رجعت، ظهور قدرت الهی

یکی از اصول اعتقادی شیعه رجعت است. بر اساس این اعتقاد پیش از برپایی قیامت، گروهی از مؤمنان پاک سرشت و کافران زشت طینت، پس از مرگ به دنیا بازمی گردند،
دوشنبه، 22 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رجعت، ظهور قدرت الهی
رجعت، ظهور قدرت الهی

 

نویسنده: احمد ابراهیمی هُرستانی



 

چکیده

یکی از اصول اعتقادی شیعه رجعت است. بر اساس این اعتقاد پیش از برپایی قیامت، گروهی از مؤمنان پاک سرشت و کافران زشت طینت، پس از مرگ به دنیا بازمی گردند، تا نتیجه اعمال نیک و بد خود را دریافت کنند. این عقیده نورانی به منتظران ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) نوید امید و آرامش می‌دهد و آنان را به تلاش و کوشش مضاعف برای زمینه سازی حکومت جهانی و برچیده شدن ظلم و ستم وامی دارد. در زمینه رجعت آیات و روایات متعددی وجود دارد، که ما در این مقاله بدان پرداخته‌ایم و سپس به رجعت از دیدگاه اهل سنت و دلایل آنان و در آخر به اهداف و فلسفۀ رجعت سخن به میان آورده‌ایم.
کلیدواژگان: رجعت، مؤمن، کافر، پیامبر (صلی الله علیه و آله)، ائمه (علیهم السلام)، حکومت جهانی.

مقدمه

رجعت از ضروریات مذهب تشیع است، که این عقیده از زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تا به الآن مسأله مورد بحث و گفتگو بوده است و همین امر نیز موجب اختلاف بین شیعه و سنی می‌باشد.
رجعت در واقع پایه ریزی برای عدالت محوری در حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) و قدرت نمایی و عظمت والای پروردگار را به همگان نشان می‌دهد، که اگر کسی بدان اعتقاد راسخ داشته باشد حیات بخشی دوباره ای را درزندگی خویش مشاهده خواهد نمود.
ولی متأسفانه این عقیده مقدّس و امیدبخش حتی در پیروان اهل بیت (علیهم السلام) مورد بی اعتنایی قرار گرفته و آن گونه که باید به آن پرداخته شود، مورد توجه قرار نگرفته است و اهل سنت نیز در اثر ناآگاهی و یا تعصّب و یا بی انصافی تمام بر آن هجوم آورده، مخالفت با ضرورت دین اسلام نموده‌اند.

رجعت از نظر لغت

وقتی به ابتدای هر موضوع علمی نظاره می‌کنید، اولین چیزی که ذهن شما را بدان مشغول می‌سازد آن است که معنای لغوی و اصطلاحی آن چیست و سپس کاربرد آن را موردتحلیل و بررسی قرار می‌دهید، ما نیز ابتدا به معنای لغوی و اصطلاحی رجعت پرداخته و بعد از آن به عنوان‌های مربوط به آن سخن خواهیم گفت.

معنی لغوی رجعت

مؤلف کتاب «معجم مقائیس اللغه» می‌نویسد:
رجع: دلالت بر تکرار و بازگشت دارد، رجع، یرجع رجوعا، به معنی بازگشت، سپس مواردی از کاربرد آن را نقل می‌کند:
1. راجع الرجل امرئة : به معنای بازگشت از طلاق و قبول زوجیت است.
2. الراجعة: شتری را که بفروشند و دوباره مثلش را با همان پول خریداری کنند آن شتر دومی را راجعه می‌نامند.
3. اعطیته کذا ثم ارتجعته: به معنی چیزی به او دادم سپس از او گرفتم.
4. امرأة راجع: زنی که شوهرش بمیرد و او به منزل پدر بازگردد.
5. الترجیع فی الصوت: تردید و برگرداندن صدا.
6. المرجوع: پاسخ نامه
7. الرجاع: بازگشت کبوتر پس از طی مسافت طولانی
8. ارجعت الابل: شتری که لاغر شده و سپس چاق و فربه شود، چون به حال اوّلی بازگشت از او به ارجاع تعبیر می‌شود.
9. الرجع: باران، چون می‌بارد، سپس بخار می‌شود و دوباره، ابر و باران (1)
با تأمل در مثال‌های موارد کاربرد ماده (رجوع)، با یک معنی مشترک در همه‌ی مثال‌ها مواجه می‌شویم و گویا تمام این مثال‌ها نیز در یک واژه با هم شریکند و آن: تصور نقطه‌ی شروع و حرکت از آن نقطه و سپس برگشت به همان نقطه شروع است.
ابن منظور می‌گوید: امّا «الرّجعة» با «یای وحدت» به معنای یک بازگشت و برگشت خاص است. (2)
راغب می‌گوید: رجوع به معنای برگشتن و برگداندن به مکان، حالت و گفتار سابق است. «الرّجعة» به معنای برگشتن به دنیا پس از مرگ، استعمال می‌شود. گفته می‌شود: فلانی ایمان به رجعت دارد؛ یعنی ایمان دارد که بعد از مرگ به دنیا برمی‌گردد. (3)
«ایاب» به معنای رجوع است. با این تفاوت که «ایاب» به برگشتن با اراده و اختیار گفته می‌شود امّا رجوع به معنای اعم از ان استعمال می‌شود. (4)
این‌ها نمونه‌هایی از نظرات صاحبان لغت نامه‌ها است که همه، اصل ماده‌ی رجوع را به معنای برگشتن به مبدأ و جایگاه اوّل می‌دانند.

رجعت ازنظر اصطلاح

از نظر شیعه امامیه، عقیده به بازگشت ائمه معصومین و دو گروه از این امت مؤمنین محض وکافرین محض پس از ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام را رجعت می‌نامند.
این عقیده هر چند به پیروان مکتب اثنا عشریه اختصاص و از ضروریات این مذهب به شمار می‌آید، امّا از نظریه کثرت اخبار و دلالت ظاهر آیات بر این عقیده، گروهی از اهل سنّت نیز آن را پذیرفته و جزء عقاید اسلام شمرده‌اند. شاید بتوان گفت در کمتر مسأله‌ای به اندازه‌ی رجعت، این مقدار احادیث شریف از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) رسیده است، از این رو بعضی از علمای سنت نیز گرایش به آن یافته‌اند و بعضی از صحابه‌ی پیامبر و تابعین نیز به آن اعتقاد راسخ دارند. همانند ابوالطفیل کنانی صحابی و اصبغ بن نباته تابعی: 1. ابن قتیبه دینوری می‌گوید: ابوالطفیل پس از 100 هجری رحلت کرد و او در تمامی جنگ‌های حضرت علی (علیه السلام) شرکت کرد و علمدار مختار بود و به رجعت نیز اعتقاد داشت. (5)
2. عقیلی در کتاب خود به هنگام بردن نام اصبغ بن نباته می‌گوید: او اعتقاد به رجعت داشت. (6)

رجعت در نظر شیعیان

و اینک به چند نمونه از تعاریف علمای شیعه اشاره می‌کنیم تا بدین وسیله اعتقاد راسخ شیعیان را نیز نسبت به رجعت بهتر بدانیم.
1.مرحوم شیخ مفید (متوفای 412 ه. ق) می‌فرماید:
«إنَّ الله یَرَدّ قَومَاً مِنَ الأمواتِ إلَی الدُّنیا فِی صُورِهم الّتی کانُوا عَلَیها فَیَغِّرُ فَریقاً وَ یَذِلُّ فَریقاً...وَ ذلِکَ عِندَ قِیامَ مَهدی مِن آلِ مُحمَّد (علیهم السلام) (7)؛ همانا خداوند گروهی از اموات را با همان صورت و چهره ای که داشتند به دنیا برگرداند، گروهی را عزیز و گروهی را ذلیل می‌کند. این هنگام قیام و ظهور مهدی آل محمد (علیهم السلام) محقق می‌شود.»
2.مرحوم سید مرتضی (متوفای 436 ه. ق) می‌فرماید:
«ایعلَم أنَّ الّذی تَذهَبُ إلیهِ الشَیعَه الِامَامِیه أنّ الله یُعیدُ عِندَ ظُهُورِ إمامِ الزَمانِ المَهدی» (علیه السلام) قَوماً ممّن کانَ قَدتَقَدَّمَ مَوتِهم مِن شیعَتِهِ لِیَفُوزوا به ثوابِ نُصرَتِهِ وَ یَعید أیضاً قوماً مِن أعدائِه لِیَنتَقم مِنهم (8)؛ بدان همانا آنچه که شیعه دوازده امامی معتقد هستند، همانا خداوند هنگام ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) گروهی از شیعیان و گروهی از دشمنان آن حضرت را که قبلاً مرده‌اند برمی‌گرداند، تا این که دوستان به ثواب نصرت آن حضرت رسیده و از دشمنان انتقام گرفته شود.
3.مرحوم شیخ طوسی (متوفای 460 ه. ق) می‌فرماید:
«لایَرجِعُ نَبیَّنا وَ أئمَتنا المَعصُومُونَ فِی زمانِ المَهدی (علیه‌السلام) مَعَ جَماعَة مِن الأمَمِ السَّابِقَةِ وَ الَاحِقَه، لإظهارِ دُولَتِهم وَ حَقِّهِم و بِهِ قَطَعتُ المُتواتراتِ مِن الروایاتِ وَ الآیات (9)؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین (علیهم السلام) در زمان حضرت مهدی (علیه‌السلام) با گروهی از امت‌های گذشته و آینده برمی گردند، تا این که خداوند، دولت و حقّ آن‌ها را ظاهر نماید و آیات و روایات متواتر بر قطعی بودن رجعت دلالت می‌کند.»
4.مرحوم شبّر (متوفای 1342 ه. ق) می‌فرماید:
«الَرَجْعَةُ عِبَارَة عَنْ حَشرَ قَوْم عِنْدَ قِیَامِ الْقَائِم (علیه السلام) مِمَّن تَقدَّم مَوتِهم مِن اُولیَائِه وَ شِیعَتِهِ لِیفُوزُوا بِه ثوَاب نُصْرَتِهِ، وَ أعدائِهِ لَیَنالوا به بعض مَاستحِقّون من العَذابِ وَ القَتلِ عَلی أیدی الشیعةِ وَ لِیَتبلُوا بالذّلِ وَ الخزیِ به ما یُشاهِدُونَ مِن علوّ کَلِمتِهِ، و هی عندنا تَختَصُّ بِهِ مِن مَحضِ الِایمَانِ وَ الکُفرِ وَ الباقُونَ مَشکُوت عَنهُم» (10)؛ رجعت عبارت است از محشور شدن قومی از شیعیان و دشمنان حضرت مهدی (علیه‌السّلام) هنگام قیام آن حضرت، از کسانی که قبلا مرده‌اند، تا این که مؤمنان به فوز ثواب یاری آن حضرت برسند، و با استقرار و گسترش حکومت آن حضرت خوشحال شوند و دشمنان آن حضرت به بعضی از آنچه مستحق هستند، از عذاب و کشته شدن به دست شیعیان برسند و با مشاهده نمودن استقرار حکومت جهانی و دیدن مقام و موقعیت آن حضرت به خواری و ذلّت گرفتار شوند رجعت نزد ما شیعیان اختصاص دارد به مؤمنان خالص و کفّار معاند، امّا بقیه معلوم نیست.

ابعاد اهمیت به عقیده «رجعت»

رجعت از ابعاد گوناگون اهمیت دارد. مسئله رجعت به دلیل آنکه در جایگاه مسائل عقیدتی قرار دارد، از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا نقش عقاید دینی، نقش مبنایی است به عبارت دیگر اصول و ریشه های دین، پشتوانۀ امور اخلاقی عملی و تضمینی برای رسیدن به اخلاق و عمل به احکام الهی است.
ائمه اطهار (علیهم السلام) نه تنها با سخنان خود اهمیت این مسائل را گوشزد می‌کردند، بلکه با اقدامات عملی خود نیز حساسیت این مسائل را آشکار می‌ساختند. آن بزرگواران در کنار تشکیل حوزه های مختلف علمی و پرورش شاگردان خود را نیز با ایشان به بحث و مناظره فرا می‌خواندند. این امور گواهی دیگر بر اهمیّت پرداختن به مسائل کلامی است. امام صادق (علیه‌السلام) دربارۀ اهمیت پرداختن به بحث‌های اعتقادی می‌فرماید: «با مخالفین شیعه مناظره کنید و برای آن‌ها هدایتی را که نزد شماست و همچنین گمراهی و ضلالتی را که دارند، بیان کنید...»(11)
سفارش‌های معصومین (علیهم السلام) از یک سو و رواج مباحث کلامی در میان مسلمانان از طرف دیگر موجب شد محققان فراوانی با ارائه بحث‌های علمی و کتاب‌های ارزندۀ خود، مذهب شیعه را شکوفایی بخشند و این مذهب را در مقابل هجوم‌های اعتقادی و فکری، پاس دارند. علمایی مانند هشام بن حکم، مؤمن طاق و... همگی از متکلمین شیعه هستند که در این زمینه، بسیار تلاش کرده‌اند. هرچند امروزه با وجود فراگیر شدن نیازها، دیگر از تلاش‌های جدّی خبری نیست و مسائل کلامی تحت‌الشعاع مسائل فقه و اصول قرار گرفته است و محققان شیعه کمتر به سراغ علم کلام می‌روند؛ اما اکنون در عصر ارتباطات، عقاید و کلام حساسیّت بیشتری دارد و حفظ آن‌ها، تلاش و توانایی‌های بیشتری می‌طلبد. در میان مسائل کلامی، «وقایع آخرالزّمان» اهمیت فراوانی دارد و در این میان مسئله «رجعت» به لحاظ باورهای اجتماعی و سیاسی مهم‌تر است. (12)

اهمیت عقیدۀ رجعت

ایمان به رجعت از مسائل مهم عقاید اسلامی است و شیعه به آن اعتقاد دارد. این مسئله از ابعاد گوناگونی اهمیت دارد که به آن‌ها می‌پردازیم:
1. «رجعت» از عقایدی است که از ابتدای ظهور اسلام بر آن تأکید شده و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را برای مردم بیان کرده است. روایت شده که: علی (علیه‌السلام) در مسجد خوابیده بود، در این حال پیامبر (صلی الله علیه و آ له) تشریف آوردند و با پای مبارک، علی (علیه‌السلام) را حرکت داده، بیدار کردند. آن گاه فرمودند: ای جنبندۀ زمین برخیز. مردی از یاران حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) گفت: ای پیامبر خدا! ما نیز یکدیگر را به این نام بخوانیم؟ فرمود: نه، به خدا قسم، این لقب مخصوص علی (علیه‌السلام) است؛ او همان جنبنده ای است که خدا در قرآن فرموده است: «هنگامی که عذاب بر آن‌ها حتمی و قطعی شود، جنبنده‌ای از زمین بیرون می‌آوریم که به آن‌ها می‌گوید: مردم به نشانه‌ها ایمان نمی‌آورند» آن گاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: ای علی، خدا تو را در آخرالزمان به بهترین صورت بیرون آورد، در حالی که آهنی در دست داری و دشمنانت را با آن علامت می‌گذاری...(13)
از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) احادیثی در مورد «رجعت» نقل شده، که از سابقۀ این موضوع در اسلام حکایت دارد. امام باقر (علیه‌السلام) نقل می‌کند که: علی (علیه‌السلام) فرمود: «من قسمت کنندۀ دوزخم... من صاحب رجعت‌ها و دولت‌ها و صاحب عصا و آهن داغ زننده‌ام، من آن جنبندۀ زمینم که با مردم سخن می‌گوید» (14)
2.اهتمام ائمه اطهار (علیهم السلام) به اثبات مسئله، اهمیت آن را روشن می‌سازد؛ به عبارت دیگر آن بزرگواران (علیهم السلام) نه تنها این مطلب را به طور مکرر در کلمات تشریفات متذکر شده‌اند، بلکه به دلیل اهمیت آن، در موارد بسیاری نیز با استدلال‌های منطقی، آن را اثبات کرده‌اند که می‌توان نمونه‌هایی از آن را نقل کرد:
در حدیثی «اصبغ بن نباته» نقل می‌کند: حضرت علی (علیه‌السلام) به ابن کوّا فرمود: از هرچه که می‌خواهی سؤال کن. ابن کوّاء گفت: گروهی از یاران شما گمان می‌کنند که پس از مرگ دوباره زنده می‌شوند و قبل از برپایی قیامت به دنیا بازمی گردند.
امیر مؤمنان فرمود: بله شما در مقابل این سخن چه گفتی؟ گفت: هیچ کدام از سخنان آن‌ها را نپذیرفتم و به آن‌ها گفتم: به هیچ سخنی از سخنان شما اعتقاد ندارد. علی (علیه‌السلام) فرمود: خداوند گروهی را به خاطر گناهانی که مرتکب شده بودند، به گرفتاری‌هایی مبتلا کرد و قبل از فرا رسیدن اجل و عمر حتمی که بر ایشان معین کرده بود، آن‌ها را می‌راند و سپس آن‌ها را زنده کرد و به دنیا بازگرداند تا از باقی ماندۀ روزی خود استفاده کنند و پس از آن دوباره بمیرند.
چون سخن بر ابن کوّاء گران آمد و آن را نپذیرفت، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) سخن را ادامه داد و برای اثبات مطلب فرمود: ابن کوّاء، می‌دانی که در قرآن آمده است: «حضرت موسی هفتاد نفر از مردان بنی اسرائیل را برای میقات ما انتخاب کرد...»(15)
سپس حضرت موسی (علیه‌السلام) با آن گروه رفت تا هنگام بازگشت به بنی اسرائیل، شهادت دهند که حضرت موسی با خدا سخن گفت؛ ولی چون آنان این واقعه را مشاهده کردند، باز منکر شدند و به موسی (علیه‌السلام) گفتند: «به تو ایمان نمی‌آوریم مگر خدا را با چشم ببینیم» در این حال خداوند متعال آن‌ها را عذاب کرد و همگی را به هلاکت رساند و بعد زنده کرد: «سپس بعد از مرگ شما را زنده کردیم» (16)
و همچنین ای پسر کوّاء، خدا در قرآن داستان گروهی از بنی اسرائیل را ذکر کرده است که به فرمان الهی مردند و دوباره زنده شدند. (17) و داستان عزیز را ذکر کرده است که او صد سال مرد و دوباره زنده شد؛ پس ای پسر کوّاء در زنده شدن مردگان بعد از مرگ و بازگشت آن‌ها به دنیا قبل از برپایی قیامت تردید مکن؛ زیرا خدا بر هر چیزی قدرت و توانایی دارد. (18)
3.آیات فراوانی از قرآن در مورد اثبات «رجعت» و ابعاد آن نازل شده است که از دلایل اهمیت این مسئله به حساب می‌آید. حرّ عاملی، به دلیل کثرت آیات قرآن در مورد «رجعت» اولین کتابی را که هنگام بیان منابع و مصادر آن نام می‌برد، قرآن کریم است. (19)
4.دلیل دیگری که اهمیت این موضوع را نشان می‌دهد، فراوانی احادیثی است که از معصومین (علیهم السلام) رسیده است. تعداد احادیث «رجعت» به اندازه ای است که علمای شیعه در آن ادعای تواتر کرده‌اند. چنان که علاّمه مجلسی در این زمینه می‌نویسد:
«چگونه کسی که به ائمه اطهار علیهم السلام ایمان دارد، دربارۀ »رجعت که در بیش از 200 روایت صریح مطرح شده است شک می‌کند؟... اگر احادیث «رجعت» متواتر نباشد، پس در چه چیزی می‌توان ادعای تواتر کرد، در حالی که تمام شیعه، روایات در رجعت را نقل کرده‌اند (20)
5.توجه اکثر علماء از هر فن و علمی به این مسئله، شاهد دیگری بر اهمیّت آن است. متکلّمان، عرفا، فلاسفه، فقها، محدّثین، تاریخ دانان و اهل رجال در آثار خود مانند: خلاصۀ علاّمه، رجال نجاشی، ابن داوود، فهرست شیخ، رجال استرآبادی و... و مفسران در تفاسیر خود و حتّی لغت شناسان، دربارۀ این مسئله اظهارنظر کرده‌اند.
6.اهمیت دیگر مسئله رجعت، از جهت وابستگی آن به ظهور حضرت مهدی (علیه‌السلام) است؛ زیرا ظهور منجی، مسئله یا حیاتی و جهانی است که شیعه و سنی و حتی بسیاری از غیر مسلمانان به آن اعتراف دارند. (21)

امکان و وقوع

غالباً در پاره ای از مسائل کلامی، اصول عقاید و علوم دیگر، این دو عنوان مطرح است:
1. امکان: یعنی آیا فلان امر شدنی است یا نه؟ امکان دارد یا نه؟
2. وقوع: پس از بحث امکان، سؤال دیگری مطرح است که، آیا همان مسئله ای که امکان ذاتی آن ثابت و مسلم شد، واقع شده و یا واقع می‌شود؟ آیا نظایر آن در تاریخ اتفاق افتاده یا نه؟ بر این اساس در این مسئله نیز این دو بحث مطرح است:
1.آیا رجعت به آن معنی که گذشت از امور مسایل ممکنه است و یا امتناع ذاتی دارد، همانند اجتماع ضدّین و یا اجتماع نقیضین و یا امتناع عرضی: مانند سلب تفکّر از کسی که خواب باشد؟ با اندک تأمل و دقت می‌یابیم که رجعت از امور ممکنه است، زیرا آفرینش دو گونه است: گاه خداوند از هیچ و عدم، چیزی را ایجاد می‌کند و گاه عناصر و اجزای پراکنده همان موجودی را دوباره به هم پیوند می‌دهد؛ و رجعت از قبیل آفرینش به معنی دوم است؛ و چنانچه آفرینش به معنی اوّل امکان داشته باشد، امکان به معنی دوّم سزاوارتر و اوّلی است؛ و به عبارت عملی، خداوند گاه شیء را به جعل بسیط، لا عن شیء و بدونه سبق ماده ایجاد می‌کند؛ و گاه امر به اتصال و اجتماع اجزاء و عناصر متفرقه و اعطای لباس حیات به اجزاء می‌نماید. از نظر عقلی، کدام قسم مشکل‌تر است؟ اوّل یا دوّم؟
در پاسخ می‌گوییم: قطعاً صورت دوم از صورت اوّل آسان‌تر است. اینک، آیا آفرینش به معنی اوّل از نظر عقل ممکن است یا محال؟ چنانچه بگوییم «ممکن است نمونه‌اش همین موجودات خارجی است» باید آفرینش و ایجاد به معنی دوم را نیز ممکن بدانیم و بلکه سزاوارتر به امکان است و مناظره اُبی بن خلف با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) امکان رجعت را کاملاً تأیید می‌کند. اما وقوع: در بحث‌های آتی خواهیم گفت که، رجعت در پیشین و حتی در امت اسلام واقع شده است و تاریخ بهترین گواه بر آن است. (22)

رجعت و آیات

آیاتی که بر امکان رجعت دلالت دارند:
1. «وأَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر» (23)؛ «به درستی که پروردگار بر همه چیز تواناست.»
تقریب استدلال، رجعت از امور ممکنه است و قدرت خداوند نیز بدون استثناء به تمام ممکنات تعلّق می‌گیرد، بنابراین خداوند بر رجعت و بازگرداندن در همین دنیا، قادر است.
بدین ترتیب منکر رجعت، یا باید در صغرای موضوع بحث داشته باشد، یعنی بگوید: رجعت از ممکنات نیست تا آیه شریفه آن را در برگیرد!! و یا کبرای موضوع را تصدیق نکند، بدین معنی: که خداوند بر تمام امور ممکنه قادر نیست که البته بطلان هر دو ادعا بدیهی است.
2. «أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَی» (24)؛ آیا آن خالق پروردگار توانایی زنده کردن مردگان را ندارد؟
استدلال: یُحییِ المُوتَی، یعنی بازگردانیدن مردگان، همه یا بعضی از مردم، به ویژه اگر صورت دوم مراد باشد، اثبات ادعای ما محسوب می‌شود زیرا ما قائل به رجعت، یعنی بازگشت گروهی از مردم می‌باشیم و چنانچه مراد صورت اوّل باشد باز هم ادعای ما ثابت می‌گردد، چون رجعت یکی از صغری‌ها و مصادیق احیاء موتی و زنده شدن است؛ و استفهام تقریری که در آیه‌ی مبارکه ذکر شده «و ألیس ذلک» به این مصداق نیز تعلّق خواهد گرفت.
3. «قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ*قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ به کلِّ خَلْقٍ عَلِیم» (25)؛ گفت چه کسی زنده می‌کند استخوان‌ها را، در حالی که پوسیده است؟ بگو: زنده می‌کند آن را، آن که بار اول آن را آفرید و به تمام مخلوقات داناست.
دلالت این آیه بر امکان رجعت بسیار واضح است. زیرا که پروردگار در مقام پاسخ به کسانی است که قیامت و احیاء مردگان را انکار نموده و رجعت هم نوعی از احیاء است.

آیات وقوع رجعت درامت های پیشین

1. «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ ...» (26)؛ آیا کسانی را که از ترس مرگ از دیار خود بیرون رفتند ندیدید که هزاران تن بودند خداوند فرمود: بمیرید، همه مردند، سپس آ نهارا زنده کرد.
خلاصه سرگذشت: این گروهی از اهل داوران، (آبادی از عراق) بودند، همین که طاعون درشهر شیوع یافت اکثراً منازل خود را رها کردند و از دیار خود بیرون رفتند، و در نتیجه سالم ماندند، ولی غالب آ نهایی که در شهر ماندند درگذشتند، چون طاعون برطرف شد، دوباره به شهر خود بازگشتند، ولی این بار عهد کردند که اگر طاعون بیاید همگی از شهر بیرون بروند تا دچار حوادث سال‌های پیش نشوند! اتفاقاً سال دیگر نیز طاعون شیوع یافت و همه اهل آبادی یا شهر که بیش از سه هزار، یا هشت هزار، یا سی هزار و یا بیشتر از آن بودند، با هم از شهر کوچ کردند تا به درّه ای فرود آمدند، در آن جا که خداوند اراده کرد همه بمیراند تا بدانند از اجل راه فراری نیست. پروردگار دو فرشته را فرستاد تا یکی از سمت بالای درّه و دیگری از طرف پایین درّه فریاد زدند: بمیرید، همه یکباره مردند و حتی دام‌های آنان نیز از بین رفت.
ساکنین اطراف، پس از اطلاع از جریان، خود را برای دفن اجساد به آنجا رساندند و تعدادی را به خاک سپردند، ولی چون مردگان زیاد بودند، از دفن آنان عاجز و دورشان دیواری کشیده و بازگشتند. مدت‌ها گذشت که روزی «حزقیل بن یوزا» سومین جانشین حضرت موسی (علیه‌السّلام) از آنجا گذشت، چون نگاهش به انبوه استخوان‌ها افتاد، در حیرت فرورفت خداوند به او وحی فرستاد که آیا به تو آیتی معجزه ای نشان دهم؟ و نشان دهم که مرده را چگونه زنده می‌کنم؟ عرض کرد: آری یا ربّ...
ناگهان استخوان‌هایی که روی هم انباشته شده بود از هم جدا شده و گوشت و پوست بر آن‌ها ظاهر و یک جا زنده شد و برخاستند. درحالی‌که می‌گفتند: سُبْحَانّکَ اللّهمَّ وَ بِحَمْدِکَ لَا اِلَهَ اِلَا اَنْتَ. (27)
ُزراره بن اَعین از امام محمدباقر (علیه‌السلام) پرسید: آیا این جماعتی که این‌گونه مردند و سپس زنده شدند زمان طولانی زندگی کردند که مردم آنان را دیدند؟ حضرت فرمودند: خداوند آن‌ها را به دنیا بازگردانید تا آن که در خانه های خود سکونت گزیدند، و خوردند و آشامیدند، ازدواج کردند، و به کارها و صنایع خود مشغول شدند، و پس از آن هر یک به اجل مقدر خود درگذشت. (28)
2. «أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنَّی یُحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ موت‌ها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ ...» (29)؛ یا مانند آن که بر دهکده ای گذر کرد که سقف‌هایش فرو ریخته بود، پس گفت در حیرتم که خداوند چگونه این مردگان را باز زنده خواهد کرد؟ پس خداوند او را صد سال میراند، پس از آن او را برانگیخت...
این آیه اشاره ای به سرگذشت عُزیر و به گفته بعضی از مفسرین ارمیا و یا خضر دارد و مراد از قریه، بیت‌المقدس و یا ارض مقدسه بوده و خلاصه آن چنین است. ِارمیای پیامبر گذرش به آن قَریه افتاد و آن را ویران و ساکنانش را مرده یافت. از خداوند خواست، تا چگونگی زنده کردن را به او نشان دهد، خداوند ناگهان او را می‌راند، و صد سال بر این حال نگاه داشت و او را از شر مردم و درندگان پنهان داشت. پس از صد سال او را زنده گردانید. (30)
این آیه مبارکه و داستان آن بهترین دلیل بر اثبات رجعت مورد ادعای ما است، زیرا می‌گویند: بهترین دلیل بر امکان هر چیز، وقوع خارجی آن است و در آیه صراحت تام به بازگشت پس از مرگ، به دنیا دارد، و عقیده‌ی مورد بحث ما هم چیزی بیش از این نیست.
3. «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون» (31)؛ پیروان حضرت موسی هنگامی که گفتند: ایمان نمی‌آوریم تا خدا را ببینیم و عدد آن‌ها به مضمون آیه «وَ اختارَ موسی قومَهُ سَبعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا» (32) که هفتاد نفر بودند، همه را خداوند می‌داند، ولی طبق خواست موسی (علیه‌السلام) مبنی بر این که پاسخ بنی اسرائیل را چگونه بگوییم؟ خداوند همه را دوباره زنده گردانید «فَأحیاهُم» و به زندگی خود ادامه دادند. (33)
در تفسیر قمی (34) پس از نقل جریان قوم موسی فرموده: «و این خود دلیل بر رجعت در امّت محمّد (صلی الله علیه و آ له) است. چون پیامبر فرمود: هرچه در بنی اسرائیل واقع شده در امّت من نیز واقع می‌شود.»
آری! از این دو نکته‌ی اساسی استنباط می‌شود:1. وقوع رجعت در پیشینیان.2. امکان رجعت در امت اسلام که بسیاری به این آیه استدلال کرده‌اند. (35)

آیات وقوع رجعت در امت اسلام

1. «وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا» (36)؛ روزی (فرا خواهد رسید) که ازهر امّتی گروهی را محشور می‌کنیم.
1.حشر پیش از قیامت 2.حشر پس از قیامت 3.حشر در قیامت.
و طبق حصر عقلی، صورت چهارمی ندارد، و البته بطلان صورت سوم واضح است، زیرا که در قیامت کبری، تمام امت‌ها زنده و محشور می‌شوند نه از هر امتی گروهی، چنان که قرآن می‌فرماید:
«وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا» (37)؛ آنان را محشور می‌کنیم و احدی را وانمی گذاریم.
و صورت دوم نیز به حکم آیه مبارکه «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیر» (38)؛ گروهی در بهشت و گروهی در آتش خواهند بود باطل است؛ چون حشر و رجعت بعد از قیامت مفهومی ندارد. پس با قاطعیت می‌گوییم: مُراد از حشر در این آیه صورت اول، یعنی برگشت پیش از قیامت است.
استدلال علمی: استدلال مدعی رجعت به این آیه: از آمدن «مِنْ» تبعیضیه در آیه است که خداوند بعضی از مردم را زنده می‌گرداند و البته این صفت با قیامت سازگار نیست؛ زیرا در قیامت تمام مردم محشور می‌شوند: «وَ حَشَرناهُم...» بنابراین مفهوم حشر در این آیه فقط با رجعت سازگار است. (39)
مرحوم قمی: این آیه را دلالت بر رجعت می‌داند، و در این زمینه روایاتی نیز نقل می‌کند. (40)
علامه طباطبایی: پس از بحث و بررسی فراوان می‌فرماید: این آیه ظاهر است در این که مرگ از حشر، پیش از قیامت (رجعت) است. (41)
3. «رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیل» (42)؛ «پروردگارا! ما را دوباره میراندی و دوباره زنده کردی و به گناهانمان اعتراف نمودیم، آیا راهی بر نجات و بیرون آمدن از آتش جهنم هست!؟»
استدلال: خداوند در مقام نقل قوم کفّار، دو زندگی و مرگ را از آنان نقل می‌کند، و اگر در همین دنیا زندگی دیگر و پس از آن، مرگِ دیگر باشد، مفاد آیه واضح و صمیمی‌تر نخواهد بود، زیرا هر انسانی یک زندگی و یک مرگ بیشتر ندارد.
3. «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون» (43)؛ به خدا سوگند یاد می‌کنند بر این که پروردگار بر نمی‌انگیزد مردگان را، چنین نیست، این وعده‌ی حقی است، اما اکثر مردم نمی‌دانند.
استدلال: در این آیه به گروهی که برانگیختن و زنده شدن را انکار می‌کنند اشاره شده است که، برای تأیید انکار خود، به خدا سوگند یاد می‌کنند. ولی آیا این گروه زنده شدن در قیامت را انکار نموده‌اند و یا زنده شدن در دنیا را انکار می‌کنند.
از ظاهر آیه چنین برداشت می‌شود که مقصود آنان انکار قیامت نیست، زیرا کسی که به معاد معتقد نباشد قطعاً به مبدأ نیز اعتقادی نخواهد داشت. در این صورت سوگند به خداوند نیز بی معنی است پس مراد از زنده شدن همان رجعت است، و گروهی از مسلمین سوگند یاد می‌کنند که خداوند در همین دنیا کسانی را برنمی‌انگیزد. شیخ کلینی که زمان غیبت صغری را درک کرده است و علی ابن ابراهیم قمی، این آیه‌ی مبارکه را اشاره به رجعت می‌دانند. (44)
تأویل روایت رجعت، مستلزم خروج از تشیع نیست
گرچه رجعت از ضروریات مذهب شیعه به شمار می‌رود ولی از اصول و ارکان عقاید آنان نیست، بلکه اعتقاد به امور غیبی است که آیات قرآن و ائمه معصومین (علیهم السّلام) از وقوع آن در آینده خبر داده‌اند؛ و اعتقاد به رجعت از مظاهر ایمان به قدرت الهی به حساب می‌آید؛ لذا شیعیانی که نتوانسته‌اند رجعت افراد و اشخاص را تصور کنند، از تشیع خارج نمی‌شوند و این‌ها به خاطر شبهه، کل روایات رجعت را به رجوع دولت و قدرت برای اهل بیت (علیهم السّلام) تأویل و تفسیر نموده‌اند. (45) اما اینکه تأویل کنندگان چه کسانی بوده‌اند و شخصیت حقیقی و حقوقی آنان از چه جایگاهی برخوردار بوده است؟ چیزی در کتاب‌های کلامی، حدیثی، تفسیری و ... گفته نشده است، اولین بار مرحوم شیخ مفید فرموده : گرچه در معنای رجعت بین امامیه اختلاف است. (46) سپس سید مرتضی فرمود: قومی از شیعیان چون از تفسیر رجعت وبیان امکان آن عاجز مانده‌اند و تصوّر کرده‌اند که رجعت با تکلیف منافات دارد، روایات رجعت را به رجوع و برگشت قدرت و دولت به اهل بیت «علیهم السلام» و شیعیان آنان تفسیر و تأویل کرده‌اند. سپس در کتاب‌های کلامی، تفسیری و ... راه پیدا کرده و به عنوان اختلاف بین شیعه ذکر شده است.
به هر صورت این‌ها افراد قابل اعتمادی نبوده‌اند لذا خود مرحوم مفید و سید مرتضی، مرحوم طبرسی و ... که این اختلاف را نقل کرده‌اند اجماع و اتفاق امامیه را بر رجعت اشخاص هم ذکر نموده‌اند.
مرحوم حر عاملی می‌فرماید: احدی از شیعه امامیه را نمی‌توان یافت که، شناخته شده و یا دارای تصنیفی باشد که تصریح به انکار و یا تأویل رجعت کرده باشد. (47) در جای دیگر می‌فرماید: حقّانیت رجعت به اجماع امامیه ثابت شده است. حتّی احدی از علمای امامیه را نیافتیم که رجعت را انکار و یا احادیث آن را تضعیف و یا تأویل کرده باشد. البته اعتقاد اجمالی و تصدیق به اصل رجعت، آن گونه که هست و واقع می‌شود کافی است. (48) اما اعتقاد به تفاصیل و جزئیات آن مثل بسیاری از اعتقادات و امور غیبی که در آینده واقع می‌شود، نه لازم است و نه ممکن. (49)

رجعت از دیدگاه اهل سنت

برادران اهل سنت اعتقاد به رجعت را به شدت انکار نموده و قبل از درک و آشنایی با مفهوم و معنای آن، تصمیمشان را گرفته و آن را جزء عقاید اعراب جاهلی، یهود و نصاری عقیده‌ی هواپرستان و بدعت گذاران و ... دانسته‌اند؛ و هر کسی به آن معتقد باشد او را کافر، کذّاب، فاسق، خبیث و ... معرّفی نموده و مستحق انواع عذاب‌های دنیایی و آخرتی می‌دانند. به نظر اینان هیچ گناهی بالاتر از اعتقاد به رجعت نیست کشندگان امام حسین (علیه‌السلام) (عمر سعد) را عادل و ثقه می‌دانند ولی معتقدان به رجعت را فاسق و غیر ثقه و... معرفی می‌کنند؛ و لذا رجعتی که شیعه‌ی امامیه معتقد است اهل سنت هیچ گاه درصدد فهم و درک صحیح آن برنیامده‌اند و در منابع آن‌ها هم تعریف نشده است.
ابوالحسن خیاط معتزلی عدم اطلاع خودش نسبت به مفهوم رجعت را این گونه توجیه می‌کند: «إنَّ الرِّجعة سِرُّ مِن أسرارِ المَذهَبِ الشِیعی بأنّهم قد تَوَاصَوا بکتِمانِها و إلاّ یذکُروها فی مَجالِسِهم وَ لافی کُتبِهِم الاّ فیما قد أسرّوا مِنَ الکُتُبِ وَ لَم یَظهَرُوه» (50)؛ همانا رجعت از اسرار مذهب شیعه که همدیگر را به کتمان و اختفای آن سفارش می‌کنند و این که در مجالس و کتاب‌هایشان ذکر نکنند مگر در کتاب‌هایی که مخفی می‌ماند و ظاهر نشود!
اگر ایشان و پس از آن، امثال دکتر قفا زی و ... به خودشان زحمت می‌دادند و به کتاب‌های کلامی و حدیثی شیعه که در طول تاریخ، حتی در همان سده های اوّل تدوین و تصنیف شده و در اطراف عالم پخش و منتشر شده است مراجعه می‌کردند چنین دروغی را از خودشان به یادگار نمی‌گذاشتند!
علمای رجالی اهل سنت در مقام جرح و تعدیل راویان حدیث به دوستداران و پیروان اهل بیت (علیهم السلام) که می‌رسند در مقام معرفی آنان می‌گویند: او ضعیف است، کذّاب است، غیرثقه است و ... علت لطمه به این اوصاف و بی اعتباری احادیث آنان را ایمان و اعتقادشان به «رجعت» ذکر می‌کنند. بدون این که درباره‌ی مفهوم رجعت چیزی بگویند و توضیحی بدهند. گویا مفهوم رجعت مثل شرک به خدا، بت پرستی انکار ضروریات دین و ... برای مسلمانان از بدیهی‌ترین مفاهیم است که هیچ شرح و توضیحی نیاز ندارد! و اگر احیاناً توضیحی داده باشند هم به صورت غیرواقعی و تحریف شده که هیچ ربطی به رجعت مورد اعتقاد شیعه‌ی امامیه ندارد. (51)
ما ابتدا به چند نمونه از اظهار نظرهای علمای رجالی اهل سنت درباره‌ی دوستان و اصحاب ائمه (علیهم السلام) اشاره می‌کنیم، سپس به تعریف آنان از رجعت خواهیم پرداخت.

مؤمن به رجعت کذّاب است

ابوالحجاج می‌گوید: «أمّا جابِرِ الجُعفی فکانَ ضَعیفاً وَ کانَ و اللهِ کَذِباً! یُومِنُ بِالَّرجعَه» (52)؛ اما جابر جعفی، حدیثش ضعیف است. قسم به خدا! او بسیار دروغ گو است، چون ایمان به رجعت دارد.
ابن حجر می‌گوید: «عثمان بن عمیرة ردّی المذهبَ غالٍ فِی التَشَیُع، یُؤمِنُ بِالَرجعَة» (53)؛ عثمان بن عمیرة، مذهب پست و بی‌ارزشی دارد، غلو کننده‌ی در شیعه گیری است، ایمان به رجعت دارد.
عقیلی می‌گوید: «اصبغ بن نباته لیس به شیءٍ، کان یقول بالرجعة» (54)؛ «اصبغ بن نباته هیچ ارزشی ندارد، ایمان به رجعت داشته است.»
شمس الدین حسنی می‌گوید: «قال ابن حبّان: کانَ رشید الهجری یُؤمِنُ بِالرّجعَةِ فَقَطَعَ زیاد لِسانِهِ و صُلبِهِ علی دارعمروبن حریث» (55)؛ ابن حبان می‌گفت: رُشید هجری ایمان به رجعت داشت، پس زیاد بن امیه زبانش را قطع نموده و او را به دارش زدند.
المزسی می‌گوید: داوود بن یزید کان یُؤمِنُ بالرّجعَةِ و کانَ الشیعی یَقُولُ لَهُ وَ الجابر الجُعفی لوکان لی عَلیکُما سُلطانِ ثُمَّ لَم أجدُ إلاّ إبرة لشبکتکما ثُمَّ غَلَتُکُما (56)؛ داوود بن یزید (مثل جابر) به رجعت ایمان داشت، شعبی به آن هر دو می‌گفت : اگر من بر شما مسلّط می‌شدم و هیچ چیزی پیدا نمی‌کردم مگر نخی، هر دو تای شما را دوخته، سپس به زنجیر نموده و می‌آویختم! و...
اگر کسی از مفهوم رجعت اطلاعی نداشته باشد و این عبارت‌ها را بخواند برایش علم یقینی حاصل می‌شود که اعتقاد به رجعت یک منکر و گناه نا بخشیدنی، در حدّ انکار خداوند و یا شرک به خداست که مستحق این توهین‌ها و تحقیرها و عذاب‌ها است؛ و هر کسی این عقیده را داشته باشد مرتکب هر گناهی خواهد شد و باید زبانش قطع و به دار مجازات آویخته شود. (57)

جُرم اعتقاد به رجعت!!

در عصر امام باقر (علیه‌السلام) برخی از اصحاب آن حضرت تنها به جرم اعتقاد به رجعت آن چنان در جامعه منفور شده بودند که با داشتن علم و دانش وافر از آن‌ها حدیث نقل نمی‌شد. سید بن طاووس از صحیح مسلم، که از کتاب‌های بسیار معتبر اهل سنت است، نقل می‌کند که جراح بن ملیح گوید: جابر می‌گفت: نزد من از طریق امام باقر (علیه‌السلام) و ایشان از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هفتاد هزار حدیث وجود داشت که اهل سنت همه آن‌ها را رها کردند و سپس مسلم به اسناد محمد بن عمر رازی علت ترک آن را چنین نقل می‌کند:
«خود از حریز شنیدم که می‌گفت: با جابر ملاقات کردم، ولی اصلاً از او حدیثی یادداشت نکردم، زیرا او به رجعت اعتقاد داشت. (58) البته ریشۀ اصلی این‌گونه مخالفت‌ها با چنین عقیده ای ناشی از عدم ظرفیت فکری مردم بوده است که نمی‌توانستند باور کنند چطور انسان‌هایی که سالیان دراز از دنیا رفته‌اند مجدداً به دنیا بازمی گردند و شاهد اعتلای حکومت جهانی اسلام خواهند بود. نظیر این مسئله مخالفت‌هایی است که با عقیده به معاد و سایر امور غیبی می‌شود. در زمان امام باقر (علیه‌السلام)، تنها برخی از مذاهب اهل سنت با عقیدۀ رجعت مخالفت می‌ورزیدند، اما درزمان امام صادق (علیه‌السلام) این مخالفت به اوج خود رسید به طوری که همه مذاهب اهل سنت در مقابل شیعه با چنین عقیده ای به ستیز برخاسته بودند، در این عصر امام صادق (علیه‌السلام) با استدلال‌های قوسی از کیان این اعتقاد دفاع می‌نمودند. ابو بصیر گوید به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم.»
«إنَّ العامَةَ تَزعُمُ أنَّ قُولَه» وَ یَومَ نَحشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوجاً (59)
عنی فی یَومِ القیاَمهِ، فَقالَ ابوعبدالله، (علیه السلام)، فَیَحشُرُ اللهُ یوم القیامهِ مَن کُلِّ اُمٍَ فَوجاً و یَدعُ الباقینَ لا ولکنَهُ فی الّرجعهِ و أما آیهُ القیامَه (60) «وَ حَشَر ناعمُ فَلَم نُغادر منهُم أحدا» (61)
اهل سنت در مورد سخن خداوند که می‌فرماید: «روزی که از هر امتی گروهی را محشور می‌کنیم» می‌پندارند که منظور، روز قیامت است. امام فرمودند: آیا این چنین است که خداوند در روز قیامت از هر امتی گروهی را محشور و بقیه را رها کند؟ چنین نیست، بلکه منظور آیه از حشر گروهی از هر امتی، در روز جمعه است و آیه، قیامت آن است که حق تعالی می‌فرماید: «همه را محشور می‌کنیم و از کسی چشم پوشی نمی‌کنیم»

علل انکار اهل سنت

1.حصول شبهه

اکثر اهل سنّت در اثر عدم درک صحیح مفهوم «رجعت» و عدم تفکیک بین عقیده‌ی غلات و شیعه در مورد رجعت، آن را انکار نموده‌اند. مثلاً در گذشته دیدیم که تمام اهل سنّت رجعت را بر اساس اندیشه غلات تعریف نموده‌اند و هیچ کس از صاحب نظران آنان به رجعت مورد اعتقاد شیعه توّجه نکرده‌اند. به نظر می‌رسد این عمده‌ترین اشکالی بوده است که توّجه اولین منکران آنان را به خود جلب نموده است؛ زیرا از تعریف‌های آنان برخوردهایشان با معتقدان به رجعت و... کاملاً مشهود است. بعضی‌ها تصور کرده‌اند رجعت همان تناسخ و یا برگشتن کامل به ناقص و... است و یا رجعت، باعث ترغیب به گناه غرور مسلمانان می‌شود و یا با ظواهر آیات و یا پاداش و عذاب قیامت و یا با طبیعت دنیا منافات دارد و... لذا آیات و روایات رجعت را توصیه و تأویل کرده‌اند به حشر روز قیامت و حوادث غیر از رجعت! و احیای اموات را به زمان انبیاء و خلفا اختصاص داده‌اند. متأسفانه اهل سنّت هیچ گاه در صدد فهم و درک صحیح آن بر نیامده‌اند! تا اینکه اوهام شایعات آنان بر طرف شود بلکه بطلان آن را یک امر مسلم و قطعی دانسته و بدون تأمل انکار نموده‌اند. (62)

2.تقلید از گذشتگان

دومین علت انکار اهل سنّت، مخصوصاً متأخرین آنان تقلید از گذشتگانشان است. یعنی اعتقاد به انسداد باب اجتهاد در اصول و فروع، باعث انکار رجعت شده است. متأسفانه با این اعتقاد، خودشان را به زنجیر افکار گذشتگان کشیده و بدون تأمل و اندیشه، فقط درصدد دفاع از افکار و اقوال آنان هستند. اگر آن‌ها به خاطر عدم درک صحیح و حصول شبهه و یا وابستگی‌های سیاسی، قومی و فکری خاصی، اعتقاد و نظر خاصی را ارائه کرده باشند، محال است که مقلدان آن‌ها در اصول و فروع، در مقابل آن موضع منفی گرفته و تجدیدنظر کنند، بلکه با تعصّب مقلّدانه، از آن نظریه دفاع می‌کنند و او بر خلاف عقل، صریح آیات قرآن و روایات قطعی باشد. (63)

3.دفاع متعصبانه

یکی از علل انکار اهل سنّت، دفاع متعصبانه است. ایشان در اثر اعتقاد به عدالت کل صحابه هرگونه تحقیق و تفحّص درباره‌ی حوادث و وقایع تلخ و ناگوار عصر صحابه را ممنوع می‌دانند و کسی حق ندارد در مقابل آن حوادث موضع منفی گرفته و به تحلیل و نقد آن بپردازد و از به وجود آورندگان آن‌ها انتقاد کنند! زیرا تمام مسلمانان صدر اسلام که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آ له) را دیده و به او ایمان آورده باشند، صحابه، عادل و اهل بهشت هستند وگرنه نقد و انتقاد از عملکرد آنان، بدعت و کفر به حساب می‌آید! یعنی محاصره شدگان در شعب ابی طالب و محاصره کنندگان، سابقین در ایمان، هجرت و جهاد مؤمنین و فاسقین مجاهدین و قاعدین، بالاخره فرزندان شجرۀ ملعونه و شجره (اموی و هاشمی)، لعنت شدگان و تبعیدشدگان رسول اکرم و اصحاب اسرار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و تسلیم شدگان مکّه (فرزند طلقاء) و ایمان آورندگان و... همه به طور مساوی صحابه عادل و اهل بهشت هستند! و در دنیا هیچ گونه امتیازی بین آنان وجود ندارد و اگر امتیاز و تفاوتی میان آن‌ها باشد مربوط به قیامت است که خداوند پاداش خواهد داد. اما در دنیا هیچ تفاضلی میان آن‌ها نیست، کسی حق ندارد نسبت به آن‌ها زبان اعتراض به گشاد. (64)
روایات رجعت، بعضی از رجعت کنندگان را با اسم معرّفی نموده است. تمام کسانی که در مقابل رسول اکرم (صلی الله علیه و آ له) جنگ‌های أحد، احزاب و ... را رهبری و فرماندهی کرده‌اند و تا آخر هم ایمان نیاوردند، بلکه در جریان فتح مکّه تسلیم مسلمانان شدند و یا نسبت به اهل بیت آن حضرت (علیهم السلام) ظلمی مرتکب شده باشند و در جنگ‌های داخلی «جمل، صفین و نهروان» شرکت نموده‌اند و یا بر آن‌ها اشکی ریخته باشند و ... را نام می‌برد، و حتی کسانی که نسبت به مؤمنین مرتکب دروغ و بهتان شده‌اند، برگردانده می‌شوند تا این که بر آن‌ها حدّ جاری شود. برای پیروان خلفا قابل تحمّل نیست که درباره‌ی آنان چنین سخنانی گفته شود، لذا اصل این اعتقاد قرآنی را که ده‌ها آیه و روایات متواتر بر آن دلالت می‌کند، منکر شده و رجعت را بر خلاف ضرورت ادیان آسمانی و توحیدی اعلان کرده‌اند. (65)

4.جهل و حسادت

بعضی از اهل سنت، با پیش فرض‌های مذهبی و ذهنیت‌های قبیله ای، بدون مراجعه به منابع عقاید دیگران و درک صحیح از آن، قضاوت نموده و به تکفیر و تفسیق آنان می‌پردازند و کسانی که عقیده ای غیر از عقیده‌ی آنان داشته باشند مستحق انواع عذاب‌های دنیای و آخرتی می‌دانند، بدون این که درک صحیحی از عقاید دیگران داشته باشند.
1.شافعی از سفیان بن عینیه حکایت می‌کند: از جابر کلامی را شنیدم که سبب شد به سرعت از خانه‌ی او بیرون آیم چون ترسیدم که سقف خانه بر سرم فرود آید و خراب شود زیرا او ایمان به رجعت داشت. (66)
کسی نیست از این آقا سؤال کند رجعت چیست که شنیدن آن باعث خراب شدن سقف خانه‌ها و ... می‌شود؟ اگر ایشان از آیات قرآن و سنت نبوی (صلی الله علیه و آ له) آگاهی و اطلاع داشت و مفهوم «رجعت» را آن گونه که جابر معتقد بود می‌دانست هرگز این گونه سخن نمی‌گفت.
2.صاحبان صِحاح و مسانید اهل سنّت؛ از جمله، مسلم «صاحب کتاب صحیح» هزاران حدیث جابر جعفی را که از امام باقر (علیه‌السلام) و او از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آ له) نقل کرده بود، ترک نمودند و یک حدیث از جابر در کتاب‌هایشان ذکر نکردند که او به خاطر اعتقاد به رجعت، فاسق، کذّاب و غیر ثقه است. (67)
مسلمانان را از برکات هزاران حدیث نبوی (صلی الله علیه و آ له) محروم نموده چون که جابر اعتقاد به زنده شدن مردگان دارد. این در حالی است که آیات قرآن از زنده شدن مردگان در امت‌های پیشین و امت اسلامی خبر داده و علمای اهل سنت هم، ده‌ها روایت و حدیث از زنده شدن مردگان نقل کرده‌اند.
رجعت از دیدگاه غلات و مفوّضه
رجعتی که سفیان بن عینیه، تعریف نموده و به رافضی‌ها نسبت داده است اعتقاد غلاّت و مفوضه است و هیچ ربطی به اعتقادات جابر که از بزرگان شیعیان و از خواص اصحاب امام باقر و امام صادق (علیه‌السلام) است، ندارد. در این جا به شهادت دو تن از دانشمندان شیعه و سنی اکتفا می‌شود:
ـ کشی می‌گوید: طیاره غالی، در بعضی از کتاب‌های خود منکرات بسیاری را ذکر نموده است. سپس از شریک نقل می‌کند: «عده‌ای از جاهل‌های منحرف، مثل مفضل بن عمر، بنان عمر نبطی و غیر این‌ها می‌گفتند: امام صادق (علیه‌السلام) برای آن‌ها از پدر و جدش نقل نموده که رجعت پیش از قیامت است. همانا علی (علیه‌السلام) زنده است و در میان ابرها با بادها پرواز می‌کند و او بعد از مرگ سخن می‌گفت و بر روی مغتسل (محل غسل دادانش) حرکت می‌کرد... قسم به خدا، جعفر بن محمّد (علیهم السلام) هرگز چنین چیزهایی را نگفته است. بلکه همه‌ی این‌ها منکرات دروغ را بر آن حضرت جعل نموده‌اند تا به این وسیله شکم‌های خود را سیر نموده و از مردم پول بگیرند.»
ـ جریشه (ضمن توضیح توطئه‌ها و کارشکنی‌های یهود) می‌گوید: از متفکران زیرک یهود، عبدالله بن سبأ است که گروه‌های غالی شیعه به او برمی گردند و او معتقد به مذهب رجعت و مذهب حلول بوده و گمان می‌کرد که ابن ملجم را نکشته است، بلکه آن کسی که کشته شد شیطان بود که برای مردم به صورت علی (علیه‌السلام) متصوّر شده بود. امام علی (علیه السلام) به سوی آسمان بالا رفته، تا این که به عنوان مهدی منتظر به سوی زمین برگشته تا از دشمنانش انتقام گرفته و اقامه‌ی عدل و حق کند بعضی از غالی ها فقط به زنده بودن حضرت علی (علیه السلام) اعتقاد نداشته، بلکه معتقدند کلّ ائمه (علیهم السلام) زنده هستند و در آخرالزّمان برمی گردند. (68)
ائمه به شدت با این افکار مبارزه نموده و معتقدان آن را لعن و نفرین نموده و از آن‌ها برائت جسته‌اند. امام رضا (علیه‌السلام) در یک روایت طولانی ضمن بیان ویژگی‌های امام و حوادثی که بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آ له) واقع می‌شود و جبرئیل امین به آن حضرت خبر داده است می‌فرماید:
از چیزهایی که جبرئیل به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آ له) خبر داده است این که همه‌ی امامان یا؟ (غیر از حضرت مهدی) علیه‌السلام بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آ له) با شمشیر و یا زهر به شهادت می‌رسند؛ و همۀ آن‌ها را طاغوت‌های زمانشان حقیقتاً می‌کشند نه آن گونه که غلات و مفوضه می‌گویند (خداوند آن‌ها را از رحمتش دور کند) چون آن‌ها معتقد هستند که ائمه حقیقتاً کشته نشده‌اند؛ بلکه امر آنان برای مردم مشتبه شده پس در میان غلات و مفوضه مشهور و رایج بوده است. چه این که بعضی روایات دلالت می‌کند، دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) این اندیشه را در میان عموم مردم دامن زده و در گسترش آن تلاش می‌کرده‌اند تا این که کشندگان ائمه از بنی‌امیه و بنی عباس تبرئه شده و ملامتی بر آن‌ها نباشد. (69)

جایگاه رجعت در روایات

مهم‌ترین دلیل بر اثبات «رجعت» احادیث است به گونه ای که اگر روایات «رجعت» از معصومین (علیهم السلام) نقل نمی‌شد، شیعه به این حقیقت نمی‌رسید، هرچند با دقت و تأمل در بعضی آیات مسئله «رجعت» فهمیده می‌شود، این دقت و تأمّل نیز، به آگاهی دادن از ناحیه روایات نیاز دارد.
الف عقیده به «رجعت» از شرایط ایمان و مذهب شیعه است
این مطلب در بعضی از احادیث ذکر شده است:
فضل بن شاذان از امام رضا (علیه السّلام) نقل می‌کند که فرمود: «هر کسی اقرار به یگانگی خدا کند بعض حضرت سخن خود را ادامه دادند تا اینکه فرمودند: و به رجعت و دو متعه اقرار کند و به معراج و پرسش در قبر و به حوض و شفاعت و آفرینش بهشت و جهنم و به صراط و میزان و برانگیختن از قبر برای حساب، ایمان آورد، او مؤمن حقیقی است و از شیعیان ما اهل بیت محسوب می‌شود. (70)»
همچنین از امام صادق (علیه السلام) نقل است که فرمود: «مَن أَقَرَّ بِسَبعَةٍ أشیاءِ فَهُوَ مُؤمِنٌ وَ ذَکَرَ مِنها الإیمانِ بِالرَّجعَة» (71)؛ هر کس به هفت چیز اقرار کند و آن‌ها را بپذیرد مؤمن است و حضرت از آن هفت چیز، یکی را رجعت ذکر کردند.
ب رجعت برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) و تمامی انبیاء واقع می‌شود
دربارۀ رجعت پیامبر احادیث متعددی نقل شده که خود نشانۀ اهمیت فراوان این موضوع است. همچنین در برخی از احادیث، رجعت سایر انبیای الهی نیز آمده است که ما نمونه‌هایی از آن را در این جا می‌آوریم:
1.عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی قوله تعالی «و اذا أخَذَ الله و میثاقَ النبیینَ...»(72)
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرموده است:
«مَا بَعَثَ اللهُ نَبِیَّا مِن لَدُن آدَم و هَلَُّم جَرّا الاّ وَ یَرجِّعُ اِلَی الدُنیَا فَیَنصُر رَسُول الله (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) (73)؛ خدا از زمان حضرت آدم تا کنون هیچ پیامبری را نفرستاده، جز آنکه به دنیا بازمی گردد و پیامبر و علی (علیه‌السلام) را یاری می‌کند.»
2.عن علی بن الحسین (علیه‌السلام) فی قوله تعالی: «انّ الذی فَرَضَ علیک القرآنَ لَرادُّکَ إلی مَعَاد» (74) قَالَ : «یَرجِعُ اِلیْکُم نَبِیِّکُمْ» (75) امام سجاد (علیه السلام) در تفسیر آیۀ «همانا کسی که قرآن را بر عهدۀ تو نهاد تو را به بازگشت گاهی برگرداند» فرمود: پیامبر شما به سوی شما بازمی گردد.
ج امیرمؤمنان رجعت دارد
رجعت علی «علیه‌السلام» از مسائلی است که در احادیث بسیار مطرح شده است؛ مطالبی که دربارۀ رجعت آن حضرت آمده، نشان دهندۀ نقش مهم و اساسی آن بزرگوار به هنگام «رجعت» است. عبدالکریم از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده است که فرمود: «ابلیس به خدا عرض کرد: » مرا تا روز قیامت مهلت ده خداوند قبول نکرد و فرمود: «تو تا روز معینی مهلت داری» پس هنگامی که آن روز معلوم فرا رسد شیطان همراه با تمام پیروانش که از زمان خلق حضرت آدم تا آن روز خلق شده‌اند، ظهور می‌کند و این روز، آخرین مرتبه ای است که امیر مؤمنان (علیه‌السلام) برمی گردد. راوی می‌گوید از امام سؤال کردم که آیا بازگشت امیر مؤمنان متعدد است؟ فرمود : آری این بازگشت چند بار خواهد بود و هیچ امامی در هر قرنی نیست الاّ اینکه با تمام نیکان و بدان زمانه‌اش بازمی گردند تا خدا مؤمن را بر کافر چیره گرداند. پس هنگامی که روز وقت معلوم فرا رسید، امیر مؤمنان همراه با اصحابش و همچنین شیطان و یارانش برمی گردند و وعدۀ آن‌ها در زمینی از زمین‌های فرات به نام «روحا» نزدیک کوفه می‌باشد. در آنجا میان آن‌ها جنگ عظیمی که همانند آن تاکنون دیده نشده است، واقع می‌شود و گویا من هم اکنون می‌بینم که یاران علی (علیه‌السلام) صد قدم عقب نشینی کرده‌اند به حدی که بعضی از آن‌ها در فرات وارد شده‌اند. در این هنگام خداوند (منظور عذاب الهی است) در سایه‌هایی از ابرها همراه با ملائکه و پیامبر (صلی الله علیه و آ له) فرود می‌آیند و در دست پیامبر حربه ای از نور است. وقتی که شیطان به او نگاه می‌کند به عقب بازمی گردد. یارانش به او می‌گویند حال که پیروز شده ای به کجا می‌روی؟
او می‌گوید: من چیزی را می‌بینم که شما نمی‌بینید. من از خدای جهانیان می‌ترسم. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آ له) به شیطان می‌رسد و به او ضربه ای می‌زند که با همان ضربه ابلیس و یارانش هلاک می‌شوند و در این هنگام ا ست که خدا پرستش می‌شود و مشرکی در کار نخواهد بود و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) چهل و چهار هزار سال حکومت خواهد کرد. (76)
د امام حسین (علیه‌السلام) رجعت می‌کند
مسئله بازگشت امام حسین (علیه‌السلام) نیز از مسائلی است که موقعیت خاصی در روایات «رجعت» دارد که در این احادیث، برنامه‌های آن حضرت در هنگام «رجعت» بیان شده است که قسمتی از آن‌ها را می‌آوریم:
1.اولین کسی که هنگام ظهور حضرت مهدی (علیه‌السلام) «رجعت» خواهد کرد. امام حسین «علیه‌السلام» است، چنان که امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «أوَّلُ مَن تَنشَقُ الأَرضَ عَنهُ یَرجِعُ إِلیَ الدُنیَا الحُسَیْن بِن عَلی علیهم السلام» (77)؛ «اولین کسی که زمین برای او شکافته می‌شود و به دنیا بازمی گردد امام حسین (علیه السلام) است.»
2.هنگام رجعت مأموریت‌های بزرگی بر دوش آن حضرت است؛ جابر از امام باقر (علیه‌السلام) نقل می‌کند: قَالَ الحُسِین (علیه السلام) لِأصْحَابِه قَبلَ أَن یَقتُل إن رسول الله (صلی الله علیه و آله) قَالَ لِی یَا بُنَّی انَّّکَ؟ اِلَی اْلْعرقِ وَ انّکَ تَسْتَشْهَدُ وَ یَسْتَشْهَدُ مَعَک جَمَاعَة مِن أصْحَابِک (78) «قلنا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَی إِبْرَاهِیم لئن قَتلُونا...(79)»
امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: امام حسین (علیه‌السلام) قبل از شهادت به اصحابش فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آ له به من خبر داد: پسرم تو را به عراق می‌برند و آنجا با گروهی از یارانت که گزند آهن را حسّ نمی‌کنند، شهید می‌شوی، سپس این آیه را خواند: «گفتیم ای آتش برابر ابراهیم سرد و سلامت شو» و جنگ بر تو و اصحابت سرد و سلامت است. پس بشارت بر شما، به خدا اگر ما را بکشند نزد پیامبرمان می‌رویم، مدتی با آن حال می‌مانیم، آنگاه اول کسی که از قبر بیرون آید، منم که هنگام خروج امیر مؤمنان (علیه‌السلام) و قیام حضرت مهدی (علیه‌السلام) خارج شوم. سپس حضرت عیسی با جمعی از فرشتگانی که تاکنون به زمین نیامده‌اند، فرود می‌آیند، من، جدّ پدر و برادرم، با هر کسی که خدا بر او منت نهاده باشد، بر شترانی از نور که هیچ مخلوقی سوارش نشده، سوار شویم، جدّم پرچم خویش را به اهتزاز درآورد و آن را با شمشیرش به دست قائم مان می‌سپارد. از مسجد کوفه چشمه درآید، امیر مؤمنان شمشیر پیامبر صلی الله علیه و آ له را به من می‌دهد و مرا به مشرق و مغرب می‌فرستد. خون هر دشمنی را بریزم و هر بتی را بسوزانم و هند را بگشایم، دانیال و یونس خارج شوند و خدا و رسول را تصدیق کنند و پیغمبر (صلی الله علیه و آ له) با آن‌ها هفتاد نفر به بصره فرستد تا جنگجویانشان را بکشند و سپاهی به روم بفرستد تا آن را بگشایند، سپس حیوانات حرام گوشت را بکشم. اهل هر ملّتی را میان اسلام و شمشیر مخیر کنم. هر که ایمان آورد در امان باشد و هر که نپذیرد خونش ریخته شود. ملائکه خاک از روی شیعیان ما بفشانند و مقامشان را در بهشت معرفی کنند. دیگر روی زمین، کور، زمین گیر و دردمندی نماند و به برکت ما اهل بیت (علیهم السلام) خدا همه را شفا دهد و برکت از آسمان به زمین فرود آید...
ه همۀ ائمه «علیهم السّلام» رجعت می‌کنند
بازگشت همۀ ائمه (علیهم السلام) در زمان «رجعت» نیز در بعضی از احادیث ذکر شده است که برای نمونه به چند مورد از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
1.سلیمان دیلمی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) دربارۀ تفسیر کلام خدا که فرمود: «شما را انبیاء و پادشاهان قرار دادیم» پرسیدم، فرمود: منظور از انبیاء، رسول الله (صلی الله علیه و آ له)، ابراهیم، اسماعیل و ذریۀاسماعیل است و مقصود از ملوک، ائمه اطهار (علیهم السلام) هستند. سلمان می‌گوید: پرسیدم پادشاهی چه به شما عطا شده است؟ فرمود: پادشاهی بهشت و رجعت. (80)
2.از امام صادق (علیه‌السلام) روایت شده که فرمود: هر کس می‌خواهد قبر پیامبر و ائمه (علیهم السلام 9 را از راه دور زیارت کند، بگوید: «إنّی منَ القائِلینَ بِفَضلِکُم مقرّ بِرَجعتِکُم لاأنکَرَ اللهُ قدرهَ وَ لاأزعَمَ إلاّ ما شاءَ الله» )81؛ همانا من از کسانی هستم که فضایل شما را قبول دارند و به رجعت و بازگشت شما اقرار می‌کنند و انکار نمی‌کنم قدرت خدا را و گمانی ندارم مگر به آنچه که خدا می‌خواهد.

هدف رجعت

1.اوج تکامل و شقاوت

همان گونه که می‌دانیم رجعت جنبه عمومی و همگانی نداشته و اختصاص به مؤمنان خالص و کافران ستمگر دارد چنانکه امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إنَّ الرّجعَةَ لَیسَت بعامَةِ وَ هِیَ خاصَّةٌ لایَرجِعُ اِلاّ مَن مَحضَ الإیمانَ مَحضاً أو مَحَضَ الشَّرکَ مَحضاً» (82)؛ رجعت امری همگانی نیست، بلکه امری اختصاصی است و تنها کسانی رجعت می‌کنند که به ایمان خالص و یا شرک خالص رسیده باشند.
از این روی بازگشت مجدد این دو گروه به دنیا به منظور تکمیل یک حلقۀ تکاملی برای گروه اول و پست‌ترین درجه انحطاط برای گروه دوم است. به دیگر سخن: چون مؤمنان واقعی در مسیر تکامل معنوی با موانعی در زندگی روبرو بوده‌اند تکامل آنان ناتمام مانده است چرا که در پرتو دولت کریمه و عدالت زندگی نکرده‌اند و در زندگی اجتماعی پیوسته با جباران و ستمگران روبرو بوده‌اند و لذا در بعد تکامل اجتماعی دچار نواقص و کمبودهایی شده‌اند. پس حکمت الهی اقتضا می‌کند که با رجعت و بازگشت به دنیا آخرین مسیر تکامل خویش را طی کنند. مؤمنان واقعی که پیوسته در زندگی فرد خویش از هیچ عمل صالحی کوتاهی نکرده‌اند، در روز رجعت با مشاهدۀ مجازات ستمگران و نظارۀ تشکیل حکومت صالحان بر روی زمین و نصرت دین خدا به اوج تکامل نائل می‌شوند در مقابل منافقان و جباران تاریخ که از هیچ جنایتی بر بشریت فروگذاری نمی‌کردند به دنیا برمی گردند تا به بخشی از مجازات‌های خویش برسند و در دادگاه بشریت به سزای اعمال ننگین خود نائل شوند. (83)

2.نصرت دین و حکومت عدل جهانی

از آیات و روایات متعدد چنین به دست می‌آید که قبل از قیامت، دین اسلام بر همۀ ادیان و مکاتب بشری غلبه پیدا می‌کند و مردم خسته از پندارهای بشری به زلال معرفت الهی نائل می‌شوند و از سوی دیگر حاکمیت سیاسی اجتماعی کرۀ زمین به دست مسلمانان به رهبری حضرت حجّت (علیه‌السلام) خواهد افتاد. بر این اساس یکی از اهداف رجعت برخی انسان‌ها به دنیا، نصرت و یاری دین اسلام و کمک برای تشکیل حکومت دینی فراگیر بر سطح کرۀ خاک خواهد بود. آری در هنگام رجعت رسول خدا و ائمه «علیهم السلام»، فرقه های مختلف اسلامی به وحدت واقعی رسند و اسلام در چهرۀ واقعی‌اش، یعنی شیعه متجلّی خواهد شد. (84)

3.ظهور قدرت الهی

روز رجعت یکی از روزهای الهی و تجلّی قدرت و عظمت خداوند شمرده شده است.
در تفسیر آیه‌ی مبارکه‌ی «وَ ذ َکِّرهُم بِأیّام الله» (85) امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «روزهای خداوند سه روز است: روز قیام مهدی (علیه‌السلام)، روز رجعت و روز قیامت (86)»
آری در این سه روز تمام اسباب مادی با اختلاف مراتب از کار و تأثیر می‌افتد و عظمت الهی در نعمت یا نقمت، در عزّت یا ذلت، تجلّی و ظهور تام پیدا می‌کند. (87)

گرفتن انتقام مظلوم از ظالم

رجعت روز تجلّی و مظهر عدالت الهی است که همزمان با ظهور عدالت گستر جهانی حضرت مهدی (علیه‌السلام) محقق می‌شود و از ظالمانی که عالم را پر از ظلم و جور نموده‌اند، انتقام گرفته می‌شود؛ لذا در روایات روی این هدف به طور عمومی و یا خصوصی بسیار تأکید شده است. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «اولین رجعت کننده امام حسین و یارانش و یزیدیان کربلا می‌باشند تا از آن‌ها انتقام بگیرند، همان که آن حضرت و یارانش را به شهادت رسانده بودند.»(88)
ایجاد روحیه استقامت برای مؤمنان
یکی از اهدافی که برای رجعت ذکر شده است ایجاد روحیه استقامت و ایستادگی برای مؤمنان در برابر حوادث و ناملایمات است، چون انسانی که آینده را روشن ببیند به راحتی می‌تواند مشکلات زودگذر را تحمّل کرده و استقامت کند، لذا ائمه اطهار (علیهم السلام) مؤمنان را به صبر و بردباری دعوت نموده، با وعده‌ی رجعت وزندگی در سایه‌ی دولت کریمه اهل بیت (علیهم السلام) آنان را امیدوار می‌کردند. حسن بن شاذان واسطی می‌گوید: از آزار و اذیت اهل واسط و دشمنی آنان به تنگ آمده به خدمت امام رضا (علیه‌السلام) طی نامه ای شکایت کردم. حضرت با خط مبارکشان نوشت، همانا خداوند متعال از مو الیان و دوستان ما پیمان گرفته است که در دولت باطل، صبر و بردباری را پیشه کنند. پس به حکم پروردگارت صبر کن وقتی که سیّد و آقای خلق قیام کند و مؤمنان و مخالفان برگردند آن‌ها خواهند گفت:(89) «وای بر ما که از قبرهایمان برانگیخته شدیم این وعدۀ الهی و صدق گفتار پیامبران است» (90)

نتیجه

نتیجه ای که می‌توان از این مقاله به دست آورد عبارتند از اینکه:
1. رجعت از ضروریات دین اسلام بوده و مخالفت ورزی با این اعتقاد، انسان را به کفر می‌کشاند و در واقع عذاب الهی را در بردارد.
2. رجعت مسئله ای اختلاف انگیز نیست، بلکه عده ای یا بر اثر تعصب یا بدون مطالعه در علم کلام اسلامی دلایلی واهی برای رد آن قرار داده‌اند.
3. رجعت در واقع امیدبخش برای زندگی آرام و بی دردسر در حکومت جهانی حضرت مهدی «علیه‌السلام» است.
4. قدرت و عظمت الهی ظهور و بروز بیشتری در رجعت پیدا می‌کند که همگان را به حیرت وامی دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. معجم المقایس اللغه، ج 2، ص 490.
2. لسان العرب، ج 8، ص 114.
3. المفردات، ص 188.
4. همان، ص 30، ماده «اوب»
5. رجعت از نظر شیعه، ص 28؛ به نقل از المعارف، 341 باب «من تأخر موته من صحابه»
6. همان؛ به نقل از الضعفاء الکبیر، ج 1، ص 129؛ قاموس الرجال، ج 2، ص 68.
7. رجعت یا حیات دوباره، ص 20؛ به نقل از اوائل المقالات، ص 78.
8. سفینه البحار، ج 3، ص 315؛ بحار، ج 53، ص 138.
9. الملل و النحل، ج 6، ص 275.
10. رجعت یا حیات دوباره، ص 22؛ به نقل از جواهر الفقه، ص 250.
11. مناظرات، شیخ مفید، ص 488.
12. رجعت، بازگشت بزرگ در هنگام ظهور، ص 24ـ23.
13. بحارالأنوار، ج 53، ص 52.
14. رجعت، بازگشت بزرگ در هنگام ظهور، ص 25؛ به نقل از الایقاظ، ص 367.
15. اعراف، آیه 155.
16. بقره، آیه 55ـ5.
17. بقره، آیه 243.
18. بحار، ج 53، ص 72.
19. ر. ک: الایقاظ، ص 27.
20. بحارالأنوار، ج 53، ص 123ـ122.
21. رجعت بازگشت بزرگ در هنگام ظهور، ص 33ـ32 (خلاصه).
22. رجعت ازنظر شیعه، طبسی، نجم الدین، ص 30ـ29.
23. حج، آیه 6.
24. سوره قیامت، آیه 40.
25. سوره یس، آیه 79ـ78.
26. بقره، آیه 243.
27. رجعت ازنظر شیعه، ص 38ـ37.
28. منهج الصادقین، ج 2، ص 52.
29. بقره، آیه 259.
30. منهج الصادقین، ج 2، ص 108؛ مجمع البیان، ج 2، ص 368.
31. بقره، آیه 56.
32. اعراف، آیه 55.
33. بقره، 243.
34. تفسیر قمی، ج 1، ص 47.
35. رجعت از نظر شیعه، ص 42ـ39.
36. نمل، آیه 83.
37. کهف، آیه 47.
38. شوری، آیه 7.
39. تفسیر مجمع‌البیان، ج 7، ص 233.
40. تفسیر قمی، ج 2، ص 130.
41. المیزان، ج 15، ص 398.
42. غافر، آیه 11.
43. نحل، آیه 38 و 39.
44. رجعت از نظر شیعه، ص 46.
45. بحارالأنوار، ج 53 ف ص 138.
46. همان ...
47. رک: الایقاظ، ص 33.
48. رجعت یا حیات دوباره، ص 64ـ63.
49. همان، ص 64.
50. رجعت یا حیات دوباره، ص 65؛ به نقل از اصول مذهب الشیعه، ج 2، ص 916.
51. رجعت یا حیات دوباره، ص 66.
52. تهذیب الکمال، ج 4، ص 470.
53. تهذیب التهذیب، ج 7، ص 133.
54. الضعفاء الکبیر، ج 1، ص 130.
55. کتاب المجرحین، ج 1، ص 298.
56. همان، ص 299.
57. رجعت حیات دوباره، ص 68ـ66.
58. رجعت، بررسی جامع از مفهوم رجعت، ضمیری، محمدرضا، ص 37؛ به نقل از الطرائن سیدبن طاووس.
59. سوره نمل، آیه 83
60. سوره کهف، آیه 47.
61. بحار، چ 53، ص 52.
62. همان، ص 85.
63. رجعت یا حیات دوباره، ص 86(خلاصه).
64. ر. ک: الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 1 ف ص 166 و 167.
65. رجعت یا حیات دوباره، ص 88.
66. همان.
67. بحار، ج 53، ص 139، صحیح مسلم، ج 1، ص 15.
68. رجعت یا حیات دوباره، ص 71.
69. رجعت یا حیات دوباره، ص 73.
70. بحارالأنوار، ج 53، ص 121.
71. همان، ص 122.
72. آل عمران، آیه 81
73. رجعت بازگشت بزرگ در هنگام ظهور، ص 952؛ به نقل از الإیقاظ...، ص 332.
74. قصص، آیه 85.
75. بحار، ج 53، ص 56.
76. رجعت بازگشت بزرگ در هنگام ظهور، ص 94.
77. بحار، ج 53، ص 39.
78. انبیاء، آیه 69.
79. بحار، ج 53، ص 63ـ61.
80. بحار، ج 53، ص 45.
81. رجعت بازگشت بزرگ در هنگام ظهور، ص 97.
82. البرهان، ج 2، ص 408.
83. تفسیر نمونه، ج 15، ص 560.
84. رجعت، بررسی جامع مفهوم رجعت از دیدگاه عقل و نقل، ص 57ـ56(خلاصه)
85. سوره ابراهیم، آیه 5.
86. بحار، ج 53، ص 63.
87. تفسیر المیزان، ج 12، ص 18.
88. بحار، ج 53، ص 76.
89. بحار، ج 53، ص 89.
90. سوره یس، آیه 51.

منابع
1. قرآن کریم
2. بحارالأنوار، مجلسی، محمدباقر، نشرالوفاء، چاپ، دوم، بیروت، سال 1403 ق
3. لسان العرب، ابن منظور، محمد بن مکرم، دار صادر، چاپ سوم، بیروت، سال 1414 ق.
4. المفردات، راغب اصفهانی، حسین بن محمد، نشر نوید اسلام، چاپ اول، سال 1387 ش.
5. تفسیر قمی، ابی الحسن، علی بن ابراهیم، نشر مؤسسه اعلمی، چاپ سوم، سال،1404 ق.
6. ترجمه تفسیر المیزان، موسوی همدانی، سیدمحمدباقر، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سال 1387 ش.
7. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، نشر دارالکتب الاسلامیه، سال 1368 ش ...
8. رجعت یا حیات دوباره، طاهری ورسی، احمدعلی، نشر مسجدمقدس جمکران، چاپ اول، سال 1384 ش.
9.رجعت بررسی جامع مفهوم رجعت از دیدگاه عقل ونقل، ضمیری، محمدرضا، نشر موعود، چاپ چهارم، سال 1384 ش.
10. رجعت از نظر شیعه، طبسی، نجم الدین، نشر دلیل ما، چاپ دوم، سال 1386 ش.
11. رجعت بازگشت بزرگ در هنگام ظهور، شهمیری، حسین، نشر دفتر معارف، چاپ اول، سال 1386 ش.
12. الاصابه فی تمییز الصحابه لإصابة، ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی، نشر دارالکتب العلمیة، چاپ اول، بیروت، سال، 1415.
13. البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، سید هاشم، نشر بنیاد بعثت، چاپ اول، تهران، سال 1416 ق.
14. تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی، نشر موقع یعسوب، بی جا، بی تا.
15. تهذیب الکمال، أبو الحجاج المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن، نشر، مؤسسة الرساله، چاپ بیروت، سال 1400 ق.
16. الضعفاء الکبیر، للعقیلی، نشر موقع جامع الحدیث، بی جا، بی تا.
17. تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، کاشانی، ملا فتح الله نشر، کتابفروشی محمد حسن علمی، بی جا.
18. مناظرات شیخ مفید، محمد بن نعمان، ابوعبد الله محمد بن، نشر نوید، چاپ تهران، سال 1362 ش.
19. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی فضل بن حسن، نشر، ناصر خسرو چاپ سوم تهران، سال 1372 ش



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط