خون سبز

در منطقه ی پدافندی نصر 3، عناصر پیاده در دامنه ی تپه ها مستقر بودند. یکی از عناصر پیاده در چهار دهنه ی پلی قرار داشت که در مقابل آن تپه سبزی بود که
چهارشنبه، 25 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خون سبز
خون سبز

نویسنده: مسعود نادری



 

خون سبز (1)

در منطقه ی پدافندی نصر 3، عناصر پیاده در دامنه ی تپه ها مستقر بودند. یکی از عناصر پیاده در چهار دهنه ی پلی قرار داشت که در مقابل آن تپه سبزی بود که به تمام آن منطقه اشراف داشت. مقر فرماندهی آن یکان در زیر پل بود. درحقیقت عناصر رده جلویی نصر 3 در این منطقه ی حساس مستقر بودند. آنها ازنظرامکانات معیشتی کاملاً در مضیقه بودند و برای تأمین آذوقه مورد نیازشان شبانه اقدام می کردند. تدارک این منطقه در زیر دید و تیر دشمن بسیار مشکل بود. آنها که پیشتازان عملیات فتح المبین بودند بعضی روزها را بدون غذا سپری می کردند و با آن شرایط سخت یک لحظه هم از دشمن غافل نمی شدند.
یک روز در حال بازدید از منطقه بودم که ستوان وظیفه منتظری را مشاهده کردم. به او گفتم فاصله ی شما با دشمن بسیار کم است. شب ها باید هوشیار باشید تا مبادا غافلگیر شوید؛ چون کاملاً دردید دشمن قرار دارید. ایشان در پاسخ به من گفت : جناب سرهنگ! مطمئن باشید که ما با خون سرخ خودمان، این تپه سبز را گلگون می کنیم اما اجازه نخواهیم داد که دشمن هیچ موفقیتی را به دست آورد.
منتظری ازافسران خوبی بود که در عملیات فتح المبین مردانه جنگید و در یکی از مراحل عملیات بیت المقدس به شهادت رسید.

سربازان همراه (2)

محل سازمانی من، فرماندهی رسد تفنگ 106 بود و مجموع نفراتی که مسئولیت آنها را برعهده داشتم هشت نفر بودند. هنگام اعزام به همراه سربازان حامل تفنگ 106 که روی جیپ های «کا ـ ام» مستقر بودند باید در داخل ستون حرکت می کردیم.
اکثرخدمه توپ های ما، از سربازان حزب اللهی بودند مثل یدالله وارسته، حسینی، شکری، پیرزاده، ریاحی و محسن امین جعفری.

اولین مجروح (3)

هر روز که می گذشت ما نسبت به اوضاع و احوال جبهه عادت می کردیم که گاه شهید و زخمی می دادیم گاه نیز از نیروی مقابل می کشتیم ولی اولین مجروحی را که گروهان ما در خط مقدم داد سرباز گل محمدی بود.

پیش دستی کردن سربازان (4)

شب با تعدادی داوطلب به طرف دشمن حرکت کردیم و چون منطقه ناشناخته بود و خطر مین گذاری وجود داشت، با احتیاط برای شناسایی در فاصله بین نیروهای خودی تا دشمن حرکت کردیم.
در آن منطقه، کانال های زیادی وجود داشت و ما به جای اینکه به طرف دشمن پیش برویم، پس از طی حدود صد متر به طور اشتباه داخل یک کانال کشاورزی شدیم و به گمان اینکه این کانال به طرف دشمن می رود حرکت کردیم. حرکتمان بسیارکند و آهسته بود، زیرا نمی خواستیم به مین های احتمالی برخورد کنیم، ولی پس از طی مسافت 500 متر متوجه شدیم که متأسفانه در موازات خاکریز خودی حرکت می کردیم نه به طرف دشمن.
مجدداً به محل اولیه ورود به کانال برگشتیم و به گروهان مراجعه کردیم. سربازان همراه من گر چه می دانستند گشت ما موفق نبوده، ولی وقتی پیش فرمانده گروهان رسیدیم آنها پیش دستی کرده و با آب و تاب اعلام کردند که حدود 600 متر به طرف دشمن رفته و فقط300 متر دیگرتا مواضع آنان فاصله داشتیم.
من که می دانستم چنین نبود از خود شرمسار شدم و مصلحت را در سکوت دیدم وخواستم هرچه سریع تر از سنگر فرماندهی خارج شوم که فرمانده گروهان شروع به تعریف و تمجید از من کرد و من بیشتر شرمنده شدم و هر چه خواستم حقیقت را بگویم، گویی دهانم قفل شده بود و نتوانستم سخنی بگویم.

مأموریت شناسایی(5)

به استوارخوش نواز اطلاع دادم که نیازی به وقت بیشتر برای آماده کردن افراد گشتی برای انجام مأموریت نیست و ما همین امشب عازم می شویم. وقتی استوار خوش نواز با ستاد گردان برای اعزام مأموریت گشتی ما صحبت کرد، متوجه شدم که دو نفر سربازازمهندسی تیپ نیز باید برای شناسایی و خنثی سازی مین ها با ما همراه باشند.
با ستوان ملکوتی که افسری با سواد، خوش فکر، حزب اللهی و از نظر شجاعت کم نظیر بود، در کلیه ی امورتبادل نظر می کردم. وقتی در رابطه با مأموریت گشتی با او مشورت کردم، احساس کردم اونیز علاقه مند است که دراین مأموریت در کنار ما باشد. چون به وی اعتماد و علاقه ی فراوانی داشتم، وقتی در مورد موفقیت و یا عدم موفقیت احتمالی مان بحث می کردیم هر دو به این نتیجه رسیدیم که هیچ فرقی بین من و او نیست و قرار شد، در دو شب اول من برای رسیدن به دشمن، تلاش لازم را انجام دهم و اگر نتوانستم، در کنارایشان شناسایی از مواضع دشمن را ادامه دهیم.
با گذشت 24 ساعت، کلیه نفرات انتخاب شدند و آمادگی لازم را برای انجام مأموریت پیدا کردیم، و اکثر افراد از جمله سربازان سیفی، قندهاری زاده، ریاحی، پیرزاده، وارسته، موسوی، یوسف صفری و گروهبان صالحی ودیگر افراد همه داوطلب و حزب اللهی بودند.
فطب نماچی که حساس ترین مسئولیت را در جهت یابی درست مسیر گشتی در شب تاریک به عهده داشت، اسدالله سیفی بود. وارسته را نیز معاون خود قرار دادم و «بی سیم چی» نیز یکی از نیروهای وظیفه شد.

پی نوشت ها :

1. برداشت از فیلم قرارگاه نصر 3 ـ 1376، سرتیب حسنی سعدی .
2. میرزائیان، رحمان، سرهنگ جانباز؛ رستاخیز عاشقان؛ ص 31.
3. همان مدرک، ص 41.
4. همان مدرک، ص 42؛ رحمان میرزائیان.
5. همان مدرک، صص74-73.

منبع : نادری مسعود /در خاطرت دفاع مقدس/ انتشارات ایران سبز جاپ اول / تهران 1386-

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط