عناصر زبانی و فکری اشعار نیمایی اخوان ثالث

شعر اخوان ثالث در گذر زمان نشان دهنده ی تحول و دگرگونی در نوع نگاه و بینش او نسبت به جهان خارج است. او در طول دوره ی شاعری خود مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است و
دوشنبه، 29 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عناصر زبانی و فکری اشعار نیمایی اخوان ثالث
 عناصر زبانی و فکری اشعار نیمایی اخوان ثالث

نویسنده: مسعود دلاویز



 

در کتاب های زمستان، آخر شاهنامه، از این اوستا

چکیده

شعر اخوان ثالث در گذر زمان نشان دهنده ی تحول و دگرگونی در نوع نگاه و بینش او نسبت به جهان خارج است. او در طول دوره ی شاعری خود مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است و به گواهی اشعارش، می توان سیر تکاملی نگرش او را دید و شناخت. یکی از ادوار تغییر در نگرش او، گذشت از شعر سنتی و وارد شدن به عرصه ی شعر نو - مترقی ترین جریان ادبی زمانه - و به دنبال آن جریان ادبی سمبولیسم اجتماعی است، که این نیز هم به لحاظ اندیشگی و هم از نظر هنری، دگرگونی محسوسی در شعر او پدید آورد. آنچه در این نوشته به بررسی آن پرداخته می شود، عناصر فکری و زبانی اخوان است، که میراث یک دهه یأس و بدبینی را به دلیل اوضاع بد سیاسی و اجتماعی به همراه دارد.
واژگان کلیدی: اخوان ثالث، تمثیل، زبان، جهان بینی

1- درآمد

شعر معاصر ایران به عنوان سبکی مستقل، با حدّ و مرز مشخص و متمایز از شعر کلاسیک ایران، جریانی است که به رغم ناهمواری ها، همچنان در مسیر پیش روندی خود با خیل عظیمی از پیروان، در حال تداوم است. با ظهور نیما و طرح تازه ای که در شعر فارسی پی افکند، جریان شعر فارسی به مسیر آزمون نشده ای راه یافت و انواع جدیدی از شعر فارسی پدید آمد. این سبک با وجود باور و احترام به اهمیت شعر کلاسیک، نشانگر اعتماد و اعتقاد شاعری چون نیما و شاعران پس از او، به امکان آفرینش شعری بی سابقه و بدون پیروی و دنباله روی کورکورانه است. اگر شعر اندیشه و تعهد در ایران معاصر را مترادف با شعر نو قلمداد کنیم، پیشوایان این مکتب نوین توانستند راهی تازه را به شاعران پس از خود نشان دهند، تا آنان هر یک به فراخور استعداد، توانایی و ذوق هنری خویش، و با توجه به شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هر دوره، که هنر و ادبیات ویژه ی خود را می طلبد، دنیاهای تازه ای را تجربه کنند.
دهه های سی و چهل از قرن حاضر را می توان دهه های گسترش و تأیید و تثبیت «شعر معاصر فارسی» به حساب آورد. در این دو دهه، گرایش هایی پدید آمدند و شاعرانی در شعر نو رخ نمودند و آثاری چاپ و منتشر کردند، که برخی از آن ها در زمره ی خواندنی ترین و ماندنی ترین آثار شعر و ادب فارسی به شمار می رود. یکی از برجسته ترین شاعران شعر معاصر که توانست در شعر نیمایی خود را تثبیت کند، و با به جا گذاشتن آثاری در سبک و سیاق نوقدمایی و نیمایی، شیوه و اسلوب فکری و شعری ویژه ای در شعر معاصر از خود به یادگار بگذارد، اخوان ثالث بود، که به قول شاملو «مشعلش گذرگاهی چهل ساله از معبر تاریخی ما را تا قرن ها بعد چراغ کرده» (شاملو، 1370: 32). او با تکیه بر نبوغ خویش و با درهم آمیختن صورت های کلاسیک و مکتب نیمایی، ظرفیت های شعری جدیدی را پیش روی شاعران جوان تر گشود. آنچه اخوان را به عنوان یکی از ارکان شعر معاصر فارسی معرفی می کند، و بیرق استقلال او را برافراشته می دارد، اشعار نیمایی اوست. او در طول زندگی شاعری خود مراحلی را پشت سر گذاشته که هر کدام از این دوره ها به نوعی بر روحیه، ذوق و تفکر شاعری او تأثیر گذار بوده، و دورنمای کلی شعر او را ترسیم کرده است.
شعر اخوان مانند بسیاری دیگر از شاعران معاصر، حرکت و صیرورت ویژه ی خود را داشته است، حرکتی که از ارغنون آغاز می شود و به تدریج در زمستان، آخر شاهنامه و از این اوستا به اوج خود می رسد. او در بطن این سه مجموعه ی شعر اخیر است که به هویتی مشخص و ممتاز در شعر نیمایی می رسد؛ هویتی که در متن آن انسان، اجتماع و سرنوشت او قرار دارد. تسلط اخوان بر ظرفیت های زبان فارسی، خشم و خروش توأم با شیون، لحن خطابی اشعار داستانی - اساطیری، استفاده از مواریث فرهنگی و همچنین واژگان عامیانه - به ویژه در شاهکارهایش - آنچنان شکوهمند جلوه می کند، که از او شاعری می سازد که شعرش به آسانی در سروده های شاعران پس از وی به عنوان الگو و نمونه رخنه می کند، و جریانی نسبتاً مشخص را رقم می زند که به ویژه در شعر شاعران خراسانی پس از او جلوه ای خاص می یابد.

2- بیان مسأله

آنچه در این نوشته به بررسی و تحلیل آن پرداخته می شود عناصر فکری، زبانی و سبکی شعر اخوان است، که به ترتیب در حوزه های زیر بررسی می شود:
1- شکل تمثیلی و روایی بر پایه ی تک گویی درونی حاکم بر بعضی از شعرهای بلند این دفتر. شیوه ای که اخوان از آن برای درد دل خویش در دوره ی شکست بهره می برد.
2- زبان و نگرش باستان گرایانه و همچنین دیدگاه تاریخی - اسطوره ای اخوان در شعر نو، که بر شعر برخی از شاعران پس از خود نفوذی بارز داشت.
3- خلاقیت ذهنی اخوان در ابداع واژگان تازه، که از آن برای کمک به بیان اندیشه های شعری بهره می گرفت.
4- جهان بینی و رویکردهای فکری اخوان در اشعارش، به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332 که حضور آن بر فضا و تفکر مسلط بر جریان ادبی جامعه، انکارناپذیر است.

3- تمثیل

هر شعر به شکلی بیان می شود و هر شاعر در متنی که خلق می کند گوشه ای از رسوبات ذهنی خود را که براساس تجربه ای واقعی یا خیالی شکل گرفته، آگاهانه یا ناآگاهانه بروز می دهد. یکی از شگردها و شیوه هایی که می تواند ظرفی برای بیان تراوشات ذهنی شاعر باشد،تمثیل سازی است؛ «روایتی به شعر یا نثر که مفهوم واقعی آن از طریق برگرداندن اشخاص و حوادث به صورت هایی غیر از آن چه در ظاهر دارند، به دست می آید... و خواننده غالباً با تأمل و دقت در رویه ی ظاهری، به رویه ی تمثیلی که معمولاً حاوی نکته ای اخلاقی یا اجتماعی و یا سیاسی است، پی می برد» (میرصادقی، 1385: 103). یکی از این شیوه های تمثیل سازی، شیوه ای بر پایه ی تک گویی درونی است. «شیوه ای در روایت که به موجب آن جریان و ضمیر ناخودآگاه، همان گونه که در ذهن شخص می گذرد، بازگو می شود» (داد، 1387: 159). تک گویی درونی در واقع عرصه ی نمایش مستقیم روندهای ذهنی شخصیت، و آن چیزی است که در خلوت شخص می گذرد؛ یعنی به نوعی شاهد واگویه های درونی شخصیتی هستیم که در تنهایی خود، به بیان دردها، رنج ها، آلام و عواطف ناشی از مشکلات بیرونی و درونی خود یا جامعه می پردازد، بدون اینکه قصد بیان آن ها را برای یک مخاطب حقیقی یا فرضی داشته باشد. اساس این شیوه بر تداعی معانی است که به کمک آن، راویِ نالنده مسیر اندیشه ها، احساسات و واکنش های خود را نسبت به محیط پیرامون و دیگران نشان می دهد. «تداعی معانی، ایجاد رابطه بین آن گروه از تصورات ذهنی فرد است که در یک زمان اتفاق می افتد. به عبارت ساده تر تداعی در واقع پیوند مشترک بین موضوع و یادها را نشان می دهد» (بی نیاز، 1387: 304).
اگر شاعران اجتماعی و انسان گرا را - که تفکر حاکم بر سروده های آنان بیان حسرت ها و آرمان های اجتماعی و انسانی است - راویانی بپنداریم که با به کارگیری این روش به بیان عقده های درونی خود می پردازند، اخوان ثالث یکی از این راوی - شاعران دردمند است. او در این گونه از اشعار خود، با توصیف و تمثیل حالات و روحیات خود، بر پایه ی اندیشه ی شکل گرفته در ذهنش - که تحت تأثیر مسایل سخت و دردناک جامعه و سیاست های غالب بر آن است - در مقام پیامبری درونی نمایان می شود که فریادگونه و دردمندانه با مخاطب نامشخص خود درد دل می کند، و او را با خود به جاهایی می برد که تا کنون تجربه نکرده است. اخوان از آن شاعران نوپردازی است که شیوه و شگردهای «تمثیل های شاعرانه» را در اشعار نیمایی خود، براساس یأسی فلسفی که نتیجه ی سرخوردگی از شکست اجتماعی و سیاسی سال 1332 بود، آنگونه به کار گرفت که توانست در این زمینه به نوعی تشخص فکری برسد، و سرمشقی برای شاعرانی باشد که می خواستند در این راه به آزمودن ذوق و طبع شاعری خویش بپردازند.
او با مجموعه ی زمستان قصه ی دردمندی خود را آغاز می کند. در این کتاب، اخوان ناله ای دردآلود و «امید نومیدی بیدار شده از فریب یک سراب که بیابان هولناک را پیش چشم می بیند که هیچ امید رهایی از آن نیست» (آشوری، 1377: 191) دارد. در آخر شاهنامه و از این اوستا نیز ادامه ی همان صدای خسته را می بینیم که ناله ی او بیشتر صورت خشم و خروش به خود می گیرد، و تنهایی و بار سرنوشت شاعرانه سخت بر دوش او سنگینی می کند و با زبان و تجربه ای تازه دنیای کنونی را پرسشبارانه به دادگاه ذهنی خویش می کشاند:
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت / سرها در گریبان است / کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را / نگه جز پیش پا را دید نتواند / که ره تاریک و لغزان است / وگر دست محبت سوی کس یازی، / به اکراه آورد دست از بغل بیرون / که سرما سخت سوزان است (اخوان، 1369: 97) پاسخ ندادن به ندای نمادین سلام شاهدی بر سرد و بی روح بودن روابط بینافردی در جامعه ای است که از انسان های خودمدار تشکیل شده، و در درون خود حاکی از بیگانگی آحاد نسبت به یکدیگر است. صدای این شعر، صدای تک افتاده و عرف ستیزی است که از بیگانگی، سردی و تیرگی انسان ها و روابط آنان در دنیایی که روزگار و چرخش ناسازگارش، برای آن ها رقم زده، به ستوه آمده و با لحنی معترضانه، حقایق اجتماعی را که دغدغه ی درونی اوست، می سراید.
در کتاب دیگرش، آخر شاهنامه، اخوان قرنی پر آشوب و خالی از مهربانی را نمایش می دهد، که از قرار اصلی خود خارج شده و حاوی پیغامی دهشتناک برای انسان امروزی است که در چنبره ی تلخکامی ها گرفتار شده است:
قرن شکلک چهر / بر گذشته از مدار ماه / لیک بس دور از قرار مهر / قرن خون آشام، / قرن وحشتناک تر پیغام، / کاندران با فضله ی موهوم مرغ دور پروازی / چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند
(اخوان، 1378: 80 و 81)
تمثیل های شاعرانه ی اخوان در شعرهای نیمایی اش، لحنی روایی - وصفی - حماسی به خود می گیرد. در لابه لای تصاویر این اشعار، چهره ی دردمند و معترض شاعر را نسبت به جامعه و سیاست های حاکم بر آن می بینیم؛ به طوری که می توان شعر روایی او را منادی و رسول طبقه ی فرودستان نامید که دارای کیفیتی مبارزه گونه است؛ مبارزه ای میان نیکی و بدی، اهورا و اهریمن، ایرانی و انیرانی، زشتی و پاکی و درستی و ناراستی.

4- روایت

یکی از ویژگی های شعر اخوان شیوه ی بیان «روایی» و «داستانی» است. اخوان خود را «راوی قصه های از یادرفته» می خواند. در بسیاری از اشعار مشهور او با این نکته روبرو می شویم که شاعر، چونان نقال و قصه گویی کهن، با زبان افسانه و داستان، اندیشه های ذهنی خویش را بیان می کند. البته برخی این ویژگی را نقصی برای شعر اخوان دانسته اند، اما اخوان در پاسخ اینان می گوید: «من روایت را به حد شعر اوج داده ام اما شعر را به حد روایت تنزل نداده ام. این مسأله ای است که باید به آن توجه کنند... اصولاً من راوی هستم و در این کار هم هیچ ایرادی نمی بینم... اصولاً قصه یکی از پراهمیت ترین قسمت های زندگی است. اصلاً خود زندگی است. من قصه را به حد شعر اوج دادم. باعث نزول قصه نشده ام» (اخوان ثالث، 1371: 200). اخوان البته در این شیوه خود را متأثر از برخی اشعار نیما چون «مرغ آمین» و «کار شب پا» می داند، و حتی می گوید: «من مثل بعضی کارهای الیوت شعر گفته ام که در آن ها هم روایت است؛ مثل پاره ای از کارهای سعدی شعر گفته ام؛ مثل فردوسی شعر گفته ام و مثل خودم شعر گفته ام. من خود روایت را نوعی شعر می دانم» (همان: 200).
در این گونه از اشعار اخوان شخصیت های شعری چنان زنده هستند که ذهن خواننده را بیش از شاعر به خود مشغول می کنند. شخصیت های به یادماندنی شعرهای روایی اخوان، این زندگانی در ذهن خواننده را مدیون شگردهای دراماتیک، مشاهده و وصف دقیق شاعر از اُبژه، و در حقیقت حاصل نگاه طولی و عرضی شاعرند؛ شخصیت هایی که خارج از ذهن شاعر، حیات دارند و بدون آن که متکلم وحده بر آن ها سایه انداخته باشد، در زندگی روزمره قابل رؤیتند:
لحظه ای خاموش ماند، آن گاه / بار دیگر سیب سرخی را که در کف داشت / به هوا انداخت / سیب چندی گشت و بازآمد / سیب را بویید / گفت: / «گپ زدن از آبیاری ها و از پیوندها کافی است» / خوب / تو چه می گویی؟ / «آه / چه بگویم؟ هیچ»
(از شعر پیوندها و باغ)
این نوع روایت های داستانی و منظومه ای، بیش تر از ساختار داستان کوتاه تبعیت می کنند، و در نتیجه یک حادثه ای، با شخصیت های محدود و با زمان و مکان فشرده هستند. آنچه این روایت ها را از روایت های منظوم گذشته متمایز می کند، برهم زدن روایت خطی و نگاه استقرایی (جزئی نگر) و توجه به گونه گفتن (روایت) تا چه گفتن (داستان) است. آنچه در این روایت های شاعرانه مهم است، نقش متکثر راوی است؛ چیزی که اخوان ثالث بر آن تأکید دارد و نمود بارزی در اشعار او یافته است. او در این باره می گوید: «وقتی من در این شعرهای روایتی، کلامی را از قول گوینده نقل می کنم، این تفاوت دارد با آنجا که از قول نقال حرف می زنم، یا از قول آدم های شعر حرف می زنم. این آدم باید یک جور حرف بزند، نقال یک طور، گوینده ی شعر هم طور دیگر» (اخوان، 1372: 70). این شگرد در شعر «خوان هشتم» به شکلی زیبا جلوه گر شده است.
یکی از اساسی ترین شیوه های بازگویی اندیشه ها و دردها در شعر اخوان ثالث، روایت سازی بر پایه ی بن مایه ها و داستان های کهن با «پیرنگ شاعرانه» است که در این پیوند شاعرانه، داستانی اسطوره ای یا حماسی را متناسب با درک و شناخت انسان امروزی بازآفرینی و روایت می کند و در آن به بیان جهان بینی خویش می پردازد. روایت های شاعرانه ی «آدمک» و «خوان هشتم» از این گونه ی شعری هستند. وی همچنین گاه فضای غیر طبیعی و کهن الگو را، بدون این که قبلاً روایت شده باشد، به گونه ای سورئال و نمادین به روایت شاعرانه تبدیل و از آن بهره برداری فلسفی، اجتماعی و سیاسی خویش را می کند؛ مانند شعرهای «کتیبه» و «قصه ی شهر سنگستان» از مجموعه ی از این اوستا.
به هر روی اخوان در بعضی از معروف ترین شعرهای خود از قبیل قصه ی شهر سنگستان، آخر شاهنامه، کتبیه، آنگاه پس از تندر، آواز چگور، دست های خان امیر،‌ چاووشی و پیوندها و باغ، از این شیوه به زیبایی بهره گرفته و همان طور که خود بدان اشاره کرده، با این کار، قصه و روایت را تا حد شعر ناب فرا برده است.

5- زبان و بیان

زبان جایگاهی است که معنا در آن تجلی می یابد، و ظرفی است که شاعران آفرینش های هنری و بلاغی و تراوشات ذهنی و فکری خویش را در قالب آن می ریزند و پیام رسانی می کنند. زبان معرف ذهن است، عمل ذهنی وقتی به مرحله ی زبان می رسد «بیان» می شود. ذهن و آن چه در آن می گذرد، نامرئی و تعریف ناشدنی است، و تنها در بلوغ زبان است که رؤیت می شود (علی پور، 1378: 15). بنابراین با استفاده از زبان و ترکیب و کنار هم نهادن واژه است که شاعر می تواند آن چه را که می اندیشد، بیان کند. «زبان شکل دیگری از اندیشه است؛ شکلی که به ضرورت خود را پی می گیرد و فراتر از خردورزی متعارف می شود» (دبیر مقدم و دیگران، 1379: 355).
اجزای زبان (واژه ها) چیزی جز اجزای اندیشه نیستند، و به این علت است که واتسون معتقد است «تفکر چیزی نیست مگر سخن گفتن که به صورت حرکات خفیف در اندام های صوتی درآمده است. به عبارت دیگر تفکر همان سخن گفتن است که به صورت حرکات خفیف یا انقباضات خفیف در اندام های صوتی ظاهر می شود» (باطنی، 1373: 116). بی گمان اندیشه در قالب واژگان و ترکیبات جسمیت می یابد. هرچه فضای اندیشه ی انسان گسترده باشد، به همان نسبت از زبانی غنی تر برخوردار بوده، و گنجینه ی واژگانی او ثروتمندتر خواهد بود؛ چرا که «کلمه زاییده نمی شود مگر با فکر، و هر کس به اندازه ی فکر خود کلمه دارد» (علی پور، 1378: 19).
بسیاری از نوآوران راستین شعر معاصر هر یک به فراخور شرایط روحی و جهان بینی خویش، زبانی را برای بازگفت ماجراها، حوادث و مسایل دامن گیر جامعه برگزیده اند، و در این گزینش سبک و اسلوب بیان و همچنین تناسب و تلازم ظرف و مظروف را از یاد نبرده اند. اخوان ثالث از سرآمدان شعر معاصر فارسی است که توانسته است در زبان شعر، جایگاهی ممتاز و برگزیده به دست آورد. زبان او در شعرهای نیمایی اش، پلی بین شعر دیروز خراسان و شعر مدرن امروز است، و این از آگاهی او نسبت به گذشته ی زبان فارسی و مواریث کهن آن مایه می گیرد، که توانسته امکانات و فضاهایی در شعر او پدید آورد و لحنی به شعرش ببخشد که سخن و کلام خود را «با حماسه شروع کند و با سوگ تمام کند» (اخوان ثالث، 1371: 75). «بنابراین اخوان نیز مانند بسیاری از چیره دستان زبان فارسی، زبانش برحسب مقام و موقعیت روحی و شأن و منزلت موضع و محتوای مورد نظر انعطاف می پذیرد و به نرمی و درشتی می گراید» (فولادوند، 1387: 120). پس استفاده از زبان پرشکوه، فاخر، فخیم و درشت آهنگ شیوه ی خراسانی در بسیاری از آثار او، که توانست جایگاه برجسته ای در شعر نیمایی برای وی ایجاد کند، امری تصادفی نیست؛ بلکه ضرورت تاریخی و رسالت اجتماعی و هنری را به همراه دارد، و این ناشی از دیدگاه اوست که میان معنی و شکل واژگان و ترکیبات به کار رفته در شعر، توازن برقرار باشد. او خود در این باره می گوید: «من زبان پرورده ی قبل از انحطاط مغول را آوردم توی این مایه شعر و این اسالیب نو و این زبان شد برای من پر از تازگی. تمام امکانات بلاغی قدیم را از لحاظ سادگی و سلامت و دقت، درستی و قدرت، این نیرو را در اختیار این حس و حال و تپش و تأمل امروزی گذاشتم و در این مسیر قرار دادم» (اخوان ثالث، 1371: 63)
به طور کلی ویژگی های زبان اخوان در شاهکارهای شعری اش عبارتند از:
* باستان گرایی
* تکنیک های زبانی
* نوآوری واژگانی
1-5- باستان گرایی
باستان گرایی همان «ادامه ی حیات زبان گذشته در خلال زبان اکنون» است (شفیعی کدکنی، 1379: 24). استفاده از این نوع زبان مانع تحول و پویایی نیست و اگر بنا بر اقتضای حال و مقام و همسو با انتظارات خواننده، همنشین واژه های امروزی شود، هم نشانه ی اصالت زبان و ریشه دار بودن آن است، و هم نشانه ی پایداری قومی است که تحولات تاریخی، هویت و مظاهر هویت آن ها را دگرگون نکرده است. فروغ فرخزاد این نکته را به خوبی دریافته است و بیان می دارد: «کلمات زندگی امروزی وقتی در کنار کلمات سنگین و مغرور گذشته می نشینند، ناگهان تغییر ماهیت می دهند و قد می کشند و در یکدستی شعر اختلاف ها فراموش می شود» (قاسم زاده و دیگران، 1370: 230). پیوند اخوان با زبان، که به صورت متنوع و پراکنده در اشعار او مشهود است، یکی از تمهیدات شاعرانه ی اوست که به زبانش شکلی حماسی و با صلابت بخشیده است. شفیعی کدکنی درباره ی زبان اخوان می گوید: «زبان او، زبان شاعران خراسان، یعنی زادگاه و گاهواره ی تکامل زبان درس است، زبان فردوسی و فرخی و خیام، و از آنجا که با متن های کهن فارسی و زبان شاعران گذشته آشناست، کلمات در شعر او رسالت مفاهیم را به خوبی ادا می کنند و دقت در شعر او نشان می دهد که هر کلمه ای برای القای مفهوم ویژه ای آمده است» (شفیعی کدکنی، 1345: 58 و 59).

5-1-1- واژگان عام کهن و بومی

صیغه ی اقلیمی در شعر اخوان ثالث، که نماینده ی نگاه شخصی و صمیمی اوست، علاوه بر انعکاس در تصویرهایی که از طبیعت خراسان ارائه می کند، در کاربرد واژگان محلی و بومی نیز تجلی کرده است. در واقع گزینش این زبان با واژگان و ترکیباتش و با آن لحن حماسی اش، نشان از حساسیت اخوان نسبت به اوضاع و احوال اجتماعی - در زمان مشخص خود - دارد، که جنبه ی غالب شخصیت شاعری او را در آن روزگاران تشکیل می دهد. به بیانی «استفاده ی بجا از واژگان محلی گذشته از آن که آن ها را حفظ و احیا می کند و امکانات و ظرفیت های زبان را افزایش می دهد، خود یکی از عوامل یاری کننده ی شاعر در حفظ روانی جریان خلاقیت شعر و حفظ تداوم حالت عاطفی شاعر است، بی آن که ساختار کلام در کشمکش میان وزن و معنی از ریخت بیفتد» (عباسی، 1378: 120).
منظور از واژگان عام کهن و بومی، واژگانی از قبیل اسم، صفت و قید است که در زبان فارسی معیار معاصر به این شکل کاربرد ندارند، و یا مربوط به منطقه ی شاعر هستند، و اهل زبان برای مصداق یا مفاهیم آن برابر های دیگری به کار می برند. نمونه های این گونه واژگان در شعر اخوان:
آسباد / ش 113 (1)، اثیر / ز 41، اقاصی / س 86، آغل / ش 68، ایاغ / ز 21، بَدَست / ز 58 - س 18، بشکوه / ش 114 - س 63، بشن / س 80، بنان / ش 35، بیغاره / س 20، بیغوله / س 9 و 73، پرهیب / س 47، جبین / ش 58 و 79 - س 53، جبّه / ش 39، جولاهه / ز 55، چکاد / ش 71، جبین / ش 58 و 79 - س 53، جبه / ش 39، جولاهه / ز 55، چکاد / ش 71، خلعت / ش 39، دژآیین / ش 80، دشنام / ز 98 - ش 29، دهلیز / ز 146، رقعه / ش 58، زورق / ش 57، زی / ش 124، ژاغر / ش 58، ژنده / ز 148 - ش 33 و 35، سبلت / س 29، ستان / س 17 و 20، ستبر / ز 89، ستوار (استوار) ش 80، سوط / ز 83، فحل / ز 169، قندیل / ز 99، غژم / س 81، غضبان / س 29، کرت / ش 35، کَرَک / ز 140 و 141، کنام / ز 68، کومه / ز 84، کوهمیخ / س 81، گُرد (پهلوان) / ز 165، گندآور / س 19، لَختی / ز 176 - س 67، لفج و لب خایان / س 40، مخلب / ش 58، مرده ریگ / ش 36، مرقّع / ش 39، مغاک / ش 132، مغموم / ز 36، 98؛ س 34، ناژو / ش 61، نطع / ز 131 - س 49، ستان / س 17 و 20، صفیر / ش 70، هبا / ش 42، هودج / س 77.

5-1-2- واژگان اسطوره ای، حماسی و آیینی

در طول تاریخ شعر فارسی هر یک از شاعران بنا به علاقه و نیاز خود، دستی در سفره ی گسترده ی تاریخ ایران باستان برده و عناصر اسطوره ای، ملی و آیینی را چاشنی شعر خود کرده اند. تعلق خاطر و توجه اخوان به این مایه های فرهنگی، خواه و ناخواه زبان او را تحت تأثیر قرار داده و موجب شده تعداد زیادی از این واژه ها و وابسته های آنها، ارکان تشبیه ها، استعاره ها، تلمیح ها و زمینه های تداعی معانی شعر او را تشکیل دهند. دکتر شفیعی کدکنی در سخنی نقادانه می گوید: «یکی از برجسته ترین خصوصیات شعر اخوان، مسأله ی گرایش به اساطیر و ویژگی های زندگی ایرانی است و در یک کلام خلاصه کنم: رنگ ایرانی شعر، و این خصوصیت از دو سو قابل بررسی است: نخست اصل اطلاع از میتولوژی غنی و سرشار ایرانی و تأثر از گذشته ی دیرسال، و دیگر برداشت از این مسایل و نوعی تلقی از آن هاست و آن همه ستایشی که نثار مزدک و زرتشت می کند، نتیجه ی همین پیوند روحی با آن جهان از دست رفته است» (شفیعی کدکنی، 1345: 58). در واقع «او بر محمل و معراج اسطوره به فضاهای مه آلود تاریخ و جامعه سفر می کند و "خبرپویان و گوش آشنا جویان" به همه جا سر می کشد، تا سوخت بار گذشته را چراغ راه آینده کند، ژرفاها را بکاود، تا گوهرهای شب چراغ مدفون در آوار فراموشی را به درآورد و در معرض دید نسل های در راه بگذارد» (فولادوند: 135).
بخشی از این واژگان در شعر اخوان به قرار زیر است:
آتشگاه / س 27، آذر مقدس / س 26، امشاسپندان / س 24 و 26، اهورا / س 24، 64، 80، 81 و 87، اهورامزدا / س 80 و 81، ایزدان / س 24، بادافره / ش 89، بهرام ورجاوند / س 17، پر سیمرغ / س 22، پوردستان / ش 84، توس / س 19، خشایرشا / ز 150، درفش کاویان / س 18، رخش / س 30، رستم دستان / ش 139، زال زر / س 22، زرتشت / ش 79 - س 87، سام / س 27، سیمرغ / س 20، فر / ز 120 و 177 - س 19 و 23، فرّخزاد / ش 85، گُرشاسب / س 19، گودرز / س 12 و 19، گیو / س 19، مزدک / س 87، مغ / س 27، میترا / س 27، نوذر / س 19 و 87.

5-1-3- باستان گرایی در کاربرد فعل

در بین واژگان کهنی که اخوان در شعرش به کار برده است، فعل به دلیل آن که ساختار و دگرگونی های آوایی و معنایی متفاوتی دارد، جلوه ای خاص به همراه بار معنایی ویژه پیدا می کند، و این از آگاهی او از ادبیات گذشته و به ویژه ادبیات و مکتب خراسان ناشی می شود:
آکندن / ش 56، بستن (منجمد شدن) / ش 34، پریشیدن / ز 134، تراویدن / ز 60، چخیدن / ز 10، خراماندن / س 55، خرامیدن / س 93 - ز 108 و 87، خسبیدن / ز 16 و 59، خستن / س 29 و 34 - ش 107، خوشیدن / س 24 - ز 51، ستردن / ز 171، شخودن / ش 83، غنودن / س 71 - ز 22 و 190، کوچیدن / ش 123 - س 51، موییدن / ش 85، نوردیدن / ش 66، نیوشیدن / ز 190، هشتن / ش 126، 116 و 144 - ز 11 و 74، یارستن / ز 18، یازیدن / ز 97.
افعال پیشوندی با پیشوندهای کهن:
اندر آمدن / س 64، درنوشتن / ش 114، فراز آمدن / س 26، فراز آوردن / س 27، فرا کردن / س 88، فروهشتن / ش 61.
افعال ترکیبی:
آواز دادن / س 20، التجا بردن / ش 31، باد افره کشیدن / ش 89، پی کردن / س 43، جادو کردن / ز 109، شدت کردن / س 35، صیحه کشیدن / ش 96، وام گزاردن / ز 98، یله کردن / س 88.
افعالی که تخفیف، تبدیل و یا تغییر دیگری در آن ها رخ داده است و در درون خود دگرگونی های آوایی به وجود آمده را در گذر زمان نشان می دهند:
اوفتادن / ش 120 - س 10 - ز 178، 179 و 189، فشاندن / ش 27، فکندن / س 24 و 52 - ز 68 و 188، فتادن / س 9 و 10 - ز 38، 56، 184، 185 و 187، فسردن / ز 115، برافراشتن / ز 183.

5-1-3-1- کاربرد افعال نیشابوری

ملک الشعرای بهار در جلد یکم سبک شناسی به دسته ای از افعال به نام افعال نیشابوری اشاره می کند که از بن ماضی + «ستم - ستی - است» ساخته می شده اند. به کارگیری این افعال مختص به نیشابوریان نبوده، و اهل ادب هم به عنوان گونه ی آزاد آن ها را به کار می برده اند، ولی این افعال در میان شاعران و نویسندگان نیشابوری به دلیل کاربرد لهجه ای آن رونق بیشتری داشته است. اخوان که شاعر خراسان و خواستار احیای زبان خراسانی قدیم بود، به کاربرد این گونه افعال در اشعار خویش علاقه نشان داده است:
من شنیدستم / تا جهان باقی است مرزی هست / بین دانستن و ندانستن (همو، 1384: 86)
نماندستم بدستی هیچ جایی را (همان: 18)
من شنیدستم چه می گفتند (همان: 35)
چون من تو نیز تنها ماندستی (همو، 1378: 51)
گوران نهادستند پی در مهد شیران / من امشب آمدستم وام بگذارم (همو، 1369: 57)

5-1-4- باستان گرایی در حروف

در یک توصیف ساده می توان گفت که باستان گرایی در حروف عبارت است از: سرپیچی کردن شاعر از کاربرد حروف در معنی، مفهوم و ساختمان امروزین، با توجه به ضرورت های شعری و پیروی از سنت های پیشینیان در کاربرد آن ها، هم از جهت معنا و هم از جهت ساختار، اخوان از آن جمله شاعران معاصر شعر فارسی است که توانست با توجه به پشتوانه ی فرهنگی خویش، از این گونه آزمون های شعری سربلند بیرون آید، به طوری که می توان موفق ترین نمونه های باستان گرایی در حروف را در اشعار او یافت.

5-1-4-1- را: در معنای / از / برای / به

در طول هزار سال نثر و شعر پارسی، حروف به دلیل انعطاف پذیری ویژه، دگرگونی های زیادی را در معنا و مفهوم پشت سر گذاشته اند. تبدیل معنایی حروف در شعر اخوان نیز به دلیل وجود همان فضای باستانی کاربرد دارد، و او در مجموعه ی آخر شاهنامه دوازده بار از «را» در معانی یاد شده بهره برده است:
ستم های فرنگ و ترک و تازی را [از] / شکایت با شکسته بازوان میترا می کرد (اخوان، 1384: 27)
غمان قرن ها را [از] زار می نالید. (همان: 27)
بگو آیا دیگر مرا [برای من] امید رستگاری نیست؟ (همان: 27)
نشانی ها که می بینم در او بهرام را [به] ماند (همان: 19)
و مرغان سپید بادبان ها را (به) می آموزیم / که باد شرطه را آغوش بگشایند. (اخوان، 1369: 151)

5-1-4-2- حرف اضافه ی اندر

«اندر» شکل کهن و باستانی «در» است و از اختصاصات سبکی قلمرو خراسان در شعر و نثر فارسی. همزمان با انتقال شعر و نثر فارسی از این قلمرو به عراق و نواحی مرکزی ایران، زوال تدریجی کاربرد «اندر» و جانشینی آرام آرام «در» آغاز می شود، و بعد از افولی دراز مدت، در آثار گویندگانی که از اسلوب های شعر و نثر آن دیار دنباله روی می کرده اند، فرصت بروز می یابد. در شعر امروز نیز حرف «اندر» در فضای آثار شاعرانی کاربرد پیدا می کند که برای نمایش باستان گرایی شان، به شگردهای سبکی و لهجه ای شعر و نثر خراسانی روی آورده اند. در واقع کاربرد این گونه های زبانی، نحوی و لهجه ای در شعر امروز، به وسیله ی شاعران خراسانی و علاقه مند به آن گونه ی زبان، به نوعی سبک خراسانی را در شعر نوی فارسی زنده می کند. او در مجموعه ی زستان نُه بار و در آخر شاهنامه چهارده بار آن را به کار برده است:
از تهی سرشار / جویبار لحظه ها جاری ست / چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، و اندر آب بیند سنگ / دوستان و دشمنان را می شناسم من... (همو، 1378: 32)
کاندر آن با فضله ی موهوم مرغ دور پروازی / چار رکن اقلیم خدا را در زمانی برمی آشوبند (همان: 81)
که البته در این نمونه می توان «تخفیف» صامت را، که نوعی هنجارگریزی زبانی است، در واژه ی «چار» مشاهده کرد، که صامت «ه» از میان واژه افتاده است.
اندرو آویخته مثل دلم فانوس دوداندودی از دیرک (همو، 1384: 33)
و اندر آن مغموم دم، نه خواب و نه بیدار، مست خستگی هایی / که دارد کار (همان: 34)
همان ابر است کاندر پی هزاران روشنی دارد (همو، 1369: 46)
من خوب یادم آید زان روز و روزگار / کاندر تو بود، هرچه صفا یا سرور بود (همان: 81)

5-1-4-3- پسوند اندر

امید از استخدام واژه هایی که از ترکیب با پسوند «اندر» ساخته شده اند نیز غفلت نکرده است؛ واژه هایی مثل: پُس اندر (ناپسری)، ماداندر (نامادری) که ریشه در قدیمی ترین آثار پارسی دارند را در اشعار او بی شمار می توان یافت.

5-1-4-4- زی (سوی)

به گفته ی ملک الشعرای بهار پیشینه ی کاربرد «زی» به ادبیات پهلوی می رسد؛ اما در شعر و نثر پارسی، به ویژه در آثار قرن های چهارم، پنجم و ششم، «زی» حرف اضافه و در معانی متفاوت «سوی، جانب، به» است، ولی در شعر باستان گرای امروز و به دنبال آن شعر اخوان، تنها در مفهوم «سوی و جانب» کاربرد یافته است. اخوان در مجموعه ی آخر شاهنامه در چهار مورد از این نکته استفاده کرده است.
او رفت و رفت غلغل غلیانش / پوشیده، پاک، پیکر عریانش / سر زی سپهر کردن غمگینش / تن باوقار شستن شیرینش (همو، 1378: 49)
در شب جاوید، / زی شبستان غریب من /.. برگ زردی هم نیارد باد ولگردی / از خزان جاودان بیشه ی خورشید (همان: 124)

5-1-4-5- ساخت متمم با دو حرف اضافه

معماری آهنگین این ترکیب حروفی به گونه ای است که توازنی را از رهگذر قرار گرفتن دو حرف در اول و آخر اسم ایجاد می کند، و بُرد زیبایی شناسی و شعاع عاطفی کلام را افزایش می دهد. قطعاً بسامد بالای این ساختار در شعر گذشته ی پارسی (خصوصاً شعر خراسانی) ناشی از اشراف و آگاهی شاعران به همین نکته ی اساسی و زیبایی شناختی آن بوده است و «آمیختگی این ساختار با ذات زبان خراسان تا بدان جاست که توانسته است در اشعار همه ی شاعران این حوزه نمود پیدا کند... شعاع ارزش زیباشناختی این ساختار چندان است که حتی توانسته است از قلمرو شعر حوزه ی خراسان به شعر شاعران دیگر حوزه ها و قرن های بعد سرایت کند» (علی پور، 1378: 195).
سه ره پیداست / نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر / حدیثی کش نمی خوانی بر آن دیگر (اخوان، 1369: 143)
و بگرد اندرش ستایشگر (همان: 34)
به دست اندرش رودی بود، و با رودش سرودی چند (همان: 136)

5-1-4-6- اتصال ضمیر به حروف ربط و اضافه

ای با تو من گشته بسیار / در کوچه های بزرگ نجابت، / در کوچه های سرور و غم راستینی که مان بود (اخوان، 1378: 74)
گویی که چنگم در جگر می افکنی، این است / که م تاب و آرام شنیدن نیست / این است (همو، 1384: 56)
کلیدی هست آیا که ش طلسم بسته بگشاید (همان: 24)
اگر گم کرده راهی بی سرانجام است / مرا به ش پند و پیغام است (همان: 18)

5-1-4-7- حذف مصوت از ابتدای ضمایر متصل

جز پدرْم آیا کسی را می شناسم من / کز نیاکانم سخن گفتم (همو، 1378: 34)
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند، کان خوبان / پدرْشان کیست؟ / یا سود و ثمرشان چیست؟ (همو، 1369: 145)
همچنین: پدرْم / ش 144، 36 و 33، چمانش / 66، خونش / ش 126، هیچستانش - مادرش / ز 58.

5-1-4-8- حذف «ی» میانجی همراه با مصوّت از ابتدای ضمایر

ما برای فتح سوی پایتخت قرن می آییم / تا که هیچستان نُه توی فراخ این غبار آلود را / با چکاچاک مهیب تیغ هامان، تیز / غرش زهره دران کوس هامان، سهم / پرّش خارا شکاف تیرهامان، تند / نیک بگشاییم (همو، 1378: 82)
همچنین: بال هاشان / ش 69، پاهامان / س 10، پیچ و خم هاش / س 29، پیچ و خم هاشان / ش 123، تیرهامان / ش 58، تیغ هامان / ش 116، چابکی هام / ش 115، دنیامان / س 96، فریادهاشان / ز 59، کالاش / س 15، کوس هامان / ش 116.

5-1-4-9- به کار بردن «را» فکّ اضافه

در پارسی قدیم، گاه جای مضاف و مضاف الیه عوض می شد و یا میان مضاف و مضاف الیه فاصله می افتاد، در این حالت بعد از مضاف الیه «را» می آوردند که «فکّ اضافه» نامیده می شد. این گونه از کاربرد زبانی در شعر اخوان بسامد بالایی دارد:
نوازش های این آن را تسلی بخش / تسلی های آن این را نوازشگر (اخوان، 1384: 17)
این پیمبر این سالار / این سپاه را سردار (همان: 92)
ما را چو دشمنی به کمین بود، ای دریغ (همو، 1369: 117)
برو آن جا که تو را منتظرند (همو، 1378: 147)

5-2- تکنیک های زبانی

یکی از شگردهای اخوان در ساخت و پرداخت اشعار نیمایی خود، بهره بردن از اصول و فنونی است که به برجسته سازی معنا همراه با آفرینش های بلاغی می انجامد. در زیر چند نمونه از این تکنیک ها به همراه نمونه هایی از شعر اخوان آورده می شود.

5-2-1- تتابع اضافات

اخوان در اشعار خود توانسته از این الگوی زبانی که آرایه ی واج آرایی را نیز در بطن خود به همراه دارد، به بهترین روش استفاده کند. او در واقع با این ترفند، کلام را به اوج می رساند و یا از اوج به حضیض می کشاند و در این فراز و فرود واژگانی، صعود و سقوط معنای نهفته در کلام را به تصویر می کشد:
داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید (اخوان، 1369: 153)
و نمونه های دیگر:
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده / به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است (همان: 99)
این شکسته چنگ دلتنگ محال اندیش، / نغمه پرداز حریم خلوت پندار (اخوان، 1378: 84)

5-2-2- جابه جایی صفت و موصوف

این فن زبانی از ویژگی های پر کاربرد شعر اخوان است که از آن برای تأکید بر معانی کلام بهره می برد. اینک چند مثال از شعر اخوان بیان می شود تا به زبان آوری او در این زمینه پی ببریم:
این شکسته چنگ بی قانون (به جای چنگ شکسته) (همو، 1378: 79)
رام چنگ چنگی شوریده رنگ پیر (همانجا)
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده (به جای میدان تنگ) (همو، 1369: 99)
حزین آوای او در غار می گشت و صدا می کرد (به جای آوای حزین) (همو، 1384: 27)

5-2-3- لحن استفهامی

کاربرد فراوان این شیوه ی زبانی در اشعار اخوان، شاید ناشی از روحیه ی زخم دیده ی او از ناهنجاری های سیاسی و اجتماعی است، که با طرح پرسش هایی به دنبال پاسخی برای رام کردن این روح آسیب دیده است اینک نمونه هایی از این شگرد ادبی در شعر اخوان:
هان، کجاست / پایتخت این کج آیین قرن دیوانه؟ (همو، 1378: 80)
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟ (همو، 1369: 153)
شنیدم قصه ی این پیر مسکین را / بگو آیا تواند بود کو را رستگاری روی بنماید؟ (همو، 1384: 23)
هنوز از خویش پرسم گاه: / آه / چه می دیده ست آن غمناک روی جاده ی نمناک؟ (همان: 53)

5-2-4- استفاده از «ی» میانجی کسره ی اضافه به صورت ساکن

با نگاهی به شعر اخوان و ساخت های نحوی که او در شعر خویش به کار می گیرد، در می یابیم که او با چه دقت و تعمدی به استفاده از شکل های قدیمی زبان پای بند بوده است. یکی از این ساخت های نحوی کهن که در زبان شعر او جاری می شود، و برگرفته از شعر و نثر مکتب خراسانی در گذشته های دور است، استفاده از «ی» میانجی کسره ی اضافه به صورت ساکن در ترکیبات اضافی یی است که مضاف آن ها به «ها» ی غیر ملفوظ ختم می شود. او در مجموعه ی از این اوستا در چهارده مورد، این نکته ی زبانی را به کار برده است:
کرده از رنج قبیله یْ ما فراهم شایگان صد گنج (همو، 1384: 35)
و خود را از غبار حسرت و اندوه / در آیینه یْ زلال جاودانه شستشویی کرد (همان: 80)
ای درختان عقیم ریشه تان در خاک های هرزگی مستور / یک جوانه یْ ارجمند از هیچ جاتان رُست نتواند (همان: 94)
چو حالی مانده سفره یْ جو کناران! (همو، 1369: 138)
در این تصویر / عمر با سوط بی رحم خشایرشا / زند دیوانه وار، اما نه بر دریا / به گرده یْ من، به رگ های فسرده یْ من؛ / به زنده یْ تو، به مرده یْ من (همان: 150)

5-3- نوآوری واژگانی

کامل کردن زبان، در پاره ای موارد از استخدام واژگان خاص و کاربرد طبیعی آنها، و گاه با شکستن هنجارهای دستوری به دست می آید. تغییر در سازه های واژگانی و خلق نوعی دیگر از آن (واژه سازی)، شکلی از هنجارشکنی یا به سخن دیگر، جنبه ای از نوآوری صرفی در شعر امروز است. البته ساختن واژه های تازه در شعر و نثر هنرمندان و نویسندگان گذشته ی فارسی سابقه دارد و غالباً صاحبْ سبکان هنر سخنوری در عرصه ی فارسی، هر یک به تناسب پشتوانه ی فرهنگی، واژگانی نو، برآمده از کارگاه ذهن و زبان خویش را به گنجینه ی ادب فارسی افزوده اند. این گونه شاعران از این راه باعث شکوه و طنطنه، شگفتی و تأثیر شعر و غنای زبان شده اند؛ چرا که بسیاری از این واژه ها آرام آرام جذب زبان می شوند و در نتیجه اعتبار ادبی آن ها به نفع زبان از دست می رود. هنجار گریزی واژگانی یکی از شیوه هایی است که شاعر از طریق آن زبان خود را برجسته می سازد. «اگر میان واژه ها برخوردی نباشد، شعر به وجود نمی آید. شعر از زبان فراتر رفته، قواعد آن را درهم می ریزد» (حقوقی، 1371: 342). شاعران بزرگ نه تنها در حوزه ی معنا آفرینی و تصویر سازی خوش درخشیده اند، که در غنی سازی حوزه ی واژگانی زبان و گسترش قلمرو زبان بیشترین سهم را داشته اند. «وقتی گنجینه ی زبان، عناصر لازم را برای بیان اندیشه ی تازه ی شاعر ندارد، به ناگزیر بخش توانش زبانی شاعر فعّال می شود... برای یک شاعر واقعی واژه سازی، تجربه ی گذشتن از آتش است و با هر واژه ای که خلق می کند، فکری را می آفریند... و این یعنی توسعه ی اندیشگی زبان در چارچوب واژگان» (علی پور، 1378: 237). در شعر امروز، واژه سازی یک سنت معمول و یا یک ویژگی سبکی برای شاعران بزرگ است. اخوان یکی از این شاعران خلاق است که به واسطه ی گنجایش بالای ذهنی و زبانی، همچنین تحصیلات آکادمیک، توانسته در طول عمر شاعری خویش، ظرافت های کلامی و هنری واژگان و ترکیبات شعری را به نمایش بگذارد. او از شاعرانی است که با استعداد غریزی ترکیب پذیری زبان فارسی آشنایی کافی دارد، و این مهارت وی در واژه ها و ترکیباتی که ساخته است، به خوبی هویداست.
نمونه هایی از هنر واژه سازی اخوان:
آسمانْ کوب / ش 19، اضطرابْ آلود / ش 70، افزونبار / س 49، اندوهْ زار / ش 43 و 46، برفینه / س 74، برگک / س 83، پاره انبان / س 29، پرستانه / ز 71، پریشان بوم / س 33 و 34، پریشانروز / س 22، پریشان گرد / س 21، پشتواره / س 57، پیش آیان / س 40، تیره دل / س 96، تیزْگام / س 46، ثقبه زار / س 29، حجره زار / ش 37، خاموش بار / س 100، خزان (خیزان) / س 13، خسته ی انبوهی / س 11، خندستان / س 30، خورشید پاره / ش 75، خون بوته / ش 71، دردآلود / ش 100، دریابار / س 23، دشنام باران / س 35، دژ آیین / ش 80، دل نمک / ش 100، دوداندود / س 33، روزگار آلود / ش 33، روشنا / س 95، روشناگلگشت / س 42، روشن آرایان / س 41، زردینه / س 40، زمردینْ زنجیر / س 77، ژنده پیر / ش 33 و 35، سنگستان / س 22، شبنم آجین / س 83، شوکتمند / س 31 و 36، شیرین آب / س 46، عیّاروش / س 54، کوهمیخ / س 81، گامخوار / س 31، گرمگاه / ز 97، گرمی انگیز / ز 85، گلبفت / س 98، گورزار / ش 145، گوهر آجین / س 28 و 94، گوهر بفت / س 29، لُفج و لَب خایان / س 40، مرگ اندود / ز 99، مزارْ آجین / س 22، موجساران / س 77، مرگ راهی / س 35، مغموم دم / س 29، نرما / س 83، نفرت آباد / س 23، نفسدود / س 103، نوشخند / س 44، هرزه پوی / ز 108، هیچستان / ش 82.

6- جهان بینی

کودتای 28 مرداد 1332 سرآغازی شد برای دوره ی جدیدی از زندگی شاعران اخوان، «دوره ای که در آن شکوه امیدوارانه ی اخوان فروریخت، اما استعداد هنری اش سر بر آسمان برداشت» (زرقانی، 1383: 425). این شکست تکانه ی روحی شدیدی بود که باعث خلق شاهکارهایی از این شاعر در عرصه ی شعر نیمایی شد. آثاری که در آن مرثیه سرایی اخوان را بر «نعش شهید عزیز وطن» می شنویم و رنجمویه های او را، که ناشی از خشم و نفرت روحیه ی شاعر شکست خورده از اجتماع، با طنزی تلخ و گزنده است، به گوش جان در می یابیم. پس از این خشم و خروش است که به تدریج شاعر - منتقدی اجتماعی، و متأثر از نابسامانی های مردم تیره روز در اشعارش نمایان می شود که رفته رفته گرفتار گرداب یأس اجتماعی شده و در ادامه این «یأس اجتماعی» در وجود او تبدیل به «یأس فلسفی» می شود. دوره ای که اندیشیدن، پرسش و اعتراض بیشترین مضمون اشعار او را تشکیل می دهد، و «آن چه در این اندیشیدن جلب توجه می کند این است که پرسش ها کمتر درباره ی چیستی و چگونگی هستی و تاریخ و زندگی و... است و بیشتر درباره ی کارایی و کارکرد همه چیز است» (مختاری، 1378: 449). فضای حاکم بر این گونه اشعار در دوره ی بلوغ فکری و شعری او که از آن با عنوان دوره ی شکست یاد می شود، نومیدی و درهم ریختگی ارزش هاست، که شاعر آن را به صورت شخصی و سمبلیک به تصویر می کشد. دوره ی شکست برای اخوان دوره ای است که «این مردم از پای درآمده اند، از یاری او سرباز زده اند و سبب شکست شده اند» (همان: 449)، و به دنبال آن «اجتماع اخوان را عقب زده است، هوش و هوشیاری او را سخت درهم کوبیده و نوعی شکست را پس از این همه سرخوردن از حرکت های پی در پی قبول کرده، شکستی اجتماعی» (براهنی، 1371: 1001). «او که از همه ی سراب های ایدئولوژیک و راه های نجات دست شسته، یکسره روزگاری را به محاکمه می کشد و محکوم می کند که چیرگی تکنولوژی و جهان خوارگی خداوندان اقتصاد و سیاست آن را تباه کرده است» (آشوری، 1377: 192).
اخوان شاخص ترین چهرّ شعر معاصر است که شکست های سیاسی و اجتماعی عمیق ترین تأثیر را در اندیشه و شعر او برجای نهاده است. در یک نگاه کلی به شعر او، می توان گفت که شکست مضمون و حالت واحدی به بسیاری از سروده هایش بخشیده است، حالتی که از یک خشم و خروش نومیدانه به سوی یک نوحه سرایی خون می رود و در لابه لای آن حسرت ها، دریغ ها، نومیدی ها و آرزوهای خود را با طنینی گریه آلود بر زبان می آورد. در واقع او در فرهنگ شعری خویش «شعر را دادنامه و فریادنامه ای می نامد که خار چشم ستمگران می شود و پاسخ دهنده ی ندا و ناله ی ستمدیدگان و مظلومان و آن را پناهگاه روحی و معنوی برای انسان می شمارد» (قاسم زاده و دیگران: 108).
از طرف دیگر تاریخ معاصر ایران بخشی است که شاعر در هاله ای از تصویرهای شاعرانه به بررسی و تحلیل آن پرداخته است. اندیشه ی شاعر در این برهه بیشتر معطوف به دوره ی سکوت ناشی از ترس مردم ایران، به خصوص پس از کودتای مرداد 1332 است، که با واژگان و ترکیباتی مناسب با حال و هوای مردم آن روزگار در شعرش رخ می نماید.

مضمون های شعری اخوان در دوره ی شکست:

6-1- سکوت و خاموشی

سکوت ناشی از شکست آرمان های ملی و میهنی در شعر اخوان مانند سوگْ حماسه هایی است که با زبانی نمادین، و با به تصویر کشیدن جامعه و سیاست های حاکم بر آن، گزارشی از حال و روز ایرانیان آزادی خواه و روشنفکر به دست می دهد. «محیط تنگ و بسته و خاموش، نبودن آزادی قلم و بیان، نابودی آرمان ها، تجربه های تلخ و پراکندگی یاران و همفکران» (یوسفی، 1374: 735)، همه حکایت از سردی، تیرگی و نابسامانی جامعه دارد؛ و در این سردی، پژمردگی و تاریکیست که شاعر، زمستان اندیشه و پویندگی را احساس می کند:
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت / هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست ها پنهان، / نفس ها ابر، دل ها خسته و غمگین / درختان، اسکلت های بلور آجین، / زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه؛ / غبار آلوده مهر و ماه، / زمستان است (اخوان، 1369: 99)
در مزار آبادِ شهر بی خروش / وای جغدی هم نمی آید به گوش / دردمندان بی خروش و بی فغان / خشمناکان بی فغان و بی خروش (اخوان، 1378: 19)
من خوب می دیدم گروهی خسته از ارواح تبعیدی / در تیرگی آرام از سویی به سویی راه می رفتند / احوالشان از خستگی می گفت، اما هیچ یک چیزی نمی گفتند / خاموش و غمگین کوچ می کردند / افتان و خیزان، بیشتر با پشت های خم، فرسوده زیر پشتواره یْ سرنوشتی شوم و بی حاصل (همو، 1384: 57)

6-2- ناامیدی از تحقّق آزادی

شعر «زمستان» از مجموعه ی زمستان را می توان طلیعه ی اشعار دوره ی شکست به شمار آورد. این شعر به زیباترین وجهی با استفاده از زبان و بیان سمبلیک، اوضاع پرترس و تهدید و خفقان آمیز ایران پس از کودتا را نشان می دهد. شاعر در این شعر چنان وا می نماید که «قندیل سپهر تنگ میدان» (خورشید که خود نماد آزادی، عدالت، حقیقت، انقلاب و... است) در «تابوت ستبر ظلمت نُه توی مرگ اندود، پنهان است» و هیچ امیدی به طلوع دوباره ی آن نیست.
اخوان برای انتقاد زیرکانه از نابسامانی های جامعه و ارزش های تحمیلی آن و بی ثمر بودن حرکت های انقلابی، در شعر تمثیلی و سمبلیک «قصه ی شهر سنگستان»، با نمادهایی که سرشار از کهنگی، درهم ریختگی و ناتوانی است، مقصود خود را به نمایش می گذارد:
غم دل با تو گویم، غار! / بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟ / صدا نالنده پاسخ داد: / «... آری نیست؟» (همو، 27: 1384)
و در جای دیگر:
آه، دیگر ما / فاتحان گوژپشت و پیر را مانیم / بر به کشتی های موج بادبان از کف، /... تیغ هامان زنگ خورد و کهنه و خسته / کوس هامان جاودان خاموش، / تیرهامان بال بشکسته (همو، 1378: 85)

6-3- بی اعتمادی در جامعه

از نتایج گستردگی استبداد و خفقان، حاکم شدن جوّ بی اعتمادی در میان مردمان است، به طوری که مردم از محبت ورزیدن به یکدیگر دریغ می ورزند:
وگر دست محبّت سوی کس یازی، / به اکراه آورد دست از بغل بیرون / که سرما سخت سوزان است (همو، 1369: 97)
او در شعر «قاصدک»، به این پدیده ی هستی که در باور مردم پیام آوری بی شیله پیله است، اعتمادی ندارد و او را دروغ می پندارد:
قاصدک / دست بردار ازین در وطن خویش غریب / قاصد تجربه های همه تلخ / با دلم می گوید / که دروغی تو، دروغ / که فریبی تو، فریب (همو، 1378: 148)
در شعری از مجموعه ی زمستان با عنوان «آواز کَرَک» (بلدرچین) نیز شاعر با پی بردن به دروغین بودن هر «لبخند» و «سوگند» و حتی «دلنشین آواز جفت تشنه ی پیوند» پناه بردن به گوشه ای دنج و «بنده ی دم» بودن را چاره ی کار می بیند:
بده، بدبد چه امیدی چه ایمانی؟ / کَرَک جان خوب می خوانی [...] / گرت دستی دهد با خویش در دنجی فراهم باش / بخوان آواز تلخت را ولیکن دل به غم مسپار / کَرَک جان بنده ی دم باش (همو، 1369: 140)

6-4- سکوت در معنای اعتراض

درون مایه ی اشعار اخوان، اعتراض و عصیانی خشم گونه بر اساس روشنفکری نهفته در اشعار و سروده هایش است و این از روحیه ی ایران دوستی او سرچشمه می گیرد، که جویای کسی است که بتواند برای آزادی تلاش کند، اما پور دستانی نیست که بتواند اوضاع را تغییر دهد:
ای پریشان گوی مسکین! پرده دیگر کن / پورِ دستان جان ز چاه نابرادر در نخواهد برد / مُرد، مُرد، او مُرد (همو، 1378: 84)
تو پنداری مغی دلمرده در آتشگهی خاموش / ز بیداد انیران شکوه ها می کرد
نه قزاقی، نه بابونه، نه پونه / چه خالی مانده سفره یْ جوکناران!... (اخوان، 1369: 138)

7- نتیجه گیری

اخوان ثالث از شاعران طراز اول شعر نو و به ویژه شعر جریان سمبولیسم اجتماعی است، که توانست با استفاده از ظرفیت های زبانی و فرهنگی فارسی و خراسانی و همچنین هنرنمایی خویش، بهترین سال های شکفتگی شعری خود را وقف تبیین اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و وضع و حال مردم و روشنفکران در طول سال های سیاه پس از کودتا کند. او حقیقتاً این اوضاع و احوال را با زیبایی و ظرافت خاصی در پیش خوانندگان و آیندگان مجسم کرده و به تصویر کشیده است. در واقع او در شعر نو به آن چنان تشخص فکری و هنری رسید که توانست در ذهن و زبان شاعران پس از خود، به ویژه شاعران تازه کار خراسانی رسوخ کند، و به عنوان ساربانی آگاه برای شیوه ی شاعری آن ها باشد.

پی نوشت ها :

1. حروف «ش، س، ز» در سمت چپ ممیّز به ترتیب اختصار نام های آخر شاهنامه، از این اوستا و زمستان است، همچنین اعداد ذکر شده در کنار حروف یاد شده شماره ی صفحه ای است که هر واژه در کتاب مشخص شده در آن به کار رفته است.

کتابنامه:
- آشوری، داریوش، 1384، شعر و اندیشه. چاپ چهارم، تهران: نشر مرکز.
- اخوان ثالث، مهدی، 1369، زمستان. چاپ دهم،تهران: مروارید.
- __، 1371، صدای حیرت بیدار (گفتگوهای اخوان). زیر نظر مرتضی کاخی. چاپ اول، تهران: زمستان.
- __، 1372، حریم سایه های سبز (1) (جلد اول از مجموعه مقالات مهدی اخوان ثالث). به کوشش مرتضی کاخی چاپ دوم، تهران: زمستان.
- __، 1378، آخر شاهنامه. چاپ چهاردهم، تهران: مروارید.
- ___، 1384، از این اوستا. چاپ چهاردهم، تهران: مروارید.
- باطنی، محمدرضا، 1373، زبان و تفکر. چاپ پنجم، تهران: فرهنگ معاصر.
- براهنی، رضا، 1371، طلا در مس. 3 جلد. تهران: انتشارات نویسنده.
- بی نیاز، فتح الله، 1378، درآمدی بر داستان نویسی و روایت شناسی. چاپ اول، تهران، افراز.
- حقوقی، محمد، 1371، شعر و شاعران. تهران: نگاه.
- داد، سیما، 1387، فرهنگ اصطلاحات ادبی. چاپ چهارم،‌ تهران: مروارید.
- دبیر مقدم، محمد؛ کاظمی، ابراهیم، 1379، مجموعه مقالات پنجمین کنفرانس زبان شناسی. تهران: دانشگاه علامه.
- زرقانی، سید مهدی، 1383، چشم انداز شعر معاصر ایران. چاپ اول، تهران: ثالث.
- شاملو، احمد، 1370، از پیام احمد شاملو به جلسه ی یادبود مهدی اخوان ثالث، باغ بی برگی. به کوشش مرتضی کاخی. تهران: نشر ناشران.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا، 1345، «از این اوستا»، راهنمای کتاب. جلد نهم، صص 57-64.
- __، 1379، موسیقی شعر، چاپ ششم، تهران: آگاه.
- عباسی، حبیب الله، 1378، سفرنامه یاران. تهران: روزگار.
- علی پور، مصطفی، 1378، ساختار زبان شعر امروز. چاپ اول، تهران: فردوس.
- فولادوند، عزت الله، 1387، از چهره های شعر معاصر. چاپ اول، تهران: سخن.
- قاسم زاده، محمد؛ دریایی، سحر (ویراستار)، 1370، ناگاه غروب کدامین ستاره. چاپ اول، تهران: بزرگمهر.
- مختاری، محمد، 1378، انسان در شعر معاصر. چاپ دوم، تهران: توس.
- میر صادقی (ذوالقدر)، میمنت، 1385، واژه نامه هنر شاعری، چاپ سوم، تهران: کتاب مهناز.
- یوسفی، غلامحسین، 1374، چشمه ی روشن. چاپ ششم، تهران: علمی و فرهنگی.
منبع: نشریه کتاب ماه ادبیات شماره 63

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.