در جست و جوی راز جاودانگی(3)

اما اکنون گریزی به دنیای باستان می زنم و به یک روش باستانی رسیدن به بی مرگی اشاره می کنم که نزدیک به تناسخ فناورانه است، اما با یک فناوری طبیعی. انسان،
سه‌شنبه، 7 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در جست و جوی راز جاودانگی(3)
در جست و جوی راز جاودانگی(3)
 





 
اما اکنون گریزی به دنیای باستان می زنم و به یک روش باستانی رسیدن به بی مرگی اشاره می کنم که نزدیک به تناسخ فناورانه است، اما با یک فناوری طبیعی. انسان، شاید ناآگاهانه، پس از آن که کم کم از حیوانیت فاصله می گرفت و دارای من و هویت فردی می شد، علاوه بر تولیدمثل جنسی که روشی برای مقابله با مرگ فیزیولوژیکی است، راه دیگری را نیز برای مبارزه و فائق آمدن بر مرگ هویتی ابداع کرد. او تلاش می کرد که نسخه ای از شخصیت خود را در فرزندش بنگارد و به یادگار بگذارد و آنگاه با خیالی آسوده چشم از جهان فروبندد. این روش برای مردمان ساده دل و ساده زی جواب می داد اما همان گونه که پیش تر گفتم، مردمان خاصی که گیلگمشِ اسطوره ای نماد آنان است، دیر زمانی است که از درد جاودانگی سخن گفته اند و در پی مرهمی و درمانی بر آن می گردند. اما روش ساده مردمان باستان چه بود؟
مردی صنعتگر را در چند هزار سال پیش در خیال خود مجسم کنید که پسری برایش به دنیا آمده و چهره اش با او مو نمی زند. مردْ مثلاً سفالگر است و هر روز صبح با خواندن خروس از خواب برمی خیزد و پسر را بیدار می کند و بعد از صبحانه ای با هم به کارگاه می روند. پدر اندک اندک راز و رمز و فوت و فنّ کار را به پسر می آموزد. پسر روز به روز به پدر شبیه و شبیه تر می شود. شب ها که از کار، خسته به خانه برمی گردند، مرد از گذشته ها و از اجداد برای پسر می گوید و پسر با تمام وجود می شنود و به خاطر می سپارد و به خواب می رود. این تصاویری که پدر از خاطراتش و از گذشته ها و از آموخته ها برای پسر می گوید، در لوح ذهن فرزند حک می شود. این داشته های ذهنی پدر است که به تدریج به ذهن پسر انتقال یافته است. اکنون پدر در بستر مرگ افتاده است. پسر در آستانه در ظاهر می شود و چشمان پدر که به او می افتد، انگار خود اوست که جوان و تندرست پیش رویش ایستاده است. او با خیالی آرام چشم از جهان فرو می بندد و می داند که هنوز زنده است. چندی بعد یکی از آشنایان که پسر را می بیند و شنیده بوده که پدر از دنیا رفته، ناگهان یکه می خورد! اما پس از چند لحظه دست و پای خود را جمع می کند و چیزی می گوید که ترجمه عامیانه امروزی آن این است: "هر چی اون مرحوم خوابیده تو راه بری، انگار سیبی که از وسط نصف کرده باشن! درست پا گذاشتی جای پای پدرت..."
و بدین ترتیب مرد، هنوز زنده است ودارد بر تجربه ها و داشته های ذهنی میراث برده می افزاید و پسری دارد و...
این همان فرایندی است که در آن، الگوهای ذهنی انسانی به کالبدی دیگر منتقل می شود. باز هم بر سر سخن خود برمی گردم که "ثبات الگوها" کلید بی مرگی است؛ بی مرگی هویتی و نیز بی مرگی فیزیولوژیک، هر دو. ثبات الگوهای جسمانی بی مرگی فیزیولوژیک را در پی دارد و ثبات الگوهای ذهنی بی مرگی هویتی را. رودخانه ای را در نظر آورید که آب به آرامی در آن جریان دارد. ذرات آب مدام در حال گذر و نوشیدن و تغییرند، اما هرچه به رودخانه می نگریم همان است که بود. چرا؟ چون الگوی بستر رودخانه و مختصات جغرافیایی آن ثابت است؛ دست کم در مقام مقایسه با سرعت تغییرات وجود ما انسان ها ثابت است، هر چند در طول زمان های طولانی تغییر می کند و بسترش جابه جا می شود. این تغییر، مانند تغییرات شخصیتی انسان ها در درازمدت است.
***
اینجا دست کم دو مشکل مفهومی یا دو پرسش اساسی وجود دارد:
1- آیا شخص دوم که حاصل از انتقال هویت اولی به کالبدی تازه است، درست و دقیق و عیناً همان اولی خواهد بود؟
2- آیا احساس پیوستگی هویت فرد اول که برای او مترادف با تداوم بودنش است، در این انتقال خدشه دار نمی شود؟
هر کس به اجراهای مختلف یکی از آثار "جورج فریدریش هَندِل" گوش داده باشد، و یا به دو اجرای مختلف از هر نوع موسیقی، حتماً تفاوت هایی را میان آنها حس کرده است. اصلاً انگار تساوی صددرصد در این دنیای واقعی نشدنی است. اما من می خواهم بگویم که خود من نویسنده یا شمای خواننده هم همانی نیستیم که در آغاز این متن بودیم. اندازه این تفاوت از فردی به فرد دیگر و از لحظه ای به لحظه دیگر فرق می کند. شاید کسی در میان ما باشد که در پایان خواندن این مطلب، تغییر بزرگی در اندیشه اش حاصل شود؛ البته امیدوارم؛ در این صورت می توان گفت که این فرد به کلی دگرگون شده است. شاید برایتان پیش آمده باشد که کسی را بعد از مدتی ببینید و پس از اندک زمانی که با او می گذرانید، به او بگویید: "تو دیگه اون آدم سابق نیستی!"، و این واقعیت دارد. پس وجود تغییراتی کم یا زیاد، میان دو فرد، یکی مبدأ انتقال هویت و دیگری مقصد آن، چیز تازه ای نخواهد بود. هیچ کس با شنیدن "چهارفصل ویوالدی" که اجرای جدیدی از آن در حال نواختن است، نام دیگری جز چهار فصل بر آن نخواهد گذاشت؛ چرا که الگو ثابت است و همان الگویی است که آهنگ ساز نوشته است. هرچند که نوازنده جدید کسی مثل "نایجل کِندی" باشد و در برخی موارد به هوای دل خود بنوازد و از اصل نت های نوشته شده قدری فاصله بگیرد.
اما در خصوص پرسش دوم، که گویا عمده ایرادی است که گوشه و کنار بر چنین فرضیه ای برای بی مرگی وارد می شود، باید گفت که پیوستگی هشیاری، توهمی بیش نیست. در طی زندگی بارها و بارها هشیاری ما قطع می شود و جدای از حالت غما و بیهوشی و آسیب های مختلف که گاه وبیگاه گریبان کسی را می گیرد، همه ما هر شب قطع جریان هشیاری را تجربه می کنیم. وقتی که می خوابیم، دیگر هشیار نیستیم و بخش هایی از مغز به کار خود ادامه می دهند که به ناخودآگاه مربوط اند. چرا صبح ها که برمی خیزیم گمان داریم همانیم که دیشب خوابیده است؟ چون از شب تا به صبح، الگوها و داشته های ذهنی تقریباً صددرصد دست نخورده باقی می ماند. صبح که هشیاری بیدار می شود، به سوابق خود مراجعه می کند و براساس آنها پیش می رود. هشیاری ما عادت کرده که هر روز صبح همان هایی را به یاد بیاورد که صبح های قبل. اگر خواب خوابیده باشیم و به آخرین لحظاتی که به یاد داریم فکر کنیم، آخرین لحظات قبل از خواب را به خاطر خواهیم آورد. بدین ترتیب، هشیاری مدام در حال خاموش و روشن شدن است. پس مهم این است که هشیاری، براساس الگوهای پیشین دوباره به کار آغاز کند؛ و این مهم در انتقال داشته های ذهنی از کالبدی به کالبد دیگر برقرار خواهد بود. کافی است پیش از انتقال هویت، فرد خود را آماده کند که قرار است بخوابد و وقتی از خواب چشم باز می کند، قرار است خود را در کالبدی جدید ببیند.
***
پس مهم الگوست. این الگو را حتی می توان در جایی حفظ کرد و پس از مدتی در کالبدی تازه دمید. یعنی ما مجبور نیستیم که بی درنگ این الگو را در کالبد تازه قرار دهیم و آن را راه بیندازیم. می توانیم تا هر زمان صبر کنیم و هر وقت لازم شد یا هر موقع که خواستیم، الگوی نگهداری شده را به پیکر جدید وارد کنیم. پس ما می توانیم در جایی ثالث الگوی هویتی را محفوظ نگه داریم و این محل می تواند روی هر ابزار یا وسیله مصنوعی یا طبیعی مناسبی باشد. بدین ترتیب شاید بتوان‌آن را هم چون یک نسخه پشتیبان (یا بَک آپ، Backup) رایانه ای دانست. می توان در بازه های زمانی مشخص این نسخه پشتیبان را تهیه کرد و در صورت لزوم به کار برد. این "در صورت لزوم" که می گویم، همان روز مباداست. یعنی مواقعی که مرگ در اثر سانحه ای حادث می شود؛ ناگهانی و غیرمنتظره. این نوع مرگ را هرگز شاید نتوانیم از صحنه زندگی حذف کنیم، پس شاید نیازمند راهی برای بی اثر کردن آن باشیم؛ و نگه داشتن این نسخه پشتیبان، راه آن است. ما می توانیم مدام، مثلاً در هر سه ماه، این نسخه را تهیه کنیم و در صورت بروز حادثه، حداکثر همان سه ماه آخر زندگی را از دست می دهیم و با انتقال همان نسخه پشتیبان به کالبد تازه ای که فراهم می آید، آن فرد زندگی خود را دوباره از سه ماه قبل شروع می کند. نکته این است که در پایان فرایند تهیه نسخه پشتیبان، فرد این ذهنیت را نیز باید در پایان نسخه در حال تهیه قرار دهد که: "من ممکن است بیش از این زندگی کرده باشم، اما بخش آخر آن را از دست داده ام."
در اینجا باید به یک نکته مهم توجه کرد که اگر کالبد یا کالبدهای دیگری هم در کار بود و نسخه مذکور در آنها نیز نوشته می شد، برای ما مشکلاتی پدید می آمد. در این حالت، مسئله تکثیر فرد پیش می آید و به معضلی برمی خوریم که من آن را بحران هویت می نامم. فرض کنید نسخه برداری انجام شود و این نسخه در دو کالبد نوشته شود. در لحظه صفر این دو کالبد یک هویت دارند اما پس از شروع به زندگی، آن دو به دلیل این که از دو زاویه و نقطه دید متفاوت به هستی نگاه می کنند و طبعاً به دلیل این که اوضاع بر هر کدام جور دیگری می گذرد، هرچه زمان بگذرد شخصیت آنها تفاوت بیشتری پیدا خواهد کرد و از هم فاصله خواهند گرفت. این مسئله باز هم وجود خواهد داشت اگر پس از نسخه برداری و نسخه گذاری در کالبد جدید، فرد اصلی هم در کنار نسخه و کابد جدید به زندگی در همان کالبد اصلی ادامه دهد. در واقع، باز هم همان دو هویت موازی را خواهیم داشت که به تدریج از هم فاصله می گیرند. حالا فکر کنید با وجود دو نسخه یا دو هویت موازی، کدام یک را باید اصل بدانیم و کدام را فرع؟ این حالت مثل این می ماند که هر کدام از ما همین الآن فکر کنیم که یک نفر دیگر عین ما در این دنیا وجود دارد. همزاد ما واقعاً وجود دارد و پیرزن ها و پیرمردهای قدیم حق داشته اند اگر داستان هایی درباره همزاد برای ما تعریف می کرده اند. به نظر من، برای حفظ اثربخشی روش تناسخ نوین، باید اطمینان حاصل کنیم که در هر لحظه تنها یک نسخه فعال از هر هویت وجود دارد. بدین ترتیب در هنگام نسخه برداری، به جای رونوشت گرفتن صرف و نوشتن آن در جای دیگر، باید پس از رونوشت برداشتن، نسخه اصلی پاک شود و بعد این رونوشت در کالبد جدید نوشته شود تا انحصار به فرد هویت اصلی حفظ شود. به زبان رایانه ای، به جای (Copy) و پِیست (Paste)، باید کات(Cut) و پِیست کنیم. در این صورت است که امکان پدید آمدن بحران هویت را از میان خواهیم برداشت.
به هر ترتیب، نبرد انسان با مرگ نبردی آگاهانه است که ادامه خواهد یافت و دیر یا زود به پیروزی انسان خواهد انجامید. انسان نشان داده است در نبردهایی که بر مبنای خرد خودپای به میدان گذاشته، عموماً پیروز بوده است. این بار نیز امیدها بسیار است. تنها کاری که باید بکنیم، به قول "استیون هاوکینگ"، این است که به سخن گفتن ادامه دهیم(1). او سخن گفتن را دلیل آزادی نیروی تخیل انسان می داند و عاملی که باعث شده تمدن بشر به نقطه امروزی برسد. پس باید بکوشیم که اندیشه های خود را به هم پیوند دهیم.

پی نوشت ها :

1-Keep Talking

منابع:

1- فیزیولوژی انسان، گریسهایمر و ویدمن، ترجمه فرخ شادان و ابوالحسن حکیمیان، چاپ هشتم، 1370، تهران، انتشارات پیام.
2- دانش نامه آزاد اینترنتی ویکی پدیا (سابقه مطالب موجود زیر مدخل Immortality).
منبع:دانشمند-ش551

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
خالد قدومی: باکسی که دنبال ترور است نمیشود مذاکره کرد
play_arrow
خالد قدومی: باکسی که دنبال ترور است نمیشود مذاکره کرد
شورای امنیت سازمان ملل به یک ناظر منفعل و بی‌قدرت تبدیل شده
play_arrow
شورای امنیت سازمان ملل به یک ناظر منفعل و بی‌قدرت تبدیل شده
یک سال حبس برای خرید، فروش، حمل و نگهداری مواد مخدر در کشور عراق
play_arrow
یک سال حبس برای خرید، فروش، حمل و نگهداری مواد مخدر در کشور عراق
ملی‌پوش سنگ‌نوردی: من به‌خاطر مردمم و شهیدانی که برای کشور خون دادند ماندم
play_arrow
ملی‌پوش سنگ‌نوردی: من به‌خاطر مردمم و شهیدانی که برای کشور خون دادند ماندم
منهدم شدن خودروهای زرهی ارتش رژیم صهیونیستی در کرانه باختری
play_arrow
منهدم شدن خودروهای زرهی ارتش رژیم صهیونیستی در کرانه باختری
حزب‌الله: مقر تیپ گولانی را هدف قرار دادیم
play_arrow
حزب‌الله: مقر تیپ گولانی را هدف قرار دادیم
ژاپنی‌ها در این مکان عمومی اصلاً حرف نمی‌زنند!
play_arrow
ژاپنی‌ها در این مکان عمومی اصلاً حرف نمی‌زنند!
پاداش کشورهای مختلف برای مدال‌آوران المپیک
play_arrow
پاداش کشورهای مختلف برای مدال‌آوران المپیک
زیباترین تکنیک در مسابقات تکواندو المپیک 2024
play_arrow
زیباترین تکنیک در مسابقات تکواندو المپیک 2024
نماز روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان
نماز روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان
نماز روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان
نماز روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان
آرین سلیمی و مهران برخورداری روی دوش مردم در بدو ورود به کشور
play_arrow
آرین سلیمی و مهران برخورداری روی دوش مردم در بدو ورود به کشور
کشف بقایای اسکلتی یک مرد و زن و گنجینه‌ همراه آن‌ها متعلق به ۲ هزار سال پیش
play_arrow
کشف بقایای اسکلتی یک مرد و زن و گنجینه‌ همراه آن‌ها متعلق به ۲ هزار سال پیش
نجف و شور اربعین حسینی
play_arrow
نجف و شور اربعین حسینی
زیارت کربلا در بیان امام صادق (ع)
play_arrow
زیارت کربلا در بیان امام صادق (ع)