روزگار سپری شده ساختمان سالخورده

ادبیات، علم نیست. اما می شود به شیوه آزمایشگاهی و استقرایی علم به تحلیل و شناخت آن پرداخت. همچون اجتماع که برای درک مکانیزم های آن از علم جامعه شناسی استفاده می شود.
چهارشنبه، 12 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روزگار سپری شده ساختمان سالخورده
 روزگار سپری شده ساختمان سالخورده

نویسنده: علیرضا محمودی ایرانمهر



 

مقدمه ای برنسبت دانشگاه و ادبیات
ادبیات و علم

ادبیات، علم نیست. اما می شود به شیوه آزمایشگاهی و استقرایی علم به تحلیل و شناخت آن پرداخت. همچون اجتماع که برای درک مکانیزم های آن از علم جامعه شناسی استفاده می شود. بنابراین آکادمی که نهادی است بربنیاد علم، به صورت مستقیم قادر به پدید آوردن ادبیات نیست اما می تواند به نقد ادبی و آموزش مبانی ادبیات به پدید آورندگان آن کمک کند.

ادبیات و اخلاق مدرن

دلیل وجود نگاه علمی و آکادمیک به پدیده هایی چون اجتماع، روان انسان، سیاست و تاریخ و.... روشن و تقریبا بدیهی است، حوزه های بنیادین علوم انسانی که اشکال حیات انسان را تحلیل و گاه تبیین می کنند. اما این روشنی درباره پدیده ای چون ادبیات که بیشتر ماهیت زیبایی شناسانه دارد موجود نیست. چه ضرورتی دارد آکادمی با بنیادهای علمی خود به پدیده ای چون ادبیات بپردازد؟
تولد ادبیات مدرن و شاخص ترین گونه آن رمان که با انتشار دون کیشوت نوشته سروانتس شناخته می شود، برابراست با اوج جریان رنسانس و آغاز مدرنیته
لذت از زیبایی و خلاقیت، توسعه فرهنگی، غنای زبانی، شریک شدن در تجزیه های متنوع انسانی و ... برخی از دلیل هایی است که درباره اهمیت و ضرورت پرداختن به ادبیات بر می شمارند. یکی از هوشمندانه ترین نظریه های ادبیات کاربردی را میلان کوندرا بیان می کند که ریشه در اندیشه های هوسرل و نیچه دارد. میلان کوندرا می گوید تولد ادبیات مدرن و شاخص ترین گونه آن رمان که با انتشار دون کیشوت نوشته سرانتس شناخته می شود، برابر است با اوج جریان رنسانس و آغاز مدرنیته، رنسانس با محوریت علم و تجربه و شناخت انسانی به بازشناسی دوباره هستی می پردازد و از رازهای دیرین جهان اسطوره زدایی می کند. حاصل این انقلاب فکری فرو ریختن مبانی استعلایی است که انسان قرون وسطایی با نگاه به آن خود و جهان را می شناخت و رفتار خویش را می سنجید. هم زمان با این فروپاشی باورها و اسطوره های باستانی و قرون وسطایی، ماشین عظیم استعاره ساز کهن بشری یعنی ادبیات در نقشی تازه ظاهر می شود و اولین رمان تاریخ به نگار در می آید. هم زمان با اضمحلال نظام اسطوره های فرازمینی، شکل تازه ادبیات پدید می آید که تجربه های عینی و جسمانی و انسانی، محور اصلی آن است. رمان می تواند رویا و اسطوره های تازه ای برمبنای انسان باوری بسازد و خیال پردازی و زیبایی شناسی های استعلایی بربادرفته در رنسانس و روشنگری را، متناسب با نقش تازه انسان درعصر مدرنیته، به او باز گرداند.
از دل این نگاه، می توان به برداشت ضمنی دیگری رسید که ادبیات را در جایگاهی اخلاقی قرار می دهد. ادبیات شکلی از شناخت است که انسان مدرن را در رابطه نزدیک تری با هستی قرار می دهد، امکانی برای لمس کامل ترهستی. از سوی دیگر همزادپنداری یکی از اصول بنیادین و همیشگی ادبیات است. ما هنگامی که متنی ادبی [رمان، داستان کوتاه و شعر] را می خوانیم خود را در قیاس با موقعیت پدیدار شده درآن قرار می دهیم و از این راه به درک و لذت از متن ادبی می رسیم. به عبارت دیگر رابطه مخاطب و متن ادبی نوعی رابطه قیاسی است. بدین ترتیب ما هنگام خواندن متن ادبی به طور پیوسته در حال سنجش و قیاس موقعیت خود درنسبت با هستی و جهان هستیم. متن ادبی معیار و شاخصی است که موقعیت ما را در نسبت با هر آن چیزی که در هستی قابل تصور است تعیین می کند. معیاری است که ما به وسیله آن می توانیم موقعیت خود را در هستی بسنجیم و حاصل این سنجش چیزی جز شکلی از اخلاق نیست. اخلاق نوعی از آگاهی است که انسان به وسیله آن خویش را می سنجد و ادبیات فرآیندی خلاقانه است که انسان را در موقعیت قیاس و سنجش پیوسته و ارگانیک و روشمند با هستی قرار می دهد. بنابراین می توان گفت: ادبیات از زمان رنسانس تا امروز یکی از بنیان های اخلاقی انسان مدرن است.
با ارجاع به این مقدمه که به تشریح نقش کاربردی ادبیات در زندگی انسان معاصر می پردازد، ضرورت نگاه آکادمیک به ادبیات نیز روشن می شود. ادبیات نهادی اجتماعی است که فقط یکی از نقش های آن ایجاد شناخت و ارتباط قیاسی انسان با هستی است. ادبیات درکاربرد مدرن خود به شکلی سیال پیوسته در حال بازآفرینی اخلاق انسان معاصر است. مطالعه، شناخت و توسعه چنین نگاهی بیش از هرجا در یک فضای آکادمیک امکان پذیر است. پژوهش و آموزش های دانشگاهی درباره ماهیت، نقش و کارکردهای ادبیات مسیری برای بازشناسایی موقعیت انسانی در هستی است و جامعه ای که فاقد چنین آموزش های کاربردی باشد و مسیری برخلاف مدرنیته را طی کرده و درمعرض انحطاط فرهنگی و اخلاقی قرار خواهد داشت.

مسخ

وجود دانشگاه ادبیات، به معنای وجود نهاد آکادمیک ادبیات نیست. دانشگاه های ادبیات می تواند به انباشت اطلاعات تاریخی و بازخوانی الگوهای کهن و تولید باستان شناسان ادبی بپردازد و درآن کمتر نشانی از ادبیات زنده و کاربردی وجود نداشته باشد. حداقل تجربه عموم دانشکده های ادبیات فارسی نشان می دهند که وجود دانشگاه ادبی، بدون حضور ادبیات زنده و کاربردی و جاری ممکن است. حاصل چنین آموزشی نوعی مسخ ادبیات از موجودی پویا و ارگانیک به یک شیء عتیقه است.
هر چند هنوز هم می توان در برخی از دانشکده های ایران آموزش نسبتا خوبی درحوزه دستور زبان فارسی و زبان شناسی عمومی و تاریخ ادبیات کلاسیک به دست آورد.
منبع: ماهنامه همشهری شماره 88

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.