نویسنده: محمد احمد پناهی (پناهی سمنانی)
محمد علیشاه که از کادر حکومتی خود در تبریز، ناامید شده بود، عین الدوله را با سمت «فرمانفرمای کل آذربایجان» و محمد ولیخان تنکابنی، «نصرالله السلطنه » را که بعدها به «سپهدار» ملقب شد، با عنوان «رئیس کل نظام آذربایجان» انتخاب کرد و به آذربایجان فرستاد. این دو دشمن بنام مشروطه، بودند.(1)
عین الدوله که با تبختر ابلهانه ای به مقتدرالدوله تلگراف زده بود که : « این ستار چه قابل است که در مقابل آن همه استعداد در ولایت ایستاده است»، حالا آمده بود تا دمار از روزگار ستار و قیام تبریز برآورد. او با دبدبه و شکوه، و در میان استقبال سران و صاحب منصبان دولتی و سران ایلات، با تأنی به سوی تبریز پیش آمد و همزمان با سپهدار به «سعدآباد» رسیدند.
عین الدوله پیش از ورود به تبریز، از اردبیل نمایندگانی را برای مذاکره با ستارخان و باقرخان به تبریز فرستاده بود. نه او امیدی به ثمربخش بودن مذاکرات داشت و نه آزادیخواهان اعتمادی به او داشتند. هدف او سرگرم ساختن مجاهدان، تا رسیدن قوای نظامی تازه از تهران و ماکو بود.
بدیهی است که آزادیخواهان نیز دست او را خوانده بودند و پیشنهادات او را که می خواست مبارزان اسلحه را به او تحویل دهند. تا از شاه برای آنها طلب «عفو و بخشش» کند، به تمسخر می گرفتند.
سپهدار تصمیم خود را گرفت.نه تنها از کار جنگ با مشروطه خواهان کنار کشید، بلکه بر آن شد تا به آنها بپیوندد و با نیروهای دولتی به ستیز برخیزد.
برای اینکه به اهمیت «گردش به چپ» سپهدار پی ببریم، باید به یاد بیاوریم که او یکی از مهره های نظامی مهم استبداد بود. سپهدار، همان نصرالسلطنه بود که در نقش بازوی سرکوبگر امین السلطان و سپس، عین الدوله در مرکز در برابر مردمی که «عدالت خانه» و سپس «مشروطه» می طلبیدند، اسلحه کشید و بسیاری را کشت. او که خون و گوشت و پوستش از «رزق» استبداد مایه گرفته بود آیا چه پیش آمده بود که می خواست به مشروطه خواهان بپیوندد؟ یکی از محققان را عقیده بر این است که :
دو انگیزه را می توان در این فسخ عزیمت از جنگ مؤثر دانست: سپهدار خود را رقیب عین الدوله می شمرد و کم از او نمی دانست. بر سر مسئله فرماندهی با او اختلافاتی پیدا کرد و از کار دلسرد و مهمتر اینکه شکستهای اردوهای دولتی او را نسبت به پایان کار به اندیشه واداشت. بخصوص که اینک با همه سانسور دولتی، خبرهایی از بعضی تحرکات انقلابی در سایر شهرستانها، جسته جسته شنیده می شد. وی صلاح کار خود را در کنارجویی دید.(2)
سپهدار منتصرالدوله پیشکار خود را همراه رشیدالملک که واسطه پیامها بود، نزد مجاهدان فرستاد. او آشکار کرد که سپهدار بر آن است که با مجاهدان هماهنگ شود و به شهر بیاید و با نیروهای دولتی بجنگد.
ستارخان پاسخی سنجیده و بسیار ژرف به او داد:
این لشکرهای دولت که گرداگرد تبریز را گرفته، اگر چند برابر هم باشد، به شهر دست نیابند. در شهر نیازی به سپهدار نیست. اگر او می خواهد کاری انجام دهد، به تنکابن رفته از آنجا بیرق آزادیخواهی را بلند کند، که یاری بهتر آن خواهد بود.(3)
کسروی تصریح می کند که : این پاسخ را ستارخان و باقرخان دادند و نمایندگان انجمن و دیگران آن را درست و منطقی دانستند. سپهدار پس از چند روز سپاه خود را به سوی تنکابن کشید.
این اقدام سپهدار، با هر انگیزه ای که بود تأثیری عمیق به سود مشروطه خواهان در جنگ باقی گذاشت. همانقدر که موقعیت جنگی آنها را تقویت کرد، اردوی استبداد را ضعیف و هراسناک ساخت.
از تهران به رشت: سپهدار ولی خان! به واسطه نمک به حرامیت از تمام امتیازات و شئونات دولتی خلعت کردیم و دهانت را حکم به خالصگی فرمودیم. (محمد علی شاه).
و اما پاسخ سپهدار خواندی تر است:
جواب از رشت: حمد خدای را که به محض سلب شدن شئونات دولتی، از ننگ و عار رهایی یافته و ملک مراکسی نمی تواند خالصه کند. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت (محمد ولی) (4).
در این میان، حیدرخان عمو اوغلی و مبارزان همراه او که این زمان در تبریز بودند، با طرحی بدیع، شجاع نظام مرندی را به قتل رساندند. این مرد که از هواداران سرسخت استبداد و از آدمکشان و چپاولگران بی رحم بود، جنایات بیشماری در کارنامه ننگین خود به ثبت رسانده بود.
حیدرخان در یک جعبه بمبی را جاسازی کرد و از طریق پست برای شجاع نظام فرستاد. هنگام باز کردن جعبه، بمب منفجر شد. شجاع نظام و پسر او شجاع لشکر کشته شدند.
موفقیت های مشروطه خواهان در پرتو پایداری ستارخان وباقرخان بازتاب های وسیعی در داخل وخارج ایران بر جای گذاشت.
شیوه اداره تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان که در آنها مشروطه خواهان حضور می یافتند مورد تحسین قرار می گرفت. کنسول انگلیس در تبریز به سفیر بریتانیا در تهران نوشت:
در درون شهر [تبریز] ایمنی هر چه بهتر برپاست و راسته کوی مسیحیان و بیگانگان چندان ایمن و آسوده است که تاکنون هرگز نبوده... همه بیگانگان از رفتار و کردار آزادیخواهان در این چند گاهه شورش، خوشنودی می نمایند. جز روسیان، کسی سخن از ترس نمی دارد(5).
شهرهایی مثل مرند، سلماس و خوی که پایمال شرارت های رحیم خان و شجاع نظام شده بودند، وقتی به دست آزادیخواهان افتادند، امنیت در آنها مستقر شد و محدودیت های معیشتی مرتفع گردید. این موفقیت ها؛ برداشت های گوناگون در کشورهای اروپایی منعکس می کرد. روزنامه های اروپا نام و تصویر ستارخان و باقرخان را در صفحات اول خود چاپ کردند و به تحسین آنان پرداختند.
در مقابل برخی از این روزنامه ها، مشروطه خواهان را "مشتی راهزن و تبهکار و هرج ومرج طلب" معرفی می کردند. روزنامه نیمه رسمی " تایمز" در انگلستان و روزنامه "نوویه و رمیا" ارگان نیمه رسمی دولت تزاری، از هیچ دشنام و تهمتی در حق مشروطه خواهان خودداری نکردند. این روزنامه ها نظرگاهها و اندیشه های دولت های متبوع را می نوشتند.
عین الدوله که با تبختر ابلهانه ای به مقتدرالدوله تلگراف زده بود که : « این ستار چه قابل است که در مقابل آن همه استعداد در ولایت ایستاده است»، حالا آمده بود تا دمار از روزگار ستار و قیام تبریز برآورد. او با دبدبه و شکوه، و در میان استقبال سران و صاحب منصبان دولتی و سران ایلات، با تأنی به سوی تبریز پیش آمد و همزمان با سپهدار به «سعدآباد» رسیدند.
عین الدوله پیش از ورود به تبریز، از اردبیل نمایندگانی را برای مذاکره با ستارخان و باقرخان به تبریز فرستاده بود. نه او امیدی به ثمربخش بودن مذاکرات داشت و نه آزادیخواهان اعتمادی به او داشتند. هدف او سرگرم ساختن مجاهدان، تا رسیدن قوای نظامی تازه از تهران و ماکو بود.
بدیهی است که آزادیخواهان نیز دست او را خوانده بودند و پیشنهادات او را که می خواست مبارزان اسلحه را به او تحویل دهند. تا از شاه برای آنها طلب «عفو و بخشش» کند، به تمسخر می گرفتند.
گردش به چپ
نبرد میان اردوی دولتی و مبارزان مشروطه خواه در تبریز مدت ها به طول کشید و سرانجام مسلّم شد که نیروی دولتی قادر به بیرون کشیدن شهر از چنگ مشروطه خواهان نیست. این ناامیدی بیش از هر کس بر روان و اعصاب عین الدوله و سپهدار سنگینی می کرد.سپهدار تصمیم خود را گرفت.نه تنها از کار جنگ با مشروطه خواهان کنار کشید، بلکه بر آن شد تا به آنها بپیوندد و با نیروهای دولتی به ستیز برخیزد.
برای اینکه به اهمیت «گردش به چپ» سپهدار پی ببریم، باید به یاد بیاوریم که او یکی از مهره های نظامی مهم استبداد بود. سپهدار، همان نصرالسلطنه بود که در نقش بازوی سرکوبگر امین السلطان و سپس، عین الدوله در مرکز در برابر مردمی که «عدالت خانه» و سپس «مشروطه» می طلبیدند، اسلحه کشید و بسیاری را کشت. او که خون و گوشت و پوستش از «رزق» استبداد مایه گرفته بود آیا چه پیش آمده بود که می خواست به مشروطه خواهان بپیوندد؟ یکی از محققان را عقیده بر این است که :
دو انگیزه را می توان در این فسخ عزیمت از جنگ مؤثر دانست: سپهدار خود را رقیب عین الدوله می شمرد و کم از او نمی دانست. بر سر مسئله فرماندهی با او اختلافاتی پیدا کرد و از کار دلسرد و مهمتر اینکه شکستهای اردوهای دولتی او را نسبت به پایان کار به اندیشه واداشت. بخصوص که اینک با همه سانسور دولتی، خبرهایی از بعضی تحرکات انقلابی در سایر شهرستانها، جسته جسته شنیده می شد. وی صلاح کار خود را در کنارجویی دید.(2)
پیامی برای ستارخان
سپهدار به صورت پنهان برای ستارخان و باقرخان پیام فرستاد و آمادگی خود را برای ملاقات با دو رهبر نظامی مبارزان اعلام کرد و گفت که قصد دارد که این جنگ خانگی را به پایان برساند. سردار و سالار پاسخ دادند که : خودش نیاید و کسی را بفرستد تا بدانیم چه می خواهد.سپهدار منتصرالدوله پیشکار خود را همراه رشیدالملک که واسطه پیامها بود، نزد مجاهدان فرستاد. او آشکار کرد که سپهدار بر آن است که با مجاهدان هماهنگ شود و به شهر بیاید و با نیروهای دولتی بجنگد.
ستارخان پاسخی سنجیده و بسیار ژرف به او داد:
این لشکرهای دولت که گرداگرد تبریز را گرفته، اگر چند برابر هم باشد، به شهر دست نیابند. در شهر نیازی به سپهدار نیست. اگر او می خواهد کاری انجام دهد، به تنکابن رفته از آنجا بیرق آزادیخواهی را بلند کند، که یاری بهتر آن خواهد بود.(3)
کسروی تصریح می کند که : این پاسخ را ستارخان و باقرخان دادند و نمایندگان انجمن و دیگران آن را درست و منطقی دانستند. سپهدار پس از چند روز سپاه خود را به سوی تنکابن کشید.
این اقدام سپهدار، با هر انگیزه ای که بود تأثیری عمیق به سود مشروطه خواهان در جنگ باقی گذاشت. همانقدر که موقعیت جنگی آنها را تقویت کرد، اردوی استبداد را ضعیف و هراسناک ساخت.
خشم شاه
تأثیر چرخش سپهدار تنکابنی به سوی مشروطه خواهان در محمد علیشاه احتیاج به توضیح ندارد. اما واکنش او خنده دار و تلگرافی که او به سپهدار کرده، خواندنی است:از تهران به رشت: سپهدار ولی خان! به واسطه نمک به حرامیت از تمام امتیازات و شئونات دولتی خلعت کردیم و دهانت را حکم به خالصگی فرمودیم. (محمد علی شاه).
و اما پاسخ سپهدار خواندی تر است:
جواب از رشت: حمد خدای را که به محض سلب شدن شئونات دولتی، از ننگ و عار رهایی یافته و ملک مراکسی نمی تواند خالصه کند. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت (محمد ولی) (4).
پیک مرگ
ستار و مشروطه خواهان تبریز اردوی شاه را قدم به قدم به عقب می راندند. شهر دیگر برای هواداران استبداد جای امنی نبود. کانون های هوادار استبداد، مانند: انجمن اسلامیه اردوهای شجاع نظام مرندی و رحیم خان چلبیانلو و جنگندگان همراه آنها و لوتیان دَوَه چی همگی در باسمنج که عین الدوله در آنجا مستقر بود، گرد آمده بودند. باران شماتت محمد علی شاه بر سر عین الدوله می بارید و او اطرافیان خود را سرزنش می کرد. هر کدام به گونه ای شکست را به گردن دیگری می انداخت.در این میان، حیدرخان عمو اوغلی و مبارزان همراه او که این زمان در تبریز بودند، با طرحی بدیع، شجاع نظام مرندی را به قتل رساندند. این مرد که از هواداران سرسخت استبداد و از آدمکشان و چپاولگران بی رحم بود، جنایات بیشماری در کارنامه ننگین خود به ثبت رسانده بود.
حیدرخان در یک جعبه بمبی را جاسازی کرد و از طریق پست برای شجاع نظام فرستاد. هنگام باز کردن جعبه، بمب منفجر شد. شجاع نظام و پسر او شجاع لشکر کشته شدند.
موفقیت های مشروطه خواهان در پرتو پایداری ستارخان وباقرخان بازتاب های وسیعی در داخل وخارج ایران بر جای گذاشت.
شیوه اداره تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان که در آنها مشروطه خواهان حضور می یافتند مورد تحسین قرار می گرفت. کنسول انگلیس در تبریز به سفیر بریتانیا در تهران نوشت:
در درون شهر [تبریز] ایمنی هر چه بهتر برپاست و راسته کوی مسیحیان و بیگانگان چندان ایمن و آسوده است که تاکنون هرگز نبوده... همه بیگانگان از رفتار و کردار آزادیخواهان در این چند گاهه شورش، خوشنودی می نمایند. جز روسیان، کسی سخن از ترس نمی دارد(5).
شهرهایی مثل مرند، سلماس و خوی که پایمال شرارت های رحیم خان و شجاع نظام شده بودند، وقتی به دست آزادیخواهان افتادند، امنیت در آنها مستقر شد و محدودیت های معیشتی مرتفع گردید. این موفقیت ها؛ برداشت های گوناگون در کشورهای اروپایی منعکس می کرد. روزنامه های اروپا نام و تصویر ستارخان و باقرخان را در صفحات اول خود چاپ کردند و به تحسین آنان پرداختند.
در مقابل برخی از این روزنامه ها، مشروطه خواهان را "مشتی راهزن و تبهکار و هرج ومرج طلب" معرفی می کردند. روزنامه نیمه رسمی " تایمز" در انگلستان و روزنامه "نوویه و رمیا" ارگان نیمه رسمی دولت تزاری، از هیچ دشنام و تهمتی در حق مشروطه خواهان خودداری نکردند. این روزنامه ها نظرگاهها و اندیشه های دولت های متبوع را می نوشتند.
پی نوشت ها :
1. میان شاه و عین الدوله رابطه ای تیره و خصمانه بود، اما این زمان بهتر از او کسی را دم دست نداشت که هم سفاک و خونریز باشد و به قول امیرخیزی «ناله مظلوم و نعره ظالم در نظر وی یکسان باشد» و هم نفوذ زیادی روی رؤسای عشایر و / ایلات داشته باشد. (نگاه کنید به : آذربایجان و ستارخان، ص 174).
2. برخی ملاحظات پیرامون تاریخ انقلاب مشروطه، ص 197.
3. نقل از تاریخ مشروطه ایران، ص 780.
4. نقل از تلگراف ها از: تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 323.
5. نقل از : تاریخ مشروطه ایران، ص 806.