دفاع سید قطب از عملکرد اخوان
سید قطب بین سالهای 1331- 1343 هـ.ش. به عنوان مغز متفکر جمعیت اخوان المسلمین مطرح بود و همواره از این جنبش حمایت می کرد و در مقابل کسانی که از این جنبش ضد استعماری انتقاد می کردند می ایستاد. وی درباره ی اخوان المسلمین می گوید «خداوند اخوان المسلمین را زنده بدارد که مصر را زنده نمود و مفهوم جهاد را که از نظر مردم فقط شعار دادن و کف زدن بود، تغییر داد و مفهوم اصلی آن را که کار و فداکاری است به آن بازگردانید و چگونگی نبرد را که منحصر به تبلیغات بود به قربانی شدن و شهادت در راه خدا (1) تبدیل کرد.»(2)تحریم سیاسی و اقتصادی دشمن
سید قطب معتقد است که هر گروه و دولتی که به یکی از کشورهای اسلامی حمله نظامی کند باید تحریم سیاسی و اقتصادی شود. وی در این باره می گوید:انگلستان و آمریکا با همکاری روسیه در بیرون راندن ما مسلمانان از فلسطین- البته هر سرزمین اسلامی سرزمین ماست- شرکت نمودند. فرانسه در شمال آفریقا بر ضد ما جنگید و در آزار و شکنجه ما شرکت کرد و هنوز هم دسته جمعی بر ضد ما و دین ما کوشش می کنند. به همین دلیل هر گونه معاهده و هر گونه همکاری با این کشورها از نظر اسلام حرام و نامشروع است و البته مردم مسلمان حق ندارند که در عمل نامشروعی با دولت همکاری کنند؛ بلکه باید به هر وسیله ای که مقدور باشد، دولت را از ارتکاب هر عمل حرامی باز دارند.(3)
سید قطب از تمام شرکتهای اسلامی می خواهد روابط اقتصادی خود را با دشمنان اسلام قطع کنند. وی در این باره می نویسد: «هر شرکت مالی و مؤسسه تجاری و هر عنصری که به نحوی با این دول استعماری تعاون و همکاری داشته باشد، از اسلام دور است و مخالف خواست خداوند عمل کرده و بر ضد توده ی مسلمان برخاسته و در واقع به مسلمانان آزار رسانیده است.»(4)
غرب ستیزی
سید قطب همانند دیگر متفکران متعهد جهان اسلام از قبیل سید جمال الدین اسد آبادی، آیت الله کاشانی، محمد عبده، اقبال لاهوری و کواکبی بشدت با فرهنگ غرب مخالفت می کرد. وی مقاله ای به نام «عود الی الشرق» در مجله ی العالم العربی به چاپ رساند و در آن فرهنگ غرب را فرهنگی حیوانی و پست خواند. در قسمتی از این مقاله آمده است: «حیات غرب بدون شک هم لذیذتر است و هم راحت تر ولی از نظر انسانیت بهتر، والاتر و گرامی تر نیست. حیات غرب حیاتی است که زن در آن از هر قیدی رهاست. آری حیات غرب، حیات لذیذی است؛ لکن حیاتی است پست تر از حیوان؛ زیرا فقط غرایز جنسی دیده می شود و فقط لذائذ جسمی برآورده می شود. در غرب هیچ قیدی نیست و این را آزادی می نامند. بله آزادی است اما نه آزادی روح بلکه آزادی بدن؛ آزادی حیوانیت، نه آزادی انسانیت.»و در جای دیگر از مقاله اش با بیان فرق های فرهنگ غرب و شرق می نویسد:«هر کس لذت حیوانی آزاد، سهل و راحت می خواهد، در حیات غرب آماده است و هر کس حریت و آزادی انسان را می خواهد، به شرق بیاید. در شرق، آزادی روح است که از هر لذت بدنی و هر آزادی، برتر و بالاتر است.»(5)
سید قطب جامعه را به دو نوع جاهلی و اسلامی تقسیم می کند و می گوید:
امروز در جاهلیتی به سر می بریم که به هنگام ظهور اسلام وجود داشت و بلکه تاریک تر از آن است. تمامی آنچه در اطراف ماست جاهلی است؛ تصورات و عقاید مردم، عادات و سنت های آنها و منابع فرهنگ آنها و... ما باید از زیر فشار جامعه جاهلی و رهبری جاهلی رهایی یابیم. وظیفه ی ما این است که اولاً تحولی در درون خود به وجود آوریم تا بر اساس آن بتوانیم جامعه را دگرگون کنیم.
اسلام بیش از دو نوع جامعه نمی شناسد:«جامعه ی جاهلی» و «جامعه ی اسلامی». جامعه ی اسلامی، جامعه ای است که در تمامی ابعاد عقیده و عبادت، شریعت و احکام، سلوک و اخلاق، اسلام در آن تحقق یافته است.
و جامعه ی جاهلی جامعه ای است که به اسلام عمل نمی کند. نه اعتقادات و تصوراتش از اسلام است و نه ارزشها و ضوابطش و نه نظام و قوانینش و نه سلوک و اخلاقش. (6)
اسلام آمریکایی
اولین اندیشمند جهان اسلام که عبارت اسلام آمریکایی را مطرح کرد، سید قطب بود. او قائل بود دو اسلام وجود دارد: یکی اسلام راستین، و یکی اسلامی که آمریکا می خواهد. وی در این زمینه می نویسد:این روزها آمریکایی ها باز به فکر اسلام افتاده اند. آن ها نیازمند اسلام هستند تا در خاورمیانه و کشورهای اسلامی آسیا و آفریقا، با کمونیسم بجنگد... البته اسلامی که آمریکایی ها و غربی های استعمارگر و هم پیمانهایشان در خاورمیانه خواستار آن هستند، همان اسلامی نیست که با استعمار می جنگد و با خودکامگی ها مبارزه می کند؛ بلکه فقط اسلامی است که با کمونیسم مبارزه می کند. زیرا آنها اسلامی نمی خواهند که حکومت کند و اصولاً تحمل حکومت اسلامی را ندارند؛ چرا که وقتی اسلام حکومت یافت، امتی دیگر تربیت و ایجاد می کند و به ملتها می آموزد که تهیه ی قدرت و قوت واجب است و طرد و نفی استعمار فرض است و کمونیسم نیز مانند استعمار آفتی است و هر دو دشمن هستند و تجاوزکار.(7)
سید قطب معتقد است جامعه ای که مردمش مسلمان اند اما شریعت اسلام قانون آن جامعه نیست، هر چند نماز بخوانند، روزه بگیرند و به حج روند، به هیچ عنوان جامعه ای اسلامی نبوده و در ردیف جامعه ی جاهلی قرار دارد.
همچنین از دیدگاه سید قطب جامعه ای که خدا را قبول دارد ولی به مردم اجازه نمی دهد دین را به جامعه سرایت دهند، بلکه فقط اجازه می دهد مردم خدا را در مساجد بخوانند، جامعه ای جاهلی است. وی درباره ی تقسیم جامعه به جامعه ی جاهلی و اسلامی می گوید: «یا اسلام یا جاهلیت! حد وسطی وجود ندارد که نیمش اسلام و نیم دیگرش از جاهلیت باشد و اسلام آن را بپذیرد و بدان رضایت دهد. دیدگاه اسلام روشن است؛ حق واحد و تعددناپذیر است. حکم یا حکم خداست و یا حکم جاهلی است. قانون یا قانون خداست و یا هوی و هوس.»(8)
این اندیشه ی سیاسی سید قطب، ما را به یاد حضرت امام خمینی می اندازد که فرمود: حکومت یا طاغوت است یا اسلام.
مبارزه با صهیونیسم
سید قطب از خطر یهود و صهیونیسم صحبت می کرد؛ حتی چند روز قبل از اعدام به یکی از دوستانش گفته بود «یهود خود را برای سلطه ی جهانی آماده می کند. همه ی مردم جهان مخصوصاً مسلمانان باید مراقب باشند.» قطب نسبت به جنبش یهود و صهمیونیسم شدیداً بدگمان بود و آن را عامل انحطاط و عقب ماندگی جوامع اسلامی می دانست. وی در این باره می نویسد:این نویسنده ی بدبین معتقد است که هر جا دعوتی بر خلاف اخلاق و دعوت به بی عفتی و اشاعه ی فحشاء و ربا و جنگ است، دست یهود در کار است. کارل مارکس یهودی بود و از پشت پرده ی کمونیسم، اخلاق و ادیان را کوبید. دورکهیم با نقاب جامعه شناسی و اخلال در سازمان خانواده، فضلیت و اخلاق را از میان برد و سارتر یهودی یا نیمه یهودی از ماورای اگزیستانسیالیسم و احترام منتهی به حیوانت فرد و فروید یهودی از پشت منطق روانکاوی، غریزه جنسی را مرجع احساس دینی، هنری و خانوادگی دانست- اینها یک تصادف نیستند- مستشرقین، کارشناسان هنری، ورزشی، فیلمسازان و برخی نویسندگان نیز یهودی هستند، یا تحت تأثیر مکتب یهودیند و یا یهودی بودن خود را پنهان می کنند.(9)
سید قطب، هدف صهیونیسم را تضعیف عقیده ی اسلامی می داند و می گوید: «نقشه های صهیونیسم و استعمار از لابه لای کتابها و برنامه ها و سخنرانی های سردمداران و نیز نیرنگ بازی های عمال آن ها، بیانگر این حقیقت است که آن ها در صدد تضعیف عقیده ی اسلامی و محو اخلاق در جامعه ی اسلامی هستند و می خواهند اسلام را از اینکه مصدر و منبع قانون گذاری باشد، دور گردانند.»(10)
علت مخالفت استعمار با برپایی نظام اسلامی
وی علت کینه توزی ها و دشمنی های استعمار را با نظام اسلامی در این می داند که با تشکیل نظام اسلامی، دیگر جایی برای سرمایه داری و کمونیسم باقی نمی ماند. وی در این زمینه می گوید: «آنها (استعمار) با این سیستم حکومت، (حکومت اسلامی) مخالفند و با تمام قوا علیه آن می جنگند. زیرا این نظام، استعمار را همانند کمونیسم طرد می کند. به هیچ استعمارگری به هر نام و اسم و عنوانی و هر نقشه ای که داشته باشد، اجازه نمی دهد که در سرزمین اسلام، در وطن بزرگ اسلامی ما به سر برده و فعالیت کند. فقط روی همین اصل است که آنها با این نظام عادلانه و جامع الاطراف، که همه در سایه ی آن می توانند در امنیت کامل به سر برند، مبارزه می کنند.»(11)جهاد و مبارزه
سید قطب می گوید: «تو اگر فقط مسلمان باشی، همین کافی است که تو را با تمام شجاعت و شهامت بدون سستی و کسالت، علیه استعمار و امپریالیسم تجهیز کند و به مبارزه وادارد. اگر این طوری نباشی، به قلب خود نگاه کن! شاید در داشتن ایمان گول خورده ای؛ و گر نه چگونه می توانی علیه استعمار نجنگی!»(12)و همچنین در کتاب «معالم فی الطریق» ضرورت جهاد علیه دشمن را اجتناب ناپذیر می داند و می گوید: «برقراری حکومت خداوند بر روی زمین و محو حکومت بشری، گرفتن قدرت از دست بندگان غاصب و برگرداندن آن به خدا، اقتدار بر اساس قانون الهی و از بین بردن قوانین ساخته ی بشر، تنها از طریق موعظه و حرف صورت نخواهد گرفت. آنهایی که قدرت خدایی را در زمین غصب کرده اند و بندگان خدا را به ستایش کنندگان خود تبدیل نموده اند، تنها ازطریق حرف و سخن از کار برکنار نخواهند شد؛ زیرا در غیر این صورت وظیفه ی پیامبران، بسیار آسان تر انجام می گرفت.»(13)
سید قطب اسلام را یگانه دین رهایی بخش از مشکلات جوامع بشری می داند و معتقد است هیچ نظامی غیر از اسلام نمی تواند سعادت بشریت را فراهم کند.(14) وی در این باره می نویسد: «شکی نیست که علی رغم این دشمنی ها و کارشکنی ها، آینده در قلمرو اسلام است. و ما اینک جهادی طولانی، دشوار و پر خطر پیش رو داریم. این جهاد برای نجات فطرت از لابلای انبوه ابرهای تیره و پیروز ساختن آن بر تیرگیهاست. باید برای این جهاد مجهز شویم و قوای فراوان آماده سازیم. تجهیزات لازم برای این جهاد فقط یک چیز است؛ آشنایی کامل با حقایق اسلام و فراگرفتن دین در سطح عالی آن.»(15)
سید قطب معتقد است آزادی یعنی رهایی از همه قیود، غیر از بندگی خدا. او آزادی را در عبد خدا بودن می داند و در این زمینه می گوید: «کلمه لا اله الا الله شاهفرد و اساس طرز فکر اسلامی است. هدفش طریقه ی کاملی است برای یک زندگانی که بر پایه ی آزادی وجدان و باطن از هر گونه بندگی غیر خدایی، پی ریزی شده است. و همه در این آزادی که خودکامگی اساسی برای یک اجتماع صالح و مترقی است، مساوی و برابرند.»(16)
سید قطب و فلسفه
سید قطب فلسفه های رایج امروزی را که به نام فلسفه اسلامی مطرح است، فلسفه ی اسلامی نمی داند و معتقد است فلسفه ای اسلامی است که از بطن قرآن و حدیث استخراج شود. وی در این زمینه می نویسد: «فلسفه ی واقعی و حقیقی اسلام را نباید نزد ابن سینا و ابن رشد و فارابی و امثالشان که اسم فلاسفه اسلام بر آنها اطلاق شده طلب نمود. فلسفه ی اینان همه سایه هایی از فلسفه ی یونان است که به حسب حقیقت از روح اسلام بیگانه است. فکر اصیل و کلی اسلام درباره ی اصول نظری را باید در قرآن، حدیث، سیره و روشهای عملی پیامبر جستجو نمود.»(17)سید قطب و آزادی اندیشه
از نظر اهل سنت، احترام به خلفای صدر اسلام مخصوصاً آنهایی که صحابی رسول خدا به شمار می روند، لازم و ضروری است. ولی سید قطب از معدود علمای اهل سنت است که از برخی خلفای صدر اسلام به ویژه از بنی امیه به شدت انتقاد می کند و می گوید:» ابوسفیان کسی است که از روی میل اسلام نیاورد. پس او اسلام زبانی داشته؛ نه ایمان قلبی. اسلام به قلب این مرد نفوذ نکرد. او از اسلام و مسلمین کینه داشت و شادی خود را هنگام شکست مسلمین ابراز می کرد. یزید بن معاویه نیز اسلام را نمی شناخت و از قومیت خود دفاع می کرد. از نظر دوری روحش به حقیقت اسلام، او شبیه ترین مردم به بنی امیه بود. از بدبختی، اینکه خلافت به عثمان رسید و او پیرمردی بود که تصمیمش از تصمیم های اسلامی نبود و اراده ی او از اعتماد به حیله ی مروان و حقه بازی های بنی امیه تضعیف گشته بود. رفتار عثمان ناعادلانه بود؛ او به صورت غیر قانونی (از بیت المال) انفاق می کرد. (18) عثمان بن عفان در شب عروسی دخترش به دامادش حارث بن حکم دویست هزار درهم از بیت المال مسلمین هدیه کرد.»(19)او همچنین از تبعید ابوذر، صحابی رسول خدا، توسط عثمان انتقاد کرده و می گوید: «تبعید ابوذر برای این بود که وی مخالف تمرکز ثروت و ذخیره ی اموال بود و عیاشی و خوشگذرانی های سرمایه داران را تقبیح می کرد.» (20) انتقاد و ایراد سید قطب از خلفای اسلام مخصوصاً بنی امیه به حدی بود که بعضی بر او خرده گرفتند. وی در جواب آنها گفت: «من چگونه دوست داشته باشم قومی را که علیه خلیفه ی رسول خدا قیام کردند و پسر دختر رسول خدا را کشتند و خانه خدا را آتش زدند و در سیاست و امور مالی، بد عمل کردند.»(21)
پی نوشت ها :
1- تقریباً ده هزار نفر از جوانان به وسیله اخوان المسلمین تربیت و مسلح شدند و در مقابل اسرائیل به دفاع از اسلام و سرزمینشان پرداختند.
2- ما چه می گوییم، ص 107.
3- همان، ص 100.
4- همان، ص 101.
5- الشهید سید قطب من المیلاد الی الستشهاد، ص 421.
6- زمینه تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، محمد مسجد جامعی، ص 163، به نقل از معالم فی الطریق.
7- ما چه می گوییم، ص 91.
8- زمینه ی تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، محمد مسجد جامعی، ص 164، به نقل از معالم فی الطریق.
9- ویژگی های ایدوئولوژی اسلامی، ص 368.
10-چرا اعدامم کردند، ص 22.
11- عدالت اجتماعی در اسلام، ص 23.
12- همان، ص 27.
13- پیامبر و فرعون، ص 56، به نقل از معالم فی الطریق.
14- عدالت اجتماعی در اسلام، ص 130.
15- آینده در قلمرو اسلام، ص 138.
16- عدالت اجتماعی در اسلام، ص 52.
17- همان.
18- مطاعن سید قطب فی أصحاب رسول الله، ص 15 و 159.
19- عدالت اجتماعی در اسلام، ص 368.
20- همان، ص 376.
21- مطاعن سید قطب فی اصحاب رسول الله، ص 28.