تلاش در سست نمودن پایگاه مردمی حاکمان جور
1) امام زین العابدین (علیه السلام) محمد بن مسلم زهری را، که گویا وارد دستگاه بنی امیه شده بوده است، اندرز می دهد که باید بدانی یقیناً کم تر چیزی که روی آن را می پوشانی و سبک ترین باری که بر دوش گرفته ای این است که با نزدیک شدن به دستگاه ظلم و بار یافتن در بارگاه او همدمی وحشت ظالم را برگزیده ای و طریق گمراهی را برای او هموار ساخته ای! چقدر برای تو من می ترسم که فردا با این بار گناه در نشیمن گاه خائنان قرار گیری (الحرانی، 1404ه، 274).2) موسی بن جعفر (علیه السلام) صفوان جمال را نکوهش می کند که تو شترانت را به این ستم پیشه کرایه داده ای. او پاسخ می دهد که خودم همراه او نمی روم، وانگهی برای سفر حج کرایه داده ام. امام (علیه السلام) می گوید: تو با این کاری که می کنی قلباً خواهان سلامتی و زنده بودنش هستی تا بیاید و کرایه ی تو را بدهد. هر که طالب بقای این ها باشد، از زمره ی آن ها شمرده می شود و هر که از آنها باشد، در آتش قهر الهی است (حرعاملی، 1409ه، 182/17).
3) امام رضا (علیه السلام) به سلیمان جعفری می گوید: وارد شدن در دستگاه این ها و کمک و تلاش برای تأمین نیازشان همپای کفر است، حتی نگاه عامدانه به این ها از زمره ی گناهان کبیره ای است که شخص را مستحق آتش می کند (همان، 192/17).
با این نگاه گذرا، که حاکی از روح تفکر امامان شیعه (علیه السلام) و جان و مغز محتوای مکتب تشیع است، به خوبی در می یابیم که امامان شیعه (علیه السلام)، مطلقاً حاکمان اموی و عباسی را مردمی و اسلامی نمی دانستند و به آنان با دید غاصب، جائر و ستم پیشه می نگریستند و جماعت شیعه را - جز افراد بسیار معدودی در هر دستگاه از قبیل علی بن یقطین- از معاونت و همکاری با آنها برحذر می داشتند. با این حال، گاهی، چه در موقعیت ناچاری و چه در جایی که مصلحت حفظ شیعه و بقای مکتب تشیع در مراوده و ارتباط با دستگاه حکومت بوده است، می بینیم نشست هایی نیز با آنان داشته اند و ظاهراً خود را بر کنار از اتهامات وارده می نمایانده اند.
لازم به توضیح آن است که اگر چه ائمه (علیهم السلام) در برابر حکام جور تقیه می کرده اند، لیکن این تقیه ها فقط تا آن جا بوده است که موجب کتمان احکام الهی نشود و لذا می بینیم گاهی که وظیفه را در بیان احکام الهی می دیده اند، بی پروا نسبت به آن اقدام نموده اند و بسا این اقدام موجب شهادت آنان نیز می گردیده است؛ چنان که در رابطه با شهادت امام رضا (علیه السلام) آمده است که یکی از اسباب عمده ی آن فتوایی بوده است که امام در ارتباط با صوفی دزدی صادر فرمود که گفت: من از اضطرار دزدی کردم، زیرا تو که خلیفه هستی حق ما را از ما دریغ داشتی و امام (علیه السلام) سخن او را تأیید نمود و مأمون ناچار شد او را رها کند (نقل با اختصار از شیخ صدوق، 1378ه، 8/2- 237).
صحیفه ی سجادیه تا مدت ها به صورت کتاب سری بین شیعیان رد و بدل می شد و برای حفاظت از آن از یکدیگر عهد و پیمان غلیظی می گرفتند. این کتاب را زبور اهل بیت (علیهم السلام) یا زبور آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نامیدند، از آن رو که شامل معارف اهل بیت (علیهم السلام) می باشد و حتی در قسمت هایی به تاکتیک های نظامی نامنظم ارشاد می نماید، مانند دعای 27 درباره ی مرزداران:
خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و مرزهای اسلامی را به عزت خود نگهداری فرما و حامیانش را تأیید کن و از جود خود بر عطایشان بیفزا. بار خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و شمارشان را بسیار، اسلحه شان را کارا، حوزه شان را تأمین، جمع شان را متمرکز، امورشان را تدبیر، آذوقه شان را پیاپی و هزینه هاشان را تو خود کفایت کن و به یاری خود تقویت شان گردان و با صبری که می دهی کمک شان کن و در مکرشان لطافت ایجاد فرما. بار خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و ... آب دشمنان شان را به و با آلوده ساز و غذاهای شان را به مرض ها (امام سجاد، 1376، 128).
امروزه یکی از شگردهای استکبار جهانی در به زانو درآوردن ملت های مورد تهاجم، اعزام کارشناسان کشاورزی به عنوان همکاری های بشردوستانه به میان آنهاست که به وسیله بذرهای آلوده و کشت میکروب و انتشار مگس های حامل آفت ویژه، تره بار کشاورزی شان را مختل نمایند تا آنان را دریوزه ی خود گردانند. جالب توجه است که امام (علیه السلام) در آن زمان از بستر مناسب آب برای انتشار میکروب وبا خبر داده است.
امام صادق (علیه السلام)، فرصت ها و تهدیدها
دقیقاً از روزگار سراسر محنت و فشاری که بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) بر اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام) و خاندان های وابسته و عموم شیعیان و علویان تحمیل شد، تا دوره ی امام صادق (علیه السلام)، که بنی امیه رو به ضعف نهاد و سرانجام نیز سقوط کرد، آن بزرگواران در موقعیت سخت تقیه قرار داشتند؛ به گونه ای که برخی از چهره های سرشناس شیعه ناچار به زندگی مخفیانه در گوشه و کنار میهن اسلامی گردیدند. چنین وضعیتی، اگرچه در اوایل عصر امام صادق (علیه السلام) نبود و امام (علیه السلام) توانست به دلیل آزادی نسبی ای که حاصل شده بود، به تبیین و روشن نمودن مکتب اسلام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) بپردازد و موفق نیز بود، اما این فرصت چندان هم دوام نیاورد و دوباره چهره ی زشت و کریه استبداد و استکبار خلفای اموی در صورت خلفای عباسی نمودار گردید و عرصه را بر امام (علیه السلام) و یارانش تنگ نمود و به قول حافظ:
راستی خاتم فیروزه ی بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
امام صادق (علیه السلام) به اصحاب و پایگاه های خود سفارش می کرد که در هر کار مخفیانه عمل کنند (تقیه) و در هر عملی که انجام می دهند توجه کامل داشته باشند که مخالفان و دشمنان شان متوجه آن نشوند و می گفت: مبلغان خاموش ما باشید (ادیب، 1374، 196).
دقیقاً وضعیت سختی که امام صادق (علیه السلام) این بار به آن دچار گردید، همانند وضعیتی بود که شیعه در رابطه با شکست دولت علوی پس از صلح امام حسن (علیه السلام) بدان گرفتار گردیده بود. سخن روشن تر آن که به همان گونه که در دولت علوی جماعت شیعه شناخته و کاملاً آفتابی شده و کار بازداشت شان برای مخالفان هموار گردیده بود، در این مدت فاصله میان استبداد اموی و عباسی نیز تکرار گردید؛ به گونه ای که امام صادق (علیه السلام) در اواخر عمر شریفشان نتوانستند امام بعد از خود را در غیر صورت تقیه ای معرفی نمایند و لذا کار رهبری جماعت شیعه و به خصوص نهضت های علوی از دو جهت در نهایت محافظه کاری و مراقبت شدید انجام می گرفت: یکی از این جهت که موقعیت حکومت در وضعیت بسیار پلیسی قرار گرفته بود و کنترل امام (علیه السلام) و شیعیان بسیار شدید گردیده بود و دیگر آن که با همه ی تلاش ها و پشت کاری که امام صادق (علیه السلام) تا آن روز به کار بسته بود، هنوز هدف ایشان به بار ننشسته بود، چه آن که بر پای داشتن حکومت الهی از قماش حکومت های عادی بشر نیست که به مجرد آماده شدن قوا برای حمله ی نظامی و تسخیر مناطق اشغال شده شکل بگیرد و استواری یابد، بلکه پیش از آن باید سپاهی مجهز به شناخت و استواری عقیده فراهم می گردید که به امام و عصمت او ایمان مطلق داشته باشد و بتواند هدف های بزرگ او را ادراک نماید. گفتگوی امام صادق (علیه السلام) با سدیر صیرفی شاهدی بر این مدعاست. او می گوید: بر امام (علیه السلام) وارد شدم و گفتم: خدای را چه نشسته ای؟ فرمود: ای سدیر چه اتفاقی افتاده است؟ گفتم: از فراوانی یاران و شیعیانت سخن می گویم. والله اگر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به این اندازه یاور می داشت در خلاف او تیم و عدی طمع نمی ورزیدند. فرمود: فکر می کنی چقدر باشند؟ گفتم: یکصد هزار. فرمود: یکصد هزار؟ گفتم: آری و شاید دویست هزار. فرمود: دویست هزار؟ گفتم: آری و شاید نیمی از جهان.
صیرفی می گوید آن گاه امام (علیه السلام) خاموش گردید و چیزی نگفت. چون به ینبع رسیدیم، امام (علیه السلام) با اشاره به گله های بزهایی که پسری آنها را می چرانید رو به من کرد و گفت: ای سدیر اگر شمار شیعیان ما به تعداد این بزها رسیده بود برجای خود نمی نشستم. سدیر می گوید بعد از نماز که می خواستیم از آن جا برویم من به آن گله توجه کردم وقتی آنها را شمردم هفده عدد بودند (نقل با تلخیص از: کلینی، 1365، 242/2).
امام صادق (علیه السلام) به این نکته توجه داشت که جنبش آگاهی دهنده که رهبری آن را برعهده گرفته بود، هنوز به درجه ای نرسیده بود که اگر کشمکش و درگیری میان آن و حکومت به وجود آید، بتوان آن را تحمل کرد و مسؤولیت مبارزه ی علنی با حکومت را بپذیرد. با این توصیف امام (علیه السلام) ناگزیر از موضع گیری به نهج اسلاف بزرگوار خود، لیکن به شیوه ی متناسب با وضعیت جدیدی گردید که از جهانی به مراتب سخت تر از گذشته بود، زیرا مبارزه ی آنان علیه حکومتی بود که شکی در ناحق بودن آن برای مسلمانان وجود نداشت؛ در حالی که عباسیان همان کسانی بودند که قبلاً با زور و بازوی علویون علیه حکومت جابرانه اموی مبارزه می کردند و در مواردی نیز خود را ابواب جمعی نهضت علوی معرفی می نمودند که برای استقرار حکومت «الرضا من آل محمد (علیهم السلام)» تلاش می نمایند. بنابراین فرزند رسول خدا امام صادق (علیه السلام) در وضعیتی ناخواسته ناچار به اتخاذ موضع علیه دستگاه حکومتی می گردید که خود را منتسب به عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می دانست و طبعاً مبارزه در این شرایط باید به همان نهج پسندیده ای انجام می گردید که در منطق اسلامی به «تقیه» معروف است (قدس سره). (1)روش مزبور در ایجاد گروهی منظم از نسل پیشتاز کوشا بود که امام (علیه السلام) در حرکت اجتماعی رهبری آن را به عهده داشت.
وظیفه ی دیگری که امام (علیه السلام) بر دوش احساس می کرد، تأیید و پشتیبانی از جنبش های انقلابی بود که انقلابیون علوی آن را رهبری می کردند تا وجدان و ضمیر اسلامی اسلامیان را برانگیزاند و قدرت نه گفتن و ایستادگی امت را در برابر انحرافات تقویت کنند. ازجمله ی آن انقلاب ها، انقلاب محمد نفس زکیه و برادرش در حجاز و بصره بود (ر.ک. ادیب، 1374، 22).
پینوشتها:
1- تقیه امام در شأن امامت وی عبارت است از انجام کارهای بنیادی مشتمل بر فعالیت هایی برای دگرگون سازی محیط تحت نظارت، و رعایت توده ای که به رهبر ارتباط دارند و نظم دادن به آن فعالیت ها که معمولاً شکل کار صورت سری دارند.
منبع: نشریه امامت شناسی 88-87.
/ج