برخورد عادلانه در مشی سیاسی
رهبران بسیاری از انقلابها و نهضتهای بزرگ و مکاتب الحادی شرق و غرب که شعارشان مساوات و برابری، شایسته سالاری و کرامت انسانی بود، به محض دستیابی به قدرت، تبارگرایی را سرلوحة عزل و نصبهای خود ساختند و گلوگاههای اقتصادی، (1) سیاسی ونظامی را در انحصار خود و بستگان خویش قرار دادند. (2) در مقابل اینها، امام راحل و خانوادهاش- از نظر اقتصادی – نه تنها رشد نکردند، بلکه از حق مسلّم خود و مزایایی که نه مخالف شرع بود و نه مخالف قانون، گذشتند. (3)چنین روشی نه یک راهبرد دو تاکتیک سیاسی، بلکه یک روش عرفانی واعتقاد قویّی بود که در سیره ی سیاسی و سلوک اجتماعی وی تجلی کرده بود. در مکتب عرفانی و اخلاقی امام، تمامیت خواهی در زندگی ریشه در حبّ نفس دارد و حجاب و مانعی بین انسان و خدا است و شناخت این مانع پنهانی و کنار زدن آن، جز با ریاضت نفسانی شرعی میسور و مقدور نمیباشد.
گاهی وقتها به خود آدم اشتباه میشود، بسیاری از اوقات هست که انسان خودش در کارهای خودش اشتباه میکند؛ یعنی انسان چون حبّ نفس دارد خودش را میخواهد و همه چیز را هم برای خودش میخواهد، مگر این که به ریاضیات این طور نباشد. این چون حبّ نفس دارد بسیاری از امور که از خودش صادر میشود یا از کسانی که از خودش هستند (اولاد خودش، برادر خودش، عیال خودش) اینها به نظرش خوب میآید، و گاهی همین اگر صادر بشود از یک کس دیگری، به نظرش بد میآید. این برای همین است که حبّ نفس این جا پرده پوشیده است روی واقعیّت و نمیتواند انسان تشخیص بدهد. (4)
آنچه امام بر زبان میآورد، خود بدان عامل بود. امام، نفس خود را سالها در کورهی ریاضت آبدیده کرده بود؛ خصوصاً در طول ده سال که در محضر آیت الله شاه آبادی زانوی ادب زد؛ ده سالی که به تعبیر آیت الله جوادی آملی، مقدمهای بود برای ده سال پایان عمر این عارف عرصهی اخلاق و سیاست. (5)
بی شک اگر چنین نبود، امام در عرصة سیاست دارای چنان قدرت و جسارتی نمیشد. این، خودسازی امام بود که باعث شد عملکردی داشته باشد که هیچ یک از رهبران سیاسی ندارند. به عنوان مثال، امام با آغاز دولت بازرگان، طی نامهای به او چنین دستوری مرقوم کرد:
جناب آقای نخست وزیر!
لازم است به جمیع وزارت خانهها و ادارات دولتی اخطار نمایید کسانی که از منسوبین و یا اقربای این جانب هستند و برای توصیة اشخاص، و یا نصب و عزل اشخاص به مراکز مربوطه مراجعه میکنند، به هیچ وجه به آنان ترتیب اثر ندهند. منسوبین و نزدیکان [من] مطلقاً حق دخالت در این گونه امور را ندارند.
والسلام
روح الله الموسوی الخمینی (6)
حضرت امام در جایی دیگر خطاب به دستگاههای قضایی، امنیتی و انتظامی میفرماید:
کسی که مجرم است باید به جزای خودش برسد و توصیه از احدی قبول نباید بشود. من این را کراراً گفتهام [که] اگر از من توصیه برای کسی آمد، از دفتر من برای کسی توصیه آمد، از کسانی که به من مربوطند توصیه آمد، بزنید به دیوار، قاضی نباید تحت تأثیر کسی باشد؛ قاضی آزاد است و باید در محیط آزاد عمل بکند؛ توصیهها را هیچ به آن اعتنا نکنید. (7)
نفی تبعیض
در مکتب تکلیف مدار امام، وابستگی سببی و نسبی هم نمیتواند مانعی برای اجرای عدالت شود و هرکس در هر پست و مقامی که باشد اگر از این وابستگیها نگسلد، معنا و مفهوم ادای تکلیف را نفهمیده است، و طعم شیرین آن را نچشیده است.وقتی انسان تکلیف بفهمد دیگر نمیتواند که بگوید این دوست من است، این رفیق من است، این برادر من است، این پسر من هست.(8)
در باور امام تبعیض و تفاوت گذاری بین مردم وجود نداشت و ایشان همهی مردم را به طور یکسان در ادارهی امور حکومت سهیم میدانست.
اسلام بزرگ تمام تبعیضها را محکوم نموده و برای هیچ گروهی ویژگی خاصی قرار نداده [است] و تقوا و تعهد به اسلام تنها کرامت انسانهاست؛ و در پناه اسلام و جمهوری اسلامی، حق ادارهی امور داخلی و محلی و رفع هرگونه تبعیض فرهنگی و اقتصادی و سیاسی متعلق به تمام قشرهای ملت است. (9)
امام یکی از فرزندان دلبندش را در راه قیام الهی از دست داده بود و فرزند دیگرش را با تمام وجود دوست داشت؛ اما حاضر به قربانی کردن عدالت در پای چنین فرزندی هم نبود. حجت الاسلام آشتیانی دربارهی این ویژگی امام نقل میکند:
زمانی که مرحوم آیت الله طالقانی فهمیدند فرزندشان دستگیر شدهاند، در اعتراض به این موضوع، چند روزی از نظرها پنهان شدند. پس از آن که ایشان خدمت امام رسیدند، امام به آقای طالقانی گفتند: «پسر شما یکی از منحرفان وابسته به گروهکهای چپ است و نباید این قدر از این بابت- که دستگیر شده است- ناراحت شوید.»
سپس اضافه کردند: «والله اگر احمد دچار کوچکترین انحرافی باشد و حکمش مرگ باشد، من [خودم] شخصاً او را خواهم کشت». (10)
نفی تبعیض در بیان اعتقادات
نگرش عدالت محور امام تنها در تقسیم و توزیع عادلانهی ثروت و برخورد مساوی با متخلفین خلاصه نمیشد، بلکه امام قائل به عدم تبعیض بین مسلمانان و غیرمسلمانان حتی در حوزهی بیان اندیشه و جهان بینی نیز بود و فرقی بین هیچ کس و هیچ حزب و گروهی قائل نبود. امام بر این باور بود که: اسلام بیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیتهای مذهبی آزادی داده است. آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همهی انسانها قرار داده است بهرهامند شوند. ما به بهترین وجه از آنان نگهداری میکنیم. در جمهوری اسلامی، کمونیستها نیز در بیان عقاید خود آزادند. (11)با این که امام قائل به آزادی خدادادی افراد بود، اما این آزادی را در چهارچوب قانون میدانست و هیچ گاه معتقد به قانون گریزی و بی بندوباری نبود:
حدود دارد آزادی، آزادی در حد قانون است، همه جای دنیا این طور است که آزادی که هر ملتی دارد در حدود قانون آزادی دارد. نمیتواند کسی به اسم آزادی قانون شکنی بکند. آزادی این نیست که مثلاً شما بایستید در کوچه به هرکس رد میشود یک ناسزایی بگویید خدای نخواسته، یا با چوب بزنید او را: «من آزادم!» آزادی این است که قلم را بردارید و هرچه دلتان میخواهد بنویسید ولو بر ضد اسلام باشد ولو بر ضد قانون باشد. (12)
رعایت قانون
اصولاً قانون مداری و رعایت موازین قانونی، اصلی ثابت در اندیشهی سیاسی امام بود و این اصل برگرفته از جهان بینی توحیدی و اخلاق نبوی است؛ اصلی که هیچ کس حق تخلف از آن را ندارد، حتی اگر ولی فقیه باشد.امام دربارهی عدالت محوری و قانون مداری دین اسلام میفرماید:اسلام دین قانون است. پیغمبر هم خلاف قانون نمیتوانست بکند؛ نمیکرد هم، البته نمیتوانست هم بکند. خدا به پیغمبر میگوید که اگر یک حرف خلاف بزنی رگ و تینت را قطع میکنم. حکم قانون است، غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد. برای هیچ کس، حکومت نیست نه فقیه و نه غیر فقیه؛ همه تحت قانون عمل میکنند، مجری قانون هستند همه، هم فقیه و هم غیر فقیه همه مجری قانونند. (13)
امام راحل گرچه از اجرای عدالت و برخورد با هرگونه تخلف از چهارچوب قانون سخن به میان میآورد؛ اما عطوفت و مهربانی او به قدری بود که هرگز حاضر نبود با کسی که به شخص وی توهین میکند قانونی برخورد شود و مورد مجازات قرار گیرد. امام با بزرگ منشی و تحمّل، از کنار آن میگذشت.
او که بارها به عدم مصونیت خود در برابر قانون تأکید میکرد و اعلام کرده بود که برای هر تخلفی حاضر به مؤاخذه و محاکمه است، به چنان از خودگذشتگی و به خداپیوستگی رسیده بود که حتی از حقّ مسلم خود در برابر توهینها و تهمتها گذشت. وی در موضع گیری هتّاکان و حریم شکنان حزب خلق مسلمان، به خاطر اسلام و حفظ نظام، خطاب به یاران خود گفت:
من این را اعلام میکنم که اگر کسی به من سبّ (14) بکند، فحش بدهد، عکس من را پاره کند، احدی حق ندارد که به او تعرض بکند. حرام است تعرض کردن به کسی که به من سبّ کند، به من فحش بدهد، عکس مرا پاره کند، مرا بزند. هرکاری بکند، احدی حق ندارد در این وقتی که ما گرفتار هستیم در این مصیبت بزرگ، با او مقابله کند تا این که به زد و خورد برسد و غائله ایجاد بشود. امروز آرامش ما میخواهیم. (15)
درحالی که در هر نهضت و انقلابی، رهبران آن نسبت به قشر و صنفی که وابسته به آن هستند. تبعیض قائل میشوند، امام راحل با تمام عشق و علاقهای که به حوزهها و طلّاب داشت، در عمل هرگز به خود اجازه نداد چنین علاقهای در تصمیم گیریهای سیاسی و اجتماعی تأثیر گذار باشد. حضرت امام در پیام به فرزندان بسیجی خود، آنان را به استفادهی معنوی از قشر روحانی دعوت کرده، و از برخورد رضاخان با حوزههای علمیه و روحانیان به عنوان بدترین روزهای زندگی خود یاد میکند؛ اما این موجب نمیشود که به این صنف نگاه احساسی داشته باشد و همهی آنان را تأیید کند.
قضیه این نیست که من بگویم هرکه عمامه سرش هست، این مورد تأیید است؛ خیر. (16)
ایشان در جایی دیگر خداوند را شاهد میگیرد که تشکیل دادگاه ویژه روحانیت را نه به عنوان دفاع، بلکه برای برخورد شدیدتر با انحرافات کسانی بر می شمارد که با نفوذ، درصدد بدنام کردن این لباس برآمدهاند:
خدای متعال میداند که من نسبت به آخوندهای فاسد آن قدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترمتر است از آخوند فاسد. و خدای متعال میداند این را که قضیهی دادگاه ویژه [روحانیت] اگر باشد، برای این نیست که دفاع باشد، برای این است که یک دسته اشخاص فاسد میخواهند اشخاص آبرومند را از بین ببرند. (17)
برخورد نظام با بسیاری از روحانی نمایان، همچون خلع لباس برخی و اعدام برخی دیگر از آنان، ثابت کرد که امام حتی نسبت به نوع پوشش و لباس، صنف و قشر تبعیض قائل نمیشود.
امام راحل نسبت به هیچ کس دوگانگی و تبعیض روا نداشت. عدل و انصاف امام آن قدر بود که بین بنی صدر و بهشتی نیز عادلانه برخورد میکرد. این روحیة امام به قدری سرآمد و تأثیرگذار بود که حتی دشمنان او را نیز به احترام نسبت به شخصیت وی واداشت.
در باور امام، اسلام و انقلاب با هیچ کس عقد اخوت نبسته است. ایشان در تنفیذ حکم ریاست جمهوری شهید رجایی- این مرید و پیرو خالص امام- همان سخنانی را بر زبان آورد که به دولت موقت و رئیس جمهور قبل از او به زبان آورده بود:
مادام که ایشان در خط اسلام عزیز و پیرو احکام مقدس آن میباشند و از قانون اساسی ایران تبعیّت [میکنند] و در مصالح کشور و ملت عظیم الشأن- در حدود اختیارات قانونی خویش- کوشا باشند و از فرامین الهی و قانون اساسی تخطی ننمایند، این نصب و تنفیذ به قوت خود باقی است و اگر خدای ناخواسته برخلاف آن عمل نمایند مشروعیت آن را خواهم گرفت. (18)
خدامحوری در انتخاب افراد
در مکتب اخلاقی- سیاسی امام ریشة تبعیضها به همان حبّ نفس باز میگردد و این حبّ نفس در قالب حزب و دستهی «من» خود را نشان میدهد. از دیدگاه امام، نادیده گرفتن شایسته سالاری در انتخاب مدیران، چشم پوشی درون گروهی و مچ گیری از رقیب، از منت افراد سرچشمه میگیرد که با توجیهات سیاسی و شعارهای پوچ و گاه مقدس ظهور میکند. گاهی اشخاص مؤمن هم ناخواسته و ندانسته در دام آن گرفتار میشوند.در مکتب امام، انتخاب افراد تنها باید بر مبنای تقوا و علم و رضای خداوند صورت پذیرد و هیچ فرد و نهاد و دستگاهی حق تخطی از آن را ندارد.
انتخابات، ارادهی جمعی مردم است که برای به قدرت رساندن شخص و یا گروهی به منظور رسیدن به مطالبات معنوی و مادی خود- در سایه سار درخت تنومند و سبز انقلاب- در آن شرکت میکنند. امام همة مردم و همهی نهادها و دستگاههای دولتی و احزاب و گروهها را به رعایت خدامحوری و پرهیز از تبعیض و گروه گرایی و غلبهی بینش خطی در انتخابات دعوت میکرد. برای نمونه، امام به شورای نگهبان- که نهاد تأیید کننده یا رد کنندة صلاحیتها است - چنین خطاب میکند:
شورای نگهبان، بدون ملاحظه از هیچ کس فقط و فقط خدا را در نظر بگیرند. (19)
آن گاه امام تشکلها، احزاب و گروهها را درعرصه ی انتخابات به پرهیز از گروه گرایی دعوت میکند و بر مبنای همان باور الهی خود که راه انبیاء است، توصیهای اخلاقی و الهی میکند که در هیچ فرهنگ سیاسی امروز جهان یافت نمیشود. امام توصیه میکند اگر فرد شایستهای در حزب و گروه مخالف حضور دارد یابد به او رأی داد.
اگر کسی یا کسانی را در غیر گروه یا صنف خود یافتند که از افراد گروهشان لایقتر است او را کاندیدا کنند، مسألهی انتخابات یک امتحان الهی است که گروه گرایان را از ضوابط گرایان ممتاز میکند و مؤمنین و متعهدین را از مدعیان جدا مینماید.
در اندیشهی اخلاقی امام، انتخابات یک امتحان الهی است؛ همان گونه که عرصهی انتخابات و صف آراییهای سیاسی، عرصهی شناخت مومنان از غیر مؤمنان و میزانی برای شناخت از خودگذشتگی و به خداپیوستگی است.
اگر اصلح را انتخاب کردید کاری اسلامی میکنید و این یک محکی است برای خودتان که تشخیص بدهید انتخاب برای اسلام است یا برای صلاح خودتان. (20)امام پس از پایان مبارزه انتخاباتی، با توجه دادن نمایندگان به پرهیز از ملاحظات سیاسی و روشهای متداول در دنیا، مثل چشم پوشیهای درون گروهی و مچ گیریها و حذف رقیب از صحنه توصیه میکنند.
در اعتبارنامهها که مورد بحث و نظر واقع میشود، بدون ملاحظهی دوستی و دشمنی و جهات سیاسی رایج در دنیا آنچه رضای خداست واقعیت اقتضا میکند در نظر گیرند و گرایشهای سیاسی را کنار گذارند واین رویه را در همة اعمال و اقوال و آرای خود در مدت این خدمت ارزشمند ملحوظ دارند و برای رضای مخلوق خدای نخواسته به سخط خالق مبتلا نشوند و در حقیقت مجریان عدل الهی باشند. (21)
توجه دادن انتخاب شوندگان، انتخاب کنندگان و دست اندرکاران انتخابات به عالم ماورا و رضای خالق هستی، و ترجیح دادن خدا بر خود و منافع شخصی، در سیره ی سیاسی امام به قدری تأثیر گذار است که مردم انتخابات را یک عبادت میبینند و در حقیقت تفکیک ناپذیری اخلاق و دین از سیاست را در زیباترین چهره به تصویر میکشند.
هنگامی که نمایندگان بر کرسی مجلس تکیه زدند، امام باز آنان را دعوت به کنار نهادن حبّ و بغضهای جناحی و گروهی میکند و در نظر گرفتن رضایت خداوند در تصویب و رد لایحهها و نیز استیضاح دولت و وزرا را یادآور میشود. امام با توصیهی به تقوا و فرار از دامان نفس امّاره، مرز بین نظارت و استیضاح با عیب جویی و انتقام گیری از دولت را مرزی بسیار ظریف بر می شمارد که شناخت آن تنها با رجوع به وجدان ممکن خواهد بود.
شک نیست که مجلس به همة امور کشور نظارت دارد و حق نمایندگان است که از هر انحراف و خلافی که از وزرا و ادارات میبینند به حکم قانونی جلوگیری کنند و دولت را تا حد استیضاح بکشانند؛ لکن فرقهاست بین نظارت و استیضاح و بین عیب جویی و انتقام گیری؛ و این فرق را همه کس پس از رجوع به وجدان خویش میفهمد... محک تشخیص معیار الهی از شیطانی آن است که پس از مراجعه به خود بیاید که آنچه که او میخواهد نفس عمل است. (22)
امام راحل نمایندگان مجلس را به پرهیز از جناح بندیهای رایج در فرهنگ سیاسی جهان دعوت میکند و با توصیهی آنان به همدلی و همراهی، صف آرایی اقلیت و اکثریت در مجلس را به ضرر اسلام بر میخواند و میفرماید:
اگر ده مرتبه این طور اتفاق بیفتد که یک عدهای که اکثریت- فرض کنید- هستند اینها یک چیزی بگویند، یک عدهای هم در اقلّیت باشند چیز دیگر بگویند؛ برود در شورای نگهبان و رد کند. اکثریت را رد کند، نقض کند، اگر چندین دفعه این طور بشود مردم آزرده میشوند، یعنی آن شناخت مردم از شما ممکن است یک وقت خدای نخواسته تغییر بکند و این از بزرگترین خطرهایی است که برای مجلس اسلامی است و برای اسلام است. (23)
در مکتب سیاسی امام، همان گونه که بین نظارت و استیضاح با عیب جویی و انتقام گیری تفاوت است، بین زبان و قلم نصیحت با زبان نیش، و نیشتر قلم تفاوت است؛ و البته مجازات اخروی نیش زبان سختتر از مجازات دنیوی آن است.
اگر انسان یک مسلمانی را برای خاطر هوای نفسش لگد مال کند، این در آن دنیا شاید مجازاتش بدترین مجازات باشد و در این دنیا هم موفق نخواهد شد. ما لسانمان باید لسان نصیحت باشد و انسان میبیند که گاهی وقتها لسانها، لسان نصیحت نیست؛ قلمها، قلمهای نصیحت نیست. مطرح دولت نیست، مطرح جمهوری اسلامی است. (24)
کوتاه سخن این که براساس مکتب اخلاقی امام، اگر اختلاف فاقد هدف و راهبرد مشخص و مقدسی باشد، حبّ دنیا است.
ریشهی تمام اختلافاتی که فاقد هدف مشخص و مقدسی باشد، به حبّ دنیا بر میگردد و اگر در میان شما هم چنین اختلافاتی وجود دارد، برای آن است که حبّ دنیا را از دل بیرون نکرده اید. (25)
امام و منتقدان
در مکتب اخلاقی- سیاسی امام، انتقاد چیزی غیر از غرض ورزی است و برخورد گزینشی اصحاب رسانهها با اخبار و اطلاعات و پدیدههای اجتماعی به شیوهی رسانههای غربی و فرهنگ اطلاع رسانی و روزنامه نگاری در جهان، در فهرست و عنوان غرض ورزی جای میگیرد.انتقاد غیر از غرض ورزی است. گاهی صاحب قلمی میخواهد مسألهای را که کوچک است، بزرگ کند؛ چند برابر کند؛ با تیتر بزرگ بنویسد و هرچه دلش میخواهد بنویسد. گاهی تیترها مناسب با خود مطلب نیست، بلکه تیتر را از جای دیگری پیدا کردند و ذیل آن چیز دیگری نوشتند که البته این غرض ورزی است. (26)
امام همان گونه که انتقاد را غیر از غرض ورزی میشمرد، بین فرد منتقد و فرد مغرض هم، مرز و تفاوت قائل بود. امام راحل در برخورد با مغرضان نظام که به نام انتقاد از وضعیت موجود نظام، پایههای نظام جمهوری اسلامی را مورد هجمه قرار میدادند، ضمن توصیة اخلاقی به پرهیز از این حرکت، آنان را به خلوت با خدا و وجدان خود فرا میخواند:
وصیت من به نویسندگان و گویندگان و روشن فکران و اشکال تراشان و صاحب عقدگان آن است که به جای آن که وقت خود را در خلاف مسیر جمهوری اسلامی صرف کنید، و هرچه توان دارید در بدبینی و بدخواهی و بدگویی از مجلس و دولت و سایر خدمت گزاران به کار برید و با این عمل کشور خود را به سوی ابر قدرتها سوق دهید، با خدای خود یک شب خلوت کنید و اگر به خداوند عقیده ندارید با وجدان خود خلوت کنید. (27)
امام راحل در مقابل مغرضان و مخالفان شخص خود- که به نام انتقاد از سیاستها و سیر و سلوک فردی و اجتماعی او صورت میگرفت- همواره سکوت میکرد و تها برای ثبت در تاریخ و همچنین درد دلی با یاران خود، بخشی از آنها را آن هم به صورت سربسته و بدون نام بردن از فردی بازگو میکرد. (28)
سکوت امام در برابر این به ظاهر منتقدان به سیره ی اخلاقی امام باز میگردد. اصولاً در سیره ی اخلاقی امام نباید حرمت افراد، حتی منتقدان او شکسته شود(29) و یا امنیت آنها به خاطر موضع گیری شان به خطر افتد. گذشته از این، امام در جایگاه رهبری، وقت خود را از آن خویش نمیدانست. لذا نمیخواست به جای رسیدگی به امور مهم نظام اسلامی، به دفاع از خود بپردازد.
بعضی از منتقدان نظام، موضع مشخصی داشتند. با نگاه به سلوک سیاسی و موضع گیریهای امام راحل، میتوان به این واقعیت پی برد که او حساب منتقدان منصف و برخی از ناآگاهان را از جمعی که عقدههای خود را در لفافهی نقد مطرح میکردند، جدا کرده و با آنان با ادبیات دیگری سخن میگفت. امام راحل در بسیاری از موضع گیریها، نظر منتقدان منصف و یا ناآگاه را در سخنان خود منعکس میکرد و به آنها پاسخ میداد. این فراز از وصیت نامهی امام راحل به خوبی بیانگر این مطلب است:
1. مانند آب نخوردن عدهای از کوزهای که فرزندش از آن آب خورده بود، به جرم این که امام فلسفه درس میداد.
2. پس از به خاک سپاری آقای شریعتمداری، یکی از بزرگان حوزه نامهای تند و انتقاد آمیز به امام راحل نوشت که امام در برابر این نامه سکوت اختیار کرد. یکی از مدرسان حوزه علمیه قم درصدد پاسخ به این نامه برآمد که امام مخالفت ورزید و با بیان این مطلب که «قداست ایشان باید محفوظ بماند» دیگران را نیز به سکوت فرا خواند.
اگر توقع دارید که در یک شب همة امور بر طبق اسلام و احکام خداوند تعالی متحول شود، یک اشتباه است و در تمام طول تاریخ بشر چنین معجزهای روی نداده است و نخواهد داد و آن روزی که ان شاء الله تعالی مصلح کل ظهور نماید، گمان نکنید که یک معجزه شود و یک روزه عالم اصلاح شود؛ بلکه با کوششها و فداکاریها، ستم کاران سرکوب و منزوی میشوند. (30)
نکتة زیبایی که در سیرة اخلاقی امام، در عرصه سیاست به چشم میخورد، احترام قائل شدن ایشان برای منتقدان منصف، ناآگاه و حتی برای کسانی که به خاطر نوع نگاهشان به انقلاب، از پیکرة نظام جدا شده بودند. (31)این رفتار امام در جای جای زندگی سیاسی و اخلاقی ایشان به چشم میخورد.
امام در برابر سخن منتقدان به برخی از نابسامانیهای اجتماعی- که ایران به خاطر محاصرهی اقتصادی و کارشکنیهای مجامع به اصطلاح جهانی، با آن دست و پنجه نرم میکرد- سخن بسیار زیبایی دارد که یادآور سخن جدش امیرمؤمنان (ع) دربارة مرز میان زیرکی و شیطنت است.
کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهان خواران را نمیدانیم؛ ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند. (32)
امام و روشن فکران امام راحل که خود از احیاء گران و مصلحان مکتب اسلام و مذهب تشیع به شمار میرود، در ادبیات سیاسی و اخلاقیاش مرزی بین روشن فکر اصیل و دلسوز با روشن فکر غرب زده قائل بود. بی گمان اگر لفظ «منور الفکری» در عصر مشروطیت- که بعدها به واژة روشن فکری تغییر یافت- در جامعه نهادینه نمیشد و مردم ذهنیتی منفی را به خاطر عملکرد غلط بعضی از روشن فکران پیدا نمیکردند، شاید هرگز امام واژة روشن فکر را در معرفی برخی از جریانهای منفی به کار نمیبرد؛ اما باز این هنر امام بود که هرگاه بر آن میشد تا چهرهی منفی روشن فکری را به تصویر بکشد، از پسوند و یا پیشوندی چون غرب زده، حرفهای، مصنوعی، به اصطلاح و... استفاده میکرد.
در باور امام، روشن فکران همچون محققان و عالمان در نجات اسلام نقشی محوری داشته و دارند. باید علما و روشن فکران و محققان به داد اسلام برسند و اسلام را از غربتی که دامن گیرش شده است نجات دهند و بیش از این ذلّت و حقارت را تحمل نکنند. (33)
در باور امام، روشن فکران دلسوز یک ضلع از سه ضلع مثلث نجات برای دانشگاهها و به دنبال آن برای نجات جوانان و کشور به شمار میروند. ضلع دوم این مثلث، ارادهی شخص و محیط خانواده است و سومین ضلع را برنامههای دولت مردان تشکیل میدهد. نکتة جالب در این نگاه امام، قرار دادن روشن فکران دلسوز در کنار برنامهی دولت مردان برای این امر مهم است که بیانگر نقش مشورتی و عملیاتی این قشر فرهیخته در این عرصه میباشد:
نجات دانشگاه از انحراف، نجات کشور و ملت است، و این جانب به همهی نوجوانان و جوانان در مرحلهی اول، و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحلهی دوم، و به دولت مردان و روشن فکران دلسوز برای کشور در مرحلهی بعد وصیت میکنم که در این امر مه که کشورتان را از آسیب نگه میدارد با جان و دل کوشش کنید. (34)
امام راحل که خود در ابداع و نهادینه کردن برخی از واژهها در فرهنگ سیاسی- اجتماعی ید طولانی داشت، واژهی روشن فکر مصنوعی و وارداتی و غرب زده را نیز وارد فرهنگ مظلوم و منثور جامعه نمود تا مردم، سره را از ناسره و اصلی را از بدلی بشناسند.امام راحل همان گونه که بر عملکرد روحانی نمایان میتازد و برای آن معیارهایی چون بی تقوایی، درباری بودن و دنیا گرایی قائل است، برای روشن فکران مصنوعی و غرب زده نیز معیارهایی از قبیل تقلید کورکورانه از فرهنگ و آداب بیگانه قائل است و حتی در این مسیر، از معرفی برخی به اصطلاح- الگوهای – روشن فکران وارداتی هم ابا ندارد.
امثال تقی زاده که در این ایران یک وقتی قدرت داشتهاند، تقی زاده گفته بود که ما باید سر تا پایمان انگلیسی باشد یا فرنگی باشد و باید این طور باشیم تا این که آدم بشویم. آدم بودن را به کلاه و کفش و لباس و بزک و امثال ذلک میدانستند. (35)
در مقابل، امام در بیاناتش از الگوی روشن فکرانی که قلم و قدمشان در مسیر دفاع از فرهنگ خودی در برابر فرهنگ بیگانه است، به احترام یاد میکنند. اما در دیدار با شمس آل احمد، سر دبیر وقت روزنامهی اطلاعات میفرماید:
آقای جلال آل احمد (36) را جز یک ربع ساعت بیشتر ندیدهام، در اوایل نهضت یک روز دیدم که آقایی در اتاق نشستهاند و کتاب ایشان (غربزدگی) جلو[ی] من بود، ایشان به من گفتند: چطور این چرت و پرتها پیش شما آمده است!؟ (یک همچنین تعبیری) فهمیدم که ایشان جلال آل احمد است. مع الاسف دیگر او را ندیدم، خداوند او را رحمت کند. (37)
امام راحل با بیان این موضع که:ما پیشرفتهای دنیای غرب را میپذیریم ولی فساد غرب را که خود آنان از آن ناله میکنند نه. (38)
روشن فکر وارداتی را تنها به خاطر هویت ستیزی ملی و دینی، ترویج اباحه گری، زرتشت گرایی، باستان گرایی و... به بوته نقد میکشاند. چالش اصلی امام با این قشر از روشن فکران، چالش بر سر بازگشت به خویشتن خویش و احیای تمدن اسلامی بود و بس.
این را باید به خودمان اثبات کنیم که ما هم آدمیم که ما هم هستیم در دنیا، که شرق هم یک جایی است همهاش غرب نیست؛ شرق هم یک جایی است که خزائنش بیشتر از همه جا و متفکرینش بیشتر از همه جا بوده است. (39)
امام و جوانان
امام راحل به قشر جوان و نیروی جوانی به عنوان نیرویی کارآمد، فعال، پرانرژی و پرتلاش مینگریست و تحقق آرمانهای انقلاب را بسته به میدان دادن به آنان میدانست؛ از این رو، امام در عرصة عمل هم ثابت کرد که جوان گرا است.از خودگذشتگی های جوانان در به پیروزی رساندن انقلاب و پاسداری از این موهبت الهی در جای جای ایران اسلامی، به دست گرفتن پستهای مهم اجرایی کشور- پس از دولت موقت و دولت بنی صدر- آن هم در حساسترین شرایط کشور و به تن کردن لباس رزم و به دست گرفتن سکّان فرماندهی و دفاع نظامی در مقابل متجاوزان بعثی، تحلیل گران و جامعه شناسان را متحیر ساخت؛ به ویژه از این جهت که چگونه رهبری با بالا بودن سنّش، این چنین با قشر جوان ارتباط برقرار میکند و جوانان نیز چگونه مجذوب و مرید پیری میشوند که حاضرند برای تحقق بخشیدن به آرمانهای وی، تمام هستی خود را فدا سازند!
بی شک چنین اعتمادی از سوی امام به جوانان، ریشه در اعتماد متقابل داشت. جوانان همانند سایر اقشار مردم، به امام به چشم پدری دلسوز مینگریستند که نگران دین و دنیای آنان است و در مسیر هدایت معنوی و مادّی آنان از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمیکند.
با نگاهی به بیانات و دغدغههای امام نسبت به قشر جوان، این واقعیت روشن میشود که نگاه امام راحل (ره) به جوانان در عرصه سیاست و اجتماع، چیزی جز دعوت آنان به تزکیه و تعلیم نبود.
جوانها قدر جوانیشان را بدانند که صرف کنند در علم و در تقوا و در سازندگی خوشان که اشخاص امین صالح بشوند که مملکت با اشخاص امین صالح میتواند مستقل باشد. (40)
در نگاه موحّدانه امام به تحولات سیاسی، اجتماعی، فکری و اخلاقی، آنچه که در دلهای جوانان را نسبت به اسلام و انقلاب متحوّل ساخت، تنها عنایت خاصّ الهی بود. این تحول روحی، این تحولی که در جوانهای ما پیدا شد، این دست خدا بود، بشر نمیتواند در ارواح مردم این طور موثر باشد. (41) امام راحل به جوانان چنان اعتماد داشت و به توانایی آنان چنان ایمان و باور داشت که در موضع گیری کاملاً نادر و بی سابقه فرمود:
امروز ایران میدان کار است. میدان نبرد است با شیاطین، و میدان سازندگی جوانان است. (42)
جوانان غیور ایران اسلامی نیز در عرصههای سیاسی و اجتماعی و در میدان نبرد با شیاطین داخلی و خارجی و عرصه سازندگی، چنان وارد میدان شدند که امام آنان را سمبل «شرافت انسانی» خواند:
شرافت انسانی به این است که در مقابل زور بایستند؛ و جوانان ما ایستادند. (43)
امام در جایی دیگر، جوانان را قشری با صداقت و با سلامت روح و مایهی مباهات قلمداد کرده، میفرماید:
من وقتی شما جوانها را میبینم که با صداقت، با سلامت روح فعالیت برای اسلام میکنید و خودتان را در معرض خطر مرگ قرار میدهید مباهات میکنم. افتخار میکنم که در بین مسلمانها یک همچو جوانهای رشید متعهد هست. (44)
امام که دست خدا را با دست جوانان و مردم این سرزمین میبیند، بردست و بازوی جوانان این سرزمین بوسه میزند و میفرماید: مبارک باد بر ملت چنین جوانان رزمندهای و بر شما چنین ملت قدردانی که به مجرد فتح و پیروزی توسط رزمندگان، به دعا و شادی برخاستند. این جانب از دور، دست و بازوی قدرتمند شما را که دست خداوند بالای آن است میبوسم و بر این بوسه افتخار میکنم. شما دین خود را به اسلام عزیز و میهن شریف ادا کردید. (45)
تفاوت بارز جوان گرایی امام با جوان زدگی بسیاری از رهبران مادّی جهان آن است که رهبران مادی، جوان را به دید ابزار سیاسی برای اهداف خود میبینند، اما امام راحل موج احساسات پاک جوانان را به سوی هدایت الهی و توجه و تنبّه و عدم غرور و خودکامگیها سوق میدهد. از این رو، امام به خاطر حفظ نگرش توحیدی و توجه جوانان به ذات اقدس الهی پس از هر پیروی، آنان را متوجّه منبع اصلی قدرت میکند:
بارالها! جوانان رزمندة ایران، فتح را از تو میدانند و به قدرت خویش مغرور نیستند و اگر غرور و سرافرازی هست برای آن است که مورد عنایت و حمایت ذات مقدس تو هستند. تو طمأنینه و سکینه را در دل آنان نازل فرمودی و رعب و حشت را در قلوب دشمنان آنان که دشمنان اسلامند انداختی. خداوند! هرچه هست از تو هست. (46)
امام دلسوز و مهربان جوانان، به همان اندازه که نگران دوری جوانان مومن و انقلابی از مسیر هدایت الهی بود، به همان اندازه نگران حال جوانانی بود که به تور صیّادان و شکارچیان حرفهای عرصهی سیاست گرفتار آمده بودند. امام در جایی این دغدغة خود را به ویژه نسبت به جوانانی که گرفتار خانههای تیمی منافقان شده بودند این گونه ابراز میکند:
اینهایی که در داخل کشور ما به تخیلات فاسد مشغول به شرارت هستند، ما هیچ میل نداریم که این جوانهای گول خورده و این دختر و پسر گول خورده در این بیغولهها پیش این شیاطین باشند و از آنها الهام بگیرند. (47)
حضرت امام به عنوان یک پدر رئوف و مهربان و نگران حال جوانان بازی خوردهی احزاب و گروهها، در وصیت نامهی سیاسی- الهی خود میفرماید:
نصیحت مشفقانهی من به شما نوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است که از راه اشتباه برگردید و با محرومین جامعه که با جان و دل به جمهوری اسلامی خدمت میکنند، متحد شوید و برای ایران مستقل و آزاد فعالیت نمایید. (49)
ایشان در فراز دیگری از وصیت نامهی خود، پس از این که جوانان را از هلاک شدن و گرفتار شدن در دام ابرقدرتها بر حذر میدارد، آنان را به بازگشت به زندگی شرافتمندانه با راهبرد سیاست خود و نظام اسلامی که همان تکلیف مداری و هدایت انسانها است دعوت میکند:
من تکلیف خود را که هدایت است ادا کردم و امید است به این نصیحت که پس از مرگ من به شما میرسد و شائبه قدرت طلبی در آن نیست گوش فرا دهید و خود را از عذاب الیم الهی نجات دهید. خداوند منّان شما را هدایت فرماید و صراط مستقیم را به شما بنماید. (50)
امام و عنصر هدایت در سیاست خارجی
امام راحل بر اساس نقش هدایت گرانه ای که داشت، هر انسانی را دارای فطرت الهی و قابل هدایت میدانست و خود را به عنوان یک روحانی و مبلّغ تعالیم اسلام، مسئول میدانست.بشر به فطرتش یک فطرت سالم است؛ اگر یک چیزی را القا بکنند، روی فطرت سالم خودش قبول میکند، و قدرتمندها از همین معنا میترسند، بنابراین ما یک وظیفهی بسیار بزرگ بر عهده داریم. (51)
از این رو، امام وظیفهی سنگین خود را ابلاغ رسالتی میدید که برای آن به پا خاسته بود و این ابلاغ رسالت را محدود به جغرافیای ایران و حتی جهان اسلام نمیدید.
من امیدوارم که ما بتوانیم پرچم اسلام را، پرچم جمهوری اسلام را در همه جای دنیا برپا کنیم و اسلام که حق همه است، از او تبعیت کنند، همه از او تبعیت کنند. (52)
نگاه امام به صدور انقلاب و برپایی پرچم اسلام، نگاهی کاملاً الهی و اخلاقی بود. امام دوست داشت ملتهای دیگر جهان، همانند مردم ایران طعم شیرین آزادی و حاکمیت مستضعفان و واژگون شدن تخت ظلم و جور را بچشند.
خداوندا! بر ما منّت بنه و انقلاب اسلامی ما را مقدمهی فرو ریختن کاخهای ستم جباران و افول ستارهی عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان و همهی ملتها را از ثمرات و برکات وراثت و امامت مستضعفان و پابرهنگان برخوردار فرما.(53)یکی دیگر از علایق امام این بود که مردم دیگر کشورها- چه اسلامی و چه غیراسلامی- رابطه عاطفی و محبت آمیز مسئولین با مردم را لمس کنند و برداشته شدن رابطه حاکم و محکوم را مانند مردم ایران اسلامی با چشمان خود ببینند.
من امیدوارم که این نقطة عطف تاریخی که از ایران پیدا شده است به همهی ممالک اسلامی بلکه به همهی مستضعفان جهان پرتو افکن باشد.
بنابراین، امام صدور انقلاب را در شناساندن چهرهی واقعی اسلام و تعالیم روح بخش ائمه اطهار خلاصه میکرد. به همین جهت بود که راهبرد و به تعبیری، اخلاق امام در عرصهی سیاست جهانی، چیزی جز تبلیغ و صدور انقلاب اسلامی به عنوان انقلابی خدا محور نبود.
ما که میگوییم اسلام را ما میخواهیم صادر کنیم، معنایش این نیست که ما سوار طیّاره بشویم و بریزیم به ممالک دیگر، یک همچو چیزی نه ما گفتیم و نه ما میتوانیم؛ اما آن که ما میتوانیم این است که به وسیله دستگاههایی که داریم به وسیلهی همین صدا و سیما، به وسیله مطبوعات، به وسیلهی گروههایی که در خارج میروند، اسلام را آن طوری که هست معرفی کنیم.
پی نوشت ها :
1. مارکس که مدعی مبارزه با سرمایهداری بود، هنگام تزویج دخترش با فرزند یکی از سرمایهداران، خواستار اختصاص چند درصد از سهام یک شرکت برای دخترش شد.
2. انقلاب نیکاراگوئه همزمان با انقلاب ایران به پیروزی رسید؛ اما هنوز یک سال از به قدرت رسیدن ساندنیست ها نگذشته بود که این نیروهای چپ گرا و ضد سرمایه داری به حاشیه رانده شدند. یکی از عوامل مهم این شکست تصاحب گلوگاههای اقتصادی توسط برادر و خاندان دانیل اورتگا رهبر پیروز انقلاب بود.
3. امام راحل پس از انقلاب، نه تنها بر اموالش افزوده نشد، بلکه بسیاری از زمینهایی که به وی به ارث رسیده بود به مستضعفان بخشید.
4. صحیفه امام، ج 18، ص 311.
5. در زندگی 90 سالة امام امت (ره) دو دهه را باید از یکدیگر جدا کرد:
6. صحیفة امام، ج 6، ص 365.
7. همان، ج 10، ص272.
8. همان، ج20، ص130.
9. همان، ج 11، ص 56.
10. سیرة آفتاب، ص83.
11. صحیفة امام، ج 4، ص363-364.
12. همان، ج 8، ص119.
13. همان، ج 10، ص353.
14. دشنام دادن، لعن و نفرین کردن.
15. صحیفة امام، ج11، ص177.
16. همان، ج13، ص359.
17. همان، ج10، ص278.
18. همان، ج15، ص67.
19. همان، ج 18، ص 242.
20. همان، ص336.
21. همان، ص197.
22. همان، ص470.
23. همان، ص 465-466.
24. همان، ج17، ص249.
25. همان، ج 20، ص127.
26. جهاد اکبر، ص 30.
27. ر.ک : صحیفهی امام، ج 13، ص481.
28. صحیفهی امام، ج 21، ص441
29. صحیفهی امام، ج21، ص447.
30. همان، ج21، ص98.
31. همان، ج20، ص338.
32. همان، ج21، ص 418-419.
33. همان، ج16، ص84.
34. جلال آل احمد در نامهای به امام راحل، از حرکت امام پشتیبانی و اعلام حمایت کرد. این نامه که توسط ساواک مصادره گردیده بود، بعدها در اسناد مربوط به جلال آل احمد کشف شد.
35. صحیفهی امام، ج12، ص298.
36. همان، ج4، ص508.
37. همان، ج12، ص20.
38. همان، ج 9،ص 4،
39. همان، ص31.
40. همان، ج 17،ص 235.
41. همان، ج 18،ص 132.
42. همان، ج 12،ص 267.
43. همان، ج16، ص142-143.
44. همان، ص155.
45. همان، ج 15، ص286.
46. همان، ص287.
47. همان، ج21، ص438.
48. همان.
49. همان، ج18، ص364.
50. همان، ج9، ص339.
51. همان، ج20، ص326.
52. همان، ج 11، ص 353.
53. همان، ج 18، ص364.