نویسنده : مهدی صانعی
کولهپشتی
بهداری در جنگ
«بهداری رزمی» در دفاع مقدس برای امدادرسانی به مجروحان رزمنده بهوجود آمد. در این زمینه از افراد آموزشدیده و امکانات نسبتاً مناسب استفاده شد. تجهیزاتی که در بهداری رزمی در اختیارمان قرار میگرفت، گاهی از امکانات بیمارستانی شهرها هم بالاتر بود.بهداری
هر یگان رزمی، لشکر یا تیپ، واحدی به نام «بهداری» داشت. این واحد موظف بود که امداد و بهداشت کل یگان را پوشش دهد. همه جا همراه یگان بود؛ حتا وقتی که نیروها در پادگان و داخل شهر مستقر میشدند، حضور داشت و درمانگاه میزد؛ چون در شهر هم بیماری، مسمومیت و... اتفاق میافتد. در مناطق عملیاتی هم وظیفة تأسیس اورژانس و پست امداد را بهعهده داشت. بسیجیان داوطلب، پرستاران، تکنسینهای پزشکی و کادر درمانی مستقر در شهرها، همه در همین بهداریها سازماندهی میشدند.مراکز خدمترسانی بهداری چند بخش بودند؛ نخست بهداریهای پشت خطوط دفاعی که همان بیمارستانهای مادر بودند؛ بیمارستانهای شهرهای نزدیک مناطق جنگی و بیمارستانهای شهرهای دیگر کشور. پس از آن، وقتی بهسمت خط مقدم پیش میرفتیم، بیمارستانهای صحرایی بودند، سپس اورژانسهای مادر یا اورژانسهای خط، و در نزدیکترین فاصله به خط، پستهای امداد قرار داشتند.
البته در زمان عملیات، امدادگران یا پزشکیاران همراه نیروهای عملیاتکننده بودند که بالای سر مجروحان میرفتند و اقدامات اولیه را انجام میدادند، سپس مجروح به پست امداد منتقل میشد.
پست امداد
معمولاً در نزدیکترین نقطة ممکن به خط مقدم، پست امداد میزدند که بسته به موقعیت منطقه، ممکن بود در طول خط مقدم یا مثلاً در تپهای همجوار آن ساخته شود. سنگری بود به اندازة یک اتاق معمولی با دو تا چهار تخت که امکاناتی مثل کپسول اکسیژن، ساکشن، داروهای اولیه، انواع سرم، وسایل تزریق و گاهی در صورت حضور پزشک، ستهای بخیه را داشت. اغلب یک آمبولانس هم در کنار پست امداد برای انتقال مجروحان وجود داشت. برق هم از موتور برق سیار تأمین میشد. این تجهیزات را واحدهای دیگر فراهم میکردند.
ساعت کار، شبانهروزی بود. نیروها هنگام عملیاتها فعالتر بودند، ولی در حالت عادی، تقسیمبندی میشدند و کشیک میدادند. همیشه یک نفر آماده بود که اگر مجروحی رسید، به او رسیدگی کند.
پست امداد مکان ثابتی نداشت و همراه نیروها حرکت میکرد. اگر پیشروی صورت میگرفت، همراهشان میرفت. ممکن بود مدتی در یک سنگر عراقی یا حتا یک چادر جا بگیرد.یادم هست در یکی از عملیاتها در طول یک روز سه بار جای پست امداد را عوض کردیم تا نزدیک نیروها بمانیم. مسلماً این نقلوانتقالها مشکل بودند. کل امکانات پست امداد حدوداً اندازة بار یک کامیون بود. در این زمانها ماشین برای جابهجا کردن وسایل آماده بود.
اورژانس خط (اورژانسهای مادر)
هر چند تا پست امداد به یک اورژانس وصل میشدند؛ مثلاً اگر تعدادی پست امداد در طول خط قرار داشتند، اورژانس در مرکزیتشان و حدود هفت تا ده کیلومتر عقبتر قرار میگرفت تا آنها را پوشش دهد. معمولاً در این مسافت از آتش سبک دشمن در امان بودند، ولی هنوز زیر آتش سنگین یا توپخانه قرار داشتند.امکانات اورژانس بیشتر بود. به شکل سوله ساخته میشد و دستکم ده تا بیست تخت، بانک خون و داروخانه داشت. امکان داشت اتاق عمل هم داشته باشد که البته فقط عملهای سرپایی در آن انجام میگرفت؛ مثل لولهگذاری داخل ریه برای خروج ترشحات و مانند آن.
گاهی شرایط منطقه ایجاب میکرد که اورژانس فاصلة کمی با بیمارستان صحرایی داشته باشد تا مجروحان را مستقیم به آنجا بفرستند، ولی در مواردی که پست امداد نبود یا امکان ساخت بیمارستان صحرایی وجود نداشت و اورژانس میزدند، یک اورژانس مادر برای سرویسدهی به چند اورژانس ساخته میشد. دلیل وجود چند اورژانس در خط، حضور یگانهای مختلف بود. هر یگان برای خودش اورژانس میزد؛ چون شرایط خاص خودش را داشت و باید از نیروهای خودش پشتیبانی میکرد. حتا حجم و اندازة سولهها هم بسته به استعداد یگانها، متفاوت بود. تعداد کارکنان اورژانس هم متغیر بود، ولی این افراد حتماً حاضر بودند: پزشک، تعدادی پرستار، پزشکیار، امدادگر، تکنسین بانک خون، یک راننده آمبولانس برای حمل مجروح، مسئولان داروخانه، پشتیبانی، بهداشت و.... البته در آن زمان کل کشور با کمبود پزشک روبهرو بود، ولی با این حال تأمین میشد. جاهایی هم که پزشک نداشتند، شبیه خانههای بهداشت کنونی که در روستاها وجود دارند و درمانهای اولیه را انجام میدهند، در درمانگاهها یا پستهای امداد، پزشکیاران حضور داشتند. اگر بیماری یا مجروحیت سختتر بود، به بیمارستان صحرایی یا مادر میفرستادند که حتماً پزشک داشت.
اورژانس مادر هم سولهای بود تقریباً به عرض چهار متر و طول پانزده، بیست متر که در شرایط مختلف، متفاوت بود. برای رسیدگی بهتر به مجروحان، فضای اورژانسها یکسره بود و فقط یک در ورودی و یک خروجی داشت. برای بانک خون، داروخانه، استراحتگاه، پشتیبانی و گاهی اتاق عمل هم چند اتاق یا چادر تدارک دیده میشد. خون و داروها را از پشتیبانی شهرها میآوردند. کار ضدعفونی وسایل و حفظ نظافت هم؛ چه در پستهای امداد و چه در اورژانسها، بهعهدة واحد بهداشت یگانها بود.
دو موتور برق بهطور شبانهروزی، برق اورژانس را برای یخچالهای نگهداری خونها و بعضی داروها تأمین میکردند. اگر موتورها خراب میشدند یا آتش دشمن آنها از کار انداخت، تعمیرکارها موتورها را تعویض میکردند یا از جاهای دیگر میآوردند. در این مواقع واحدها اولویتبندی میشدند و موتور به واحدی تعلق میگرفت که اولویت بیشتری داشت.
کار درمان بیماران عادی یا جراحتهای سطحی در اورژانس انجام میشد، ولی موارد حادتر و عمیقتر برای اقدامهای بعدی به بیمارستان اعزام میشدند. در اورژانس مادر برای انتقال مجروح، امکان فرود بالگرد هم وجود داشت.
بیمارستان صحرایی
این بیمارستانها معمولاً توسط یک قرارگاه ساخته میشدند؛ مثلاً برای محور جزیرة مجنون و همة خطوط واقع در جزیره، یک بیمارستان میزدند و مجروحان تمام یگانهای مستقر در منطقه را به همان بیمارستان منتقل میکردند. فضای داخلی آن شبیه یک بیمارستان شهری بود، با این تفاوت که بخشهایی مثل اطفال، بیماریهای داخلی و زنان و زایمان را نداشت. بیشتر روی بخشهای جراحی متمرکز میشد. به تمام امکانات بیهوشی و عمل هم مجهز بود. معمولاً متخصصان جراحی، ارتوپدی، مغز و اعصاب؛ تکنسینهای اتاق عمل و... در آنجا حاضر بودند تا جراحیهای اورژانسی را انجام بدهند. نقاهتگاههایی داشت تا افراد بتوانند برای مدت کوتاهی پس از عمل در آنها بستری شوند، ولی کسانی که احتیاج به مراقبتهای ویژه داشتند، به شهرستانها اعزام میشدند. در اصل بیمارستان صحرایی برای کارهای اورژانسی بود، ولی در شرایط عادی جراحیهای معمولیتر هم در آن انجام میشد.این بیمارستان سولهمانند بود، اما محکمتر. بعضیهایشان هم بتونی بودند. مثل بیمارستانهای شهری که ابعاد مختلفی دارند، اینها هم متفاوت بودند؛ مثلاً در غرب کشور، بهخاطر شرایط محیطی کوچکتر ساخته میشدند، ولی در جنوب که امکانات بیشتری بود، بزرگتر بودند. به یگانهای زیر پوشش هم بستگی داشت. همهچیز در این بیمارستان پیشبینی میشد. برای شستوشو، آب را از تانکرها لولهکشی میکردند. موتورخانهها برق را فراهم میکردند. کار ضدعفونی و استریل تجهیزات بهعهدة بخش بود. کانکسهایی هم بهعنوان سردخانه برای نگهداری دارو بهکار میرفتند.
زمان لازم برای ساخت بیمارستان صحرایی هم فرق میکرد. اگر عملیاتی در پیش بود، ممکن بود پانزده روزه آن را بسازند. گاهی اورژانس را ۴۸ ساعته برپا میکردند. مصالح که میرسید، حتا پزشکیار و بهیار مشغول میشدند و همه باهم شبانهروز کار میکردند. به این ترتیب در منطقهای که کاملاً خالی بود، دو روز بعد یک اورژانس با تمام امکانات ساخته میشد. اگر عملیات فوری بود، به جای بیمارستان، اورژانس میزدند و آن را بیشتر تجهیز میکردند تا مجروحان را مستقیم از آنجا به بیمارستان شهر بفرستند.
یک بیمارستان زیرزمینی در فاو ساخته بودند به نام بیمارستان «حضرت زهرا(س)»؛ بیمارستانی کاملاً مجهز و مستحکم با سولههای بتونی که وقتی آمبولانس واردش میشد، کاملاً زیرِ زمین میرفت و از بالا هیچ دیدی برای هواپیماهای دشمن نداشت. من خودم آنجا را ندیدم، ولی دیگران تعریف میکردند که هر فرد تازهواردی حس میکرد وارد یک شهرک شده است. پس از اینکه فاو در پایان جنگ به عراق پس داده شد، دیگر از دسترس ایرانیها خارج شد.
تا مدتی پس جنگ، در خطوطی که نیاز به حضور نیروهای پدافندی بود، این بیمارستانها فعال بودند. درضمن چون نزدیک محل سکونت مردم ساخته شده بودند، همچنان به بومیها، عشایر و مردم عادی سرویس میدادند.
مدت ماندن مجروحان در مراکز درمانی به شرایط بستگی داشت. هنگام عملیات که تعداد مجروحها بیشتر بود، در اورژانس، مجروحان سرپایی را که خونریزی زیادی نداشتند یا عمل فوری نمیخواستند، به بیمارستان مادر اعزام میکردند تا روند رسیدگی به بقیه سریعتر باشد. برای انتقال هم از اتوبوسهایی بهعنوان آمبولانس استفاده میکردند تا تعداد بیشتری را بتوانند جابهجا کنند. هر عملیاتی که پیش میآمد، تمام قسمتها از پستهای امداد خط تا بیمارستانهای مادر از همه نظر تقویت میشدند.
بیمارستانهای مادر
سپاه در شهرهای نزدیک مناطق جنگی بیمارستانهایی داشت که هنوز هم هستند. بعضیهایشان ساختمانهایی بودند که به بیمارستان تبدیل شدند یا به سپاه واگذار شدند. بیشتر آنها در همان زمان جنگ ساخته شدند، ولی بعضیهایشان هم بیمارستانهایی بودند که قبلاً ساخته شده بودند و بعد تجهیز شدند.
مجروحهای عادی را از خط مقدم تا اورژانس و بیمارستان صحرایی با آمبولانس جابهجا میکردند، ولی جراحتهای شدیدتر را از اورژانس مادر که امکان هلیبرد داشت، با بالگرد به بیمارستان صحرایی یا شهر منتقل میکردند. اینها همان بالگردهای رزمی بودند که برای کار درمانی هم استفاده میشدند. در صورت نیاز، افراد را با هواپیما از بیمارستانهای مادر به شهرهای دیگر میفرستادند.
همهجور مصدومیت پیش میآمد؛ مثلاً پرتاب در اثر موج انفجار باعث شکستگیهای داخلی یا... میشد و گاهی خود ترکش یا گلوله هم شکستگی ایجاد میکرد. اگر امکان مداوای مجروح در یک بیمارستان وجود نداشت، به بیمارستان مجهزتر اعزام میشد. بزرگترین بیمارستان کشور، بیمارستان «بقیهالله» تهران بود که برای سپاه بود و بیشتر جراحیهای سخت را انجام میداد. ممکن هم بود مجروحیت خاصی باشد که در بیمارستانهای خاص درمان شود.ستادهای امداد و درمانی که در مرکز درمانی یا فرودگاه مستقر بود، به مجروحان فرم اعزام میداد و تصمیم میگرفت که به کدام بیمارستانها اعزام شوند. در تمام مراحل انتقال؛ حتا در بالگرد و هواپیما هم امدادگر یا پزشکیار یا بهیار همراه مجروح بودند. حتا در خط، امدادگرها تقسیم شدند به امدادگر خط و امدادگر آمبولانس؛ پزشکیارها هم به همین شکل. رزمندههایی که جراحت سطحی داشتند، معمولاً به اورژانس هم نمیآمدند؛ در خط با یک امدادگر مشکلشان را حل میکردند تا روحیة بقیه خراب نشود.
بیشتر مجروحانی که عقب میآمدند، جراحتشان شدید بود و نیاز به عمل داشتند. اینها را پس از مداوا، برای استراحت به شهرهایشان میفرستادند. در شهرستانها هم بهداری رزمی و بهداری سپاه روند درمان را ادامه میدادند. کسانی که رفتوآمد برایشان مشکل بود، تیمهایی به خانههایشان فرستاده میشدند تا کارهایی مثل تعویض پانسمان و تزریق را انجام دهند. این تیمها در بیشتر شهرهای بزرگ بودند و در شهرهای کوچکتر که مشکل رفتوآمد نداشتند یا تعداد افراد کمتر بود، نبودند.
دورههای آموزشی
این دورهها در شهرستانها و در مراکز آموزشی بهداری برگزار میشدند. رزمندگانی که میخواستند به جبهه بروند، برخی وارد بخش آموزشهای دفاعی میشدند و برخی وارد آموزشهای امدادی. دستة دوم پس از شناسایی و تقسیمبندی، در دورههای امدادگری و پزشکیاری آموزش میدیدند. دورة امدادگری حدود یک ماه و شامل آموزش کمکهای اولیه و آموزشهای عملی برخورد با مجروح در بیمارستانها بود، ولی دورة پزشکیاری تخصصیتر بود و دستکم سه ماه طول میکشید. انواع تزریقها و پانسمانها را میآموختند و مختصری با بیماریها آشنا میشدند تا در مناطق دورافتادة عملیاتی بتوانند از پس درمانهای اولیه بربیایند. مدت آموزش عملی پزشکیارها در بیمارستان هم بیشتر بود. این دورهها کیفیت بالایی داشتند. از استادان دانشگاه علوم پزشکی و هلال احمر و تمامی امکانات استفاده میشد.دورة بهیاری یکساله و طولانیتر بود. این دوره فقط مخصوص جنگ نبود و جزو رشتههای دانشگاهی بود، ولی با همکاری وزارت بهداری (بهداشت، درمان و آموزش پزشکی فعلی) برخی از طرف بهداری سپاه وارد این دورهها میشدند. من هم جزو همین افراد بودم. کلاسهای ما در دانشکدة پرستاری برگزار میشد و همراه دانشجویان دیگر آموزش میدیدیم. بقیة کادر درمانی مثل جراحان، پزشکان، پرستارها، تکنسینهای اتاق عمل و اورژانس و... داوطلبانه به جبهه میآمدند. در تقسیمبندی نیروهای بهداری هم، بهطور که میانگین در هر دستة عملیاتی یک امدادگر و در هر گردانها دو یا سه پزشکیار حضور مییافتند.
یکسری دورههای تکمیلی داشتیم که در خود مناطق برگزار میشدند و به آنها «تداوم آموزش» میگفتیم. من مدتی در بخش آموزش پزشکیارها بهعنوان مربی کمک میکردم. قسمتی از این آموزشها که بیشتر به جبهه مربوط میشد، مداوای مجروح، پانسمان، بخیه، تزریقات، سرمتراپی و اقدامهای اولیة دیگر بود. جدا از آموزشهای معمول پزشکی نبود، ولی من بر اساس تجربه، بیشتر، انواع جراحتها یا مثلاً اینکه هر نوع گلوله چه جراحتی را ایجاد میکند، توضیح میدادم. اگر عملیات آبی داشتیم، بحث مواجهه با خفگی در آب یا روشهای مقابله را شرح میدادم. گاهی هم اتفاق میافتاد که فردی که آموزش کافی ندیده بود، در پست امداد و بالای سر مجروح، مطالبی را یاد میگرفت.
دورههای اولیة مواجهه با مجروحان شیمیایی را که به اختصار «ش. م. ر» یا «ش. م. ه» ( شیمیایی ـ میکروبی ـ رادیواکتیو یا هستهای) میگفتند، در منطقه برایمان میگذاشتند؛ بحثهای مقدماتی مثل شناسایی گازهای شیمیایی، درمان هر گاز، چگونگی مقابله و... دورههای تخصصیتر در تهران و شیراز برگزار میشدند. یک بار برای گذراندن این دورهها اعزام شدیم که بهدلیل اولویت نتوانستیم شرکت کنیم.
منبع ماهنامه امتداد شماره 65