اقلیتهای قومی و نژادی و مذهبی در عراق
به رغم اینکه آمارهای منتشر شده از سوی برخی از دولتها در زمینه درصد جمعیتی اقوام و اقلیتهای تابعه خود که به نحوی با دولت مرکزی مشکلات اجتماعی و سیاسی دارند، تا حدی رنگ و بوی سیاسی به خود گرفته است، براساس آمارهای رسمی و غیر رسمی، جمعیت عراق در سال 1995 چیزی بالغ بر پانزده تا شانزده میلیون نفر بوده که از این تعداد، 97 درصد مسلمان و 3 درصد مسیحی، یهودی و آشوری هستند مجله Middle east ترکیب قومی، مذهبی عراق را طبق جدیدترین آمار خود این گونه بیان میکند که درصد آنها با دوره جنگ ایران و عراق تفاوت چندانی ندارد.جمعیت عرب در عراق به دو دسته شیعه و سنی تقسیم میشوند که شیعیان این کشور حدود 60 تا 65 درصد را شامل میشوند و همواره، برای دولت مرکزی مشکلساز بودهاند. مسیحیان نیز چیزی در حدود 3 درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند که گروههای کوچکتر مسیحی چون ارتدوکسها، کاتولیکهای سوری، ارمنی، ارتدوکسهای یونانی و آسوریها را شامل میشوند. در این نوشته، به دلیل اهمیت شیعیان در عراق از پرداختن به تاریخچه سیاسی سایر اقلیتها پرهیز میشود و از آنجا که، به نقش و جایگاه کردها در جنگ ایران و عراق نیز در مقاله جداگانهای پرداخته شده است، (9) تنها به مرور گذرایی بر تاریخچه سیاسی و مشکلات اقلیت کرد و با دولت مرکزی در چند دهه گذشته بسنده میکنیم و در ادامه، به نقش و جایگاه شیعیان در جنگ ایران و عراق میپردازیم.
کردها
کردستان عراق در جغرافیای مناطق کردنشین خاورمیانه موقعیتی مرکزی و جنوبی دارد. این بخش حلقه پیوند بین کردستان ترکیه، کردستان ایران و نواحی کردنشین سوریه است. جمعیت مناطق کردنشین عراق، که در سال 1965 از سوی مقامات رسمی بغداد اعلام شد، حدود 26 درصد کل جمعیت عراق است. طبق این سرشماری، جمعیت کل عراق 8261000 نفر و جمعیت مناطق کردنشین حدود 2147860 نفر برآورده شد. در واقع، طبق جدیدترین برآورد رسمی، کردهای عراق بیش از 28 درصد کل جمعیت و در حدود 17 درصد مساحت این کشور را در اختیار دارند. (10) بزرگترین شهر این منطقه کرکوک است که یکی از مهمترین مراکز نفتی عراق محسوب میشود. البته، باید یادآور شد که تعداد زیادی ترک نیز در این شهر زندگی میکنند که از نظر ریشه نژادی با ترکهای ترکیه هم نژادند. اردبیل و سلیمانیه از شهرهای بزرگ دیگر کردستان عراق میباشند که مراکز عمده قدرت سیاسی دو حزب عمده در شمال عراق محسوب میشوند.مسئله کردها در عراق با تاریخ سیاسی این کشور همزاد است، یعنی از همان آغاز شکلگیری عراق، جنگ و ستیزه میان کردها و دولت مرکزی شروع شده و همچنان نیز ادامه دارد. تاریخ سیاسی این گروه را در عراق میتوان به سه دوره 1975 - 1925 1925 - 1915؛ و 1991 - 1980 تقسیم کرد. (11)
آنها تا پیش از کودتای 1958 عبدالکریم قاسم و ایجاد جمهوری عراق، عملا خود مختار بودند، اما پس از این کودتا و تلاش بغداد برای کنترل بر مناطق کردنشین، رویارویی میان کردها و دولت مرکزی جدیتر شد. در سال 1947، کردها برای سازماندهی بهتر مبارزه با دولت مرکزی، به منظور کسب خود مختاری، حزب دموکرات کردستان عراق به رهبری ملامصطفی بارزانی را بنیان نهادند تا سرانجام، دولت عراق پس از مدتها جنگ و درگیری با کردها نوعی خود مختاری را به آنها اعطا کرد که البته، این خود مختاری دیری نپایید و به بحران دیگری تبدیل شد و با قطع حمایتهای دولت ایران به عنوان مدافع کردهای عراق، این گروه به سختی شکست خورد و بارزانی نیز با نیروهای خود به ایران پناهنده شد.
با کنارهگیری حسن البکر و به دنبال آن، روی کار آمدن صدام حسین در سال 1979 و شدت یافتن فعالیتهای امنیتی و پلیسی، کردهای این کشور تحت فشار بیشتری قرار گرفتند و اغلب آنها یا از کشور متواری شدند یا خود را به نیروهای دولتی تسلیم کردند. از سوی دیگر، صدام نیز سیاست اسکان اجباری، سرکوب و ادغام را در مناطق کردنشین به اجرا در آورد و پس از مدتی، با نفوذ در میان آنها، اختلاف شدیدی را میان دو حزب اتحادیه میهنی و حزب دموکرات شعلهور کرد که تبعات آن هنوز نیز پابرجاست.
ضعف بنیه مالی و دفاعی کردها، خیانت کشورهای خارجی، اختلاف میان کردها و بر سر چگونگی ادامه مبارزه، ضعف شدید اقتصادی خانوادهها و خرابیهای زیاد ناشی از جنگ از جمله عواملی بودند که سیطره صدام را بر مناطق کردنشین کاملتر کردند، به طوری که طی سالهای دهه 1980، وی آرامش کاذبی را در منطقه شمال عراق پدید آورده بود، با این حال، کردها همواره بر احقاق حقوق خود اصرار داشتند و از کوچکترین فرصت، برای تأمین آن بهره میبردند.
در طول جنگ ایران و عراق نیز، صدام توانست با استفاده از ترفندهای مختلف تا حدی موافقت برخی از آنها را جلب کند. (12)
در مجموع، باید گفت که شرایط حاکم بر جامعه عراق در طول حاکمیت صدام به دلیل وجود میلیتاریسم بعثی و سرکوب شدید حرکتهای قومی و مذهبی در داخل، مجال مخالفت چندانی را به اقلیتی ناراضی چون کردها نداد؛ موضوعی که باعث شد تا زمان جنگ خلیجفارس و ائتلاف جهانی علیه صدام، گروههای داخلی مخالف صدام نتوانند واکنشی را از خود نشان دهند. به عبارتی، بحران داخلی موجود در جامعه عراق به نوعی همانند یک بغض ریشهدار باقی مانده بود که بعدها، با انتفاضه مردم عراق علیه صدام آشکار شد. کردهای عراق بر خلاف دیگر اقلیتهای این کشور، با دولت مرکزی اختلافات بسیار عمیقتری داشته و در اغلب موارد، از گرایشهای گریز از مرکز برخوردار بودهاند. از طرف دیگر نیز، همواره، دولت مرکزی نگاهی امنیتی به منطقه شمال داشته است. در جنگ ایران و عراق، با توجه به اختلافات میان دولت بغداد و کردها، دو حزب دموکرات و اتحادیه میهنی بنابر اختلافات درونی و منافع حزبی خود، رویکردهای مختلفی داشتند. توجه نیروهای ایرانی در نیمه دوم جنگ به مناطق غرب و شمال غربی و گشودن جبهه غرب، به تدریج، ارتباط با کردها و نقش آنها را در جنگ ملموستر کرد. تا پیش از گشودن جبهه غرب، نیروهای عراقی، به دلیل حضور مبارزان کرد در منطقه شمال عراق میکوشیدند تا از هر گونه عملیات یا اقدام نظامی در این منطقه پرهیز کنند و صرفا به جز برخی از برخوردهای کوچک یا استقرار گروههایی برای شناسایی یا عملیاتهای موقت، اقدام خاص دیگری انجام نمیدادند.
نیروهای ایرانی نیز به دلیل حساسیت جبهه جنوب و تمرکز اغلب نیروها در این منطقه و برخی از نگرانیهای امنیتی در جبهه غرب تا سالهای پایانی جنگ نسبت به گشودن این جبهه اقدام نکردند، اما با تغییر استراتژی جنگی ایران و تشکیل قرارگاه رمضان در جبهه غربی، اهمیت ارتباط با نیروهای مخالف کردی در شمال عراق آشکار شد. کردها با داشتن انگیزهای، چون مبارزه با رژیم صدام و وجود برخی از علقههای فرهنگی، زبانی و تاریخی با ایرانیان تمایل بیشتری به همکاری با نیروهای ایرانی داشتند. البته، یادآوری این نکته نیز ضروری است که به رغم همکاری برخی از احزاب و گروههای عراقی با نیروهای ایرانی، در مواردی نیز، این احزاب و گروهها تحت تأثیر منافع حزبی و گروهی یا علایق سیاسی و ژئوپلیتیکی یا به عبارتی، علقههای ملی در چهارچوب مرزهای عراق به مقابله با نیروهای ایرانی میپرداختند.(13) با وجود این، در بیشتر موارد، کردها در عملیاتهای مختلف و پیشروی نیروهای ایران نقش بسزایی داشتند. (14)
شیعیان عراق و جنگ ایران و عراق
شیعیان عراق چه از نظر جمعیت و چه از نظر پیشبرد ایدئولوژی مهمترین گروه عراق میباشند و حدود 60 تا 65 درصد از 22 میلیون نفر جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. از نظر نژادی، اکثریت آنها عرب هستند. البته، تعداد اندکی شیعه کرد، ترکمن و عرب ایران الاصل نیز در میان آنها وجود دارند.با وجود اینکه در عراق، شیعیان در اکثرت مطلق هستند. اما از زمان تشکیل دولت عراق، سنیها بر این کشور سیطره داشتهاند و اکنون نیز، نزدیک به سه دهه است که گروهی سنی مذهب به رهبری صدام حسین حکومت را در عراق در دست گرفتهاند. حاکمان بعثی در سرکوب شدید و انسداد سیاسی و فرهنگی علیه شیعیان باعث شد تا به تدریج، از اواخر دهه 70، به صورت گروهی عراق را به قصد اسکان در کشورهای ایران، سوریه، بریتانیا و کشورهای اروپایی ترک کنند. باید یادآور شد که در حال حاضر، شیعیان عراق به منزله یکی از گروههای اپوزیسیون در بحران کنونی این کشور مطرح هستند که پرداختن به این مطلب خارج از موضوع نوشته حاضر است. در اینجا، برای درک بهتر جایگاه و نقش شیعیان در عراق و چگونگی ایفای نقش آنها در جنگ ایران و عراق، به جایگاه آنها در ساختار سیاسی عراق میپردازیم و در ادامه، علل عدم حمایت اکثریت شیعه در جنگ ایران و عراق از نیروهای ایرانی را مورد بررسی قرار میدهیم.
پس از اشغال عراق از سوی انگلستان، نخست، شیعیان به امید رهایی از ظلم و ستم اهل تسنن ترکیه از این قضیه استقبال کردند، اما پس از مدتی، در سال 1989، تحت رهبری محمدتقی شیرازی و ابوالحسن اصفهانی به مبارزه علیه انگلیسیها پرداختند؛ اقدامی که سرانجام، به اخراج علمای سیاسی از عراق منجر شد. روحانیون شیعه با فتواهای متعدد خود میکوشیدند تا مسلمانان را از انتخاب یک حاکم غیر مسلمان برای حکومت بر عراق بازدارند؛ موضوعی که محدودیتهای زیادی را برای مبارزات سیاسی شیعیان پدید آورد و حتی وقفهای را در فعالیتهای سیاسی آنان ایجاد کرد. (15)
مخالفت شیعیان، گرایشی درون سیستمی داشت و آنان صرفا، داوطلب مشارکت در تعیین سرنوشت خود در داخل نظام سیاسی عراق بودند، امام به رغم این موضوع، دولت عراق همواره از دسترسی آنان به قدرت جلوگیری میکرد.
در واقع، دو عامل را میتوان در این امر دخیل دانست:
1)نقش کادر اداری تربیت شده در عثمانی؛ و
2)حکم جهاد علمای شیعه بر ضد انگلیسها در سال 1915.
با آغاز و شکلگیری نظام سیاسی جدید و ساختار نوین حکومت در عراق شیعیان کوشیدند با حضور در امور آموزشی حقی را در نظام سیاسی عراق برای خود در نظر گیرند، اما به دلیل اینکه برخی از مراجع شیعه استخدام در ادارات دولتی و پذیرفتن مناصب سیاسی را مکروه اعلام کرده بودند، حضور شیعیان در ادارات دولتی ضعیف بود. (16) البته، عوامل مختلفی در عدم مقاومت اولیه شیعیان در مقابل ساختار سیاسی جدید عراق دخالت داشتند که مهمترین آنها عبارت بودند از:
1)کاهش تهدید اکثریت سنی، از نظر استقلال عراق از عثمانی؛
2)سیاست مدارای شیعیان از نظر خطر تجدید حمله وهابیون؛ و
3)تعارض و دشمنی مشترک خاندان هاشمی و شیعیان با سعودیهای وهابی.
مخالفت شیعیان از زمان قیام 1920 تا قیام 1935، با وجود ناکامیهای متعدد، بیهوده و بینتیجه نبود. حکومتهای مختلف بعدی به نسبتهای متفاوت به خواستهها و فشارهای شیعیان برای برخورداری از قدرت سیاسی تن دادند و بدینترتیب، شمار شیعیان در حکومت، مجلس سنا و دستگاه اداری، اندک اندک رو به فزونی نهاد. علت اصلی آن را افزون بر رفع پارهای از محدودیتهای سیاسی از جانب دولت، میتوان ظهور نخبگان و دانش آموختگان شیعی مذهب دانست. البته،بعدها، با تشکیل حزب الدعوه موقعیت و جایگاه سیاسی شیعیان مستحکمتر نیز شد. (17)
در دوران نخست وزیری عبدالسلام؛ و برادرش، عبدالرحمان عارف، عبدالکریم قاسم، حسن البکر فضای حاکم بر عراق به گونهای بود که گروههای شیعی توانایی انجام فعالیتهای سیاسی گسترده و انسجام گروههای سیاسی را نداشتند؛ موضوعی که در دوران به قدرت رسیدن حزب بعث به رهبری صدام حسین، به اوج خود رسید. در اوایل دهه 70، رژیم، عراق دست کم، 41 روحانی از جمله محمدباقر صدر و خواهرش بنت الهدی را از سر راه برداشت.
زمانی که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، رژیم صدام محدودیتهای زیادی را برای گروههای شیعی در عراق به وجود آورد، به طوری که عضویت در حزب الدعوه به منزله یک جرم بزرگ تلقی میشد. افزون بر آن، رژیم صدام رعب و وحشت مضاعفی را در میان شیعیان گسترش داد و بسیاری از افراد سرشناس را بازداشت یا تبعید کرد. به عبارت بهتر، پس از انقلاب ایران، فضای موجود در عراق بسیار متزلزل و ناامن بود و در نهایت نیز، انزجار عموم شیعیان را از اقلیت سنی حاکم بر عراق برانگیخت.
پیروزی انقلاب اسلامی خوشبینیهای را در میان جنبش اسلامی، به ویژه احزاب و گروههای شیعی به دنبال داشت؛ موضوعی که افزایش تنش میان حزبالدعوه و حکومت مرکزی عراق را موجب شد. با آغاز جنگ ایران و عراق، عوامل اساسی و متعددی دست به دست هم دادند تا موضعگیری حزب الدعوه را نسبت به جنگ دو کشور مشخص کنند که از عمدهترین آنها میتوان به سیاستهای اتخاذ شده و از جانب دولت مرکزی عراق در قبال شیعیان؛ شامل سرکوب، قلع و قمع، بازداشت و اعدامهای پیاپی سران، اعضا و طرفداران حزب مزبور؛ و تصمیم نهایی رژیم صدام مبنی بر ریشه کن کردن جریانهای شیعی از جمله حزب الدعوه اسلامی (18) اشاره کرد. طی جنگ ایران و عراق، حزب الدعوه دوشادوش نیروهای ایرانی با عراقیها به مبارزه پرداخت و حتی در این زمینه، اختلافاتی نیز با دیگر گروههای شیعی عراق پیدا کرد.
درباره موضع و دیدگاه شیعیان در طی جنگ ایران و عراق این پرسش مطرح است که چرا به رغم دیدگاه و نگرش ایران و نیروهای این کشور نسبت به همکاری گروههای شیعی عراقی در جنگ علیه عراق، اکثریت شیعیان این اقدام را تأیید نکردند و حتی در مقابل نیروهای ایرانی به جنگ پرداختند. به عبارت بهتر، ایران در نخستین روزهای جنگ، بر این باور بود که احتمالا، از جانب اکثریت جامعه شیعی عراق حمایت خواهد شد، اما به جز گروه اندکی از شیعیان، نه تنها حمایت چندانی از نیروهای ایران به عمل نیامد، بلکه با آنها مقابله نیز شد.
با آغاز جنگ، شیعیان عراق با گزینههای دشواری روبه رو بودند. از یکسو مسائل مذهبی و ایدئولوژیک و از طرف دیگر، عرق ملی و ناسیونالیسم عربی تعارضی را در میان گروههای مختلف شیعی پدید آورده بود. (19) هر چند گروههایی از شیعیان که یا از عراق رانده شده یا گریخته و به ایران پناه آورده بودند، دولت عراق را به عنوان آغازگر جنگ محکوم کردند و حتی مانند حزب الدعوه به حمایت از نیروهای ایرانی به جبهههای نبرد شتافتند، اما گروههای دیگری از شیعیان، که در داخل عراق قرار داشتند، بیشتر ماهیت ناسیونالیستی جنگ را مورد توجه قرار دادند و از دولت متبوع خود حمایت کردند. البته، باید یادآور شد که با آغاز دهه 50، شیعیان عراق براساس ایدئولوژیهای مختلف و متباین، که در محافل شیعی رخنه کرده بود، به چند دستگی دچار شده بودند؛ شکافهایی که با وقوع جنگ بین ایران و عراق عمیقتر و به اختلافات عمده بین طرفداران ملی گرایان مذهبی و مذهبیون منجر شد. عمدهترین دلیل این امر را میتوان پایبندی و احساس تعلق و اعتقاد شیعیان به عنصر عربیت و ناسیونالیسم عربی دانست. در مجموع، با توجه به آنچه گفته شد از عمدهترین دلایل عدم حمایت گروههای شیعی از نیروهای ایرانی در جنگ با عراق میتوان به چند مورد اشاره کرد:
1) شکاف میان گروههای شیعی (طرفداران ملی مذهبی و مذهبیون)؛
2) جو و فضای ناامن و رعب و وحشت در جامعه عراقی (ترس و هراس در جامعه شیعی)؛
3) برتری دادن ناسیونالیسم بر عامل ایدئولوژیک؛ و
4) تبلیغات گسترده رسانههای جمعی عراق و تأکید بر عامل عربی و عراقی بودن گروههای شیعی و برجسته کردن اختلافات با ایرانیان.
نتیجه گیری
در عراق، افزون بر کردها، اقلیتهای دیگری، مانند ترکمنها، آشوریها و پیروان سایر ادیان و مذاهب دیگر نیز وجود دارند که به دلیل جمعیت اندک و میزان اثر گذاری ناچیزشان بر تحولات عراق، از اهمیت چندانی برخوردار نیستند. ترکمنهای عراق، که به شدت تحت حمایت کشور ترکیه قرار دارند، با جمعیت 2 درصدی خود سهم ناچیزی در جنگ داشتند، اما در مجموع، میتوان گفت به دلیل داشتن عرق ملی و احساس وطن دوستی با سایر گروههای عراقی در این جنگ شرکت کردند. از طرفی هم، نبود اشتراکات ایدئولوژیک و ملی با ایرانیان دلیل دیگری بود تا اقلیتهای، مانند ترکمنها و آشوریها به عنوان نیروهای عراقی در مقابل نیروهای ایرانی مقاومت کنند.در عراق دهه 80، ایدئولوژی و تعلقات دینی در مقابل برخی از خواستههای ملی و قومی رنگ باخت. برتری ناسیونالیسم بر وفاداریهای ایدئولوژیک در مواردی که کلیت عناصر تشکیل دهنده ملت در خطر باشد، محسوس است و در تحولات جهانی و رخدادهای سیاسی، سابقهای بس طولانی دارد. برای نمونه، در جنگ جهانی دوم، شوروی بر این باور بود که نیروهای کمونیستی و کارگران آلمانی در جنگ با هیتلر علیه نیروهای روسی متحد خواهند شد، اما نه تنها این امر محقق نشد، بلکه همان کارگران و کمونیستهای آلمانی در مقابل سربازان روسی مقاومت کردند. در جنگ ایران و عراق نیز، ایران قصد داشت با تأکید بر مبانی دینی و ایدئولوژیک، شیعیان عراق را به سمت اهداف و مواضع خود نزدیکتر کند، اما اکثریت شیعیان با اولویت بخشیدن به ملیت عراقی مسائل ایدئولوژیک را نادیده گرفتند. البته، باید اذعان کرد که عوامل متعدد دیگری نیز در این امر دخیل بودند که پیش از این، به آنها اشاره شد.
اقلیتهای دیگری مانند کردها نیز گاهی با موضعگیریهای متفاوت به عنوان متحد و دوست با نیروهای ایرانی همکاری میکردند و در برخی از موارد نیز، علیه آنها وارد عمل میشدند که البته در این امر نیز، عوامل مختلفی دخیل بودند، اما در مجموع، باید گفت که ساختار قومی عراق به رغم آنکه مانع از شکلگیری وحدت ملی و انسجام درونی بود، خود به عاملی برای آغاز جنگ با هدف ایجاد اتحاد و انسجام در درون، در اثر وجود دشمن مشترک خارجی تبدیل شد و رژیم حاکم بر عراق کوشید تا در طول جنگ، با تأکید بر جنبهها و نمادهای ملی از میزان شکافهای قومی عراق بکاهد و مبانی دولت ملی را تقویت کند.
پینوشتها:
9. به مقاله رابطه ایران با کردهای عراق، در شماره اول فصلنامه نگین ایران مراجعه کنید.
10. www.Area Studies/Middle East (Iraq). Com.
11. از سال 1991، کردهای عراق به صورت نیمه خود مختار و در منطقه امن شمال این کشور از حاکمیت دولت بغداد خارج شدهاند و تحت نظارت سازمان ملل، امریکا و انگلستان قرار دارند..
12. حزب دموکرات و اتحادیه میهنی هر از چند گاهی، با نیروهای عراقی متحد میشدند و با دخالت نیروهای اپوزیسیون کردستان ایران تهدیدهای امنیتی را علیه نیروهای ایجاد میکردند..
13. نیروهای ایرانی اغلب از جانب کردهای مخالف ایرانی که در عراق مستقر بودند تهدید میشدند و گاه نیز با اتحاد کردهای عراق و احزاب کرد مخالف ایران اقداماتی علیه نیروهای ایرانی صورت میگرفت.
14. برای توجه به نقش و جایگاه کردهای عراق در جنگ ایران و عراق در مقالهای تحت همین عنوان که در شماره پیشین فصلنامه چاپ شده است، مراجعه شود..
15. Graham E.Fuller and Rend Rahim Frank. The Arab Shii, The forgotten muslims, Macmillan Press, 1999, PP 94, 96..
16. Ibid P. 99.
17. سید حسین سیفزاده؛ عراق، ساختارها و فرآیند گرایشات سیاسی؛ تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ 1379، ص 82..
18. یدا... احمدی ملایری (مترجم) حزب الدعوه اسلامی؛ تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات اندیشه سازان نور، 1381.
19. Graham E. Fuller. Op.Cit.P 101.
/ج