چکیده:
تا دین الهی حیات جاودان یابد و بشر به سعادت و کمال حقیقی اش دست پیدا کند، انبیا و اولیای الهی (ع) را به عنوان مصداق و مظهر ولایت خویش قرار داده است.
وجود نازنین بانوی دو عالم حضرت زهرای مرضیه (ع) که ملک و ملکوت ستایشگر کمالات، فضایل و وجود نورانی اویند، مدافع حقیقی ولایت و والاترین مقتدا برای اطاعت و دفاع از حریم مقدس ولایت است. دفاع آگاهانه، جانانه و همه جانبه او در واقع، دفاع از ولایت خداوند و دین حق بود،.
اما خفتگان و نامردمان از این مهم سرباز زدند. از این رو، بر هر کس که داعیه اسلام و مسلمانی دارد، لازم و ضروری است که با نگاهی- هر چند کوتاه- به مشی سیاسی حضرت زهرا (ع)، حقیقت والای حریم مقدس ولایت در عالم هستی را دریابند، تا مسیر پر فراز و نشیب پذیرش، اطاعت و دفاع از ولایت را با اقتدا به بزرگ بانوی آفرینش، دلاورانه و با بصیرت بپیماید.
آشنایی با حقیقت ولایت (به طوری کلی) و اهمیت آن و آشنایی با چگونگی دفاع حضرت صدیقه (ع) از مقام ولایت، و الگوگیری از ایشان در دفاع از این حریم مقدس، اهداف این پژوهش می باشد.
پژوهش حاضر از طریق جمع آوری اطلاعات مبتنی بر مطالعه کتابخانه ای و تنظیم آنها به روش بنیادی، و با تحلیل منطقی بر متون موثق روایی و تاریخی تدوین گردیده است.
کلید واژه ها: ولایت، پیامبر (ص)، علی (ع)، فاطمه زهرا(ع)
مقدمه:
ولایت امری الهی است که بالذات مختص حق- جل و علی- است، و انبیاء و اولیای الهی (ع) از سوی خداوند متعال نشانه و مظهر ولایت الهی اند؛ از این رو؛ پذیرش اطاعت و دفاع از آنان امری واجب و ضروری است.پذیرش ولایت معصومان(ع) و جانشینان ایشان در عصر غیبت و اطاعت و دفاع از آنان که مبین و مجری حقیقی فرامین الهی هستند، تنها راه دوام و جاودانگی آیین سعادت بخش اسلام در جهان است؛
امری که دشمنان دیروز و امروز اسلام از آن هراسناکند. از آن رو که معصومان (ع) الگویی جامع هستند و چگونگی دفاع از ولایت زمان، در زندگانی حضرت زهرای مرضیه (ع) به خوبی پاسخ داده شده است، موظفیم ایشان را اسوه خویش قرار دهیم تا از مدافعات حقیقی دین و ولایت گردیم.
1.سلاله یاسین (ع) سر چشمه فضیلت
مخدره دو عالم، صدیقه کبری (ع)، اسوه کامل مدافعی حقیقی از ولایت می باشند که بهره مندی از نحوه دفاعی حضرتش نیازمند شناخت ایشان است؛ و تنها کلام نور قادر بر بیان وجود نورانی زهرای مرضیه (ع) است،اما صد اندوه که این مقاله را گنجایش شناسایی حضرتش از منظر آیات و روایات نیست؛ لکن گذری بر کلام وحی، گویای آن است که منظور از آیات: تطهیر، مودت، نور، لیلة القدر، ذی القربی، شجرة طیبه، مباهله و کوثر و نیز مفاهیم: احدی الکبر، البحرین، کلمات و عالین، وجود مقدس حضرت زهرای اطهر (ع) می باشد.
و پاکی نیاکان، شرافت سلاله، هم سرشتی با رسول خدا (ص)، طینت بهشتی داشتن، نورانیت، مایه افتخار حضرت حق، عصمت، سروری زنان عالم، هم سخنی با قدسیان، بهره مندی از وحی، برتری بر اهل زمین، عالم به علم ربانی، روشنی بخش بهشت، شفیع دوستان اهل بیت (ع)، نخستین شخصی که وارد بهشت می شود و ..
.اندک فضایلی است که روایات از اقیانوس وجودش بیان کرده اند. خداوند عزوجل، جبرئیل، حضرت رسالت و ائمه طاهرین (ع)، بسیار او را ستوده اند. فضایل و کمالات حضرتش چنان چشمگیر و گسترده است که نه تنها در کتب روایی شیعی نقل گردید.
بلکه در کتب عامه هم از این دست روایات بسیار به چشم می خورد؛ به گونه ای که پژوهشگران و دانشمندان اهل سنت را به تعجب و تکریم حضرتش وا داشته است.
دفاع چنین مقامی از حریم مقدس ولایت، دفاع سطحی زنی از یک جایگاه اعتباری حکومتی دنیایی نیست، بلکه دفاع یک مقام ولایت و انسان کامل آگاه از کنه و حقیقت ولایت، از مقام ولایت است. از این رو، سزاوار است چنین بانویی را مقتدای خویش قرار دهیم.
2.ولایت و جایگاه آن
واژه های ولی، ولایت، ولاء، اولیاء، اولی و امثال آن، از ماده «ولی»-و، ل، ی- اشتقاق یافته. و از پر استعمال ترین واژه های قرآن کریم می باشد که به صورت های گوناگون به کار رفته است. کثرت استعمال این واژه در قرآن از جانب بازی تعالی، دلیل بر اهمیت آن است.1-2، ولایت در لغت
ولاء و توالی بدین معناست که دو چیز یا بیشتر، حصولی پیدا کنند که چیزی غیر از جنس خودشان بین آنها قرار نگیرد. این کلمه برای نزدیکی از حیث مکان، نسبت، دین، دوستی، یاری و اعتقاد به استعاره گرفته می شود.(راغب اصفهانی، 1421ق، ماده «ولی»)از این رو، ولایت به معنای اتصال و قرب است. این کلمه گاهی در امور معنوی به کار گرفته می شود و گاهی در امور مادی و جسمانی؛ دو امری که پس از یکدیگر واقع شوند و بینشان توالی وجود دارد. وجود ارتباط بین امور متوالی ضروری است،
به گونه ای که اگر بین دو شیء هیچ گونه ارتباطی وجود نداشته باشد، رابطه ولایی بین آن دو بی معناست. از آن رو که ولایت امری اضافی است، اگر به فتح «واو» باشد، ارتباط و تأثیر آن یک جانبه است و از کسی که ولی است به عنوان «والی» یاد می شود.
اما اگر دوجانبه بود، از آن به «ولایت» به کسر «واو» تعبیر می شود، و خدا ولی و والی است؛ یعنی خدا سر پرست است و موجودات و مخلوقات تحت ولایت و سرپرستی او قرار دارند(نک: جوادی آملی،1381 ، ص36-37)
2-2ولایت در اصطلاح
ولایت عبارت است از یک رابطه نزدیک بین ولی و مولی علیه که سبب و مجوزی است که ولی در امورات مولی علیه تصرف کند و سرپرستی و تدبیر امر او را بر عهده بگیرد.(طباطبایی، 1391، ص12)3.اقسام ولایت
ولایت از جنبه ای به دو قسم تقسیم می گردد: ولایت تکوینی و ولایت تشریعی «ولایت تکوینی»یعنی: سرپرستی موجودات جهان و عالم خارج وتصرف داشتن در آنها؛ مانند ولایت نفس انسان بر قوای درونی خودش، به گونه ای که هر گاه چیزی را اراده کند و بخواهد باشد،آن چیز با همین اراده در حیطه نفس، موجود و محقق شود؛ و «ولایت تشریعی» یعنی: نوعی سرپرستی که در محدوده تشریع و تابع قانون الهی است و طبق قانون، کسی ولی دیگری است.(نک:جوادی آملی،1381، ص92)
1-3، ولایت انبیا و اولیای الهی
مقتضای برهان عقلی در نیازمندی انسان به قانون الهی، که قرآن کریم نیز آن را تأکید می کند، آن است که کمال انسان، در اطاعت از کسی است که او آفریده و بر حقیقت او و جهان (دنیا و آخرت) و ارتباط متقابل این دو مرحله، آگاه است.و او کسی جز ذات اقدس باری تعالی نیست. بر این اساس، عبودیت و ولایت، منحصر به «الله» است؛ یعنی انسان به حکم عقل و فطرتش موظف است فقط عید خداوند باشد و تنها ولایت او را بپذیرد.
قرآن کریم، در عین حال که عزت، قوت، رزق، شفاعت و ولایت را به خدا و غیر خدا اسناد می دهد. در نهایت و در جمع بندی، همه آن اوصاف کمالی را منحصر به ذات اقدس خداوند می داند. برای نمونه، درباره عزت می فرماید: «والله العزة و لرسوله و للمؤمنین»(منافقون:8)؛
عزت از آن خدا و از آن رسول او و از آن مؤمنان است. اما در جای دیگر می فرماید: «فان العزة لله جمیعا»(نساء:139)؛ به یقین، هر چه عزت است از آن خداست. یعنی تمام عزت از آن خداوند است و با اسمیه آوردن جمله، عزت را منحصر در خداوند می داند. در بقیه اوصاف هم به همین صورت بیان فرموده است.
در مورد ولایت نیز می فرماید: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون»(مائده:55)؛ ولی و سرپرست شما تنها خدا و رسول اوست و کسانی که ایمان آورده اند؛ همان ها که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.
این آیه کریمه، ولایت را برای خدا و پیامبر اکرم (ص) و برای اهل بیت (ع)- به استناد روایات- اثبات می نماید و در آیه ای دیگر بیان می فرماید که ولایت وجود مبارک پیامبر (ص) بر جان و مال مؤمنان، از خود آنان بالاتر است:
«النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»(احزاب:6)؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان مقدم تر است. از این رو، درکریمه ای دیگر می فرماید: وقتی که خدا و رسولش درباره مطلبی حکم کردند، احدی حق سرپیچی از این دستور را ندارد:
«ما کن لمؤمن و لا مؤمنة أذا قضی الله و رسوله أمرا أن یکون لهم الخیرة»(احزاب:36)؛ و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد (نسزد) که چون خدا و رسولش به کاری فرمان دهند، برای آنها در کارشان اختیاری باشد؛
و هر کس خدا و رسولش را نافرمانی کند، قطعاً دچار گمراهی آشکاری گردیده است. اما در عین حال که ولایت بر مردم را به پیامبر اکرم (ص) و وجود مبارک امیرالمؤمنین و اهل بیت(ع) نسبت می دهد، در مقامی دیگر، ولایت را در ذات اقدس خداوند منحصر می داند و می فرماید: «فالله هو الولی»(شوری:9)؛ خداست که ولی (حقیقی) است.
بر این اساس، معنای آیاتی که خدا و رسول و ائمه (ع) را ولی دانسته اند این نیست که انسان ها چند سرپرست متفاوت دارند که یکی از آنها و یا برترین آنها خداوند است، بلکه با توجه به آیه حصر ولایت (فالله هو الولی)، تنها ولی حقیقی و بالذات، خدای متعال است .
و پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، ولی بالعرض و مظهر ولایت خداوند هستند و به تعبیر لطیف قرآن کریم، آیه و نشانه ولایت الهی اند. از این رو، ولایت انان نمی تواند در عرض ولایت خداوند که اصیل و مستقل است قرار گیرد.
همچنین ولایت آنان در طول ولایت خداوند هم نیست؛ چرا که ولایت خداوندی که احد و صمد است، نا متناهی و خارج از حد و حصر است، و چون نا متناهی است، به مقطع خاصی محدود نمی شود تا از آن مقطع به بعد نوبت به ولایت دیگری برسد.
ولایت در غیر خدا را این گونه می توان تبیین نمود: «ولایت تکوینی یا ولایت در تصرف» کمال و واقعیتی است اکتسابی و راه کسب آن به روی همه باز است؛ و در سایه عمل به سنن دینی و قوانین شرعی و اخلاقی، به اذن خداوند در درون انسان پدید می آید.
مقصود از «ولایت تشریعی»، مقام و منصب قانونی است که از طرف خداوند به فردی از افراد به عنوان یک مقام رسمی عطا شده است. این مقامات همگی موهبت خداوندی است که جز خواسته خدای متعال چیزی در آن دخالت ندارد.(نک: جوادی آملی، 1379، ص122-134/سبحانی، 1377، ص187-204/جوادی آملی، 1381، ص91-106)
جایگاه و اهمیت ولایت در عالم هستی
از آن رو که بحث ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) با رحلت نبی مکرم اسلام (ص)، ماجرای سقیفه و خلافت بر مسلمانان، همراه و هم سو شد، در نظر عموم، ولایت از حقیقت و مرتبه والای خود، در حد حاکمیت و جایگاه اعتباری حکومت تنزل یافت.
غالب مردم و حتی اندیشمندان، تنها این جایگاه را به دید یک مقام اعتباری اجتماعی نگاه کرده و غصب آن را در حد غصب یک مقام دنیایی تلقی نمودند؛ و فقط تبعات ابعاد اجتماعی و عدالت اجتماعی آن را در نظر گرفتند.
حال آنکه تأثیر این جابه جایی نه تنها در جامعه کوچک مدینه، بلکه در هستی قابل توجه و پیگیری است.
دایره مقام ولایت از دایره نبوت بزرگ تر و تمام تر است، و نیز «ولی» اسمی از اسماء خداوند متعال است، حال آنکه نبی این گونه نیست. از این رو، نبوت ختم می گردد، ولی ولایت ادامه دارد؛
به همین دلیل که مقام ولایت از نظر حیطه از نبوت بزرگ تر، و باطن نبوت است، و همه انبیا و اولیا را در بر می گیرد. مرتبه ولایت انبیا از مرتبه نبوت انبیا بالاتر است و نیز مرتبه نبوت آنها از مرتبه رسالتشان؛
زیرا ولایت انبیا جنبه حق بودن آنها به واسطه فنائشان در حق است و نبوتشان جهت ملکوتی آنها، که باعث مناسبتشان با عالم ملائکه می شود تا وحی را دریافت کنند، و رسالتشان جهت بشری آنهاست که مناسب عالم انسانی است. (قیصری،1382،ص169 و170)
5.حقیقت ولایت
آقا میرزا محمد رضا قمشه ای (ره) بیان می دارد که ولایت به معنای قرب، و بر دو قسم است: ولایت عامه و ولایت خاصه.ولایت عامه:
این ولایت بنا بر آیه «الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظمات إلی النور»(بقره:257)، بر جمیع مؤمنان تعمیم داده می شود و از آن رو که خداوند ولی مؤمنان است، پس افراد اولیای الهی اند؛ چرا که قرب، امر اضافی و دو طرفه است، و چون درجات ایمان متفاوت است، درجات اولیای الله نیز متفاوت می باشد.
ولایت خاصه:
این ولایت به موحدان حقیقی، اصحاب قلوب و اهل اللهی دارد که در ذات الهی فانی شده و به بقای او باقی اند. یکی از مراتب ولایت خاصه، فناء عبد در ذات باری تعالی و بقائش به کنده شدن از وجود امکانی و پوشیدن وجود حقانی است و این مقام «قاب قوسین» است. این ولایت به حضرت محمد (ص) و محمدیین از اوصیا و ورثه تابعین ایشان اختصاص دارد.
ولایت خاصه «ولایت محمدیه» خود بر دو قسم است: «ولایت خاصه مقیده» که مقید است به اسمی از اسماء الهی؛ یعنی صاحب این نوع ولایت تجلی یکی از اسماء الهی است؛
و «ولایت خاصه مطلقه» که مطلق از هر نوع قیدی است و جامع برای ظهور جمیع اسماء و صفات می باشد. از آن رو که هر یک از این دو قسم (مقیده و مطلقه) دارای مراتب است، پس برای هر یک خاتمی است،
بنابراین، ممکن است عالمی از علمای امت رسول خدا (ص) خاتم ولایت محمدیه مقیده و وصی از اوصیای آن حضرت (ص) خاتم ولایت محمدیه مطلقه باشد.
سپس می فرماید: «ان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه الصلاه و السلام، خاتم الاولیاء بالولایه المطلقه المحمدیه.»
لیکن منظور از خاتم الاولیا بودن این نیست که بعد از او در زمان خودش ولی نباشد، بلکه مراد آن است که چنین شخصی دارای بالاترین مراتب ولایت و برترین درجات مقام قرب الهی است، به گونه ای که نزدیک تر از مقام او مقام قربی به خداوند نمی باشد و بالاتر از مرتبه ولایی او مرتبه ای نیست.(نک: آشتیانی، 1386، ص44)
مطلب دیگر آنکه این ولایت در نبوت مستور است، چرا که عالم شهادت مطابق عالم غیب است و این ولایت در عالم غیب در نبوت مستور است.
این ولایت بعد ازنبوت با نفس او ظهور می یابد که همانا امیرالمؤمنین (ع) نفس رسول (ص) است و ولایت با او ظاهر می شود. دلیل بر آن، قول خداوند باری تعالی است که فرمود: «أنفسنا و أنفسکم»(آل عمران:59)(1)
سپس در هر روز شأنی از شئون این ولایت و در هر مظهری با صفتی از صفاتش ظاهر می شود و آنها حجج الله و خلفاءالله و خلفای رسول خدا (ص) می شوند؛ تا اینکه ولایت با جمیع اوصافش ظاهر می گردد و او قائم اولیا و مظهر ایشان و مظهر اوصاف ایشان است.
همه ایشان نور و حقیقت واحدند و اختلافشان در ظهور اوصاف حقیقت ایشان است؛ و این ولایت مطلقه الاهیه محمدیه است. (برای آگاهی بیشتر، نک: همان، ص440-453)
6.علی بن ابی طالب(ع) مصداق مسلم ولایت
ابن عربی معتقد است: مقام خلافت در صورتی درست است که خلیفه به صورت کسی باشد که او را خلیفه خودش قرار داده است و از آن رو که خداوند انسان را خلیفه خود قرار داده است، خلافت فقط در انسان کامل صحیح است.(نک: قیصری، 1382، ص299) بدین ترتیب، ولی الله که انسان کامل است خلیفه خداوند قرار می گیرد.انسان کامل، کامل ترین کتاب تکوینی خدای سبحان است تفسیر عمیق و تعریف راستین چنین کتابی همانند تبیین کتاب تدوینی خداوند، تنها میسور نگارنده آن و سفیران برگزیده اوست.(اسلامی، 1379، ص13)
«ولایت» حقیقت والایی است که بالذات مختص ذات اقدس ربوبی- جل و علی- است و از همین رو، هرگز منقطع نمی گردد و انبیا و اولیای خدا، در واقع، مظهر و مصداق این ولایت الهی اند. به استناد آیات و روایات معتبر (از جمله: آیات ولایت و اکمال دین و احادیث غدیر، منزلت و یوم الدار)،
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) مصداق «ولی الله» پس از رسول خدا (ص) می باشد که پذیرش، اطاعت و دفاع از وی و ائمه طاهرین (ع) از نسلش امری واجب و ضروری است؛ چرا که ولایت آنان در واقع همان ولایت رب- جل عزه- است.
7.فلسفه و چگونگی دفاع زهرای مرضیه (ع)از مقام ولایت
حرکت انقلابی حضرت صدیقه طاهره(ع) و دفاع مقدس ایشان ازصراط مستقیم الهی و ولایت زمان از همان روزهای اولیه رحلت رسول خدا (ص) شروع شد؛ آنگاه که حضرت ختمی مرتبت(ص) دار فانی را وداع نمود و مسلمانان، تاری به نام «خلافت» گرد خویش تنیدند و از پذیرش رهبری امیرالمؤمنین علی (ع) سر باز زدند.عمق این ظلم بزرگ و فاجعه عظیم را که بر همه بشر رفته است، تنها فاطمه (ع) در می یابد. تنها او بود که فهمید مردم از چه هدایت و ظرفیت رشدی محروم شدند؛ از چشمه حکمتی که خالی از هر گونه غش و ناپاکی، رهروان را سیراب می نمود و هر آنچه می گفت خود در عمل به آنها جلوتر بود؛ از کسی که نفس پیامبر (ص) و مدار و محور خلافت بود.
امت، زمانی می تواند ایمانش را حفظ کند که تحت حکومت و رهبری «الله» زندگی کند. این رهبری هرگز از میان انسان ها رخت بر نمی بندد، حتی با رحلت خاتم انبیا (ص)، یقینا آنگه که «الله» را رهبر حقیقی خویش بدانیم و در انتحاب مصداق ولایتش به انتخاب او چشم بدوزیم، با این معنا، تداوم رهبری خداوند در جامعه، همیشگی و یقینی است.
در شرایطی که دین و ایمان مردم در خطر است، همه باید برای دفاع از آن بپا خیزند. اینجاست که باید از آنچه داری بگذری؛ جان، مال، فرزند و آبرو، و با هر چه داری جهاد کنی و از اسلام عزیز دفاع نمایی.
از این روست که حضرت زهرای مرضیه (ع) با تمام قوا می خواهد اعوجاج پدید آمده در خط اصیل اسلام را اصلاح نماید، تا مسلمانان به ریسمان محکم اسلام چنگ زنند و دین الهی مصون بماند.
8.گام های دفاعی حضرت صدیقه(ع)
هشدار نبی مکرم اسلام(ص) بر پناهنده شدن و دست بر نداشتن از امیرمؤمنان علی (ع) در فتنه ای که پس از رحلت حضرتش بپا خواهد شد.(2) کافی است تا مردم از حضرت علی (ع) فاطمه نگیرند؛اما نفس حضور زهرای مرضیه (ع) در کنار علی (ع) و در جبهه مخالفان، خود نشانه ای بر حقانیت حضرت علی (ع) است؛ زیرا سفارش ها و تأکیدات مکرر رسول خدا (ص) در مورد شأن و مقام بانوی دو عالم، در مکان ها و زمان های متعدد و در حضور مردم، آن حضرت را میزان و ملاکی برای شناخت حق از باطل قرار داده بود.
اما آن اسوه همیشه بیدار که تنها حضورش نشانه است، در راه دفاع از ولایت حق، تنها به همین مقدار اکتفا نمی کند، بلکه از همه امکانات و امتیازات خود بهره می گیرد و گام بر می دارد.
1- 8. اتمام حجت اصحاب کساء
چون غاصبان با توطئه قبلی، خلافت امیرالمؤمنین (ع) را غصب نمودند، حضرت فاطمه (ع) در کنار ولی زمانه (همسر) و فرزندانش به یک تلاش همه جانبه دست زدند. شبانه بر در خانه های مهاجران و انصار می رفتند و آنها را به یاد بیعتشان در عقبه، غدیر و سفارش ها و وصایای رسول خدا (ص) و دریای فضایل علی (ع) می انداختند، شاید چلچراغی بر افروزند.
سلمان می گوید: «وقتی شب شد علی (ع) حضرت زهرا (ع) را بر چهارپایی سوار نمود و دست دو پسرش امام حسن و امام حسین (ع) را گرفت، و هیچ یک از اهل بدر، (3) از مهاجرین و انصار را باقی نگذاشت،
مگر آنکه به خانه هایشان آمد و حق خود را برایشان یادآور شد و آنان را برای یاری خویش فراخواند. ولی جز چهل و چهار نفر، کسی از آنان دعوت او را قبول نکرد.
حضرت به آنان دستور داد هنگام صبح با سرهای تراشیده و در حالی که اسلحه هایشان را به همراه دارند بیایند و با او بیعت کنند که تا سر حد مرگ استوار بمانند. وقتی صبح شد جز چهار نفر کسی از آنان نزد او نیامد. سلیم می گوید: به سلمان گفتم: چهار نفر چه کسانی بودند؟ گفت: من، ابوذر، مقداد و زبیر بن عوام.»(هلالی عامری، 1380، ص221-222)
این ماجرا چندین روز تکرار شد، اما نتیجه ای جز آنچه در روز اول اتفاق افتاد نداشت؛ حجت بر مردم تمام شد.
8-2. بذل جان خویش و فرزندش
وقتی امیرالمؤمنین (ع )متحد شدن مردم با ابوبکر و اطاعت و تعظیمشان نسبت به او را مشاهده نمود، خانه نشینی را اختیار کرد. عمر به ابوبکر گفت: چه مانعی دارد که سراغ علی بفرستی تا بیعت کند؛
چرا که کسی جز اهل این خانه و این چهار نفر باقی نمانده، مگر آنکه بیعت کرده اند… عمر به عده ای که در مسجد، اطراف او ابوبکر بودند دستور داد تا هیزم بیاورند. آنان هیزم برداشتند و خود او نیز همراه آنان هیزم برداشت و اطراف خانه علی و فاطمه و فرزندانشان قرار دادند. سپس عمر ندا کرد:
«به خدا قسم ای علی، باید خارج شوی و با خلیفه پیامبر بیعت کنی، وگرنه خانه را با خودتان به آتش می کشیم.» حضرت زهرا (ع) فرمود: «ای عمر، ما را با تو چه کار است؟» جواب داد:
در را باز کن، وگرنه خانه تان را به آتش می کشم. فرمود: «ای عمر، از خدا نمی ترسی که به خانه من وارد می شوی؟» عمر آتش طلبید و آن را بر خانه شعله ور ساخت. سپس در را فشار داد و باز کرد.
حضرت زهرا (ع) در مقابل او در آمد و فریاد زد: «یا ابتاه! یا رسول الله!» عمر شمشیر را در حالی که در غلافش بود، بلند کرد و به پهلوی حضرت زد. قنفذ، فاطمه (ع )را با تازیانه زد، آن هنگام که خود را بین او و همسرش قرار داد،
و عمر پیغام فرستاد که اگر بین تو و او مانع شد او را بزن. قنفذ او را به سمت چهار چوب در خانه اش کشانید و در را فشار داد، به طوری که استخوانی از پهلویش شکست و جنینی سقط کرد؛ و همچنان در بستر بود تا در اثر همان شهید شد.(نک: همان، ص225-230)
3- 8. سوگواری و سرشک از مصائب
بنا بر روایت امام صادق (ع)، یکی از پنج نفری که در دنیا بسیار گریسته اند حضرت صدیقه (ع) می باشند. قطعا از اسوه شکیبایی و تسلیم رضای حق- فاطمه اطهر (ع)-که در مقابل فقدان مادر در سن کودکی آن همه صبوری نمود، این همه بی تابی و گریه تنها برای رحلت جانگداز پیامبر اکرم (ص ) شگفت انگیز است.
این گریه های علنی، نمود یک رفتار سیاسی در مقابل حکومت غاصب می باشد؛ زیرا این گریه و حزن ها اولا، در فراق رسول خدا (ص) و مقام رسالت و منزلت الهی ایشان بوده است؛ ثانیا، به خاطر از دست رفتن نتیجه زحمات آن حضرت و انحراف حکومت اسلامی از مسیر اصلی خویش؛ ثالثا،
به دلیل ابراز خشم و ناراحتی از حکومت انحرافی و نشان دادن نگرانی خویش از وضع موجود، و بیان این نکته که معیار خشم خدا، خشم حضرت زهرا (ع) می باشد.
حضرت با توجه به بینش عمیق خود می داند که این گریه ها باید به گوش تاریخ برسد، تا تاریخ عقلا را به فکر وادارد که چرا حضرت فاطمه (ع) که می فرمود: «الجار ثم الدار»(مجلسی، 1403ق، ج43، ص81) و در صدد آزردن مردم مدینه و همسایگان خویش نبود، گریه و اندوهش روز و شب در فضای مدینه می پیچید؟ (باباکریم، 1383، ص195)
گریه ها و ناله های دخت نبی خدا (ص) در مجمع مسلمانان(4) باعث شد تا مردم مدینه ابتدا از خویش و سپس از یکدیگر و حتی از خود حضرت سبب آن همه بی تابی را جویا شوند، و بدین وسیله، فرصتی به دست زهرای اطهر (ع) بیفتد تا مظالم مخالفان و خطر بزرگی را پیش آمده بود، بازگو نماید.
ایشان در پاسخ به ام سلمه در بیان حال خویش، این گونه فرمودند: «اصحبت بین کمد و کرب: فقد النبی و ظلم الوصی؛ هتک والله حجابه من اصبحت امامته مقتضبه علی غیر ما شرع الله فی تنزیل و سنها النبی (ص )فی التأویل...»؛ صبح کردم میان غم و اندوه شدید؛
فقدان نبی و ستم بر وصی، به خدا سوگند، دریدند پرده او را؛ کسی که امامتش آشکار بود؛ لیکن آنان به چیزی چنگ زدند غیر آنچه خداوند در کتابش تشریع کرده بود و نبی در تأویل کتاب خداوند سنت نموده بود.(مجلسی، 1403ق، ج43، ص156)
4- 8. افشاگری
اولین خلیفه پس از وی، با مشورت و صلاحدید اطرافیان تصمیم گرفت فدک، سرمایه چشمگیر، قریه آباد و پر محصول را از حضرت زهرا (ع) بگیرد، تا به گفته خودشان آن را در راه تأمین مخارج جنگ مصرف کنند. غصب فدک شاید انتقامی بود که از دخت نبی مکرم (ص) در مقابل حمایت هایش از امیرالؤمنین گرفته می شد.
حضرت صدیقه طاهره (ع) از این موقعیت استفاده نمود و به افشاگری علیه جو حاکم بر جامعه و غاصبان خلافت پرداخت. حضرت فاطمه (ع) به مسجد رفت، با گام هایی استوار و با وقار، بدون اضطراب و با اطمینان؛ چونان که راه رفتنش، قدم برداشتن حضرت رسالت (ص) را برای مردمان تداعی می کرد. حضرت زهرا (ع) پس از حمد خدا و بیان توحید و نبوت فرمود:
اکنون که خدای تعالی پیامبر خود را به سرای انبیا و برگزیدگان خود نقل مکان فرمود؛ میانتان کینه های باطنی ظاهر گشت، و جامه دین کهنه و بی رونق شد و گمراه بی زبان به سخن آمد،
و فرد بی نام و نشان معروف گشت، و سر کرده اهل باطل صدای زشت خویش بلند نمود ...هنوز جسم شریف پیامبر در قبر مستقر نشده بود که حریصانه آشوب کردید و اعمال خود را جلوگیر از فتنه می پنداشتید...
«و تستجیبون لهتاف الشیطان الغوی، و اطفاء أنوار الدین الجلی، و إهماد سنن النبی الصفی»؛ دعوت شیطان را اجابت نموده و گمراه شدید، و انوار دین مبین حق را خاموش و احکام و سنت های رسول خدا را ترک نمودید. شما به بهانه های واهی اهداف شوم خود را به اجرا گذاشتید .
و در واقع، به اهل بیت پیامبر (ص) خیانت و ستم نموده و هر چه خواستید کردید، و ما در مقابل شما صبر می کنیم...و حال شما می پندارید که مرا هیچ ارثی نیست؛ مگر از احکام جاهلیت پیروی می کنید؟ حال اینکه در نزد اهل یقین هیچ حکمی بهتر از حکم خدا نیست، مگر فهم ندارید؟!...ای پسر ابوقحانه!(5)
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث بری و من نه؟! به تحقیق، از نزد خود حکم تازه و دروغی در آوردی! «أفعلی عمد ترکتم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم»؛ مگر کتاب خدا را عمداً ترک کرده و احکام آن را پشت سر انداختی؟ خداوند در قرآن می فرماید: «و ورث سلیمان داود»(نمل: 16)؛ و سلیمان از داود ارث برد و...(طبرسی، 1381، ص232-234)
در ادامه، اینچنین به غاصبان خطاب می نماید: «اکنون بگیرید و ببرید این شتری که به ناحق غصب نمودید و این دابه خلافت و فدک را بگیرید، و او را آرام و منقاد خود شمارید و به آسودگی سوار شوید،
اما بدانید که پای این دابه مجروح و پشت او زخم دارد، ...پیوسته و متصل به اتش غضب خداوندگار، و کشاننده است راکب خود را به سوی آتشی که شکافنده قلب فاجران و کفار نابکار است. همانا خداوند نگران است بدانچه می کنید و می داند ظالمان به کجا می روند و جای می گیرند.» (همان،ص238)
تمامی حالات و کلمات زهرا مرضیه(ع)-راه رفتن و ورود به مسجد، صلابت و ایستادگی، انتخاب خاص و حماسی- همه نشان از آن است که این سخنان ناشی از احساسات و هیجان و عواطف فقدان پدر نیست، بلکه حرکتی از روی شعور، آگاهی و بصیرت، براساس تصمیم قبلی و برای بیان هدفی بسیار مهم است.
اگر خلیفه ای در چند روز اول حکومت که روزهای طلایی است و تازه پیامبر اسلام(ص) از دنیا رحلت نموده، چنین مخالفتی با قرآن بکند، وقتی اولین مظلوم، شخصی سرشناس، فداکار، محترم در زمین و آسمان و یگانه فرزند رسول خدا (ص)باشد،
چنین حکومتی پس از استقرار و پس از قرار گرفتن در مقام و منال، نسبت به مردم عادی و مجهول الهویه چه رفتاری خواهد داشت؟ وقتی آیات محکم و روشن خداوند متعال که امهات کتابند، سهواً یا عمداً مورد مخالفت واقع می شوند، دیگر از کتاب خدا چیزی باقی خواهد ماند؟ (نک: عابدینی، 1386، ص21)
5- 8. انذار مردم
حضرت زهرای اطهر (ع) در چند جای مختلف این مردمان مردم نما را مورد انذار و هشدار قرار دادند، که چگونه میل به رفاه و آسایش دنیا، چشم و گوش آنها را بسته است و انتخابی شوم و ظلم بزرگی را برای خود برگزیده اند.
حضرت در خطبه خویش، که در مسجد ایراد نمودند، خطاب به مردم فرمودند:
آری، می بینیم که شما میل به رفاه و آسایش دنیا نموده و دست از آنچه شایسته تولیت و امامت است برداشته اید، و خود را از مسئولیت تکالیف و حدود و وظایف دینی رها نموده و آزاد ساختید؛ و هر آنچه را دیده و شنیده و می دانستید به دور انداختید،
حال اینکه اگر شما و اهل زمین کافر شوند، به راستی که خداوند بی نیاز و ستوده است...ای جماعت مسلمین که عجولانه مبادرت به انتخاب امری باطل و ناصواب نمودید، آیا پیرامون آیات قرآن هیچ تدبر و تأمل نمی کنید؟
یا اینکه دل های شما در حجاب و پوشیده شده؟ نه! اینطور نیست، بلکه بدی کردار و اعمالتان بر دل های شما غالب گردید و توان شنیدن و دیدن را از گوش و چشم شما گرفت؛ و چه بد تأویل نمودید و چه راه زشتی را پیش گرفتید.
و بدتر از همه، آن وجهی است که به سبب آن حق دیگران را غصب کردید. سوگند به خداوند! «اذا کشف الغطاء، و بان ما وراء الضراء»؛ چون پرده از برابر دیدگان شما برداشته شود منظره بسیار هولناکی را خواهید دید.(طبرسی، 1381، ص241-242)
در بستر بیماری ، هنگامی که زنان مهاجر و انصار برای عیادت به خدمت ایشان رسیده بودند. حضرت هشدار سنگینی به آنان دادند: «...رویشان به خاک باد! مرگ بر آنان! لعنت بر قوم ستمکار! وای بر این امت!
چه چیز آنان را از ستون های استوار رسالت و اساس نبوت و راهنمایی و مهبط فرشته وحی، و دانا به تمام امور دنیا و آخرت، گمراه ساخت؟ آگاه باشید که این انحراف خسران مبین است...» (همان، ص247)
البته پس از آنکه زنان این سخنان را به گوش مردان رساندند، سران مهاجر و انصار به جانب آن حضرت شتافتند تا شاید بتوانند برای این کارهای نابجای خویش عذری بیاورند. گفتند:
«ای بانوی زنان جهان، اگر علی بن ابی طالب پیش از آنکه ما با ابوبکر بیعت کنیم و پیمان متابعت محکم کنیم، حاضر می شد و این سخنان را می فرمود، هرگز سر از اطاعت او بیرون نمی کردیم!
حضرت فاطمه (ع) فرمود: از من دور شوید! "فلا عذر بعد تعذیرکم و لا أمر بعد تقصیرکم"؛ پس از اتمام حجت بر شما، دیگر جایی برای عذر و بهانه شما نیست، و هیچ چیز چاره تقصیر و کوتاهی شما نکند.» (همان، ص249 و 250)
6- 8. بیان موقعیت و جایگاه خویش
یکی از دستگیره های محکمی که حضرت صدیقه (ع) در حمایت از ولایت بدان بارها چنگ زد، نسبت برجسته ای بود که تنها مختص او بود. او تنها یادگار و فرزند بلاواسطه نبی مکرم اسلام (ص) بود، و این موقعیت بسیار مهم،
برای هیچ کس جز او نبود. این در حالی بود که اعراب در آن زمان برای نسبت اشخاص و قبیله و تبار آنها جایگاه ویژه ای قایل بودند. در جریان حمله به خانه امیرالمؤمنین (ع) و آتش زدن آن، حضرت صدیقه (ع) با بلندترین صدا ین طور ندا می فرمود: «ای پدر! ابوبکر و عمر بعد از تو با بازماندگانت بدرفتاری کردند.» (هلالی عامری،1380،ص227)
همچنین حضرت در خطبه خویش در مسجد فرمودند: «ایها الناس اعلموا: انی فاطمه و ابی محمد (ص) ...فان تعزوه و تعرفوه، تجدوه أبی دون نسائکم.» (طبرسی،1381،ص 231)؛
ای مردم! آگاه باشید که من و پدرم محمد (ص) است...این رسولی که از جانب خدا آمده، اگر تحقیق کنید، پدر من بود نه پدر زنان شما.
اما گویا نه چشم ها می دید و نه گوش ها می شنید؛ به مصلحت دانسته بودند که پیامبر خدا (ص) و سفارش های حضرتش در مورد اهل بیت (ع) و بخصوص یگانه دخترش را به فراموشی سپرده و به یاد نیاورند.
7- 8. یادآوری موقعیت و جایگاه حسنین(ع)
از آن رو که زمانی نگذشته بود و هنوز تصویر بوسه های مکرر نبی خدا(ص) و رفتار و نوازش های وی بر دو فرزند عزیزش در خاطره چشم ها مانده بود؛ هنوز طنین صدای حضرت رسالت (ص) در گوش شان می پیچید که «ان الحسن و الحسین سیدا الشباب اهل الجنه»(طوسی،1414، ص85 و 312)؛
حسن و حسین آقای جوانان اهل بهشتند؛ و همچنین حضرت ختمی مرتبت (ص) در چند ماجرای مهم نظیر مباهله و... با شرکت دادن این دو گل بوستان، جایگاه مهم و الهی آنان را در چشم و دل مردم نشانده بود،
زهرای مرضیه (ع) در چند موضع مهم از موقعیت ویژه حسنین (ع) استفاده نمود و همچون رسول خدا(ص)آن دو را به عنوان برترین شاهدان و گواهان به صحنه آورد، و اتمام حجت خویش با مردم را محکم تر نمود:
الف.حضرت زهرا(ع) هنگامی که با امیرالمؤمنین (ع) شبانه به خانه مهاجران وانصار می رفتند، دو فرزند خویش حسن و حسین (ع) را به همراه می بردند.
ب.حضرت در آن هنگام که برای آزاد کردن حضرت علی (ع) به مسجد رفت و آن غاصبان خلافت را تهدید به نفرین نمود، دست حسنین (ع) در دستانش بود.
ج.در آن هنگام که با سوگواری و عزاداری، بر سر مزار پیامبر (ص) یا شهدای احد و یا قبرستان بقیع حاضر می شد تا افشاگری نموده و پرده از روی جنایات اهل سقیفه و پیروانشان کنار زند، همیشه حسنین(ع) همراه آن حضرت بودند.
8-8. یادآوری اذان بلال
وقتی حضرت رسالت(ع)وفات یافت، بلال مؤذن آن حضرت، از اذان گفتن امتناع کرد و گفت: بعد از رسول خدا(ص) از برای کسی اذان نمی گویم. حضرت زهرا(ع) روزی فرمود: می خواهم صدای مؤذن پدرم را بشنوم.
این خبر به بلال رسید؛ شروع کرد به اذان گفتن. چون بلال «الله اکبر» گفت، فاطمه (ع) پدر خویش و ایام معاشرت حضرت را به یاد آورد و نتوانست گریه خود را نگه دارد. چون به «اشهدا ان محمدا رسول الله» رسید، فاطمه (ع) فریاد برآورد،
بر روی در افتاد و غش کرد. مردم گمان کردند که آن حضرت از دنیا مفارقت برآورد، به بلال گفتند: اذان را ترک کن، دختر محمد (ص) از دنیا رفت؛ پس اذان را قطع نمود و تمام نکرد. پس حضرت فاطمه (ع) به هوش آمد و به بلال فرمود:
اذان را تمام کن. او امتناع کرد و گفت: ای بهترین زنان بر شما می ترسم که چون صدای مرا بشنوی به اذان، هلاک شوی. پس حضرت فاطمه (ع) او را معاف داشت.(صدوق،1376، ص455-456)
حضرت صدیقه طاهره (ع) از بلال خواستند اذان بگوید، شاید که با زنده شدن خاطرات رسول اکرم (ص)، در اذهان این جماعت سؤالی شکل بگیرد که: گلدسته از جلوت بلال چرا تهی ماند؟ (نک: پورسید آقایی،1375 ، ص21)
9- 8. سکوت و روی گرداندن از دشمن
گاهی بلندترین فریادها را باید از دهان سکوت شنید. سکوت و قهر دخت رسول خدا(ص) با هیئت حاکمه که تازه بر مسند قدرت تکیه زده بودند، موجب رسوایی آنان نزد مردم می شد.
از این رو، پس از غصب فدک و ایراد خطبه، غاصبان حیله گر در صدد کسب رضایت حضرت صدیقه کبری (ع) برآمدند تا درمیان امت، مصداق این حدیث نبوی نشوند که: «ان الله یغضب لغضبک» (مجلسی، 1403ق، ج37، ص70)؛
همانا خداوند به غضب تو غضب می کند. امام سیاست سکوت و روی گردانی سلاله پاک حضرت رسالت(ص) آنها را برای همیشه تاریخ مصداق این حدیث نبوی نمود.
شیخین وارد خانه فاطمه (ع) شده و بر او سلام کردند، ولی حضرت فاطمه (ع) جواب سلامشان را نداد و صورتش را از آنان به سوی دیگر برگرداند. اصرار و سماجت به جایی نرسید. ابوبکر خیلی ناراحتی کرد و می گفت: ای کاش من به جای پیامبر می مردم... حضرت زهرا(ع) فرمود:
اگر حدیثی را از پیامبر (ص)بخوانم، مرا تأیید می کنید؟ گفتند: بلی. فرمودند: آیا از پدرم شنیده اید که «رضایت فاطمه (ع) رضایت من و خشم او خشم من است، و هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هرکس او را راضی نموده، و چنانچه کسی وی را به خشم آورد مرا به خشم آورده است؟» گفتند: بلی.
آنگاه دست به سوی آسمان برداشته و فرمود: «فإنی اشهد الله و ملائکته انکما اسخطتمانی و ما أرضیتمانی و لئن لقیت النبی لا شکونکما الیه»؛ من، خدا و ملائکه اش را به این اعتراف شما شاهد می گیرم، که شما مرا به خشم آورید و مرا راضی نکردید و هنگامی که در پیشگاه خدا پدرم را ملاقات کنم، قطعا از شما به او شکایت خواهم کرد.(امینی، 1366، ج7، ص229)
10 -8. وصیت
در برخی از اسناد وصیتنامه ای که به صورت مکتوب از حضرت فاطمه (ع) نقل شده که در قسمتی از آن حضرت این گونه می فرمایند: «یا علی انا فاطمه، بنت محمد(ص) زوجنی الله منک لا کون لک فی الدنیا و الآخرة، انت اولی لی من غیری حنطنی و غسلنی و کفنی باللیل و لا تعلم احدا»(مجلسی،1403ق، ج43، ص214)؛
ای علی! منم فاطمه، دختر محمد (ص) خداوند مرا به همسری تو در آورد تا در دنیا و آخرت زوجه تو باشم، و تو به من از دیگران سزاوارتری. مرا غسل کن و کفن نما. و بر من نماز کن، و مرا دفن نمای در شب و احدی را بر آن مطلع مساز.
نگاهی سطحی به وصیت سیاسی حضرت زهرای مرضیه (ع) نشان می دهد که وصیت به مخفی بودن قبر و تدفین ایشان، چیزی جز یک مسئله سیاسی نیست؛ زیرا حضرت می دانستند که صحابه دیروز و حیله گران امروز با شرکت در مراسم تدفین وی، در صدد احراز مشروعیت برای خویش می باشند.
از این رو، با این حرکت سیاسی خویش، به همگان فهماندند که اجرای اسلام واقعی و ناب محمدی (ص) بدون حکومت اسلامی امکان پذیر نیست، و مسند حکومت اسلامی برازنده غاصبان بی سیاست و منحرفان از خط ولایت و رهبری نمی باشد. در واقع، حضرت با این وصیت خویش دو نکته را گوشزد نمودند:
الف. تنفر از غاصبان حکومت که راه مستقیم الهی را منحرف کردند و با سیاست شیطانی خود بدعتی آشکار را در اسلام پایه گذاری نمودند.
ب. تنفر از مردمی بی بصیرت که منفعلانه در برابر حکومت جور سر تسلیم فرود آوردند، و با آن که می دانستند حق با چه کسی است، ایشان را یاری ننمودند، و با این کار خویش، به تحقق حکومت غاصبان یاری رساندند.(باباکریم، 1383، ص196)
9. ثمره دفاع حضرت زهرا(ع)
اگر حضرت فاطمه (ع) آن گونه که در تاریخ ثبت و ضبط شده، در صحنه ظاهر نمی شدند، با مهاجمان خانه خویش به احتجاج بر نمی خاستند، و سرانجام به مسجد نمی رفتند و آن خطبه آتشین و کوبنده را در حضور همه مردان و زنان مدینه ایراد نمی فرمودند و...، آنگاه چه اتفاقی می افتاد؟الف.از یک سو، بدون تردید، حقانیت و مظلومیت ولی خدا، علی بن ابی طالب(ع) حتی برای نزدیک ترین دوستانش، هرگز چنین اثبات نمی شد و بسیاری از حقایق برای همیشه در هاله ای از ابهام و تردید باقی می ماند.
ب. مردم تا همیشه تاریخ می خواستند توجیه کنند که اگر امیرالمؤمنین زودتر روشنگری می نمود، از وی روی بر نمی گرداندند و با ابوبکر بیعت نمی کردند.(1)
ج. هرگز چهره مخالفان، این گونه برای کسی جز معصومان(ع) بر ملا نمی شد، و آنان می توانستند با تبلیغات، چهره ای وارونه از آن مقطع تاریخ به تصویر بکشند .
و از سوی دیگر، در صورت سکوت زهرای مرضیه(ع)،مخالفان برای مشروع جلوه دادن و اظهار ارادتشان نسبت به حضرت رسول (ص) بالاترین تجلیل و احترام را در مورد حضرت فاطمه (ع) به جا می آوردند،
شاید در این زمینه حتی گوی سبقت را از پیامبر اکرم(ص) می ربودند، بالاترین هدایا و عظیم ترین ثروت ها و امکانات را به ایشان پیشنهاد می کردند. سرانجام به شاعران دستور مدیحه سرایی درباره حضرت، و به راویان دستور نقل فضایلش را می دادند و از این رهگذر، چه بسیار دیده ها که بر حقایق می بستند.
آری، اهمیت دفاع حضرت فاطمه (ع) در مقابل دستگاه خلافت را می توان این گونه تحلیل نمود؛ حضرت صدیقه(ع) از جان، مال، فرزند، حیثیت، مقام و موقعیت خویش چشم پوشید تا ولایت و دین خدا بماند.
نتیجه:
از آن رو که «ولی»، نام خداست، ولایت هرگز منقطع نمی شود و انبیا و اولیای الهی مظهر ولایت الهی اند، پس اطاعت و دفاع از ولایت آنان امری واجب و ضروری است.حضرت فاطمه زهرا(ع)، اسوه کامل ولایت مداری و دفاع از این حریم مقدس است. گام های سیاسی و دفاعی حضرت گویای آن است که مشی سیاسی آن حضرت، آگاهانه و توأم با بینش و بصیرت، اندیشیده و حساب شده، گزینش شده و مبتنی بر ایمان و عقیده است.
راستی که حضرت قدسیه فاطمه (ع) فرقان خداوند- عزوجل- است. پیروان راستین حق را از مدعیان دروغین جدا می سازد . حضرت با حیات و مماتش دفاع از ولایت را به ما می آموزد و به ما می فهماند که جدایی از ولایت، ذلت همیشگی و حمایت از ولی زمان، عزت ابدی است.
از این رو، بر هر فردی که داعیه اسلام و مسلمانی دارد واجب و ضروری است که برای حیات و حفظ دین الهی، همچون مقتدای خویش حضرت صدیقه کبری (ع) با تمام توان از ولی و رهبر عصر خویش اطاعت و دفاع نماید.
پینوشتها:
1- اشاره به آیه مباهله که در جریان مباهله، پیامبر (ص ) به عنوان نفس خود، امیرالمؤمنین (ع) را به همراه بردند.
2- ابی لیلی غفاریه می گوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: «به زودی بعد از من فتنه ای به پا خواهد شد؛ بر شماست که در این هنگام به علی بن ابی طالب پناهنده شوید و از او دست برندارید، که اولین کسی است که ایمان آورده و در قیامت هم اولین کسی است که با من مصافحه می کند؛ و او صدیق اکبر است و او فاروق این امت و یعسوب دین است.»(متقی هندی، 1405ق، ص405)
3- منظور اهل بدر کسانی هستند که در جنگ بدر (اولین جنگ اسلام) شرکت داشته اند.
4- حضرت زهرا (س) گاهی بر سر قبر رسول خدا (ص) گاهی بر سر قبر شهدای احد و زمانی به قبرستان بقیع می رفتند وهمه این مراکز محل تجمع مسلمانان بود.
5- منظور، ابوبکر (خلیفه اول) است.
6- رافع بن رفاعه خطاب به حضرت(ع) عرضه داشت: ای سرور زنان! اگر علی (ع) قبل از اینکه مردم با ابوبکر بیعت کنند، با آنان سخن می گفت و روشنگری می نمود، ما از او رویگردان نمی شدیم و با فرد دیگری بیعت نمی کردیم! حضرت (ع) فرمود: مرا به حال خود بگذار، که خداوند بعد از جریان غدیر خم برای هیچ کس عذر و بهانه ای قرار نداده است.(مجلسی، 1403ق، ج30، ص124)
منابع
* قرآن کریم.1.آشتیانی، جلال الدین؛ شرح فصوص الحکم؛ چ3، تهران: علمی و فرهنگی،1386ش.
2.اسلامی، علی؛ عید ولایت(گردآوری و تنظیم از آثار آیت الله جوادی آملی)؛ قم: مرکز نشر اسراء، 1379ش.
3.امینی نجفی، عبدالحسین احمد؛ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب؛ ط.الرابعه، ج7، تهران: دارالکتب الاسلامیه،1366ش.
4. بابا کریم، عذراء، «بینش سیاست حضرت زهرا(ع)»، فصلنامه بانوان شیعه، سال اول، ش2، زمستان 1383.
5. پورسید آقایی، مسعود؛ چشمه در بستر (تحلیلی از زمان شناسی حضرت زهرا(ع))؛ چ2، قم:حضور، 1375ش.
6. جوادی آملی، عبدالله؛ شمیم ولایت؛ قم: مرکز نشر اسراء، 1381ش.
7. ــــ ولایت فقیه «ولایت، فقاهت، عدالت»؛ قم: مرکز نشر اسراء،1379ش.
8. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ القرآن الکریم؛ تحقیق صفوان داوودی؛ دمشق: دارالقلم، 1421ق.
9.سبحانی، جعفر؛ اصالت روح از نظر قرآن؛ چ2: قم: مؤسسه امام صادق(ع)، 1377ش.
10.صدوق، محمد بن علی؛ من لا یحضره الفقیه؛ ترجمه جواد غفاری؛ چ2، ج1، تهران: صدوق،1376ش.
11. طباطبایی؛ سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج6، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1391ق.
12.طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج علی اهل اللجاج؛ ترجمه بهزاد جعفری؛ چ2، ج1، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1381ش.
13. طوسی، محمد بن حسن، الامالی؛ قم: دارالثقافه، 1414ق.
14.عابدینی، احمد؛ «چرا حضرت زهرا (ع) این گونه خطبه خواند؟؛ نشریه پیام زن؛ سال یازدهم، ش3، 1386/3/27.
15. قائمی، علی؛ در مکتب فاطمه (ع)؛ چ128، تهران: امیری، 1371ش.
16.قیصری، داوود؛ شرح فصوص الحکم؛ تحقیق علامه حسن زاده آملی؛ قم: بوستان کتاب، 1382ش.
17. متقی هندی، علی بن حسام؛ کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال؛ ج6، بیروت: مؤسسة الرساله، 1405ق.
18. مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ ط.الثانیه، مجلدات 30، 37 و 43، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403ق.
19.هلالی عامری، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد (ص) ترجمه اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی؛ چ2، قم: دلیل ما، 1380ش.
فصلنامه علمی- ترویجی مباحث بانوان شیعه شماره-24
منبع اصلی:
سیده شیدا سالاری: طلبه سطح سه حوزه حضرت عبدالعظیم (ع)
زهرا امی:دانشجوی دکتری رشته فلسفه و کلام دانشگاه علامه طباطبائی (ره)
https://article.tebyan.net/UserArticle/AmpShow/795923
https://karevansadeghiye.irحضرت زهرا (ع) و ولایت مداری()
* این مقاله در تاریخ 1402/10/13 بروز رسانی شد.