روش شناسی حرکت های مکتبی امامان علیهم السلام (4)

با تحولات روزهای آغازین رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، اسلام دچار بحران های کشنده ای شدند که هویت آن را در معرض خطر جدی قرار می داد. نفاق پنهان ظاهر گردید.
چهارشنبه، 22 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روش شناسی حرکت های مکتبی امامان علیهم السلام (4)
روش شناسی حرکت های مکتبی امامان علیهم السلام (4)

 

نویسنده: علی اکبر نوایی*



 

6) مبارزه با فرقه سازی ها در درون مکتب

با تحولات روزهای آغازین رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، اسلام دچار بحران های کشنده ای شدند که هویت آن را در معرض خطر جدی قرار می داد. نفاق پنهان ظاهر گردید. فاصله از امامت راستینی که توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دستور خدای متعال معرفی شده بود حاصل گردید، و بدین صورت، فرقه سازی های مذهبی و مکتبی آغاز گردید. نحله ها و تفکرات گوناگونی در تاریخ اسلامی پدیدار شد. اختلافات مکتبی، منجر به اختلافات قومی، گروهی و طبقاتی مسلمانان شد و فرقه ها خودنمایی می کردند. هرچه از آغاز و روند رو به افزایش فرقه های به ظاهر کلامی گذشت، اختلافات ریشه دارتر شد و جنگ ها و نزاع های مهم تاریخی را پدید آورد. شورش های عصر اموی و عباسی و پس از آن، همه دارای ریشه های فرقه ای بودند.
ائمه مظلوم شیعه علیهم السلام در این ریختگی ها، نقش رهبری اجتماعی را به خوبی انجام دادند و اگر آنها نبودند هرگز راه هدایت از راه ضلالت و گمراهی مشخص نمی شد، و هرگز جبهه ی راستین مؤمنان از منافقان هزار رنگ باز شناخته نمی گردید.
در دوران ائمه علیهم السلام، جریان های مختلف فکری و عقیدتی در سطح جامعه بسیار فعال بودند، به شبهه سازی می پرداختند و فرقه ها را پدیدار می ساختند، مانند مکتب مجسمه، ثنویه، مرجئه، مفوضه، واقفیه، تصوف و... که اندک هم نبودند. ائمه علیهم السلام در این اوضاع خطرناک، به رهبری و روشنفکری مکتبی پرداختند و فرقه سازی ها را خروج از مکتب اسلام معرفی نمودنده اند.
چنان که در قسمت غلات و مبارزه با غلو دیدیم، ائمه علیهم السلام غلات را لعن نموده اند، و خوارج را خارج از جرگه ی اسلامی دانسته اند.
مثلاً امام هادی عیه السلام در پاسخ نامه ای که از عقاید ابن حسکه از ایشان سؤال شده بود، چنین نوشتند:
ابن حسکه، که لعنت خدا بر او باد، دروغ میگوید و من او را در ردیف رسول خویش و پیامبران پیش از او را جز به آیین حنیف و نماز و زکات و روزه و حج و ولایت نفرستاد. و پیامبر، جز به خدای یکتای بی همتا دعوت نکرد. ما جانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمی ورزیم. اگر او را اطاعت کنیم، بر ما رحم خواهد کرد و چنان چه از فرمانش سر برتابیم گرفتار کیفرش خواهیم شد. من از کسی که چنین سخنانی می گوید، بیزاری می جویم و از چنین گفتاری به خدا پناه می برم، شما نیز از آنان دوری گزینید و ایشان را در فشار و تنگنا قرار دهید و چنان چه به هر یک از آنان دسترسی پیدا کردید، سرش را با سنگ بشکنید (شیخ طوسی، 1378، 804).
همچنین امام هادی علیه السلام افرادی نظیر قاسم بن یقطین قمی را لعن کرده است.
بعد از جریان شهادت امام هفتم علیه السلام، واقفیه پیدا شدند و در امام هفتم علیه السلام متوقف شدند. پس از شهادت ایشان، مذهب واقفیه، بلای بزرگی در جامعه ی اسلامی بود، که امامان بعد از موسی بن جعفر علیه السلام، همگی با مذهب واقفه به ستیزه برخاستند. چنان که امام رضا علیه السلام، امام جواد علیه السلام، امام هادی علیه السلام و امام عسگری علیه السلام، همگی با واقفیه به ستیزه برخاسته و به روشن گری امت اسلامی نسبت به خطر واقفیه پرداختند.
ابراهیم بن عقبه می گوید: «به امام هادی علیه السلام نوشتم، فدایت شوم، من از بغض و کینه ی مبطوره (واقفیه) نسبت به حق آگاهی دارم، آیا مجاز هستم در قنوت نماز برای آنان لعن کنم؟ امام علیه السلام فرمود: اری در قنوت نماز بر آنها لعن کن» (شیخ طوسی، 1378، 807).
امام حسین عسگری علیه السلام، از واقفیه برائت جستند و شیعیان را به برائت از آنان فراخواندند. در جواب یکی از شیعیان، امام حسین عسگری علیه السلام نوشتند: «من از واقفیه بیزارم، با آنان رابطه ی دوستانه نداشته باشید، به عیادت بیمار ایشان نروید، در شییع جنازه ی آنان حاضر نشوید و بر میت آنان نماز نخوانید» (همان، 148).
ائمه ی معصومین علیهم السلام، همگی با صوفیه مبارزه کرده اند. امام صادق علیه السلام، و قبل از ایشان امام باقر علیه السلام تا امام حسن عسکری علیه السلام، همگی آنان با صوفیه و جریان انحراف فکری آنان به مبارزه و معارضه ای بی امان دست زدند.
سردسته های جریان صوفیه، عبارت بودند از افرادی نظیر ابوهاشم کوفی، عباد بصری، سفیان ثوری، که امامان شیعه علیه السلام با رهبانیت و معادله های آن و نیز جریان تصوف مخالفت کردند و به روشنگری های فراوانی در این راه پرداختند.
بزنطی می گوید: یکی از اصحاب ما خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد: «در این زمان، گروهی ظهور کرده اند که به صوفیه معروف هستند، نظر شما درباره آنان چیست؟». حضرت علیه السلام فرمودند: «انهم اعدائنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم» (سفینه البحار، بی تا، ج2،57)؛ آنها دشمنان ما هستند، کسی که به آنان گرایش یابد از آنها خواهد بود و با آنان محشور خواهد شد.
گزارش های تاریخی نشان می دهد که از امام صادق علیه السلام، افراد فراوانی درباره ی ابوهاشم کوفی پرسیده اند و آن حضرت علیه السلام در پاسخ همه ی آنها فرمودند: «او عقاید بسیار فاسد داشت، او بود که بدعت تصوف و صوفی گری را پایه گذاری کرد و آن را پوششی برای افکار و عقاید باطل و نفس خبیث خود قرار دارد».
مبارزه ی علی علیه السلام با خوراج نهروان و روشن ساختن عقاید باطل آنان، مسأله ای است که در تاریخ اسلامی از پرنمودترین و حساسترین فرازهای تاریخ اولیه ی امامت اسلامی شیعه را رقم می زند.
خوارج، گروهی متعصب و دارای جمود فکری کشنده ای بودند که علی علیه السلام، در این برهه ی تاریخی مهم، وظیفه ی خود می دانسته که با این جریان فکری منحرف و تباه گر و خودسر، مبارزه نمایند. آنان، نه بصیرت دینی داشتند و نه بصیرت عملی، به ظاهر اهل تمسک و عبادت بودند، جاهل و نادان بودند.
«خوارج، مردمی جاهل و نادان بودند، در اثر جهالت و نادانی، حقایق را نمی فهمیدند و بد تفسیر می کردند و این کج فهمی ها کم کم برای آنان به صورت یک مذهب و آیینی درآمد که بزرگ ترین فداکاری ها را در راه تثبت آن از خویش بروز می دادند... مردمی خشن، فاقد اندیشه های عادی و احساسات لطیف، مردمی پست، برده صفت و اوباش بودند که از هر گوشه ای جمع شده بودند» (مطهری، 1368، 153).
علی علیه السلام آنها را به عنوان بزرگ ترین خطر معرفی کرد، تا راه آنان، به عنوان راه مکتب و شریعت شناسایی نشود، و جرأت اقدام خود بر مبارزه آنان را به این شکل مطرح می فرماید: «اما بعد حمد الله و النثاء علیه، ایها الناس، فانی فقات عین الفتنه و لم یکن لیجترئی علیها احد غیری، بعد ان ماج غیهبها و استد کلها» (صبحی صالح، 1387ه، 137)؛ اما بعداز حمد و ثنای الهی، ای مردم، من چشم فتنه را درآوردم. غیر از من، کسی جرأت چنین کاری نداشت پس از آن که موج دریای تاریکی و شبهه ناکی آن بالا گرفته و هاری سگانه اش افزون شده بود.
اگر ائمه علیه السلام با این فرقه سازی ها به تقابل بر نمی ساختند، امروز بسیاری از مذاهب، همچون مذهب خوارج، واقفیه، غلات، مفوضه و صوفیه رواج دامن گستری داشت و دیگر از حقیقت مکتب و شریعت چیزی باقی نمی ماند.
امام علی علیه السلام در آغازین ماه های خلافت و پس از ماجرای جنگ جمل، حسن بصری را در خارج شهر بصره دیدند که خیمه زده است. آن حضرت علیه السلام از او پرسیدند، چرا، به کمک ما در بصره نیامدی؟ او در پاسخ گفت: من می آمدم به شما کمک کنم، اما از آسمان صدایی شنیدم که می گفت: قاتل و مقتول این جنگ هر دو در آتشند. حضرت علیه السلام به او فرمود: «هذا اخوک الشیطان، ثم قال: اما ان لکل قوم سامری و هذا سامری هذه الامه اما انه لا یقول لا مساس و لکن یقول لا قتال» (احمد بن علی الطبرسی، 1966م، 251).
او برادرت شیطان بوده است.
سپس فرمود: آگاه باشید که هر قوم و امتی، یک سامری دارد و این شخص، سامری این امت است. اما فرقش با سامری این است که وی نمی گوید: با من تماس مگیرید، بلکه می گوید: ‌قتال و مبارزه نکنید.

7) روش مناظرات علمی

سماحت نظر و دیدگاه بلند امامان شیعه علیه السلام، سبب می شد که آنان با مخالفان خود و با کسانی که دیدگاه های انحراف گر داشتند، و غالباً در صدد شکستن چهره ی علمی و جایگاه معنوی امامان علیه السلام بودند، از راه مناظره وارد شوند و به روش ها و فنون عقلانی مناظره کاملاً عمل کرده و رقبای خود را از میدان خارج کنند و عظمت علمی خود و اصالت اندیشه های مکتبی، اسلامی و حقارت آنان را بر ملا سازند.
در راستای مناظرات امامان شیعه علیه السلام، می توان به مناظره ی امام باقر علیه السلام، با حروریه اشاره کرد. حروریه، گروهی از خوارج بودند که در دوران امام باقر علیه السلام، به ترویج عقاید خود می پرداخند. این مناظره، در کتب کلامی و تاریخی، بسیار مفصل گزارش گردیده است، که گزارش مفصل آن در جلد 27 بحارالانوار علامه مجلسی قدس سره نقل گردیده است.
مناظره ی امام باقر علیه السلام با حسن بصری، مناظره ی آن حضرت علیه السلام با سالم، با طاووس یمانی، با عبدالله معمر لیثی، با عثمان الاعثمی، با قتاده بن دعامه، فقیه اهل سنت در بصره، مناظره ی با نافع بن ارزق، مناظره امام صادق علیه السلام با زندیق مصری، مناظره ی موسی بن جعفر علیه السلام با هارون الرشید، مناظرات گسترده و مفصل علی بن موسی الرضا علیه السلام با علمای یهودی، صائبی، نصرانی، نظیر جاثلیق، عمران صابی و... و نیز مناظره ی امام جواد علیه السلام با مأمون عباسی، و نیز مناظره ی آن حضرت علیه السلام با جاثلیق و علمای مختلف شهرها و دیار در سنین کودکی و... همه ی این ها گویای این حقیقت است که امامان شیعه علیه السلام، به قصد و انگیزه ی حفظ مکتب، دفاع از مکتب و کوبیدن و نفی جریان های معاند زمان خودشان، به فن مناظره ی علمی روی می آوردند که این مناظرات، حقیقتاً در بردارنده ی حقایقی بلند و معارفی عالی است.

8) نامشروع دانستن عالمان درباری

همواره حکومت های نامشروع، غیردینی و غیر مردمی و خائن، برای تثبیت موقعیت خویش در طول تاریخ، به عناصری کم مایه و بی شخصیت نیاز داشته اند و عناصری را به خدمت می گرفته اند، که به این عناصر در تاریخ سیاسی شیعه عنوان عالمان درباری داده شده است.
این شیوه در دوره ی امویان و عباسیان، شیوه ای رایج و متداول بوده است، زیرا مردم همواره از ناحیه ی این عناصر فریب خورده و کم مایه و بی شخصیت، فریب می خورده اند و در خدمت دستگاه حاکم درمی آمده اند. تاریخ امامت، گزارش های مفصلی را ازاین عالمان خود فروخته مطرح نموده، همچون شریح قاضی، سعد بن ابی وقاص، عمر سعد، که اینان همه جزء کسانی اند که از کتاب و شریعت باخبر بوده اند.
ابوهریره، در واقع یک عالم درباری است که در خدمت دستگاه حاکم معاویه قرار گرفته، به جعل حدیث در طعن علی علیه السلام و بالابردن شخصیت فرزندان ابی العاص مباردت تمام ورزیده است.
علامه محمود ابوریه، یکی از دانشمندان بزرگ اهل تسنن، در کتاب خویش، تحت عنوان، شیخ المضیره ابوهریره، تلاش های گسترده ی ابوهریره را به عنوان یک عالم درباری توضیح داده و بسط شرح نگاشته او در تضعیف چهره ی امیرمؤمنان علیه السلام، با علم به حقانیت آن حضرت علیه السلام و در فضیلت سازی برای معاویه با علم به فقدان صلاحیت و گمراهی وی می نوشته و جعل می کرده است. در قسمتی از عبارت ابوریه، چنین می خوانیم:
«و اما ابوهریره، فلم یقف عند وضع احادیث فی الطعن فی علی، و انما زاد فی وضع احادیث ترفع من شان آل ابی العاص عامه و معاویه خاصه»؛ اما ابوهریره، از وضع و جعل احادیث در طعن علی علیهالسلام، دست نگه داشت و چیزی فرو نگذاشت و همزمان، احادیثی را در خصوص آل ابی العاص به صورت عموم، و معاویه به صورت خاص وضع نمود که شأن آنها را بالا ببرد.
علی علیه السلام، به عدم اهلیت ابوهریره اشارات فراوانی نموده و او را نااهل برای جامعه ی دینی معرفی فرموده است. پس از این دوره، عناصری همچون محمد بن شهاب زهری، در دوره ی عبدالملک مروان، به خدمت دستگاه حاکمه درآمدند، که امام سجاد علیه السلام به شدت با او به تقابل پرداختند، و نکات مهمی را به او یادآور شدند که به قسمتی از فرمایشات امام سجاد علیه السلام به محمد بن شهاب زهری اشاره می کنیم:
«جعلوک قطباً ادروا بک رحی مظالمهم و جسراً یعبرون علیک الی منا یاهم و سلماً الی ضلالتهم داعیاً الی غیّهم، سالکاً سبیلهم، یدخلون بک الشک علی العلماء، و یقتادون بک قلوب الجهال الیهم، فلم یبلغ اخص وزارئهم و لا اقول اعوانهم الا دون ما بلغت من اصلاح فسادهم و اختلاف الخاصه و العامه الیهم، فما اقل ما اعطوک فی قدر ما اخذوا منک ...»؛ تو را قطبی قرار داده اند (همچون سنگ آسیا) که به وسیله ی تو آسیاب ستم های شان را بچرخانند و پلی قرارت داده اند که از روی تو بگذرند به آرزوها یا تمام تمایلات شان، و نردبانی برای بالا رفتن به ستم هایشان، که مردم را بخوانند به گمراهی شان، که به سمت و راه آنها بروند. به وسیله ی تو در اندیشه مردم بد دلی و شک نسبت به علما را وارد می کنند، و قلب جاهلان به وسیله ی تو به آنها تمایل کرده و اقتدا می کند. هیچ یک از وزرا و خواص دربار به اندازه ی تو به فساد آنها کمک نکرده و دامن نزده، و هیچ کس به اندازه ی تو باعث نشده که خاص و عام مردم به دربار آنها آمد و شد کنند و دوست شان بدارند؛ چه بهای اندکی به تو داده اند در آن مقداری که از تو بازستاندند.
ذکر این نکته در پایان لازم است که محمد بن مسلم بن شهاب الزهری، از علمای عامه بود، ولی ارادت عجیبی به امام سجاد علیه السلام داشته و لذا او را در ردیف اصحاب آن حضرت علیه السلام یاد میکنند. او علومی را از امام فراگرفته ولی تدریجاً به دستگاه خلافت گرایش یافته و در خدمت آنان قرار گرفته است.
امامان علیه السلام روش های دیگری را نیز در تلاش های مکتبی خود به کار بستند، همچون توانمندسازی مکتبی شیعه، تربیت هزاران شاگرد اصیل مکتبی، تبیین عملی مکتب، دفاع از حرکت های مکتبی که خود مقالی دیگر را می طلبد.

نتیجه

امامت شیعی در تکاپوی تاریخی خویش، مبین شریعت و پاسدار حریم آن بوده، فهم از مکتب و شریعت با شاخص امامت امکان پذیر است و فهم ها و برداشت های غیرمعصومانه از مکتب هرگز مهر مشروعیت نمی خورند. زیرا همه ی فهم های غیرمعصومانه و غیر منطبق بر ساخت کلی و آهنگ عمومی آیات قرآنی که امامان علیه السلام، به عنوان اولوالعلم حامل و مبین آن هستند، اموری انحرافی و تباه گرند. بدین جهت امامت، در حوزه ی پاسداری از شریعت و تبیین آن با تحریفات به ستیزه برخاست، تحریف گران را رسوا نمود، بدعت ها و ضلالت ها را ملموس ساخت، انحراف در مفاهیم پایه ای و اصیل دین راه مانع شد، از ورود اسرائیلیات به حوزه ی مکتب جلوگیری نمود. قیاس و استحسان را مردود دانسته و تفسیر به رأی را ممنوع اعلام نمودند. با غلو، به ستیزه و ضابطه گرایی در فهم شریعت را مقیاس قرار دادند. فرقه سازی ها را محکوم نمودند، برای دفاع از کیان مکتب و شریعت، به حوزه ی مناظرات علمی، به شکلی قاعده مند وارد شدند. با عالمان درباری که به توجیه نظام خلافت های اموی و عباسی مبادرت می ورزیدند، ستیزه کرده و آنها را در تاریخ رسوا نمودند.

پی‌نوشت‌ها:

* پژوهشگر و رئیس گروه فرهنگ و معارف اسلامی اندیشه ی حوزه

منابع و مآخذ
1) قرآن کریم.
2) شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان العکبری البغدادی (1993م، 1414ه)، اوائل المقالات، دارالمفید.
3) صبحی صالح (1387ه)، نهج البلاغه، بی جا.
4) الموسوی الخوئی، سید ابوالقاسم (1974م، 1394ه)، البیان فی التفسیر القرآن، قم، المطبعه العلمیه.
5) فضل بن شاذان نیشابوری (1356ه)، الایضاح، بی جا.
6) ابن طاووس، رضی الدین علی بن موسی (1399ه)، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، مطبعه الخیام.
7) قاضی نورالله شوشتری (بی تا)، الصوام المحرقه، چاپخانه نهضت.
8) ابن سعد (بی تا)، الطبقات الکبری، ج1، بیروت، دارصادر.
9) طباطبایی، محمد حسین (بی تا)، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، قم، دفتر نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین.
10) حاکم نیشابوری، محمد بن محمد (1406ه)، مستدرک، بیروت، دارالمعرفه.
11) ذهبی، شمس الدین (بی تا)، سیر اعلام النبلاء، مکتبه الحرم المکی.
12) امینی، عبدالحسین (1397ه)، الغدیر فی الکتاب و النسه و الادب، بیروت، دارالکتاب العربی.
13) مجلسی، محمد باقر (1983م، 3، 14ه)، بحارالانوار، ج25، بیروت، مؤسسه الوفاء.
14) ابن ابی الحدید معتزلی (1995م)، شرح نهج البلاغه، ج1، دارالکتب العلمیه.
15) ابوریه، علامه محمود (1978م)، اضواء علی السنه المحمدیه، مصر، دارالمعارف.
16) شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان العکبری البغدادی (1422ه)، انوارالهدی، دارالمفید.
17) راغب (بی تا)، الفردات، ب یجا.
18) حکیمی، محمدرضا (1375)، الحیاه، ج1، قم، جامعه مدرسین.
19) سیوطی (1398ه)، تاریخ الخلفاء، مصر، مطبعه النور.
20) الوائلی، الشیح احمد (1414ه)، هدیه التشیع، بیروت، دارالصفوه.
21) مطهری، مرتضی (1378)، اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا.
22) شیخ طوسی (1378)، اختیار معرفه الرجال، ج2، قم، مؤسسه آل البیت.
23) شیخ عباس قمی (بی تا)، سفینه البحار، ج2، بی جا.
24) مطهری، مرتضی (1368)، جاذبه و دافعه علی علیه السلام، انتشارات صدرا.
25) الطبرسی، ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب (1966م)، احتجاج، نجف، مطبعه النعمان.
26) ابن عساکر، علی بن حسن بن هبه الله (1414ه)، یحانه الرسول صلی الله علیه و اله، الامام الحسین علیه السلام، احیاء الثقافه الاسلامیه.
27) الحرانی، علی بن الحسین (1363)، تحف العقول، مؤسسه نشر اسلامی.
اندیشه حوزه شماره 84



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط