نویسنده: علی احمدی
اسارت
مقالات تند و صریح سید قطب در روزنامه ها و انتقاد او از سیاست استعماری انگلستان و اعلام اینکه تشکیل دولت اسلامی ضرورت دارد، باعث شد که در سال 1333 هـ.ش. به همراه حسن الهضیبی دستگیر و به پانزده سال زندان محکوم شود. پس از صدور حکم، وی را به زندان لیمان طره- که قدمتی پانصد ساله دارد- منتقل کردند. وی در زندان به نوشتن ادامه داد و تفسیر وزین «فی ظلال القرآن» را به نگارش درآورد.پنج سال از حکم زندان وی سپری شده بود که دچار بیماری ریوی شد و به توصیه پزشکان، به بیمارستان منتقل گردید. بیماری او همچنان ادامه داشت تا اینکه اخوان المسلمین مصر با دبیر کل اخوان المسلمین عراق، استاد أمجد زهاوی، تماس گرفت و به او توصیه کرد عبدالسلام عارف، رئیس جمهور عراق را واسطه کند که با جمال عبدالناصر صحبت کرده، او را قانع کند تا سید از زندان آزاد شود. عبدالسلام عارف، پیغام را فرستاد و به واسطه ی این پیغام، سید قطب در سال 1343 هـ.ش. از زندان آزاد شد.
در آن هنگام، بر سر ادامه ی کار جمعیت اختلاف نظر بود. عبدالفتاح اسماعیل و هم فکرانش بر این عقیده بودند که باید جهاد را ادامه داد؛ ولی بعضی با این نظر موافق نبودند. سید قطب که روحیه انقلابی و جهادی داشت، به عبدالفتاح اسماعیل ملحق شد و کتاب «معالم فی الطریق» را به چاپ رساند. سید قطب در این کتاب با صراحت و شجاعت، درباره ی لزوم تغییر حاکمیت و برپایی نظام اسلامی تأکید می کند.
با ادامه فعالیتهای سید قطب و تأثیر افکار و آرای وی بر مردم به خصوص جوانان مصر و جهان عرب، سید قطب در سال 1344 هـ.ش. مجدداً دستگیر و زندانی شد. در همین حال، گروههای کمونیستی مصر که به شدت با افکار سید قطب مخالف بودند، تظاهرات بپا کردند و شعار دادند «جمال، ذبح کن، ذبح کن.»
بازجویی ها از سید قطب و همکارانش در تاریخ 1965/12/19 م شروع شد. در این بازجویی ها، وی مثل گذشته صریح و بی پرده صحبت می کرد. مثلاً وقتی بازپرس پرسید: هدف تو و دوستانت از مبارزه چیست؟ سید جواب داد: هدف نهایی همه ما که بر آن اتفاق داریم تشکیل حکومت اسلامی است که با حکم شریعت حکومت کند و بر راه و روش تربیت اسلامی اداره شود؛ نه با قوانین بشری.
مأمور بازپرس پرسید: اگر منظور شما تربیت دینی و اخلاقی است؟ چرا فعالیتهای شما سری بود؟!
سید: بنابر تجربیات گذشته، ما معتقدیم سرویسهای جاسوسی صلیبی، صهیونیستی و کمونیستی با هر گونه فکر و تربیت اسلامی انقلابی، مبارزه می کنند و نمی گذارند تشکیل نظام اسلامی عملی شود.
مأمور بازپرس: آیا تو تغییر نظام را ضروری می دانی؟!
سید: بله من معتقدم که باید نظام حاکم تغییر کند و نظام اسلامی تشکیل شود.
مأمور بازپرس: طاغوت چیست؟
سید: به نظر من هر شریعتی غیر از شریعت خدا، طاغوت است.
مأمور بازپرس: نظر تو درباره ی وطن چیست؟
سید: وطن من بر اساس عقیده است نه بر اساس زمین. و واجب است مفهوم وطن را از «اقلیمی» به این مفهوم وسیع تغییر دهیم.
مأمور بازپرس: آیا تو از افکار ابوالأعلی مودودی استفاده کرده ای؟
سید: من در کتابهایم از نوشته های او بهره های زیادی برده ام.
مأمور بازپرس: آیا بین تفکرات تو و ابوالأعلی، فرقی هست؟
سید: نه هیچ فرقی ندارد.
بازپرس: معنی شهید چیست؟
سید: یعنی کسی که شهادت دهد شریعت خدا از زندگانی او برتر و والاتر است.
پس از اتمام تحقیقات، سید قطب و یارانش به زندان منتقل شدند. در این مقطع، سید قطب را بسیار اذیت و آزار دادند و پیش چشم او خواهرزاده اش، رفعت، را به قتل رساندند او همچنین در تمام این مدت در زندان انفرادی نگهداری می شد. سرانجام پس از چهاره ماه در تاریخ 1345/1/20ش،محاکمه 43 متهم که همگی اعضای اخوان المسلمین بودند، آغاز شد. پس از قرائت موارد کیفر خواست در تاریخ 1345/1/23، محاکمه ی سید قطب، به عنوان متهم ردیف اول به فرمان جمال عبدالناصر، توسط قاضی فؤاد الدجوی در دادگاه نظامی، آغاز گردید و تا تاریخ 1345/2/28 ش. محاکمه ی سید و یارانش طول کشید و پس از اتمام محاکمه، آنها منتظر صدور حکم بودند.(1)
شهادت
سرانجام پس از چهار ماه در تاریخ 1345/5/30 هـ.ش. فؤاد الدجوی، احکام صادره را چنین اعلام کرد: سید قطب و محمد یوسف هواش و عبد الفتاح اسماعیل، به اعدام و بقیه به ده سال حبس ابد محکوم می شوند. هنگامی که رأی دادگاه خوانده شد، سید قطب گفت: من پیش از این می دانستم طبقه حاکم نمی خواهد من زنده بمانم. من بار دیگر اعلام می کنم که نه پشیمان هستم، نه اظهار ندامت می کنم و نه از این رأی اندوهناکم؛ بلکه خوشحالم که در راه هدف مقدس و ایده آلم کشته می شوم. البته تاریخ آینده درباره ی ما و حکومت، داوری خواهد کرد که کدام یک از ما صادق و برحق بودیم. (2)پس از قرائت حکم، سید قطب، محمد یوسف هواش و عبدالفتاح اسماعیل را برای اجرای حکم به زندان منتقل کردند. در زندان هم سید اندوهگین نبود بلکه خوشحال بود. یکی از دوستانش به او گفت: حکم اعدام را چگونه یافتی؟! وی پاسخ داد: شکر خدا، من پانزده سال است که آرزوی شهادت دارم.
بعضی از دوستان از او درخواست کردند که از اعمالش عذرخواهی کند؛ شاید از اعدامش صرف نظر شود. وی در پاسخ گفت: من از عملی که برای خدا انجام دادم، عذرخواهی نمی کنم.
سرانجام روز اعدام فرا رسید. و در تاریخ 1345/5/18 هـ.ش.(3) هنگام طلوع خورشید، سید قطب و دوستانش محمد یوسف هواش و عبدالفتاح اسماعیل به سوی جوخه ی اعدام هدایت شدند. سید سربلند و با روی گشاده و خندان جمله ای به سربازان گفت که ترجمه اش شعر اقبال لاهوری است:
نشان مرد مؤمن با تو می گویم
که چون مرگش رسد خندان بمیرد
سپس تفنگها به سوی وی نشانه رفتند و او با آوای صفیر گلوله ها پرواز کرد و به شهادت رسید.
پی نوشت ها :
1- الشهید سید قطب من المیلاد الی الاستشهاد، تلخیص و ترجمه فصل «سید قطب مع اخوان المسلمین».
2- ما چه می گوییم، ص 22.
3- رویدادها، ص 107.