زندگینامه و خاستگاه فکری اخوان الصّفا
«اخوان الصّفا» (1) نام گروهی سرّی است که فعالیت خود را در قرن سوم هجری (نهم میلادی) شروع کردند و اوج معروفیت آنها در اواخر قرن چهارم هجری (دهم میلادی) بوده است. هسته ی مرکزی فعالیت آنها در شهرهای بغداد و بصره بوده و حوزه ی عمومی فعالیت آنها سایر شهرهای اسلامی را هم دربر می گرفته است و بدین منظور، نمایندگانی را به اطراف و اکناف گسیل می داشته اند.پایه گذاران این تشکّل اخلاقی، سیاسی و اجتماعی، گروهی از علمای مسلمان بوده اند که در رشته های مختلف علمی آن روز تبحّر کافی داشته و با دیدگاهی خاص به معتقدات دینی و احکام شرعی می نگریسته اند. این افراد به دلایل خاص، اسامی و مشخصات شخصی خود را مخفی می کرده اند و به همین دلیل، اطلاع دقیقی از تعداد یا سایر خصوصیات شخصی آنها در دسترس نیست.(2)
از تألیفات متنوع این گروه، فقط پنجاه و سه رساله باقی مانده است. آخرین رساله به نام «الرسالة الجامعة»، خلاصه ای از پنجاه و دو رساله ی قبلی است. مخفی کاری شدید این گروه، سبب مفقود شدن سایر تصنیفات آنها شده و تمام اطلاعاتی که ما در باب افکار و نظریات این گروه داریم، بر اساس مطالب مندرج در این پنجاه و سه رساله است. اخوان الصفا، در تدوین این رسائل از چهار منبع مختلف استفاده کرده اند، که عبارتند از:
1.کتابهایی که توسط حکما و فلاسفه تألیف شده، مانند ریاضیات و طبیعیات؛
2.کتابهای الهی که بر پیامبران نازل شده، مثل تورات، انجیل و قرآن؛
3.کتاب طبیعت، یعنی صور و اَشکال فعلی موجودات عالم؛
4.کتابهای الهی خاص، که بجز پاکیزگان کس دیگری نمی تواند به آنها دسترسی داشته باشد.(3)
درباره ی نویسندگان این رسائل در میان صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد: گروهی آنها را به امام صادق (ع) و گروهی دیگر به فرزندان او، یعنی امامان غایب اسماعیلیه و گروهی به معتزله ی دوره اول نسبت می دهند.(4)
اخوان الصفا (5) در این رسائل، به بحث درباره تمامی علوم آن روز (هرچند به صورت ناقص) پرداخته و دائرة المعارفی دربرگیرنده رشته های علمی یاد شده پدید آورده اند.
عوامل و زمینه های پیدایش این گروه
خلفای عباسی به منظور تقویت پایه های حکومتی خویش و ایجاد مکتبی جدید در مقابل مکتب اهل بیت (ع)، دستور دادند که آثار علمی یونانی و فارسی به زبان عربی ترجمه شود (6) (از سال 136 تا نیمه قرن چهارم هـ. ق) و برای مترجمان جوایز گرانبهایی را در نظر گرفتند. با این کار، مسائل مختلف علمی و فلسفی وارد حوزه علوم دینی شده، بعضی بر اثر عدم درک صحیح و دقیق دین و عدم توانایی در تحلیل مسائل عقلی به اندیشه های وارداتی آن دوران گرایش پیدا کردند و از دین فاصله گرفتند. از سوی دیگر، برخی علمای دین نیز به تکفیر فلاسفه و طرد آنها از جامعه اسلامی همت گماشتند و فتوا به حرمت یادگیری بعضی از علوم فلسفی داده اند.(7)در چنین شرایطی، اخوان الصفا به عنوان روشنفکران دینی، با درک صحیح از موقعیت زمانی خویش، سعی کردند تا با استفاده از عقل و فلسفه، تبیین و تحلیلی جدید از مذهب، و بخصوص کسانی را که به علوم جدید رو آورده اند، به دین اسلام دعوت کنند و در این راستا حقانیت و کامل بودن این دین را ثابت کنند.
آنها با اعتقاد به هماهنگی کامل میان عقل و دین، هدف غایی فلسفه و شرایع دینی را یکی می دانستند (9) و با استفاده از کتابهای دانشمندان یونانی و ایرانی، که در زمینه ی علوم مختلف نوشته شده بود و نیز کتابهای مقدس آسمانی، جهان بینی خود را به گونه ای تنظیم کردند که تمامی معتقدات دین اسلام، اعتقادات تعریف نشده سایر ادیان و مطالب حکمت آمیز فلاسفه را در برداشت، و بعضی از اعتقادات باطل ادیان و مذاهب و افراد را نیز نفی می کرد.
در بینش سیاسی اخوان الصفا، حق حکومت بر جامعه ی اسلامی در انحصار امامان (ع) ــ یعنی جانشینان پیامبر (ص) از نسل علی (ع) ــ است که از سوی خدا به این سمت منسوب شده اند؛ بنابراین، آنان خلفای عباسی را حکّام جور و غاصبان خلافت می دانستند.(10) آنها برنامه خود را به گونه ای تنظیم کرده بودند که بتوانند در بلندمدت، نظام سیاسی موجود را تغییر دهند. برای رسیدن به این هدف، ایجاد چنین تشکلی برای آنها به منظور رساندن حکومت به فرزندان علی (ع) ضرورت داشته است.
اما اعتقادات خاص این گروه در باب دین و فلسفه، و افکار سیاسی آنان مبنی بر عدم مشروعیت خلفای بنی عباس، سبب شد که از سوی دانشمندان اهل تسنن طرد شوند، (11) و خلفای عباسی با آنها مخالفت کنند و کتابهای آنها در زمره ی کتابهای ممنوعه قرار داده شود.(12)
دین و مذهب
با بررسی منصفانه و دور از تعصب نحله ای رسائل اخوان الصفا، به نتیجه می رسیم که این گروه افرادی مسلمان و معتقد به دستورهای دینی بوده، (13) دین اسلام را کاملترین ادیان می دانسته اند (14) و از نظر مذهب، گرایش فوق العاده ای به مذهب تشیّع داشته اند.(15) هرچند دلیلی خاص بر دوازده امامی بودن آنها نداریم، از مطالب رسائل به دست می آید که آنان محبّتی کامل نسبت به اهل بیت پیامبر (ص) داشته و آنها را به عنوان جانشینان پیامبر (ص) معرفی کرده اند و در موارد مختلف از حضرت علی (ع) به عظمت یاد کرده، (16) عید غدیر خم را از بزرگترین اعیاد اسلامی دانسته اند.(17) آنان در قالب کنایه و تمثیل خلافت سایر خلفا را نفی نموده، (18) تمامی اختلافات در دین اسلام را بعد از رحلت پیامبر (ص)، ناشی از تنازع بر سر به دست گرفتن خلافت پیامبر (ص) می دانسته اند.(19)هرچند مخالفان این گروه، آنان را ملحد یا سنّی معتزلی معرفی کرده اند، (20) اکثر محققان آنها را شیعه اسماعیلی می دانند، که اگر استناد رسائل به اسماعیلیه مورد پذیرش باشد، می توان آنها را اسماعیلی مذهب دانست.(21) البته احتمال شیعه ی دوازده امامی بودن و تقیّه کردن آنان نیز وجود دارد.
اهداف سیاسی و کلامی
این گروه هدف اساسی خود را تصفیه ی نفس و کمالات اخلاقی ذکر می کنند.(22) حرکت آنها در واقع به یک انقلاب اخلاقی در جامعه شباهت دارد. از آنجا که رسیدن به این هدف در دیدگاه اخوان الصفا، جز در سایه ی حکومت دینی و شرعی عادل، با حاکمیت یکی از فرزندان علی (ع) امکانپذیر نیست، دومین هدف آنها تغیر نظام سیاسی آن روز بوده است، هرچند خود به این موضوع تصریح نکرده اند و فقط یادآور شده اند که دولت زمان، دولتی فاسد است و هدف ما اصلاح دنیا و آخرت انسانهاست و باید سعی کنیم مدینه ای فاضله به این منظور ایجاد کنیم.(23)در این زمینه، اخوان الصفا با ترویج علوم مختلف، سعی در بالا بردن آگاهی عمومی جامعه، بخصوص قشر جوان داشته اند. آنها با تحویل وظایف طبقات مختلف اجتماعی و بیان نظریات سیاسی و معتقدات صحیح دینی، کار خود را شروع کردند و با ایجاد چنین تشکّلی به مبارزه با نظام حاکم آن روز پرداخته، زمینه را برای فعالیتهای ایجاد چنین تشکّلی به مبارزه با نظام حاکم آن روز پرداخته، زمینه را برای فعالیتهای سیاسی و نظامی فرقه اسماعیلیه که بعدها در مصر تشکیل حکومت داده اند، فراهم کردند.
از موفقیتهای سیاسی و نظامی اخوان الصفا، شواهدی در دست نیست تا ثابت کند که گروهی مستقل و دارای مبارزات سیاسی بوده اند، اما کتابهای آنها همواره به عنوان ایدئولوژی یک مبارزه سیاسی به کار رفته و اسماعیلیه بیشترین استفاده را از این رسائل برده اند.
اخوان الصفا از نظر فکری تأثیر عمیقی در فلاسفه بعد از خود داشته اند. زمینه این تأثیر، با انتقال رسائل به اندلس و ترجمه ی آن به زبان لاتین فراهم شد و افکار آنان به فرهنگ غرب راه پیدا کرد.(24)
تشکلات و آداب درون گروهی
اخوان الصفا، از نظر تشکیلاتی گروهی بسته بوده اند که تشکّل خود را بر پنهان کاری شدید بنا نهاد، تمامی طرفداران خود را به این امر سفارش می کرده اند.(25) عضوگیری در این گروه، دارای شرایط ویژه بوده و شخص فقط بعد از گذراندن موفقیت آمیز مراحل مختلف آزمایش، می توانسته به عضویت گروه درآید (26) و اسرار درون گروهی در اختیار او قرار گیرد. عضویت در گروه، به قشر و طبقه ی خاصی منحصر نبوده و اعضای آن از اقشار و طبقات مردم بوده اند (27) و هر کدام بر اساس موقعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خویش، وظایفی را برعهده می گرفته اند.(28) اخوان می گوید:برای ما برادرانی هستند از بهترین مردم، طایفه ای از فرزندان پادشاهان و امیران و وزیران و کاتبان و تعدادی دیگر از فرزندان اشراف و کشاورزان و تاجران و گروهی از فرزندان علما و فقها و ... .(29)
اخوان الصفا طرفداران خود را به سه دسته تقسیم می کنند:
بدان درستی که شیعیان و برادران ما که در شهرهای مختلف زندگی می کنند در حالات و درجات سه دسته هستند؛ گروهی از افراد عاقل، متدیّن، فاضل و نیک هستند، و گروهی دیگر انسانهای پست و اشرار و گروه سوم، افرادی متوسط هستند.(30)
البته اینان خاطرنشان می کنند که گروه دوم فقط از نظر اسم به آنها شبیه هستند و عضویت آنان را در گروه خود نمی پذیرند.(31)
افراد بر اساس سن و گذراندن مراحل معنوی، به یکی از درجات چهارگانه در این گروه نایل می شده اند:
گروه اول الاخوان الابرار الرحماء [برادران نیکوکار و دلسوز]، که سن آنها بین پانزده و سی سال است. گروه دوم اخوان الاخیار العقلاء، [برادران خوب و خردمند]، که سن آنها بین سی و چهل سال است. گروه سوم الاخوان الفضلاء الکرام، [برادران فاضل و گرامی]، که سن آنها بین چهل و پنجاه سال است. گروه چهارم، شامل افرادی بالای پنجاه سال است، که مرتبه کمال است و همه ی اعضا باید سعی می کردند که به این درجه برسند.(32)
اعضای گروه هر دوازده روز یک بار دور هم جمع می شده و به مذاکرات علمی و بحث درباره مسائل روز می پرداخته اند.(33) مسئول گروه که همان نماینده اخوان در آن شهر بوده، با لباسهای مرتب و هیبتی خاص در جلسه حضور می یافته و ارشاد و هدایت علمی و معنوی افراد را برعهده می گرفته است.
همانطور که از اسم این گروه برمی آید، همبستگی اجتماعی در بین آنها در بالاترین درجه خود قرار داشته و به اعضای خود سفارش می کردند که ارتباط و تعاون میان اعضای گروه، باید از رابطه خویشاوندی قوی تر باشد (34) و هر یک از اعضا، باید در صورت لزوم جان خود را برای حفظ دیگران فدا کند.(35)
طبقه بندی علوم و روش علمی
آگاهی اخوان الصفا از تمامی علوم زمان خویش، آنان را به تقسیم بندی خاصی از این علوم رهنمون شده است.(36) آنان علوم را به گونه ای تقسیم کرده اند که تمامی اقسام آن را دربر می گیرد. ابتدا علوم به سه دسته اصلی علوم «عملی»، «شرعی» و «فلسفی» تقسیم شده و اجزای هر دسته نیز به شرح زیر ذکر شده است. اجزاء علوم عملی عبارت است از: 1)علم کتابت و قرائت (خواندن و نوشتن)؛ 2)علم لغت و نحو؛ 3)علم حساب و معاملات؛ 4)علم شعر؛ 5)علم زجر و فال؛ 6)علم سحر و عزائم و کیمیا و جرّ اثقال (مکانیک)؛ 7)علم فنون و صنایع؛ 8)علم تجارت (خرید و فروش)، کشاورزی، دامپروری و پزشکی؛ 9)علم سیر و اخبار (تاریخ و رجال).(37) به نظر آنها کاربرد این علوم در امور دنیوی بوده، پیشرفت در امور مادی هم منوط به توجه به این علوم است.اجزاء علوم شرعی عبارت است از: 1)علم تنزیل؛ 2)علم تأویل؛ 3)علم روایات و اخبار؛ 4)علم فقه، سنت و احکام؛ 5)علم اخلاق؛ 6)علم تعبیر خواب.
اجزاء علوم فلسفی نیز عبارتند از: 1)ریاضیات؛ 2)منطقیات؛ 3)طبیعیات؛ 4)الهیات.(38)
هر یک از علوم فلسفی، خود شامل تقسیمات کوچکتری است، که در ذیل به آنها اشاره می شود:
اقسام ریاضیات: 1)حساب، 2)هندسه، 3)نجوم، 4)موسیقی.(39)
اقسام منطقیات: 1)صناعات شعر؛ 2)صناعات خطابه؛ 3)صناعات جدل؛ 4)صناعات برهان؛ 5)صناعات مغالطه.(40).
اقسام طبیعیات: 1)علم مبادی جسمانیه (شناخت ماده، صورت، زمان، مکان و حرکت)؛ 2)علم سماء و العالم؛ 3)علم الکون و الفساد؛ 4)علم حوادث جوّ؛ 5)علم معادن؛ 6)علم گیاهشناسی؛ 7)علم حیوانشناسی.(40)
اقسام الهیات: 1)علم شناخت باری تعالی؛ 2)علم شناخت روحانیات؛ 3)علم شناخت نفسانیات؛ 4)علم سیاست؛ 5)علم معاد.(42)
اخوان الصفا، روش تجربی را اولین روش و ریشه ی اکثر علوم بشری دانسته، در بعضی موارد مسائل خود را از طریق تجربه حل می کنند.(43) آنان به حواس پنجگانه خارجی (44) توجه کامل داشته، کودک را هنگام تولد، عاری از هر علمی می دانند.(45) به نظر آنها، با گذشت زمان است که کودک از طریق حواس پنجگانه مطالبی را دریافت می کند و سپس با استفاده از نوعی استقرا، معلومات خود را افزایش می دهد.(46)
دومین روشی که اخوان الصفا به آن اهمیت داده اند، روش عقلی است. آنان با توجه به اینکه قدرت حواس را محدود و فرض خطا را در آن محتمل می دانسته اند.(47) حاکم بین حواسّ خارجی و درونی را عقل شمرده و قیاس و برهان را به عنوا مهمترین راه شناخت معرفی کرده اند (48) آنها برای اینکه عقل انسان منحرف نشود و واقعیات بخوبی درک کند، تزکیه ی نفس را پیشنهاد کرده اند (49) و علت انحراف فکری جمعی از حکما را عدم تزکیه نفس می دانسته اند.
سومین روش آنها، درک علوم از طریق باطن است، که می گویند: افراد می توانند با صفای باطن به واقعیات برسند و حکمای واقعی را از این گروه دانسته و برای آراء و نظریات آنها اهمیت قائل بود اند.
روش تاریخی، چهارمین روشی است که مورد توجه اخوان قرار گرفته است. آنان با پذیرش علوم نقلی، استفاده از تاریخ گذشتگان و عبرت گرفتن از آنان را مطرح کرده اند.
با توجه به محدودیت قدرت حواس و عقل انسانها و عدم توانایی درک گذشته های بسیار دور و فقدان توانایی پیش بینی آینده، پنجمین روش اخوان الصفا، استفاده از وحی است.(50) آنان در کتابهای خود بیشترین استفاده را از کتابهای آسمانی برده، در اکثر موارد به آنها استناد می کنند.
شیوه ی کلی اخوان الصفا در تنظیم رسائل، معمولاً بیان مطالب به صورت کنایه و نیز استفاده از تمثیل است، و در بعضی موارد فقط با رمز و اشاره به مطلب اصلی اشاره کرده اند. البته متن کتابها برای اکثر مخاطبان قابل فهم است.
پی نوشت ها :
1.اسم کامل این گروه: اخوان الصفا و خلان الوفا و اهل العدل و ابناء الحمد (برادران همدل و دوستان باوفا و اهل عدل و مردان ستوده) بوده است (اخوان الصفا؛ رسائل اخوان الصفا و خلان الوفاء؛ ص 43).
«اخوان الصفا در لغت به معنای برادران راستین و یکدل است، و آن تعبیری است که در ادبیات اسلامی سابقه قدیمتری دارد ر. ک: ابن عبد ربّه (العقد الفرید؛ ج 2، ص 304).
«... یکی قول شبیب بن شیبه [از خطبای سده دوم هـ.ق.] است که گفته "اخوان الصفا خیر مکاسب الدنیا هم زینة فی الرخا و عدة فی البلا و معونة علی الاعداء": برادران یکدل، بهترین دستاوردهای جهانند؛ زیرا در روزگار آسایش مایه زینتند و در زمان گرفتاری به منزله ی ساز و برگ و ذخیرت و برضد دشمنان یاری دهنده اند. اما ریشه این نامگذاری چنانکه اخوان خود گفته اند، مقتبس از ترجمه ی عربی است» (حلبی، علی اصغر؛ تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی؛ ص 140).
2.در باب گرایش مذهبی اخوان الصفا، گروهی آنان را از اسماعیلیه می دانند، و گروهی دیگر آنها را تشکّلی مستقل، و دسته ای آنها را از معتزلیهای دوره ی اول به حساب می آورند.
هانری کربن در کتاب تاریخ فلسفه اسلامی در این زمینه می نویسد: «از قرائت رسالة الجامعة که پنجاه و دومین رساله ی حقیقی رسائل است، عمق مسائل مورد بحث در رسائل را آشکار می کند و با قصه آدم (به معنی باطنی هبوط از بهشت) آغاز می شود ... سنت اسماعیلی مداوم بر آن بوده است که این رساله را به دومین امام مستور ــ امام احمد بن محمد بن اسماعیل، که در فاصله سده دوم قمری (هشتم میلادی) و سوم قمری (نهم میلادی) به سن بلوغ رسید ــ واسط میان محمد بن اسماعیل (فرزند امام اسماعیل که نام خود را به اسماعیلیه داده است) و عبیدالله، مؤسس سلسله فاطمیان (متولد به سال 260هـ.ق./784م.) نسبت دهد (یادآور می شویم که مستوری امامان واسط یاد شده را نباید با مفهوم غیبت امام دوازدهم، در تشیع امامی، اشتباه کرد). سنت اسماعیلی، او را نیز مؤلف (یا مدیر) رسائل اخوان الصفا می داند» (کربن، هانری؛ تاریخ فلسفه ی اسلامی؛ ص 193). سایر تألیفات آنها عبارتند از: 1)مدارس چهارگانه؛ 2)کتابهای هفتگانه؛ 3)دو جفر؛ 4)رسائل بیست و پنجگانه (ر. ک: احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق؛ الرسالة الجامعة؛ ص 539). در چاپهای کنونی پنجاه و دو رساله وجود دارد، که به انضمام رسالة الجامعة، پنجاه و سه رساله می شود اخوان الصفا در رسالة الجامعة، هنگام معرفی خود تصریح دارند که مجموع رساله های آنها پنجاه و سه رساله است (پنجاه و دو رساله و رسالة الجامعة). اما مطلبی در جلد چهارم رسائل آمده است که دلالت دارد بر اینکه تعداد رسائل آنها پنجاه و یک رساله است (همان؛ ص 539). آنان چنین می گویند: «ما تمام مطالبی را که در رسائل پنجاه و یک گانه آورده بودیم، در رساله ای به نام الجامعه [که غیر از رسائل مذکور است] به طور خلاصه ذکر کرده ایم» (رسائل اخوان الصفا، ج 4، ص 250).
اخوان در مقدمه، رسائل را به چهار گروه تقسیم کرده اند: چهارده رساله در ریاضیات و منطق؛ هفده رساله در طبیعیات؛ ده رساله در الهیات؛ یازده رساله در ناموس الهی و شریعت دینی (همان؛ ج 1، ص 21ــ42).
3.همان؛ ج 4، ص 42.
4.معتزله این رسائل را به همراه خود داشته و مخفیانه آن را تدریس می کرده اند. شاید علت اینکه بعضی رسائل را به آنها نسبت می دهند، همین باشد (ر. ک: الامینی، محسن؛ اعیان الشیعه؛ ج 3، ص 226؛ و نیز ر. ک: تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی؛ ص 143).
5.پنج نفر از افرادی که در تنظیم رسائل نقش داشته یا اینکه آن را تبلیغ کرده اند، بنابر قول ابوحیان توحیدی عبارتند از: 1)ابوسلیمان محمد بن معشر البستی معروف به مقدسی؛ 2)ابوالحسن علی بن هارون الزنجانی؛ 3)ابواحمد المهرجانی، که دی بور مستشرق او را محمد بن احمد النهرجوری می نامد؛ 4)ابوالحسن العوفی؛ 5)زیدبن رفاعه (ر. ک: دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تاریخچه جامعه شناسی؛ ص 201 و 202؛ اعیان الشیعه؛ ص 226، و نیز رسائل اخوان الصفا؛ ج 1، ص 5 ــ 7).
6.«امر ترجمه از دوران امویان آغاز شد و در دوره بنی عباس، یعنی از زمان منصور تا عهد مأمون، به نهایت کمال خود رسید و مرکز این جریان علمی شهر مدینة السلام یعنی بغداد بوده است ... مشهور چنان است که نخستین کسی که کتابهای یونانی را به زبان عربی برگردانید، خالد بن یزید بن معاویه بود، که علاقه فراوانی به کیمیا داشت ... او فرمان داد تا گروهی از فیلسوفان یونانی که در مصر ساکن بودند، احضار شوند تا آن کتابهای کیمیا را از یونانی و قبطی به عربی ترجمه کنند و این نخستین بار بود که در اسلام ترجمه از زبانی به زبان دیگر صورت می گرفت ... دانشمندان سیر تحول و تاریخ ترجمه را در دوره ی بنی عباس به سه دوره تقسیم کرده اند: دوره اول از خلافت ابوجعفر منصور تا وفات هارون الرشید، یعی از 136 تا 193 هجری ... دوره دوم از حکومت مأمون، یعنی 198 تا 300 هجری است ... دوره سوم از سال 300 هجری ... تا نیمه قرن چهارم» (محقق، مهدی؛ دومین بیست گفتار در مباحث ادبی و تاریخی و فلسفی و کلامی و تاریخ علوم در اسلام؛ ص 146ــ 149).
7.رسائل اخوان الصفا؛ ج 3، ص 12، 29، 30؛ ج 4، ص 10.
8.همان؛ ج 4، ص 126.
9.همان؛ ج 3؛ ص 29ــ31.
10.همان؛ ج 1؛ ص 181؛ ج 4، ص 375 و 376.
11.همان، ج 1، ص 181؛ ج 3، ص 13؛ نیز ر. ک: طهرانی، آقا بزرگ؛ الذریعة الی تصانیف الشیعه؛ ج 1، ص 383 و 384.
12.درباره نظر اهل سنت نسبت به رسائل اخوان الصفا، کافی است یادآور شویم که خلیفه المستنجد به سال 554 هـ.ق./1150م دستور داد همه نسخه های رسائل موجود در کتابخانه های عمومی و خصوصی را (همراه با آثار ابن سینا) بسوزانند (تاریخ فلسفه اسلامی؛ ج 1، ص 193).
13.رسائل اخوان الصفا، ج 3، ص 180؛ ج 4، ص 126.
14.همان؛ ج 3، ص 164 و 165؛ ج 4، ص 195 و 268.
15.همان؛ ص 186، 195، 375، 376، 379، 383، 459 و 460؛ نیز ر. ک: اعیان الشیعة؛ ج 3، ص 228؛ خدمات متقابل اسلام و ایران؛ ص 542 و 543؛ صدر حاج سید جوادی، احمد، کامران فانی و بهاءالدین خرمشاهی؛ دائرةالمعارف تشیع؛ ج 2، ص 30.
16.رسائل اخوان الصفا؛ ج 1، ص 213.
17.همان؛ ج 4، ص 268، 269 و 378.
18.همان؛ ص 167ــ 169.
19.همان؛ ج 3؛ ص 153 ــ 165.
20.اعیان الشیعة؛ ج 3، ص 288 (به نقل از ریاض العلماء)؛ و نیز ر. ک.: مصاحب، غلامحسین؛ دائرة المعارف فارسی؛ ج 1،ص 69.
21.نویسنده کتاب تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی استدلال می کند، که چون اخوان الصفا اعتقاد به غیبت امام زمان (عج) ندارند، نمی توانند شیعه دوازده امامی باشند؛ امّا این دلیل نمی تواند ردّی بر شیعه دوازده امامی بودن اخوان الصفا باشد؛ زیرا آنان در رسائل تصریح دارند که مسأله غیبت امام زمان (عج) مورد قبول آنهاست، هرچند همانطور که ذکر شد، دلیل قطعی بر دوازده امامی بودن آنها نداریم (رسائل اخوان الصفا، ج 4، ص 381؛ و نیز ر. ک: تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی؛ ص 146 و 147).
22.رسائل اخوان الصفا؛ ج 1، ص 75؛ ج 2، ص 22 و 23؛ ج 3، ص 34.
23.همان؛ ج 4، ص 171، 187 و 188؛ ج 1، ص 211. عمر فروخ در مقاله ای در کتاب تاریخ فلسفه در اسلام نفی می کند که اخوان الصفا برنامه ی سیاسی داشته باشند، اما با توجه به مباحثی که در رسائل آمده است و به قسمتی از آن در نهاد حکومت اشاره خواهد شد، این نظر پذیرفتنی نیست (ص 409).
24.ر. ک: لغتنامه؛ ذیل «اخوان الصفا» و نیز ر. ک: تاریخ فلسفه اسلامی، ص 193.
25.احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق (ع)؛ الرسالة الجامعة؛ ص 20؛ رسائل اخوان الصفا؛ ج 1، ص 44 و 45.
26.رسائل اخوان الصفا؛ ج 4، ص 43 و 44؛ الرسالة الجامعة، ص 539 و 540.
27.رسائل اخوان الصفا؛ ج 4، ص 145، 146، 147، 165 و 188.
28.همان، ص 45، 54، 55 و 166.
29.همان؛ ص 165 و 188.
30.همان؛ ص 145 و 146.
31.همان؛ ص 147.
32.همان؛ ص 57 و 58؛ همچنین ر. ک: تاریخ فلسفه در جهان اسلامی؛ ص 197 و 198؛ و نیز ر. ک: تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی؛ ص 147 و 148.
33.رسائل اخوان الصفا؛ ج 4، ص 41 و 42؛ نیز ر. ک: الرسالة الجامعة؛ ص 538.
34.رسائل اخوان الصفا؛ ج 4، ص 49 و 52 ــ56.
35.همان؛ ص 19ــ23.
36.همان؛ ص 41، 42، 167؛ ج 3، ص 376؛ و نیز ر. ک: الرسالة الجامعة؛ ص 539 و 540.
37.همان؛ ج 1، ص 266 و 267.
38.همان؛ ص 267.
39.همان؛ ص 78، 79، 114، 115 و 267.
40.همان؛ ص 267.
41.همان؛ ص 270ــ272.
42.همان؛ ص 272ــ274.
43.همان؛ ج 3؛ ص 19، 86 و 90؛ ج 2، ص 115.
44.همان؛ ج 1، ص 153، 154 و 439؛ ج 2، ص 115، 396 و 397؛ ج 3، ص 13، 14، 414 و 415.
45.همان؛ ج 2، ص 457.
46.همان؛ ج 1، ص 153 و 154؛ ج 2، ص 115؛ نیز ر. ک: تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص 410 و 411.
47.رسائل اخوان الصفا؛ ج 1، ص 439؛ ج 3 ، ص 21، 22، 106، 107، 457 و 458.
48.همان؛ ج 2، ص 29؛ ج 3 ، ص 19، 20، 232 و 421ــ 426.
49.همان؛ ج 3، ص 376.
50.همان؛ ص 12، 13، 21، 22، 23 و 303.