نویسنده: آلبرت اینشتین
ترجمه: ناصر موفقیان
ترجمه: ناصر موفقیان
ما اندیشه ورزان و دانش پژوهان متعلق به ملیتهای گوناگون با احساس مسئولیت تاریخی و عمیقی که بر عهده داریم در اینجا گردآمده ایم. جای آن دارد که مراتب سپاسگزاری خود را نسبت به همکاری فرانسوی و لهستانیمان، که بانی و باعث این گردهمایی بوده اند ابراز داریم. هدفی که در برابر ما قرار داده اند روشن است: استفاده از نفوذ خردمندان به قصد اعتلای صلح و امنیت در سراسر جهان. این در حقیقت همان کهنه مسائلی است که افلاطون، به عنوان یکی از منتقدان، سخت با آن دست به گریبان بود: کاربرد عقل و احتیاط برای حل مسائل آدمیان به جای سرسپردن به غرایز و هوسهای موروثی و ابتدایی.
ما به بهای تجربیاتی دردناک دریافته ایم که بخردانه اندیشیدن برای حل مسائل زندگی اجتماعیمان کافی نیست. تحقیقات ژرف و تلاشهای علمی پرشور اغلب نتایجی فجیع و دلخراش برای بشر به بار آورده اند. این تحقیقات و تلاشهای علمی، از یک سو، اختراعاتی را پدید آورده اند که انسان را از تلاش جسمانی فرساینده رهانیده و زندگیش را آسانتر و غنی تر کرده است؛ ولی، از یک سوی، زندگی آدمی را دستخوش بی قراری عظیمی ساخته، او را برده تکنولوژی گردانده و ـ مصیبت بارتر از همه ـ به ایجاد وسایل انهدام جمعی منتهی شده اند. این، براستی، فاجعه ای بیش از حد اسف انگیز و دلگداز است!
این فاجعه هر چه دلخراش باشد، باز جانسوزتر از این واقعیت نیست که در همان حال که بشریت این همه دانشمند و اندیشه ورز کامیاب و چیره دست در زمینه علم و تکنولوژی پرورش داده است، دیر زمانی است که ما از یافتن راه حلهای مناسب برای بسیاری از کشمکهشای سیاسی و شداید اقتصادی رنج آور که ما را در چنبر خود گرفتار ساخته اند عاجز مانده ایم. تردیدی نیست که تعارض منافع اقتصادی در درون ملتها و میان ملتها، تا حد زیادی موجب وضع و حال خطرناک و تهدیدآمیز دنیای امروز ماست.
آدمیان قادر به ایجاد سازمان بندیهای سیاسی و اقتصادی کارآمدی نبوده اند که تضمین کننده همزیستی مسالمت آمیز بین تمام ملتهای عالم باشد. بشر از بنا نهادن نظام مؤثری که امکان جنگ را حذف کند و وسایل مرگبار نابودی جمعی را برای همیشه ممنوع سازد، عاجز مانده است.
ما دانشمندان، که سرنوشت فاجعه آمیزمان یاری دادن به ابداع روشهای هولناکتر و مؤثرتر تخریب و انهدام بوده است، تکلیفی پرعظمت تر و متعالیتر از آن نداریم که با تمام توان خود بکوشیم تا این سلاحهای مرگبار و ویران کننده، برای مقاصد سبعانه ای که باعث اختراع آنها بوده است به کار گرفته نشوند. چه وظیفه ای مهمتر از این می توان برای ما در نظر گرفت؟ کدام هدف اجتماعی است که بیش از این به قلب و روح ما نزدیک باشد؟ به همین علت است که این کنگره رسالتی چنین حیاتی برعهده دارد. ما برای آن بدینجا آمده ایم تا با یکدیگر به رایزنی بپردازیم. وظیفه ما ساختن پلهای معنوی و علمی نیرومندی است که رابطه بین ملتهای جهان باشند. ما باید بتوانیم بر سد و بندهای نفرت انگیز مرزهای ملی پیروز شویم.
در واحدهای کوچکتر زندگی گروهی، آدمی در جهت فرو ریختن بعضی سلطه های ضد اجتماعی به پیشرفتهایی دست یافته است. این امر، برای مثال، در مورد زندگی در شهرها و تا درجه ای در مورد جوامع موجود در چهار دیواری دولتهای مستقر و قائم به ذات صدق می کند. در این گونه جامعه ها، سنت و آموزش و پرورش تأثیر تعدیل کننده ای داشته اند و در این محدوده ها مناسبات قابل تحملی میان مردم پدید آورده اند. ولی در مناسبات میان دولتها هنوز هرج و مرج کامل حکمفرماست. به گمان من، در طول چند هزار سال گذشته، در این زمینه ما به پیشرفت اصیلی نایل نیامده ایم. هنوز هم تمام کشمکشهای روزافزون میان ملتها، با توسل به زور و خشونت و جنگ، حل می شود. تمایل نامحدود به کسب قدرت بیشتر و بیشتر هر کجا و هر زمان که امکانات مادی اش فراهم باشد، فعال و تهاجم آمیز می گردد.
در سراسر اعصار گذشته، این حالت هرج و مرج در امور بین المللی رنجها و ویرانیهایی وصف ناپذیر به بشریت تحمیل کرده است. بارها و بارها، این هرج و مرج، تکامل انسانها و روح و رفاه آنها را به تباهی و فساد کشانده و گاه سراسر بعضی از مناطق را تقریباً محو و نابود ساخته است.
ولی، این تمایل ملتها به آمادگی دایم برای جنگ، بازتابهای دیگری نیز بر زندگی انسانها به جای گذاشته است. تسلط دولتها بر شهروندانشان در طول چند صد سال اخیر همواره در حال گسترش بوده است، و این امر هم در آنجا که قدرت دولت به طرزی عاقلانه اعمال شده است مشاهده می شود و هم در آنجا که اعمال قدرت با استبدادی خشونت آمیز توأم بوده است. وظیفه دولت در حفظ آرامش و نظم میان شهروندان، بخصوص بر اثر تراکم و تمرکز روزافزون سازمانهای صنعتی نوین، بسی پیچیده تر و گسترده تر شده است. هر دولت امروزین، به منظور حفظ و حمایت شهروندان خود در برابر حملات خارجی، نیاز به سازمانهای نظامی عظیم و پرهزینه دارد. افزون بر این، دولت لازم می داند که شهروندان خود را برای رویارویی با جنگهای احتمالی آموزش دهد، «آموزش»ی که نه فقط ذهن و روان جوانان را فاسد می سازد، بلکه بر روح بزرگسالان نیز تأثیری بدآموزانه می گذارد. هیچ کشوری از این فساد در امان نیست؛ و حتی در کشورهایی هم که به طور معمول پذیرای وسوسه های تهاجم آمیز نیستند، این فساد، شهروندان را به کام خود می کشد. بدین سان دولت به صورت بت تازه ای درآمده است که کمتر افرادی قادرند از قدرت وسوسه کننده اش بگریزند.
با این حال، آموزش برای جنگ، فریب و توهمی بیش نیست. توسعه تکنولوژی در طول چند سال گذشته موقعیت نظامی کاملاً تازه ای آفریده است. جنگ افزارهای وحشت انگیزی اختراع شده است که قادرند در ظرف چند لحظه انبوهی از مردمان و گستره های وسیعی از سرزمینهای آباد را به نابودی بکشانند. از آنجا که دانش بشری هنوز نتوانسته است وسیله دفاعی مؤثری در برابر چنین سلاحهایی ابداع کند، دولت امروزین دیگر در موقعیتی نیست که بتواند امنیت شهروندان خود را به طرز مناسبی تضمین کند.
پس راه نجات ما در چیست؟
بشر فقط هنگامی در برابر خطر ویرانی غیرقابل تصور و نابودی جنون آمیز امنیت می یابد که تنها سازمانی مافوق ملی اختیار تولید یا نگاهداری چنین سلاحهایی را در دست داشته باشد. با این وصف، بعید به نظر می رسد که در اوضاع و احوال کنونی ملتها چنین اختیاری را به سازمانی مافوق ملی تفویض کنند، مگر آنکه چنین سازمانی قانوناً مجاز و مکلف به حل و فصل همه کشمکشهایی باشد که در گذشته به جنگ می انجامیده اند. در این صورت، وظیفه هر یک از دولتها آن خواهد بود که تمام توش و توان خود را کمابیش بر امور داخلی متمرکز کند و در مناسبات خود با دیگر دولتها، فقط به موضوعها و مسائلی بپردازد که به هیچ روی امنیت بین المللی را به خطر نیفکند.
متأسفانه هنوز هیچ گونه نشانه ای گویای آن نیست که حکومتها دریافته باشند که موقعیت کنونی بشریت اتخاذ تدابیر انقلابی را ضرورت مبرم بخشیده است. موقعیت کنونی ما با هیچ مورد مشابهی در گذشته قابل قیاس نیست. بنابراین، امکان آن وجود ندارد که به روشها و تدابیری پناه بریم که در گذشته ها احتمالاً می توانستند کارساز باشند. ما باید طرز تفکر خود را به شیوه ای انقلابی دگرگون سازیم، اعمال خود را به شیوه ای انقلابی تغییر دهیم، و شهامت آن را داشته باشیم که روابط میان ملتها را نیز به شیوه ای انقلابی سازمان دهیم. نسخه ها و کلیشه های دیروز دیگر در این روزگار کارساز نیستند و فرد، بدون تردید، به طرزی چاره ناپذیر کهنه و بی خاصیت خواهند بود. روشن کردن این نکته برای مردمان سراسر جهان، مهمترین و خطیرترین وظیفه اجتماعی است که تا به حال برعهده اندیشه ورزان قرار گرفته است. اینان آیا شهامت آن را دارند که بر دلبستگیهای ملی خویش تا بدان حد سرپوش گذارند که بتوانند مردم دنیا را به تغییر ریشه ای سنتهای عمیق ملی متقاعد سازند؟
کوششی شگرف اجتناب ناپذیر است. اگر این کوشش امروز با شکست روبه رو گردد، نوعی سازمان فوق ملی بعدها برپا خواهد شد، ولی برفراز ویرانه های بخشی وسیع از دنیایی که اینک وجود دارد. امیدوار باشیم که محو هرج و مرج بین المللی کنونی نیازی بدان نداشته باشد که به بهای فاجعه ای جهانی و خود ساخته تمام شود که تصور ابعاد آن برای هیچ یک از ما امکان پذیر نیست.
وقت به طور هولناکی تنگ است. اگر قرار است کاری انجام دهیم، باید هم اکنون دست به کار شویم.
نمایندگان پنجاه و پنج دولت که اینک در دومین مجمع عمومی سازمان ملل متحد گردهم آمده اند، بیگمان از این امر مستحضرند که در طول دو سال گذشته ـ پس از پیروزی برقوای «محور» (2) ـ هیچ گونه پیشرفت شایان توجهی در راستای پیشگیری از جنگ یا در جهت توافقهای خاص مانند کنترل انرژی اتمی و همکاری اقتصادی در بازسازی مناطق ویران شده بر اثر جنگ حاصل نیامده است.
سازمان ملل متحد از بابت این نارساییها قابل سرزنش نیست. هیچ سازمان بین المللی نمی تواند نیرومندتر از اختیارات قانونی باشد که بدان تفویض شده است، یا اجزای تشکیل دهنده اش مایلند که بدان اعطا کنند. در حقیقت، سازمان ملل متحد نهادی است به نهایت مهم و سودمند، مشروط بر آنکه مردم و حکومتهای جهان دریابند که این سازمان نظامی انتقالی است به سوی هدفی غایی، که چیزی نتواند بود جز استقرار اقتداری فوق ملی با اختیارات قانونی و اجرایی کافی برای حفظ صلح. بن بست کنونی ناشی از آن است که چنین اقتداری وجود ندارد. بنابراین، رهبران مسئول تمام دولتها ناچار باید رفتار خود را با فرض وقوع جنگهای احتمالی تطبیق دهند. هر گامی که با این فرض برداشته شود، به تشدید وحشت و بدگمانی دامن خواهد زد و بروز مصیبت نهایی را شتاب آلودتر خواهد کرد. تسلیحات ملی هر چه پرقدرت باشد، نه به ایجاد امنیت نظامی برای یکایک کشورها خواهد انجامید و نه به تضمین صلح.
تا هنگامی که تغییری در مفهوم سنتی حاکمیت ملی حاصل نگردد، هرگز توافق کامل درباره کنترل بین المللی و اداره انرژی اتمی، با درباره خلع سلاح عمومی، به وجود نخواهد آمد. چون تا زمانی که انرژی اتمی و تسلیحات، جزئی حیاتی از امنیت ملی شمرده می شود، هیچ ملتی جز ستایش لفظی کاری برای موافقتنامه های بین المللی انجام نخواهد داد. امنیت تقسیم ناپذیر است. فقط هنگامی به امنیت همگانی دست خواهیم یافت که تضمینهای قانونی و اجرایی لازم ایجاب کنند که امنیت نظامی دیگر مسئله تک تک دولتها نباشد. بین تدارک جنگ، از یکسو و تدارک جامعه جهانی استوار بر قانون و نظم، از سوی دیگر، هیچ گونه سازشی قابل تصور نیست.
هر شهروند باید عزم خود را جزم کند. اگر فرض جنگ را می پذیرد، باید ذهن و فکر خود را با نگاهداری نیروهای در مناطق استراتژیکی مانند اتریش و کره، با اعزام قوا به یونان و بلغارستان، با ذخیره سازی اورانیوم به هر شکل و عنوان، با تمرینهای نظامی همگانی و با محدودیتهای گسترش یابنده آزادیهای مدنی سازگاری دهد. برتر از همه، وی باید پیامدهای پنهانکاری نظامی را هم، که یکی از بلایای دوران ما و یکی از بزرگترین موانع اعتلای فرهنگی است، تحمل کند.
از سوی دیگر، اگر هر شهروند دریابد که تنها ضمانت برای امنیت و صلح در این عصر اتم، توسعه و تکامل مداوم حکومتی فوق ملی است، آنگاه با تمام توش و توان خود برای تقویت سازمان ملل متحد خواهد کوشید. به اعتقاد من، هر شهروند عاقل و مسئول در جهان باید دقیقاً از عواقب انتخاب خود آگاه باشد.
با این حال، دنیای ما در نوعی دور باطل گرفتار آمده است، زیرا چنین می نماید که کشورهای عضو سازمان ملل متحد از اتخاذ تصمیم در این مورد عاجز مانده اند. هر دو بلوک شرق و غرب آشکارا در تقویت مواضع قدرت خود می کوشند. تمرینهای نظامی جهانی، نیروهای روسیه در اروپای شرقی، کنترل جزایر اقیانوس آرام به وسیله ایالات متحده امریکا، حتی سیاستهای استعماری سرسختانه هند و انگلستان و فرانسه، پنهانکاری اتمی و نظامی ـ همه و همه جزئی از همان ترکتازیهای قدیمی برای حفظ قدرت است.
زمان آن فرا رسیده است که سازمان ملل متحد اقتدار اخلاقی خود را با اتخاذ تصمیمهایی جسورانه تحکیم بخشد. نخست، قدرت مجمع عمومی باید چنان افزایش یابد که شورای امنیت و نیز دیگر ارکان سازمان ملل تابع آن گردند. تا هر زمان که کشمکش قدرت بین مجمع عمومی و شورای امنیت جریان داشته باشد، کارآیی کل سازمان لزوماً ناچیز و بی مقدار خواهد ماند.
دوم، روش نمایندگی در سازمان ملل باید به میزان محسوسی تغییر یابد، روش کنونی انتخاب نمایندگان به وسیله دولتها، هیچ گونه آزادی عملی برای نمایندگان انتصابی باقی نمی گذارد. اضافه بر این، انتخاب نمایندگان به وسیله دولتها به مردم جهان این احساس را نمی دهد که به طور عادلانه و متناسب در سازمان ملل نمایندگی دارند. اگر هیئتهای نمایندگی به طور مستقیم از طرف مردم برگزیده شوند، اقتدار اخلاقی این نهاد بسی افزایش خواهند یافت. نمایندگان سازمان ملل، اگر در برابر انتخاب کنندگان مسئول باشند، با آزادی بیشتری به ندای وجدان خود گوش فرا خواهند داد. از این رهگذر می توان امیدوار شد که بیشتر با دولتمردان سروکار خواهیم داشت تا با سیاستمداران.
سوم، مجمع عمومی باید در سراسر دوره خطیر انتقالی جلسه داشته باشد. مجمع عمومی با آمادگی و حضور دایمی خود، دو وظیفه اساسی را انجام خواهد داد: نخست، می تواند ابتکارهایی در جهت استقرار نظام فوق ملی به خرج دهد؛ دوم، می تواند در تمام نقاطی که صلح مورد تهدید قرار می گیرد (مانند آنچه امروز در مرزهای یونان جریان دارد) گامهایی سریع و مؤثر بردارد.
برای انجام یافتن این وظایف عالی، مجمع عمومی نباید اختیارات خود را به شورای امنیت واگذار کند، خاصه هنگامی که این رکن سازمان به سبب نقصهای ناشی از حق وتو عملاً به حالت فلج افتاده است. سازمان ملل، به عنوان تنها نهاد صلاحیتدار برای ابتکارهای جسورانه و قاطع، باید با سرعت هر چه بیشتر در جهت فراهم آوردن شرایط لازم برای استقرار امنیت بین المللی، از طریق شالوده ریزی حکومت واقعی جهانی، گام بردارد.
مسلم است که مخالفتهایی ابراز خواهد شد. ولی نمی توان یقین داشت که اتحاد شوروی ـ که غالباً به عنوان مخالف اصلی فکر حکومت جهانی معرفی می شود ـ در صورت مطرح شدن پیشنهاد منصفانه ای برای ایجاد امنیت حقیقی، بر مخالفت خود پای خواهد فشرد. حتی با فرض آنکه روسیه در حال حاضر با فکر حکومت جهانی مخالف باشد، هرگاه یقین پیدا کند که حکومت جهانی، در جریان به وجود آمدن است، کل نگرشش تغییر تواند یافت. در چنین حالتی ممکن است کشور نامبرده فقط خواهان تضمین مساوات در برابر قانون باشد تا، مانند وضع کنونی شورای امنیت، همواره در اقلیت قرار نگیرد.
با تمام این احوال، ما باید فرض را بر این مدار قرار دهیم که روسیه و متحدانش به رغم تمام تلاشها، صلاح خود را در آن ببیند که خارج از یک چنین حکومت جهانی قرار گیرند. در چنین صورتی ـ و فقط پس از آنکه تمام تلاشهای صادقانه برای جلب همکاری روسیه و متحدانش به عمل آمد ـ دیگر کشورها ناگزیر به تنهایی دست به کار خواهند شد، بسیار مهم و حیاتی است که این حکومت جهانی ناکامل بسیار نیرومند باشد، و دست کم، دو سوم مناطق عمده صنعتی و اقتصادی جهان را در برگیرد. همین قدرت و نیرومندی به تنهایی کافی خواهد بود تا این حکومت جهانی ناکامل، پنهانکاریهای نظامی و دیگر روشهای مولد ناامنی را کنار بگذارد. این حکومت ناکامل جهانی باید از همان آغاز روشن سازد که درهایش به روی هر دولت غیر عضو ـ بویژه روسیه ـ بر پایه مساوات کامل باز است. به اعتقاد من، حکومت ناکامل جهانی باید حضور ناظرانی از حکومتهای غیرعضو را در تمام نشستها و مجمعهای اساسی خود بپذیرد.
به منظور تحقق هدف نهایی ـ یعنی یک دنیا، و نه دو دنیای متخاصم ـ این حکومت جهانی ناکامل هرگز نباید به صورت اتحادیه ای در برابر بقیه دنیا عمل کند. تنها گام واقعی به سوی حکومت جهانی، خود حکومت جهانی است.
در حکومت جهانی، تفاوتهای ایدئولوژیکی بین اجزای تشکیل دهنده آن نتایج وخیمی ندارد. من بر این اعتقادم که دشواریهای کنونی بین ایالات متحده امریکا و اتحاد شوروی ارتباط عمده ای با اختلافهای ایدئولوژیکی ندارد، البته، اختلافهای ایدئولوژِیکی نقشی در تشدید تشنجهای موجود بر عهده دارند، ولی من یقین دارم که اگر روسیه و امریکا هر دو کشورهایی سرمایه داری ـ یا کمونیستی، یا سلطنتی ـ هم بودند، رقابتها و برخورد منافع و حسادتهای متقابل آنها باز هم به تشنجاتی شبیه به تشنجات کنونی می انجامید.
سازمان ملل متحد، در حال حاضر و حکومت جهانی در آینده، باید در خدمت یک هدف واحد باشند ـ تضمین امنیت، آرامش و رفاه برای تمامی انسانها.
ما به بهای تجربیاتی دردناک دریافته ایم که بخردانه اندیشیدن برای حل مسائل زندگی اجتماعیمان کافی نیست. تحقیقات ژرف و تلاشهای علمی پرشور اغلب نتایجی فجیع و دلخراش برای بشر به بار آورده اند. این تحقیقات و تلاشهای علمی، از یک سو، اختراعاتی را پدید آورده اند که انسان را از تلاش جسمانی فرساینده رهانیده و زندگیش را آسانتر و غنی تر کرده است؛ ولی، از یک سوی، زندگی آدمی را دستخوش بی قراری عظیمی ساخته، او را برده تکنولوژی گردانده و ـ مصیبت بارتر از همه ـ به ایجاد وسایل انهدام جمعی منتهی شده اند. این، براستی، فاجعه ای بیش از حد اسف انگیز و دلگداز است!
این فاجعه هر چه دلخراش باشد، باز جانسوزتر از این واقعیت نیست که در همان حال که بشریت این همه دانشمند و اندیشه ورز کامیاب و چیره دست در زمینه علم و تکنولوژی پرورش داده است، دیر زمانی است که ما از یافتن راه حلهای مناسب برای بسیاری از کشمکهشای سیاسی و شداید اقتصادی رنج آور که ما را در چنبر خود گرفتار ساخته اند عاجز مانده ایم. تردیدی نیست که تعارض منافع اقتصادی در درون ملتها و میان ملتها، تا حد زیادی موجب وضع و حال خطرناک و تهدیدآمیز دنیای امروز ماست.
آدمیان قادر به ایجاد سازمان بندیهای سیاسی و اقتصادی کارآمدی نبوده اند که تضمین کننده همزیستی مسالمت آمیز بین تمام ملتهای عالم باشد. بشر از بنا نهادن نظام مؤثری که امکان جنگ را حذف کند و وسایل مرگبار نابودی جمعی را برای همیشه ممنوع سازد، عاجز مانده است.
ما دانشمندان، که سرنوشت فاجعه آمیزمان یاری دادن به ابداع روشهای هولناکتر و مؤثرتر تخریب و انهدام بوده است، تکلیفی پرعظمت تر و متعالیتر از آن نداریم که با تمام توان خود بکوشیم تا این سلاحهای مرگبار و ویران کننده، برای مقاصد سبعانه ای که باعث اختراع آنها بوده است به کار گرفته نشوند. چه وظیفه ای مهمتر از این می توان برای ما در نظر گرفت؟ کدام هدف اجتماعی است که بیش از این به قلب و روح ما نزدیک باشد؟ به همین علت است که این کنگره رسالتی چنین حیاتی برعهده دارد. ما برای آن بدینجا آمده ایم تا با یکدیگر به رایزنی بپردازیم. وظیفه ما ساختن پلهای معنوی و علمی نیرومندی است که رابطه بین ملتهای جهان باشند. ما باید بتوانیم بر سد و بندهای نفرت انگیز مرزهای ملی پیروز شویم.
در واحدهای کوچکتر زندگی گروهی، آدمی در جهت فرو ریختن بعضی سلطه های ضد اجتماعی به پیشرفتهایی دست یافته است. این امر، برای مثال، در مورد زندگی در شهرها و تا درجه ای در مورد جوامع موجود در چهار دیواری دولتهای مستقر و قائم به ذات صدق می کند. در این گونه جامعه ها، سنت و آموزش و پرورش تأثیر تعدیل کننده ای داشته اند و در این محدوده ها مناسبات قابل تحملی میان مردم پدید آورده اند. ولی در مناسبات میان دولتها هنوز هرج و مرج کامل حکمفرماست. به گمان من، در طول چند هزار سال گذشته، در این زمینه ما به پیشرفت اصیلی نایل نیامده ایم. هنوز هم تمام کشمکشهای روزافزون میان ملتها، با توسل به زور و خشونت و جنگ، حل می شود. تمایل نامحدود به کسب قدرت بیشتر و بیشتر هر کجا و هر زمان که امکانات مادی اش فراهم باشد، فعال و تهاجم آمیز می گردد.
در سراسر اعصار گذشته، این حالت هرج و مرج در امور بین المللی رنجها و ویرانیهایی وصف ناپذیر به بشریت تحمیل کرده است. بارها و بارها، این هرج و مرج، تکامل انسانها و روح و رفاه آنها را به تباهی و فساد کشانده و گاه سراسر بعضی از مناطق را تقریباً محو و نابود ساخته است.
ولی، این تمایل ملتها به آمادگی دایم برای جنگ، بازتابهای دیگری نیز بر زندگی انسانها به جای گذاشته است. تسلط دولتها بر شهروندانشان در طول چند صد سال اخیر همواره در حال گسترش بوده است، و این امر هم در آنجا که قدرت دولت به طرزی عاقلانه اعمال شده است مشاهده می شود و هم در آنجا که اعمال قدرت با استبدادی خشونت آمیز توأم بوده است. وظیفه دولت در حفظ آرامش و نظم میان شهروندان، بخصوص بر اثر تراکم و تمرکز روزافزون سازمانهای صنعتی نوین، بسی پیچیده تر و گسترده تر شده است. هر دولت امروزین، به منظور حفظ و حمایت شهروندان خود در برابر حملات خارجی، نیاز به سازمانهای نظامی عظیم و پرهزینه دارد. افزون بر این، دولت لازم می داند که شهروندان خود را برای رویارویی با جنگهای احتمالی آموزش دهد، «آموزش»ی که نه فقط ذهن و روان جوانان را فاسد می سازد، بلکه بر روح بزرگسالان نیز تأثیری بدآموزانه می گذارد. هیچ کشوری از این فساد در امان نیست؛ و حتی در کشورهایی هم که به طور معمول پذیرای وسوسه های تهاجم آمیز نیستند، این فساد، شهروندان را به کام خود می کشد. بدین سان دولت به صورت بت تازه ای درآمده است که کمتر افرادی قادرند از قدرت وسوسه کننده اش بگریزند.
با این حال، آموزش برای جنگ، فریب و توهمی بیش نیست. توسعه تکنولوژی در طول چند سال گذشته موقعیت نظامی کاملاً تازه ای آفریده است. جنگ افزارهای وحشت انگیزی اختراع شده است که قادرند در ظرف چند لحظه انبوهی از مردمان و گستره های وسیعی از سرزمینهای آباد را به نابودی بکشانند. از آنجا که دانش بشری هنوز نتوانسته است وسیله دفاعی مؤثری در برابر چنین سلاحهایی ابداع کند، دولت امروزین دیگر در موقعیتی نیست که بتواند امنیت شهروندان خود را به طرز مناسبی تضمین کند.
پس راه نجات ما در چیست؟
بشر فقط هنگامی در برابر خطر ویرانی غیرقابل تصور و نابودی جنون آمیز امنیت می یابد که تنها سازمانی مافوق ملی اختیار تولید یا نگاهداری چنین سلاحهایی را در دست داشته باشد. با این وصف، بعید به نظر می رسد که در اوضاع و احوال کنونی ملتها چنین اختیاری را به سازمانی مافوق ملی تفویض کنند، مگر آنکه چنین سازمانی قانوناً مجاز و مکلف به حل و فصل همه کشمکشهایی باشد که در گذشته به جنگ می انجامیده اند. در این صورت، وظیفه هر یک از دولتها آن خواهد بود که تمام توش و توان خود را کمابیش بر امور داخلی متمرکز کند و در مناسبات خود با دیگر دولتها، فقط به موضوعها و مسائلی بپردازد که به هیچ روی امنیت بین المللی را به خطر نیفکند.
متأسفانه هنوز هیچ گونه نشانه ای گویای آن نیست که حکومتها دریافته باشند که موقعیت کنونی بشریت اتخاذ تدابیر انقلابی را ضرورت مبرم بخشیده است. موقعیت کنونی ما با هیچ مورد مشابهی در گذشته قابل قیاس نیست. بنابراین، امکان آن وجود ندارد که به روشها و تدابیری پناه بریم که در گذشته ها احتمالاً می توانستند کارساز باشند. ما باید طرز تفکر خود را به شیوه ای انقلابی دگرگون سازیم، اعمال خود را به شیوه ای انقلابی تغییر دهیم، و شهامت آن را داشته باشیم که روابط میان ملتها را نیز به شیوه ای انقلابی سازمان دهیم. نسخه ها و کلیشه های دیروز دیگر در این روزگار کارساز نیستند و فرد، بدون تردید، به طرزی چاره ناپذیر کهنه و بی خاصیت خواهند بود. روشن کردن این نکته برای مردمان سراسر جهان، مهمترین و خطیرترین وظیفه اجتماعی است که تا به حال برعهده اندیشه ورزان قرار گرفته است. اینان آیا شهامت آن را دارند که بر دلبستگیهای ملی خویش تا بدان حد سرپوش گذارند که بتوانند مردم دنیا را به تغییر ریشه ای سنتهای عمیق ملی متقاعد سازند؟
کوششی شگرف اجتناب ناپذیر است. اگر این کوشش امروز با شکست روبه رو گردد، نوعی سازمان فوق ملی بعدها برپا خواهد شد، ولی برفراز ویرانه های بخشی وسیع از دنیایی که اینک وجود دارد. امیدوار باشیم که محو هرج و مرج بین المللی کنونی نیازی بدان نداشته باشد که به بهای فاجعه ای جهانی و خود ساخته تمام شود که تصور ابعاد آن برای هیچ یک از ما امکان پذیر نیست.
وقت به طور هولناکی تنگ است. اگر قرار است کاری انجام دهیم، باید هم اکنون دست به کار شویم.
نامه سرگشاده به مجمع عمومی سازمان ملل متحد
ما در موقعیتی گرفتار آمده ایم که در متن آن هر شهروند هر کشور، و فرزندان و حاصل عمرش، در معرض تهدید ناامنی هولناکی که امروز بر دنیای ما حکمفرماست قرار دارد. پیشرفت تکنولوژی چیزی به ثبات و رفاه بشریت نیفزوده است. به سبب ناتوانی ما در حل مسئله سازماندهی بین المللی، همه در معرض خطرهایی قرار گرفته ایم که صلح و حتی موجودیت بشر را تهدید می کنند.نمایندگان پنجاه و پنج دولت که اینک در دومین مجمع عمومی سازمان ملل متحد گردهم آمده اند، بیگمان از این امر مستحضرند که در طول دو سال گذشته ـ پس از پیروزی برقوای «محور» (2) ـ هیچ گونه پیشرفت شایان توجهی در راستای پیشگیری از جنگ یا در جهت توافقهای خاص مانند کنترل انرژی اتمی و همکاری اقتصادی در بازسازی مناطق ویران شده بر اثر جنگ حاصل نیامده است.
سازمان ملل متحد از بابت این نارساییها قابل سرزنش نیست. هیچ سازمان بین المللی نمی تواند نیرومندتر از اختیارات قانونی باشد که بدان تفویض شده است، یا اجزای تشکیل دهنده اش مایلند که بدان اعطا کنند. در حقیقت، سازمان ملل متحد نهادی است به نهایت مهم و سودمند، مشروط بر آنکه مردم و حکومتهای جهان دریابند که این سازمان نظامی انتقالی است به سوی هدفی غایی، که چیزی نتواند بود جز استقرار اقتداری فوق ملی با اختیارات قانونی و اجرایی کافی برای حفظ صلح. بن بست کنونی ناشی از آن است که چنین اقتداری وجود ندارد. بنابراین، رهبران مسئول تمام دولتها ناچار باید رفتار خود را با فرض وقوع جنگهای احتمالی تطبیق دهند. هر گامی که با این فرض برداشته شود، به تشدید وحشت و بدگمانی دامن خواهد زد و بروز مصیبت نهایی را شتاب آلودتر خواهد کرد. تسلیحات ملی هر چه پرقدرت باشد، نه به ایجاد امنیت نظامی برای یکایک کشورها خواهد انجامید و نه به تضمین صلح.
تا هنگامی که تغییری در مفهوم سنتی حاکمیت ملی حاصل نگردد، هرگز توافق کامل درباره کنترل بین المللی و اداره انرژی اتمی، با درباره خلع سلاح عمومی، به وجود نخواهد آمد. چون تا زمانی که انرژی اتمی و تسلیحات، جزئی حیاتی از امنیت ملی شمرده می شود، هیچ ملتی جز ستایش لفظی کاری برای موافقتنامه های بین المللی انجام نخواهد داد. امنیت تقسیم ناپذیر است. فقط هنگامی به امنیت همگانی دست خواهیم یافت که تضمینهای قانونی و اجرایی لازم ایجاب کنند که امنیت نظامی دیگر مسئله تک تک دولتها نباشد. بین تدارک جنگ، از یکسو و تدارک جامعه جهانی استوار بر قانون و نظم، از سوی دیگر، هیچ گونه سازشی قابل تصور نیست.
هر شهروند باید عزم خود را جزم کند. اگر فرض جنگ را می پذیرد، باید ذهن و فکر خود را با نگاهداری نیروهای در مناطق استراتژیکی مانند اتریش و کره، با اعزام قوا به یونان و بلغارستان، با ذخیره سازی اورانیوم به هر شکل و عنوان، با تمرینهای نظامی همگانی و با محدودیتهای گسترش یابنده آزادیهای مدنی سازگاری دهد. برتر از همه، وی باید پیامدهای پنهانکاری نظامی را هم، که یکی از بلایای دوران ما و یکی از بزرگترین موانع اعتلای فرهنگی است، تحمل کند.
از سوی دیگر، اگر هر شهروند دریابد که تنها ضمانت برای امنیت و صلح در این عصر اتم، توسعه و تکامل مداوم حکومتی فوق ملی است، آنگاه با تمام توش و توان خود برای تقویت سازمان ملل متحد خواهد کوشید. به اعتقاد من، هر شهروند عاقل و مسئول در جهان باید دقیقاً از عواقب انتخاب خود آگاه باشد.
با این حال، دنیای ما در نوعی دور باطل گرفتار آمده است، زیرا چنین می نماید که کشورهای عضو سازمان ملل متحد از اتخاذ تصمیم در این مورد عاجز مانده اند. هر دو بلوک شرق و غرب آشکارا در تقویت مواضع قدرت خود می کوشند. تمرینهای نظامی جهانی، نیروهای روسیه در اروپای شرقی، کنترل جزایر اقیانوس آرام به وسیله ایالات متحده امریکا، حتی سیاستهای استعماری سرسختانه هند و انگلستان و فرانسه، پنهانکاری اتمی و نظامی ـ همه و همه جزئی از همان ترکتازیهای قدیمی برای حفظ قدرت است.
زمان آن فرا رسیده است که سازمان ملل متحد اقتدار اخلاقی خود را با اتخاذ تصمیمهایی جسورانه تحکیم بخشد. نخست، قدرت مجمع عمومی باید چنان افزایش یابد که شورای امنیت و نیز دیگر ارکان سازمان ملل تابع آن گردند. تا هر زمان که کشمکش قدرت بین مجمع عمومی و شورای امنیت جریان داشته باشد، کارآیی کل سازمان لزوماً ناچیز و بی مقدار خواهد ماند.
دوم، روش نمایندگی در سازمان ملل باید به میزان محسوسی تغییر یابد، روش کنونی انتخاب نمایندگان به وسیله دولتها، هیچ گونه آزادی عملی برای نمایندگان انتصابی باقی نمی گذارد. اضافه بر این، انتخاب نمایندگان به وسیله دولتها به مردم جهان این احساس را نمی دهد که به طور عادلانه و متناسب در سازمان ملل نمایندگی دارند. اگر هیئتهای نمایندگی به طور مستقیم از طرف مردم برگزیده شوند، اقتدار اخلاقی این نهاد بسی افزایش خواهند یافت. نمایندگان سازمان ملل، اگر در برابر انتخاب کنندگان مسئول باشند، با آزادی بیشتری به ندای وجدان خود گوش فرا خواهند داد. از این رهگذر می توان امیدوار شد که بیشتر با دولتمردان سروکار خواهیم داشت تا با سیاستمداران.
سوم، مجمع عمومی باید در سراسر دوره خطیر انتقالی جلسه داشته باشد. مجمع عمومی با آمادگی و حضور دایمی خود، دو وظیفه اساسی را انجام خواهد داد: نخست، می تواند ابتکارهایی در جهت استقرار نظام فوق ملی به خرج دهد؛ دوم، می تواند در تمام نقاطی که صلح مورد تهدید قرار می گیرد (مانند آنچه امروز در مرزهای یونان جریان دارد) گامهایی سریع و مؤثر بردارد.
برای انجام یافتن این وظایف عالی، مجمع عمومی نباید اختیارات خود را به شورای امنیت واگذار کند، خاصه هنگامی که این رکن سازمان به سبب نقصهای ناشی از حق وتو عملاً به حالت فلج افتاده است. سازمان ملل، به عنوان تنها نهاد صلاحیتدار برای ابتکارهای جسورانه و قاطع، باید با سرعت هر چه بیشتر در جهت فراهم آوردن شرایط لازم برای استقرار امنیت بین المللی، از طریق شالوده ریزی حکومت واقعی جهانی، گام بردارد.
مسلم است که مخالفتهایی ابراز خواهد شد. ولی نمی توان یقین داشت که اتحاد شوروی ـ که غالباً به عنوان مخالف اصلی فکر حکومت جهانی معرفی می شود ـ در صورت مطرح شدن پیشنهاد منصفانه ای برای ایجاد امنیت حقیقی، بر مخالفت خود پای خواهد فشرد. حتی با فرض آنکه روسیه در حال حاضر با فکر حکومت جهانی مخالف باشد، هرگاه یقین پیدا کند که حکومت جهانی، در جریان به وجود آمدن است، کل نگرشش تغییر تواند یافت. در چنین حالتی ممکن است کشور نامبرده فقط خواهان تضمین مساوات در برابر قانون باشد تا، مانند وضع کنونی شورای امنیت، همواره در اقلیت قرار نگیرد.
با تمام این احوال، ما باید فرض را بر این مدار قرار دهیم که روسیه و متحدانش به رغم تمام تلاشها، صلاح خود را در آن ببیند که خارج از یک چنین حکومت جهانی قرار گیرند. در چنین صورتی ـ و فقط پس از آنکه تمام تلاشهای صادقانه برای جلب همکاری روسیه و متحدانش به عمل آمد ـ دیگر کشورها ناگزیر به تنهایی دست به کار خواهند شد، بسیار مهم و حیاتی است که این حکومت جهانی ناکامل بسیار نیرومند باشد، و دست کم، دو سوم مناطق عمده صنعتی و اقتصادی جهان را در برگیرد. همین قدرت و نیرومندی به تنهایی کافی خواهد بود تا این حکومت جهانی ناکامل، پنهانکاریهای نظامی و دیگر روشهای مولد ناامنی را کنار بگذارد. این حکومت ناکامل جهانی باید از همان آغاز روشن سازد که درهایش به روی هر دولت غیر عضو ـ بویژه روسیه ـ بر پایه مساوات کامل باز است. به اعتقاد من، حکومت ناکامل جهانی باید حضور ناظرانی از حکومتهای غیرعضو را در تمام نشستها و مجمعهای اساسی خود بپذیرد.
به منظور تحقق هدف نهایی ـ یعنی یک دنیا، و نه دو دنیای متخاصم ـ این حکومت جهانی ناکامل هرگز نباید به صورت اتحادیه ای در برابر بقیه دنیا عمل کند. تنها گام واقعی به سوی حکومت جهانی، خود حکومت جهانی است.
در حکومت جهانی، تفاوتهای ایدئولوژیکی بین اجزای تشکیل دهنده آن نتایج وخیمی ندارد. من بر این اعتقادم که دشواریهای کنونی بین ایالات متحده امریکا و اتحاد شوروی ارتباط عمده ای با اختلافهای ایدئولوژیکی ندارد، البته، اختلافهای ایدئولوژِیکی نقشی در تشدید تشنجهای موجود بر عهده دارند، ولی من یقین دارم که اگر روسیه و امریکا هر دو کشورهایی سرمایه داری ـ یا کمونیستی، یا سلطنتی ـ هم بودند، رقابتها و برخورد منافع و حسادتهای متقابل آنها باز هم به تشنجاتی شبیه به تشنجات کنونی می انجامید.
سازمان ملل متحد، در حال حاضر و حکومت جهانی در آینده، باید در خدمت یک هدف واحد باشند ـ تضمین امنیت، آرامش و رفاه برای تمامی انسانها.
پینوشتها:
1.این خطابه با مخالفت کمیته سازمان دهنده «گردهمایی اندیشه ورزان برای صلح» روبه رو گشت. در نتیجه، متن پیام در 29 اوت 1948 در اختیار مطبوعات گذاشته شد.
2.منظور نیروهای متحدین ـ آلمان و ایتالیا و ژاپن ـ است که در طول جنگ جهانی دوم (1939 ـ 1945) به نیروهای «محور» شهرت داشتند. ـ م.
/ج