کودکی و تحصیلات شیخ محمّد عبده

در سال 1266 ه.ق. دردهکده ی «محله نصر» یکی از روستاهای شبراخیت (1) که از شهرهای استان بحیره است (2) نوزادی زیباروی، دیده به جهان گشود و قلب پدر و مادرش را غرق شادی نمود.
شنبه، 8 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کودکی و تحصیلات شیخ محمّد عبده
 کودکی و تحصیلات شیخ محمّد عبده





 

تولد

در سال 1266 ه.ق. دردهکده ی «محله نصر» یکی از روستاهای شبراخیت (1) که از شهرهای استان بحیره است (2) نوزادی زیباروی، دیده به جهان گشود و قلب پدر و مادرش را غرق شادی نمود. (3)
نام دل انگیز محمّد را برایش برگزیدند؛ به این امید که از راه و رسم پیامبر گرامی اسلام صل الله علیه السلام الگو بردارد و در راه شناخت و عمل به سنت نبوی قدم گذارد.

پدر و مادر

پدر وی «عبده» نام داشت و بعدها نام پدر به اسم فرزندش محمّد افزوده شد. پدر محمد مرد محترمی بود و در منطقه ای حاصلخیز، کشاورزی می کرد. محمد عبده درباره ی پدر و مادر خود چنین سخن می گوید:
در چشم من، پدرم بزرگترین مرد روستا بود؛ و حتی بزرگترین مرد دنیا، زیرا دنیا در چشم من همان روستا بود. بعضی از حاکمان منطقه، وقتی به روستا می آمدند در خانه ی پدرم منزل می کردند؛ با وجود آن که افراد پولدارتر نیز در روستا بودند. به همین سبب، عقیده پیدا کردم که بلند مرتبگی به ثروت بستگی ندارد. پدرم ثابت قدم و در برخوردها محکم و بر دشمنانش سرسخت بود. و من از وی همه ی این خصوصیت ها را به ارث بردم؛ به جز شدت عمل در مقابل دشمنان را.
اما منزلت مادرم در میان زنان روستا، کمتر از منزلت پدرم در میان مردان روستا نبود. مادرم به فقیران ترحم می کرد و مهر می ورزید و همیشه خدا را شاکر بود...(4)
روزی پدر، برادران محمد را به کشاورزی فراخواند و به هر کدام قطعه زمینی اهداء کرد، تا مشغول کار شوند و برای خود درآمدی داشته باشند. اما محمد را به مدارس علوم دینی فرستاد. (5)
مرحوم مصطفی عبدالرزاق، یکی از شاگردان شیخ، می گوید: پدر محمد عبده. او را از میان برادران برگزید و به خاطر منزلتی که نزد پدر داشت. به درس خواندن وادار نمود. در این مورد آمده است:
رشد شیخ محمد عبده در هنگامی بود که خانواده در راحتی نسبی به سر می برد. چون پدر شیخ محمد عبده به خاطر قساوت های حاکمان و ظلم آنان مجبور به فرار شد، در اثنای مسافرت از روستای خود، با « جنینه» مادر شیخ محمد عبده ازدواج کرد و به وطن خود « محله نصر» بازگشت و برخی از اموال از دست رفته ی خود را بازستاند. به همین خاطر، محمد عبده در زمانی به دنیا آمد و رشد نمود که پدر از لحاظ تمکن مالی در وضع خوبی به سر می برد و می توانست زمینه ی تعلیم محمد را فراهم سازد؛ در حالی که چنین موقعیتی برای دیگر برادران وی به وجود نیامد. (6)

حفظ قرآن

ده بهار از عمر محمد گذشته بود که خواندن و نوشتن را فرا گرفت. سپس به مکتب مردی که حافظ قرآن کریم بود، رفت تا قرآن بیاموزد. وی قرائت را نزد آن حافظ قرآن تمرین نمود تا از لحاظ نکات تجویدی مشکلی نداشته باشد؛ و آن قدر این کار را ادامه داد، تا در مدت دو سال، تمام آن را حفظ کرد.
عبده، پدر محمّد، که از حفظ قرآن توسط فرزندش بسیار خرسند بود، در سال 1279 ه. ق. برای تکمیل قرائت قرآن و تجوید و فراگرفتن دیگر علوم دینی، وی را به شهر«طنطا» فرستاد، تا در مسجد احمدی این شهر به تحصیل مشغول شود. (7)
طنطا که از شهرهای قدیمی است، در استان غربی مصر واقع شده و نام قبلی آن در عصر فراعنه، طنتاثو بود. به مرور زمان به طندتا و طنتدا تغییر پیدا کرد و در سال 1205 ه. ق. به طنطا تغییر نام یافت. این شهر از سال 1215 ه.ق مرکز استان غربی، بازار بزرگ تجارت مصر و مرکز خطوط آهن و جاده های شوسه می باشد و دارای 150/000نفر جمعیت است. سید احمد البدوی از اولیاء قرن دوازدهم هجری و همچنین طنطاوی، صاحب تفسیر مشهور، از این شهر برخاسته اند. (8)
آن روزها، مسجد احمدی در شهر طنطا مرکز آموزش علوم قرآنی اعم از حفظ، تجوید و تفسیر قرآن بود. برنامه ی فعالیت های فرهنگی این مسجد هر شب بین نماز مغرب و عشاء انجام می شد و هر هفته بعد از نماز جمعه، کلاس تجوید و حفظ قرآن برگزار می گردید. و محصّلان این کلاس ها معلمان آینده ی همین کلاس ها می شدند. (9) دایی شیخ محمد عبده به نام شیخ مجاهد نیز یکی از استادان تجوید مسجد احمدی بود. (10)

تحصیلات حوزوی

محمد که پس از آموزش کامل قرآن و تجوید، پانزده ساله شده بود، در همان مسجد احمدی شروع به تحصیل ادبیات عرب نمود و فراگیری کتاب «شرح کفراوی» برکتاب «الأجرومیه» را آغاز کرد.
کتبی که در زمینه ی ادبیات عرب تدریس می شد، خصوصاً کتاب فوق، پیچیدگی خاصی داشت و در تألیف آن، رعایت حال تازه واردان نشده بود و از همان ابتدا، دانشجو را با اصطلاحات دشوار ادبی روبه رو می ساخت؛ به طوری که این ضعف نظام آموزشی و متون درسی مدارس علمیه، باعث ناامیدی محمد از ادامه ی تحصیل شد و مقدمات بازگشت وی را فراهم نمود. (11)
محمد با شجاعتی که در وجود خود احساس می نمود، توانست خود را از آن فشار روحی نجات دهد. وی در این باره می گوید:
در سال 1281 ه. ق. در مسجد احمدی که در طنطا واقع شده است به فراگیری دانش پرداختیم فراگرفتن «شرح کفراوی» را بر «الأجرومیه» آغاز کردم. یک سال و نیم را بر ین منوال گذراندم و هیچ نفهمیدم! زیرا روش آموزش مدرّسین بد بود. آن ها ما را با هجوم اصطلاحات نحوی یا فقهی روبرو می کردند و ما آن ها را نمی فهمیدیم؛ آن ها توجهی به فهماندن معانی اصطلاحات مزبور برای امثال ما را نداشتند! به همین جهت، ناامیدی از موفقیت مرا فراگرفت و از درس گریختم و مدت سه ماه نزد دایی هایم پنهان شدم!
برادر محمد که متوجه شد وی تحصیل را رها کرده، تلاش کرد محمد را برای ادامه ی تحصیل به مسجد احمدی بازگرداند؛ اما فایده ای نداشت و سرانجام محمد لباس و وسایل خود را برداشت و به روستای محله نصر بازگشت. او برای این که تا مدتی ذهن خانواده را از این مطلب دور نگه دارد، تصمیم به ازدواج گرفت و در سال 1282 ه. ق با یکی از دختران روستای خودش ازدواج نمود. (12)

ادامه ی تحصیل

پدر محمّد که همه ی تلاش خود را برای تحصیلات محمد به کار گرفته بود، از این که وی درس را رها کرد و می خواست به کشاورزی بپردازد، ناراحت بود و می کوشید محمد را به محیط علم بازگرداند. شیخ محمد عبده در زندگی نامه ی خویش می نویسد:
پس از آن که چهل روز از ازدواجم سپری شد، پدرم در یک روز آفتابی به سراغم آمد و مرا به رفتن به طنطا برای آموختن علم وادار کرد! هر چه دلیل آوردم و از رفتن امتناع ورزیدم، پدرم قبول نکرد. نخواستم امر پدر را اطاعت نکنم؛ مخصوصاً که دیدم پدرم اسبی را آماده ساخته تا مرا روانه کند. به ناچار سوار شدم و همراه یکی از نزدیکان که پدرم او را به ملازمت با من سفارش کرده بود، حرکت کردم. وی مردی نیرومند و قوی بود و تا ایستگاه راه آهن من را مشایعت کرد.
آن روز هوا به شدت گرم بود و باد تند و سوزانی می وزید و ریگ های ریز داغ صحرا را به صورتم می زد. من که توان ادامه ی راه را نداشتم به همراهم گفتم «باید به دهکده ای برویم و در آن جا منتظر بمانیم تا هوا بهتر شود.» او از این کار خودداری کرد ولی من او را پشت سر گذاشته و اسبم را تاختم و فریادکنان به وی گفتم «من به دهکده ی کنیسه ی اورین می روم.» بیشتر ساکنان این دهکده، خانواده ی دایی های پدرم بودند.
جوانان دهکده از دیدن من خوشحال شدند؛ زیرا من به سوارکاری و بازی با اسلحه در آن جا معروف بودم و آنان آرزو داشتند مدتی در میانشان بمانم تا با یکدیگر به تفریح و بازی بپردازیم. همراه سفرم نیز به آن جا آمد و تا عصر اصرار می کرد که مرا به ایستگاه راه آهن ببرد. به او گفتم «اسبت را بگیر و برگرد! من نیز فردا صبح به طنطا می روم؛ و اگر میل داری به پدرم می گویی که من به طنطا رفته ام!» وی نیز بازگشت و هر چه خواست به پدرم گفت. من در آن دهکده پانزده روز ماندم. در این مدت، ماجرایی پیش آمد که حال مرا دگرگون کرد و میل و رغبتی دیگر به سویم آمد.» (13)

با درویش

در دهکده ی کنیسه ی اورین که محمد به آن جا رفت، پیرمردی وارسته زندگی می کرد که محمد خضر نام داشت(14) و به شیخ درویش معروف بود. وی که یکی از دایی های پدر محمد بود، چندین بار به صحرای لیبی و طرابلس سفر کرده بود (15) و از عقاید سنوسیّان تأثیر گرفته بود. (16)
شیخ درویش مدتی نیز در استانبول از محضر سید محمد مدنی استفاده کرده بود. سید محمد مدنی والد شیخ الظافر بود که در آستانه (مرکز خلافت عثمانی) زندگی کرد و در همان جا فوت نمود.(17) شیخ درویش، از سید محمد مدنی طریقه ی شاذلیه (18) را فراگرفت. او قرآن کریم و کتاب «المُوطّأ» مالک بن انس (متوفای 179 ه.ق.) را حفظ کرده بود و در همان روستا به کار کشاورزی اشتغال داشت.
درویش روزی کتابی را که سید محمد مدنی نگاشته بود، برداشت و به سراغ محمد رفت و به او گفت« چشمانم کم سو است؛ اگر می توانی قسمتی از این کتاب را برایم بخوان» محمد که از کتاب خواندن متنفر شده بود، این پیشنهاد را رد کرد و کتاب شیخ را گرفت و کنار گذاشت. پیرمرد صبور و با وقار چندین بار تقاضای خود را تکرار کرد تا این که محمد راضی شد قسمتی از آن را بخواند. وقتی چند سطر از کتاب را خواند، شیخ درویش شروع به تفسیر معانی کتاب نمود. محمد پس از ساعتی، شیخ را رها کرد و به بازی با بچه ها مشغول شد.
روز دوم، پیش از غروب آفتاب، شیخ کتابش را برداشت و به سراغ محمد رفت و مثل روز قبل مقداری از آن را برای محمد تفسیر کرد. روز سوم، محمد حدود سه ساعت کتاب شیخ را خواند و او توضیح داد و احساس خستگی نکرد؛ بلکه وقتی پیرمرد برای کار کشاورزی می خواست از خانه خارج شود، کتاب را از او به امانت گرفت و شروع به مطالعه ی آن کرد و هر جا که متوجه نمی شد، علامت گذاشت تا از شیخ سؤال کند. به این ترتیب علاقه ی به خواندن کتاب دوباره در محمد زنده شد. محمد در این باره می گوید:
رسائل شیخ، مقداری از معارف صوفیّه را دربرداشت و بسیاری از سخنان ایشان در آداب نفس و ترغیب به مکارم اخلاق و تطهیر روح از پلیدی رذائل و بی میلی نسبت به امور باطل در زندگی دنیا را شامل بود.
هنوز روز پنجم نیامده بود که حالم دگرگون شد و از هیچ چیز به اندازه ی اموری که قبلاً آن ها را دوست داشتم مثل بازی و تفاخر و پرداختن به کارهای باطل متنفر نبودم! در اثر مطالعه و فهم، محبوبترین کارها در نظرم به بدترین عمل مبدّل شد. و از قیافه ی جوانانی که مرا به آن چه دوست داشتم دعوت می کردند و از معاشرت با شیخ (خدا رحمتش کند) مرا بی رغبت می ساختند، بیزار گشتم؛ به طوری که قدرت تحمل و دیدن یکی از آن ها را هم نداشتم و از دیدار همگی می گریختم؛ آن سال که شخص سالم از بیماری که مبتلا به مرض مسری شده، می گریزد!!» (19) در حقیقت می توان شیخ درویش را نجات دهنده ی محمد از سرخوردگی و فرار از تحصیل علم دانست؛ زیرا پس از آشنایی با وی، محمد دوباره تصمیم گرفت به مسجد احمدی بازگردد و تحصیل را ادامه دهد. وی در دوران تحصیل نیز رابطه ی خود را با آن دهکده قطع ننمود.(20)

سنوسیه

تاریخ جدید لیبی پیش از آن که متأثر از حضور ترکان عثمانی که در مجموع مدت آن نسبتاً محدود بوده است باشد، متأثر از استقرار و پرتوافکنی یک طریقه ی جدید پرقدرت به نام سنوسیه است که توسط محمد سنوسی تأسیس شد.
مؤسس این سلسله فردی به نام محمد بن علی سنوسی، چهل و دومین فرزند از سلاله ی پیامبر بود که در تاریخ 22 دسامبر 1787م. مطابق با 1166 ه.ش. در « تورش» نزدیک به «مستغانم» در الجزایر به دنیا آمد. سنوسی از سال 1209 ه.ش. مدتی را در مکه شاگرد احمد بن ادریس فاسی، مؤسس طریقه های قادریه – ادریسیه بود و در پی فوت وی در سال 1216 ه.ش. در منطقه ی کوه ابوقبیس واقع در نزدیکی مکه، اولین زاویه ی(21) خود را تأسیس کرد. سنوسی، پس از چندی به برقه بازگشت و در سال 1234 ه. ش. زاویه ای در البیضاء و زاویه ای در جغبوب تأسیس کرد و در سال 1238ه.ش. در همان محل فوت نمود.(22) در پی مرگ سنوسی، پسر وی به نام محمّد المهدی جایش را گرفت و با تسلط بر بخش قابل توجهی از صحرای شرقی، شعباتی از طریقه را در کانم، اوآدای، و بورکو تأسیس کرد. محمد المهدی در گورو به سال 1280 ه. ش. فوت کرد،(23) و برادرزاده ی وی به نام محمد الشریف جانشین او شد(1259 تا 1312 ه.ش.) و به دلیل آمدن فرانسویان به چاد (کانم، و تیبستی) به کُفره نقل مکان کرد و در آن جا دست به تشکیل گروهی چریکی علیه استعمارگران اروپایی زد. محمد الشریف در پی تشکیل این گروه در سال های 1294 تا 1295ه.ش. علیه انگلیس ها در مرز مصر و علیه فرانسویان در صحرا جنگید و عاقبت در پشت دروازه های آگادِس و در جنوب تونس شکست خورد و مجبور به ترک لیبی شد. نوه ی مؤسس سنوسیه موسوم به محمد ادریس که در سال 1268ش. متولد شد، در سال 1295ش. امیر برقه شد و در سال 1301ش. توسط موسولینی اخراج گردید و به قاهره گریخت و 24 سال بعد برای به دست گرفتن قدرت به لیبی بازگشت.
ایتالیایی ها در پی عهد نامه ی اُوش، جای ترک ها را گرفتند و بلافاصله پس از جنگ، تمامی کشور را زیر سلطه ی خود درآوردند؛ ولی با وجود تلاش طاقت فرسا و مقاومت طولانی سنوسی ها (عمر مختار در القصور نزدیک برقه) جنگ با تسخیر کفره در سال 1310 ش. به پایان رسید و اموال سنوسیه ضبط و زاویه های آنان به استثنای زاویه ی جغبوب تعطیل شد.
در جریان جنگ جهانی دوم، امیر ادریس با اعزام نیروهای لیبیایی غرب به مصر، جانب انگلیسی ها را گرفت و« سر آنتونی ایدن» در سال 1321 ش. به سلسله ی سنوسیه قول استیفای حقوق آنان را برای سال 1325ش. داد. ادریس سه سال بعد، امیر برقه ی مستقل و در سال 1331 ش. فرمانروای کشور پادشاهی لیبی (شامل برقه، طرابلس غرب و فزّان) شد.
پس از دستیابی لیبی به سرمایه ی گران قدر نفت و صدور آن توانست بودجه ی زیادی را کسب نماید. اما اوضاع سیاسی داخلی، خیلی زود دگرگون شد و ملک ادریس که در ابتدا چهره ای مردمی داشت به سبب سوء استفاده های درباریان مستبد و فاسد، اعتبار و نفوذ خود را از دست داد.
تظاهرات دانشجویی و اعتصابات کارکنان نفت در سال 1346 ش. نیز نشانه ی خوبی برای ادامه ی سلطنت وی نبود.
ارتش لیبی که از شکست در جنگ شش روزه (24) سرخورده بود، و بی تفاوتی سلطان در مورد فلسطین را نظاره می کرد، هنگامی که ادریس از ترکیه و یونان بازدید می نمود، ضربه ی آخر را وارد کرد. و با تصرف نقاط حساس کشور در سال 1348 ش. اعلام جمهوری کرد.
تفکر سنوسیه که از یک قرن پیش نقش مهمی در حیات مذهبی لیبی ایفا کرده بود، با قیام سال 1348ش. تضعیف شد و حذف جامع البیضاء که مدرسه ی علمیه ی سنوسیه به شمار می رفت، ضربه ی مرگباری بر پیکره ی این طریقه وارد نمود. (25) سنوسیّان معتقدند که مسلمانان باید به همان روش مسلمانان صدر اسلام زندگی کنند و با هم متحد و یکپارچه شوند.

شاذلیه

رهبر این گروه ابی الحسن علی بن عبدالله بن عبد الجبار شاذلی است. وی از نسل امام حسن و امام حسین علیه السلام و در مذهب مالکی(یکی از مذاهب چهارگانه ی اهل سنت) فقیه بود. او در سرزمین مغر رشد نمود و مسافرت های زیادی به سرزمین های اسلامی داشت و عاقبت در سال 656 ه. ق. در کشور مصر فوت نمود و در ساحل دریای سرخ به خاک سپرده شد (26) قدیمی ترین طریقه در سودان شاذلیه است که در سال 849 ه.ق. توسط جزولی، مشهور به شریف حمد ابودونانه، در میان قبایل برابره رایج شد. جانشینان وی تا امروز منصب خلیفه را عهده دار بوده اند. جزیره توتی در نیل آبی، محل آرامگاه خوجلی (خواجه علی) بن عبدالرحمان (متوفی 1122ه.ش.) یکی از شخصیت های مقدس در طریقه ی شاذلیه است(27)
شاذلیه پیروان زیادی در مناطق مختلف دارد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1. جزایر کومور: مبلّغ این فرقه در این منطقه سعید بن محمد المعروف بود که سال 1283ش. وفات یافت. آرامگاه وی در مورونی و در زاویه ی میره رِنی قرار دارد و مورد احترام زیادی است. نزدیک به 50% مسلمانان کومور از این طریقه پیروی می کنند.
2. شمال کنیا
3. تانزانیا که دو فرقه در آن نفوذ زیادی دارند: شاذلیه و قادریه.
4. کشور مالاوی: این طریقه در این کشور که از جنوب به موزامبیک و از غرب به زامبیا محدود است، پیروان زیادی دارد. و نمایندگان این طریقه با خلیفه ی شاذلیه که در زنگبار ساکن است در ارتباطند. (28)

محمّد در طنطا

محمد شانزده ساله بود که در جمادی الاخر سال 1282 ه.ق به طنطا بازگشت و در مسجد احمدی با روحیه ای تازه و هدفمند به تحصیل پرداخت. البته این بار کتاب آسان تری به نام «شرح شیخ خالد» بر «اجرومیه» را تدریس می کردند.
محمد عبده تقریباً چهار ماه دیگر در آن جا به فراگیری مقدمات مشغول شد و پس از آن تصمیم گرفت به دانشگاه معروف الازهر برود. بنابراین در نیمه ی شوال سال 1282 ه. ق. به قاهره مسافرت نمود. (29)

دانشگاه الازهر

تاریخ و قدمت این دانشگاه به حدود سال های 350 تا 360 ه. ق. بر می گردد. بنیان گذار مسجد جامع الازهر جوهر کاتب صِقِلّی غلام و سردار نیرومند المعزلدین الله (حکومت از 341 تا 365 ق) چهارمین خلیفه ی فاطمی بود. و در پی فتح مصر، شهر قاهره تحت عنوان (القاهره المعزیه) به دستور او ساخته شد. او نخستین مسجد قاهره را به نام مسجد الازهر در جنوب شرقی و سمت قبله ی قصر خلیفه در میانه ی محله ی ترک و دیلم بنا کرد. و چون خلفای فاطمی شیعه بودند، آن مسجد را به افتخار نام مبارک حضرت زهرا علیه السلام «جامع الازهر» نامید. ساختمان «جامع» از 24 جمادی الاولی سال 359 تا نهم رمضان سال 361 ه. ق به طول انجامید و تا پایان دوره ی فاطمیان، مرکز علوم مذهبی شیعیان اسماعیلی بود.
به مرور زمان، هر یک از مذاهب چهارگانه (حنفی، شافعی، حنبلی و مالکی) در جامع الازهر نماینده ی مخصوص داشتند. اما چون مذهب دربار حنفی بود، شیخ جامع الازهر به فرمان شاهانه از میان حنفیان برگزیده می شد. (30)
تغییر نظام آموزشی الازهر از سنتی به علوم جدید در کنار علوم فقهی از زمان عباس حلمی، جانشین محمد علی پاشا آغاز شد. در سال 1325 ه.ق مدرسه ی دارالعلوم وابسته به الازهر پدید آمد که توجه استادان الازهر را به تدریس تاریخ، هندسه، موسیقی و غیره جلب کرد. در این زمان، الازهر 314 مدرّس و نزدیک به ده هزار دانشجو از مذاهب چهارگانه ی اهل سنت داشت.(31)
در سال 1329 ق. الازهر به عنوان برترین نهاد آموزشی مصر اعلام شد و مدارس واقع در شهرهای طنطا، دسوق، دمیاط، اسکندریه و نیز مدرسه ی تربیت قضات (القضاء الشرعی) به تابعیت الازهر درآمد.
کلیه ی امور دانشگاه الازهر به وسیله ی انجمنی به نام «مجلس الازهر الاعلی» با تشکیلات زیر اداره می شد: رئیس الازهر و معاون او، مفتی مصر، نمایندگان وزارت دادگستری و دارایی و فرهنگ و اوقاف و چهار تن از دانشمندان (32).
این مدرسه طلاب زیادی را در حجره های خود جای می داد. کف هر حجره حصیری انداخته شده، و صندوقی نیز در گوشه ی حجره برای لباس و لحاف و غیره پیش بینی شده بود. غذای طلاب بر عهده ی خودشان بود.
برنامه ی شبانه روزی طلاب این حوزه چنین بود: سحرگاهان از خواب بیدار می شدند، نماز صبح می خواندند و پس از آن در کلاس فقه که تا طلوع آفتاب ادامه داشت، شرکت می کردند. پس از اتمامِ درس صبحگاهی، به دنبال صبحانه و هر کس برای خود چیزی تدارک می دید. آن گاه طلاب تا اذان ظهر، به مطالعه ی دروس خود می پرداختند. پس از ادای نماز و خوردن ناهار، درس نحو شروع می شد و گاهی تا عصر طول می کشید. شب را نیز به استراحت می پرداختند و خود را برای کلاس صبح فردا آماده می کردند. پس از چند سال که فقه و نحو می خواندند، دروس اصول فقه و بلاغت جای فقه و نحو را می گرفت.
دروس اصلی این دانشگاه همان بود که ذکر شد. البته برخی از دانش پژوهان که علاقه ی بیشتری به یادگیری داشتند. در اوقات فراغت به آموختن تفسیر، حدیث و منطق می پرداختند. (33)

پی نوشت ها :

1. الاعمال الکامله الامام الشیخ محمد عبده، ج2، ص315.
2. این شهر از دمنهور 15 کیلومتر فاصله دارد.
3. ریحانه الادب، ج4، ص 96؛ شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص9
4. الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 27.
5. ریحانه الادب، ج4.ص 96؛ شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 9.
6. الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 27.
7. الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص7.
8. دائره المعارف شهرهای جهان، ترجمه و تألیف: عبدالحسین سعیدیان، انتشارات علم و زندگی، تهران، ص 269؛ القاموس الجغرافی للبلاد المصریه، جزء 2، محمد رمزی، ص8.
9. شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 10 12.
10. الاعمال الکامله الامام الشیخ محمد عبده، ج2، ص 320.
11. شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 12 14.
12. الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص 7و 8؛ شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 14 – 18.
13. الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص 9و 10؛ شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص19 و 20.
14. الاعمال الکامله لامام الشیخ محمد عبده، ج2، ص315.
15. الامام محمد عبده و منهجه فی التفسیر، ص 28.
16. درباره ی این گروه تحت عنوان «سنوسیه» توضیح داده شده است.
17. شیخ محمد ظافر از نسل امام حسن (ع) است و در مذهب مالکی فقیه بود. (الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص9.)
18. پیرامون شاذلیه نیز در آخر همین عنوان بحث می شود.
19. الامام محمد عبده، عبد الحلیم الجندی، ص10 و 11؛ الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 34؛ شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 21 23.
20. الامام محمد عبده، عبد الحلیم الجندی، ص 10 و 11؛ و شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 27.
21. «زاویه» به مراکزی که محل تدریس علوم و تبلیغ فرقه های مذهبی است؛ می گویند.
22. وی که به سنوسی الخطابی الحسنی الادریسی شهرت داشت و مؤسس و پیشوای سنوسیه ی اول بود، آثاری نیز داشت؛ از جمله: الکواکب الدریه فی الوائل الکتب الاثریه. (1202 1276 ه. ق)
23. وی دعوی مهدویت کرد و جنبش او در برقه (در مغرب مصر واقع در لیبی کنونی) و صحرای الجزایر پیروان زیادی یافت و به سودان نیز سرایت کرد. سرانجام پس از مزاحمت هایی برای انگلیس ها با اشتغال لیبی توسط نیروهای ایتالیا در سال 1329 نیروی سنوسیان نیز درهم شکست. (سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص8)
24. جنگ اعراب با اسرائیل که سال 1346 ش. رخ داد، شش روز بیشتر طول نکشید و منجر به شکست اعراب شد.
25. تاریخ مسلمانان آفریقا، ص 60 62.
26. الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص 9
27. مسلمانان آفریقا، ص 428.
28. همان، ص520، 566، 624،584.
29. الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص 11؛ الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 36.
30. تاریخ مصر و خاندان محمد علی بزرگ، علی جواهر کلام، چاپ خودکار ایران، سال 1320ش. ص 197؛ و دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص63.
31. دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج8، ص 63 69.
32. تاریخ مصر و خاندان محمد علی بزرگ، علی جواهر کلام، چاپ خودکار ایران، سال 1320 ش. ص 197؛ و دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج8، ص 63 69.
33. زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، ص 287.

منبع: شیخ محمد عبده

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط