محمد رضا رحمتی شهرضا
«عن ابی عبدالله(ع)قال لما حضرت رسول الله(ع)الوفاة دعا العباس بن عبدالمطلب و امیرالمؤمنین(ع)فقال للعباس یا عم محمد تاخذ تراب محمد و تقضی دینه و تنجز عداته فرد علیه فقال یا رسول الله بابی انت و امی انی شیخ کثیر العیال قلیل المال من یطیقک و انت تباری الریح قال فاطرق(ع)هنیئة ثم قال یا عباس أ تاخذ تراث محمد و تنجز عداته و تقضی دینه فقال بأبی وامی شیخ کثیر العیال قلیل المال وانت تباری الریح قال اماانی ساعطیها من یاخذها بحقها ثم قال یا علی یا اخا محمدا تنجز عدات محمد و تقضی دینه و تقبض تراثه فقال نعم بابی انت و امی ذاک علی ولی قال فنظرت الیه حتی نزع خاتمه من اصبعه فقال تختم بهذا فی حیاتی قال فنظرت الی الخاتم حین وضعته فی اصبعی فتمنیت من جمیع ما ترک الخاتم ثم قال یاعلی یا اخا محمد انتجز عدات محمد و تقضی دینه و تقبض نزع خاتمه من اسبعه فقال تختم بهذا فی حیاتی قال فنظرت الی الخاتم ثم صاح یا بلال علی بالمغفر و الدرع و لارّایة و القمیص و ذی الفقار و السحاب و البرد و الابرقة و القضیب قال فوالله مارایتها غیر ساعتی تلک یعنی الابرقة فجی ء بشقّة کادت تخطف الابصار فاذا هی من ابرق الجنة فقال یا علی ان جبرئیل اتانی بها و قال یا محمداجعلها فی حلقه
الدرع و استدفربها مکان المنطقة ثم دعا یزوجی یعال عربیّین جمیعا احدهما مخصوف والاخر غیر مخصوف و القمیصین القمیص الذی اسری به فیه و القمیص الذی خرج فیه یوم احد .القلانس الثلاث قلنسوة السفر وقلنسوة العیدین و الجمع و قلنسوة کان یلبسها و یقعد من اصحابه ثم قال یا بلال علی بالبغلتین الشهباء و الدلدل و الناقتین العضباء و القصواء و الفرسین الجناح کانت توقف بباب المسجد لحوائج رسول الله(ع)یبعث الرجل فی حاجته فیرکبه فیرکضه فی حاجة رسول الله ص و حیزوم و هو الذی کان یقول اقدم حیزوم و الحمار عفیر فقال اقبضها فی حیاتی فذکرامیرالمؤمنین(ع)ان اول شیء من الدواب توفی عفیر ساعة قبض رسول الله(ع)قطع خطامه ثم مریرکض حتی اتی بئربنی خطمة بقبا فرمی بنفسه فیها فکانت قبره.»(1)
امام صادق(ع)فرمود:«چون وفات رسول خدا(ص)رسید،عباس بن عبدالمطلب و امیرالمؤمنین(ع)را طلب کرد و به عباس فرمود:«عموی محمد!قبول می کنی که ارث محمد را ببری و قرضش را بپردازی و به وعده هایش وفا کنی؟»او نپذیرفت و گفت:ای رسول خدا پدر و مادرم قربانت، من پیرمردم، عیالم بسیار و مالم اندک است و تو در سخاوت باباد مسابقه گذاشته ای چه کسی طاقت وصایت ترا دارد؟
حضرت(ص)اندکی سر پائین انداخت و سپس فرمود:«عباس می پذیری که ارث محمد را ببری و قرضش را ادا کنی و وعده هایش را عملی کنی؟»عرض کرد:پدر و مادرم به قربانت پیرمردی عیالمند و نادارم و تو با باد مسابقه داری.
حضرت(ص)فرمود:«این وصیت را به کسی می سپارم که شایسته دریافت آن است.»سپس فرمود:«ای علی!ای برادر محمد!قبول داری که وعده های محمد را عمل کنی و قرضش را بپردازی و میراثش را بگیری؟ [دقت دارید در کیفیت سؤال حضرت از این دونفرکه نکته ای لطیف نهفته است و آن اینکه در خطاب به عباس اولا گرفتن میراث را می فرماید و نسبت به علی(ع)قرض و وعده را مقدم می دارد تا تلویحا اشاره به طرز فکر آن دو نفر نموده باشد]علی(ع)عرض کرد:«آری پدر و مادرم بقربانت، سود و زیانش با من.»علی(ع)فرمود:«من به پیغمبر نظر می کردم، دیدم انگشتر خویش از انگشت بیرون کرد و فرمود:تا من زنده ام این انگشتر بدست کن، چون در انگشتم نهادم،به آن نظر کردم و آرزو بردم که از تمام ترکه آن حضرت همین انگشتر را داشته باش.سپس فریاد زد، ای بلال!آن کلاه خود و زره و پرچم و پیراهن و ذوالفقار و عمامه سحاب و جامه برد و کمربند وعصا را بیاور، علی(ع)فرمایئ:من تا آن ساعت آن کمربند را ندیده بودم، قطعه و رشته ای آورد که چشمها را خیره می کرد و معلوم شد که از کمربندهای بهشتی است، پیغمبر فرمود:ای علی ، جبرئیل این را برایم آورد و گفت:ای محمد این را در حلقه های زره بگذار و در جای کمربند بکمر ببند، سپس دو جفت نعلین عربی طلبید که یکی وصله داشت و دیگری بی وصله بود ودو پیراهن خواست یکی پیراهنی که با آنبه معراج رفته بود و دیگر پیراهنی که با آن به جنگ احد رفته بود و سه کلاه را طلب کرد:کلاه مسافرت و کلاه روز عید فطر و قربان و روزهای جمعه و کلاهی که به سرمیگذاشت و با اصحابش مجلس می کرد، سپس فرمود:ای بلال دو استر:شهباء ودلدل و دو شتر:عضباء ، و قصوری و دو اسب، جناح و حیزوم را بیاور!جناح اسبی بود که بدر مسجد بسته بود و پیغمبر برای کارهای شخصی خود مردی را می فرستاد که آن را سوار شود و بتازد و حیزوم اسبی بود که پیغمبر به او می فرمود:پیش برو!و لاغی را که عفیر نام داشت آورد.پیغمبر فرمود:تا من زنده ام، اینها را دریافت کن.امیرالمؤمنین(ع)گوید:نخستین چارپائی که مرد، همان عفیر بود، ساعتی که پیغمبر(ص)درگذشت، افسارش را پاره کرد و می تاخت تا در محله قبا برسرچاه بنی خطمه رسید، خود را در آن افکند و همان چاه گورش گشت...»
پیداست که این امانات نسل به نسل بین امامان معصوم(ع)گشته تا به دست باکفایت امام زمان «عج»رسیده است.
سلاح و شمشیر پیامبر(ص)
که جبرئیل برای حضرت(ص)می آورد و زیور آن از نقره است و نام آن ذوالفقار است و در دسته و لبه آن نشانه وجود دارد، و از نشانه های اصلی امامت می باشدو در نزد ائمه(ع)از اهمیت زیادی برخوردار بود.شمشیر، رایج ترین سلاح عرب در دوره پیش از اسلام و در همه ممالک آن زمان بود، در اسلام نیز جایگاه ویژه ای داشت و مهم ترین سلاح مسلمانان در جهادها به شمار می رود.اهمیت شمشیر در جهاد تا بدان جا بود که رسول خدا(ص)فرمود:
«السیوف مفتاح لجنة»(2)
شمشیرها کلیدهای بهشتند.»
از امام صادق(ع)درتفسیر آیه شریفه «واعدوالهم ما استطعتم من قوة»(3)روایت شده است که فرمود:«مقصود از«قوّة»شمشیر و سپر(4)است.(5)
در ذکر اهمیت شمشیر همین بس که زمانی که امیرالمؤمنین(ع)به خواستگار یحضرت فاطمه زهرا(ع)رفت و پیغمبر(ص)پاسخ مثبت داد، از او پرسید:«برای انجام گرفتن امر ازدواج ازمال دنیا چه داری؟»عرض کرد:«شمشیر و اسب و زره و شتری دارم.»رسول خدا(ص)فرمود:«شمشیر و اسب و و شتر را نمی توان صرف اینکار کرده وهمه آنها مورد نیاز توست.»(6)
از انواع شمشیر، شمشیر مشرَفیه، شریجی، صمصام بوده است.(7)
«ترک رسول الله(ع)فی المتاع سیفا و درعا و عنزة و رحلا و بغلته الشهباء فورث ذلک کله علی بن ابی طالب(ع).»(8)
«رسول خدا(ص)در میان کالای خویش شمشیری و زرهی و نیزه ای و زینی و استر شهبایی داشت که درترکه او بود و همه به علی بن ابی طالب(ع)به ارث رسید.»[یعنی چون این اسلحه نشانه امامت و جانشینی آن حضرت بود، به او منتقل شد و اینها مانند دین و وصیت از ترکه خارج است]
حضرت رضا(ع)فرمود:
«للامام علامات ...و یکون عنده سلاح رسول الله(ص)»(9)
«برای امام چند علامت است:...اسلحه جنگی حضرت رسول(ص)در نزد او باشد...»
حارثه بن مغیره نصری گوید:به حضرت امام صادق(ع)عرض کردم:امام به چه چیز شناخته می شود؟ فرمود:«به سکینه و وقار.»
عرض کردم:و دیگر به چه چیز؟ حضرت(ع)«او را به وسیله شناختن حلال وحرام می شناسی و به نیاز مردم به او و بی نیازی او از مردم و همچنین سلاح پیامبر نزدِ اوست.»(10)
«عن سعید السمان قال کنت عند ابی عبدالله(ع)اذ دخل علیه رجلان من الزیدیة فقالا له افیکم امام مفترض الطاعة قال فقال لا قال فقالا له قد اخبرنا عنک الثقات انک تفتی و تقر و تقول به ونسمیهم لک فلان و فلان و هم اصحاب ورع و تمشیر وهم ممن لا یکذب فعضب ابوعبدالله(ع)فقال ـ ما امرتهم بهذا فلما رایا الغضب فی وجهه خرجا فقال لی اتعرف هذین قلت نعم هما من اهل سوقنا وهما من الزیدیة و هما یزعمان ان سیف رسول الله ص عند عبدالله بن الحسن فقال کدبا لعنهما الله و الله ما رآه عبدالله بن الحسن بعینیه و لا بواحدة من عینیه و لا رآه ابوه اللهم الا ان یکون رآه عند علی بنالحسین فان کانا صادقین فماعلامة فی مقبضه و ما اثر فی موضع مضربه و ان عندی لسیف رسول الله(ع)...»(11)
سعید سمان گوید:نزد امام صادق(ع)بودم که دو مرد زیدی مذهب برآن حضرت وارد شدند و گفتند:آیا در میان مدت شما امامی که اطاعتش واجب باشد هست؟(ومقصودشان اثبات امات زید بن علی بن الحسین(ع)بود)حضرت(ع)فرمود:«نه»(امامی که مقصود شماست درمیان ما نیست)آن دو نفر گفتند:افراد موردِ اعتمادی به ما خبر دادند که شما به آن فتوی دهی و اعتراف کنی کو عقیده داری و آن خبردهندگان فلان و فلان هستند که نام می بریم و ایشان دارای تقوی و کوشش در عبادتند و دروغ نگویند، امام صادق(ع)خشمگین شد و فرمود:«من بر آنها چنین دستوری نداده ام.»چون آن دو نفر آثار عضب بر چهره امام دیدند، بیرون رفتند.
حضرت(ع)به من فرمود:«این دو نفر را می شناسی؟»عرض کردم:آری ،اینها اهل بازار ما هستند و از طایفه زیدیّه می باشند و عقیده دارند که شمشیر پیغمبر(ص)نزد عبدالله بن حسن است، حضرت(ع)فرمود:«خدا لعنتشان کند، دروغ می گویند.به خدا که عبدالله بن حسن آن را ندیده نه با یک چشم و نه با دو چشمش و پدرش هم آن را ندیده، جز اینکه ممکن است آن را نزد علی بن حسین دیده باشد، اگر راست می گویند، چه علامتی در دسته آن است؟ و چه نشانه و اثری در لبه تیغ آن است؟ همانا شمشیر پیغمبر(ص)نزد من است...»
«عن عبدالاعلی بن اعین قال:سمعت اباعبدالله(ع)یقول:عندی سلاح رسول الله(ع)لا انازع فیه ثم قال ان السلاح مدفوع عنه لو وضع عند شر خلق الله لکان خیرهم ثم قال ان هذا الامر یصیر الی من یلوی له الحنک فاذا کانت من الله فیه المشیئة خرج فیقول الناس ما هذا الذی کان و یضع الله له یدا علی راس رعیته.»(12)
عبدالاعلی بن اعین گوید:شنیدم که امام صادق(ع)می فرمود:«اسلحه پیغمبر(ص)نزد من است،کسی نسبت به آن با من نتواند نزاع کند(یعنی میراث مخصوص ماست یا آنکه خدا نگذارد کسی آن را بزور از ما برباید یا بودن آن را نزد ما انکار کند)سلاح از آسیب محفوظ است [در دست هرکس باشد از گناه و لغزش برکنار است]اگر بدست بدترین مخلوق خدا بیفتد بهترین ایشان شود(ولی خدا به دست او نمی اندازد)سپس فرمود:امر امامت در آخر به کسی برسد که چانه بسوی او کج شود(یعنی همه مطیع او شوند و یا آنکه طولانی شدن غیبتش سبب شود که مردم به شیعیانش دهن کجی کنند و استهزاء نمایند)و چون خواست خدا درباره او صورت گیرد، قیام کند و مردم می گویند:این چه واقعه ای است؟ خدا از برکت آن حضرت بر سر رعیتش دست رحمت نهد(تا عقلشان کامل شود).»
«عن ابی ابراهیم(ع)قال:السلاح موضوع عندنا مدفوع عنه لو وضع عند شر خلق الله کان خیرهم لقد حدثنی ابی انه حیث بنی بالثقفیة و کان قد شق له فی الجدار فنجد البیت فلما کانت صبیحة عرسه رمی ببصره فرای حذوه خمسة عشر مسمارا ففزع لذلک و قال لها تحولی فانی ارید ان ادعو موالی فی حاجة فکشطه فما منها مسمار الا وجده مصرفا طرفه عن السیف و ما وصل الیه منها شیء.»(13)
موسی بن جعفر(ع)فرمود:«اسلحه [پیامبر(ص)]نزد ما نهاده شده و از آسیب محفوظ است، اگر نزد بدترین مخلوق خدا بگذارند، بهترین ایشان شود.پدرم به من خبر داد که وقتی با زوجه ثقفیّه خویش عروسی کرد، اطاقی را که اسلحه را در شکاف دیوار آن پنهان کرده بود، برای عروسی زینت کرده بودند، بامداد شب زفاف، چشمش به دیوار افتاد، در محلّ شکاف جای پانزده میخ دید و نگران شد، به عروس گفت:از اطاق بیرون رو که می خواهم غلامان را برای کاری بخوانم پس شکاف را بررسی کرد و دید سر میخ ها از طرف شمشیربرگشته و به آن برخورد نکرده است.»[نقل این داستان دلیل محفوظ بودن اسلحه از آسیب است.]
«عن حمران عن ابی جعفر(ع)قال:سالته عما یتحدث الناس انه دفعت الی ام سلمة صحیفة مختومة فقال:ان رسول الله(ع)لما قبض ورث علی(ع)علمه و سلاحه و ما هناک ثم صار الی الحسن ثم صار الی الحسین(ع)فلما خشینا ان نغشی استودعها ام سلمة ثم قبضها بعد ذلک علی بن الحسین(ع)قال فقلت نعم ثم صار الی ابیک ثم انتهی الیک و صار بعد ذلک الیک قال نعم.»(14)
حمران گوید:از امام باقر(ع)درباره آنچه مردم می گویند که نامه مهر شده ای به ام سلمه داده شد، پرسیدم.امام(ع)فرمود:«چون پیغمبر(ص)درگذشت، علمش و سلاحش و هر چه نزد او بود به علی(ع)به ارث رسید، سپس به حسن و پس از او به حسین(ع)رسید و چون نگران شدیم که گرفتارش شویم [و در داستان کربلا آن اسلحه به دست دشمن افتد]حسین(ع)آن را به ام سلمه سپرد.سپس علی بن الحسین(ع)آن را بازگرفت.»من عرض کردم:آری چنین است، سپس به پدر شما رسید و پس از وی به شما رسید؟فرمود:«بلی.»
«سمعت اباعبدالله(ع)یقول:انما مثل السلاح فینا مثل التابوت فی بنی اسرائیل کانت بنواسرائیل ای اهل بیت وجد التابوت علی بابهم
اوتوا النبوة فمن صار الیه السلاح منا اوتی الامامة.»(15)
امام صادق(ع)فرمود:«داستان صلاح در خاندان ما، داستان تابوت است در بنی اسرائیل تابوت بردر هر خاندانی از بنی اسرائیل که پیدا می گشت، نبوت به آنها داده می شد، هر کس از ما هم که سلاح به دستش رسد،امامت به او داده می شود.»
در حدیثی دیگر فرمودند:
«انما مثل السلاح فینا مثل التابوت فی بنی اسرائیل حیثما دار التابوت دار الملک فاینما دار السلاح فینا دار العلم.»(16)
«داستان سلاح در خاندان ما داستان تابوت در بنی اسرائیل است، هر کجا تابوت دور می زد،ملک نبوّت در پی آن بود و در میان ما هر کجا سلاح دور زند، علم امامت دنبالش باشد.»
«عن صفوان عن ابی الحسن الرضا(ع)قال کان ابوجعفر(ع)یقول انما مثل السلاح فینا مثل التابوت فی بنی اسرائیل حیثما دارالتابوت اوتوا النبوة و حیثما دار السلاح فینا فثم الامر قلت فیکون السلاح مزائلا للعلم قال لا.»(17)
صفوان از قول امام رضا(ع)گفته که:امام باقر(ع)می فرمود:«داستان صلاح در خاندانِ ما، داستانِ تابوت در بنی اسرائیل
است، هر کجا تابوت دور می زد،نبوّت عطا می شد و درمیان ما هر کجا سلاح دور زند، امرِ امامت آنجا است.»عرض کردم:آیا سلاح از علم جدا می شود؟(ممکن است سلاح بدست کسی افتد که علم اممامت نداشته باشد؟)حضرت(ع)فرمود:«نه.»
ابوبصیر گوید امام صادق(ع)به من فرمود:
«درعه درع رسول الله(ص)السابغة و سیفه سیف رسول الله(ص)ذوالفقار...»(18)
...[امام زمان «عج»هنگام قیام]زره بلندِ رسول خدا(ص)و شمشیر ایشان را که ذوالفقار است، با خود دارد.»
«عن یعقوب بن السراج قال:قلت لابی عبدالله(ع)متی فرح شیعتکم؟ قال:اذا اختلف ولد العباس و وهی سلطانهم و طمع فیهم من لم یکن یطمع و خلعت العرب اعنتها و رفع کل ذی صیصیة صیصیة و ظهر السفیانیّ و اقبل الیمانیّ و تحرک الحسنی خرج صاحب هذا الامر من المدینة الی مکة بتراث رسول الله ص قلت و ما تراث رسول الله ص فقال سیفه و درعه و عمامته و برده و رایته و قضیبه و فرسه و الامته و سرجه.»(19)
یعقوب سراج گوید به امام صادق(ع)عرض کردم:فرج شیعه شما کی خواهد بود؟فرمود:«هروقت حضرت تصاحب الامر با ارثیه رسول خدا(ص)از مدینه به سوی مکه رهسپار شود.»
عرض کردم:ارثیه رسول خدا(ص)چیست؟فرمود:«شمشیر او و زره او و عمامه او و عبای پشمین او و پرچم او و عصای او و اسب او و آلات جنگی او و زین مرکبِ او.»
زره پیامبر اکرم(ص)به نام ذات الفضول
زره پیامبر(ص)از مواریث انبیاء است که همراه حضرت حضرت مهدی «عج»می باشد.امام صادق(ع)در حدیثی به سعید سمان فرمودند:
«...و ان عندی...و درعه...فان کانا صادقین فما علامة فی درع رسول الله(ص)؟...و لقد لبس ابی درع رسول الله(ص)فخطّت علی الارض خطیطا و لبستها انا فکانت وکانت وقائمنا من اذا لبسها ملاها ان شاء الله.»(20)
«پرچم و جوشن و زره و کلاه خود پیغمبر(ص)نزد من است.اگر راست می گویند [که این زره دست دیگران است؛
چنانچه عبدالله حسن می گفت زره و سلاح پیامبرنزد من است]در زره پیغمبر(ص)چه علامتی است؟ ...پدرم زره رسول خدا(ص)را پوشید و دامنش اندکی به زمین می کشید و من آن را پوشیدم همچنان بود و قائم ما کسی است که ـ ان شاء الله ـ چون آن را بپوشد به اندازه قامتش باشد.»
«لبس ابی درع رسول الله(ص)ذات الفضول فخطت و لبستها انا ففضلت.»(21)
«پدرم زره پیامبر(ص)به نام ذات الفضول را به تن کرد، ولی به زمین کشیده شد، من آن را پوشیدم، از قامتم بلندتر بود.»
از اخبار چنین برمی آید که در نزد ائمه دو زره است یکی علامت امامت بود که برقامت هر امامی درست در می آمد و دیگری علامت قائم آل محمد «عج»است که فقط به اندازه قامت حضرت قائم(ع)است.
«عن ابی بصیر عن ابی عبدالله(ع)قال:قلت له:جعلت فداک انی ارید ان امس صدرک فقال افعل فمسست صدره و مناکبه فقال و لم یا با محمد فقلت جعلت فداک انی سمعت اباک و هو یقول ان القائم واسع الصدر مسترسل المنکبین عریض ما بینهما فقال یا با محمد ان ابی لبس درع رسول الله(ع)و کانت تسحب علی الارض و انی لبستها فکانت وکانت وانها تکون من القائم کما کانت من رسول الله(ص)مشمزة کانه ترفع نطاقها بحلقتین.»(22)
ابوبصیر گوید:به حضرت صادق(ع)عرض کردم:قربانت گردم!من می خواهم دستی روی سینه شما بکشم.حضرت(ع)فرمود:«مانعی ندارد.»من دست به سینهو دوشهای مبارکِ حضرت کشیدم.حضرت(ع)فرمود:«ای ابوبصیر!چرا چنین می کنی؟»عرض کردم:قربانت گردم!من از پدرت شنیدم که می فرمود:قائمِ ما سینه ای گشاده و دوشهایی باز و عریض دارد.
حضرت(ع)فرمود:«ای ابوبصیر!پدرم زره پیغمبر(ص)را پوشید برایش بلند بود بطوری که روی زمین کشیده می شد، من هم وقتی آنزره را پوشیدم به زمین می رسید ولی چون قائم بپوشد، مثلِ این است که پیغمبر(ص)پوشیده است و دامنِ آنبه زمین کشیده نمی شود.گویی اطرافِ آن را گره زده اند.»
ابوبصیر گوید امام صادق(ع)به من فرمود:
«...درعه درع رسول الله(ص)السابغة و سیفه سیف رسول الله(ص)ذوالفقار...»(23)
«...[امام زمان «عج»هنگام قیام]زره بلند رسول خدا(ص)و شمشیر ایشان را که ذوالفقار است، با خود دارد.»
درحدیثی آمده است که امام صادق(ع)درباره وقایع پس از ظهور به مفضل فرمود:«وقتی لشکر سید حسنی وارد کوفه می شود، حسنی از لشکر خود جدا شده وحضرت مهدی «عج»نیز از لشکر جدا شده و میان دو لشکر قرار می گیرند.حسنی خطاب به حضرت «عج»می گوید:اگر تو مهدی آل محمد هستی، زره جدِّ تو رسولِ خدا(ص)به نام ذات الفضول کجاست؟...پس حضرت جوالی یا مانندِ آن راحاضر می نماید که او را سَفَط می گویند و در آنچه او خواسته در آن است.»
مفضل پرسید:ای آقای من!همه آنهادرسَفَط است؟ حضرت(ع)فرمود:«بلی!والله!و همچنین ترکه جمیع پیغمبران هم درآن قراردارد.»(24)
«عن یعقوب بن السراج قال:قلت لابی عبدالله(ع)متی فرج شیعتکم قال:اذااختلف ولد العباس ووهی سلطانهم و طمع فیهم من لم یکن یطمع وخلعت العرب اعنتها و رفع کل ذی صیصیة صیصیته و ظهر السفیانی و اقبل الیمانی و تحرک الحسنی خرج صاحب هذاالامر من المدینة الی مکة بتراث رسول الله(ص)قلت:و ما تراث رسول الله ص فقال سیفه ودرعه و عمامته و برده و رایته و فضیبه و فرسه و لامته و سرجه.»(25)
یعقوب سراج گوید به امام صادق(ع)عرض کردم:«فرج شیعه شما کی خواهد بود؟فرمود:«هر وقت حضرت صاحب الامر با ارثیه رسول خدا(ص)از مدینه به سوی مکه رهسپار شود.»
عرض کردم:ارثیه رسول خدا(ص)چیست؟فرمود«شمشیر او و زره او و عمامه او و عبای پشمین او و پرچم او و عصای او و اسب او و آلا جنگی او و زینِ مرکبِ او.»
اسم حفاظت کننده
در روایات صحبت از اسمی است ه در خدمتِ رسولِ خدا(ص)بوده و ایشان وقتی این نام را در صحنه جنگ بین مسلمانان و کفّار می گذاشتند، تیری به مسلمانان اصابت نمی کرد.امام صادق(ع)درحدیثی به سعید بن سمّان فرمودند:
«...وان عندی الاسم الذی کان رسول الله(ع)اذا وضعه بین المسلمین والمشرکین لم یصل من المشرکین الی المسلمین نشابة...» (26)
«اسمی که نزد پیغمبر(ص)بود و چون(در جبهه جنگ)آن را میان مسلمانان و کفّارمی گذاشت،چوبه تیری ازکفّار به مسلمین نمی رسید، نزد من است و من آن را می دانم.»
پیداست وقتی که این نام سینه به سینه به حضرت صادق(ع)رسیده، بعد از ایشان نیز به سایر ائمه رسیده تا آنکه به امام مهدی «عج»رسیده است.
پرچم رسول خدا(ص)
در روایات بسیاری آمده که پرچم رسول خدا(ص)نزد امامان(ع)موجود است.امام صادق(ع)در حدیثی به سعید سمّان فرمودند:
«عن سعید السمان قال:کنت عندابی عبدالله(ع)...و ان عندی لرایة رسول الله(ع)املغلبة...»(27)
«پرچم ظفر بخش پیغمبر(ص)نزد من است.»
در برخی از این روایات، وجود این پرچم از نشانه های امام زمان «عج»شمرده شده است.چنانچه در روایتی می خوانیم:
«عن زیاد بن منذر قال ابوجعفر محمد بن علی(ع)اذا ظهر القائم(ع)
ظهر برایة رسول الله(ص)و خاتم سلیمان و حجر موسی و عصاه.»(28)
زیاد بن منذرگوید:امام باقر(ع)فرمود:«هنگامی که قائم(ع)ظهور کند با پرچم رسول خدا(ص)و انگشتری سلیمان و سنگ عصای موسی ظهور خواهد کرد.»
ابی بصیر گوید امام صادق(ع)فرمود:
«...ثم یهز الرایة ...و هی رایة رسول الله(ص)نزل بها جبرئیل یوم بذر قال یا ابامحمد ماهی والله فطن و لاکتان و لا قزّو لا حریر قلت فمن ای شیء هی قال من ورق الجنة نشرها رسول الله(ص)یوم بدر ثم لفها و دفعها الی علی(ع)قلم تزل عند علی(ع)حتی اذاکان یوم البصرة نشرها امیرالمؤمنین(ع)ففتح الله علیه ثم لفها وهی عندنا هناک لا ینشرها احد حتی یقوم القائم فاذا هو قام نشرها»(29)
«یا ثابت کانی بقائم اهل بیتی قد اشرف علی نجفکم هذاو اوما بیده الی ناحیة الکوفة فاذا هو اشرف علی نجفکم نشر رایة رسول الله(ص)فاذا هونشرها انحطت علیه ملائکة بدر قلت و ما رایة رسول الله(ص)قال عمودها من عمد عرش الله ورحمته و سائرها من نصر الله لا یهوی بها الی شیء الا اهلکه الله قلت فمخبوة عندکم حتی یقوم القائم(ع)ام یوتی بها قال لا بل یوتی بها قلت من یاتیه بها قال حبرئیل (ع).» (30)
«ای ثابت گوئی قائم اهل بیتم را می بینم که روی به این نجف شما آورده ـ و با دست اشاره به سمت کوفه کرد ـ وهمین که روی به نجف شما کند پرچم رسول خدا(ص)رامی گشاید و چون آن را باز کرد فرشتگان بدر براو فرود می آیند.»
عرض کردم:پرچم رسولِ خدا(ص)چیست؟فرمود:«عمودش از عموهای عرشِ خدا و از رحمت اوست و بقیه اش ازنصرت خداست.هرچیزی باآن پرچم فرود آید خداوند او را هلاک می کند.»
عرض کردم:پس درنزد شما پنهان است تا آنکه قائم قیام کند یا آنکه آن موقع برای او می آورند؟فرمود:«نه بلکه برایش می آورند.»عرض کردم:چه کسی برای او می آورد؟فرمود:«جبرئیل(ع).»
امام زمان وارث(52)ودایع نبوت وامامت(11)
نامه و وصیتِ مُهر شده از پیامبر(ص)
«عن یونس بن یعقوب عن ابی عبدالله(ع)قال:دفع رسول الله(ص)الی علی(ع)صحیفة مختومة بانثی عشر خاتما و قال فض الاول و اعمل به و ادفعها الی الحسن(ع)یفض الثانی و یعمل به و یدفعها الی الحسین(ع)یفض الثالث و یعمل بما فیه ثم الی واحد واحد من ولد الحسین(ع)»(31)یونس بن یعقوب گوید امام صادق(ع)فرمود:«رسول خدا صحیفه سربسته ای را که دوازده مهر داشت به علی(ع)سپرد و فرمود:«نخستین مهر را بشکن و به هر چه در آنست رفتار کن و آن را به حسن بازده تا مهرِ دوم را بردارد و به آن عمل کند آنگاه باید حسن صحیفه را به حسین بازدهد و او سوّمین مهر را بشکند و به آنچه در آن است رفتار کند سپس به یک یک از فرزندان حسین(ع)باید داده شود.»
«عن ابی عبدالله جعفربن محمد(ع)انه قال:الوصیة نزلت من السماء علی رسول الله(ص)کتابا مختوما و لم ینزل علی رسول الله(ص)کتاب مختوم الا الوصیة فقال جبرئیل(ع)یا محمد هذه وصیتک فی امتک الی بیتک فقال رسول الله (ص)ای اهل بیتی یا جبرئیل فقال نجیب الله منهم و ذریته لیورثک علم النبوة قبل ابراهیم و کان علیها خواتیم ففتح علی(ع)الخاتم الاول و مضی لما امر فیه ثم فتح الحسن(ع)الخاتم الثانی و مضی لما امر به ثم فتح الحسین(ع)الخاتم الثالث فوجد فیه ان قاتل و اقتل و تقتل و اخرج بقوم للشهادة لاشهادة لهم الا معک ففعل ثم دفعها الی علی بن الحسین(ع)و مضی ففتح علی بن الحسین الخاتم الرابع فوجد فیه ان اطرق و اصمت لما حجب العلم ثم دفعها الی محمد بن علی(ع)ففتح الخاتم الخامس فوجد فیه ان فسرکتاب الله تعالی و صدق اباک و ورث ابنک العلم و اصطنع الامة و قل الحق فی الخوف و الامن و لا تخش الا الله ففعل ثم دفعها الی الذی یلبه فقال معاذبن کثیر فقلت له و انت هو فقال ما بک فی هذا الا ان تذهب یا معاذ فترویه عنی نعم انا هو حتی عدّد علیّ اثنی عشر اسما ثم سکت فقلت ثم من فقال حسبک»(32)
معاذ بن کثیر گوید امام صادق(ع)فرمود:«وصیت بصوت نوشته ای سربسته از آسمان بر رسول خدا(ص)فرود آمد ـ و
نوشته ای سربسته به جز وصیّت هیچ وقت بررسول خدا فرود نیامد.ـ پس جبرئیل عرض کرد:ای محمد این وصیّت تو در میان امتت نسبت به اهل بیت است رسول خدا(ص)فرمود:ای جبرئیل کدام اهل بیت من؟عرض کرد:برگزیده خدا از اهل بیت با فرزندانش تا از تو علم نبوّت را پیش از ابراهیم به ارث برد و برآن وصیّت مهرهایی بود پس علی(ع)نخستین مهر را باز کرد و برآنچه مأمور بود رفتار کرد.
سپس حسن(ع)مهر دوم را برداشت و برآنچه مأمور بود رفتار کرد.
سپس حسین(ع)مهر سوّم را باز کرد دید دستور چنین است که جنگ کن و بکش و کشته بشو و باگروهی به منظور شهادت بیرون برو آنان جز با تو شهید نخواهند شد.حسین(ع)هم آنچنان کرد.
سپس وصیّت را به علیِ بن الحسین سپرد و درگذشت.پس علی بن الحسین(ع)مهر چهارم را باز کرد دید دستور آنست که سربزیر افکن وخاموش بنشین که چهره علم در پس پرده قرار گرفته است.
سپس آن حضرت وصیّت را به محمد بن علیّ(ع)داد او پنجمین مهر را برداشت دید دستور آن است که کتابِ خدارا تفسیر کن و پدرت را تصدیق نما و فرزندت را وارث این علم کن و به کارِ سازندگیِ امّت پرداز و سخن حقّ را در حال ترس و ایمنی بگو و بجز خدا از هیچ کس مترس او نیز چنین کرد.سپس آن وصیّت را بکسی که پس از خود بود سپرد.»
معاذبن کثیر گوید عرض کردم:تو همانی؟ فرمود:«تو را چه در این پرسش؟جز اینکه بروی ای معاذ و آن را از من بازگو کنی؟ آری من همانم و تا دوازده نفر را بنام برای من شمرد سپس خاموش شد عرض کردم:دیگر چه کسی؟فرمود:همین مقدار برایِ تو بس است.»
«عن ابی عبدالله(ع)قال:ان الله جل اسمه انزل من السماء الی کل امام عهده و ما یعمل به و علیه خاتم فیفضه و یعمل بما فیه»
امام صادق(ع)فرمود:«خدای جل اسمه فرمان هر امامی را و وظیفه ای که باید انجام دهد از آسمان فرو می فرستد و برآن مهری نهاده پس امام آن مهر را برمی دارد و برآنچه در آن است رفتار می کند.»(33)
جفر احمر(سرخ)
ابوعبیده گوید:یکی از شیعیان ازحضرت صادق(ع)راجع به جفر پرسید، حضرت فرمود:«هو جلد ثور مملوء علما.»(34)
«جفر پوست گاوی است پر از علم.»
ابوبصیر گوید امام صادق(ع)به فرمود:
«و عندی الجفر الاحمر قال قلت و ای شی ء فی الجفر الاخمر؟قال:السلاح و ذلک انما یفتح للدم یفتحه صاحب السیف للقتل.»(35)
«و جفرِ احمر نزدِ من است.»عرض کردم:در جفرِ احمر چیست؟ فرمود:«اسلحه است و آن تنها برای خونخواهی گشوده می شود و صاحب شمشیر(امام قائم(ع))آن را برای کشتن باز می کند.»
پی نوشت ها :
1.الکافی 1:238
2.مستدرک وسائل الشیعه، ج 11،ص 13.
3.سوره مبارکه انفال،آیه 60.
4.درعرب به نام های «مجن،ترس،درع»خوانده می شد که همه به یک معناست.یعنی چیزی که از پوست حیوانات، بدون بکاربردن چوب ساخته می شد و بوسیله آن خود را از زخم شمشیر حفظ می کردند.بلوغ الارب فی احوال العرب3:67.
5.المیزان9:171.
6.زندگانی امیرالمؤمنین(ع):293.
7.پشتیبان نظامی در سپاه های صدر اسلام ومسیر تحول وتطور آن:23.
8.الکافی1:235.
9.من لا یحضره الفقیه4:419.
10.الغیبة للنعمانی:242.
11.الکافی1:233.
12.الکافی1:235.
13.الکافی 1:235.
14.الکافی1:235.
15.الکافی1:237.
16.الکافی1:237.
17.الکافی1:237.
18.الغیبة للنعمانی:308.
19.الغیبة للنعمانی:272.
20.الکافی1:233.
21.الکافی1:235؛ الارشاد1:121.
22.بحارالانوار 52:23.
23.الغیبة للنعمانی:308.
24.الهدایة الکبری:404.
25.الغیبة للنعمانی:272.
26.الکافی 1:233.
27.الکافی1:233.
28.الغیبة للنعمانی:239.
29.الغیبة للنعمانی:308.
30.الغیبة للنعمانی:309.
31.الغیبة للنعمانی:53.
32.الغیبة للنعمانی:53.
33.الغیبة للنعمانی:55.
34.الکافی1:241.
35.الکافی1:240.