چگونگی بهره برداری جریان امامت از فرهنگ تقیه (2)

صورت اول، هر چند به ظاهر با صورت دوم تمایزی ندارد، اما بعد می بینیم که در عمل تمایز هست؛ به این دلیل که انسان کاری را وقتی بر حسب عادت انجام دهد اگر تحت شرایط
دوشنبه، 20 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونگی بهره برداری جریان امامت از فرهنگ تقیه (2)
 چگونگی بهره برداری جریان امامت از فرهنگ تقیه (2)

 




 

چگونگی فرهنگ شدن تقیه

فرهنگ شدن چیزی به دو صورت ممکن است تحقق یابد:
1) تکرار تا حد جای گرفتن در مرکز ثابت ذهن و عادت شدن؛
2) تعریف شدن برای فرد تا جایی که بین او و آن چیز رابطه ی معنوی پیدا شود و نسبت به آن اعتقاد ورزد.
صورت اول، هر چند به ظاهر با صورت دوم تمایزی ندارد، اما بعد می بینیم که در عمل تمایز هست؛ به این دلیل که انسان کاری را وقتی بر حسب عادت انجام دهد اگر تحت شرایط فشار با تهدید ترک شود، احساس گناه نمی کند و خود را نسبت به تدارک آن و تصمیم بر جبران و دقت در پیش نیامدن چنان شرایطی ملتزم نمی شناسد، به عکس صورت دوم یعنی فرهنگ شدن در اثر شناخت و بر پایه ی اعتقاد.
این فرهنگ شدن همان است که از آن در بیان ائمه معصومین علیهم السلام به عنوان جزئی از دین تعبیر شده است.
امام صادق (علیه السلام) به معلی بن خنیس می گوید:
یا معلی ان التقیه من دینی و دین آبائی و لا دین لمن لا تقیه له (کلینی، 1365، 223/2)؛ یعنی تقیه جزئی از دین من و پدران من است و آن کس که تقیه نداشته باشد دین ندارد.
مفهوم موافق عبارت اخیر این است که تقیه از اجزای رئیسه ی دین است، به این معنا که تمام اجزای دین اگر حضور داشته باشد و این جزء غایب باشد، مثل این است که اصلاً دینی وجود ندارد؛ چیزی مانند دیوار برای خانه که اگر نباشد خانه شان و معنای مورد انتظار خود را ندارد، نه اهل خانه امنیت دارند و نه متاعی که در آن هست. دقیقاً در مورد تقیه هم چنین وضعی وجود دارد. از این امام صادق (علیه السلام) به عنوان «لا دین» از دین بدون تقیه تعبیر نموده است.
فرهنگ شدن چیزی به صورت عادت داخل در مقوله ی تربیتی است که از اوایل دوره ی رشد آغاز می شود. این صورت فرهنگ از بعد اعتقادی ارزشی ندارد، زیرا چیزی بدون ارتباط یافتن ذهن با مایه ی وجودی آن است و شخص نسبت به آن التزامی ندارد هر چند که در شکل دادن ظاهر مؤثر است و نیز هر چند که برای شکل گرفتن هویت آینده ی وی لازم است، زیرا کم ترین سود آن سهل شدن شناخت در مرحله ی تعلیمی بعدی است و به عبارتی مقدمه ی لازمی برای فرهنگ اعتقادی است. وانگهی در وضعیت کودکی امکان شناخت به آن معنا وجود ندارد.
پس به این نتیجه می رسیم که فرهنگ شدن تقیه یا هر امر مطلوب دیگری باید در قالب صورت دوم انجام پذیرد و شناختی شود و در این حال نیاز به قرار گرفتن مفهوم درستی از تقیه در منظومه ی اعتقادی فرد مسلمان است تا نقش دستگاهی خود را خود به خود ایفا نماید.
مسأله ای که در این جا وجود دارد این است که «چگونه چنین کاری ممکن است و به عبارت دیگر آیا ساز و کار به خصوصی دارد؟».
بدیهی است انسان بنابر اقتضای غریزه ی حب ذات به هنگام ترس از دشمن به عکس العمل متناسب رو می آورد؛ می گریزد، دارایی خود را پنهان می کند، از بازگو کردن عقیده ای که مخالف نظر دشمن است پرهیز می کند و سعی می کند مطابق میل او سخن بگوید و عمل کند. آیا نام این اعمال و حرکت ها تقیه است؟ پاسخ این است که هم آری و هم نه. این ها در مرحله های نازلی از تقیه وجود دارند، لیکن نه به شکل طبیعی ساده. آن چه در تقیه حرف اول را می زند روح ایمانی آن است که به گزینش و التفات به مرجحات دینی و عقلی می نگرد. وانگهی همه ی تقیه این نیست و علاوه بر این حرکت ها که در موقعیت ترس انجام می شود تقیه ابعاد وسیعی دارد که شامل تمام دوره های زندگی فرد می شود و در یک تعبیر سازمانی، تقیه یک دستگاه معرفتی واقع در منظومه ی اعتقادی تشیع، در سپهری به نام جهاد قرار دارد.
با این توصیف خود به خود موقعیت و شأن تقیه در این منظومه ی عقیدتی و سپهر دینی دانسته می شود: نوعی فرهنگ مبارزه که به آموزش و شناخت نیاز دارد.
بنابراین در موضوع مورد بحث، تقیه اگر بخواهد به فرهنگ ارتقا یابد نیاز به شناخت کاملی از تمامی ابعاد و اجزای دستگاهی خود دارد، به گونه ای که همراه با این شناخت، موقعیت آن در مذهب و دین نیز روشن و تبیین گردد تا بتواند در بزنگاه های مختلف شیوه و شگرد مناسب و متناسب با حرکت مجموعه را برگزیند؛ و گرنه هر انسانی به طور طبیعی فرار و ترس و اغفال را بدون نیاز به آموزش و کسب شناخت می داند.

مفهوم شناسی تقیه در عرف دینی

در عرف زبان شناسان، به خصوص در رشته ی «اصول الفقه» بحث مفصلی است پیرامون این که وقتی کلمه ای از خاستگاه اولیه ی لغوی به استخدام فن، علم، مکتب، ایدئولوژی و یا دین و مذهبی درآید، در واقع از بستر اصلی جدا می شود و در بستر ثانوی به معنادهی می پردازد.
نیاز به توجیه ندارد که معنادهی کلمه در بستر اصلی لغوی، به گونه ی دلالت حقیقی و در بستر ثانوی به صورت مجازی است. نیز بدیهی است که معنای مجازی دقیقاً همان معنای حقیقی نخواهد بود؛ زیرا استعمال کلمه در بستر مجازی به دلیل خاصی انجام می گیرد که به اقتضای نیاز و مصلحت عرصه ی جدید تعیین می شود، هرچند قرینه و وجه تناسبی بین دو بوته ی حقیقی و مجازی جدید تعیین می شود، هرچند قرینه و وجه تناسبی بین دو بوته ی حقیقی و مجازی وجود دارد. از این رو بحث دامنه داری در علم اصول الفقه برمی خیزد که دلالت الفاظ و کلمه ها در بستر شرع به چه کیفیت است.
بگذریم از این که استعمال الفاظ در بوته ی معارف دینی صورت حقیقی داشته باشد یا مجازی، آن چه از نظر ریشه شناسی واژگان مورد تأمل قرار می گیرد وجه انتخاب کلمه برای کاربرد دومی می باشد که در مغز یا مدار فهم لغوی آن نهفته است. التفات به این راز زبان شناختی می تواند بهره گیران را در همه ی عرصه های کاربردی یاری رساند. به خصوص اگر مدت زمان قابل توجهی از استخدام لغت گذشته باشد، امکان تحویل و دگردیسی در معنای رایج فعلی، و یا تبدیل آن به اصطلاح یا نماد وجود دارد.
نظر به این مطلب و با توجه به استفاده های گوناگونی که از کلمه ی تقیه شده است که گاه با هم تعارض نیز دارند، و نیز برای احاطه و سلطه ی آگاهی بر دامنه ی معنا، دلالت و میزان توسعه ی کاربردی آن نیاز به التفات زبان شناختی داریم تا از رهگذر منابع لغوی نزدیک به زمان تشریع و پی بردن به وجه عقلانی استعمال لفظ، نوع کاربرد آن را در بیان امامان معصوم (علیهم السلام) در یابیم.
ابن منظور در لسان العرب (ج15، ص 403) تقیه را از ماده ی وقی (به معنای نگه داشتن) دانسته که در وضعیت وصفی واو به تاء بدل گشته است. برداشتی که وی از ماده ی تقیه دارد - متناسب با ماده ی اصلی آن - نوعی خود نگهداشتن از درگیری بدون رها کردن اندیشه و آرمان خود اوست. او به حدیثی تمسک می کند که می گوید:
«قلت و هل للسیف من تقیه؟ قال: نعم، تقیه علی اقذاء و هدنه علی دخن؛ التقیه و التقاه بمعنی یرید انهم یتقون بعضهم بعضاً و یظهرون الصلح و الاتفاق و باطنهم بخلاف ذلک»؛ یعنی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتم: آیا شمشیر هم تقیه دارد؟ فرمود: آری، تقیه با وجود خاشاک در چشم (کنایه از نارضایتی و کدورت خاطر) و صلح و سازش بر امور ناخوشایند (بنگرید نیز به: فراهیدی، بی تا، 233/4 و مجلسی، 1404ه، 944/28). وی سپس توضیح می دهد که مراد از این عبارت پیش آمدن شرایطی است که بعضی از بعض دیگر هراس و پرهیز داشته باشند؛ در ظاهر بین شان آشتی و اتفاق نظر باشد، لیکن باطن شان طور دیگری باشد.
در مجمع البحرین (طریحی، بی تا، 453/1) نیز به این ابدال اشاره کرده است و می گوید:
«التقوی کنجوی، و الاصل فیه و قوی من وقتیه: منعته، قلبت الواو تاء و کذلک تقاه و الاصل وقاه، قال تعالی: الا أن تتقوا منهم تقاه (آل عمران، 28) أی اتقاء مخافه القتل، و جمع التقاه تقی کطلی للاعناق، و قریء تقیه. و التقیه والتقاه اسمان موضوعان موضع الاتقاء».
وی تقیه و تقاة را به یک معنا می گیرد و هر دو را به معنای پرهیز از دشمن و خود را دور نگه داشتن از ترس کشته شدن می داند.
نیاز به توضیح دارد که ابدال تاء به جای واو بدون دلیل عقلی انجام نگرفته است. در کاربرد تقیه (با تاء) دقت و ظرافتی است که آن را متمایز از وقیه (با واو) و آن التفات به نوعی خود نگه داشتن ویژه است که در ضمن اشاره به برخی روایات نمونه هایی از آن را خواهیم دید.
با این توصیف روشن می شود که معنای لغوی تقیه صرف نگه داشتن است، لیکن در کاربرد دینی به معنای نوع به خصوصی از خود نگه داشتن و تابع شرایطی است.
پس از این نگرش واژگانی به موارد کاربرد آن در قرآن می نگریم تا دایره ی معناشناسی آن مشخص گردد.
در یک گشت شناسایی در قرآن مجید می بینیم قرآن این ماده ی واژگانی را در قلمرو وسیعی به کار برده است که یکی از موارد استعمال آن تقیه ای است که مورد بحث ماست.
چنان که بیان شد کلمه تقات که نسخه ی بدل همان تقیه است، گاهی در معنای تقیه کردن از دشمن به کار رفته است و گاهی دیگر در معنای پرهیزگاری الهی داشتن، مانند:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ اِلَّا وَ انْتُمْ مُسْلِمُونَ» (آل عمران، 102)؛ یعنی ای مؤمنان چنان که سزاوار است از خدا بپرهیزید تا نمیرید مگر مؤمن.
با التفات به موقعیت معنارسانی این آیه در مسأله ی تقوای الهی روزنه ای برای پژوهشگر قرآنی به میدان دیگری باز می شود که در آن جا تقیه ی مورد نظر در گوشه ای از آن میدان و عهده دار حفاظت یکی از سنگرهاست. با این رویکرد باید به عنوان اصلی مفهوم تقیه در عرف دینی مراجعه نمود که آن مراقبت از خویش در تمام زمینه هاست؛ همچون مراقتب از خود و خانواده در برابر آتش قهر و عذاب الهی:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَکُمْ وَ اَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَهُ عَلَیْها مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللهَ ما اَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُوْمَرُونَ» (تحریم، 6)؛ یعنی ای مؤمنان خود و خانواده ی خود را از آتشی که فروزینه اش آدم ها و سنگ هاست نگه دارید.
«وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَهٌ وَ لا یُوْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُم یُنْصَرُونَ» (بقره، 48)؛ یعنی از آن روزی پروا کنید که هیچ کس به درد دیگری نخواهد خورد و ...
نکته ی لازم به توضیح در رابطه با مسأله ی مراقبت از خویش آن است که انسان در نگاه قرآن به دلیل برخورداری از کرامت الهی دارای آن چنان اهمیتی است که حفظ آن مقدم بر هر چیزی است. این معنا گاهی در قالب ماده ی واژگانی وقایه آمده، و گاهی در قالب واژگان دیگر همچون: حافظوا، علیکم انفسکم، خذوا حذرکم و ...، که از باب نمونه چند مورد قرآنی را باز می نماییم:
«حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاهِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتینَ» (بقره، 238)؛ یعنی بر نمازها و نماز میانه مراقبت داشته باشید و با توجه کامل برای خدا قیام کنید.
«وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ» (توبه، 112)؛ یعنی و (مؤمنان آنانند که) حد و مرزهای الهی را نگه می دارند.
«وَ احْذَرْهُمْ اَنْ یَفْتِنُوک عَنْ بَعْضِ ما اَنْزَلَ اللهُ اِلَیْکَ» (مائده، 49)؛ یعنی از آنها پرهیز کن مبادا نسبت به برخی از احکام بفریبندت.
«وَ لَیَاْخُذُوا حِذْرَهُمل وَ اَسْلِحَتَهُمْ ... و خُذُوا حِذْرَکُمْ» (نساء، 102)؛ یعنی مواظب خود و اسلحه ی خود باشید ... و مواظب خود باشید.
«یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ اَنْفُسِکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ اَذَا اهْتَدَیْتُمْ» (مائده، 105)؛ یعنی ای مسلمانان هوای خود را داشته باشید مبادا آن که گمراه شده است شما را بعد از هدایت گمراه کند.
نتیجه ای که از التفات به نظایر معنایی این مفهوم می گیریم این است که تقیه ی اصطلاحی مورد نظر پنجه در پنجه ی تقوای الهی دارد و چنان که بیان شد عهده دار بخشی از مسؤولیت حفظ حریم الهی و حرمت و کرامت انسانی است.

طرح زیر شمای کلی آن را نشان می دهد:

وقایه - تقاة، مأخوذ از ماده ی واژگانی «و ق ی»: پرهیز از پرهیب.
1) تقوای الهی
2) تقیه از مردم

الف - در ارتباط با خداوند و دستورات الهی ــــ تقوی و پرهیزگاری (با دایره ی معنارسانی ویژه ی خود).
ب- در ارتباط با انسان ها ــــ تقیه: {گفتن یا نگفتن سخنی به داعی خوف، به خلاف عقیده
{انجام عملی یا ترک آن به داعی خوف، به خلاف عقیده
همچنین توجه به مفاهیم هم ردیف تقیه، همچون تولی و تبری، پرهیز از اکل مال یتیم و ربا و اجتناب از غیبت به مثابه اکل میته ی انسان، پاسداری از حریم عفاف، تأکید بر رازداری و صدق و امانت، تأکید بر پوشاندن عیوب مردم و ... گوشه های دیگری از مجموعه ی میان پر این مفهوم انسان ساز و جامعه ساز را روشن می کنند (بقیه در بعد اخلاقی و اجتماعی).
با این رویکرد وسیع و عمیق به مفهوم «خودنگهداری» در می یابیم که تقیه در عرف دینی یک عمل ساده نیست، یک وظیفه و تکلیف عام و فراشمول است که در ابعاد مختلفی، همچون سیاسی اجتماعی، اخلاقی نمود می یابد. از این رو باید در دنباله ی این بحث در قسمت بعد به بررسی وضعیت های خاص، گونه ها و شرایط و نتایج آن بپردازیم.
منبع: نشریه امامت شناسی 88-87.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.