نویسنده: محمدرضا سماک امانی
جمعیت اخوت اسلامی کراچی در سال 1371 ه.ق. (1330 ه.ش.) دومین کنفرانس اسلامی را در پاکستان برگزار کرد و از کاشف الغطاء دعوت کرد در این سمینار حضور یابد و به سخنرانی بپردازد. کاشف الغطاء نیز پذیرفت و به پاکستان رفت و در سمینار سخنرانی کرد. در بخشی از سخنان او آمده است:
... بیست سال پیش جمله ای گفتم که همه جا پخش شد. گفتم: اسلام بر دو پایه استوار است. کلمه ی توحید و توحید کلمه. اسلام آیین یکتاپرستی و تساوی مردم در برابر قانون است... هنوز قرن اول هجری به پایان نرسیده بود که مذهب های گوناگون پیدا شد. نخستین فتنه ای که بسان تیری به قلب دین نشست، فتنه ی خوارج بود... اختلاف در اصول و فروع دین و در همه چیز نمودار شد. پادشاهان و فرمانروایان اختلاف ها را دامن زدند؛ زیرا «اختلاف بیانداز و حکومت کن» نقشه ی آنان بود. استعمارگران فرصت را غنیمت شمردند و تجاوز را آغاز نمودند. کشورهای مسلمان در چنگال آنان افتاد و... دولت جوان پاکستان به نام اسلام تأسیس شد. پاکستان فرزند اسلام است. قانون اساسی این دولت باید قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد. دولت پاکستان به نام اسلام از هندوستان جدا شد... بدین خاطر است که من فتوا دادم یاری دولت پاکستان بر همه ی مسلمانان واجب است. این در صورتی است که دولت پاکستان نگهبان قرآن و برپا دارنده ی احکام اسلام باشد.
... ما می گوییم مسلمانیم؛ ولی تاریخ ما مسیحی و زردشتی است و روز یکشنبه را تعطیل می کنیم،... ولی از عربی چیزی نمی دانیم. عربی، زبان قرآن را نمی دانیم... تنبلی و سهل انگاری چنان ما را گرفته است که شنیدم دانشمندان مسلمان کنفرانس که درباره ی اسلام بحث می کنند، هنگامی که مؤذن بانگ بر می آورد: حی علی الصلاه، بر نمی خیزند نماز بخوانند... ای مردم مسلمان، نیروهای خود را در یک جا گرد آورید... که سیاست جهانی، کشورهای عربی و اسلامی را مورد حمله قرار داده است؛ سیاستی که تر و خشک را با هم می سوزاند و ضعیف و نیرومند را با هم نابود می کند. این سیاست، سیاست استعمار ستمگر است که هر روز رسوایی های این جنایتکاران در مصر، تونس، مراکش، الجزایر و دیگر کشورها به خوبی دیده می شود.
اینک دولت ایران که خدا او یاری کند (1) از چنگال ها و نیش های این سیاست پلید هنوز رهایی نیافته است و نمی یابد؛ مگر آن که تمام مردم دست به دست هم بدهند.... (2)
کاشف الغطاء چهل روز در پاکستان ماند و با علما و سایر مردم لاهور، راولپندی، کشمیر آزاد (مظفرآباد) و پیشاور گفتگو کرد و آنان را به وحدت فراخواند. (3)
آمریکا از راه های فراوان در صدد فریب دانشمندان مسلمان و به خدمت گرفتن آنان در طرح های استعماری خویش بود. ابرقدرت ها فقط از راه زور کشورهای دیگر را اشغال نمی کنند؛ بلکه گاه از راه زر و تزویر، ارکان اساسی حکومت های کشورهای اسلامی را به دست می گیرند. استعمار با ژست فرهنگی و گفتگوی فرهنگ ها و ادیان آسمانی، درصدد بود روحیه ی سازشکاری را بین مسلمانان ایجاد کند و دانشمندان را از مبارزه علیه ظلم منحرف سازد. لذا جمعیت دوستداران خاورمیانه را در پوشش برگزاری کنفرانس درباره ی ارزش های اخلاقی اسلام و مسیحیت، دعوت کرد تا در سال 1954 م. در لبنان گرد هم آیند و به گفتگو بپردازند. کسی از اهدافِ پشت پرده ی این کنفرانس خبر نداشت. نایب رئیس جمعیت دوستداران خاورمیانه، گارلند ایوانز هاپکینر، در تلگرافی از آیه الله کاشف الغطاء خواست در این کنفرانس شرکت کند. متن تلگراف او چنین است:
محضر مقدس دانشمند محترم، محمدحسین کاشف الغطاء، نجف، عراق
آقای محترم، درود و رحمت خدا بر شما باد. تردیدی ندارم که شما با ما هم عقیده اید که اسلام و مسیحیت در بسیاری از جنبه ها، هدف های مشترکی دارند؛ همان طور که دشمنان مشترکی مانند شهوت ها، دام های شیطانی و کمونیسم دارند. حال که هدف ها و دشمن مشترک داریم، چرا با یکدیگر همکاری و همفکری نکنیم؟
ما پس از مشورت با شخصیت های مسلمان و مسیحی، به این جا رسیدیم که باید شخصیت های دینی دو آیین را به یک گردهمایی دعوت کنیم و از آنان نظرخواهی کنیم و راه همکاری رهبران مذهبی دو دین را به دست آوریم. من پیشنهاد خود را به هیئت مدیره ی جمعیت آمریکایی دوستداران خاورمیانه گفتم. آنان پیشنهاد مرا پذیرفتند و آمادگی جمعیت را برای برگزاری کنگره ی فرهنگی دانشمندان مذهبی اسلام و مسیحیت اعلام داشتند و مرا مسئول برگزاری این گردهمایی کردند. اکنون من مأموریت یافته ام که از 25 شخصیت مسیحی و 25 شخصیت مسلمان دعوت کنم تا در کنگره ای که در تاریخ 22 آوریل 1954، در هتل «امسادور» شهر بحمدون لبنان برگزار می گردد، گرد هم آیند تا در مدت شش روز، در محیط صفا و برادری، با سخنرانی ها و گفتگوهای علمی، راه های همکاری رهبران مذهبی دو دین را بیابند.
کنفرانس دور از هیاهوی روزنامه نگاران و در فضای آزاد برگزار می گردد. دانشمندان دعوت شده درباره ی ارزش های اخلاقی اسلام و مسیحیت که فلسفه ی مادی را ناتوان می سازد، بحث می کنند. موضوع هایی که در این کنفرانس مورد بحث قرار می گیرد، عبارتند از:
1. ارزش های معنوی در اسلام و مسیحیت
2. کرامت و منزلت انسان از دیدگاه اسلام و مسیحیت
الف. در مورد فرد
ب. در مورد خانواده
ج. در مورد جامعه
3. تلاش های مفیدی که رونق بخش زندگی است
الف. زکات و گسترش آن در اسلام
ب. کارهای نیکو و عدالت اجتماعی در مسیحیت
4. خطر کمونیسم در عصر حاضر و پاسخ اسلام و مسیحیت به آن.
5. اسلام و مسیحیت در بعد عمل، برای انتقال ارزش های معنوی به نسل جوان، چه روش هایی دارند؟ راه های همکاری برای مبارزه به کمونیسم کدامند؟
... بسیاری از دعوت شدگان جهان اسلام و مسیحیت دعوت ما را پذیرفتند... امیدوارم شما هم دعوت ما را بپذیرید...
نیویورک، 15 مارس 1954 م.
آمریکا به بهانه ی مبارزه با کمونیسم، می خواست دانشمندان مسلمان و مسیحی را به سوی خود جذب کند و آنان را از قتل عام وحشیانه ی فلسطینیان توسط اسرائیل و جنایت های خود در سراسر جهان، غافل سازد. با این که این جمعیت، آمریکایی بود ولی محل کنفرانس لبنان بود تا خاورمیانه را به صلح و سازش با اسرائل بکشاند. کاشف الغطاء با دوراندیشی و تیزبینی شگفت خود، به اهداف کنفرانس پی برده بود. او در پاسخ تلگراف نوشت «نمی توانم شرکت کنم.»
هنوز تا زمان برگزاری کنگره، یک ماه وقت مانده بود. کاشف الغطاء تصمیم گرفت اهداف پشت پرده ی کنفرانس را برای مردم جهان برملا سازد. او پاسخی طولانی برای نایب رئیس جمعیت دوستداران خاورمیانه نوشت و همزمان با برگزاری کنفرانس، آن را منتشر ساخت. متن پاسخ نامه چنین است:
... تمام موضوع های مورد بحث در دو مطلب خلاصه می شود: 1. ارزش های معنوی و نمونه های عالی در اسلام و مسیحیت؛ 2. خطر کمونیسم برای بشریت و راه مبارزه با آن در اسلام و مسیحیت.
پیش از هر چیز، باید بدانید که زبان عمل از زبان حرف برنده تر است. هزاران کنگره از طرف آنان که پایبند به ارزش های معنوی نیستند، بی اثر است. خطر کمونیسم هنگامی برطرف می شود که ملت ها از آزادی و عدالت اجتماعی برخوردار شوند و ریشه های ستم، دشمنی، حرص و آز و تجاوز به حق دیگران خشکیده شود. ای مردم آمریکا، ای دولت ایالات متحده، ای دولت انگلیس، آیا شما دارای چنین صفت هایی هستید؟! آیا شما برای معنویت ها ارزشی قائلید؟! فیلسوفان می گویند:
کسی که فاقد چیزی است، نمی تواند آن را به دیگران بدهد.
آیا جنایت هایی که شما در فلسطین کردید، شما را روسیاه نکرد؟! آیا شما با این ستم های خود، خوار و زبون نشدید؟! خاورمیانه تا کنون گرفتار دو کابوس استعماری بود و اینک صهیونیسم نیز به میدان آمده تا به روستاهای فلسطین حمله کند و مردان، زنان و کودکان را بکشد. مگر شما به آنان پول و اسلحه نمی دهید؟! مگر شما آنان را به خاطر جنایت هایشان تشویق نکردید؟! صهیونیست کیست که جزأت این همه خیانت و جنایت را داشته باشد؟!
شما 900/000 عرب را بی خانمان، آواره ی بیابان ها، زمین را بستر و آسمان را لحاف آنان کردند. آنان در وطن خود عزیز بودند و شما کاری کردید که دل سنگ به حال آنان می سوزد و... آیا فرعون به اندازه ی شما جنایت کرد؟!
شگفتا که شما از مسلمانان و اعراب انتظار همکاری دارید و از آنان می خواهید که با شما همفکری و همکاری کنند! شما عرب را لگدمال می کنید، با یک دست بر سرش می کوبید و با دست دیگر او را نوازش می کنید!
اکنون شما از در دیگری وارد شده اید. امروز از ما می خواهید که با شما در کنگره ها بر سر یک میز بنشینیم و درباره ی ارزش های معنوی به مذاکره بپردازیم. آیا خون هایی که در ایران، سوریه، مصر و لبنان ریخته می شود، ناشی از توطئه های شما نیست؟! آیا شما در شرق و غرب جهان به مردم بی گناه ستم روا نمی دارید؟! تونس، مراکش و الجزایر در غرب جهان، در آتش بیداد شما خاکستر شدند. تمام این «منش های شما برای ماده پرستی است؛ همان چیزی که در نامه ی خود از آن نکوهش کرده و آن را زنگ خطری برای مردم دنیا بیان کردید. آیا شما چیزی جز ماده را می پرستید؟! آیا شما دینی غیر از دنیاپرستی دارید؟!
شما بمب اتم را برای چه ساختید؟! آیا تلاش شما در راه استثمار ملت ها و به بند کشیدن آنان، به خاطر دنیاپرستی و پول پرستی شما نیست؟! تمام برنامه های شما، حتی آن ها که به نام دین انجام می دهید، به خاطر دنیا پرستی نیست.
... آمریکا در صدد است بر آلمان، شوروی و کشورهای دیگر سیطره یابد... می خواهید خطر کمونیسم را از جهان ریشه کن کنید؛ اما بسیاری از مردم که رفتار شما با مردم، به ویژه عرب ها و مسلمانان، را می بینند، چه بسا بگویند با همه ی نفرت شدیدی که از کمونیست داریم و...، صد رحمت و هزاران درود بر او! کمونیسم هنوز دولتی عربی را استعمار نکرده، سرزمینی از آن ها را اشغال نکرده و ثروتشان را به یغما نبرده است. اگر کمونیسم در همه جا، از جمله در نجف، جنگ سرد به راه انداخته، به خاطر شماست که می خواهد با انگلیس مبارزه کند. اگر شما دست از سر ما بردارید، کمونیسم نیز ما را رها خواهد ساخت... شما فلسطین عزیز را از پیکر جهان اسلام جدا کردید و به دست صهیونیست ها سپردید. کمونیسم نیز به آن چشم طمع دارد و می کوشد که از این طعمه، لقمه ای به کف آرد.
شما فلسطین را ذبح کردید؛ اما با دست دولت های غربی، بلکه با دست دولت های اسلامی، تا ذبح شرعی باشد به دست مسلمان و رو به قبله، تا برای شما و صهیونیست ها خوردن آن حلال باشد! چون شما اهل دین و در پی ارزش های معنوی هستید و جز غذای پاک و حلال نمی خورید!
شما به این اندازه جنایت بسنده نکردید و تلاش می کنید عرب ها را وارد پیمان دفاع مشترک کنید و این مرغ ضعیف و بی بال و پر را در دامی دیگر گرفتار کنید... کمک های مالی شما سرابی است که تشنه را می فربید؛ اما سیرابش نمی کند. آمریکا اگر یک دلار کمک می کند، ده برابر آن پس می گیرد... امروز بر همه ی مردم روشن است که ما در جنگ جهانی اول، قربانی شدیم. بزرگ ترین زیان ما این بود که کشورهای عربی وحدت و یکپارچکی خود را از دست دادند. این به سود استعمار و صهیونیسم بود. فلسطین را در جنگ جهانی دوم از دست دادیم...
بعضی می گویند: انگلیس، فرانسه و دولت های اروپایی وارد پیمان دفاعی آتلانتیک شدند و استقلال خود را از دست ندادند. پس مانعی ندارد که ما نیز وارد پیمان های دفاعی شویم. در پاسخ می گویم: همین دولت ها هم استقلال سیاسی، دفاعی و اقتصادی خود را از دست داده و تابع آمریکا شده اند...
مصالح ما هیچ گونه ارتباطی با مصالح آمریکا ندارد. آن ها فقر، نادانی و عقب ماندگی ما را می خواهند و ما خواهان دانش، سعادت و پیشرفتیم. آن ها می خواهند که ما به جان یکدیگر بیفتیم و ما به دنبال برادری و اتحاد هستیم.
برخی فکر می کنند ما توان مقاومت در برابر استعمار را نداریم؛ اما این فکر نادرست است. هر ملت ضعیفی به وسیله ی اتحاد می تواند قوی شود. دولت های عربی را نصیحت می کنم که تسلیم دولت های استعماری نشوند؛ زیرا مشکلی را برایشان حل نخواهد کرد. به جوانان می گویم که راه رهایی ما بازگشت به قرآن و اسلام است. فرهنگ پربار اسلام می تواند پشتوانه ی مبارزه ی شما با استعمار باشد؛ نه مرام کمونیستی که فرهنگ وارداتی است...
امروز استعمار با نام دفاع مشترک، کمک های نظامی، اصل چهار، کمک های فنّی و پیمان دفاعی به میدان آمده است. اگر راست می گویند، باید آثار کمک های آنان پیدا می شد... اگر آمریکا بویی از انسانیت و معنویت برده بود، سیاه پوست های آمریکایی الاصل را که در حال نابودی اند، حمایت می کرد؛ اما این بیچارگان از فاتحان چیزی جز کشتار و شکنجه ندیدند. اگر ذره ای عدالت در دولت آمریکا بود، با 15 میلیون سیاه پوست این همه بدرفتاری نمی کرد. دویست سال است که شما آمریکایی ها سیاهان را به بردگی گرفته اید آنان در قانون اساسی آمریکا با سفید پوستان حقوق مساوی دارند؛ اما به خاطر قانون های داخلی ایالت ها، خودداری دولت های محلی از حفظ حقوق آنان و تعصب نژادپرستان، از ابتدایی ترین حق یک انسان نیز محرومند. سیاهان اگر کشته شوند، خونشان هدر است. حق ازدواج با سفیدپوست ها را ندارند. نمی توانند مالک زمین بشوند. دستمزد کارگران سیاه نصف کارگران سفید پوست است. اجازه ی درس خواندن در مدرسه های سفیدپوستان و حق زندگی در محله ی سفیدپوستان را ندارند. جنگ هایی که در زمان آبراهام لینکلن میان شمال و جنوب آمریکا، برای آزادی سیاه پوست ها صورت گرفت، فایده ای برای این مردم نداشت؛ زیرا شمال نیز شریک جرم شد و در ستم بر این بینوایان شرکت کرد.
زمین داران و سرمایه داران بزرگ انگلیس نیز همین رفتار را با مردم ایرلند داشتند؛ اما سرانجام مردم ایرلند، با یکپارچگی، به پا خاستند و از نعمت آزادی برخوردار شدند.
عرب ها باید بدانند دولت آمریکا که با ملت خود چنین جنایت هایی کرده است، معلوم است با ملت های بیگانه چه خواهد کرد. رفتار دولت آمریکا با سیاه پوستان نشانه ی آن است که این دولت هرگز مدافع حقوق ملت های ضعیف و پشتیبان محرومان نخواهد بود.
... عراق در حالی که به پیمان ترکیه و پاکستان پیوسته است، دولت های عربی را به اتحاد فرامی خواند. ترکیه هم پیمان اسرائیل و نخستین کشوری است که آن را به رسمیت شناخت و از هر گونه کمکی به آن دریغ نورزید. دولت ترکیه دشمن اسلام و عرب، و دوست صهیونیست هاست. دولت ترکیه استقلال خود را به دلار فروخت و مهره ای در دست آمریکا شد. کشورهای عربی اگر به پیمان ترکیه بپیوندند، تیری سه شعبه به قلب ملت های عرب می زنند و قضیه ی فلسطین را به فراموشی می سپارند؛ در نتیجه، وحدت عربی از بین می رود...
آمریکا به اسرائیل کمک های نقدی می دهد و اسلحه ی فراوان در اختیار او می گذارد؛ اما در مورد کشورهای عربی... به این شرط است که با اسرائیل نجنگند. شگفتا! اگر با اسرائیل نجنگیم با که بجنگیم؟! ما جز اسرائیل دشمنی نداریم! آمریکا تنها برای این به کشورهای عربی اسلحه می فروشد که با هم بجنگند. اکنون وضعیت در ایران، مصر، سوریه و دیگر کشورهای مسلمان چنین است که اسلحه می خرند برای نابودی یکدیگر...
ما این ذلت ها را چگونه فراموش کنیم و با شما سر یک میز بنشینیم و درباره ی ارزش های معنوی و نمونه های والا به گفتگو بپردازیم؟! شما شیطان ها بهتر است دست از جنابت های خود بردارید و فلسطین را به صاحبان اصیلش بسپارید؛ آن گاه درباره ی ارزش های معنوی کنفرانس تشکیل بدهید. اگر در عرف سیاست رواست که با یک دست تسبیح و با دست دیگر کارد بگیرید و سینه ی مظلومان را بشکافید، این کار از نظر عقل درست نیست.
... سوگند به همه ی مقدسات که اگر دولت های عربی با هم متحد شوند، بر آمریکا، انگلیس و اسرائیل پیروز می شوند. وظیفه ی این دولت هاست که مانند گاندی، راه مبارزه ی منفی را پیش بگیرند و از کالاهای ساخت بیگانگان چشم بپوشند... لباس خشنی که همراه با عزت باشد، برتر است از لباس حریر و ابریشمی که همراه ذلت باشد... مسلمانان نسبت به یکدیگر غرور می ورزند؛ ولی در برابر دشمن مانند گوسفند ذلیلند و در سستی و تنبلی به جایی رسیده اند که پستی برای آنان ناگوار نیست.
سال گذشته، به سفیر انگلیس گفتم «عراق از زمانی که به دست شما افتاده، روز به روز وضعش بدتر شده است.» ولی پاسخ داد «این چه حرفی است؟ اکنون کارها رو به راه شده و آبادانی و اقتصاد پیشرفت کرده است. برای نمونه، قصر شاه همه ساله در محاصره ی سیل قرار می گرفت؛ ولی اکنون آسیبی از این جهت نمی بیند.» به او گفتم «حفظ کاخ شاه، حفظ پایگاه شماست. کاخ شاه مهم نیست؛ کوخ کشاورز مهم است. ما همه ساله شاهد ویرانی خانه های کشاورزان و غرق شدن هزاران نفریم. مردم از دست شما به تنگ آمده اند و از شما جز بدبختی و سرگردانی چیزی نمی بینند... هرچه می بینیم و می شنویم، ویرانی و فقر و بدبختی است.»
... خواننده ی این مطالب باید بداند هدف من از نگارش این مطالب، دو چیز است:
1. کسی حق دارد از ارزش های معنوی و نمونه های عالی اخلاقی سخن بگوید که خودش آراسته به آن ها باشد. بنابراین، استعمارگران حق ندارند دم از ارزش ها و الگوها بزنند.
2. اگر کسی خواهان ارزش های معنوی و الگوهای والای اخلاقی باشد، به هر جا برود و به هر اندازه تلاش کند، به آن ها نمی رسد؛ مگر این که به اسلام روی آورد. دمکراسی واقعی تنها در زندگی پیامبر و جانشینان راستین او پیدا می شود.
... اسلام و مسیحیت هدف های مشترک زیادی دارند. هر دو مردم را به یکتاپرستی، اعتقاد به معاد و اخلاق نیکو سفارش می کنند... اما مسیحیت کنونی مردم را به ذلت فرا می خواند و می گوید «اگر کسی سیلی به گونه ی راست تو زد، از او بخواه تا یک سیلی دیگر به گونه ی چپت بنوازد.» اسلام مردم را به صبر و شکیبایی دعوت نموده است؛ ولی به ذلت هرگز! انجیل کنونی هوادار گوشه گیری غریزه های خدادادی است؛ اما قرآن جوانان را به ازدواج تشویق می کند.
... آیا شما در این مدت که صهیونیست ها به دهکده های اردن و سرزمین های مرزی کشورهای عربی حمله می کنند، شنیده اید دولت های عربی که از هر سو، اسرائیل را در محاصره دارند، یک سگ یا گربه ی یهودی را بکشند؟! تنها کاری که می کنن شکوه و التماس به دولت های غربی و سازمان ملل است. آیا شکایت پیش لاشخورها دردی را دوا می کند؟
... اگر پیامبران اولوالعزم پنج نفرند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد علیهم السلام طاغوت های اولوالعزم نیز پنج نفرند: روزولت، ترومن، آیزنهاور، چرچیل و ایدن، اینان جرثومه ی فسادند...
راه های اصلاح جامعه و مبارزه با فساد و ستم عبارتند از:
1. تبلیغ و راهنمایی به وسیله ی سخنرانی و کتاب؛
2. مبارزه ی منفی، قطع رابطه و همکاری نکردن با ستمگران؛
3. جنگ و انقلاب.
روش اسلام برای پاک سازی جامعه، گام به گام است. ابتدا، تبلیغ؛ اگر کارگر نشد، مبارزه ی منفی و اگر آن هم مفید نبود، در مرحله ی سوم، قیام مسلحانه راه ساختن جامعه ای اسلامی است.
اسلام دین عقیده است. آنان که می گویند اسلام از راه جنگ و با زور پیشرفت کرد، در اشتباهند. قرآن می فرماید: «در پذیرفتن دین، اجبار نیست.» خداوند نمی گوید: با آنان بجنگید تا دین دار شوند؛ بلکه می گوید «با آنان بجنگید تا فتنه ها ریشه کن شود...»
دستور اسلام این است که بدی را با خوبی پاسخ دهید؛ اما شما خوبی را با بدی و عدالت را با ستم پاسخ می دهید. آیا شما دولت های دموکراسی جهان از این دستورها دارید؟! آیا چنین دستورهایی، جز در اسلام، سراغ دارید؟ آیا می پذیرید که ارزش های والای اخلاقی در اسلام است، نه در بحمدون؟
اسلام دین صلح است و مردم را به صلح و آشتی فرامی خواند. اسلام و مسیحیت بر سر صلح عادلانه توافق دارند. لعنت خدا بر جنگ طلبان و درود بر صلح طلبان. اسلام تنها در صورتی جنگ را می پذیرد که جهاد در راه خدا، مبارزه با ستم و دفاع از جان و مال و آبرو باشد.
... شاید در این روزها، افرادی که دعوت کنگره ی بحمدون را پذیرفته اند، در آن جا گرد آمده باشند. می خواهم از آنان بپرسم: آیا می دانید چند سال پیش، صهیونیسم به دیر یاسین حمله کرد و مردان و زنان و کودکان را کشت و شکم زنان باردار را درید؟ آیا می دانید صهیونیست ها مردم نعالین را بدون هیچ جرمی کشتند؟ آیا می دانید که همه ی اسلحه های صهیونیست ها آمریکایی بود؟ همه ی این جنابت ها زیر نظر کشورهای آزادیخواه! صورت گرفت... شما از بازماندگان کشته شدگان می خواهید با قاتل صلح کنند و دستش را ببوسند. وای بر شما! ای فرزندان سکسون. به خدا سوگند، اگر همه ی ستم های تاریخ را در یک کفه ی ترازو نهند و ستم شما بر عرب و اسلام را در کفه ی دیگر، ستم شما می چربد. شما خیال می کنید پیرو حضرت عیسی علیه السلام هستید؟!
... اکنون اخلاق، فضیلت و انسانیت در دنیا به دست شما سقوط کرده است. آیا در بین یهودیان و مسیحیان از اندرزهای تورات و انجیل دیده می شود؟! آمریکا با ژاپن چه کرد؟ شهر هیروشیما را با بمب اتمی ویران کرد. گناه مردم هیروشیما چه بود؟ مگر آمریکا مسیحی نیست؟ مگر تورات و انجیل از آدم کشی نهی کرده است؟ مگر نباید حتی به سگ ها رحم کرد و اگر تشنه بودند، آب به آن ها داد؟ (4)
کاشف الغطاء پاسخ خود به دعوت کنگره ی بحمدون را با نام «المثل العلیا فی العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون» - نمونه های عالی اخلاقی در اسلام است نه در بحمدون - چاپ کرد و یکی از دوستانش را همراه چند نسخه از کتاب به بحمدون لبنان فرستاد تا کتاب ها را بین شرکت کنندگان در کنگره پخش کند. نماینده ی او به بحمدون رفت و کتاب ها را بین شرکت کنندگان در کنگره پخش کرد و با بسیاری از آنان صحبت کرد و آنان را از اهداف پشت پرده ی کنگره با خبر ساخت. وی از بحمدون نامه ای به کاشف الغطاء نوشت و او را از اوضاع کنگره پس از پخش «المثل العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون» باخبر ساخت. در بخشی از این نامه آمده است:
... در تاریخ 1954/4/24 به بیروت رسیدم. بیش از یک ساعت از ورود من نگذشته بود که با چند نفر از شرکت کنندگان در کنگره صحبت کردم و عقیده ی شما را درباره ی این کنگره به آنان گفتم... عصر آن روز، چند نسخه از کتاب را بین دوازده نفر از اعضای کنگره پخش کردم... پشیمان بودند که چرا در کنگره شرکت کرده بودند... سباغی در کنفرانس مطبوعاتی گفت «هدف کنگره این است که جبهه ای علیه سنگرهایی که با غرب سازش ندارند به وجود آورند.» نشریه ی «الهدف» در مقاله ای با عنوان «امام کاشف الغطاء از روی کنگره ی بحمدون پرده برداشت» به ارزیابی هدف های کنگره و موضع گیری شما پرداخت و بخش هایی از پاسخ شما را چاپ کرد. نشریه ی «تلگراف» نیز در مقاله ای بخش هایی از پاسخ شما را چاپ کرد و سخن یکی از دانشمندان مسلمان را که گفته بود «کاشف الغطاء کشف الغطاء» (کاشف الغطاء پرده ها را کنار زد) در پایان مقاله آورد. نشریه های بیروت «المساء» و «الصوفیه» نیز مقالاتی درباره ی پاسخ شما و هدف های کنگره نوشتند. (5)
... بیست سال پیش جمله ای گفتم که همه جا پخش شد. گفتم: اسلام بر دو پایه استوار است. کلمه ی توحید و توحید کلمه. اسلام آیین یکتاپرستی و تساوی مردم در برابر قانون است... هنوز قرن اول هجری به پایان نرسیده بود که مذهب های گوناگون پیدا شد. نخستین فتنه ای که بسان تیری به قلب دین نشست، فتنه ی خوارج بود... اختلاف در اصول و فروع دین و در همه چیز نمودار شد. پادشاهان و فرمانروایان اختلاف ها را دامن زدند؛ زیرا «اختلاف بیانداز و حکومت کن» نقشه ی آنان بود. استعمارگران فرصت را غنیمت شمردند و تجاوز را آغاز نمودند. کشورهای مسلمان در چنگال آنان افتاد و... دولت جوان پاکستان به نام اسلام تأسیس شد. پاکستان فرزند اسلام است. قانون اساسی این دولت باید قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد. دولت پاکستان به نام اسلام از هندوستان جدا شد... بدین خاطر است که من فتوا دادم یاری دولت پاکستان بر همه ی مسلمانان واجب است. این در صورتی است که دولت پاکستان نگهبان قرآن و برپا دارنده ی احکام اسلام باشد.
... ما می گوییم مسلمانیم؛ ولی تاریخ ما مسیحی و زردشتی است و روز یکشنبه را تعطیل می کنیم،... ولی از عربی چیزی نمی دانیم. عربی، زبان قرآن را نمی دانیم... تنبلی و سهل انگاری چنان ما را گرفته است که شنیدم دانشمندان مسلمان کنفرانس که درباره ی اسلام بحث می کنند، هنگامی که مؤذن بانگ بر می آورد: حی علی الصلاه، بر نمی خیزند نماز بخوانند... ای مردم مسلمان، نیروهای خود را در یک جا گرد آورید... که سیاست جهانی، کشورهای عربی و اسلامی را مورد حمله قرار داده است؛ سیاستی که تر و خشک را با هم می سوزاند و ضعیف و نیرومند را با هم نابود می کند. این سیاست، سیاست استعمار ستمگر است که هر روز رسوایی های این جنایتکاران در مصر، تونس، مراکش، الجزایر و دیگر کشورها به خوبی دیده می شود.
اینک دولت ایران که خدا او یاری کند (1) از چنگال ها و نیش های این سیاست پلید هنوز رهایی نیافته است و نمی یابد؛ مگر آن که تمام مردم دست به دست هم بدهند.... (2)
کاشف الغطاء چهل روز در پاکستان ماند و با علما و سایر مردم لاهور، راولپندی، کشمیر آزاد (مظفرآباد) و پیشاور گفتگو کرد و آنان را به وحدت فراخواند. (3)
آمریکا از راه های فراوان در صدد فریب دانشمندان مسلمان و به خدمت گرفتن آنان در طرح های استعماری خویش بود. ابرقدرت ها فقط از راه زور کشورهای دیگر را اشغال نمی کنند؛ بلکه گاه از راه زر و تزویر، ارکان اساسی حکومت های کشورهای اسلامی را به دست می گیرند. استعمار با ژست فرهنگی و گفتگوی فرهنگ ها و ادیان آسمانی، درصدد بود روحیه ی سازشکاری را بین مسلمانان ایجاد کند و دانشمندان را از مبارزه علیه ظلم منحرف سازد. لذا جمعیت دوستداران خاورمیانه را در پوشش برگزاری کنفرانس درباره ی ارزش های اخلاقی اسلام و مسیحیت، دعوت کرد تا در سال 1954 م. در لبنان گرد هم آیند و به گفتگو بپردازند. کسی از اهدافِ پشت پرده ی این کنفرانس خبر نداشت. نایب رئیس جمعیت دوستداران خاورمیانه، گارلند ایوانز هاپکینر، در تلگرافی از آیه الله کاشف الغطاء خواست در این کنفرانس شرکت کند. متن تلگراف او چنین است:
محضر مقدس دانشمند محترم، محمدحسین کاشف الغطاء، نجف، عراق
آقای محترم، درود و رحمت خدا بر شما باد. تردیدی ندارم که شما با ما هم عقیده اید که اسلام و مسیحیت در بسیاری از جنبه ها، هدف های مشترکی دارند؛ همان طور که دشمنان مشترکی مانند شهوت ها، دام های شیطانی و کمونیسم دارند. حال که هدف ها و دشمن مشترک داریم، چرا با یکدیگر همکاری و همفکری نکنیم؟
ما پس از مشورت با شخصیت های مسلمان و مسیحی، به این جا رسیدیم که باید شخصیت های دینی دو آیین را به یک گردهمایی دعوت کنیم و از آنان نظرخواهی کنیم و راه همکاری رهبران مذهبی دو دین را به دست آوریم. من پیشنهاد خود را به هیئت مدیره ی جمعیت آمریکایی دوستداران خاورمیانه گفتم. آنان پیشنهاد مرا پذیرفتند و آمادگی جمعیت را برای برگزاری کنگره ی فرهنگی دانشمندان مذهبی اسلام و مسیحیت اعلام داشتند و مرا مسئول برگزاری این گردهمایی کردند. اکنون من مأموریت یافته ام که از 25 شخصیت مسیحی و 25 شخصیت مسلمان دعوت کنم تا در کنگره ای که در تاریخ 22 آوریل 1954، در هتل «امسادور» شهر بحمدون لبنان برگزار می گردد، گرد هم آیند تا در مدت شش روز، در محیط صفا و برادری، با سخنرانی ها و گفتگوهای علمی، راه های همکاری رهبران مذهبی دو دین را بیابند.
کنفرانس دور از هیاهوی روزنامه نگاران و در فضای آزاد برگزار می گردد. دانشمندان دعوت شده درباره ی ارزش های اخلاقی اسلام و مسیحیت که فلسفه ی مادی را ناتوان می سازد، بحث می کنند. موضوع هایی که در این کنفرانس مورد بحث قرار می گیرد، عبارتند از:
1. ارزش های معنوی در اسلام و مسیحیت
2. کرامت و منزلت انسان از دیدگاه اسلام و مسیحیت
الف. در مورد فرد
ب. در مورد خانواده
ج. در مورد جامعه
3. تلاش های مفیدی که رونق بخش زندگی است
الف. زکات و گسترش آن در اسلام
ب. کارهای نیکو و عدالت اجتماعی در مسیحیت
4. خطر کمونیسم در عصر حاضر و پاسخ اسلام و مسیحیت به آن.
5. اسلام و مسیحیت در بعد عمل، برای انتقال ارزش های معنوی به نسل جوان، چه روش هایی دارند؟ راه های همکاری برای مبارزه به کمونیسم کدامند؟
... بسیاری از دعوت شدگان جهان اسلام و مسیحیت دعوت ما را پذیرفتند... امیدوارم شما هم دعوت ما را بپذیرید...
نیویورک، 15 مارس 1954 م.
آمریکا به بهانه ی مبارزه با کمونیسم، می خواست دانشمندان مسلمان و مسیحی را به سوی خود جذب کند و آنان را از قتل عام وحشیانه ی فلسطینیان توسط اسرائیل و جنایت های خود در سراسر جهان، غافل سازد. با این که این جمعیت، آمریکایی بود ولی محل کنفرانس لبنان بود تا خاورمیانه را به صلح و سازش با اسرائل بکشاند. کاشف الغطاء با دوراندیشی و تیزبینی شگفت خود، به اهداف کنفرانس پی برده بود. او در پاسخ تلگراف نوشت «نمی توانم شرکت کنم.»
هنوز تا زمان برگزاری کنگره، یک ماه وقت مانده بود. کاشف الغطاء تصمیم گرفت اهداف پشت پرده ی کنفرانس را برای مردم جهان برملا سازد. او پاسخی طولانی برای نایب رئیس جمعیت دوستداران خاورمیانه نوشت و همزمان با برگزاری کنفرانس، آن را منتشر ساخت. متن پاسخ نامه چنین است:
... تمام موضوع های مورد بحث در دو مطلب خلاصه می شود: 1. ارزش های معنوی و نمونه های عالی در اسلام و مسیحیت؛ 2. خطر کمونیسم برای بشریت و راه مبارزه با آن در اسلام و مسیحیت.
پیش از هر چیز، باید بدانید که زبان عمل از زبان حرف برنده تر است. هزاران کنگره از طرف آنان که پایبند به ارزش های معنوی نیستند، بی اثر است. خطر کمونیسم هنگامی برطرف می شود که ملت ها از آزادی و عدالت اجتماعی برخوردار شوند و ریشه های ستم، دشمنی، حرص و آز و تجاوز به حق دیگران خشکیده شود. ای مردم آمریکا، ای دولت ایالات متحده، ای دولت انگلیس، آیا شما دارای چنین صفت هایی هستید؟! آیا شما برای معنویت ها ارزشی قائلید؟! فیلسوفان می گویند:
کسی که فاقد چیزی است، نمی تواند آن را به دیگران بدهد.
آیا جنایت هایی که شما در فلسطین کردید، شما را روسیاه نکرد؟! آیا شما با این ستم های خود، خوار و زبون نشدید؟! خاورمیانه تا کنون گرفتار دو کابوس استعماری بود و اینک صهیونیسم نیز به میدان آمده تا به روستاهای فلسطین حمله کند و مردان، زنان و کودکان را بکشد. مگر شما به آنان پول و اسلحه نمی دهید؟! مگر شما آنان را به خاطر جنایت هایشان تشویق نکردید؟! صهیونیست کیست که جزأت این همه خیانت و جنایت را داشته باشد؟!
شما 900/000 عرب را بی خانمان، آواره ی بیابان ها، زمین را بستر و آسمان را لحاف آنان کردند. آنان در وطن خود عزیز بودند و شما کاری کردید که دل سنگ به حال آنان می سوزد و... آیا فرعون به اندازه ی شما جنایت کرد؟!
شگفتا که شما از مسلمانان و اعراب انتظار همکاری دارید و از آنان می خواهید که با شما همفکری و همکاری کنند! شما عرب را لگدمال می کنید، با یک دست بر سرش می کوبید و با دست دیگر او را نوازش می کنید!
اکنون شما از در دیگری وارد شده اید. امروز از ما می خواهید که با شما در کنگره ها بر سر یک میز بنشینیم و درباره ی ارزش های معنوی به مذاکره بپردازیم. آیا خون هایی که در ایران، سوریه، مصر و لبنان ریخته می شود، ناشی از توطئه های شما نیست؟! آیا شما در شرق و غرب جهان به مردم بی گناه ستم روا نمی دارید؟! تونس، مراکش و الجزایر در غرب جهان، در آتش بیداد شما خاکستر شدند. تمام این «منش های شما برای ماده پرستی است؛ همان چیزی که در نامه ی خود از آن نکوهش کرده و آن را زنگ خطری برای مردم دنیا بیان کردید. آیا شما چیزی جز ماده را می پرستید؟! آیا شما دینی غیر از دنیاپرستی دارید؟!
شما بمب اتم را برای چه ساختید؟! آیا تلاش شما در راه استثمار ملت ها و به بند کشیدن آنان، به خاطر دنیاپرستی و پول پرستی شما نیست؟! تمام برنامه های شما، حتی آن ها که به نام دین انجام می دهید، به خاطر دنیا پرستی نیست.
... آمریکا در صدد است بر آلمان، شوروی و کشورهای دیگر سیطره یابد... می خواهید خطر کمونیسم را از جهان ریشه کن کنید؛ اما بسیاری از مردم که رفتار شما با مردم، به ویژه عرب ها و مسلمانان، را می بینند، چه بسا بگویند با همه ی نفرت شدیدی که از کمونیست داریم و...، صد رحمت و هزاران درود بر او! کمونیسم هنوز دولتی عربی را استعمار نکرده، سرزمینی از آن ها را اشغال نکرده و ثروتشان را به یغما نبرده است. اگر کمونیسم در همه جا، از جمله در نجف، جنگ سرد به راه انداخته، به خاطر شماست که می خواهد با انگلیس مبارزه کند. اگر شما دست از سر ما بردارید، کمونیسم نیز ما را رها خواهد ساخت... شما فلسطین عزیز را از پیکر جهان اسلام جدا کردید و به دست صهیونیست ها سپردید. کمونیسم نیز به آن چشم طمع دارد و می کوشد که از این طعمه، لقمه ای به کف آرد.
شما فلسطین را ذبح کردید؛ اما با دست دولت های غربی، بلکه با دست دولت های اسلامی، تا ذبح شرعی باشد به دست مسلمان و رو به قبله، تا برای شما و صهیونیست ها خوردن آن حلال باشد! چون شما اهل دین و در پی ارزش های معنوی هستید و جز غذای پاک و حلال نمی خورید!
شما به این اندازه جنایت بسنده نکردید و تلاش می کنید عرب ها را وارد پیمان دفاع مشترک کنید و این مرغ ضعیف و بی بال و پر را در دامی دیگر گرفتار کنید... کمک های مالی شما سرابی است که تشنه را می فربید؛ اما سیرابش نمی کند. آمریکا اگر یک دلار کمک می کند، ده برابر آن پس می گیرد... امروز بر همه ی مردم روشن است که ما در جنگ جهانی اول، قربانی شدیم. بزرگ ترین زیان ما این بود که کشورهای عربی وحدت و یکپارچکی خود را از دست دادند. این به سود استعمار و صهیونیسم بود. فلسطین را در جنگ جهانی دوم از دست دادیم...
بعضی می گویند: انگلیس، فرانسه و دولت های اروپایی وارد پیمان دفاعی آتلانتیک شدند و استقلال خود را از دست ندادند. پس مانعی ندارد که ما نیز وارد پیمان های دفاعی شویم. در پاسخ می گویم: همین دولت ها هم استقلال سیاسی، دفاعی و اقتصادی خود را از دست داده و تابع آمریکا شده اند...
مصالح ما هیچ گونه ارتباطی با مصالح آمریکا ندارد. آن ها فقر، نادانی و عقب ماندگی ما را می خواهند و ما خواهان دانش، سعادت و پیشرفتیم. آن ها می خواهند که ما به جان یکدیگر بیفتیم و ما به دنبال برادری و اتحاد هستیم.
برخی فکر می کنند ما توان مقاومت در برابر استعمار را نداریم؛ اما این فکر نادرست است. هر ملت ضعیفی به وسیله ی اتحاد می تواند قوی شود. دولت های عربی را نصیحت می کنم که تسلیم دولت های استعماری نشوند؛ زیرا مشکلی را برایشان حل نخواهد کرد. به جوانان می گویم که راه رهایی ما بازگشت به قرآن و اسلام است. فرهنگ پربار اسلام می تواند پشتوانه ی مبارزه ی شما با استعمار باشد؛ نه مرام کمونیستی که فرهنگ وارداتی است...
امروز استعمار با نام دفاع مشترک، کمک های نظامی، اصل چهار، کمک های فنّی و پیمان دفاعی به میدان آمده است. اگر راست می گویند، باید آثار کمک های آنان پیدا می شد... اگر آمریکا بویی از انسانیت و معنویت برده بود، سیاه پوست های آمریکایی الاصل را که در حال نابودی اند، حمایت می کرد؛ اما این بیچارگان از فاتحان چیزی جز کشتار و شکنجه ندیدند. اگر ذره ای عدالت در دولت آمریکا بود، با 15 میلیون سیاه پوست این همه بدرفتاری نمی کرد. دویست سال است که شما آمریکایی ها سیاهان را به بردگی گرفته اید آنان در قانون اساسی آمریکا با سفید پوستان حقوق مساوی دارند؛ اما به خاطر قانون های داخلی ایالت ها، خودداری دولت های محلی از حفظ حقوق آنان و تعصب نژادپرستان، از ابتدایی ترین حق یک انسان نیز محرومند. سیاهان اگر کشته شوند، خونشان هدر است. حق ازدواج با سفیدپوست ها را ندارند. نمی توانند مالک زمین بشوند. دستمزد کارگران سیاه نصف کارگران سفید پوست است. اجازه ی درس خواندن در مدرسه های سفیدپوستان و حق زندگی در محله ی سفیدپوستان را ندارند. جنگ هایی که در زمان آبراهام لینکلن میان شمال و جنوب آمریکا، برای آزادی سیاه پوست ها صورت گرفت، فایده ای برای این مردم نداشت؛ زیرا شمال نیز شریک جرم شد و در ستم بر این بینوایان شرکت کرد.
زمین داران و سرمایه داران بزرگ انگلیس نیز همین رفتار را با مردم ایرلند داشتند؛ اما سرانجام مردم ایرلند، با یکپارچگی، به پا خاستند و از نعمت آزادی برخوردار شدند.
عرب ها باید بدانند دولت آمریکا که با ملت خود چنین جنایت هایی کرده است، معلوم است با ملت های بیگانه چه خواهد کرد. رفتار دولت آمریکا با سیاه پوستان نشانه ی آن است که این دولت هرگز مدافع حقوق ملت های ضعیف و پشتیبان محرومان نخواهد بود.
... عراق در حالی که به پیمان ترکیه و پاکستان پیوسته است، دولت های عربی را به اتحاد فرامی خواند. ترکیه هم پیمان اسرائیل و نخستین کشوری است که آن را به رسمیت شناخت و از هر گونه کمکی به آن دریغ نورزید. دولت ترکیه دشمن اسلام و عرب، و دوست صهیونیست هاست. دولت ترکیه استقلال خود را به دلار فروخت و مهره ای در دست آمریکا شد. کشورهای عربی اگر به پیمان ترکیه بپیوندند، تیری سه شعبه به قلب ملت های عرب می زنند و قضیه ی فلسطین را به فراموشی می سپارند؛ در نتیجه، وحدت عربی از بین می رود...
آمریکا به اسرائیل کمک های نقدی می دهد و اسلحه ی فراوان در اختیار او می گذارد؛ اما در مورد کشورهای عربی... به این شرط است که با اسرائیل نجنگند. شگفتا! اگر با اسرائیل نجنگیم با که بجنگیم؟! ما جز اسرائیل دشمنی نداریم! آمریکا تنها برای این به کشورهای عربی اسلحه می فروشد که با هم بجنگند. اکنون وضعیت در ایران، مصر، سوریه و دیگر کشورهای مسلمان چنین است که اسلحه می خرند برای نابودی یکدیگر...
ما این ذلت ها را چگونه فراموش کنیم و با شما سر یک میز بنشینیم و درباره ی ارزش های معنوی و نمونه های والا به گفتگو بپردازیم؟! شما شیطان ها بهتر است دست از جنابت های خود بردارید و فلسطین را به صاحبان اصیلش بسپارید؛ آن گاه درباره ی ارزش های معنوی کنفرانس تشکیل بدهید. اگر در عرف سیاست رواست که با یک دست تسبیح و با دست دیگر کارد بگیرید و سینه ی مظلومان را بشکافید، این کار از نظر عقل درست نیست.
... سوگند به همه ی مقدسات که اگر دولت های عربی با هم متحد شوند، بر آمریکا، انگلیس و اسرائیل پیروز می شوند. وظیفه ی این دولت هاست که مانند گاندی، راه مبارزه ی منفی را پیش بگیرند و از کالاهای ساخت بیگانگان چشم بپوشند... لباس خشنی که همراه با عزت باشد، برتر است از لباس حریر و ابریشمی که همراه ذلت باشد... مسلمانان نسبت به یکدیگر غرور می ورزند؛ ولی در برابر دشمن مانند گوسفند ذلیلند و در سستی و تنبلی به جایی رسیده اند که پستی برای آنان ناگوار نیست.
سال گذشته، به سفیر انگلیس گفتم «عراق از زمانی که به دست شما افتاده، روز به روز وضعش بدتر شده است.» ولی پاسخ داد «این چه حرفی است؟ اکنون کارها رو به راه شده و آبادانی و اقتصاد پیشرفت کرده است. برای نمونه، قصر شاه همه ساله در محاصره ی سیل قرار می گرفت؛ ولی اکنون آسیبی از این جهت نمی بیند.» به او گفتم «حفظ کاخ شاه، حفظ پایگاه شماست. کاخ شاه مهم نیست؛ کوخ کشاورز مهم است. ما همه ساله شاهد ویرانی خانه های کشاورزان و غرق شدن هزاران نفریم. مردم از دست شما به تنگ آمده اند و از شما جز بدبختی و سرگردانی چیزی نمی بینند... هرچه می بینیم و می شنویم، ویرانی و فقر و بدبختی است.»
... خواننده ی این مطالب باید بداند هدف من از نگارش این مطالب، دو چیز است:
1. کسی حق دارد از ارزش های معنوی و نمونه های عالی اخلاقی سخن بگوید که خودش آراسته به آن ها باشد. بنابراین، استعمارگران حق ندارند دم از ارزش ها و الگوها بزنند.
2. اگر کسی خواهان ارزش های معنوی و الگوهای والای اخلاقی باشد، به هر جا برود و به هر اندازه تلاش کند، به آن ها نمی رسد؛ مگر این که به اسلام روی آورد. دمکراسی واقعی تنها در زندگی پیامبر و جانشینان راستین او پیدا می شود.
... اسلام و مسیحیت هدف های مشترک زیادی دارند. هر دو مردم را به یکتاپرستی، اعتقاد به معاد و اخلاق نیکو سفارش می کنند... اما مسیحیت کنونی مردم را به ذلت فرا می خواند و می گوید «اگر کسی سیلی به گونه ی راست تو زد، از او بخواه تا یک سیلی دیگر به گونه ی چپت بنوازد.» اسلام مردم را به صبر و شکیبایی دعوت نموده است؛ ولی به ذلت هرگز! انجیل کنونی هوادار گوشه گیری غریزه های خدادادی است؛ اما قرآن جوانان را به ازدواج تشویق می کند.
... آیا شما در این مدت که صهیونیست ها به دهکده های اردن و سرزمین های مرزی کشورهای عربی حمله می کنند، شنیده اید دولت های عربی که از هر سو، اسرائیل را در محاصره دارند، یک سگ یا گربه ی یهودی را بکشند؟! تنها کاری که می کنن شکوه و التماس به دولت های غربی و سازمان ملل است. آیا شکایت پیش لاشخورها دردی را دوا می کند؟
... اگر پیامبران اولوالعزم پنج نفرند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد علیهم السلام طاغوت های اولوالعزم نیز پنج نفرند: روزولت، ترومن، آیزنهاور، چرچیل و ایدن، اینان جرثومه ی فسادند...
راه های اصلاح جامعه و مبارزه با فساد و ستم عبارتند از:
1. تبلیغ و راهنمایی به وسیله ی سخنرانی و کتاب؛
2. مبارزه ی منفی، قطع رابطه و همکاری نکردن با ستمگران؛
3. جنگ و انقلاب.
روش اسلام برای پاک سازی جامعه، گام به گام است. ابتدا، تبلیغ؛ اگر کارگر نشد، مبارزه ی منفی و اگر آن هم مفید نبود، در مرحله ی سوم، قیام مسلحانه راه ساختن جامعه ای اسلامی است.
اسلام دین عقیده است. آنان که می گویند اسلام از راه جنگ و با زور پیشرفت کرد، در اشتباهند. قرآن می فرماید: «در پذیرفتن دین، اجبار نیست.» خداوند نمی گوید: با آنان بجنگید تا دین دار شوند؛ بلکه می گوید «با آنان بجنگید تا فتنه ها ریشه کن شود...»
دستور اسلام این است که بدی را با خوبی پاسخ دهید؛ اما شما خوبی را با بدی و عدالت را با ستم پاسخ می دهید. آیا شما دولت های دموکراسی جهان از این دستورها دارید؟! آیا چنین دستورهایی، جز در اسلام، سراغ دارید؟ آیا می پذیرید که ارزش های والای اخلاقی در اسلام است، نه در بحمدون؟
اسلام دین صلح است و مردم را به صلح و آشتی فرامی خواند. اسلام و مسیحیت بر سر صلح عادلانه توافق دارند. لعنت خدا بر جنگ طلبان و درود بر صلح طلبان. اسلام تنها در صورتی جنگ را می پذیرد که جهاد در راه خدا، مبارزه با ستم و دفاع از جان و مال و آبرو باشد.
... شاید در این روزها، افرادی که دعوت کنگره ی بحمدون را پذیرفته اند، در آن جا گرد آمده باشند. می خواهم از آنان بپرسم: آیا می دانید چند سال پیش، صهیونیسم به دیر یاسین حمله کرد و مردان و زنان و کودکان را کشت و شکم زنان باردار را درید؟ آیا می دانید صهیونیست ها مردم نعالین را بدون هیچ جرمی کشتند؟ آیا می دانید که همه ی اسلحه های صهیونیست ها آمریکایی بود؟ همه ی این جنابت ها زیر نظر کشورهای آزادیخواه! صورت گرفت... شما از بازماندگان کشته شدگان می خواهید با قاتل صلح کنند و دستش را ببوسند. وای بر شما! ای فرزندان سکسون. به خدا سوگند، اگر همه ی ستم های تاریخ را در یک کفه ی ترازو نهند و ستم شما بر عرب و اسلام را در کفه ی دیگر، ستم شما می چربد. شما خیال می کنید پیرو حضرت عیسی علیه السلام هستید؟!
... اکنون اخلاق، فضیلت و انسانیت در دنیا به دست شما سقوط کرده است. آیا در بین یهودیان و مسیحیان از اندرزهای تورات و انجیل دیده می شود؟! آمریکا با ژاپن چه کرد؟ شهر هیروشیما را با بمب اتمی ویران کرد. گناه مردم هیروشیما چه بود؟ مگر آمریکا مسیحی نیست؟ مگر تورات و انجیل از آدم کشی نهی کرده است؟ مگر نباید حتی به سگ ها رحم کرد و اگر تشنه بودند، آب به آن ها داد؟ (4)
کاشف الغطاء پاسخ خود به دعوت کنگره ی بحمدون را با نام «المثل العلیا فی العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون» - نمونه های عالی اخلاقی در اسلام است نه در بحمدون - چاپ کرد و یکی از دوستانش را همراه چند نسخه از کتاب به بحمدون لبنان فرستاد تا کتاب ها را بین شرکت کنندگان در کنگره پخش کند. نماینده ی او به بحمدون رفت و کتاب ها را بین شرکت کنندگان در کنگره پخش کرد و با بسیاری از آنان صحبت کرد و آنان را از اهداف پشت پرده ی کنگره با خبر ساخت. وی از بحمدون نامه ای به کاشف الغطاء نوشت و او را از اوضاع کنگره پس از پخش «المثل العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون» باخبر ساخت. در بخشی از این نامه آمده است:
... در تاریخ 1954/4/24 به بیروت رسیدم. بیش از یک ساعت از ورود من نگذشته بود که با چند نفر از شرکت کنندگان در کنگره صحبت کردم و عقیده ی شما را درباره ی این کنگره به آنان گفتم... عصر آن روز، چند نسخه از کتاب را بین دوازده نفر از اعضای کنگره پخش کردم... پشیمان بودند که چرا در کنگره شرکت کرده بودند... سباغی در کنفرانس مطبوعاتی گفت «هدف کنگره این است که جبهه ای علیه سنگرهایی که با غرب سازش ندارند به وجود آورند.» نشریه ی «الهدف» در مقاله ای با عنوان «امام کاشف الغطاء از روی کنگره ی بحمدون پرده برداشت» به ارزیابی هدف های کنگره و موضع گیری شما پرداخت و بخش هایی از پاسخ شما را چاپ کرد. نشریه ی «تلگراف» نیز در مقاله ای بخش هایی از پاسخ شما را چاپ کرد و سخن یکی از دانشمندان مسلمان را که گفته بود «کاشف الغطاء کشف الغطاء» (کاشف الغطاء پرده ها را کنار زد) در پایان مقاله آورد. نشریه های بیروت «المساء» و «الصوفیه» نیز مقالاتی درباره ی پاسخ شما و هدف های کنگره نوشتند. (5)
پی نوشت ها :
1. دولت دکتر مصدق و تلاش آن در نهضت ملی نفت منظور است.
2. آوای بیداری، ص 97.
3. همان.
4. نامه ای از امام کاشف الغطاء (ترجمه ی المثل العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون)، ترجمه ی جلال الدین فارسی، کانون انتشارات جیبی، با تلخیص فراوان.
5. نامه ای از امام کاشف الغطاء، ص 24-29.