نویسنده:فریده علوى*
چکیده
قرن بیستم شاهد ظهور چهرههاى شاخص نقد در عرصههاى ادبى، هنرى، سیاسى، اجتماعى و غیره بود. رولان بارت از جمله متفکران این دوران به شمار مىآید که توجه خاصى به ادبیات و زبان و در نتیجه به زبانشناسى داشته است. اما آنچه که بیشتر از همه آثارش مورد توجه خود او قرار گرفته، متن و لذت حاصل از آن، نوشتار، تاریخ و... بوده است. او با نوشتارى طنزآلود، دقیق، صریح و انقلابى، چهرهاى ابهامآلود و ناآرام از خود ارائه کرده است. بارت همواره با بسیارى از آوانگاردها و پیشکسوتان ادبى و جریانهاى فکرى نوین در تحلیل سخن و متن در ارتباط بود تا نفسى تازه در خوانش و نوشتار ایجاد نماید. از این رو، نوشتههایش در مسیر اندیشههاى فلسفى، نقد و روانشناسى دستخوش تحولات بسیارى گشته است. در واقع آنچه که بیش از هر چیز در آثار بارت به چشم مىخورد ناهمگونى است که در، یادداشتهاى شخصى روزمره با دید مىآید. در این یادداشتهاى شخصى روزمره، بارت تضادها و تفاوتهاى نوشتارى خود را عرضه مىنماید: از یکسو یادداشت نویسى روزانه و خاطرات نویسى از منظر زمانى، موضوعى، زبانى، شکلى و بالأخره اصالت آن را به شدت محکوم مىکند و از سوى دیگر برهههایى از خاطرات روزمرهى خود را به رشتهى تحریر درمىآورد و به چاپ مىرساند. مقالهى حاضر ضمن توجه به آثارى که به عنوان یادداشتهاى شخصى روزمره رولان بارت در نظر گرفته شدهاند، نحوهى تقابل بارت با این شیوهى نوشتار را به تصویر مىکشد: تقابلى که در نهایت منجر به پیدایش شکل نوینى از یادداشت نویسى مىشود که برخلاف ماهیت درونگراى آن برونگرا و مخالف هرگونه بازنویسى آینهوار واقعیت مىگردد.کلیدواژه: یادداشتهاى شخصى روزمره، تضاد، ناهمگونى، نوشتار
یادداشت های شخصی روزمره
یکى از انواع ادبى که توجه نویسندگان را در طول قرن بیستم و حتى امروزه به سوى خود معطوف داشته و موافقان و مخالفان را مسحور خود ساخته، دفتر خاطرات یا یادداشتهاى شخصى روزمره (Journal intime) است. این نوع نوشتار گاه روایى است و گاه استدلالى، گاه پیوسته است و گاه چندپاره و ناپیوسته؛ زمانى اعمال راوى را به تصویر مىکشد و گاه خویشتن را. اما به هر شکلى که ظاهر شود و علىرغم گوناگونى اشکال آن، این نوع ادبى، »مأمن و معبد درونى و باطنى« نگارندهى آن را روى صحنهى نمایش مىآورد. از این رو، از فنولون (Fenelon) گرفته تا بنژمن کنستان (Benjamin Constant)و حتى در آستانهى قرن بیستویکم، این نوع ادبى مورد سؤال بسیارى از نویسندگان و منتقدان قرار گرفته است. در پایان قرن هجدهم، ژان ژاک روسو (Jean Jacques Rousseau) با نگارش کتاب اعترافات (1959) (در صفحات 1148 - 1153 - 1155 این کتاب، ژان ژاک روسو می نویسد:« به مرور دریافته ام که غالبا هر انسانی، حتی آنهایی که بیشتر از همه مدعی شناخت انسانهای دیگر هستند، فقط خود را شناخته اند، آن هم در صورتی که بپذیریم کسی می تواند به خودشناسی دست یابد، زیرا چگونه می توان فقط از طریق روابطی که در درون فرد است به شناخت او دست یافت، بدون این که آن را با هیچ چیز دیگری مقایسه کرد؟ وانگهی شناخت ناقصی که از خود داریم، تنها ابزاری است که برای شناخت دیگران به کار می بریم، آن گاه مصداق خود را عمومیت می دهیم. [...] کمتر انسانی به چنین عملی دست می زند، هیچ کس مطالبی را که درباره ی خویش خواهم گفت تاکنون نگفته [...] اما از خواننده ی این نوشته ها می خواهم که به تقلید از من پرداخته، به درون خویشتن اش وارد شود آن گونه که من عمل کردم و در اعماق وجدانش، البته اگر چنین جسارتی دارد، با خود بگوید: من بهتر از این مرد هستم. ») به طرح رابطهى میان جنبهى باطنى و خصوصى یادداشتهاى روزمره و مضمون صداقت در آنها پرداخت. از آن زمان به بعد، نگارش جنبههاى خصوصى - شخصى و باطنى افراد در این نوع نوشتار از دو منظر متفاوت مورد توجه قرار گرفت: از یک سو، این امر گاه به جهت گریز از نوشتار تصنعى و ساختگى و در جهت ارضاى نیاز به خودشناسى صورت گرفته است و از سوى دیگر در راستاى عام گریزى و با ماهیتى خصوصى و حتى محرمانه انجام پذیرفته و با هدف چاپ شدن به نگارش در نیامده است. در واقع، همین دومین جنبه است که با ماهیت ادبیات خصوصى و باطنى مأنوستر مىنماید. در این صورت، مورد اول را مىتوان در عرصهى ادبیات شخصى قرار داد. چنین ادبیاتى یادآور سراسر یک زندگى است یعنى همانطورى که رولان بارت مىگوید: »مطالعات، بیمارىها، انتصابها« و همچنین »برخوردها، دوستىها، عشقها، سفرها، کتاب خواندنها، لذتها، هراسها، باورها، سرخوشىها، خوشبختىها، خشمها، تشویقها« )بارت 1975: 185(.از منظر رولان بارت در درجهى صفر نوشتار(بارت، 1972) (بارت در آخرین صفحه ی این کتاب می نویسد:« چندگونه شدن اسلوب های نوشتار، ادبیات نوینی را پی ریزی می کند، به گونه ای که این ادبیات، جز برای فراشد به یک طرح، زبان خود را اختراع نکند: ادبیات به آرمانشهر زبان بدل می گردد ») میان زندگى و خلق ادبى رابطهى تساوى وجود دارد، به گونهاى که او موجودیت خود را حاصل نوشتار مىیابد. او »پیانو زدن خود را ضبط(بارت، رولان، )1383(، رولان بارت نوشته ی رولان بارت، ترجمه ی پیام یزدانجو، تهران، نشر مرکز، ص 71) مىکند تا نخست خود را بشنود، ثانیا »مادیت محض موسیقى« باخ و شومان را )همان( و سرانجام »گذشتهى نوازندگى«اش »با حال شنوندگى«اش انطباق یابد، تفسیر فسخ شود و چیزى جز موسیقى نماند. (همان) نوشتن خاطرات و نوشتن گذشتهاش نیز »به همین سان نوعى روند فسخ، و نه حقیقت« است. پس بر این مهم تأکید مىکند که:
من سعى ندارم بیان حال خود را به خدمت حقیقت گذشتهام در آورم [...] من از تعقیب طاقتفرساى تکهى کهنى از خود دست مىکشم، من تلاش نمىکنم که خود را ترسیم کنم [...] نمىگویم: »من مىخواهم خودم را توصیف کنم«، بلکه مىگویم: »من دارم متنى مىنویسم، و آن را ر. ب. مىنامم«. من از محاکات )از توصیف( روگردان شده و خود را دست نامگذارى مىسپارم. من نمىدانم که، آیاد در عرصهى سوژه، هیچ مصداقى وجود دارد یا نه؟ واقعیت )خواه زیستى و خواه متنى( در عرصهى دالها فسخ مىشود، زیرا بىدرنگ با آن انطباق مىیابد. [...] من، خود نماد خاص خویشام، من همان ماجرایى هستم که برایم اتفاق مىافتد: من آزاد گرد زبان، چیزى ندارم که خود را با آن قیاس کنم؛ و در این روند، آن ضمیر حاکى از امر خیالى، آن من، ضمیرى نامربوط است؛ [...] دربارهى خود نوشتن ممکن است که فکرى خودنمایانه به نظر رسد؛ اما این فکرى ساده نیز هست: ساده همچون فکر خودکشى )همان، 72(.
به این ترتیب بارت از »متن زندگى«، »زندگى بهسان متن« )همان، 82( را مىیابد. از اینرو، رابطهى رولان بارت با یادداشتهاى روزمره و دفتر خاطرات شخصىاش همانقدر پیچیده مىنماید که ارتباطش با جریانهاى ساختارگرایى ادبى، نشانهشناسى و یا حتى مارکسیستى. در واقع رولان بارت با تأثیرپذیرى از اندیشههاى متفکران متعدد از آن جهت که به گفتهى خودش »به هیچ محیط اجتماعىاى تعلق نداشت« )همان، 56(، همواره خود را در معرض سوء تفاهمهاى بسیارى قرار داده است. از جمله مىتوان به نظریات او در خصوص یادداشتها و نوشتههاى شخصىاش اشاره نمود که همواره دستخوش تحولات فکرى او بوده و اساسا به قدرى ابهامآلود مىنمایند که به نفى ماهیت ادبى خود مىپردازند، شاید به این دلیل که نویسنده به گفتهى خودش نمىتواند »تن [...] خود را با عمومیت، با قدرت عمومیتى که در زبان هست، وفق دهد« )همان: 220(. بارت در مقالهاى با عنوان »رایزنى« )بارت 1984: 413 - 399( که در مجلهى تلکل به چاپ مىرساند، به طرح ناراحتى خود از تأثیر »مایوس کننده« نوشتار روزمره مىپردازد. او این تأثیر را از دو منظر »یأسآور« مىداند: نخست، یأس و سرخوردگى حاصل از اغراق در ارزش ادبى چنین نوشتههایى؛ دوم،هنگامى که چند برگى از دفتر خاطرات و یادداشتهاى شخصىاش را در معرض دید عموم قرار داد، یأس و سرخوردگى حاصل از اعتراف به تقلیدى (mimesis) دلقکوار. در واقع، بارت بر این باور بود که خاطرات و یادداشتهاى روزمره توانایى هرگونه عملکردى بر روى زبان را سلب مىنمایند یا به عبارت بهتر احتمال هرگونه تولید »متنیت« را از میان مىبرند؛ متنى که به گفتهى او »بىکرانگى زبان را تجسم مىبخشد: بىشناخت، بىتعقل، بىدرک و فهم« )بارت 1975: 156(. چنین نوشتههایى هرچند که در آغاز قابل قبول هستند اما به سرعت ناامید کننده مىشوند؛ در حالى که در نوشتار و در هنگام نگارش معتبر هستند، در هنگام خوانش و با گذشت زمان فاقد هرگونه اعتبارى مىگردند.
به این ترتیب، رولان بارت ژانر یادداشت نویسى روزمره را به عناوین مختلفى مردود مىشمرد: به عنوان نویسنده، او این نوع نگارش را به دلیل به کارگیرى گفتمانى که خود را از اثر ادبى جدا مىداند به باد انتقاد مىگیرد؛ به عنوان منتقد، ارزش ذوق و قریحهى محض را مردود مىداند، زیرا معتقد است که نوشتار روزمره فقط به یک »تأثیر« محدود مىشود؛ اما در عین حال بر این باور است که دفتر یادداشتهاى روزمرهى ایدئالى هم مىتواند وجود داشته باشد: دفترى که بر گرفته از ریتم کارکردى پیوسته، کارکرد زبان و به همان اندازه کارکرد معنایى است که به طور ارادى ارزشگذارى شده باشد. از این رو، بارت از کافکا نام مىبرد، زیرا دفتر یادداشتهاى روزمره از منظر کافکا حاکى از سرشمارىهاى بىوقفه است، ساختن زبان است و نه ساختن تصاویر.
اما آنچه بارت در کاربرد زبان روزمره مورد انتقاد قرار مىدهد این است که چنین کاربردى مانع از دسترسى به یک رمزگان عمومى و پذیرفته شده براى همه مىشود، زیرا فاقد نشانهاى محض است: ضمیر »او« در داستان یعنى همان کسى که کلام را در دست مىگیرد. بارت معتقد است که ضمیر »من« زبان الزاما نفرتانگیز است زیرا داستان (fiction) و تخیل وابسته به یک اراده و تصمیم نیست.
حتى اگر علل محدودى بتواند خوانش ادبى از یادداشتهاى شخصى روزمره را توجیه نماید )مانند علل تاریخى، اوتوپیایى یا آرمانى، عاطفى، شاعرانه( باز هم بارت با استناد به دو علت آن را توجیهناپذیر مىیابد: یکى ماهیت غیر مؤثق یادداشتهاى روزمره و دیگرى غیر ضرورى بودن آنها. غیر مؤثق بودن چنین نوشتههایى به نقل از بارت: »نه از آن رو است که صادقانه نیست، بلکه از این رو که ما امروزه شناختى متفاوت از شناخت دیروز داریم«. او در ادامه مىنویسد:
آنچه من دربارهى خود مىنویسم هرگز ختم کلام نیست: من هرچه »دور«تر باشم تأویلپذیرتر مىشوم، اما از باب مواردى سواى موارد منظور آن مؤلفان قدیمى که معتقد بودند باید خود را تسلیم یک قانون کنند: اصالت. [...] هر متن تازهاى چیزى بیش از یک متن دیگر نیست، تازهترین حلقهى پیوسته به مجموعه است، اما معنایى نهایى ندارد: متن روى متن، مجموعهاى که هرگز روشنگر هیچ چیز نیست« )همان، 158(. همچنین بارت با طرح پرسشهاى متعددى به جنبهى غیر ضرورى چنین یادداشتهایى اشاره کرده و مىگوید: »حال من چه حقى دارد که از گذشتهى من سخن بگوید؟ حال من آیا مزیتى بر گذشتهى من دارد؟ به »لطف« چیست که گذشته من روشن مىشود؟ [...]. نوشتارى که نه نمودى بهتر بلکه صرفا نمودى غیر قطعى )چنان که دربارهى هگل مىگوید( را به نمایش بگذارد چگونه طرحى خواهد داشت؟ )همان، 158(.
بارت در توجیه علل مردود شمردن این ژانر، دو بریده از یادداشتهاى شخصى روزمرهى غیر موجود خود را جهت تحلیل و بررسى در مقالهى »رایزنى« به چاپ رسانید. غیر موجود بودن چنین نوشتههایى از آن جهت است که این چند برگ که به تاریخهاى ژوئیهى 1977 و آوریل 1979 رقم خوردهاند، به طور آزمایشى نوشته و چاپ شدهاند و برگرفته از هیچ دفتر یادداشت روزمرهاى نیستند و تنها به صورت فرضى و مثالى نقل شدهاند. اما از جاى جاى این نوشتهها مىتوان نوعیت را بیرون کشید و براى تعریف کردن آن مىتوان از همان عبارتى استفاده کرد که در سیاهههایى از سخن عاشقانه )بارت، 2005( آمده است: در این جا »یک نویسندهى یادداشتهاى شخصى روزمره سخن مىراند و مىگوید«. پس از چاپ این مقاله، در حالى که به نظر مىرسید او یک بار و براى همیشه به نفى و رد قطعى این ژانر پرداخته باشد، دوباره شاهد سیاهههایى از دفتر یادداشتهاى شخصى روزمرهاش مىشویم که در یک جنگ چاپ شده پس از مرگش با عنوان اتفاقات )بارت، 1986( درج شدهاند. هرچند که این سیاههها در ادامه یادداشتهاى قبلى نوشته نشدهاند و فاقد هرگونه پیوستگى با یکدیگر مىباشند، اما بنابر توضیحات فرانسوا وال (Francois whal) یعنى نویسندهى پیشگفتار کتاب اتفاقات، تمامى آنها جهت عرضه و چاپ در نظر گرفته شده بودند. حال این سؤال پیش مىآید: آیا بارت بار دیگر وسوسهى همان تجربه رادر سر مىپرورانده تا دوباره بر غیر مؤثق و غیر ضرورى بودن چنین نوشتههایى صحه گذارد و احساس سرخوردگى اجتنابناپذیر حاصل از زبان، آن را با نویسندگان برجستهى چنین ژانرى تقسیم کند؟ یا این که این بار قصد ارج نهادن بر چنین نوشتههایى را داشته و با استناد به گفتههاى ذیل، آن را بهتر از بسیارى از آثار ادبى مىشناخته است؟ و مىگوید: »عدم انسجام، به یک نظم دست و پاگیر ارجحیت دارد« )بارت 1975: 121(. پاسخ به این پرسش تنها از طریق شناخت انگیزهى بارت میسر مىشود.
از یکسو، بارت به عنوان منتقد و مشاور ادبى بر این باور است که ادبیات، قبل از هر چیز، سراسر یک طرح و پروژه است. با ارائهى چنین رویکردى به ادبیات، یادداشتهاى شخصى روزمره با نقاط ضعف متعددى مواجه مىشوند: یادداشتها و نوشتههاى روزمره زمان خود را انتخاب نمىکنند زیرا فقط به بازسازى آهنگ زندگى مىپردازند؛ آنها موضوع خود را انتخاب نمىکنند زیرا آن را از متن واقعیت استخراج مىکنند؛ زبان نگارش خاصى را برنمىگزینند زیرا فقط به احیاى زبان واقعیت اکتفا مىکنند. از این روست که بارت این نوشتههاى پاره پاره و ناپیوسته را محکوم و مردود مىداند.
اما هر کسى که کمترین شناختى از آثار بارت داشته باشد، از این نتیجهگیرى متعجب شود. به راستى چگونه مىتوان چنین محکومیتى را از سوى بارت پذیرفت، در حالى که همهى آثارش به همان اندازه از متراکمنویسى تبعیت مىکند که از پراکندهنویسى. اما در اینجا نکتهى مهمى نهفته است: پراکنده و پاره پاره نویسى مثلا در کتاب رولان بارت نوشتهى رولان بارت داراى ساختارى است که ترتیب و تنوع، اصول آن را تشکیل مىدهند. حال آنکه در مورد دفتر یادداشتهاى شخصى روزمره، بارت معتقد است که نه ساختار و طرحى را مىتوان یافت، نه اختیار ترکیب عناصر تشکیل دهندهى آن را و نه امکان تجدید سازماندهى نهایى و پایانىاش را.
اما از سوى دیگر، خوانندگان بارت او را به عنوان نویسندهى یادداشتهاى شخصى روزمره نیز مورد توجه قرار مىدهند، بارتى که همواره به دنبال راه گریزى براى فرار از قیود بارت منتقد بوده است. این بارت، به تعیین محدودههاى چنین نوشتهاى مىپردازد و یادآور مىشود که نکات دیگرى مىتوانند موجب برترى این ادبیات »حقیقى« و راستین شوند که عبارتاند از: وزن و آهنگ، مهارت در تخیل، کارکرد زبان. بنابراین او مىبایست این سه توقع و ضرورت را در نوشتار روزمره که به طور نظرى از آنها محروم است ادغام مىکرد، پس تلاش بسیارى را در این راستا آغاز مىنماید.
به این ترتیب یادداشتهاى روزانهى او از ریتم و آهنگ روایى شایان توجهى برخوردار مىگردند یعنى ضرباهنگ و ریتم پرسهزنى و گشت و گذار. شاید هیچ چیز بیشتر از بىهدف گشتن و پرسهزنى در تقابل با یادداشت نویسى روزمره و شخصى نباشد. در سفرها، نگارندهى یادداشتهاى روزمره از مکانى که همواره در آن است مىگریزد، خود را از دنیایش جدا مىکند و جهانهاى دیگرى را مىشناسد: او »دفتر یادداشتهاى سفر« را آغاز مىکند؛ دفتر مخصوصى که همهى ویژگىهاى مسیر طى شده را داراست اما جنبهى بسیار ناچیزى از زندگیش را دربرمىگیرد. این »دفتر یادداشت« کمترین ارتباط را با آن ضمیر خودآگاه شخصى و درونى دارد که گاه به قضاوت مىنشیند و گاه افسوس و ناله سر مىدهد. براى آن که بتوان هر روز را به نگارش درآورد، باید بسته بودن زبان را پذیرفت، حشو واژگان و بیهودهگویى آنها را قابل قبول دانست و باید ساکن و راکد ماندن را آموخت. اما بارت به گونهى دیگرى عمل مىکند: او آخرین دفتر یادداشتهاى شخصى خود را شامگاهان پاریس مىنامد و در آن مسیرى کاملا شخصى را )و نه سرگرم کننده مانند آنچه در دفتر یادداشتهاى سفر مىتوان یافت( عرضه مىکند، مسیرى که با همه وقفهها، شناسایىها [»من کوچهى ابوخیر را، در حالى که به شارلو که درباره آن صحبت مىکرد فکر مىکردم، شناسایى کردم«] )بارت 1986: 74( و نقطهى فرجامین آن )یعنى تختخواب( عرضه شده است. به این ترتیب اگر بارت مصمم بوده تا فقط به روایت شامگاهان پاریس بپردازد این امر نه به دلیل الزام تحمیل زمانى واحد بر سراسر متن بلکه به جهت اعادهى ثباتى ادبى و تاریخى به آن بوده است: از اینرو مىتوان به راحتى به قرابت میان شامگاهان پاریس و جستوجوهاى مارسل پروست پىبرد. در حالى که نوشتار موجود در دفتر یادداشتهاى شخصى روزمره باید روزانه باشد ریتم موجود در آن شبانه است، ریتمى که کاملا خارجى و نه درونى در نظر گرفته شده تا موقعیتها، همواره متفاوت باشند و رفتارها با رفتارهاى دیگر در تضاد.
به علاوه در طرح بارت، یادداشتهاى شخصى روزمره فاقد هرگونه مفهوم شخصى و درونى (intime) هستند. به عبارت دیگر، یادداشتهاى او یادداشتهاى »بیرونى« هستند و نه شخصى و درونى. هرچند او را اساس پرسهزنى در تفاوتها را در چنین نوشتههایى پایهگذارى مىکند اما این امر به جهت به تصویر کشیدن تضادهاى درونى و کشف رموز آنها نیست. او هرگز قصد خودنمایى برملا کنندهاى را در این پرسهزنىهاى شامگاهى ندارد، هرگز اشتیاقى به دروننمایى افشاگرانه را نیز در سر نمىپروراند بکله اقدام او حرکت غیر ارادى موجودى است که در حد اعمالش خلاصه شده، در حد روزمرگى (quotidiennete) شانزده شب. اما برونگرایى این یادداشتها نیز به معنى ارائهى نوشتارى وقایع نگارانه بر روى دیگرى (autrui) هم نیست زیرا او قصد ندارد فرد دیگرى را به تصویر بکشد. اسامى خاص و حروف اختصارى فقط جزئى از اجزاى صحنه هستند بدون آن که نویسنده قصد پرداختن به آنها را داشته باشد. پس به واقع این پرسهزنىها، این گشتوگذارها چه مفهومى دارند؟ در پاسخ مىتوان گفت که فقط با آنهاست که مفهوم فاصله شکل مىگیرد. بارت در اولین دفتر یادداشتهایش در مورد رابطهى پاریس / شهرستان مىنویسد: »فاصله موجب مىشود که همه چیز معنا پیدا کند«؛ و در واقع شامگاهان پاریس این فاصله را به کار مىگیرد تا بر معناى این نوشتهى نامعقول یعنى یادداشتهاى شخصى ارج بنهد و به او مدلولهاى اضافى عطا کند. اما منظور از »همه چیز معنا پیدا کند« »همه چیز بگوید نیست« زیرا بارت معتقد است که متونى که براى »همه چیز گفتن« تولید شدهاند، متون بسیار بدى هستند )بارت 1975: 21(. هرچند که یادداشتهاى او، به شکل یادداشتهاى شخصى ابراز مىشوند اما فاقد هرگونه اعترافى مىباشند زیرا اقرار و اعتراف نیازمند بازگشت به گذشته هستند تا نخست فرد، مجرم بودن و مقصر بودن خود را بپذیرد، اما دفتر یادداشتهاى شخصى که در دم و بىدرنگ نوشته مىشوند شرط پذیرش حال به عنوان یک حالت عادى و معمول را مطرح مىکنند که در آن هیچ افشاگرى صورت نمىگیرد. متنى که همه چیز مىگوید، متنى است که همه پیامهایش درهم ادغام شده و در نهایت هیچ نمىگوید، پس این متون نمىتوانند متون خوبى باشند. بنابراین بارت هرگونه گرایشى به سوى کلیت را اقدامى محکوم به شکست مىداند. پس اگر نمىتوان همه چیز گفت، مىتوان به گونهاى دیگر گفت. از این رو در یادداشتهاى بارت، گشت و گذار و پرسهزنى، جاى تحلیل و آنالیز را مىگیرد و یادداشتهاى شامگاهان پاریس فقط بیانگر تفاوت انسانى هستند که هر جا باطن و درون خود راه در آن ببیند آن را برمىدارد.
از اینرو مىتوان گفت که تسلطى آشکار بر تخیل دارد. بارت همواره از ادبیاتى که خود را نادیده مىگیرد یا از خود بهره نمىبرد ابراز انزجار مىنماید. از منظر او، روایتى که خودش را مورد مطالعه و پرسش قرار مىدهد همواره ارزش ادبى دارد، زیرا به موجودیت خود رسمیت مىبخشد. بنابراین تلاش مىنماید تا از وراى اولین یادداشتهاى شخصىاش به این رسمیت بخشى دست یابد. در سال 1977 واقعهاى موجب مىشود تا دوباره بارت به سوى نگارش یادداشتهاى شخصى روى آورد، این واقعهى فوقالعاده اما فاجعهوار، مرگ مادرش است. اما نوشتن در باب مرگ، یعنى شاهد بودن و شهادت دادن. از اینرو مىنویسد:
مرگ، مرگ حقیقى، هنگامى صورت مىپذیرد که خود شاهد بمیرد. شاتوبریان دربارهى مادربزرگ و عمهى بزرگ خود مىنویسد: »شاید من تنها کسى در جهان باشم که مىداند که چنین افرادى وجود داشتهاند«: بله، همانطورى که آن را نوشته، پس ما هم در جریان قرار گرفتهایم، دست کم تا زمانى که هنوز آثار شاتوبریان را بخوانیم )بارت 1984: 413(.
پس براى رسمیت بخشیدن به یادداشتهاى شخصى روزمره باید که بارت آن را در ادبیات تجربه مىکرد. او در اولین تجربهى خود، چیزى جز سرخوردگى نیافته بود. اما شامگاهان پاریس شهادت دادن را در اولویت قرار نمىداد. نگارنده تنها بر گفتارى بىوزن تکیه کرده، یعنى بر همان چیزى که موریس بلانشو بىمعنایى (insignifance) مىنامد. اولین جمله این کتاب، نگارنده را در حالى که مشغول خواندن روزنامه »جهان عارى از واقعه« است به تصویر مىکشد، روزنامهاى که فقط از مسائل مبتذل و پیش پا افتاده مىگوید. در اینجا، نگاه راوى واقعیت را مىسازد: پس در اولین مرحله، صحبت از سخن گفتن از هیچ واقعهاى نیست، بکله به نگاه کردن نیز مىتوان اکتفا کرد. در این کتاب، ملال و اندوه، وعدههاى شام و شبنشینىها، تنها مأمنهاى ساعتهاى شبانگاهى هستند که در آنها هستى انسان با آرزوهاى تحقق نیافتهاش برخورد مىکند. کمکم حجم تخیلات و تمایلات، که تنها به واسطهى نگاه به وجود مىآیند، تشدید مىشود تا آنجا که به چشمپوشى و صرفنظر کردن از آنها مىانجامد. از این زمان به بعد مرحله دوم آغاز مىشود: مرحله نگارش آنها.
بارت براى محقق ساختن این مرحله، اعتقادى به بحث فورى و آنى وقایع ندارد. او بر این باور است که بحث، زمانى است که ادراک واقعیت از کپى نسخهبردارى شدهى آن تفکیک مىشود. از منظر او، حقیقت فورى و آنى ضامن درستى و موثق بودن آن نیست. او دفتر یادداشتهاى شخصى روزمره خود را به گونهاى متناقض شکل مىدهد و رابطه معمول روز )زندگى( / شب )نوشتار( را در هم مىریزد، و عملیاتى مخفیانه را آغاز مىکند. او زندگى را در فعالیتهاى پنهانى، فعالیتهاى شخصى، روابط اجتماعى و گشت و گذارها، مشاهدات و مکالمات دوستانه مىیابد. اما یادداشتهایش برخلاف معمول در روشناى روز نوشته مىشوند.
با خواندن شامگاهان پاریس مىتوان دریافت که طرح بارت از نگارش آن تنها ملزم کردن خویش به دست زدن به اقدامى چند مکانى و آنتروپیایى (entropique) بوده است، زیرا تعدد مکانها موجب حذف متن مىشود. این آماتور رمزگان در یادداشتهاى شخصى روزمرهى دیگران تنها دو نکته را یافته بود: یکى تقلیل رمزگان تا حد متون شفاهى و دیگرى حشو واژگان. به همین جهت مىنویسد: »من از این جملات بىفعل به ستوه آمدهام )شب بىخوابى، سومین پىدرپى و غیره( یا جملاتى که در آنها افعال با اهمال کوتاه شدهاند )»برخورد با دو دختر جوان در میدان St - S(«. بارت حتى به تفسیر واژهى diaire که مترادف یادداشتهاى شخصى روزمره و در قرن شانزدهم است مىپردازد و از قرابت میان این واژه و واژگان )diarrhea اسهال( و )glaire استفراغ( سخن مىگوید و در پایان مىنویسد: »تعمق در قطعات خود )تصحیح، تهذیب و...(. تعمق در خردهریزهاى خود )خودشیفتگى(« )بارت 1975: 99(. مگر نه این که ارنست رنان در دفتر یادداشتهاى شخصىاش نوشته بود: »این دفاتر استفراغ گاههاى من هستند. اندیشههایم را در آنها استفراغ مىکنم« )رنان 1963: 24(.
بازگویى نیز یکى از صورتهاى اصلى به کار رفته در یادداشتهاى شخصى روزمره مىباشد. هر نویسندهاى که در این ژانر قلم رانده از بازگویى خود مىهراسد، اما بازگویىهاى خود را باز هم باز مىگوید و بالأخره هراس خود را نیز باز مىگوید. از اینرو، رولان بارت زبانى را به کار مىگیرد که اختیارات خودش را دارد: »دیروز« واژهاى است که بیشتر روایتها را آغاز مىکند؛ »در تختخواب« نیز واژهاى است که در جملات فرجامین قرار مىگیرد. کارکرد متن نیز تزیینى است.
در هنگام نگارش یادداشتهاى شخصى روزمره، بارت پرسهزنیها و گشت و گذارهاى خود را بایگانى مىکند. همانطورى که اندیشههاى خود را بر روى فیشها ثبت و بایگانى مىکنیم. از اینرو مىتوان به تعداد بىشمار جملات داخل پرانتز اشاره کرد که یادداشتهاى شخصى روزمرهاش را تشکیل دادهاند. این روزنههاى سبکشناختى متعدد به واقع همان نقطه نظریات رام نشدهاى هستند که بىمحابا در دل متن وارد مىشوند. آنها شبکهاى از اندیشههاى شخصى مىسازند که از هرگونه توضیح، تحلیل یا درد دل گریزاناند و به طور مداوم به آثار دیگر ارجاع مىدهند. آنها به شناسایى نویسنده نیز کمک مىکنند. در کاربرد این پرانتزها مىتوان به دو صورت اعمال شده نیز اشاره نمود: یکى تعدد اسامى به کار رفته و دیگر پرگویى. پرسشهاى تخیلى مطرح شده در این یادداشتها، جملات معترضه حاشیهاى، بیشترین توجه به واقعیت - و همینطور به متن حاصل از این واقعیت تبدیل شده - به لذت نشانهگذارى را دارند.
از مطالب گفته شده مىتوان نتیجه گرفت که رولان بارت، با نگارش چند برگ از یادداشتهاى شخصى روزمرهاش، به آن همچون اثرى ادبى اندیشیده است. او تلاش نموده تا روایت خودنمایانه را براى رسیدن به نوشتار حرکت از بین ببرد. این که او چه تصویرى از خود ارائه مىکند مهم نیست، بلکه فراتر از تصاویر، »متنیت« براى او اهمیت فراوانى دارد؛ از اینرو، شامگاهان پاریس به خوبى خطوط اصلى دیدگاههاى او را در ارتباط با یادداشتهاى شخصى روزمره نشان مىدهند.
بدیهى است که بارت همواره تلاش مىکرد تا خود را از قیود محدود کنندهى ژانر یادداشتهاى شخصى روزمرهى برهاند. در حالى که در آن شکلى از خودستایى ناپایدار مىدید، فاصله و تبادل شبانه را در آن ضرورى مىدانست. وى با محکوم کردن گفتار تقلیدى و تصنعى آن، از ضمیر »من« ضمیر »او« را به وجود آورد. هرچند که مىتوان همچون الن ژیرار فقط روند «ثبت کردن و نه نظم و ترتیب بخشیدن» (همان، 5) را در یادداشتهاى شخصى روزمره یافت، اما به نظر مىرسد که نخستین وظیفهى یادداشتهاى شخصى روزمره، توانایى ایجاد توالى در روزها و وحدت بخشیدن به افعال و رویدادهاست. از این منظر کتاب شامگاهان پاریس از اهمیت روایى خاصى برخوردار است، هرچند که سراسر آکنده از یأس و سرخوردگى مىنماید، حالتى که با »من« پرسهزن نویسنده عجین شده، همان نویسندهاى که همواره در جستوجوى خلق یک اثر ادبى از همه تناقضات بوده است.
پینوشتها:
* عضو هیئت علمى دانشگاه تهران
منابعBarthes, Roland, )1984( " Deliberation" , repris in le Bruissement de la langue, Essais critiques IV, Paris , Seuil, pp. 199-413.
______ , )2005( Fragments d'un discours amoureux, Paris, Seuil, Tel Quel, reed.
______ , )1986( Incidents, Paris, Seuil.
______ , )1972( Le Degre zero de l'ecriture , Paris, Seuil, " Points ".
______ , )1986( Les Soirees de Paris, in Incidents, Paris, Seuil, pp. 71-116.
______ , )1975( Roland Barthes par Roland Barthes, Paris, Seuil.
Blanchot, Maurice, )1959( "Le journal intime et le recit " , in Le Livre a venir, Paris, Gallimard.
Girard, Alain, )1963( Le Journal intime et la notion de personne, Paris, PUF.
Pretexte: Roland Barthes, Colloque de Cerisy, Paris, U. G. E, coll. 10 x 18, 1978.
Rousseau, Jean Jacques, )1959( Les Confessions, dans Oeuvres completes, t. I, Paris, ed. Gallimard. " La Pleiade".
مقالات هم اندیشی های بارت و دریدا، انتشارات فرهنگستان هنر - 1386
/ج