نویسنده: فقاهتی سید علیرضا
مقدمه
براى سال هاى متمادى تصور بر این بود که ضریب هوشى(1) نماینده میزان موفقیت افراد است. در مدارس، معیار اهداى جوایز به دانش آموزان تست هوش بود و حتى بعضى از شرکت ها براى پاداش از تست هوش استفاده مى کردند، اما در دهه اخیر محققان، با تحقیقات خود دریافتند که ضریب هوشى تنها شاخص ارزیابى موفقیت یک فرد نیست. ولذا آن ها در حال حاضر مشغول تحقیق درباره هوش عاطفى، یا هوش هیجانى(2) افراد هستند. صاحب نظرانى که به بررسى و مطالعه علمى هوش عاطفى پرداختند، معتقدند، که این هوش مى تواند کاربردهاى زیادى در زندگى شغلى و خانوادگى، تعلیم و تربیت و سلامت روانى داشته باشد. از طرفى، محققان مدعى هستند که هوش عاطفى مى تواند بسیارى از مسائل و مشکلات زندگى بشر امروزى را حل و فصل نماید. هوش عاطفى، توانایى براى مدیریت اضطراب، کنترل تنش ها و انگیزه، امیدوارى و خوش بینى در مواجهه با موانع در راه رسیدن به هدف ،درک این که اطرافیان شما چه احساسى دارند و نیز مدیریت عواطف و احساسات در روابط و توانایى ترغیب و رهبرى دیگران بسیار مؤثر است.تعریف
مطرح شدن هوش عاطفى به سال 1985 بر مى گردد، زمانى که یک دانشجوى مقطع دکترى رشته هنر در یکى از دانشگاه هاى آمریکا پایان نامه اى را به اتمام رسانید که در آن هوش عاطفى را مطالعه کرده بود. سپس در سال 1990 دو استاد دانشگاه در آمریکا جان مایر و پیتر سالوى(3) دو مقاله در مورد هوش عاطفى نوشتند و پژوهش هاى خود را در این رابطه آغاز کردند. این دو دریافتند که برخى از افراد در شناخت احساسات خود و دیگران و حل مشکلات احساسى و عاطفى توانمندتر هستند .دانیل گلمن(4) در کتاب هوش عاطفى خود مى گوید: »هوش عاطفى مهارتى است که دارنده آن مى تواند از طریق خود آگاهى، روحیات خود را کنترل کند، از طریق خود مدیریتى آن را بهبود بخشد، از طریق همدلى، تاثیر آنها را درک کند و از طریق مدیریت روابط، به شیوه اى رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالا ببرد«. جان مایر و پیتر سالوى نیز در تعریف هوش عاطفى از آن بعنوان توانایى ارزیابى، بیان و تنظیم عاطفه خود و دیگران و استفاده کارآمد از آن استنباط مى کنند. بار آن نیز هوش عاطفى را توانایى هاى یک شخص در مواجهه با چالش هاى محیطى مى داند.
ابعاد هوش عاطفى
مایر، سالوى و دیوید کارسو، توصیف مبنایى خود را از هوش هیجانى، بر اساس نظریات گاردنر درباره استعدادهاى فردى قرار مى دهند و این توانایى ها را به پنج حیطه اصلى گسترش مى دهند، که عبارتند از:1. شناخت عواطف شخصى (خود آگاهى): تشخیص هر احساس، به همان صورتى که بروز مى کند، به همان میزان سنگ بناى هوش هیجانى است. توانایى نظارت بر احساسات در هر لحظه براى به دست آوردن بینش روان شناختى و ادراک خویشتن، نقشى تعیین کننده دارد. ناتوانى در تشخیص احساسات راستین، ما را به سردرگمى دچار مى کند. افرادى که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشترى دارند، بهتر مى توانند زندگى خویش را هدایت کنند.این افراد درباره احساسات واقعى خود در زمینه اتخاذ تصمیمات شخصى از انتخاب همسر آینده گرفته تا شغلى که بر مى گزینند، احساس اطمینان بیشترى دارند.
2. به کار بردن درست هیجان ها (قدرت تنظیم احساسات خود): توانایى اى است که بر حس خود آگاهى متکى مى باشد، که شامل ظرفیت شخص براى تسکین دادن خود، دور کردن اضطراب ها، افسردگى ها یا بى حوصلگى هاى متداول و پیامدهاى شکست در این مهارت عاطفى، است.افرادى که به لحاظ این توانایى ضعیف اند، دائماً با احساس نومیدى و افسردگى دست به گریبانند، در حالى که، افرادى که در آن مهارت زیادى دارند، با سرعت بسیار بیشترى مى توانند ناملایمات زندگى را پشت سر بگذارند.
3.برانگیختن خود: براى برانگیختن شخصى، تسلط بر نفس خود، و براى خلاق بودن، لازم است تا سکان رهبرى هیجان ها را در دست بگیرید تا بتوانید به هدف خود دست یابید.
4. شناخت عواطف دیگران: همدلى، توانایى دیگرى است، که بر خود آگاهى عاطفى متکى است.افرادى که از همدلى بیشترى برخوردار باشند، به علایم اجتماعى ظریفى که نشان دهنده نیازها یا خواسته هاى دیگران است توجه بیشترى نشان مى دهند.این توانایى آنان را در حرفه هایى که مستلزم مراقبت از دیگرانند، تدریس، فروش و مدیریت، موفق تر مى سازد.
5.حفظ ارتباطها: بخش عمده اى از هنر برقرارى ارتباطها، مهارت کنترل عواطف در دیگران است، مانند صلاحیت یا عدم صلاحیت اجتماعى و مهارت هاى خاصى که لازمه آن است. افرادى که در این مهارت ها توانایى زیادى دارند، در هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران باز مى گردد بخوبى عمل مى کنند.
البته افراد از نظر توانایى هاى خود در هر یک از این حیطه ها، با یکدیگر تفاوت دارند و ممکن است بعضى از ما مثلا در کنار آمدن با اضطراب هاى خود کاملا موفق باشیم، اما در تسکین دادن ناآرامى هاى دیگران چندان کار آمد نباشیم.
دانیل گلمن، هوش عاطفى را در قالب چهار عنصر زیر تعریف مى کند:
1- خود آگاهى(5): آیافرد مى تواند به طور صحیح احساسات خود را هر زمان که بروز مى کند تشخیص دهد؟ مثل خود آگاهى عاطفى، خود آگاهى صحیح از خود و نیز اعتماد به خود.
2- خود مدیریتى(6): آیافرد مى تواند احساسات خود را به سمت نتایج مثبت مدیریت کند؟ همانند:خود کنترلى عاطفى ، وظیفه شناسى یا وجدان کارى، سازگارى، انگیزه توفیق طلبى و نیز ابتکار عمل.
3- آگاهى اجتماعى(7): آیا فرد مى تواند به طور صحیح احساسات دیگران را هنگام رودررویى با آنها یا در حین کار با آنها تشخیص دهد؟
4- مدیریت روابط (مهارت هاى اجتماعى(8)): آیا فرد مى تواند رابطه خود با دیگران را به طور موثر و سازنده اى مدیریت کند و به سمت نتایج مثبت هدایت نماید. همانند پرورش دیگران، نفوذ، ارتباطات، همکارى وکارتیمى.
هوش عاطفى و هوش عقلى
هوش عاطفى و بهره هوشى ضد یکدیگر نیستند، بلکه با هم تفاوت دارند. على رغم عقیده رایج، افرادى که داراى بهره هوشى بالا و هشیارى عاطفى بسیار ضعیف (یا برعکس) باشند، نسبتا نادرند. گلمن در کتاب خود با عنوان هوش عاطفى (1995)به یک تحقیق اشاره مى کند که با استفاده از معیارى که کاملا شبیه بهره هوشى و شامل قابلیت هاى اساسى عاطفى و اجتماعى است، به مقایسه افرادى که بهره هوشى بالایى دارند و افرادى که داراى استعدادهاى عاطفى قوى هستند، پرداخته و تفاوت هاى آنان را مورد بررسى قرار داده است.فردى که فقط از نظر بهره هوشى (IQ ) در سطح بالا، ولى فاقد هوشیارى عاطفى است، تقریبا کاریکاتورى از یک آدم خردمند، در قلمرو ذهن چیره دست است، ولى در دنیاى شخصى خویش ضعیف. افرادى که از هوش عاطفى قوى برخوردارند، از نظر اجتماعى متعادل، شاد و سر زنده اند و هیچ گرایشى به ترس یا نگرانى ندارند و احساسات خود را به طور مستقیم بیان کرده و راجع به خود مثبت فکر مى کنند. آنان ظرفیت چشم گیرى براى تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقى دارند و در رابطه خود با دیگران بسیار دلسوز و با ملاحظه اند و از زندگى عاطفى غنى، سرشار و مناسبى برخوردارند. آنان هم چنین با خود، بسیار راحت برخورد مى کنند .گلمن، هم چنین از کشفیات جدیدى سخن مى گوید که هوش عاطفى بسیار موثرتر از هوش عقلى است. او در کتابش از تستى سخن مى گوید، که حدود 30 سال پیش انجام شده است. در این تحقیق، کودکان 4 ساله را جداگانه به دانشگاه استانفورد آمریکا و به اتاقى مى آوردند، در آنجا فرد مهربانى بود که به آنها شکلات مى داد و مى گفت که آنها مى توانند شکلات را همان لحظه بخورند یا این که صبر کنند تا او بر گردد و در آن صورت دو برابر شکلات بخورند. در فیلمى که از کودکان گرفته شد، آنها را در زمانى که تنها بودند نشان مى داد. برخى از آنها براى اینکه شکلات خوشمزه را نخورند خود را سرگرم کارهاى دیگر؛ مثل آواز خواندن و بستن چشم هایشان مى کردند. حدود یک سوم بچه ها لحظه اى که مرد اتاق را ترک مى کند، سریع شکلات را مى خورند. دو دهه دیگر، دوباره همان کودکان که حالا دیگر بزرگ شده اند دوباره جمع مى شوند و از آنها مجددا تست گرفته مى شود. تفاوت هاى اجتماعى و احساسى دو گروهى که سریع شکلات را خوردند و گروهى که براى دومین شکلات صبر کردند بسیار تعجب آور بود. گروه دوم قابلیت اجتماعى بیشترى نسبت به گروه اول داشتند، آنها بسیار کمتر دچار خشم، ترس و استرس مى شدند و هنگام فشار بر آنها دچار بى نظمى و اغتشاش ذهنى نمى شدند. به استقبال چالش ها و مشکلات مى رفتند و اعتماد به نفس داشتند، قابل اعتماد بودند، اما آنهایى که شکلات را سریع خوردند، از مشکلات زندگى دورى مى کردند، در برابر حوادث به راحتى متاثر و ناراحت مى شدند و خود را کم ارزش مى دانستند. بنا به اعتقاد گلمن تمام این وقایع به دلیل تصمیم گیرى در بخش احساسى مغز افراد است.
بنابراین، فردى که قابلیت هاى عاطفى بالایى دارد و از بخش احساسى مغز خود به خوبى بهره مى گیرد در مقایسه با فردى که هوش عقلى در سطح مشابه او دارد، اما فاقد هوشیارى لازم عاطفى است، در زندگى و ارتباطات خود موفق تر عمل مى کند، در مقابل استرس و مشکلات مقاوم است و ذهنى پویا در برابر چالش ها دارد. این امر اهمیت هوش عاطفى را در مقایسه با هوش عقلى نشان مى دهد.
مقایسه هوش عاطفى و عقلى
بهترین حوزه مناسب براى مقایسه هوش عاطفى و هوش عقلى محیط کار است؛ زیرا فرد در محیط کارخود علاوه بر توانمندى هاى علمى (که از هوش عقلى نتیجه مى شود) از قابلیت هاى عاطفى خود نیز استفاده مى کند. از این رو، در حوزه توسعه منابع انسانى در سازمان ها مفهوم هوش عاطفى به کار گرفته شده است تا به مهارت هاى عاطفى، علاوه بر قابلیت هاى تخصصى، توجه شود.بر اساس تحقیقات، هوش عقلى حداکثر 10 درصد بر عملکرد و موفقیت تأثیردارد (به خصوص در حوزه مدیریت)؛ البته تحقیقات رابرت امرلینگ و دانیل گلمن (2003) بیان مى کنند که هوش عقلى نسبت به هوش عاطفى پیش گوى بهترى براى کار و عملکرد علمى فرد است، اما زمانى که این سوال مطرح مى شود، که "آیا فرد مى تواند در کار خود بهترین باشد و یا مدیرى لایق باشد؟" در اینجا هوش عاطفى معیار بهترى است و هوش عقلى احتمالاً براى به دست آوردن این جواب کارایى کمترى دارد. گلمن در کتاب کار با هوش عاطفى ( 1998) بر نیاز به هوش عاطفى در محیط کار؛ یعنى محیطى که اغلب به عقل توجه مى شود تا قلب و احساسات، تمرکز مى کند. او معتقد است: نه تنها مدیران و رؤساى شرکت ها نیازمند هوش عاطفى هستند، بلکه هر کسى که در سازمان کار مى کند، نیازمند هوش عاطفى است.برخى کاربردهاى هوش عاطفى
1- ارتباط هوش عاطفى و رویدادهاى داراى فشار: افرادى که از هوش عاطفى بالا برخوردارند، بهتر مى توانند حوادثى را که بار فشار عصبى دارند و ناخوشایند هستند اداره کنند. برعکس، افرادى که از این نظر نمره پایینى دارند، در برابر حوادث مذکور واکنش هاى دلسرد کننده ترى از خود نشان مى دهند و بیشتر دچار ناامیدى مى گردند و ممکن است پیامدهاى ناگوار و منفى زیادى براى خود و دیگران ایجاد کنند. اما افراد داراى هوش عاطفى مطلوب، پاسخ هاى سازشى و انطباقى بیشترى نسبت به وقایع ناگوار و منفى از خود نشان مى دهند.2- ارتباط بین هوش عاطفى و خود شکوفایى: تحقیقات قابل توجهى در مورد ارتباط هوش عاطفى و خود شکوفایى انجام گرفته و به طور خلاصه بیان مى کند، که افرادى که هوش عاطفى آنها بالا است، بیشتر در جهت خود شکوفایى تلاش مى کنند. هم چنین، تاثیر هوش عاطفى در خود شکوفایى بیشتر از IQ است.
3- هوش عاطفى و پیشرفت شغلى: مدیریت عواطف؛ یعنى درک و اداره عواطف خود و دیگران. چگونگى مدیریت عواطف در محیط کار مى تواند تاثیر زیادى بر عملکرد و رضایت شغلى افراد دیگر داشته باشد. هم چنین مهارت هاى عاطفى و اجتماعى تاثیر مهمى بر احراز شغلى دارد، که طالب آن هستند.
اندازه گیرى هوش عاطفى
با توجه به تحقیقات زیادى که انجام شده است، ابزار متعددى براى اندازه گیرى هوش عاطفى وجود دارد. هم چنین، مقیاس هایى کلى براى شخصیت در دسترس هستند که خصائصى نظیر احترام به نفس، تسلط اجتماعى، مهارت هاى اجتماعى (همدلى) و خودشکوفایى را اندازه گیرى مى کنند.البته شما مى توانید، با جواب دادن به سوالات ذیل، اندازه گیرى سریعى از هوش عاطفى بخود داشته باشید.
1. آیا از احساسات خودتان آگاهى دقیق دارید؟
2. آیا مى توانید بدانید که دیگران چه احساساتى دارند، حتى اگر آن را بیان نکنند؟
3. آیا مى توانید در محیطهاى آشفته، به کار خود ادامه دهید؟
4. آیا هنگامى که از مشکلات دیگران باخبر مى شوید، احساس همدردى مى کنید؟
5. آیا هنگامى که عصبانى هستید، مى توانید احتیاجات خودتان را شناسایى کرده و خوب تصمیم گیرى کنید، به جاى این که موقعیت را بدتر و شدیدتر کنید؟
6. آیا مى توانید بر اهداف بلندمدت خود ثابت قدم باشید و از انجام کارهاى بدون فکر دورى کنید؟
7. آیا اگر آنچه که مى خواهید غیرممکن به نظر برسد، کماکان به تلاشتان ادامه مى دهید؟
8. آیا مى توانید از احساسات و عواطف تان براى تصمیم گیرى موفق در زندگى استفاده کنید؟
افراد داراى هوش عاطفى بالا، به این سوالات جواب بله مى دهند. باید به این نکته توجه داشت که خود ارزیابى مى تواند اندازه گیرى خوبى براى افراد داراى خودآگاهى باشد.
آموزش و تقویت هوش عاطفى
ریچارد بویاتزیس و همکارانش، فرایند 5 مرحله اى زیر را براى آموزش و تقویت هوش عاطفى معرفى کرده اند:1. مى خواهم چه کسى باشم؟ براى این منظور باید به این سؤال ها پاسخ بگویید: در آینده چه کارى انجام خواهم داد؟ کجا زندگى خواهم کرد؟ در این مرحله، افراد بهترین ارزش ها و بزرگ ترین آرمان هاى خود را در نظر مى گیرند و چگونگى وارد شدن این آرمان ها را در زندگى خود تشریح مى کنند.
2. اکنون چه کسى هستم؟ شیوه رهبرى خود را تحلیل کنید و به انتقادات، نگرشى صریح و آشکار داشته باشید. در مورد بازخوردهاى منفى عملکرد خود بیندیشید و از دوستان و نزدیکان خود بخواهید تا در مورد رفتار مثبت و منفى شما داورى کرده و براى توجیه آن، دلیل بیاورند. نکته مهم در این مرحله، اهمیت دادن به نقاط قوت و ضعف است.
3. چگونه به سوى وضعیت مطلوب پیشرفت کنیم؟ به محض این که دانستید مى خواهید چه کسى باشید و آن را با تلقى دیگران از خود مقایسه کردید، باید طرحى عملیاتى تهیه کنید. از زیردستان خود بازخوردى هفتگى در مورد نحوه عملکرد خود بخواهید. حداقل یک ساعت از فعالیت روزانه را به ثبت رفتار خود در دفتر وقایع روزانه اختصاص دهید. در کلاس هاى پویایى گروه شرکت کنید و از یکى از همکاران خود به عنوان مشاور و راهنماى غیررسمى استفاده کنید.
4. چگونه تغییر را پایدار سازیم؟ متوقف کردن عادت قدیمى و ملکه ذهن شدن رفتار جدید، نیازمند تکرار است. رفتار جدید باید آن قدر انجام شود تا در سطح یادگیرى ضمنى، آن را فراگرفته و بر آن مسلط شوید.
5. چه کسى مى تواند به من کمک کند؟ آخرین مرحله تقویت هوش عاطفى، تشکیل انجمنى از حامیان است. هوش عاطفى را نمى توان بدون کمک دیگران بهبود بخشید. ما نه تنها با دیگران تمرین مى کنیم، بلکه براى ایجاد محیطى ایمن که بتوان در آن تمرین کرد، به آنها متکى هستیم. شیریور(9) مدیر یکى از مؤسسات آموزش هوش عاطفى، الگوى 4 مرحله اى زیر را براى تقویت هوش عاطفى در رویارویى با مسائل و حل آنها مطرح کرده است:
1. موقعیت: در چه موقعیتى قرار داریم و چه احساسى در ما ایجاد شده است؟
2. انتخاب: براى خلاصى از این موقعیت یا مشکل، چند راه براى انتخاب داریم؟
3. نتیجه: هر یک از این انتخاب ها چه نتایجى براى ما دارد؟
4. راه حل: گزینش یکى از راه ها و اجراى آن.
الگوى فوق، درواقع دستور عملى براى کنترل احساسات و عواطف است، که با کمک به آن در رویارویى با مسایل، راه حل مؤثرى را مى توان اتخاذ کرد.
هدف از تقویت هوش عاطفى، آگاهى از احساسات و تربیت آن ها براى غلبه بر موانع زندگى است.اولین قدم براى افزایش هوش عاطفى، خودآگاهى است. خودآگاهى؛ یعنى شما چه احساسى دارید و چرا دچار آن احساس شده اید. اگرچه ممکن است این کار در بدو امر براى بعضى از افراد مشکل باشد، اما زمانى که فرد شروع به درک خود مى کند، مى تواند دیگر مهارت هاى احساسى اش را نیز توسعه دهد و در نهایت، به هوش عاطفى بالایى دست یابد.
منابع:
1.هوش عاطفى، گلمن، دانیل، 1379، مترجم: بلوچ، حمیدرضا، تهران، انتشارات جیحون.
2.هوش هیجانى و مدیریت در سازمان(مبانى نظرى، شیوه هاى آموزش و ابزارهاى سنجش)]، سبحانى نژاد، مهدى و یوزباشى، علیرضا، 1387، تهران، انتشارات یسطرون.
3. هوش هیجانى، برادبرى، تراویس، 1384، ترجمه مهدى گنجى، تهران، نشر ساوالان.
4.نقش هوش عاطفى در پیش گیرى و کنترل فشار روانى در سازمان، طاهره رهبر و محیا عاشورزاده.
5.هوش عاطفى، راهى به سوى تعالى عملکرد رهبرى و مدیریت، هادى خان محمدى.
6. salamat.ir
7. Emotional Intelligence :What is it، نانسى.کى.رکر، ترجمه: دلیلیان، آزاده.
پی نوشت ها :
1..Intelligence quotient
2..Emotional intelligence
3..peter Salovey ,John mayer
4..Daniel goleman
5..Self Awareness
6..Self Management
7..Social Awareness
8..Social Skills
9..Shiriver