعقیب نظامیانی بود که سابقاً در رأس قدرت بودند. بعد از شکست آرژانتین از بریتانیا و سقوط نظامیان دیکتاتور، امریکا حمایت از دموکراسی در امریکای لاتین را شروع کرد که بعداً توسعه بیشتری پیدا کرد. رژیم های دیکتاتوری نظامی ونزوئلا و کلمبیا بعد از 1958، پرو در 1978، بولیوی در 1981، برزیل، آرژانتین و اروگوئه در 1984 سقوط کردند و جای آن را رژیم های دموکراتیک گرفت. هائیتی بعد از سقوط دوالیه توانست توازن قدرت را کسب کند.

پی نوشت ها :

1. contras
2. contadora
3. جزایر فالکلند (مالویناس) در جنوب شرقی تنگه ماژلان قرار دارد که توسط انگلیسی ها متصرف شده ولی آرژانتین مدعی مالکیت آن بود. جزایر فالکلند یازده هزار و هفتصد و هیجده کیلومتر مربع وسعت و دارای جمعیت دو هزار نفری بود. پورت استانلی مرکز این جزایر دارای جمعیت یکهزار و هشتاد و یک نفری است. صید ماهی، صید بالن و پرورش گوسفند شغل اصلی ساکنان جزایر را تشکیل می دهد-م.
4. Glatieri
5. Detroit de Darke
6. Raoul Alfoncin

منبع: واعیس، موریس؛ تاریخ روابط بین الملل از 1945 تا 2008، تهران: امیر کبیر، 1390.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.