انگیزههای اخلاقی قیام امام خمینی (ره)
امام خمینی (ره) ریشهی همهی ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی را سیاستهای غیراخلاقی رضا شاه و فرزندش میدانست؛ سیاستی که پایههای آن بر خون آزادمردان و آزادزنانی نهاده شده بود که برای پاسداری از حریم اسلام و استقلال ملی، پیشانی خود را بوسه گاه گلولههای اجانب و دست نشاندگان آنان کرده بودند. از منظر امام، حکومت پهلوی «عدیل کفر و بدتر از کفر» بود و هرکس از آن به دفاع پردازد «از شرف و انصاف بویی ندارد».(1)حضرت امام دوران سخت رضاخان را از نزدیک لمس کرده بود. این دوران در کام ایشان چنان تلخ مینمود که در نامهای به فرزند بزرگوارش، از خداوند میخواهد که دیگر چنین روزهایی برای اسلام و ایران پیش نیاید. ایشان در عین حال، بر این عقیده بود که فرزند رضاخان نیز ادامه دهندهی راه پدر بود.
شاید برای امام راحل، سختتر از آن نبود که بر تخت سلطنت ایران کسی را مشاهده کند که خود مظهر همه بیاخلاقیها و بیعفتیها بود؛ (2) مردی که خود و خاندانش از بوسه زدن مردم بر دستانشان شکایت میکردند که چرا باید «لبهای کثیف مردم را بر دستان پاک خود تحمل کنند»؛ اما مردم کشورش شاهد عکسهایی بودند که شاه ایران بر دستان ملکه انگلستان یا ملکه هلند بوسه میزند، یا مانند طفلی وامانده در برابر رئیس جمهور آمریکا و حتی سفیر آن کشور قرار گرفته است.
برای امام سخت بود که شاه مملکت ایران- که حتی گستاخانه به نامهی مراجع دین پاسخ میداد- (3) از دید سفیر آمریکا فردی زبون و ذلیل باشد؛ کسی که حتی عدم تسلط خود بر کشور را چون کودکی در نزد مادرش به اعتراف بنشیند. (4)
برای امام غیرت و سربلندی، دشوار بود که آمریکاییها به ایران به چشم ایالت پنجاه و دوم خود بنگرند و بدون هیچ پیگیری قانونی دست به غارتگری منابع ملی و آثار باستانی ایران بزنند و مرتکب اعمال شنیع بر ضد شهروندان مسلمان ایرانی شوند.
برای امام اخلاق و عرفان، ناگوار بود که در پایتخت یک کشور شیعه و میان مردمی که به نام امام زمان (عج) از فرهنگ شیعه به دفاع میپرداختند و به نام امام حسین (ع) تاسوعا و عاشورا را به سوگ مینشستند، رنگیننامهها و رنگین مجلاتی چاپ شود و بر سر در سینماها عکسهای زننده و پرده دریهای اخلاقی به چشم بخورد.
برای امام غیرت دشوار بود که اجانب و کفار به سواحل شمالی این کشور به چشم عشرتکده و حیاط خلوت بیعفتیهای خود بنگرند. روشن است که امام خمینی چنین مظاهری را بر نمیتابید و روح الهی او بلندتر از آن بود که مهر سکوت بر لبان فریادگرش بنشیند. اما امام، امام تجربهها هم بود؛ او تجربههای تلخ شکست نهضت دین داران در مشروطیت و نهضت ملی را در سینه داشت و دلیل آن را آگاهی نبخشیدن به مردم و عدم شناخت وظیفه میدانست. امام به خوبی میدانست که برخورد با رژیم و ناهنجاریهای اخلاقی در حوزههای گوناگون سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مستلزم نوعی فرهنگسازی است، و چنین فرهنگی را باید در عرصة مبارزه به منصة ظهور رساند؛ فرهنگی که حقانیت اسلام و بی منطقی ددمنشی رژیم را به اثبات رساند و رسیدن به چنین فرهنگی جز با تأسی به شیوهی پیامبران و ائمة اطهار و حرکت گام به گام میسور و مقدور نیست.
برخورد اخلاقی، اولین گام مبارزه
دکترین سیاسی کندی رئیس جمهور آمریکا، باز کردن سوپاپهای اطمینان در کشورهای هوادار آمریکا بود. کندی در بیست و پنجم مه 1961 در پیامی به کنگرهی آمریکا، بر این نکته تأکید کرد که ماهرانهترین عملیاتهای نظامی و مستحکمترین پیمانهای نظامی نمیتواند موجب ثبات کشورهای مورد حمایت آمریکا شود؛ تنها راه ثبات این کشورها انجام پارهای اصلاحات اجتماعی است. براساس این راهبرد، با دادن آزادی نسبی به مردم و دادن حقی ناچیز به آنان، از بروز شورشها و قیامهای مردمی جلوگیری میشد، منافع آمریکا محفوظ میماند، این کشورها بازار مصرف کالاهای آمریکایی میشد و در نهایت، سران این کشورها- که تضمین کنندهی منافع آمریکاییها بودند- در جایگاه خود باقی میماندند. با فشار آمریکا به ایران، شاه مجبور شد تا با ژستی اصلاحطلبانه، منادی اصلاحات ارضی شود و به نام «انقلاب سفید»، به تقسیم اراضی بپردازد. (5)در مکتب سیاسی امام که در آن، تحقیق، تفحص و تحلیل وقایع در اولویت قرار داشت و هیچ موضع گیری و حرکتی بدون بررسی پیامدها و امام از حرکتهای پنهان و خطرناکی که رژیم در زمان حیات آیت الله بروجردی جرأت اجرای آنها را نداشت آگاه بود. او به خوبی بر این نکته واقف بود بود که این اصلاحات یک پروسهی زمان بندی شده برای اجرای برنامههای کلان شاه است. حضرت امام به خوبی میدانست که موضع گیری علنی بر ضد این برنامة شاه، علاوه بر متهم شدن علما به پشتیبانی از سرمایه داران و زمین خواران بزرگ،(6) موجب میشود تا رژیم، هم میزان نفوذ مرجعیت و علما در بین مردم را بسنجد، و هم بستری مناسب برای ترور شخصیتی علما بیابد و پس از آن، بدون هیچ مشکلی برگهای برندهی خود را رو نماید؛ از این رو، امام خمینی در این مقطع، موضع گیری علنی نکردند. دکتر علی امینی که تحت فشارها و حمایتهای صریح آمریکا و برای اجرای مقاصد به اصطلاح اصلاح طلبانه ی شاه، به نخست وزیری رسیده بود، دو ماه پس از تکیه زدن به قدرت، در راستای حرکتهای عوام فریبانة خود، به مناسبت فرا رسیدن محرم، طی بخشنامهای دستور تعطیلی عشرتکدهها، کابارهها و شراب فروشیها را در دو ماه محرم و صفر، اعلام کرد و سپس در اول دی ماه 1340 برای دیدار مراجع تقلید به قم سفر کرد. امام در دیدار با امینی، بدون اشاره به مسأله اصلاحات ارضی و بر زبان آوردن سخنی در رد یا قبول آن، از موضع هدایت گرایانه با امینی برخورد کرد و توصیههای اخلاقی و عرفانی ویژهای به ایشان کردند. امام خمینی در این دیدار، با استناد به آیهی «الا به ذکر الله تطمئن القلوب» تنها راه علاج شهوت سیری ناپذیر انسان در دست یابی به قدرت و ثروت را ذکر خداوند بزرگ برشمردند و به امینی فرمودند:
بشر به گونهای است که به هیچ چیز و به هیچ مقامی قانع نمیشود. شما الان به این مقامی که داری قانع نیستی و میخواهی مقام بالاتری پیدا کنی و هر انسانی این طوری است و آنچه دل انسان را آرام میکند و آرامش به انسان میدهد، همانا یاد و نام خدا است. (7)
ایشان در این دیدار، با اشاره به پایایی حرکتهای خداپسندانه و خدمت به مردم، ادامه دادند:
شما در امور دین با مردم آنچنان رفتار کنید تا ذکر خیری از شما و خاطرهی خوبی از دوران نخست وزیری شما در میان مردم یادگار بماند. خداوند متعال میفرماید: «وَالبَاقِیَاتُ الصالِحَاتُ خَیرُ عِندَ رَبِّکَ وَ أبقَی» آنچه ماندنی و پایدار است، کارهای خیر و شایسته است که از فرد باقی میماند. علاوه برآن، شما یقین بدانید هرقدر بیشتر به مردم خدمت کرده باشید، به همان میزان عزیز و محترم خواهید بود. (8)
قانون «اصلاحات ارضی» در تاریخ بیستم دی ماه 1340 به تصویب دولت رسید و با تصویب آن، تاریخ مصرف امینی نیز پایان پذیرفت. شاه پس از مسافرت به آمریکا و گرفتن دستورهای لازم به تهران بازگشت و در تاریخ بیست و هفتم تیرماه 1341، اسدالله علم (مشهور به خواجه سرای دربار) را بر مسند نخست وزیری نشاند. به قدرت رسیدن فردی که به فساد اخلاقی شهرت داشت، از تشدید حرکتهای غیراسلامی رژیم خبر میداد و انتظار امام در خصوص برملا شدن چهرهی واقعی رژیم را به پایان رسانید. هیأت وزیران در تاریخ چهاردهم مهر ماه 1341 با تغییراتی در بندهای لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی دورهی مشروطیت، این لایحه را به تصویب رساند و مطبوعات با غوغاسالاری و تیتر کردن دفاع از حقوق زنان و اعطای حق رأی به آنان در حقیقت، دو بند حذف سوگند به قرآن و حذف قید اسلام برای شرایط انتخاب شونده و انتخاب کننده را در رسانهها نادیده گرفتند؛ حذف این دو بند، راه تسلط بهاییان بر دستگاههای دولتی و قرار گرفتن آنها در مراکز مهم چون قوهی مقنّنه را مهیا میکرد.
حضرت امام با هوشمندی تمام، ضمن بیان نگرش خود نسبت به جایگاه زنان در حوزة سیاست، جامعه را متوجه بندهای دیگر لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی کرد. ایشان در این باره فرمودند:
ما با ترقی زنها مخالف نیستیم؛ ما با این فحشا مخالفیم؛ با این کارهای غلط مخالفیم. مگر مردها در این مملکت آزادی دارند که زنها داشته باشند؟ مگر آزاد زن و آزاد مرد با لفظ درست میشود.(9)
برخورد اخلاقی امام با شاه
امام خمینی (ره) همگام با سایر مراجع تقلید، دربارهی تصویب نامة انجمنهای ایالتی و ولایتی به شاه نامه نوشت. ایشان با تأسی به سیره ی اخلاقی پیامبران در مبارزة گام به گام با طاغوتها، در این نامه با احترام از شاه یاد کرد و او را به حفظ احکام دین، استقلال کشور و پرهیز از به هم زدن آرامش مردم دعوت کرد. این نامه، سندی گویا بر آغاز مبارزات امام براساس مشی اخلاقی ایشان در برخورد با معضلات سیاسی و اجتماعی است. حضرت امام در هفدهم مهرماه سال 1341 شاه را چنین خطاب میکند:بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت مبارک اعلاحضرت همایونی
پس از اهدای تحیت و دعا؛ به طوری که در روزنامهها منتشر است، دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی «اسلام» را در رأی دهندگان و منتخبین شرط نکرده، و به زنها حق رأی داده است و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است.
مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامههای دولتی و حزبی حذف نمایید تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود.
الداعی: روح الله الموسوی (10)
بی شک اگر شاه به دستورهای اسلام عمل میکرد و در حفظ استقلال کشور در همهی حوزههای سیاسی، اقتصادی، نظامی و... گام بر میداشت و به گونهای رفتار میکرد که وهنی برای یک ملت بزرگ به شمار نمیرفت، امام هم احساس تکلیف نمیکرد تا پا در وادی پرخطر مبارزه با قدرتمندترین ژاندارم منطقه، و مخوفترین دستگاه جاسوسی گذارد.
حجت الاسلام علی دوانی در خاطرات خود میگوید:
روزی امام به خود بنده فرمودند «اگر این مردیکه (شاه) عمل به قانون اساسی کند و احترام اسلام و مذهب شیعه را نگاه دارد، چه کار به او داریم؛ ما که نمیخواهیم شاه بشویم! نصیحت میکنیم، هشدار میدهیم کاری بر خلاف قانون اسلام نکند تا برای ما تکلیف شرعی بیاورد.» (11)
برخورد قانونی، دومین گام
برخورد اخلاقی حضرت امام و سایر مراجع با شاه، نتیجهای جز پاسخی توهین آمیز از سوی شاه در پی نداشت. به همین دلیل، امام مبارزهی خود را با مستندات قانونی دنبال کرد. ایشان در تاریخ بیست و هشتم آبان ماه سال 1341 در نامهای خطاب به نخست وزیر با استناد به موارد قانونی، مخالفت تصویب نامهی انجمنهای ایالتی و ولایتی با اصل دوم قانون اساسی و نیز قانون مجلس شورای ملی را گوشزد فرمودند:مراجعه کنید به مواد هفت و نه قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی، و پانزده و هفده قانون انجمن بلدیه (شهرداری)؛ در این صورت، چنین حقی به آنها دادن تخلف از قانون است و نیز الغای شرط «اسلام» در انتخاب کننده و انتخاب شونده که در قانون مذکور قید کرده، و تبدیل قسم به قرآن مجید را به «کتاب آسمانی»، تخلف از قانون مذکور است و خطرهای بزرگی برای اسلام و استقلال مملکت دارد که یا غفلتاً یا خدای نخواسته عمداً، اقدام به این امر شده است. اکنون که اعلیحضرت درخواست علمای اعلام را به دولت ارجاع فرمودهاند و مسئولیت به دولت شما متوجه است، انتظار میرود به تبعیت از قوانین محکم اسلام و قوانین مملکتی، اصلاح این امر را به اسرع وقت نمایید و مراقبت کنید که نظایر آن تکرار نشود. (12)
با پی گیریهای مراجع عظام و پافشاریهای حضرت امام، رژیم از موضع خود عقب نشینی کرد و لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی را الغا نمود. اما شاه در روز اول بهمن 1341 لوایح شش گانه مورد نظر آمریکا را به رفراندوم گذاشت.
امام بار دیگر با انتشار اعلامیهای، پنج اشکال قانونی به رفراندوم شاه وارد دانست. (13)
سرانجام لوایح شش گانه در رفراندومی فرمایشی برگزار شد و مخالفتهای جمعی از علما، نخبگان جامعه، بازاریان و عموم مردم به صورتی وحشیانه سرکوب شد. موج تلگرامهای تسلیت علما و مردم در خصوص این وقایع به حضرت امام ارسال شد و همین مسأله را به موضع گیری دیگری واداشت؛ ایشان اعلامیة خود را با عبارت «إنَّا ِللهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» آغاز کردند و در آن، شاه دوستی را غارتگری، هتک اسلام و تجاوز به حقوق مسلمین خواندند. این حرکت، در واقع شروع انقلاب عاشورایی امام بود که پس از ناامیدی ایشان از پی گیری مطالبات دینی مراجع و مردم از مجاری قانونی و برخورد اخلاقی با رژیم آغاز گردید.
امام با زیر سوال بردن صرف بودجهی مملکت برای منویات شاه، آن هم با تمکّن مالی بالا و حاکمیت فرهنگ یزیدی بر جامعه، امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از مصالح دین و مملکت را تکلیف خود می شمارد؛ تکلیفی که تا مرز شهادت موظف به انجام آن است.
من اکنون قلب خود را برای سرنیزههای مأمورین شما حاضر کردم؛ ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا، احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را بر ملا میکنم. (15)
حضرت امام در این پیام، دکترین مبارزاتی خود را براساس اخلاق عاشورایی تبیین میکند. اصلیترین مولفههای این دکترین که هرگز از آن تخلف نشد، عبارتند از: اصلاح امور جامعه بر پایهی جامعهی نبوی و بازگشت به اخلاق پیامبری، امر به معروف و نهی از منکر و تسلیم نشدن در برابر دشمن، حتی به قیمت از دست دادن جان خود و فرزندان و یاران، ایشان در این اعلامیه، ضمن مشخص کردن خط مشی عاشورایی، بر مسأله تکلیفمداری نیز به عنوان مولفة محوری حرکت مبارزاتی خود یاد میکنند:
با ما معاملة بردگان قرون وسطی میکنند. به خدای متعال من این زندگی را نمیخواهم! «إنّی لا أری الموت إلّا سعادة، و لا الحیاة مع الظّالمین إلّا بَرَماً». کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. (16)
اعلام مبارزه، سومین گام
در حالی که رهبران مبارزات سیاسی و نظامی با به کارگیری واژههای دو پهلو و مشی دیپلماسی و ادبیات پارلمانتاریستی مبارزه را آغاز و پس از مخفی یا خارج شدن از کشور، رویارویی خود را با نظام آن کشور اعلام میکنند. امام راحل چون مولایش امام حسین (ع) بدون هیچ ترس و واهمهای، موضع خود را، آن هم در قلب کشور ایران اعلام کرد.امام خمینی تا پیش از رویارویی مستقیم با نظام ستم شاهی، همهی فریب خوردگان لشکر مقابل دین و مردم؛ حتی شخص شاه را به بازگشت و گردآمدن زیر چتر اسلام دعوت کردند. سخنرانی امام در عصر عاشورای خرداد 1342 که به دستگیری ایشان و شکلگیری قیام پانزده خرداد انجامید، به خوبی گویای این واقعیت است.
من نمیخواهم تو این طور باشی؛ من میل ندارم تو مثل پدرت به شی. نصیحت مرا بشنو، از روحانیت بشنو، از علمای اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را میخواهند؛ اینها صلاح مملکت را میخواهند. از اسرائیل نشنو، اسرائیل به درد تو نمیخورد. (17)
امام در این سخنرانی به شاه نصیحتی کرد که در سال 1357و هنگامی که آوارهی کشورها شده بود، حقانیت و دلسوزی امام را با همهی وجود درک کرد: (18)
آقای شاه! شاید اینها میخواهند تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری، تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند؟! تو نمیدانی اگر یک روز صدایی در بیاید، ورق برگردد، هیچ کدام از اینها که اکنون دور تور را گرفتهاند با تو رفیق نیستند، اینها رفیق دلارند، اینها دین ندارند، اینها وفا ندارند، دارند همه چیز را به گردن توی بیچاره میگذارند. (19)
پی نوشت ها :
1. کشف الاسرار، ص239.
2. «رومی هاگ» رقاصهی 54 سالة آلمانی در مصاحبه با روزنامه «ب- زد» آلمان برای اولین بار پرده از روابط نامشروع خود با شاه معدوم ایران و دیگر مردان با نفوذ جهان برداشت. وی گفت: من با محمد رضا پهلوی در اوایل دهه 1350 در پاریس آشنا شدم و آن زمانی بود که در کلوپ شبانه الکازار به عنوان رقاصه برنامه اجرا میکردم. شاه، من و چند رقاصهی دیگر را به کاخ در تهران دعوت کرد و ما به تهران رفتیم و پس از گذراندن یک شب با وی یک کیسه پر از جواهرات به ما داد!
(روزنامه جمهوری اسلامی، دوشنبه 15/1/1384، ص2)
3. شاه در پاسخ نامه مراجع تقلید در خصوص لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی از آنان با واژهی «حجت الاسلام» یاد کرده و آنان را به کار هدایت عوام (!) دعوت کرده بود.
4. تاج الملوک همسر رضاخان و مادر محمدرضا پهلوی در خاطرات خود میگوید: یک روز محمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: «مادرجان! مردهشور این سلطنت را ببرد که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را بردهاند ویتنام». آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکاییها که از قدیم در ایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند از پایگاههای ایران و امکانات ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند. (خاطرات ملکه پهلوی، ص387)
5. در تقسیم اراضی، بیشتر اراضی کسانی مصادره و تقسیم شد که با دستگاه ستم شاهی چندان میانهی خوبی نداشتند.
6. ژرفنگری امام پس از مدتی برای همه آشکار شد؛ در برخی از استانها مردم بر ضدّ علما موضوع گرفتند و آنان را متهم به طرفداری از زمین داران بزرگ کردند.
7. نهضت امام خمینی (ره)، دفتر اول، ص138.
8. همان، ص138-139.
9. همان، ص169.
10. همان، ص 174.
11. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج4، ص6.
12. نهضت امام خمینی (ره)، دفتر اول، ص 177.
13. ر. ک: همان، ص260.
14. نهضت امام خمینی، دفتر اول، ص397.
15. همان.
16. همان، ص280.
17. همان، ص497.
18. آمریکا به شاه اجازهی اقامت در این کشور را نداد. هنگامی که شاه آواره در یکی از کشورهای شمال آفریقا به سر میبرد، سفیر آمریکا در این کشور پس از ابلاغ دستور کاخ سفید به شاه، در خاطرات خود اظهار داشت: این همان کسی بود که نزدیک به سی سال کشورش را در اختیار ما قرار داده بود و من برای اعلام این دیدگاه کاخ سفید، برای لحظهای احساس خجالت کردم.
19. همان.