منبع:راسخون
چکیده:
یکى از واجبات مالى اسلام که از فروع دین به حساب می آید مسئله خمس است که این فریضه الهى از ضروریات دین بشمار مىرود و اگر شخصی خمس را حلال بداند ولی آن را از واجبات اسلام نداند، در ردیف کافران قرار مىگیرد. و در روایات ائمه علیهم السلام جزاى کسى که خمس نمىدهد را دوزخ معرفى کرده است و عده ای دیگری هم هستند که در مورد خمس دچار سرگردانی شدند و آن را فقط محدود به غنائم جنگی می دانند لذا برای اینکه بتوانیم دچار این سرگردانی نشویم باید در مورد این مسئله معرفت و شناخت کافی کسب کنیم. بنابراین ابتدا کمی در مورد آیه41 سوره مبارکه انفال که بیانگر خمس است و همچنین شأن نزول، معنا و مطالبی در مورد آن توضیح می دهیم و بعد از آن اختلافاتی که در آیه خمس بین شیعه و سنی وجود دارد را به وضوح بیان می کنیم که عبارتند از:1- اینکه خمس به چه چیزهایی تعلق میگیرد.
2- اینکه خمس به چند قسمت تقسیم شود.
و دلایل هر یک از این دو مذهب را ذکر می کنیم و همچنین جواب اصلی،که نزد مذهب شیعه است را بر اساس آیات و روایات مختلف بیان می کنیم و در آخر، مسئله دیگری در مورد اینکه آیا قرار دادن نیمى از خمس به بنى هاشم تبعیض هست یا نه؟ و همچنین در باره فلسفه خمس مطالبی را بیان خواهیم کرد.
کلید واژه:
خمس، اختلافات، اهل تسنن، غنیمت، انفال.مقدمه:
به طور مسلم در هر دینی در میان فرقه های آن، اختلافاتی در بعضی از مسائل من جمله: احکام، عقائد و اخلاق وجود دارد. و همین اختلافات است که باعث تشکیل این فرقه های مختلف شده، که ریشه اختلاف هر کدام از آنها را باید در همان دین جستجو کرد، دین اسلام هم که کاملترین و جهانی ترین دین است مستثنی از این اختلافات نیست که ریشه بیشتر آنها به زمان پس از پیامبر ((صلی الله وعلیه وآله)) برمی گردد اما این که حق با کیست باید به صاحب حق رجوع کنیم که صاحب حق، خودِ خداوند و اشخاصی که خداوند در کتاب شریفش ذکر کرده می باشد. (که پیامبر و اهل بیت پیامبر علیهم السلام هستند). یک نمونه از این اختلافات در اسلام، درباره مسئله خمس است که بین دو مذهب شیعه و سنی است، که اهل تسنن خمس را فقط محدود به غنائم جنگی می دانند ولی اهل تشیع، با دید بازتری به این مسئله نگاه می کنند و آن را فقط منحصر به غنائم جنگی نمی دانند بلکه آن را شامل هر فایده ای که انسانها می برند می دانند (ولی این مسئله دارای احکام خاصی است که هر کسی باید به مرجع تقلید خودش مراجعه کند) لذا برای روشن شدن مطلب و اینکه حق با کدامیک است با بهره بری از آیات و روایات این مسئله را روشن خواهیم کرد.آیه خمس:
مسئله خمس در قرآن کریم فقط یک مرتبه، آن هم در آیه 41 سوره انفال ذکر شده است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ». و (اى مؤمنان) بدانید، که هر چه غنیمت و فایده برید خمس آن خاص خدا و رسول و خویشان او و یتیمان و فقیران و در راه سفر ماندگان (از خاندان او) است، اگر به خدا و به آنچه بر بنده خود (محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) در روز فرقان، روزى که دو سپاه (اسلام و کفر در جنگ بدر) روبرو شدند نازل کردهایم ایمان آوردهاید، و خدا بر هر چیز تواناست. بهتر است قبل از اینکه وارد این بحث شویم ابتدا در مورد شأن نزول آیه و معنای این سوره و ویژگیهای آن مطالبی را بیان کنیم.شأن نزول:
در جنگ بدر (که این جنگ اولین برخورد مسلّحانه مسلمانان با سپاه کفر بود) در میان بعضى از مسلمانان مشاجرهاى در مورد تقسیم غنائم جنگى صورت گرفت. خداوند براى قطع این مشاجره نخست ریشه مشاجره را که مسأله غنیمت بود زد و در آیه اول سوره انفال همه غنائم جنگى از آن خدا و پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلم دانسته شد؛ «یَسْلُونَکَ عَنِ الْأَنفَالِ قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ» تو را از غنایم جنگى مىپرسند، بگو : غنایم جنگى متعلق به خدا و پیامبر است. یعنی غنائم را بطور کامل در اختیار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قرار داد تا هر گونه پیامبر صلاح بداند آن را مصرف کند و پیامبر آنها را در میان جنگجویان به طور مساوى تقسیم کرد. سپس در همان آیه اول، دستور اصلاح میان مسلمانان و افرادى که با هم مشاجره کردند، به دیگران داد. «وَ أَصْلِحُواْ ذَاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» پس از خداوند پروا کنید و در بین خودتان آشتى نمایید و اگر مؤمن هستید از خداوند و پیامبرش اطاعت کنید. و در آیه 69 همان سوره همه آن غنائم براى مؤمنین مباح گردیده «فَکلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَالًا طَیِّبًا وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» پس بخورید (و تصرف کنید) در آنچه غنیمت بردهاید حلال و طیب، و از خدا بپرهیزید که خدا آمرزنده و رحیم است و پس از ایمان اجمالى به این دو آیه، آیه 41 رفع ابهام مىکند که خمس آن از آن خدا و پیامبر و گروههایى است که نام برده شده و بقیه از آن رزمندگان است «وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شىَْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبىَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیل» و بدانید آنچه را که سود مىبرید براى خدا است یک پنجم آن و براى رسول و خویشاوند او و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان.(1)معنای انفال:
نفل به معناى زیادت میباشد و نماز نافله را از آن جهت نافله میگویند که یک عملی زاید بر واجب است. همانطور که خداوند در آیه 79 سوره اسراء میفرماید: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ» یعنى بعضى از شب را با قرآن (نماز) بیدار باش که زیادتى بر فرائض و یا عطیّهاى است نسبت به تو.( 2) مفهوم اصلى انفال نه تنها غنائم جنگى بلکه همه اموالى را که مالک خصوصى ندارد (مانند بیشهزارها، جنگلها، درّهها و سرزمینهاى موات) شامل مىشود و تمام این اموال متعلق به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قائم مقام اوست، و به تعبیر دیگر متعلق به حکومت اسلامى است و در مسیر منافع عموم مسلمین مصرف مىگردد. البته آنچه که به زور و غصب به دست نیاورده باشند، چون هر مال که غصبی باشد مردود است و باید آن را به صاحبش برگرداند و نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده که در ذیل آیه «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ» فرموده: هر کس بمیرد و وارثى نداشته باشد مالش جزو انفال است.(3)
مطالبی در مورد سوره انفال:
خداوند در این سوره ابتدا اشاره به بخشهای مهمى از مسائل مالى اسلام از جمله «انفال» و «غنائم» و «خمس» کرده است که همگی آنها پشتوانه مهمى براى «بیت المال» محسوب مىگردد. و بعد از آن مباحث دیگرى مانند: صفات و امتیازات مؤمنان واقعى، وهمچنین به داستان جنگ بدر اشاره میکند. و بعد از آن به بیان احکام جهاد و عکس العمل مسلمانان در برابر حملات پىگیر دشمن و لزوم آمادگى همیشگی براى جهاد، و بیان احکام اسیران و طرز رفتار با آنها، وهمچنین جریان هجرت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم و داستان آن شب تاریخى (لیلة المبیت) می پردازد. وهمچنین به وضع مشرکان و خرافات آنها قبل از اسلام و چگونگى ضعف و ناتوانى مسلمانان در آغاز جنگ و سپس تقویت آنها و پیروزی مسلمانان بر مشرکان در پرتو اسلام و مهمتر از همه به مبارزه با منافقان و راه شناخت آنها و بالاخره یک سلسله مسائل اخلاقى و اجتماعى سازنده دیگر اشاره می کند. به همین دلیل است که امام صادق علیه السّلام در فضیلت تلاوت این سوره فرمود: کسى که سوره «انفال» و «برائت» را در هر ماه بخواند، هرگز روح نفاق در وجود او وارد نخواهد شد و از پیروان حقیقى امیرمؤمنان على علیه السّلام خواهد بود و در روز رستاخیز از مائدههاى بهشتى با آنها بهره مىگیرد، تا مردم از حساب خویش فارغ شوند.(4)خمس از دید گاه قرآن:
خمس از دید گاه قرآن یک فرمان مهم اسلامى است خداوند در ابتدای آیه می فرماید «و بدانید هرگونه غنیمتى نصیب شما مىشود یک پنجم آن، از آن خدا و پیامبر و ذى القربى (امامان اهل بیت) و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از خاندان پیامبر) مىباشد» و براى تأکید اضافه مىکند: که «اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روز جنگ بدر) روز جدایى حق از باطل، روزى که دو گروه مؤمن و کافر در مقابل هم قرار گرفتند، نازل کردیم ایمان آوردهاید» باید به این دستور عمل کنید و در برابر آن تسلیم باشید و در پایان آیه اشاره به قدرت نامحدود الهى کرده، مىگوید و خدا بر همه چیز قادر است. یعنى با این که شما در جنگ بدر از هر نظر در اقلیت قرار داشتید و دشمن ظاهرا از هر نظر برترى چشمگیرى داشت خداوند قادر توانست آنها را شکست دهد و شما را یارى کرد تا پیروز شدید. درست است که آیه 41 سوره انفال در ضمن آیات جهاد وارد شده ولى مفهوم وسیعى دارد و مىگوید: هر درآمدى از هر موردى، نصیب شما شود که یکى از آنها غنایم جنگى است باید خمس آن را بپردازید. البته هر کدام از آن درآمدها دارای احکامی هستند که هر کسی باید به مرجع تقلید خود مراجعه کند واز آن احکام مطلع شود.(5)اولین کسی که خمس داد:
پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم به حضرت على علیه السّلام فرمود: عبدالمطلب در زمان جاهلیت پنج رسم گذاشت که خداوند در اسلام آن پنج رسم را اجرا فرمود:1- زن پدر را حرام کرد. خدا هم فرموده: «زنانى را که پدرتان گرفته شما نگیرید».
2- گنجى را پیدا کرد و یک پنجمش را صدقه داد، خدا نیز فرمود: «بدانید که آنچه غنیمت به چنگ آورید یک پنجمش مال خدا است».
3- هنگامى که چاه زمزم را حفر کرد چاه را وقف حاجیان کرد و نامش را (سقایة الحاج) یعنى آب دادن حاجیان قرار داد.
4- خونبها را صد شتر قرار داد خداوند هم این حکم را در اسلام تأیید کرد.
5- طواف در نظر قریش عدد معینى نداشت، عبد المطلب دستور داد هفت مرتبه دور کعبه بگردند، این حکم هم در اسلام اجرا شد.(6)
اختلافات بین شیعه و سنی در مورد خمس:
آیه خمس از جمله آیاتى است که مورد اختلاف شیعه و سنى است. دیدگاه اهل تشیع در مورد آیه خمس به صورت عام تر و کلىتر و وسیعتر است نسبت به سنی ها، و ثابت خواهیم کرد که این تفسیر مطابق با حقیقت است.منشأ اختلاف:
1- علت اختلاف کاملا روشن است و آن اینکه اهل تسنن در تفاسیر آیات کلام الله تابع اهل بیت علیهم السلام نیستند و همین باعث اختلاف و فقر علمی آنها شده است، ولی شیعه تابع تفسیر اهلبیت علیهم السلام هستند و این بدین معنى نیست که اهل بیت علیهم السلام آیات را به میل خود تفسیر کردهاند زیرا آنها طبق آیه تطهیر، معصوم از هر گناهی هستند و ما هم مىگوییم چون آنها اینطور گفتهاند پس همینطور درست است.2- اختلاف در مورد معانی کلماتی که در آیه مورد نظر وجود دارد مانند: غنمتم، ...
موارد اختلاف:
1- اینکه خمس به چه چیزهایی تعلق می گیرد:طبق نظر ما شیعیان خمس به مطلقِ درآمدهاى خالص که در مقابل آن، انسان هیچ عوضى خرج نکرده است و همچنین هر درآمد زائدى که صرفاً درآمد و استفاده باشد تعلق مىگیرد. به عنوان مثال اگر شما معاملهاى انجام دادید و سودی بدست آوردید هر مقدار از سود مال که خرج خود شما و یا عائله شما بشود به شرط اینکه اسراف نکنید، جزء درآمد حساب نمىشود. بلکه آنچه را که علاوه بر سرمایه اصلى و مخارج عادى زندگیتان به طور خالص به دست شما مىآید، مىگویند درآمد. البته در مورد درآمدهای نامشروع، خمس معنى ندارد. و این عقیده ما مطابق روایات ائمه علیهم السلام است. از على بن ابراهیم از پدرش از حماد بن عیسى از اصحاب ما (راویان شیعه) از عبد صالح (موسى بن جعفرعلیه السلام) روایت کرده که فرمود: خمس در پنج چیز واجب است: در غنیمتها، غوص، گنجها، معادن و کشتىرانى، از همه این چند صنف خمس گرفته مىشود، و در مصارفى که خدا معلوم کرده تقسیم مىشود، و چهار پنجم دیگر اگر غنیمت است در میان لشکریان تقسیم و اگر غیر آن است به صاحبش رد مىشود، و در میان آنان به شش سهم تقسیم مىشود: سهمى براى خدا، سهمى براى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلم، سهمى براى ذى القربى، سهمى براى یتیمان، سهمى براى مسکینان و سهمى براى درماندگان در سفر، آن گاه سهم خدا و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلم را به وراثت به جانشین او مىدهند.(7)
ولی از نظر اهل تسنن، خمس فقط به غنائم جنگى تعلق مىگیرد و در غیر غنائم جنگى قائل به خمس نیستند. و غنائم جنگی یک امر استثنایى است و همیشگی نیست بلکه فقط مخصوص زمان جنگ است. ولى مطابق آنچه شیعه مىگوید خمس یک امر جارى و دائم است، که اختصاص به زمان جنگ ندارد، و سراسر زندگى اقتصادى مردم را در بر مىگیرد.
دلایل اهل تسنن:
1- مراد از غنمتم در آیه 41 سوره انفال «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ»، غنائم جنگى است چون آیه در جنگ بدر نازل شده است.پاسخ:
اولاً: اگر منظور از «غنمتم» در آیه تنها غنائم جنگى بود، مىبایست بگوید: «غَنِمْتُمْ مِنْ الحرب» نه آنکه بگوید: «غَنِمْتُمْ مِنْ شىء» در حالیکه خداوند فرموده است «غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ» یعنی از هر چیزی که بدست می آورید. اشکال دیگری می گیرند و مىگویند آیات قبلش مربوط به جنگ است. و ما در جواب مىگوییم ما که نگفته ایم این آیه غنیمت دارالحرب را شامل نمىشود. ما مىگوییم غنائم دارالحرب یکى از اقسام غنیمت است و قرآن در اینجا خواسته است یک قاعده کلى را بیان کند که شامل غنیمت دارالحرب هم بشود نه اینکه خواسته باشد فقط حکم غنیمت دارالحرب را بگوید.ثانیاً: اگر بخواهیم در مورد نزول آیه که در مورد جنگ بدر است توجّه کنیم و بگوییم مراد از غنیمت، غنائم جنگى است، پس باید خمس، تنها در غنائم جنگ بدر باشد، نه دیگر جنگها، در حالى که هیچ کس حکم خمس را مخصوص جنگ بدر ندانسته است.
ثالثاً: در قرآن کریم نمونههاى زیادى داریم که به مناسبت های خاصى قانون کلی صادر شده است و آن قانون در همه جا جارى مىگردد. مثلا خداوند در آیه 233 سوره بقره در مورد شیر دادن دایه مىفرماید: «لَا تُکلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا» هیچ کس جز به مقدار توانش مکلّف نمىشود؛ یعنى به کسى جز به مقدار توانش تکلیف نمىشود. این موضوع به صورت یک اصل و قانون کلى در همه جا به عنوان ملاک و معیار قرار مىگیرد. و نمونه دیگر از این قوانین کلی در قرآن کریم در آیه خمس مشاهده می شود که خداوند می فرماید: (و (اى مؤمنان) بدانید که هر چه غنیمت و فایده برید خمس آن خاص خدا و رسول و خویشان او و یتیمان و فقیران و در راه سفر ماندگان (از خاندان او) است). بنابراین اگر بنا باشد آیات قرآن کریم فقط در موارد نزولش مصداق داشته باشد، نتیجه اش این می شود که قرآن کریم هرگز نمی تواند کتابى جاودان و جهانى براى همه نسلها و عصرها باشد، بلکه به عنوان یک کتاب تاریخى خواهد شد که زمان مصرفش گذشته است.
رابعاً: مدرک ما تنها قرآن نیست، بلکه سنّت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم نیز هست. مثلا در قرآن آمده که طواف کعبه واجب است، امّا تعداد طواف کعبه در قرآن نیامده ولی ما تعداد آن را از احادیث رسول خدا و اهل البیت علیهم السلام فرا مىگیریم. و همچنین نمونه دیگر اینکه خداوند در قرآن فرمان به اقامه نماز داده است، امّا تعداد رکعات نماز در قرآن نیامده ولی ما آن را از سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم به دست آوردهایم، و هیچ مانعى ندارد که قرآن به قسمتى از حکم خمس، در آیه 41 سوره انفال (به تناسب مسائل جهاد) اشاره کند و قسمتهاى دیگرى ازخمس (که مربوط به سایر درآمدها می شود) در سنت بیان شود. همان طور که اهل سنّت بنابر روایات پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلم)، خمس را در سود گنج و معدن، واجب مىدانند پس باید بنابر روایات خمس در سایر در آمدها را واجب بدانند. در حدیثی از امام صادق علیه السلام مىخوانیم که در ذیل آیه خمس فرمودند: (هى واللّه الافادة یوماً بیوم) سوگند به خدا که مراد از آیه خمس، درآمدهاى روزمرّه مردم است. (8)
2- گاهى مىگویند: چون غنیمت در لغت به معنای غنائم جنگی است پس خمس تنها به غنائم جنگى تعلق دارد. و ما در جوابشان می گوییم غنیمت در لغت درمقابل غرامت است و همان گونه که غرامت به هر نوع ضرر اطلاق مىشود، غنیمت نیز به هر نوع درآمد اطلاق مىشود. چنانکه در بعضى آیات قرآن کریم، مراد از غنائم هر نوع درآمدى است. به علاوه ما در تفسیر قرآن باید به همتاى قرآن که اهل بیت پیامبر علیهم السلام هستند مراجعه کنیم مانند این حدیث: از امام رضا علیه السلام درباره خمس سؤال شد، حضرت فرمودند: (فِی کُلِ مَا أَفَادَ النَّاسُ مِنْ قَلِیلٍ أَوْ کَثِیر) در هر چیزى که مردم سود ببرند کم باشد یا زیاد خمس واجب است. (در مورد معنای غنیمت بعدا به طور مفصل بحث خواهیم کرد).
3- گاهى مىگویند: اگر خمس بر هر درآمدى واجب است پس چرا خلفا و سلاطین آن را نمىگرفتند؟ در پاسخ باید گفت: آنچه برای ما حجّت است کلام خدا و سنّت رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) است و ما هیچ دلیلى نداریم که رفتار دیگران براى ما ملاک باشد و اگر در تاریخ خلفا نشانى از گرفتن خمس نیست، امّا در تاریخ رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم و ائمه اهل بیت علیهم السلام نشانههاى فراوانى از خمس هست. در نامههایى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به قبائل و سران مىنوشتند سخن از خمس است در حالى که در آن مناطق جنگى نبود که بگوئیم مراد خمس غنائم جنگى است.
4- گاهى مىگویند: اگر برای هر درآمدى خمس وجود دارد، چرا در آیه کلمه «غنمتم» بکار رفت که افکار به سوى درآمدهاى جنگى معطوف شود؟ پاسخ آن است که چون جایگاه نزول آیه درمورد جنگ بوده است پس باید تعبیرى بکار رود که مورد نزول آیه را به طور شفاف، روشن کند علاوه بر آن خداوند فرموده است «غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ» یعنی از هر چیزی که بدست می-آورید و نفرموده (غنمتم من الحرب) از هر چیزی که بدست می آورید در جنگ.(9)
دیدگاه شیعه در مورد آیه خمس:
امّا از دیدگاه شیعه که بر گرفته از احادیث اهل بیت علیهم السلام است معتقدند که هرگونه فعالیّتِ درآمدزا (به جز فعالیّت کشاورزى و دامدارى که مشمول زکات مىباشد) چه روى زمین، مانند: استخراج معدن و کشف گنج، و چه در دریا مانند: صید و غواصّى و چه در فعالیّتهاى تجارى، خدماتى، صنعتى، آموزشى، درمانى، در سطوح کلان یا خرد، مشمول خمس مىباشند و روایات بسیارى در این موارد وارد شده که فقهاى جامع الشرایط بر اساس آنها، مسائل مربوطه را به تفصیل در رسالههاى عملیّه بیان کردهاند. در اصل ریشه این اختلاف به معنای کلمه غنمتم بر میگردد، بنابراین برای واضح شدن مطلب، کلمه غنمتم را از قرآن و روایات و معنای لغوی آن بررسی می کنیم. ابتدا سراغ قرآن مىرویم:خداوند در آیه 94 سوره نساء می فرماید «فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ» در نزد خداوند غنیمتهاى فراوان است. خداوند در این آیه قصد دارد به مردم بفهماند، فواید بسیارى که شما مىخواهید از دنیا ببرید و چشم به آن دوختهاید نزد خداوند است.آیا منظور از غنیمتهایی که نزد خداوند است، غنائم دارالحرب است؟مسلماً اینگونه نیست بلکه مقصود تفضلات زیاد است، زیرا هر آنچه که خداوند به بشر مىدهد اضافى است یعنی هرچه که خدا به بنده مىدهد تفضل است. مىبینیم کلمه «مغانم» در قرآن در جایى استعمال شده است که اختصاص به غنائم دارالحرب ندارد. معلوم مىشود که اگر معناى این کلمه اختصاصاً غنائم دارالحرب بود، درست نبود که قرآن بگوید: «فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ» بلکه باید کلمه دیگرى به جاى آن به کار مىبرد.
دوم به سراغ حدیث رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم که اهل تسنن هم روایت کردهاند می رویم: حدیثی از ابناثیر در نهایه آمده است که مضمونش این است: (مَنْ لَهُ الْغُنْمُ عَلَیْهِ الْغُرْمُ). این حدیث در کتب فقهی مورد استعمال است و خود اهل تسنن هم این حدیث را قبول دارند و معنایش این است هرکسى که سود، مال اوست ضرر هم به او تعلق مىگیرد. بدیهى است که در این حدیث معنى «غُنم» غنیمت دارالحرب نیست بلکه سود است. پس معلوم شد کلمه «غُنم» در مطلق سود به کار برده مىشود. و در مرحله سوم سراغ کتاب های لغت می رویم: در میان کتاب های لغت ما یک لغوى را انتخاب مىکنیم که عرب است ولى نه شیعه است و نه سنى و از این نظر بىطرف است، و او صاحب کتاب لغت «المنجد» مىباشد که یک مسیحى لبنانى است. در کتاب المنجد در مورد کلمه غنم مىگوید «مَنْ غَنِمَ مالًا» یعنى کسى که مالى بلا بدل و مفت بدست آورده. و بعد مىگوید غنائم دارالحرب یکى از مصداق هاى غُنم و غنیمت است نه اینکه منحصر به آن باشد. پس ما مشاهده می کنیم که این عرب مسیحى هم این لغت را همانطور ترجمه مىکند که علماى شیعه آن را تفسیر کردهاند. و البته علماى شیعه هم از خودشان نگفتهاند، بلکه از زبان ائمهشان گفتهاند. پس در می یابیم که آنچه ائمه گفتهاند با زبان و لغت عربى وفق مىدهد نه اینکه گفتهباشند تعبداً این نظر را بپذیرید. و باز نمونه دیگری از زبان عرب: معمولا عرب هنگام بازگشت مسافر، وقتى مىخواهند به او دعا کنند، مىگویند: سالماً و غانماً. «سالماً» همان معنى «به سلامت» را مىدهد، و «غانماً» یعنى با غنیمت برگردى. در اینجا آیا [غانماً را] فقط به سربازى که به میدان جنگ مىرود مىگویند؟ نه، بلکه به هر مسافرى مىگویند. یعنى سفرت با فایده باشد. در نتیجه طبق خود اهل تسنن و اعراب، «غانم» اختصاص به غنیمت دارالحرب ندارد بلکه هر سود و منفعتى را غنیمت مىگویند.(10)
به طور کلی آنچه از کتب لغت استفاده مىشود، این است که در ریشه لغوى معنای این کلمه، عنوان جنگ و آنچه از جنگ به دست مىآید دیده نمی شود، بلکه هر در آمدى را شامل مىشود، به عنوان شاهد به چند قسمت از کتب معروف و مشهور لغت که مورد استناد دانشمندان و ادباى عرب است اشاره مىکنیم:(11)
در کتاب تاج العروس جلد 9 غنیمت را اینگونه معنا کرده است (و الغنم الفوز بالشیء بلا مشقة) غنیمت آن است که انسان بدون زحمت به چیزى دست یابد. در کتاب قاموس هم غنیمت به همین معنای فوق ذکر شده است. در کتاب مفردات راغب غنیمت را از ریشه غنم به معنى گوسفند گرفته شده و سپس مىگوید: در هر چیزى که انسان از دشمن و یا غیر دشمن به دست مىآورد به کار رفته است حتى کسانى که یکى از معانى غنیمت را غنائم جنگى ذکر کردهاند انکار نمىکنند که معنى اصلى آن معنى وسیعى است که به هر گونه خیرى که انسان بدون مشقت به آن دست یابد گفته مىشود.(12) در جلد دوازدهم از کتاب لسان العرب مىخوانیم: غنم یعنى دسترسى یافتن به چیزى بدون مشقت، و غنم و غنیمت و مغنم به معنى فىء است (و فىء را نیز در لغت به معنى چیزهایى که بدون زحمت به انسان مىرسد ذکر کردهاند...)(13)
و در مرحله چهارم نظر مفسران در مورد غنیمت را بررسی میکنیم:
بسیارى از مفسران صریحا اعتراف کردهاند که غنیمت در اصل معنى وسیعى دارد و شامل غنائم جنگى و غیر آن و به طور کلى هر چیزى را که انسان به دون مشقت به دست می آورد مىشود حتى آنها که آیه را به خاطر فتواى فقهاى اهل تسنن مخصوص غنائم جنگى دانستهاند باز معترفند که در معنای اصلى آن این قید(غنائم جنگی) وجود ندارد بلکه به خاطر دلیل دیگرى این قید را به آن زدهاند. و لازم به ذکراست که اتفاق (علماى تسنن) بر این است که مراد ازغنیمت در آیه 41 سوره انفال اموالى است که با قهر و غلبه در جنگ به مردم مىرسد، ولى باید توجه داشت که این قید همانطور که گفتیم در معنى لغوى آن وجود ندارد، ولى در عرف شرع این قید وارد شده است. قرطبى مفسر معروف اهل تسنن در تفسیر خود، ذیل آیه 41 سوره انفال غنیمت را اینگونه معنا می کند: غنیمت در لغت خیرى است که فرد یا جماعتى با کوشش به دست مىآورند. و همین طور در تفسیر المنار غنیمت را به معنى وسیع ذکر کرده و اختصاص به غنائم جنگى نداده اگر چه معتقد است باید معناى وسیع آیه فوق را به خاطر قید شرعى مقید به غنائم جنگى کرد. باز در تفسیر المیزان نیز با استناد به سخنان علماى لغت تصریح شده که غنیمت هر گونه فایدهاى است که از طریق تجارت یا کسب و کار و یا جنگ به دست انسان مىافتد و مورد نزول آیه گرچه غنائم جنگى است ولى مىدانیم که هیچ گاه این مورد، عمومیت مفهوم آیه را تخصیص نمىزند. از مجموع آنچه در این چهار مرحله گفته شد چنین نتیجه گرفته مىشود که:
غنیمت معنى وسیعى دارد و هرگونه در آمد و سود و منفعتى را شامل مىشود زیرا معنى لغوى این لفظ عمومیت دارد و دلیل روشنى بر تخصیص آن در دست نیست. تنها چیزى که جمعى از مفسران اهل تسنن برآن تکیه کردهاند این است که آیات قبل و بعد در زمینه جهاد وارد شده است و می گویند همین موضوع قرینه مىشود که منظور از غنیمت (در آیه خمس) غنائم جنگى است. و ما در جواب می گوییم، اولاً: شأن نزولها و سیاق آیات، عمومیت آیه را تخصیص نمىزنند.(14)
ثانیاً: هیچ مانعى ندارد که مفهوم آیه یک معنى کلى و عمومى باشد و در عین حال مورد نزول آیه یکى از موارد این حکم کلى باشد و اینگونه احکام در قرآن و سنت فراوان است که حکم، کلى است و مصداق جزئى است:
مانند: آیه 7 سوره حشر که خداوند می فرماید: «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» هر چه پیامبر (صلی الله علیه و آله) براى شما مىآورد بگیرید و هر چه از آن نهى مىکند خوددارى کنید. این آیه یک حکم کلى در باره لزوم پیروى از فرمان هاى پیامبر (صلی الله علیه و آله) را بیان مىکند در حالى که مورد نزول آن اموالى است که از دشمنان بدون جنگ به دست مسلمانان مىافتد. (15)
2-یکی دیگر از موارد اختلاف بین شیعه وسنی در این است که خمس به چند قسمت تقسیم شود؟
بین شیعه و سنى در مورد اینکه خمس باید به سهامى تقسیم شود اختلافى نیست، ولى دراینکه این سهام به چند قسمت تقسیم شود اختلاف دارند، شیعه مىگوید این سهام شش قسمت می شود و اهل تسنن مىگوید پنج قسمت. این بار هم مثل قبل، برای روشن شدن مطلب و رسیدن به حق ابتدا به سراغ قرآن مىرویم و بعد از آن به سراغ احادیث. خداوند در مورد تقسیم سهام خمس در آیه 41 سوره انفال می فرماید: «فَانَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ» خود قرآن به تصریح بیان کرده است که سهام خمس به شش قسم تقسیم می شود. پس چگونه اهل تسنن با وجود یک دلیل واضح و روشن، برخلاف صریح آیه قرآن مىگویند سهام خمس باید به پنج قسمت تقسیم شود؟ اهل تسنن دلیلى مىآورند که ما باید بررسى کنیم ببینیم درست است یا نه؟
دلیل اهل تسنن: اینکه سهام خمس به پنج قسمت تقسیم شود امری ممکن و قابل درک است زیرا این پنج قسم بشر هستند و احتیاج به سهام دارند ولی اینکه یکى از آن شش سهم، برای خداوند باشد معنى ندارد زیرا این امری غیر ممکن و غیر قابل درک است که خداوند سهمى ببرد مگر خدا مىخواهد مال مصرف کند که بگوییم یک سهم برای خدا باشد.(16) و ما می-گوییم پس چرا در آیه نام خدا را ذکر کرده؟
آنها مىگویند نام خدا در آیه تشریفاً ذکر شده و نام پنج قسم دیگر حقیقى و علت اینکه خداوند نام خودش را به همراه دیگران ذکر کرده براى احترام به آن پنج قسم دیگر است و الّا خدا که سهم نمىبرد. شیعیان در جواب مىگویند: غنائم دارالحرب گاهى آنقدر زیاد هستند مانند غنائم ایران براى اعراب و مانند غنائم جنگ هاى صدر اسلام و آنقدر اشیاء نفیس وجود دارد که یک فرد نمىداند چگونه خرجشان کند، در این صورت آیا درست است که یک سهم از همه آنها به شخص پیغمبر صلی الله علیه و آله که یک نفر است تعلق بگیرد و یکی یک سهم به هریک از ذىالقربى و یتیم ها و مسکین ها و ابنالسبیلها که هر کدام تعدادشان بیش از یک نفر است؟ مسلماً نه. پس چرا پیغمبر تمام این سهم را براى شخص خودش اختصاص داد؟ می گوییم همانطور که ممکن نیست خدا یک مصرف کننده باشد همچنین ممکن نیست بگوییم پیغمبر (صلی الله وعلیه وآله) یک مصرف کننده است به این معنى که تمام این سهم برای شخص پیغمبر صلی الله وعلیه وآله باشد و براى او خرج شود، چون پیغمبر صلی الله علیه وآله از همه مردم فقیرانهتر زندگى مىکرند. حتى در مورد ذىالقربى هم اینطور است. در اصل معنى اینکه در این آیه خمس گفته شده است سهم خدا، سهم پیغمبر، سهم ذىالقربى، سهم یتیم، سهم مسکین و سهم ابنالسبیل، این نیست که بروید خمس را میان این شش گروه تقسیم کنیم در اصل اینها گویى نامزد این سهام شدهاند.بنا براین سهمى به نام خدا و سهمى به نام پیغمبر و سهمى به نام ذىالقربى، در واقع ذکر این سه قسم در آیه شریفه به یک معنا همهاش تشریفاتى است، پس تکلیف اموالی که مخصوص این سه قسم است چه می شود؟ به طور کلی ریشه و اساس خمس این است که خمس ابتدا باید به دست پیغمبر (صلی الله وعلیه وآله) برسد و بعد از پیغمبر به دست امام برسد و پیغمبر یا امام علیهم السلام، سادات را از این بودجه خمس تکفل مىکنند. و اگر احیاناً زمانى شد که خمس نرسید، حکومت اسلامی از بودجه دیگر باید آنها را تکفل کرد. و اگر این بودجه رسید، به اندازه متعارف تکفل مىکنند، و هر مقدار که زیاد آمد آن را به مصرف مصالح عامه مىرسانند. پس در واقع آن مقدارى که زائد بر مصرف سادات فقیر است نیز تعلق دارد به مصالح عمومى مسلمین و تمام این سه قسم در زمان پیغمبر در اختیار پیغمبر (صلی الله وعلیه وآله)، و در زمان امام در اختیار امام (علیه السلام)، و در زمان نبودن امام در اختیار نایب امام علیه السلام قرار مىگیرد، نه براى اینکه به مصارف شخصی خودشان در آورند به عنوان اینکه پیغمبر، امام و یا جانشین آنها و ولىّ امر مسلمین هستند، بلکه به این عنوان مىگیرند که صرف مصالح عالیه مسلمین بکنند که به آن سبیل الله می گویند و اساساً این یک اصطلاحى است در قرآن کریم، که هرچیزى که راه خصوصى و فردى براى مصرف آن نباشد، بلکه برای مصلحت عموم باشد، راه مصرف آن را «سبیلاللَّه» مىنامد. بدیهى است معناى این سخن این نیست که خدا مصرف کننده است بلکه هر چیزى که راه عموم باشد ما مىتوانیم آن را راه خدا بنامیم. بله! اگر پیغمبر صلی الله وعلیه وآله این سه قسم را براى خودش مصرف کند اشکال دارد. در حالیکه او هیچ احتیاجی به آن ندارد. بلکه این اموال خرج مصالح عالیه و کلیه مسلمین می شود و در اختیار ولىّ امر مسلمین هم هست.(17)
آیا قرار دادن نیمى از خمس به بنى هاشم تبعیض نیست؟
اشکال: عده ای چنین تصور مىکنند، که این مالیات اسلامى که یک پنجم بسیارى از اموال را شامل مىشود و نیمى از آن که اختصاص به سادات و فرزندان پیامبر (صلی الله وعلیه وآله) دارد، یک نوع امتیاز نژادى محسوب مىشود و ملاحظات خویشاوندى و تبعیض در آن به چشم مىخورد، و این موضوع با روح عدالت اجتماعى اسلام و جهانى بودن و همگانى بودن آن، سازگار نیست. در پاسخ می گوییم: علت اینکه عده ای چنین تصور می کنند که قرار دادن نیمى از خمس به بنى هاشم تبعیض است به خاطر این است که اولاً آنها هیچ اطلاعی در مورد سادات جلیل القدر ندارند و ثانیا آنها شرائط و خصوصیات خمس، این حکم مهم اسلامى را کاملا بررسى نکردهاند زیرا اگر کمی نسبت به سادات و شرائط این حکم (خمس) اطلاع کسب می کردند به جواب این اشکال که به طور کامل در این شرائط نهفته شده بود می رسیدند. حالا برای روشن شدن مطلب، ابتدا کمی در مورد سادات و سپس شرایط این حکم ارزشمند اسلامی را برای شما بیان می کنیم.الف) اینکه در بعضى از احکام دین اسلام احکامی داریم که از مختصات سادات است شکى نیست، و این نشان مىدهد که اسلام قصد دارد سلسله نسب سادات را همیشه زنده و مشخص باقى گذارد. در اسلام بیش از این عنایتى نیست که اولاد پیغمبر (صلی الله و علیه و آله) با دیگران مخلوط نشوند به خاطر اینکه نسبشان گم نشود. و تاریخ هم نشان داده است که سلسله جلیله سادات و به ویژه علویین سادات، از صدر اسلام تا عصر حاضر، یک رگى در وجودشان وجود دارد که اینها را بیشتر از دیگران به حمایت از اسلام برمىانگیخته است. و اکثر قیام های مقدسی که در دوره اموی ها و دوره عباسی ها بوده توسط علویین صورت گرفته است. و همچنین در دورههاى بعد در میان طبقات مختلف از علما، حکما و ادبا، افرادى که از پیغمبر (صلی الله وعلیه وآله) نسب مىبردهاند، به نسبت، از سایر افراد در راه اسلام فعال تر بودهاند، زیرا غیر از آن خاصیت طبیعى (یعنی اسلام) که بالطبع آنها را برمىانگیخته است، این حالت روانى که احساس مىکردهاند ما اولاد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هستیم و از دیگران اولویت داریم اینها را وادار مىکرده است به اینکه زنده نگهدارنده این دین و عملکننده به این دین باشند، و اینکه در حمایت اسلام بیشتر بکوشند. بنابراین در فقه اسلام در این باب هیچگونه امتیاز اقتصادى به سادات نداده است و فقط عنایت بوده به این حالت روانى که در سادات باقى بماند و نسبشان را حفظ کنند، همانطورى که حفظ کردهاند و اکثر سادات سلسله نسبشان را مىدانند که به چه ترتیب به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مىرسند. و اسلام خواسته است از این حالت روانى استفاده و نتیجهگیرى کند، همچنانکه نتیجهگیرى هم کرده است. (18)
ب) بیان شرائط احکام سهم خمس سادات:
اولاً: نیمى از خمس که مربوط به سادات و بنى هاشم است فقط باید به نیازمندان آنان داده شود، آن هم فقط به اندازه احتیاجات یک سال آنها و نه بیشتر، بنابراین تنها کسانى از خمس مىتوانند استفاده کنند که یا از کار افتادهاند و بیمارند، و یا کودک یتیم هستند و یا کسان دیگرى که بنابر دلایلی از نظر هزینه در بنبست زندگى قرار دارند.
ثانیاً: مستمندان و نیازمندان سادات و بنى هاشم تنها مىتوانند از همین قسمت خمس استفاده نمایند و اصلاً حق ندارند چیزى از زکات مصرف کنند، چنانکه اگر ملاحظه کنیم در بعضى از روایات این عنوان آمده است که: (إِنَّمَا صَارَ عَلَیْهِ أَنْ یَمُونَهُمْ لِأَنَّ لَهُ مَا فَضَلَ عَنْهُمْ وَ إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْخُمُسَ خَاصَّةً لَهُمْ دُونَ مَسَاکِینِ النَّاسِ وَ أَبْنَاءِ سَبِیلِهِمْ عِوَضاً لَهُمْ مِنْ صَدَقَاتِ النَّاسِ تَنْزِیهاً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ لِقَرَابَتِهِمْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ کَرَامَةً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ عَنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَجَعَلَ لَهُمْ خَاصَّةً مِنْ عِنْدِهِ مَا یُغْنِیهِمْ بِهِ عَنْ أَنْ یُصَیِّرَهُمْ فِی مَوْضِعِ الذُّلِّ وَ الْمَسْکَنَة...) همانا خداوند که این سهم خمس را خاص خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) کرده است و به مستمندان و ابناء سبیل مردم دیگر نداده در عوض صدقهها و زکاة مردم است که از سادات دریغ داشته، براى آنکه خدا آنان را به واسطه خویشى با پیغمبر منزه دارد و آنها را خدا از چرک مال مردم ارجمند بشمارد، پس نزد خود براى آنها حق مخصوصى مقرر داشته، به اندازهاى که آنها را بىنیاز کند از این که در معرض خوارى و زبونى در آیند... (19)
و منظور از این عبارت (کَرَامَةً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ عَنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ) این است که سادات از زکات که یک نوع چرکِ اموال مردم محسوب مىشود بر کنار باشند به خاطر آنکه از یک سو بنى هاشم را به این ممنوعیت و محرومیت قانع سازد و از سوى دیگر به مردم بفهماند که تا مىتوانند سربار بیت المال نشوند و زکات را براى آنها که استحقاق شدید دارند قرار داده است. (20)
ثالثاً: گفته شد که سهم سادات نیمى از خمس است، حالا اگراین سهم از نیازمندى ساداتی که موجود هستند بیشتر باشد باید آن را به حساب بیت المال ریخت و در مصارف دیگر مصرف نمود، همانطور که اگر سهم سادات کفایت آنها را ندهد باید از بیت المال به آنها داد. همان طور که ائمه علیهم السلام گفتهاند: لَهُ ما فَضَلَ وَ عَلَیْهِ ما نَقَصَ یعنى سادات باید در کفالت امام یا نایب امام باشند، اگر خمس کسر آمد امام یا نایب امام باید از جاى دیگر بدهد، و اگر زیاد آمد، به آنها نمىدهد، صرف مصالح عامه مسلمین مىکند. (21)
با توجه به جهات سهگانه ای که ذکر شد روشن مىشود که در حقیقت هیچگونه تفاوت از نظر مادى میان سادات و غیر سادات گذارده نشده است وهمچنین روشن شد که خمس نه تنها امتیازى براى سادات محسوب نمىشود بلکه یک نوع محرومیت و سختگیری است برای سادات واین به خاطر حفظ مصالح عمومى بوده است. شاید بگویید اگر هیچگونه تفاوتى از نظر نتیجه میان این دو نیست پس وجود این حکم چه ثمرهاى دارد؟ در جواب می گوییم: میان خمس و زکات تفاوت مهمى وجود دارد و آن این است که زکات از جمله مالیات هایى است که در حقیقت جزو اموال عمومى جامعه اسلامى محسوب مىشود لذا مصارف آن عموما در همین قسمت مىباشد، ولى خمس از مالیات هایى است که مربوط به حکومت اسلامى است، یعنى مخارج دستگاه حکومت اسلامى و گردانندگان این دستگاه از آن تامین مىشود. و لذا محروم بودن سادات از دستیابى به اموال عمومى (زکات) در حقیقت براى دور نگهداشتن خویشاوندان پیامبر (صلی الله وعلیه وآله) از این قسمت است تا بهانهاى به دست مخالفان نیفتد تا نتوانند بگویند: پیامبر خویشان خود را بر اموال عمومى مسلط ساخته است و همه چیز را به نفع خویشاوندانش رقم زده است. بنابراین دین کامل اسلام برای دفع چنین تهمت هایی این موضوع را در قوانین اسلام چنین پیشبینى کرده است که آنها از بودجه حکومت اسلامى بهرهمند گردند، نه از بودجه عمومى جامعه اسلامی، با بیان تمام اینها روشن شد که در حقیقت خمس نه تنها یک امتیاز براى سادات نیست بلکه یک نوع کنار زدن آنها به خاطر مصلحت عموم و به خاطر اینکه هیچ گونه سوء ظنى تولید نشود مىباشد. در حدیثى از امام صادق (ع) مىخوانیم: جمعى از بنى هاشم به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسیدند و تقاضا کردند که آنها را مامور جمعآورى زکات چهار پایان کنند و به پیامبر (صلی الله وعلیه وآله) گفتند: این سهمى را که خداوند براى جمعآورى کنندگان زکات تعیین کرده است، ما به آن سزاوارتریم پیامبر (صلی الله وعلیه وآله) فرمود: اى بنى عبد المطلب زکات نه براى من حلال است، و نه براى شما ولى من به جاى این محرومیت به شما وعده شفاعت مىدهم.... شما به آنچه خداوند و پیامبر برایتان تعیین کرده راضى باشید و کار به امر زکات نداشته باشید آنها قبول کردند و گفتند راضى شدیم.(22)
از این حدیث به خوبى استفاده مىشود که اولاً بنى هاشم این را یک نوع محرومیت براى خود مىدیدند، ثانیاً پیامبر (صلی الله علیه و آله) اصرار داشت خویشاوندان خود را از دست یافتن به زکات که اموال عمومى مردم است دور نگهدارد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مقابل آن به آنها وعده شفاعت داد.
فلسفه خمس :
تمام احکامی اسلامى که خداوند در دین اسلام برای انسان ها مقرر کرده است طبق مصلحتها و مفسدههایى است که در بطن موضوعاتش پنهان است و هیچگاه این احکام بىحساب مقرّر نگردیده است. از جمله از این احکام مسئله خمس است که بخشی از حکمت و فلسفه آن در آیات و روایات توضیح داده شده است و بخش دیگر آن را نیز عقل آدمى با کمک علم و تجربه در طول عمر مىتواند دریابد. بهعنوان نمونه امام صادق علیه السلام درباره علّت دریافت خمس از مردم مىفرمود: «انّى لَاخُذُ مِنْ احَدِکُمُ الدِّرْهَمَ وَ انّى لَمِنْ اکْثَرِ اهْلِ الْمَدینَةِ مالًا، ما اریدُ بِذلِکَ الَّا انْ تُطَهَّرُوا». من با اینکه از بیشتر اهل مدینه داراترم، یک درهم (خمس) را هم از شما مىگیرم و از این کار قصدى جز پاک شدن شما ندارم. و در حدیثی دیگر ابوبصیر مىگوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که مىفرمود: هر کس چیزى از خمس را خریدارى کند، خداوند عذر او را نمىپذیرد. زیرا او چیزى را خریده است که برایش حلال نیست. از این دو حدیث شریف به خوبی استفاده مىشود که اهل بیت علیهم السلام از نظر معیشت و گذران زندگى هیچ احتیاجی به کمک دیگران ندارند و فلسفه اصلى خمس، اداره حکومت اسلامی است که آن بزرگواران باید در رأس آن قرار گیرند و مردم را به سوى پاکى هدایت کنند بر همین اساس است که در بعضى از روایات خمس را به عنوان حق امارت و حکومت نامیده اند. همانطوری که حضرت على علیه السلام در این باره مىفرماید: آنچه خداوند از اسباب و راههاى معیشت و زندگى مخلوقات در قرآن کریم بیان فرموده پنج چیز است،که عبارتند از:1- جهت امارت و حکومت
2- عمران و آبادانى
3- اجاره
4- تجارت
5- صدقات
که منظور از جهت امارت و حکومت همان خمس است که خداوند در آیه 41 سوره انفال درباره آن فرمود: «وَاعْلَمُوا انَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَانَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَالْیَتامى وَالْمَساکینِ...». (بدانید هر چیزى را که به غنیمت گرفتید خمس آن از آنِ خداوند، پیامبر، خویشاوندان پیامبر، یتیمان و مسکینان است.)
آنچه از احادیث شریف و آیه مذکور برداشت می شود این است که: خمس در درجه اول حق خداوند است که در نظام حکومت الهى در اختیار مقام رسالت و امامت قرار مىگیرد و بعد از آن یعنی در زمان غیبت، به ولى فقیه سپرده مىشود تا آن را در راه مصالح تمام مسلمانان، توسعه، ترویج و تقویت مراکز دینى، فرهنگی، اقتصادى، معارف و تبلیغات اسلامى، ایجاد سازمانهاى دفاعى، اداره شئون مقام ولایت، امامت و رهبرى، تقویت بنیه حکومت اسلامى، تضمین استقلال آن، رفع محرومیتها و نیازمندىهاى جامعه به ویژه سادات مصرف کند که تمام اینها از آثار و برکات خمس خواهد بود. همانطوری که در حدیثی از امام رضا علیه السلام می خوانیم که فرموده اند: «انَّ الْخُمْسَ عَوْنُنا عَلى دینِنا وَ عَلى عَیالاتِنا وَ عَلى مَوالینا». همانا خمس کمکى بر دین (و اهداف دینى) خاندان و دوستان ماست. بر همین اساس است که مؤمنان باید براى برپایى و نشر آیین اسلامی تلاش کنند تا با پرداخت خمسِ اموال خود، حکومت اسلامى را در اداره کشور و استقلال آن در تمام زمینههاى فرهنگى، اقتصادى، سیاسى و نظامى یارى نمایند واین همان فلسفه خمس است. (23)
نتیجه گیری:
از مجموع آنچه بیان شد چنین نتیجه می گیریم که خمس یکى دیگر از تکالیف اقتصادى مسلمانان و یک فرمان مهم اسلامى است که مفهوم وسیعى دارد، که طبق نظر ما شیعیان (که بر گرفته از قرآن و اهل بیت علیهم السلام است) خمس به مطلقِ درآمدهاى خالص که در مقابل آن، انسان هیچ عوضى خرج نکرده است و همچنین هر درآمد زائدى که نصیب شما شود تعلق مىگیرد که یکى از آنها غنایم جنگى است ولی اختصاص به زمان جنگ ندارد بلکه یک امر جارى و دائم است، و سراسر زندگى اقتصادى مردم را در بر مىگیرد که شامل پنج چیز می باشد، همانطور که از موسى بن جعفر علیه السلام روایت شده که فرمود: خمس در پنج چیز واجب است: در غنیمتها، غوص، گنج ها، معادن و کشتىرانى، از همه این چند صنف خمس گرفته مىشود، و در مصارفى که خدا معلوم کرده تقسیم مىشود که شامل شش سهم است همان طور که خداوند در آیه خمس فرمود : فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ. یعنی خمس ابتدا باید به دست پیغمبر (صلی الله وعلیه وآله) برسد و بعد از پیغمبر به دست امام برسد و پیغمبر یا امام علیهم السلام، سادات را از این بودجه خمس تکفل مىکنند. و اگر احیاناً خمس نرسید، حکومت اسلامی باید آنها را تکفل کرده و هر مقدار که زیاد آمد آن را به مصرف مصالح عامه مىرسانند. و اینکه خمس متعلق به سادات است هیچگونه تفاوت از نظر مادى میان سادات وغیر سادات گذارده نشده است نه تنها امتیازى براى سادات محسوب نمىشود بلکه یک نوع محرومیت و سختگیری است برای سادات و این به خاطر حفظ مصالح عمومى بوده است. و بنا بر آنچه طبق قرآن و روایات بیان شد دیگر جای هیچ بحثی با برادران اهل سنت نیست که می گویند خمس فقط برای غنائم جنگی است و باید به پنج سهم تقسیم شود و می گویند خدا هیچ سهمی از آن نمی برد چون نیاز ندارد.پینوشتها:
1- ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 7 ، ص 79
2- سید على اکبر قرشى، قاموس قرآن، ج 7 ، ج 99
3- سید محمد باقر موسوى همدانى، ترجمه المیزان، ج 9 ، ص 14
4- احمد على بابایى، برگزیده تفسیر نمونه، ج 2 ، ص 128
5- ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 7 ، ص173
6- احمد جنتى، نصایح، ص214
7- سید محمد باقر موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان، ج 9 ، ص 135
8- حاج سید جواد مصطفوى، اصول کافى، ترجمه مصطفوى، ج 2 ، ص 499
9- شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 26 ، ص 253
10- شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 26 ، ص 253
11- ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 7 ، ج 177
12- ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج7 ، ص 178
13- ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 7 ، ص 177
14- ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 7 ، ص 181
15- ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 7 ، ص 182
16- شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 26 ، ص 254
17- شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى،ج 26 ، ص 255
18- شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 26 ، ص 265
19- محمد باقر کمرهاى، اصول کافى، ترجمه کمرهاى، ج 3 ، ص 609
20- ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 7 ، ص 183
21- شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 26 ، ص 263
22- ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه،ج 7 ، ص 184
23- نعمت الّله، یوسفیان، احکام اقتصادى، ج 1 ، ص 20
1- قرآن کریم.
2- مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، اول، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1374 ه ش.
3- قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ششم، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1371ه ش.
4- موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، پنجم، قم، جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ه ش.
5- جنتى، احمد، نصایح، بیست و چهارم، قم، الهادى، 1382 ه ش.
6- مصطفوى، حاج سید جواد، اصول کافى، ترجمه مصطفوى، اول، تهران، کتاب فروشى علمیه اسلامیه، بی تا.
7- مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، بی چا، بی جا، بی نا، بی تا.
8- کمرهاى، محمد باقر، اصول کافى، ترجمه کمرهاى، سوم، قم، انتشارات اسوه، 1375 ه ش.
9- بابایى، احمد على، برگزیده تفسیر نمونه، سیزدهم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1382 ه ش.
10- موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، پنجم، قم، جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ه ش.
11- یوسفیان، نعمت الّله، احکام حقوقى اسلام (ج 1)، بی چا، بی جا، بی نا، بی تا.
/ج