صوفیه ی ایرانی و شعر عرب
گر چه اشعار بسیار دلکش و غرا و شیوائی که صوفیان فارسی زبان ایرانی به عربی سروده اند زینت بخش صفحات کتب ادب و تاریخ و سیر است، با این همه بنده ادعا نمی کنم که در هیچ ادبیات عرب، کسی از صوفیه ی ایرانی به نام شاعر معرفی شده باشد. اما از بسیاری از قدمای صوفیه ی ایرانی امثال ابراهیم بن ادهم و عبدالله بن مبارک اشعار بسیاری در دست است. از قرن سوم به بعد که صوفیه تبرز و تعین بیشتری در تمدن اسلامی یافته اند آثار آنان به اشعار نغزی که بیشتر آن سروده ی خود آنان است مزین است. ابونصر سراج در لمع بابی را به اشعاری که خود صوفیه در معانی احوال و اشارات خویش سروده اند اختصاص داده و قریب یک صد بیت از اشعار جنید و شبلی و ابوعلی رودباری و یحیی بن معاذ و سهل بن عبدالله و بشر حافی را در آن نقل می کند.علاوه بر کتب عربی، مذکور در بحث درباره ی نثر، در کتب فارسی، امثال کشف الاسرار و طبقات خواجه عبدالله و اسرار التوحید وشد الازار و مصباح الهدایه و نفحات الانس نیز اشعار عربی فراوان از صوفیان ایرانی نقل شده است و نیز در کتب تاریخ و طبقات و تراجم سیر عربی. اشعار عربی صوفیان ایرانی نیز از قدیمترین ایام تا زمان مؤلف هر کتاب آورده شده است. مثلاً ذهبی در سیر اعلام النبلاء در ضمن شرح حال عبدالله بن مبارک هشتاد و سه بیت از اشعار او را به صورت مقطوعات یا مفردات می آورد و ابن عساکر، که در تاریخ دمشق در شرح حال ابراهیم بن ادهم تفصیل فراوانی قائل شده است، ابیات چندی از او را نیز نقل می کند یا ابن قیم حنبلی در روضه المحبین ابیات متعددی را از صوفیان ایرانی ذکر می فرماید.
اما دو تن از صوفیان یعنی حلاج شیرازی و ابوبکر شبلی سمرقندی الاصل ولی بغدادی المنشاء به شاعری نیز شهر یافته اند و از حلاج قطعاً دیوان مسلم و کاملی در دست بوده و لا اقل در قرن پنجم آن دیوان در نزد ابی عبدالرحمن سلمی موجود بوده است.امام قشیری در الرساله می فرماید که « پدر زنم ابوعلی دقاق بمن امر فرمود که به خانه سلمی بروم و آن مجلد کتاب کوچکی که جلدی سرخ رنگ دارد و دیوان حلاج است ازو بستانم و برای او بیاورم.» و سلمی دیوان حلاج را به شرطی به قشیری می دهد که آنرا زود باز پس آورد چرا که سلمی آن را در دست مطالعه داشت و ابیاتی از آن را در کتاب خویش نقل می کرده است.(1)
البته شعر شبلی که متولد در عراق عرب است با شعر حلاج تفاوت فراوان دارد و گویا حلاج بیشتر به دیدار دلدار می اندیشیده است تا به قافیه، و از اینروست که شعر شبلی از ملاحت و حلاوت بیشتر برخوردار است و ناگفته نماند که دیوانی که از حلاج به همت مرحوم ماسینیون فراهم آمده و یا اشعاری که به نام شبلی و به عنوان دیوان او توسط آقای دکتر کامل مصطفی الشیبی در بغداد گرد آوری شده است هیچکدام به اصطلاح منطقیان جامع و مانع نیست زیرا نه شامل همه ی اشعار حلاج و شبلی است و نه هر چه در این دیوان است از حلاج و شبلی ترتیب و تدوین دیوان و مجموعه ی کامل و صحیحی از این دو شاعر نامدار صوفی هم چنان در گرو همت ادبای محقق باقی مانده است. و نیز ابوالحسن بغوی خراسانی (معروف به نوری)اشعار نغز بسیاری در کتب تصوف موجود است که می توان با جمع آوری آن دیوان مستقلی را از او ترتیب داد.
از مهمترین صوفیان ایرانی قرون بعدی که به عربی شعر سروده اند باید از قشیری و عین القضاه همدانی و شهاب الدین سهروردی صاحب عوارف نام برد.از قشیری تک بیت ها و اشعار و مقطوعات فراوان در لطائف الاشارات خود او و در طبقات ابن ملقن و تواریخ ثبت شده است و از سهروردی نیز در طبقات ابن ملقن اشعار شیوائی نقل شده است.
وزن رباعی در شعر عرب
تأثیر و نفوذ فراوانی که شعر صوفیانه ی فارسی در شعر عرب گذارده است مرتبط با پیدایش و رواج وزن «رباعی»در آن است، قطع نظر از آنکه وزن رباعی اصلاً از اوزان ترانه ی ایرانی باشد یا آنکه از یونان به ایران سرایت کرده باشد.(2)مسلم است که تا پیش از آنکه بزرگترین شاعر صوفی عرب یعنی ابن فارض حموی مصری رباعی بسراید هیچ شاعر عربی رباعی نسروده است.البته پیش از ابن فارض شعرای مغرب (اندلس)و مصر با الهام از اوزان اندلسی به سرودن موشحات و زجل پرداخته بودند و حتی وزن «دوبیتی» با همین لفظ فارسی «دو بیت»یا «دو بیتی» در اشعار پیش از ابن فارض بسیار موجود است. اما رباعی را اولین بار در عرب ابن فارض سروده است و او بی شک آنرا از صوفیه ی ایرانی و تصوف شرقی و نحوه ی برگذاری مجالس سماعی که آنان داشته اند و یا از طریق سالکان و شیوخ و اقطاب ایرانی، که در ممالک عربی به سیر و سیاحت و زیارت اماکن متبرکه می پرداخته اند، الهام گرفته است. زیرا می دانیم که صوفیه ی ایرانی عموماً، و صوفیان خراسانی خصوصاً، در مجالس سماع ترانه و رباعیات و دو بیتی می خوانده و می شنیده اند و قوالان و غزلخوانان و یا خود صوفیان با ترنم و تغنی اشعار و رباعیات صوفیان را به وجد و حال می آورده اند و ظاهراً از قرن چهارم و پنجم به بعد این مسأله امری رایج بوده است. سلمی در شرح حال ابی العباس ابن مسروق طوسی می فرماید:« درباره سماع رباعیات از و پرسیدند، فرمود:«... سماع رباعیات را جز به آنان که برون و درونشان راست است و دلی نیرومند و دانشی تمام دارند، بر دیگران روا نمی بینم.»(3)و از طریق همین قول و غزل ها و ترانه ها و دو بیتی ها و رباعیاتی که خواجه عبدالله انصاری و ابوسعید ابوالخیر و بابا طاهر و عین القضاه و امثال آنان سروده بودند ابن فارض (576-632 ه)رباعیات دلکش و کلاً صوفیانه خود را سروده است. پس از ابن فارض است که دیگر شاعران عرب به سرودن رباعی توجه کرده اند به طوری که در قرن هفتم دیگر رباعی در شعر عرب وزنی رایج و امری شایع بوده است.تفاسیر صوفیانه
از تجلیات دیگر صوفیه ی ایرانی در ادب عرب که نباید ناگفته بماند- زیرا که صوفیان ایرانی مبتکر آنند- تألیف تفاسیر کلام الله مجید بنابر ذوق عرفانی و مشرب صوفیانه و تفرس به تأویلات لطیفه ی عارفانه ای است که صوفیان ایرانی آنرا به ادب عرب تقدیم داشته اند و بسیاری از این تفاسیر آیتی از بلاغت و مظهر کاملی از ذوق و ظرافت و رقت و لطافت است. غالب عبارات زیبائی که در «النوبه الثالثه»هر بخش از تفسیر کشف الاسرار میبدی معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری آمده، و مقصور بر تأویلات صوفیانه است، متخذ و منقول از تفسیر لطائف الاشارات امام قشیری می باشد که حدود بیست سال پیش از خواجه به رحمت الهی و اصل شده است. قشیری نیز قطعاً به کتاب حقائق التفسیر استاد بزرگوار خود ابی عبدالرحمن سلمی نظر داشته است.این تفسیر مهم ظاهراً تا کنون به چاپ نرسیده است.البته بعضی از فقها بر این تفسیر سلمی بی ایراد و اعتراض نبوده اند و تا آنجا که این نا چیز اطلاع دارد صوفیه ی ایرانی پیش از همه و بیش از همه ی صوفیان به تألیف تفاسیر قرآن مجید پرداخته اند و شاید اساساً تفسیر کاملی از قرآن از صوفیه ی عرب در قرون سوم تا ششم نشان نداشته باشیم.قدیم ترین تفسیر صوفیانه همانست که سهل بن عبدالله ششتری (237ه)بر آیه ی شریفه ی بسم الله الرحمن الرحیم و سروه ی مبارکه ی فاتحه الکتاب نگاشته بوده است و پس از او به ترتیب اهمیت این کسان تا قرن هفتم به تألیف تفاسیر صوفیانه اقدام فرموده اند:
1-محمد بن علی حکیم ترمذی، که اکنون فقط بخش هائی از تفسیر او در نوادر الاصول یا المسائل المکنونه او در دست است؛
2-ابوبکر محمد بن موسی الفرغانی (متوفای 321ه)؛
3-حقائق التفسیر سلمی که مخطوطات معدودی از آن در عالم موجود است؛
4-لطائف الاشارات قشیری که بحمدالله تعالی قریب سی سال پیش در سه مجلد بزرگ در مصر چاپ شده و افسوس که اغلاط فراوان در آن راه یافته است؛
5-حقائق الاشارات عین القضاه همدانی؛ و
6-دو تفسیر لطائف البیان فی تفسیر القرآن و عرائس البیان فی حقائق القرآن شیخ شطاح روزبهان بقلی شیرازی (متوفای 606)که مخطوطات آن موجود است.
در پایان باید به یکی از عظیم ترین مواریث فرهنگی و ادبی تصوف ایرانی یعنی کتاب گرانمایه ی بلند پایه ی حلیه الاولیاء حافظ ابی نعیم اصفهانی (متوفای 403)پرداخت.این محدث جلیل القدر و صوفی بلند مرتبه ی ایرانی در تألیف منیف خود که بالغ بر چهار هزار صفحه است و مفصل ترین طبقات الصوفیه به شمار می آید علاوه بر آن که شرح حال و نقل اقوال هفتصد و بیست و سه تن از صوفیه ی رحمه الله علیهم اجمعین را تا زمان خود بیان می نماید، احادیث نبوی و آثار و اخبار فراوانی را مسنداً و بر سیاق کتب حدیث نیز نقل می فرماید بطوری که برای فهرست احادیث نبوی وارده در آن یکی از دانشمندان کتاب مستقلی به نام البغیه فی ترتیب احادیث الحیله ترتیب داده است. این کتاب مستطاب از زمان تألیف تاکنون همواره مرجع و مستند عامه محدثان و مفسران و محققان از صوفیه ی والامقام است و به حدی قبول عامه یافته است که کمتر کتابی است که پس از آن تألیف شده باشد و در موضوعات مذکور در آن کتاب و از مندرجات حلیه الاولیا نقل و بدان استناد نکرده باشد.
شیوه ی تحریر حافظ ابی نعیم بسیار روان و دلنشین است اما ضمناً برای هنرنمایی بلاغی و ابراز مهارت ادبی خویش در عربیت، شرح حال ها را عموماً با چند جمله و گاه با چند سطر متوالی مسجع و مصنوع آغاز می فرماید، همان شیوه ای که دو قرن بعد شیخ نیشابور عطار بزرگوار آنرا در تذکره الاولیاء سر مشق قرار داده است. به جرأت و با کمال اطمینان خاطر می توان گفت این کتاب بزرگترین هدیه و اثری است که تصوف ایرانی به ادب و فرهنگ مسلمین عموماً و عرب خصوصاً تقدیم کرده است.
درست است که صاحبان این نام های شریفی که در این نوشته یاد شده اند همه فارسی زبانان هستند که از آن آب و خاک گرامی و نازنینی که نامش ایران است برخاسته اند-اما فراموش نباید کرد که همه این عزیزان و همطرازان عرب و ترک و هندی و اندلسی آنان برادرانی هستند که وابسته به وطنی که نام آن مصر و عراق و شام است، نمی باشند. اینان گرانمایگانی هستند که گر چه نیمه ی آب و گلشان از طوس و مرو و بغداد و ترکستان و فرغانه است اما جان و دلشان دردانه ی دریای پر برکت اسلام است و سایه پروردگار پیغمبر عظیم الشأن و آموختگان مکتب هدایت قرآن و سنت اند و اختلاف ظاهری و جسمانی آنان در رنگ و زبان به اتحاد باطنی وروحانی شان لطمه ی نزده و نخواهد زد که:
متحد جان های شیران خداست
جان گرگان و سگان از هم جداست
و حال که به بیت یکی از بزرگترین و والامقام ترین صوفیان عالم حضرت مولانای روم استشهاد کردم، بجاست که این گفتار را نیز با چهار بیت از همان بزرگوار پایان دهم:
همزبانی، خویشی و پیوندی است
مرد با نامحرمان چون بندی است
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
غیرنطق و غیرایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
پس زبان محرمی خود دیگ همدلی از همزبانی بهتر است
پی نوشت ها :
* استاد پیشین دانشکده ی الهیّات دانشگاه تهران و استاد ادبیات عرب در دانشگاه هاروارد.
1.ابن ملقن، طبقات الاولیاء، ص 315
2.شیخ الرئیس ابوعلی سینا در منطق شفا در قسمت شعر اشاره فرموده است که ممکن است وزن رباعی از اوزان یونانی باشد (ص40)اما شمس قیس رازی و بسیاری از متأخرین به صراحت اظهار نظر کرده اند که وزن رباعی از اوزان فارسی و از زخافات وزن هرج است و مخترع آنرا رودگی دانسته اند و معتقدند که از داستان کذائی کودک گردو باز و ترانه ی او که « غلطان غلطان همی رود تا بن گود»ملهم شده است. شمس قید درباب اینکه شعرای عرب این وزن را از فارسی زبانان اقتباس کرده اند می گوید:«... و اکنون محدثان ارباب طبع بر آن اقبالی تمام کرده اند و رباعیات تازی در همه ی بلاد عرب شالوده و متداول گشته است.» المعجم، ص 108
3.عبدالرحمن سلمی، طبقات، ص 239