تقسیم مفاهیم کلی از دیدگاه فلاسفه مشاء(3)

ملاهادی سبزواری برای تمایز میان اقسام معقولات، اقسام عروض را مطرح کرده‌ است. البته این معیار را قبل از وی نیز عبدالرزاق لاهیجی در کتاب شوارق الالهام مطرح کرده بود.
دوشنبه، 13 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تقسیم مفاهیم کلی از دیدگاه فلاسفه مشاء(3)
تقسیم مفاهیم کلی از دیدگاه فلاسفه مشاء(3)

نویسنده : غلامرضا ابراهیمی مقدم



 

معیار تقسیم مفاهیم کلی از نظر سبزواری

ملاهادی سبزواری برای تمایز میان اقسام معقولات، اقسام عروض را مطرح کرده‌ است. البته این معیار را قبل از وی نیز عبدالرزاق لاهیجی در کتاب شوارق الالهام مطرح کرده بود. (لاهیجی، بی‌تا: 1/ 71 و 72)
به نظر سبزواری، وقتی محمولی عارض بر موضوعی می‌شود و موضوع به آن محمول متصف می‌گردد، دو نسبت متصور است: یکی عروض محمول بر موضوع و یکی اتصاف موضوع به محمول. وقتی این دو را با توجه به ظرف عروض و اتصاف با یکدیگر می‌سنجیم، سه حالت پیدا می‌شود. به بیان دیگر، عروض محمول بر موضوع سه گونه است:
1. عارضی که ظرف عروض آن بر معروض خودش و ظرف اتصاف آن معروض به عارض، هر دو در خارج است. این¬گونه عارض‌ها معقولات اولی هستند؛ مثلاً وقتی می‌گوییم «زید قائم» قیام عارض بر زید است و عروض قیام بر زید در ظرف خارج است و زید هم در ظرف خارج، متصف به قیام است.
2. عارضی که ظرف عروض آن بر معروض و ظرف اتصاف معروض به آن عارض، هر دو در ذهن است؛ مثل کلیت که در ظرف ذهن عارض انسان می‌شود. کلیت یک امر عینی نیست. بنابراین کلیت انسان یک امر ذهنی است؛ ولی انسان یک امر عینی است، یعنی در ظرف ذهنِ انسان کلی است، نه در خارج. پس معروض کلیت، انسان ذهنی است، نه انسان خارجی.
3. عارضی که عروض آن بر معروض در ذهن می‌باشد و ظرف اتصاف معروض به عارض خارج باشد. مفاهیمی هستند که در ذهن بر معروض خود عروض پیدا می‌کنند؛ ولی معروض در ظرف خارج به اینها متصف می‌شود و در خارج عروضی نیست؛ زیرا عارض در خارج، غیر از وجود معروض خودش وجودی ندارد. با اینکه وجودی در ظرف خارج ندارد، مع ذلک معروض در ظرف خارج متصف به این عارض است؛ مثلاً انسان ممکن است یا واحد است. در اینجا مقصود آن است که انسان در ظرف خارج، متصف به امکان یا وحدت می‌شود و از طرف دیگر، خود امکان یا وحدت در خارج وجود مستقل ندارند تا عارض بر غیر بشوند. پس انسان در عین اینکه صفت انسان است، در خارج عارض انسان نیست. لذا می‌گوییم ظرف اتصاف آن خارج و ظرف عروضش ذهن است.(سبزواری، 1413: 1/ 165، مطهری، 1372: 5/277، همو، 1366: 2/ 103 ـ 105)
قسم اول عروض را معقولات اولی و قسم دوم را معقولات ثانی منطقی و قسم سوم را معقولات ثانی فلسفی می‌نامند.

اشکال شهید مطهری به نظریه سبزواری

شهید مطهری پس از تقریر و توضیح نظریه سبزواری درباره معیار تقسیم معقولات، آن را نقد کرده، اشکالاتی را به آن وارد می‌نماید:
1. چه لزومی دارد مقسم همه این اقسام را عارض یا محمول قرار بدهیم و بگوییم هر وقت عارضی بر معروضی و یا محمولی بر موضوعی حمل شود، آنگاه آن عارض یا معقول اول است یا معقول ثانی فلسفی و یا معقول ثانی منطقی. براساس این مقسم، معقولات به معانی و مفاهیمی که عارض یک امری دیگر هستند، اختصاص پیدا می‌کند و چیزی که عارض و محمول نیست، نه معقول اول است و نه معقول ثانی، درحالی¬که مسلماً جزء معقولات است؛ مثلاً انسان و کلیه ماهیات نوعیه، عارض بر چیزی نیستند. بر اساس معیار سبزواری، باید داخل هیچ یک از معقولات نباشند، درحالی¬که به طور قطع، جزء معقولات اولی هستند؛ چه عارض بر ماهیت دیگر شده باشند یا نه. بنابراین لزومی ندارد یک معنای معقول عارض باشد تا بگوییم معقول اولی است و یا معقول ثانی. (1372: 5/279؛ 1366: 2/108)
2. چه معیار و مبنای صحیحی برای تفکیک بین عروض و اتصاف و نیز تفکیک بین ظرف عروض و ظرف اتصاف وجود دارد. آیا واقعاً در هر قضیه‌ای دو نسبت وجود دارد که گاهی ظرف یکی از دو نسبت با دیگری مختلف می‌شود. اگر ما موضوعی و محمولی داشته باشیم «زید قائم» میان زید و قیام، یک رابطه‌ای هست؛ این رابطه را وقتی به زید نسبت بدهیم، اسمش اتصاف است و همین رابطه اتحاد را وقتی به قیام نسبت بدهیم، اسم آن عروض است. دو چیز نیست که ما هم اتصاف زید به قیام در خارج داشته باشیم و هم عروض قیام برای زید که این هم در خارج است. علاوه بر اینکه، این فرق اعتباری برای اینکه ظرف این دو را از یکدیگر جدا کند، کافی نیست؛ زیرا فرض این است که یک نسبت است که دو اعتبار دارد و نمی‌شود ظرف نسبت، به یک اعتبار، ذهن و به اعتبار دیگر خارج باشد. لذا در قسم سوم که بین ظرف عروض و ظرف اتصاف تفکیک می‌شود، کمی غریب به نظر می‌رسد. (1366: 2/109؛ 1372: 5/280)
3. اینکه در قسم سوم (معقولات ثانی فلسفی) گفته می‌شود ظرف عروض آن ذهن و ظرف اتصاف آن خارج است، درست نیست؛ زیرا آن چیزی که موضوع در خارج به آن متصف می‌گردد، مصداق محمول است و آن چیزی که در ذهن به موضوع ملحق می‌شود، مفهوم محمول است. علاوه بر اینکه کلمه عروض در اینجا به دو معنای مختلف به کار رفته است؛ آنجا که گفته می‌شود ظرف عروض و ظرف اتصاف هر دو خارج است، از عروض، حلول وجودی قصد شده است (عروض به اصطلاح باب مقولات) و آنجا که گفته می‌شود ظرف عروض، ذهن و ظرف اتصاف خارج است، از عروض معنای حمل شیء خارج از ذات قصد شده است. (همان: 283)
4. اینکه در قسم دوم (معقولات ثانی منطقی) گفته می‌شود ظرف عروض و ظرف اتصاف هر دو ذهن است، خالی از اشکال نیست؛ زیرا در قسم اول (معقولات اولی) که گفته می‌شود ظرف عروض و اتصاف هر دو خارج است، منظور این است که موضوع در خارج به محمول متصف می‌شود و محمول هم در خارج عارض بر موضوع و ضمیمه آن می‌گردد؛ به طوری که وجود موضوع و وجود محمول در عین اینکه با یکدیگر متحدند، از یک جنبه دیگر از هم متمایزند و آنچه بالذات ما به ازای محمول است، مرتبه خاصی از وجود است که بر اصل وجود موضوع اضافه شده است. حال اگر منظور از عروض و اتصاف در قسم دوم (معقولات ثانی منطقی) همین معنا باشد، باید محمول در ذهن، ضمیمه موضوع شده باشد، نظیر ضمیمه شدن هر حالّی به محلّ خود؛ حال آنکه هر چند مانعی ندارد که یک حقیقت نفسانی دارای عرض نفسانی باشد، انضمام یک وجود غیر ذهنی به یک مفهوم ذهنی از آن جهت که ذهنی و قیاسی است، بی‌معناست. البته واضح است که هیچ یک از این عوارض وجود ذهنی، یک شیء خارجی نیستند. به علاوه ما می‌دانیم مواردی که به عنوان مثال برای معقولات ثانی منطقی آورده می‌شود، مانند کلیت و نوعیت برای انسان، یک حقیقت نفسانی نیست که ضمیمه وجود انسان در ذهن شده باشد؛ بلکه کلیت انسان به معنای اطلاق و رهایی و عدم تقید مفهوم انسان به هر چیز دیگر است. (همان: 283 و 284)
در حقیقت، معقولات ثانی منطقی به معقولات ثانی فلسفی شبیه‌تر است تا به معقولات اولی. همان‌طور که به ازای مفاهیم فلسفی در خارج چیزی وجود ندارد و وجود خارجی مفاهیم فلسفی عین وجود موضوع آنهاست، همین طور به ازای مفاهیم منطقی در ذهن چیزی وجود ندارد؛ بلکه وجود این اوصاف با موصوفات آنها در ذهن یکی است و این طور نیست که یک وجودی و حقیقتی به وجود دیگر ضمیمه شده باشد و از ضمیمه شدن آنها چیزی به وجود آمده باشد که اگر این ضمیمه نبود، آن چیز به وجود نمی‌آمد.

معیار تقسیم مفاهیم کلی از نظر علامه طباطبایی

علامه طباطبایی مفاهیم را در یک تقسیم به دو گونه حقیقی و اعتباری می‌داند:
ـ‌ «مفاهیم حقیقی» به آن دسته از مفاهیمی گفته می‌شود که گاهی با وجود خارجی موجود می‌شوند و آثار وجود خارجی بر آنها مترتب می‌گردد و گاهی با وجود ذهنی موجود می‌شوند و آثار وجود خارجی بر آنها مترتب نمی‌گردد. این نوع مفاهیم، همان ماهیات هستند.
ـ «مفاهیم اعتباری» آن دسته از مفاهیمی هستند که برخلاف مفاهیم دسته اول، گاهی در خارج و گاهی در ذهن موجود نمی‌شوند. این نوع مفاهیم را ذهن با نوعی فعالیت ساخته، بر مصادیق آنها منطبق می‌سازد. مفاهیم اعتباری به چند دسته تقسیم می‌شوند:
1. مفاهیم اعتباری فلسفی: این دسته از مفاهیم به لحاظ مصداق، دو دسته‌اند: دسته اول مفاهیمی هستند که حقیقت مصداق آنها در خارج بودن و داشتن آثار خارجی است، مانند مفهوم وجود و صفات حقیقی وجود، مانند وحدت، فعلیت، وجوب و ... در نتیجه مصداق این¬گونه مفاهیم هیچ¬گاه وارد ذهن نخواهد شد، چون حیثیت وجود ذهنی، عدم ترتب آثار خارجی است. لذا اگر مصداق این دسته مفاهیم که عین ترتب آثار و خارجیت است، وارد ذهن بشود، مستلزم انقلاب در حقیقت آنها خواهد بود؛ یعنی لازم می‌آید وجود خارجی در عین خارجی بودن، تبدیل به وجود ذهنی بشود و چنین چیزی محال است.
دسته دوم مفاهیمی هستند که حقیقت مصداق آنها نبودن در خارج است و هیچ¬گاه در خارج تحقق پیدا نمی‌کنند. مانند مفهوم عدم و امتناع و چون در خارج تحققی ندارند، در ذهن هم مصداقی ندارند. به تعبیر دیگر، نه در خارج مصداقی دارند و نه در ذهن، چون اگر در ذهن مصداقی داشته باشند، به امری منقلب می‌گردند که وجود خارجی را می‌پذیرد و این امر مستلزم اجتماع نقیضین است؛ زیرا فرض ما این است که چنین مفاهیمی نمی‌توانند در خارج وجود پیدا کنند.
2. مفاهیم اعتباری منطقی: مفاهیمی هستند که حقیقت مصداق آنها در ذهن بودن است، مانند مفهوم جنس، نوع، کلی و دیگر معقولات ثانی منطقی. مصداق این دسته از مفاهیم هیچ¬گاه در خارج تحقق پیدا نمی‌کند وگرنه موجود ذهنی به موجود خارجی منقلب می‌گردد.
3. مفاهیم اعتباری عملی و اجتماعی: آن دسته از مفاهیمی هستند که با یک فعالیت خاص ذهنی با عنوان استعاره حاصل می‌شوند که عبارت است از عاریت گرفتن مفهومی حقیقی و به کار بردن آن در حوزه اعمال. این مفاهیم برای غایات عملی و زندگی به عاریت گرفته شده است. از ویژگی‌های این دسته از مفاهیم آن است که دارای حدود منطقی نبوده، درباب آنها برهان جاری نمی‌شود؛ اما اینکه حد منطقی ندارند، از آن جهت است این دسته از مفاهیم از سنخ ماهیات نیستند و داخل در هیچ یک از مقولات نمی‌باشند. لذا جنس و فصل ندارند و در نتیجه حد منطقی هم ندارند. البته چنین مفاهیمی، تعریفی مستعار از حقایقی که این مفاهیم برای آنها عاریت گرفته شده‌اند، خواهند داشت.
علت عدم برهان‌پذیری آنها هم این است که مقدمات برهان باید از قضایای ضروری دائمی و کلی باشد و چنین اموری تنها در قضایایی که مطابق با نفس‌الامر هستند، وجود دارد و مقدمات اعتباری مطابق با نفس‌الامر نیستند.
از دیگر ویژگی‌های چنین مفاهیمی این است که قیاس جاری درباره آنها از نوع جدل است که از مشهورات و مسلمات تشکیل شده است. تعابیری که از این مفاهیم حاصل می‌شود، صدق و کذب‌پذیر نیستند؛ بلکه درباب این تعابیر می‌توان از مقبولیت (هنگام تأمین غایات) و مردودیت (هنگام عدم تأمین غایات) سخن گفت. (طباطبایی، 1422: مرحله 11، فصل 10)

نتیجه

فلاسفه اسلامی علی‌رغم اینکه در تقریر و بیان مطلب، تفاوت‌هایی با هم دارند و سیری تکاملی در شناسائی انواع مفاهیم داشتند، در اصل معیار تقسیم مفاهیم کلی اتفاق نظر دارند. هرگاه مصداق یک مفهوم به طور مستقیم در عالم خارج وجود داشته باشد، آن از مفاهیم ماهوی است و اگر مابازائی در خارج نداشته باشد، در صورتی که اوصاف اشیای ذهنی باشد، از مفاهیم منطقی است و در صورتی که هم اوصاف اشیای خارجی و ذهنی باشد، چنین مفهومی از مفاهیم فلسفی خواهد بود. مفاهیم فلسفی بیانگر کیفیت وجود اشیا هستند؛ اما مفاهیم منطقی بیانگر وصول به مجهول از طریق معلوم می‌باشند.
منابع:
- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، 1372، قواعد کلی فلسفه در فلسفه اسلامی، ج 2، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- ابن‌سینا، حسین بن عبدالله، 1376، الالهیات من الشفاء، تعلیقه حسن حسن‌زاده آملی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
- __________ ، 1404، التعلیقات، تصحیح عبدالرحمن بدوی، قم، مکتب الإعلام الاسلامی.
- بهمنیار، ابن‌مرزبان، 1375، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهری، تهران، دانشگاه تهران.
- جوادی آملی، عبدالله، 1375، رحیق مختوم، شرح حکمه متعالیه، قم، اسراء.
- حلی، حسن بن یوسف، 1415، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن حسن‌زاده آملی، قم، موسسة النشر الاسلامی.
- سبزواری، هادی، 1413، شرح المنظومة، تعلیقه حسن حسن‌زاده آملی، قم، ناب.
- سهروردی، شهاب‌الدین یحیی، 1363، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هنری کربن، ج 1 و 2، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، 1981، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج 1، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
- طباطبایی، سید محمد حسین، 1422، نهایة الحکمة، تعلیقه عباسعلی زارعی سبزواری، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
- طوسی، نصیرالدین محمد، 1375، اساس الاقتباس، تعلیقه سید عبدالله انوار، تهران، مرکز.
- فارابی، ابونصر محمد، 1408، المنطقیات، ج 3، تصحیح محمد تقی دانش پژوه، قم، مکتبه آیة الله المرعشی النجفی.
- فنایی اشکوری، محمد، 1375، معقول ثانی، تحلیلی از انواع مفاهیم کلی در فلسفه اسلامی و غرب، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، بی‌تا، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، ج 1، بی‌جا، بی‌نا.
- مطهری، مرتضی، 1366، شرح مبسوط منظومه، ج 2، تهران، حکمت.
- __________ ، 1372، مجموعه آثار، ج 5، تهران، صدرا
منبع فصلنامه آیین حکمت شماره 3

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط