حرکت جوهری از بسیار به یک (11)

فیلسوفان الهی از دیرباز با تکبه بر روی صفات و خواصی که در انسانها است اما در ماده مطلق نیست برای انسانها جنبه ای غیر مادی اثبات کرده اند.
شنبه، 18 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حرکت جوهری از بسیار به یک (11)
حرکت جوهری از بسیار به یک (11)

نویسنده: دکتر شهرام شفیعی



 

روح و بدن و ارتباط این دو

فیلسوفان الهی از دیرباز با تکبه بر روی صفات و خواصی که در انسانها است اما در ماده مطلق نیست برای انسانها جنبه ای غیر مادی اثبات کرده اند. اگر در ثبوت این جنبه غیر مادی برای حیوانات و گیاهان سخنی و نزاعی باشد، در مورد انسانها قولی اجماعی است. این جنبه غیر مادی را حکیمان «نفس ناطقه» نام نهاده اند. نفس ناطقه موجودی است
که صفات ماده (امتداد، بعد، زمانی بودن، تغییر، قسمت پذیر بودن، اشغال، مکان و غیره )را ندارد و در عوض صفاتی نظیر خود آگاهی، شعور، حافظه«ثبات» را داراست. در حقیقت موجودی غیر مادی راهبر شده اند. از آنجا که لازمه مادیت «غیبت» است. هرجا «حضور» یافته شود علامت وجودی غیر مادی است. بدین معنا که هیچ دو جز ماده از هم خبر ندارند و هیچ پاره ماده از مجموع خود و یا از اجزا خود باخبر نیست.
از این رو شأن ماده «غیاب و احتجاب» است. ماده از خود غایب و محجوب است. پرده ای بین خودش و خودش و اما از آنجا که انسانها خودآگاهی دارند، خودشان نزد خودشان حضور دارند. و از خود با خبرند. این حضور و با خبری را با هیچ شیوه مادی (جریان های بیو الکتریک نورونی، نفری، تفاعلات بیوشیمیک عصبی و نظائر آنها)نمی توان تفسیر کرد و باید برای تفسیر آن از بعد دیگری کمک گرفت. این بعد نوین «نفس»نام دارد. این تنها اشارات و مدخلی است برای مسئله نفس در فلسفه و نگارنده به هیچ روی در صدد بحث برهانی و تفصیلی در این خصوص نیست. پس از پذیرفتن اصل وجود نفس، پرسش مهمی که پیش می آید این است که این دو موجود بیگانه، نفس، و بدن با صفات و مقتضیات کاملاً متغایر، چگونه و با چه نیرویی به هم پیوسته اند. و حال که به هم پیوسته اند چه چیز این پیوستگی را پایدار می سازد. آیا آشنایی روح و بدن همچون آشنایی زندان با زندانیان خویش است یا چون آشنایی دو دوست صمیمی است که به طیب خاطر و تعلق تمام با هم زیست می کنند؟ به تعبیر دیگر همگامی و همراهی نفس و بدن یک امر طبیعی است با یک امری جبری و غیر طبیعی ؟ تعبیراتی که در اشعار و کلمات گذشتگان هست اغلب از این مفهوم حکایت می کنند که رابطه روح و بدن، رابطه مرغ و قفس است و برای مصلحتی نامعلوم و به مدتی نامعلوم این دام
را بر آن مرغ نهاده اند و این مرغ همواره در انتظار شکستن قفس و رهایی از دام است. مرگ تحققی است از این دام گسلی و رهایی از زندان. اگر واقعاً چنین باشد که روح همچون مرغی در قفس بدن زندانی است، آنگاه بسیاری سؤالات غامض دیگر پیش خواهد آمد. اولین سؤال و مهمترینش همین که رابطه مرغ با این قفس چگونه است؟ آیا روح در زندانی مادی در بند است؟ آیا این اقرار به مادی بودن نفس نیست؟ به علاوه زمان ورود این مرغ به این قفس کی است؟در جنین، قبل و یا بعد از آن ؟ و از این گذشته آیا برای هر مرغی قفسی خاص ساخته اند و یا می توان هر مرغی را به هر قفسی فرستاد؟ آیا مرغان پیش از خلقت بدن ها موجود بوده اند و یا همزمان با بدنها وجود می یابند؟ اینها و بسیاری سؤالاتی از این قبیل، نشان می دهد که پیشنهاد رابطه مرغ و قفس نه تنها سؤال اصلی را بی پاسخ می گذارد بلکه مشکلات نوینی نیز می آفریند. ضمناً باید توجه داشت که هر گونه رابطه جبری و غیر طبیعی که بین نفس و بدن فرض شود. در حقیقت تأییدی است بر این قول که بین عالم ماده و ماوراء ماده ارتباطی موجود نیست و سد سکندری حائل است که جز به
جبر و اکراه آن هم به طور موقت و کوتاه، برداشتنی نیست. از شاهکارهای فلسفی ملاصدرا برداشتن این سد سهمگین و گشودن ارتباط میان طبیعت و ماوراء طبیعت است. حرکت جوهری کلید این توفیق عظیم فلسفی است و به شرحی که خواهیم دید با این عمل یک باره طبیعت و ماوراء آن و روح و بدن به طور طبیعی و به صورت مفاهیم ساده و هضم پذیر در کنار هم و در یک چشم انداز واحد و سیراب از یک چشمه سار صافی جلوه خواهد نمود. حرکت جوهر صدرالدین را بدین نکته رهنمون می شود که روح محصول حرکت بدن است و بدین قرار بدن و روح رابطه ای همچون رابطه درخت و میوه دارند. و همان اندازه که میوه و شاخ به طور طبیعی در کنار هم و با هم زیست می کنند و به همان اندازه یک پیوند جبری و مصنوعی نیست. بلکه یکی دنباله دیگری است. در اینجا تذکار و توضیح چند نکته ضروری است اولاً اینکه می گوییم روح محصول حرکت جوهری بدن است. بدین معنا نیست که روح معلول بدن است. یا متکی و قائم به بدن و یا عرضی و صفتی است برای بدن همچون سایر صفات و اعراض بدن هیچ یک از اینها منظور نیست. ماتریالیست ها هم گاهی روح را محصول ماده قلمداد می کند. مقصود آنان این است که آنچه به نام روح خوانده و نامیده می شود در حقیقت حالتی است از حالات پیچیده ماده. درست مانند حرارت یا الکتریسیته. ولی مقصود صدرالدین این نیست و این تضییع رحمت و خدمت گرانبهای اوست اگر ما اندیشه بلند او را چنین بشناسیم و بشناسانیم. به هیچ روی روح نسبت به بدن حالت طفیلی و تابع ندارد. حالتی و صفتی از حالات بدن نیست و اساساً از ریشه نادرست است اگر آن را معلوم بدن تصور کنیم. بدن نسبت به روح حالت زمینه و «قوه » را دارد در زمینه بدن است که روح پرورش می یابد اما نه اینکه بدن روح را می زاید. بدن تنها شرایط ظهور روح را فراهم می کند. (مانند رادیو یا تلویزیون که امواج را ظاهر می کند – شهرام). روح موجود خاصی است که در پیدایش و ظهور نیازمند زمینه مادی است اما در بقا و دوام مستقل از ماده و شرایط مادی است اما بقا و استمرارش روحانی و غیر مادی است یعنی در زمینه ای مادی و شرایط ظهورش فراهم می گردد. اما همین که ایجاد شد دیگر موجودی است و روحی مستقل از ماده. آنجاست که تفاوت روح با سایر صفات ماده آشکار می گردد. حرارت، نرمی، سختی، قابلیت احتراق آهن ربایی و بسیاری خواص دیگر که در ماده اند همواره قائم به ماده اند. هم زمینه ظهورشان و هم شرط باقشان مادی است. هم در ماده پیدا می شوند و هم متکی به شیئی مادی می مانند و هم با از بین رفتن ماده از بین می روند. اما روح فقط زمینه ظهورش مادی است و در بقا نیازی به حامل مادی ندارد بنابراین عبارت«محصول حرکت جوهری » را باید در مفهوم دقیق و مخصوص آن دریافت و از آن تمثیل
میوه و شاخ نباید به خاط گمان کرد که روح چون میوه به شاخه ای متکی است و همواره از آن تغذیه می کند. روح چون میوه رسیده ای است که پس از رسیدن از شاخه می افتد و برای خود زندگی مستقلی را در پیش می گیرد. نکته دوم اینکه حرکت جوهری بدن در ابتدا همان تحولات عمقی جنین است که جنین را در اثر نمود و (دگر دیسی)به آستانه روحانی شدن می رساند. و از آن پس دری گشوده می شود که بدن همواره با موجودی روحی که تناسب و هماهنگی تمام با شرایط بدنی دارد و در حقیقت ادامه وجود اوست. در تماس و تبادل خواهد بود. این موجود روحی نه موجودی است از پیش ساخته که مصنوعاً در آن موقعیت به بدن وصل شود. بلکه موجودی است که در همان لحظه که بدن آمادگی تماس با روحانیت را پیدا می کند. متناسب با بدن و چون حلقه ای در زنجیره حرکتی آن خلق می شود و در حقیقت در نردبان هستی در مسیر حرکت قافله وجود نخستین قدم پس از آمادگی یافتن بدن همان خلقت روح است که به سوی روح بالا می رود. این بالا رفتن به سوی روح باز بدان معنی نیست که روحی از پیش ساخته و فراهم شده و بر مسندی نشسته در انتظار فرا رسیدن بدنی می باشد. بلکه بدن در ضمن حرکت و تحول عمقی خود و در زوال و حدوث مستمرش هر لحظه و هر دم صورتی کامل تر می یابد و در مرحله ای چنان می شود که کمال بعدی آن دیگر کمالی و صورتی جسمانی نیست.
بلکه کمالی روحانی و معنوی است. بدین قرار دو عالم ماده و معنا درست در پی هم و به صورت ادامه طبیعی یکدیگر قرار می گیرند. نهایت تکامل در اولی مماس به اولین مرحله کمال در دومی می باشد. یک موجود مادی در اثر حرکت جوهری و با وجود یافتن لحظه به لحظه اش و با تبدیل کردن مداوم قوه هایش به فعلیت به جایی می رسد که وجود بعدی که می یابد و هویت جدیدی که به آن اضافه می شود وجودی روحانی و معنوی است اگر چه این روحانیت دنباله منطقی و ظهور یک حرکت تکامل مادی باشد، بنابر سخنان فوق روح از آن جهت بربدن مقدم است که موجودی غیر مادی است و موجودات غیر مادی اصولاً مشمول زمان نیستند و از این رو تقدم روح بر بدن تقدمی مرتبه ای و وجودی است نه تقدمی زمانی. یعنی روح از نظر هستی در سطح بالاتر قرار دارد. اما بدن که بر روح مقدم است به خاطر آن است که هر (قوه)بر«فعلیت» تقدم دارد و ابتدا جوهری، طبیعت نردبان ماوراء طبیعی است و مادیات با غوطه وریشان در حرکت جوهری همه در صراط تجرد اند و ماده در اثر این حرکت به جایی می رسد که آن استعداد و شایستگی را داشته باشد که حاصل و همنشین موجودی غیر مادی گردد. روحی که همنشین و قرین یک ماده مستعد می گردد. تماماً هماهنگ با مقتضیات و حالات آن موجود مادی است چنان چه که گفتیم ادامه طبیعی حرکت آن ماده است. روی این اصل هر
بدن روحی دارد که صد در صد از آن اوست و در زمینه خود و دنباله حرکت مادی آن بدن است. این سخن دو نتیجه بسیارمهم دارد. الف: هیچ گاه نباید پنداشت که هر شخصی روحی دارد که از ابتدا تا انتهای عمر همراه اوست. این تصور برخاسته از تشبیه مرغ و قفس است که روح را چون مرغی کامل و تمام می نمایاند که در قفس تن اسیر شده است. واقعیت چنین نیست. این مرغ با این قفس با هم بزرگ می شوند و نفس تدریجاً و پا به پای بدن کمال و فعلیت می یابد. صدرالدین قاعده ای به نام «اتحاد عقل و عاقل معقول» دارد. نتیجه فلسفی این قاعده را به زبان ساده چنین می توان گفت که هر کس همان چیزی است که می داند. و بدین قرار هر چه دانایی شخص بالاتر رود نفس او نیز بیشتر شده است. نه اینکه روح او ثابت مانده و کی عملش بالاتر رفته است(تصور ثبات جوهری)به کل نفسش نیز یاد شده است. البته این افزایش روح نه به معنای کمی و مادی است بلکه به معنای اشتداد و استکمال وجودی و رشد درونی است. صدرالمتألهین می نویسد: چقدر سخیف و سبک مایه است که کسانی تصور کرده اند که نفس جوهراً و ذاتاً از ابتدای تعلق به بدن تا انتهای عمر چیزی یکسان ثابتی است. در حالی که دانستیم که نفس در ابتدا هیچ نیست... و اوج خود به مرحله فعال می رسد. (عقل فعال:خداوند)
روح هرکسی در طول عمرش و به مدد مکتسبات و افعال او تدریجاً ساخته می شود، نه اینکه شخص دارای روحی باشد که به طور ثابت همراه او باقی بماند و فقط حالات و صفاتش دگرگون شود.
ب:نتیجه مهم دوم ابطال اندیشه تناسخ است. قائلین به تناسخ می اندیشند که ممکن است پس از مرگ روحی از بدن جدا شود و به بدن دیگری بپیوندد. بودائیان به داشتن این اندیشه مشهورند و در عصر ما نیز گروهی از کسانی که به احضار ارواح می پردازند به احیا و تجدید این اندیشه کمک کرده اند. حکیمان الهی، به تبع تعلیم مذهب به نقص و ابطال این مذهب فکری همت گماشته اند. صدرالمتألهین براهین آنان را ذکر می کند. که احیاناً خالی از خدشه و مناقشه نیست. و آنگاه برهان بسیار ساده خود را بدین مضمون اظهار می دارد: از آنجا که هر روح ادامه حرکت طبیعی یک بدن و صد در صد از آنِ آن بدن است. بدین لحاظ اساساً معقول نیست که روح کسی از آن کس دیگری شود. هر بدن، در حرکت جوهری خود روح متناسب با خود را می جوید و می یابد و این روح در ابتدا هیچ نیست و به تدریج و پا به پای بدن و هماهنگ با بدن رشد می یابد و فعلیت و صورت پیدا می کند. و در این صورت چگونه ممکن است که بدنی روح ساخته و پرداخته دیگری را که شکل گرفته و متناسب با بدن دیگری رشد کرده به خود بپذیرد و همگام با آن شود: تناسخ یک تناقض فلسفی است و امکان وقوع ندارد. اگر درست فکر کنیم این اندیشه مرغ و قفس است که به تفکر تناسخی اجازه پیدایش و رشد داده است. اگر هر روحی چون
مرغی باشد در قفسی، در این صورت چه مانعی دارد که مرغ را از این قفس برداریم و در قفس دیگری در بند کنیم ؟ اما وقتی که روح را میوه یک بدن بدانیم، در این صورت هر میوه دیگری را که بخواهیم به این بدن پیوند بزنیم بیگانه است و میوه آن بدن نیست و چنین است که تناسخ محال می نماید.

نظریه و تمثیل من (شهرام)از حرکت جوهری

رکت جوهری مانند جریان الکتریکی (برق)است که از ژنراتوری وارد سیم می گردد و در هر لحظه هست و نیست می شود. که اگر شنیده باشید می گویند: لامپ در هر ثانیه پنجاه بار روشن و خاموش می شود ولی چشم ما این موضوع را درک نمی کند.
پس دقیقاً همان زوال و حدوث مستمر در حرکت جوهری است. ولی همان طور که آرمیچر یا ژنراتور برق برای تولید برق نیاز به یک میدان مغناطیسی در مکان ثابت دارد. حرکت جوهری هم نیاز به میدان عظیم مطلق ثابتی دارد که با آن به طور ذاتی حرکت خود را و در نتیجه وجود خود را حس کند و آن (خداوند)است. اکنون برق مجسم کنید که وارد پنکه و لامپ و ضبط صوت و تلویزیون و رادیو... شود برق برق است ولی در دستگاهها مذکور حالت های مختلفی را به خود می گیرد و مأموریت های مختلفی را انجام می دهد آن دستگاههای مختلف که به وسیله برق کار انجام می دهد مانند جماد و نبات و حیوانات و انسان های مختلفی باشد که از حرکت جوهری تغذیه کرده و بهره برداری می کنند. همچنین در مورد تناسخ نمی توان برای مثال از برق داخل تلویزیون با همان فرکانس و آمپر و دامنه وارد یک دینام لکوموتیو نمود. زیرا اصلاً جوابگو نیست. یا برعکس اگر برق دینام لوکوموتیو را وارد تلویزیون کنیم. تلویزیون منفجر خواهد شد پس هر برقی برای هر دستگاهی لازم است. و نتیجه می شود با مثال مذکور تناسخ مردود است همچنین در مورد میدان مغناطیسی ژنراتور می توان فرمایشات حکما را تجسم کرد.
نور منیر مستنیر است از نور حق و حق یعنی خداوند.

خلاصه و ختام

نظردهی حرکت جوهری برای اولین بار دو عنصر اساسی را وارد تفکر اسلامی می کند. یکی تاریخمندی هستی مادی و دومی جوش و خروش درونی در عین آرامش بیرونی هستیهای مادی تاریخمندند. یعنی که بر بام گذشته ایستاده اند و آن را در زیر پا دارند و با طبیعت حرکت آلود خود زمان زایند. زمان پایک هیچ کاره است و آنچه هست و دست در کار است خود هستی های پرخروش اند که زمان را نیز به دنبال می کشانند. جهان موجودی نیست که در زمان باشد. بلکه زمان است که در جهان است چرا که زمانمندی
عین هویت و شیوه هستی موجودات مادی است. از آن طرف، آرامش ظاهری سرپوشی است برجنب و جوش نهادی، اصالت باناآرامی ها و نوپدیدی هاست. و آرامش ها و سکون ها جلوه فریبنده و خطا انگیزند. جهان یک شیئی نیست بلکه یک فعل است. تقسیم بندی موجودات، و جای دادن آنها در محفظه های ازلی و ابدی، و تمیز انواع و اجناس گونه گون، همه در تند باد حرکت جوهری یکباره فرو می زند و جای خود را به جریانی سیال و گذران می دهند که تنها با تقریب و از سر مجاز می توان آنها را ثابت و لایتغیر خواند. حرکت نهادی جهان و زوال و حدوث مستمر آن از یک طرف نیاز جاودانه آن را به دستی حرکت آفرین و از طرف دیگر عزیمت آن به سوی غایتی واپسین نمودار می سازد. یعنی حرکت جوهری یکجا از مبدأ و معاد حکایت می کند. هر موجودی مادی در اثر تحول درونی هر لحظه هویت نوینی می یابد که با هویت پیشین آن تفاوت دارد. این تفاوت نه تفاوتی زمانی (افقی)است بلکه اختلافی وجودی (عمودی )است. به سخن دیگر، هر موجودی در هر لحظه موجودیت پیشین خود را در زیر پا می نهد نه پشت سر. این نوپدیدی و تجدد هویت، در عین همه جایی و همگانی بودنش دو نمود بارز و مشهود دارد یکی دگرگونی های فیزیکی و شیمیایی است. که علوم از آن گفت و گومی کنند. در این دگرگونی ها همواره دریچه های نوینی به روی جهان کهنه باز می شود و موجود تازه ای رخ می نماید. نمود دوم وقتی است که حرکت جوهری وجودی مادی را یاری می کند تا به آستانه جهان مفارقات برسد و هویتی روحانی بیابد و حامل و همنشین موجودی مجرد گردد. و چنین است که با نردبان حرکت جوهری ماده می تواند به عالم معنا صعود کند. از جهان شهود پا به جهان غیب بگذارد و از طبیعت تنگ سر به فرافضای وراء طبیعت بکشد. موجودات غیر مادی از آنجا که«قوه» ندارد، حرکت ندارند. و چون حرکت ندارند بالطبع «رمان زده» نیز نیستند و بدین سبب است که «مفارقات» از زمان و تغییر یکجا بری و برکنارند.
مجموع کائنات مادی و البته همه موجودات غیر مادی، در لازمان و لامکان واقفند و بدین روی فعل الهی که همان خلقت مجموعه ممکنات است در لازمان واقع می شود و بر این اساس ازلیت و ابدیت خدا و جهان که جز به معنای بی زمانی نیست. مفهوم و تصویری روشن می یابد. نظریه حرکت جوهری به حق شایسته لقب یک نظریه جامع و وحدت بخش است که طبیعت و ماوراء طبیعت، غیب و شهود آغاز و انجام، روح بدن، حرکت و تکامل و آفرینش و حیات همه را یکجا و بر اساس یک بینش نوین تفسیر می کند و از همه اینها تصویری طبیعی و دلپذیر به دست می دهد. برای یک موجود آگاه از این پس این مسائل اموری پراکنده نیستند که باید آنها را جدا جدا از روی تعبد و یا با تکلف بسیار پذیرفت. بلکه با پذیرفتن اصل اصل حرکت جوهری، اینها میوه های شیرین و حیات بخش این درخت ثمر خیزند که یکی پس از دیگری می رسند و فضای ذهن و ضمیر را طراوت
می بخشند و توان دست و بازوی موحدان را در عمل دو چندان می کنند تا در راه قرب و رضای او که همه عالم جز در راه او روان نیست گام نهند و به پیش بشتابند. پایان سخن را بدین آیت قرآن زینت می بخشیم که:
سخن پاک همچون درختی پاک است که ریشه استوار دارد و شاخ و برگ آن در آسمان است و همواره به اذن خدا در ثمر بخشی است.

تئوری من (شهرام)در مورد خلقت جهان

من تئوری جهان را از طریق معادلات دیفرانسیل و جبر تانسور طوری ارائه داده ام که از دل آن معادلات معادلات مسیر سیاره ها و ستاره های دنباله دار و معادلات مشرودنیگ در مکانیک کوانتوم و معادلات ماتریسی ها هایزنبرگ در مکانیک کوانتوم و به دست آوردن معادلات ماده و ضد ماده از طریق وار هوبیوس و حرکت جوهری در حرکت ضد جوهری (تئوری من)و چگونه استفاده کردن انرژی از طریق حرکت زد جوهری و روابط علمی و فلسفی و عرفانی و وحدت بخشیدن آنها به دست می آید. امیدوارم در آینده نزدیکی این کتاب را به طبع رسانم. اکنون جزیی از آن به طریقی تمثیلی و ابتدایی توضیح خواهم داد.
همان طور که قبلاً اشاره شد عرفا می گویند نور منیر مستتیر است. از نور حق (خداوند)اکنون می خواهم به طریقی فیریکی نشان دهم که خداوند اگر از جهان مادی به دور است چگونه در جهان مادی حضور پیدا می کند.
1-میدان مغناطیس آرمیچر را در نظر بگیرید و مجسم کنید که ارمیچر در برابر میدان مغناطیس حرکت می کند در نتیجه برق ایجاد شده و به صورت نور مرئی در مستنیر از نور نامرئی میدان مغناطیس از طریق لامپ می درخشد. اکنون اگر سیمی که جریان الکتریکی در آن به سیلان در آمده یک بوبین قرار دهیم دوباره همان میدان مغناطیسی ظاهر می شود و این چنین می توان حضور خداوند را در جهان مادی تجسم نمود.
2-طبق نتیجه ای که در حرکت جوهری گرفته شد وجود عین حرکت است. پس می توان از موضوع نتیجه گرفت برای حرکت مکان و جسمی لازم است. از نظر من در حرکت جوهری میلیاردها حرکت جوهری به مانند موجهای تداخل یافته در حرکت در امتدادی مشخص می باشد که هر کدام می تواند مرجعی برای حرکت و به وجود آمدن حادثه ای باشد و مثلاً خلقت اعضای بدن انسان یا حیوان یا گیاه و یا جماد (از اتم ها مختلف)البته چون موضوع سنگین است آن را با امواج رادیویی و تلویزیونی مثال می زنم. منتها به صورت تمثیلی است نه دقیقاً منطبق با موضوع مذکور. بهتر است مجسم کنیم که امواج تلویزیونی در فضا پخش و تداخل دارد. هر تلویزیون با شرط تنظیم کانال
ایستگاههای مختلف را گرفته و پخش می کند. شما تصاویر را به صورت خلقت اعضای جهان مجسم کنید. در ضمن باید متذکر شوم زوال و حدوث مستمر تکرار می باشد ولی به صورت موج مستهلک شونده آن را باید تجسم نمود که مسئله کهولت (آنتروپی)ملموس شود. هر آنکه حرکت جوهری دامنه اش پایین می آید به خط مستقیم و یا خط تعادل مطلق نزدیک شده و نوتر می شود و لباس جدید را به تن می کند و تکرار آن قدیم یا قِدَم می باشد. (برای تجسم ارتباط تکرار و قدم مثالی می زنم. گلی خوشبو را نزدیک بینی بیاورید. بوی آن را حس می کنید و در ذهن شما حادث می گردد. اما اگر این عمل را تکرار کنید کم کم نسبت به بوی گل بی تفاوت می شوید و این همان قِدَم است ).
3-همان طور که قبلاً اشاره کردیم جهان دارای ماده و ضد ماده می باشد و چون ماده و ضد ماده نیاز به مرجع غیر مادی دارد به طور اجبار وجود حرکت جوهری و چند جوهری لازم می گردد. اکنون این سؤال پیش می آید که در ورای عالم تپش و هست و نیست شدنی وجود دارد که آن را حرکت جوهری می گوییم. حال نمی توان از این انرژی عظیم بهره برداری کرد. خیر. زیرا وجود ما همگام با حرکت جوهری است و مانند این می باشد که میدان مغناطیس آهن و آرمیچر همزمان با هم حرکت کنند در نتیجه برقی حاصل نمی گردد ولی برعکس می توان از طریقی به حرکت ضد جوهری دست یافت. آن هم از طریق ضد ماده.
برای حسن ختام از مثنوی جلال الدین رومی که اشاره ای به حرکت جوهری نموده و از نظر تاریخی قبل از ملاصدرا زیست می کرده نظری می افکنیم:

هر نفس نو می شود دنیا و ما
بی خبر از نوشدن اندر بقا

عمر همچون جوی نونو می رسد
مستمری می نماید در جسد

آن زتیزی مستمر شکل آمده است
چون شررکش نیز جنبانی به دست

پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتی است
مصطفی فرمود دنیا ساعتی است

همچنین مولانا می فرماید:

ما چو نائیم و نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

ما عدم هاییم و هستی های ما
تو وجود مطلقی فانی نما

ما همه شیران ولی شیر علم
حمله شان از باد باشد دم به دم

باد ما و بود ما از داد توست
هستی ما جمله از ایجاد توست

از مثنوی :

"لا مکانی که در او نور خداست
ماضی و مستقبل و حال از کجاست

ماضی و مستقبلش نسبت به توست
هر دو یک چیزند پنداری که دوست"

منبع: نشریه فکر و نظر، شماره 5-4.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
قوانین و برنامه های توسعه وقف و امور خیریه در کشور آفریقای جنوبی
قوانین و برنامه های توسعه وقف و امور خیریه در کشور آفریقای جنوبی
وضعیت سازمان های خیریه غیرانتفاعی ثبت شده در آفریقای جنوبی
وضعیت سازمان های خیریه غیرانتفاعی ثبت شده در آفریقای جنوبی
مفهوم وقف و امور خیریه در کشور آفریقای جنوبی
مفهوم وقف و امور خیریه در کشور آفریقای جنوبی
عذرخواهی مهسا جاور پس از پست جنجالی در المپیک ۲۰۲۴
play_arrow
عذرخواهی مهسا جاور پس از پست جنجالی در المپیک ۲۰۲۴
نشت خبری سفیر ایران در لبنان درباره ترور اسماعیل هنیه در تهران؛ شرایط تحقیقات چیست؟
play_arrow
نشت خبری سفیر ایران در لبنان درباره ترور اسماعیل هنیه در تهران؛ شرایط تحقیقات چیست؟
سرودخوانی هنیه در یکی از همایش‌های حماس
play_arrow
سرودخوانی هنیه در یکی از همایش‌های حماس
حق انتقام برای جمهوری اسلامی ایران وجود دارد
play_arrow
حق انتقام برای جمهوری اسلامی ایران وجود دارد
آخرین دیدار روز گذشته شهید هنیه با رهبر انقلاب اسلامی
play_arrow
آخرین دیدار روز گذشته شهید هنیه با رهبر انقلاب اسلامی
اسماعیل هنیه که بود؟
play_arrow
اسماعیل هنیه که بود؟
ترور هنیه در تهران چگونه انجام شد؟ توضیحات جدید کارشناس برنامه صداوسیما
play_arrow
ترور هنیه در تهران چگونه انجام شد؟ توضیحات جدید کارشناس برنامه صداوسیما
سلاح های برجای مانده از گروهک تروریستی جیش الظلم در خاش
play_arrow
سلاح های برجای مانده از گروهک تروریستی جیش الظلم در خاش
امضای سوگندنامه توسط پزشکیان و اژه‌ای
play_arrow
امضای سوگندنامه توسط پزشکیان و اژه‌ای
شعار «لبیک یاحسین» لبنانی‌ها در ضاحیه بیروت
play_arrow
شعار «لبیک یاحسین» لبنانی‌ها در ضاحیه بیروت
روپایی زدن آنچلوتی در تمرینات رئال مادرید
play_arrow
روپایی زدن آنچلوتی در تمرینات رئال مادرید
آخرین مصاحبه «اسماعیل هنیه» ساعاتی قبل از ترور در تهران
play_arrow
آخرین مصاحبه «اسماعیل هنیه» ساعاتی قبل از ترور در تهران