جهان هولوگرافیکی در شعر فارسی

جهان هولوگرافیکی، ایده ای است که در قرن بیستم توسط بوهم ( 1930) فیزیکدان دانشگاه لندن و کارل پریبرام ( در دهه ی 1960) متخصص فیزیولوژی اعصاب از دانشگاه استنفورد مطرح شد.
سه‌شنبه، 30 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جهان هولوگرافیکی در شعر فارسی
 جهان هولوگرافیکی در شعر فارسی

نویسنده: لیلا غلامپور



 

چکیده:

جهان هولوگرافیکی، ایده ای است که در قرن بیستم توسط بوهم ( 1930) فیزیکدان دانشگاه لندن و کارل پریبرام ( در دهه ی 1960) متخصص فیزیولوژی اعصاب از دانشگاه استنفورد مطرح شد. این ایده بسیار شبیه ایده عرفا از جمله شیخ محمود شبستری در گلشن راز است که قرن ها پیش ( قرن هفتم و هشتم) که معتقد بودند محسوسات این عالم و هر آنچه در آن است، تنها سایه ها، توهم و تصاویر شبح گونه ای از واقعیتی دور از دسترس هستند. گرچه نظریه ای در قرن چهارم قبل از میلاد به وسیله افلاطون ارائه شد که به این ایده بسیار شباهت دارد. بنیانگذاران و پردازندگان این ایده هم به این نکته اشاره کرده اند که قرن ها پیش عرفای بزرگ و عارفان ایرانی تحت تأثیر اندیشه شهودی این جنبه از واقعیت را دریافته اند. در این پژوهش ضمن بیان جهان هولوگرافیکی، به مقایسه این ایده با دریافت های شهودی شیخ محمود شبستری و تأثیر فرضیه مثل افلاطونی در شکل گیری این ایده در میان عرفای اشرافی می پردازیم.

محسوسات سایه ای و وهمی

از مقایسه تصویری که شیخ محمود شبستری در گلشن راز، از جهان ارائه با تعریف و تصویری که دانشمندان بر اساس ایده هولوگرافیکی می دهند، شباهت های زیادی دریافت می شود. وی همه جهان و محسوسات عالم را عکس، سایه، خیال، مثال، وهم و پنداری از آن عالم می داند.

عدم آیینه، عالم عکس و انسان
چو چشم عکس و در وی شخص پنهان ( همان؛ 139)

هر آن چیزی که در عالم عیان است
چو عکس آفتاب آن جهان است( همان716)

که محسوسات از آن عالم چو سایه است
که این چون طفل و آن مانند دایه است( همان 724)

تو در خوابی و این دیدن خیال است
هر آن چه دیده ای از وی مثال است( همان 173)

به صبح حشر چون گردی تو بیدار
بدانی کاین همه وهم است و پندار( همان 174)

همه از وهم توست این صورت غیر
که نقطه دایره ست از سرعت سیر(همان:15)

محققان نیز ایده جهان هولوگرافیکی را چنین تعریف می کنند. «جهان هولوگرافیکی؛ یعنی جهان ما و هر چه در آن است از قطره های باران و دانه های برف و درختان کاج تا شهاب ها و ذرات الکترون ها و کوانتوم ها، همه تنها تصاویر شبح گونه ای هستند از واقعیتی دور از دسترس که خارج از زمان و مکان بر ما فرا تابیده می شود»(تالبوت، 1:1389)

ذره کل ساختار

به اعضا پشه ای هم چند پیل است
به ایما قطره ای مانند نیل است(همان:147)

دل هر حبه ای صد خرمن آمد
جهانی در دل یک ارزن آمد( همان:148)

مهرجویی در مقدمه مترجم در کتاب جهان هولوگرافیکی نوشته است: « جهان هولوگرافیک آن جهانی است که هر قطعه کوچک و هر ذره آن قطعه، تمام ویژگی ها و اطلاعات کل را در بردارد. یعنی تمامی محتوای کل در هر جزء نیز مستقر است و این به واقع خصلت مغز ماست که ساختاری هولوگرافیک دارد و این خصلت این جهان نیز هست که جهانی هولوگرافیک است» در علم پزشکی نیز کل ویژگی های انسان در یک انگشت خلاصه می شود. این ویژگی خصوصاً در بیت 649 بسیار زیبا و رسا آمده است.

هر آنچه در جهان از زیر و بالاست
مثالش در تن و جان تو پیداست(همان:649)

همه یک قطره بود آخر در اول
کز او شد این اشیا ممثل(همان: 499)

به هر جزوی ز خاک از بنگری راست
هزاران آدم اندر وی هویداست(همان:146)

تمثیل ( صور خیال) در خدمت نظریه

« تمثیل شاخه ای از تشبیه است و از همین رهگذر است که عنوان تشبیه تمثیلی هم در کتاب های بلاغت فراوان دیده می شود»( شفیعی کدکنی، 77:1386) در نتیجه تمثیل هم حاوی تمام کاربردهایی است که قبلاً برای تشبیه ذکر شد. به همین دلیل محققان، از دانشمندان تا ادیبان در اثبات نظریات خود از تمثیل کمک می گیرند. شیخ محمود شاعر و عارف نیز در بیان نمودهای بی بود از تمثیل آئینه استفاده نموده است:

بنه آئینه ای اندر برابر
درو بنگر آن شخص دیگر(همان:453)

یکی ره باز بین تا کیست آن عکس
نه اینست و نه آن پس چیست آن عکس (همان:454)

چو من هستم به ذات خود معین
نمی دانم چه باشد سایه من(همان:455)

دانشمندان هم برای درک و فهم بهتر هولوگرام و جهان هولوگرافیکی از تمثیل سیب استفاده می کنند. همان طور که در ذیل می آید، تمثیل به کار رفته در شرح مثل افلاطونی، اسب مثالی است. « فرض کنید یکی از دوستان شما که دانشجوی فیزیک است، شما را برای دیدن یک آزمایش جالب به آزمایشگاه دانشگاه دعوت می کند. او دستگاهی را روشن می کند و شما پیش روی خود سیب زیبایی را می بینید که تا قبل از روشن شدن دستگاه وجود نداشت؛ اما اکنون به مانند یک مجسمه واقعی جلوی شما قرار دارد و شما می توانید از هر زاویه ای به این تصویر سه بعدی نگاه کنید. این یک هولوگرام است: تصویری سه بعدی که به کمک لیزر ایجاد می شود. برای تهیه این تصویر ابتدا باید الگوی تداخل امواج دو اشعه لیزر تابیده شده و منعکس شده از شیء اصلی را بر روی فیلم مخصوصی ضبط کرد و سپس فیلم را در معرض اشعه سومی قرار داد تا تصویر سه بعدی زیبایی از شی را مشاهده نمود.
هولوگرام خاصیت های جالبی دارد: مثلاً اگر فیلم آنرا چند قسمت کنیم و دوباره به تکه های فیلم اشعه لیزر بتابانیم، یک تصویر کامل از همان سیب ولی کمرنگ تر! در واقع هر چه هولوگرام را به قطعات کوچک تری تقسیم کنیم، هر یک از قطعات تصویر کوچکی از کل شیء را به همراه خواهند داشت» ( وحیدی نیا، علی رضا، جهان هولوگرافیک، 1389/6/25)
همان طور که ذکر شد، شیخ شبستری هم در بیت 649 هر قطعه کوچک و هر ذره از تن و جان را مثال و نمونه ای از چیزهایی می داند که در کل جهان جاری و ساری است؛ یعنی تمام محتوای کل ( جهان) در هر جزء ( تن و جان) مستقر است.

جهان هولوگرافیکی در شعر فارسی

نظریه مثل افلاطون و جهان هولوگرافیکی

عرض از این تمثیل آن است که جهان نوعی هولوگرام است؛ یعنی جهان ما و هرچه در آن است همگی فقط سایه ها و تصاویر شبح وار، از واقعیتی است دور از دسترس ما، که تقریباً ورای مکان و زمان قرار می گیرد. در واقع این نظریه دانشمندان به نوعی می تواند بیانگر نظریه افلاطون باشد؛ زیرا افلاطون معتقد بود که هر چه در این جهان است، تصویر و سایه ایی از آن کل است که در ورای واقعیت مورد نظر ما قرار دارد.
البته نظریه ای در قرن چهارم قبل از میلاد به وسیله ی افلاطون ارائه شد که به ایده جهان هولوگرافیکی بسیار شباهت دارد. مطابق مثل افلاطونی، حقایقی هستند که در عالمی بالاتر از عالم محسوسات قرار دارند. « او معتقد بود دنیایی که ما به وسیله حواسمان درک می کنیم، واقعی نیست. محسوساتی که ما ادراک می کنیم ظواهر و پرتوهایی از آن حقایق اصلی هستند که در سطح بالاتری از آن قرار دارد. افلاطون به هر یک از این حقایق که در عالم بالاتری قرار دارند مثال یا ایده می گوید. تنها راه شناخت و بررسی آنها را به کار بردن عقل و خرد می دانست».
افلاطون عالم را به دو قسمت طبقه بندی می کرد: قسمت اول دنیای محسوسات و ظواهر که به وسیله ی حواس ادراک می شود- دنیایی که انعکاس ها و سایه ها یا رویاها و توهمات می سازند، دنیایی است که در درجه پایین تری از دنیا محسوسات قرار دارد - و قسمت دوم عالم ایده ها و مثل که راه یافتن به آن بدون استفاده از عقل ممکن نیست. مثال معروفی که برای شرح مثل افلاطونی بیان می شود اسب مثالی است. ما ممکن است در طول زندگی خود اسب های زیادی دیده باشیم، این اسب ها از رنگ ها و نژادهای مختلفی بوده اند و با هم فرق هایی هر چند جزیی داشته اند. ولی ما در این که این موجودات اسب هستند و نه حیوانی دیگر، شکی نداریم. دلیل این امر این است که در عالمی بالاتر مثال یا ایده ای حقیقی و کامل از اسب وجود دارد که اسب هایی که ما می بینیم از آن ایده اصیل سرچشمه گرفته اند » (نوروزی، مهدی، نظریه مثل افلاطونی، 1386/7/5) ابیات ذیل و ابیات ذکر شده مؤید این ایده در گلشن راز است.

وجود دو عالم چون خیال است
که در وقت بقا عین زوال است ( همان: 468)

جهان را نیست هستی جز مجازی
سراسر کار او لهو است و بازی(همان:483)

تأثیر مُثُل افلاطون بر آثار عرفانی( گلشن راز شیخ شبستری)

همان طور که در مقدمه ذکر شد، شیخ شبستری در بیان نظریه های خود استدلالات فیلسوفان، منقولات اصحاب دین و ذوقیات و مکاشفات عارفان درهم می آمیزد تا علم دقایق را ارائه دهد. در این عارفان و اندیشندگان اشراقی از جمله شیخ شبستری بیشترین بهره را از نظریات فلسفی افلاطون برده اند. به احتمال قوی شیخ و عارفان اشراقی دیگر در بیان این ایده تحت تأثیر مُثُل افلاطونی قرار داشته اند - گر چه افلاطون به اثبات نظریه مُثُل خود نپرداخت و آن را در حد فرضیه باقی گزارد - با توجه به این که بنیانگذاران این ایده به تجارب عرفا در این زمینه اشاره کرده اند:
« بوهم (1930)- فیزیک دان دانشگاه لندن و یکی از مهم ترین فیزیک دان های کوانتوم - و پریبرام (1960) - متخصص فیزیولوژی اعصاب از دانشگاه استنفورد - هر دو خاطر نشان ساخته اند که تجاربی که عرفا در طول تاریخ برشمرده اند، نظیر احساس وحدت کیهانی با عالم، احساس یگانگی با تمامی حیات و غیره بسیار زیاد شبیه همان توصیفاتی است که از نظم مستتر کرده اند (در مقابل نظام آشکار) و این نشان می دهد که شاید عرفا به نحوی قادرند از واقعیت نامستتر معمول فرا بگذرند و به کیفیات ژرف تر و هولوگرافیک تر آن برسند» (همان:83)
« پریبرام به این نکته پی برد که اگر الگوی هولوگرافیک مغز را تا نتایج منطقی اش دنبال کنیم، در به روی این احتمال گشوده ایم که واقعیت عینی جهان بیرون - جهان فنجان های قهوه، کوهستان ها، درختان سرو و چراغ های روی میز - ممکن است اصلاً وجود نداشته باشد یا دست کم آنگونه که ما معتقدیم وجود نداشته باشد. با این فکر پریبرام در بحر حیرت فرو می رود و چنین می اندیشد که آیا واقعاً ممکن است آنچه عارفان بزرگ در طول قرون گفته اند، حقیقت داشته باشد که واقعیت همان مایا( توهم) است و آنچه در عالم خارج است، به واقع سمفونی پر طنین اشکال موج گونه است» (همان:41)

به صبح حشر چون گردی تو بیدار
بدانی کاین همه وهم است و پندار( همان: 174)

عدم آیینه هستی است مطلق
کزو پیداست عکس تابش حق ( همان: 133)

عدم چون گشت هستی را مقابل
در او عکسی شد اندر حال حاصل ( همان: 134)

«این ایده که آگاهی و زندگی ( به واقع همه چیزها) مجموعه های در خود پوشیده سرتاسر عالم اند، یک سویه شگفت انگیز دیگر نیز دارند؛ همان طور که هر پخش از یک هولوگرام مشتمل بر تصویر کل آن است، هر بخش از عالم نیز کل آن را در خود پوشانده است. هر سلول بدن ما در واقع عالم کیهانی را در خود پوشانده است و همین در مورد هر برگ گیاه، هر قطره باران و هر ذره غبار نیز صادق است»(همان:67)
این نظریه معنای جدیدی به این ابیات معروف از شیخ محمود شبستری می بخشد؛ هر جزء و سلولی که در تن انسان قرار دارد، تمثیلی از کل جهان است. هر حبه با صدها خرمن برابر است، عظمت جهانی در دل یک ارزن جای دارد، پشه با تمام کوچکی با فیل برابر است و در یک قطره ناچیز، تمام ویژگی های نیل بزرگ نهفته است:

هر آنچه در جهان از زیر و بالاست
مثالش در تن و جان تو پیداست (همان: 649)

دل هر حبه ای صد خرمن آمد
جهانی در دل یک ارزن آمد( همان: 148)

به اعضا پشه ای هم چند پیل است
به ایما قطره ای مانند نیل است (همان: 147)

همین برداشت در شعر بلیک، عارف و نقاش بزرگ انگلستان در قرن هجدهم - او را از نزدیک ترین شاعران در انگلستان و هم ردیف با شکسپیر می دانند - نیز آمده است:
« بسیاری از متفکران کهن نیز هستند که همین جنبه واقعیت را شناخته و تشخیص داده اند یا لااقل به نحوی شهودی آن را دریافته اند. به طور مثال عرفان ایرانی قرن دوازده میلادی همین مطلب را در این گفته خلاصه کرده اند که عالم کبیر همان عالم صغیر است، برداشتی قدیمی تر از آنچه بلیک بعدها به عنوان رویت جهان در یک ذره شن مطرح کرد»(همان:406)

نتیجه

از مقایسه جهان هولوگرافیکی بوهم و پریبرام با ابیاتی از گلشن راز شیخ شبستری در این زمینه چنین بر می آید که عرفانی چون شیخ محمود شبستری با تکیه بر تجارب و درک شهودی به نوعی به جهانی هولوگرافیکی معتقد بودند. آنها نیز مانند پردازندگان ایده جهان هولوگرافیکی به این عالم و هر آن چه در آن است، تنها به عنوان سایه ها، توهم و تصویر شبح گونه ای از واقعیتی دور از دسترس می نگرند. البته در این زمینه با توجه به تقدم زمانی افلاطون و تأثیرپذیری عرفای اشراقی از جمله شیخ شبستری از فلسفه افلاطونی، ایده مثل افلاطونی بی تأثیر نبوده است. (1)

پی نوشت ها :

1 - البته باید دانست که اکنون فرضیه جهان هولوگرافیک فراتر رفته و به نظریه ای کامل تر تبدیل شده است که آن را نظریه Ads/CFT در فیزیک نامند، باید تأکید کرد همه آنچه که نظریه هولوگرافیک بیان می کند، فیزیکی است و صحبت های یاد شده در فلسفه آن می گنجد و نه خود نظریه - دانشمند

منبع: نشریه دانشمند، شماره 585.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط