مقدمه
در دیدگاه اسلام به معاد، اعتقاد به تناسخ صحیح؛ ولى چند صباحى است که مکاتب جدید عرفانى، عقیده باطل تناسخ را با زبانى دیگر با رنگ و بویى تازه، به خورد جوانان جویاى عرفان مىدهند. یکى از مکاتبى که مروج تناسخ است، مکتب عرفانى اکنکار است. این نوشته کوتاه، کوشیده است تناسخ، در مکتب اکنکارشناسى کند تا ضمن نشان دادن تناقضات موجود در مقوله "تناسخ"، در نهایت با تمسک به عقل و نقل، بار دیگر این عقیده جاهلیت را بى اساس و بر رد آن صحه بگذارد.تناسخ:(1)
یکى از مقولات یقینى مکتب اکنکار تناسخ است که با نامهاى گوناگون در این مکتب از آن یاد مىشود: نظامنامه تناسخ،(2) قانون کار ما،(3) چرخه آواگاوان،(4) چرخه هشتاد و چهار،(5) و چرخه سامسارا.(6) به طور کلى تناسخ به معناى تولد دوباره، و آمد و رفت روح در کالبد تازه است که هر زمان با صورتى تازه به دنیا پاى مىگذارد. اکیستها اعتقاد دارند تا وقتى روح به طبقات بالاتر از طبقه اثیرى و ذهنى یا براهم لوک(7) نرسیده باشد، اغلب مجبور است، به طبقه زمینى، جهت تولّد و مرگ دوباره، باز گردد.همان چرخهاى که بودا آن را چرخ هشتاد و چهار نامید. عقیده به تناسخ به این دلیل است که تا انسانها نتیجه اعمالشان را در همین دنیا، طى زندگىهاى متعدد ببینند. پال توئیچل مبدع مکتب اکنکار مىگوید: به همین سادگى، تو آنقدر بر مىگردى تا تسویه حساب کنى. (پالجى/ ص 56) یا در جاى دیگر مىگوید: طرح و نقشه اساس زندگى و هستى، مرگ و تولد دوباره است. (پالجى/ ص 20)
در اعتقاد اکیستها جهانهاى تحتانى که زیر طبقه پنجم (روح) واقعاند، به منزله مدرسهاى براى پرورش روح هستند. روح در جهانهاى ملکوتى خلق و به جهانهاى تحتانى فرستاده شده است، تا تعلیمات معنوى و تحصیلات آن را دریافتند. به هر حال پس از تناسخات بى شمار، روح به واسطه تجربیاتش تزکیه مىشود و با خلاص کردن خود از کارماى کیهانى، از چرخ هشتاد و چهار رهایى مىیابد. اکنکار، با غیر منطقى خواندن تنها یک دوره زندگى براى انسان، به تناسخ اعتقاد مىیابد. پال مىگوید:
چنانچه براى هر کسى تنها یک عمر قایل باشیم، این سخن به نظر غیرمنطقى مىآید. در یک زندگى منفرد چنین به نظر مىرسد که ما بدون دلیلى آشکار، رنج مىبریم یا از لذایذ زندگى متنعم مىشویم. در این وضعیت، آفرینش کینه جویانه وى، مقصود جلوه مىکند. قانون مسئولیت پذیرى معنوى، هنگامى بیشتر معنا مىیابد که ما قانون کارما و تناسخ را بپذیریم. تناسخ به ما مىآموزد که تا زمانى که درسهاى معنوى خود را فرا نگیریم، بارها و بارها متولد مىشویم. قانون کارما تصریح مىکند که اعمال ما و نتایج غیر قابل اجتناب آنها، با هم ارتباط مستقیم دارند؛ یعنى در یک زندگى آنچه در زندگى دیگر کاشتهایم، درو مىکنیم. (اکنکار، حکمت باستانى براى عصر حاضر/ ص 39).
الف) دلایل باور به تناسخ
اکیستها با توجه به چند دلیل به تناسخ معتقد شدهاند:1. تناسخ، شاخصهاى مختلف شخصیتى ما را تشریح مىکند؛ براى مثال چرا یک کودک، بر خلاف والدین خود، در موسیقى استعداد درخشانى دارد؟ شاید او این استعداد را در زندگى قبلى پرورش داده و خاطرات ضعیفى از آن دوران دارد که موجب ظهور و بروز این استعداد در زندگى فعلى او شده است.
تناسخ به عنوان دقیقترین و ظریفترین روش در زندگى ما نفوذ مىکند. اگر در یکى از زندگىهاى گذشته، آزادىانسانى خویش را محدود کرده باشیم، در این زندگى، با محدودیت آزادى فردى دست به گریبانیم.
2. تناسخ پاسخگوى بسیارى پرسشهاست؛ براى مثال چرا بعضى کودکان در بدو تولد، نسبت به بعضى دیگر برترى دارند، اینکه چرا برخى نابغهاند و بعضى ابله. این مسائل نشان مىدهد که برترى بعضى کودکان، به دلیل کسب تجربه در زندگى قبلى است.
3. تناسخ توجیه کننده عدالت است. انسانها در زندگىهاى گذشته جنایاتى انجام مىدهند که اگر در زندگىهاى بعدى، نتیجه اعمالشان را نبینند، عدالت خدا زیر سوال مىرود.
4. درجه شکوفایى معنوى ما به تجربه ما در این زندگى و تناسخات پیشین بستگى دارد، برخى افراد در زندگىهاى قبلى با تعالیم اک آشنا شده اند و به همین دلیل به سرعت پیشرفت مىکنند.
5. به طور کلى طرح کارما و تناسخ، روشنگر و توجیه کننده فلسفه است. وقتى انسانها بر سر دو راهى زندگى قرار مىگیرند، تنها اکنکار است که به وسیله تناسخ مىتواند، توضیحى با معنى ارائه دهد.
تناسخ بیان کنندة نظم است. هر عملى عکس العملى دارد، بنابر قانون نظم، با انجام هر نوع عملى، در زندگى گذشته، در زندگىهاى بعد، عکس العمل آن عمل انجام شده را خواهیم دید.
ب)انواع کارما
به اعتقاد اکیستها بهطور کلى چهار نوع کارما وجود دارد که به هر شخص بسته و او باید آنها را از خویش بگشاید. تا بتواند این زندگى را ترک گوید و دیگر ملزم به بازگشت نباشد. کارماها از این قرارند:1. کارماى ازلى: این کارماى نخستین است، هنگامى که یک روح براى نخستین بار، به این جهان وارد مىشود و در یک کالبد تولّد مىیابد، هیچگونه کارمایى ندارد؛ لیکن باید به اقتضاى نوعى از کارما زندگى در جهان ذهن و ماده را بیاغازد. بنابراین کارماى ازلى یا تقدیر نخستین، به انتخاب و ابتکار خود شخص کسب تجربه را آغاز مىکند.
2. کارماى تقدیرى: این کارمائى است که در زندگىهاى پیشین اندوخته شده و براساس آن، زندگى فعلى وى بنا نهاده مىشود.
3. کارماى ذخیره: این کارما به عنوان ذخیره، در مکانى نگهدارى مىشود، تا به تشخیص ارباب کارما بیرون کشیده شود، نه به اراده خود شخص. ارباب کارما، هر جزئى از این کارماى ذخیره را که صلاح بداند، بیرون مىکشد و براىشخص معین مىکند که آن را در طول زمانى مشخص و در جایى معین به انجام رساند.
4. کارماى جدید و روزمره: این کارمایى است که فرد روز به روز و ساعت به ساعت مىآفریند و در تمام طول عمر ادامه مىدهد. شخص ممکن است بلافاصله پاداش یا کیفر خود را دریابد یا اینکه استهلاک آن را به زمانى در آینده موکول کند.
ج) نقد وارد بر قانون کارما و تناسخ
ما به اختصار به نقد کارماى ازلى که سرآمد و مقدمه دیگر کارماها است، مىپردازیم. هر چند در بقیه کارماها تناقض وجود دارد.براى مثال در نوع سوم (کارماى ذخیره)، عقیده اکیستها محکوم به جبر است که گفته مىشود، نوع به کار بردن کارما، به سوگماد (خداى اعلا و بزرگترین خدا نزد مکتب اکنکار) و ماهانتا (ضعیفترین خدا در مکتب اکنکار) بستگى دارد، که کجا و چگونه این قانون را مصرف کنند. خود چلا حق انتخابى ندارد.
یا مثلا در نوع چهارم، کارماى جدید و روزمره، دلیلى براین مدعا وجود ندارد که شخص بتواند، بلافاصله پاداش یا کیفر را دریابد یا آن را به زندگى یا زمانى دیگر موکول کند.
اما کارماى نوع اول که اصل و اساس و ریشه دیگر کارماهاست، پیش از همه مشکل دارد. بنابر نظر مکتب اکنکار، تناسخ براساس قانون کارما (علت و معلول) و نظم دقیق موجود در عالم، واجب مىنماید. در جاى جاى مکتوبات پال آمده است که براساس قانون تناسخ، انسان نتیجه اعمال و افکار خویش را در زندگى بعد خواهد دید، یعنى اعمالى که در زندگى حال انجام مىدهیم، نتیجه زندگى قبلى و مقدمه زندگى بعدى است. این روند را قانونى مسجل و حتمى مىدانند، حال پرسش ما در مورد نخستین زندگى انسان است که به این کره خاکى گام مىگذارد: با فرض قانون کارما (عمل و عکس العمل) انسان زندگى قبلى نداشته تا جایگاه او در این کالبد و موقعیت جدید مشخص و معین گردد. وانگهى چه دلیلى موجب شده است که بشر در نخستین زندگى خاکى خویش، چنین خصوصیاتى داشته باشد؛ براى داراى چنین درجه استعداد، رنگ پوست، موقعیت خانوادگى، حق موقعیت اجتماعى یا در فلان کشور، شهر و روستا باشد.
دیگر آنکه چه دلیلى موجب مىشود، این زندگى بالبداهه و بىمقدمه، مقدمه زندگىهاى دیگر شود. جز قانون تصادف و اعتقاد به دلیلى که خود دلیل منطقى و متقنى نیست.
از سوى دیگر استعداد هر فرد، طبق قانون کارما و تناسخ، در زندگى قبلى مشخص شده که فرد در این زندگى داراى چه درجه استعداد مىباشد. چنان که در کارماى ازلى، گفته شد که فرد براساس انتخاب و ابتکار خویش کسب تجربه مىکند.
کدام انتخاب، براساس کدام استعداد، چگونه مىشود فردى که هیچ زمینه و پیشینهاى ندارد، اعمال و رفتارى انجام دهد، اکیستها به این موضوع توجه نمىکنند، یعنى داستان را از میانه بیان مىکنند. زندگى پس از زندگى اول را توصیف مىکنند که مقدمه زندگى بعد است؛ ولى بیان نمىکنند که اولین زندگى خود نتیجه کدام زندگى است. یا براساس چه قانونى انسان به این موقعیت مقرر محکوم شده است.
این انتقادات به تعریف صاحبان این مکتب از تناسخ بازمىگردد؛ هر چند انتقاد کلى به این مقوله (تناسخ) همچنان باقى است که در پایان بدان مىپردازیم. از موارد نقص دیگر اینکه در جایى عنوان مىگردد، قانون کارما تناسخ که براساس آن صورت مىپذیرد، قابل نقض نیست؛ پال مىگوید: و قانون کارما قابل نقض نیست و به این بستگى ندارد که شخص چقدر دعا کند. تمامى زشتىها که مرتکب مىشویم، به سوى خودمان باز خواهد گشت، همانگونه که همه نیکىهایمان و هیچ راه فرارى از هیچ جزئى از قانون کارما وجود ندارد (اک ویدیا/ ص 243)؛ اما در جایى دیگر انتخاب روند تناسخ و کارما به عهده خود اکیست گذاشته مىشود.
پیروان اکنکار براى نجات از این جهان شتاب، و تولد مجدد حساسیتى ندارند. کار روح، در مقام همکارى با خداوند، هرگز پایان نمىیابد؛ اما سرانجام لحظه و شرایطى فرا مىرسد که روح دیگر به کالبد فیزیکى نیازى ندارد. تناسخ تنها براى کسانى استمرار مىیابد که آن را بر مىگزینند یا بدان نیاز دارند (اکنکار، حکمت باستان براى عصر حاضر/ ص 46)
د) نقد عقلى و نقلى تناسخ
افزون بر این تناقضات، دو انتقاد کلى (عقلى و نقلى) بر اصل تناسخ وارد است. بزرگان دین به شبهه تناسخ بارها و بارها پاسخ دادهاند؛ هم از دیدگاه شرع و هم از نگاه عقل.1) از نگاه عقلى: همان گونه که در تعریف تناسخ گفتیم روح مردهاى به بدن انسان یا موجود دیگرى منتقل مىشود و این انتقال، دائمى و ابدى است و از آن به تولد بعد از تولد تعبیر مىکنند.(اک ویدیا /ص36)
عقیده به تناسخ، بر خلاف قانون تکامل و منطق عقلى بوده و لازمه آن انکار معاد است. حکماى الهى در رد تناسخ فرمودهاند: وقتى بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ اعلى به او افاضه مىشود، چون وجود خدا تام و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه، از جانب قابل (انسان) حاصل است.
حال لازمه اینکه روحى که از بدن مردهاى جدا شده، به همین بدنى که آماده افاضه نفس است، تعلق بگیرد، اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزى باطل است، زیرا هر انسانى با مراجعه به وجدان خویش دریابد که تنها یک ذات است.
دلیل نقضى دیگر آنکه هرگاه نفوس به طور همگانى و همیشگى، راه تناسخ را پیمایند، دیگر مجالى براى معاد نخواهد بود؛ در حالى که با دلایل فلسفى، معاد اصلى ضرورى و حتمى است و شاید معتقدان به این نظریه، چون به حقیقت معاد پى نبردهاند، ره افسانه زده و تناسخ را جایگزین معاد ساختهاند؛ در حالى که دلایل ضرورت معاد، چنین بازگشت تناسخ گونهاى را به عنوان غایت نمىپذیرد، قبول ندارد، زیرا انگیزه معاد به پاداش و کیفر منحصر نیست تا تناسخى که با زندگى پیشین انسان هماهنگ باشد، تامین کننده عدل الهى باشد، بلکه ضرورت معاد، دلایل متعددى دارد که جز با اعتقاد به انتقال انسان به نشئهاى دیگر، تامین نمىشود.
در نظریه تناسخ، قدرت الهى به آفریدن انسانهایى محدود بوده که پیوسته در گردونه تحول و دگر گونى قرار گرفتهاند. گویى قدرت حق محدود بوده و دیگر انسانى را نمىآفریند و آفریده نخواهد شد. اینکه گفته شد، نفس از بدنى به بدن دیگر منتقل مىشود، از دو حالت بیرون نیست: یا موجودى است منطبع و نهفته در ماده، یا موجودىمجرد و پیراسته از جسم و جسمانیات است. در فرض نخست، نفس انسانى، حالت عرض یا صور منقوش در ماده به خود مىگیرد که انتقال آنها از موضوعى به موضوع دیگر محال است، زیرا واقعیت عرض و صورت منطبع، واقعیت قیام به غیر است و در صورت انتقال، نتیجه این مىشود که نفس منطبع، در حال انتقال که حال سومى است، بدون موضوع بوده و حالت استقلال داشته باشد؛ به عبارت دیگر، نفس منطبع در بدن نخست، داراى موضوع است و پس از انتقال نیز داراى چنین واقعیتى است. سخن در حالت سوم، یعنى "انتقال" است که نتیجه این نظریه این است که در این حالت، نفس به طور متصل و منهاى موضوع وجود داشته باشد و این خود امرى غیر ممکن است و در حقیقت اعتقاد به چنین استقلالى، جمع میان دو نقیض است، زیرا واقعیت این صورت، قیام به غیر است و اگر با این واقعیت وابسته، وجود مستقلى داشته باشد، جمع میان دو نقیض در زمان واحد است. فرض دوم که در آن، نفس مستنسخ، حظى از تجرد دارد و پیوسته متعلق به ماده مىشود، مستلزم آن است که موجودى که شایستگى تکامل و تعالى را دارد، هیچ گاه به مطلوب نرسد و پیوسته در حد محدود در جا زند، زیرا تعلق پیوسته به ماده موجب محدودیت نفس است؛ چرا که نفس متعلق، از نظر ذات مجرد، و نیز از نظر فعل پیوسته قائم به ماده است، و این خود نوعى بازداشتن نفس از ارتقا به درجات بالاتر است؛ در حالى که غایت الهى ایجاب مىکند که هر موجودى، به کمال مطلوب خود برسد.(گذارى انتقادى بر مفهوم تناسخ/ ص341)
2) دیدگاه نقلى: در قرآن آیات بىشمارى به رد اعتقاد غلط از جمله تناسخ پرداخته است که به برخى آنان اشارهکنیم:
در قرآن کریم آمده است: کیف تکفرون با الله و کنتم اموات فاحیکم ثمّ یمییکم ثمّ یحییکم ثمّ الیه ترجعون؛ چگونه به خداوند کافر مىشوید؟! در حالى که شما مردگان و (اجسام بى روحى) بودید و او شما را زنده کرد و سپس شما را مىمیراند و بار دیگر شما را زنده مىکند، سپس به سوى او بازگردانده مىشوید(بقره/28)
حتى اذا جآء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمه هو قایلها؛ آنان همچنان به راه غلط خود ادامه مىدهند، تا زمانى که مرگ یکى از آنها فرا رسد، پس مىگوید: پروردگارا! مرا بازگردانید؛ شاید در آنچه ترک کردم، عمل صالحى انجام دهم ( ولى باو مىگویند ) چنین نیست! این سخنى است که او به زبان مىگوید. (مومنون/99م100)
و هوالذى احیاکم ثم یمیتکم ثم یحیکم ان الانسان لکفور؛ و او کسى است که شما را زنده کرد، سپس مىمیراند و باز هم زنده مىکند؛ ولى این انسان بسیار ناسپاس است.(حج/66)
الله الذىخلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحیکم؛ الله همان کسى است که شما را آفرید، بعد روزى داد، بعد از آن مىمیراند، سپس زنده مىگرداند.(روم/40)
قالوا ربنا امتنا اثنتین و احیینا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الى خروج من سبیل؛ گویند : پروردگارا ما را دوباره میراندى و دوباره زنده کردى؛ اکنون به گناهان خود اعتراف مىکنیم، آیا راهى براى خارج شدن وجود دارد؟(غافر/11)
حضرت امام رضا(ع) درباره معتقدان به تناسخ مىفرماید: "من قال بالتناسخ فهو کافر بالله مکذب بالجنه و النار"؛ کسانى که به وجود تناسخ اعتقاد دارند، به خداى عظیم کفر ورزیده و بهشت و جهنم را دروغ مىدانند. (عیون اخبار الرضا/218) در خطبه 188 نهج البلاغه نیز درباره مردگان آمده است: »لا عن قبیح یستطیعون انتقالا و لا فى حسن یستطیعون ازدیادا، آنها نه مىتوانند کارهاى بد خود را جبران کنند و نه توانایى دارند که چیزى بر حسنات خود بیفزایند.
نتیجه:
مکتب اکنکار، در راستاى نیل به اهداف و استمرار حیات خویش، به تناسخ باور یافته تا در سایه آن بتواند، روح تشنه مریدان را بااین نکته که اگر "موفق به کار خیر نشدید هنوز وقت است، شاید در تولدهاى آینده، راهى به بازگشت پیدا شود"، تسلى دهد. پال توئیچل، با دستاویز قرار دادن عقیده باطل و خرافاتى هندوها مىکوشند روح حقیقتجوى انسان را با مشغول کردن به تناسخ و تامل در زندگى پس از زندگى همچنان مشغول نگاه دارد و این مسئله پناهگاهى باشد براى طرح سوال؛ حال که قرار است هزاران سال در این دنیا و عالم زمینى زندگى کنیم؛ چه باید کرد تا از دست این رفت و برگشتها خلاص شد، یعنى به نوعى عقیده به تناسخ را مفروض مىگیرد و در ادامه به فکر چاره و حل این مشکل و خلاصى از چرخه تناسخ و کارما مىپردازد؛ ولى در مقابل اسلام با تیز بینى، اصل مفروض و عقیده باطل تناسخ را زیر سوال برده، با طرح بیاناتى، به رد نظریه تناسخ پرداخته و اذعان مىدارد: اولا، تناسخ از نظر مذهبى، بهانهاى براى انکار رستاخیز است، و طبق دلایل عقلى و نقلىگفته شده، اعتقاد به آن موجه نیست؛ از این رو یک مسلمان واقعى نمىتواند به تناسخ و عود ارواح به هر شکل و صورتى معتقد باشد، و تحقق این موضوع ازنظر دانشمندان مذهبى، و بسیارى آیات قرآن، و احادیث مردود است، پس اعتقاد به تناسخ، تنها یک دلیل دارد؛ منکر معاد حضرت حق شدن و خلاص شدن از عدل الهى.پینوشتها:
.REINCARNATION .1
2. 999 doctrine of reincarnation چرخه تجسم و طول (تناسخ) در کره زمین وجود دارد که مجموعه آنها چرخه بزرگ تکامل به سوى مطلق کمال را تشکیل مىدهند.
3. KARMA LAWOF قانون علت و معلول؛ عمل و عکس العمل؛ عدالت؛ عقوبت و ثوابى که در جهانهاى مادون اعمال مىشود، در عوالم فیزیکى، اثرى، علّى، ذهنى و اثرى؛ قانون جهانى پاداش اعمال که تحت حاکمیت قانون ارتعاشات است؛ تابش و بازتاب، یکى از قوانین دوازده گانهاى است که جهان به وسیله آن نگهدارى مىشود.
4. WHEEL OF AWAGAWAN آمد و رفت در طول عمر از تولد تا مرگ، جابهجایى و حلول ارواح.
5. WHEEL OF EIGHTY FOUR دوازده راه که روح باید در مراحل رفت و آمد به جهانهاى پایین تر آنها را تجربه کند، دوازده راه یا قسمتهایى از هستى، روح هشتاد و چهار لاک در هر برج تولد تجربه مىکند و هر لاک خود معادل یکصدهزار سال است؛ هشتاد و چهار لاک معادل هشت میلیون و چهارصد هزار سال است.
.WHEEL OF SAMSARA .6
7. BRAHM LOK منطقه چهارم یا ذهن؛ منزلگاه ذهن عالمگیر که تحت حاکمیت برهم یا نیروى منفى قرار داد.
/ج