نویسنده: سید مهدی هریکندهای
دستاوردهای وحدت حوزه و دانشگاه
1. تکامل علمی
یکی از دستاوردهای وحدت حوزه و دانشگاه، تکامل علمی آنان است. این تکامل، هم میتواند در علومی باشد که میان حوزه و دانشگاه مشترک است، مثل فلسفه، علوم انسانی و هم میتواند در علوم مختص به هر کدام از اینها باشد، مثل علم فقه که خاستگاهش از حوزه است یا مانند علم فیزیک و شیمی که تنها در دانشگاه تحصیل و تدریس میشود. حال بر اثر وحدت میان این دو کانون علمی، هم آگاهیهای علمی مشترک میان آن دو، در آنها تکامل مییابد و هم دانستههایی مختص به هر یک، در اختیار دیگری قرار میگیرد و بدینگونه زمینه تکامل علمی در آنها فراهم میآید.از رسول خدا صلی الله علیه و آله در روایتی آمده است: «اَعْلَم الناس مَنْ جَمَع عِلْمَ النّاسِ اِلی علمه؛ داناترین مردم کسی است که علم مردم را به علم خود بیفزاید».1
2. ناامیدی دشمنان
آنگونه که دشمنان و استعمارگران، برای رسیدن به اهداف شوم خود به ایجاد جدایی و اختلاف در میان مسلمانان، دل بستهاند، به چیز دیگری امید ندارند و آنگونه که آنان در راه عملی کردن اهداف خود، به سراغ نخبگان برای ایجاد اختلاف میان آنها رفتهاند، به سراغ توده مردم نرفتهاند. آنها با ایجاد اختلاف و پراکندگی میان نخبگان و حوزویان و دانشگاهیان، افزون بر آنکه به جایگاه بالای آنان در جامعه آسیب میرسانند، سبب کاهش محبوبیت آنها در میان مردم میشوند. بدین ترتیب، در پی درگیر ساختن آنان با یکدیگر، هم آنها را از دشمن اصلی و مشترکشان غافل میکنند و هم موجب باز ماندنشان از انجام دادن وظیفه و رسالت اصلی خویش میشوند.در واقع، استعمارگران با تفرقهافکنی میان حوزه و دانشگاه، به اهداف مهم خود دست مییابند و درست به همین دلیل است که ناکامیشان از ایجاد اختلاف میان این دو کانون بزرگ علمی، آنها را کاملاً ناامید میکند؛ چرا که با وجود وحدت میان آن دو، شاهراه اصلی ورود آنها به این سرزمین، بسته میشود.
3. شتاب در روند پیشرفت
از قدیم گفتهاند که «یک دست، صدا ندارد.» یعنی انسان، بدون همکاری دیگران، یا به هدفهای خود نمیرسد و یا پیشرفت او در دسترسی به اهداف، بسیار کُند و ناچیز خواهد بود. این ضربالمثل به درستی درباره حوزه و دانشگاه نیز صدق میکند، به این معنا که هیچ کدام از آنها به تنهایی و بدون همکاری دیگری با او، پیشرفت چندانی نخواهد داشت یا اگر در مسیر پیشرفت قرار دارد، پیشرفت او شتابی ندارد و با پیشرفتهای جهانی، همسو نخواهد بود.افزون بر این نکته، امروزه قلمرو دانش بسیار گسترده شده است و ما نیز برای پیشرفت کشور، چارهای جز علمی شدن نداریم. ضمن اینکه هر کدام از حوزه و دانشگاه نیز سهمی برای پیشرفت سرزمین خود دارند. حال به جای آنکه منتظر بمانیم هر یک از دانشگاه و حوزه، جداگانه کاستیهای خود را برطرف سازند و به علوم مورد نیاز روز مجهز شوند تا در نتیجه، فقط خود را با پیشرفتهای روز هماهنگ کنند و خویش را «بهروز» پیشرفت دهند، باید بدانیم که با وحدت و همفکری و همگرایی و همدلی، چنین انتظاری (رفع کاستیها و مجهز شدن به علوم مورد نیاز روز و هماهنگ بودن با پیشرفتِ روز کشورهای پیشرفته) سالها زودتر به نتیجه میرسد و بدین ترتیب، هم روند پیشرفت شتاب میگیرد و هم از ایستایی و رکود ایمن میمانیم.
پیششرطهای تحقق وحدت
1. تواضع علمی
بسیاری از دستورهای اخلاقی اسلام، افزون بر دارا بودن ثمرههای اخلاقی، از کارکردهای اجتماعی نیز دارند و موجب ایجاد ارتباط با مردم، همدلی، تفاهم، دوستی با مردم و مهرورزی به آنها میشود. یکی از این ویژگیها «تواضع علمی» است؛ یعنی شخص در هر مرتبه از دانش و علم که هست، خود را و دانش خود را ناچیز بداند و زبان حال او این باشد:تا بدان جا رسید دانش من
که بدانم همی که نادانم
تواضع علمی فرد، موجب میشود دیگران در تعامل با او، احساس ایمنی کنند و خود را از فخرفروشی، علمفروشی، تحقیر و گاه گفتار و رفتار گزنده او در امان ببینند. بدیهی است که در این هنگام، زمینه دلپذیرتری برای تعامل و ارتباط دو طرفه ایجاد و فضا برای وحدت و انسجام، کاملاً آماده میشود.
در حکایت است که روزی عیسی مسیح علیه السلام به حواریون خود فرمود: «ای گروه حواریون! من حاجتی به شما دارم، این حاجتم را برآورده سازید.» گفتند: حاجتت هر چه باشد، برآورده خواهیم ساخت، ای روحالله! پس عیسی مسیح علیه السلام برخاست و از آنها خواست پای آنها را بشوید و پایشان را شست. آنان گفتند: ای روحالله! ما به شستن پای تو سزاوارتریم تا تو به شستن پای ما! عیسی مسیح علیه السلام فرمود: «سزاوارترین مردم به خدمت به دیگران، عالِم است. همانا من اینگونه با شما تواضع کردم، تا شما نیز پس از من با مردم تواضع کنید.» سپس عیسی مسیح علیه السلام افزود: «بر اثر تواضع است که «حکمت» آبادانی مییابد، نه با تکبر، چنانکه زراعت، در زمین نرم و هموار به عمل میآید، نه در کوهها و بر روی سنگها و صخرههای سخت».2
توماس ا. کمپیس مینویسد:
هر انسانی در سرشت خود، جویای علم است، اما از علم بدون ترس از خدا چه سودی عاید است؟ روستازاده متواضعی که در خدمت خداست، نزد خدا برتر از عالِم مغروری است که مسیر ستارهها را میداند، اما غافل از خویش است... والاترین و باارزشترین درسها آن است که آدمی از خود، فهم درست و ارزشیابی متواضعانهای داشته باشد. اینکه خودت را چیزی به حساب نیاوری و به دیگران خوشگمان باشی و آنها را برتر از خود بدانی، بالاترین حکمتها و کمالات است.3
در حالات عالم بزرگ، مرحوم آیتالله حاج آقا رضا همدانی آمده است «تواضع ایشان به حدی بود که جلو پای هر که بر او وارد میشد، برمیخاست. با اینکه عادت آن روزگارِ نجف این نبود که استاد به احترام شاگرد برخیزد، ولی مرحوم حاج آقا رضا، همواره به احترام شاگردانش نیز از جا برمیخاست. لوازم خانهاش را خود میخرید و به عهده هیچ کس نمیگذاشت. روزی یکی از دوستانش او را دید که برای خرید گوشت، دم دکان قصابی ایستاده و منتظر است تا نوبتش فرا رسد. قصاب هم متوجه زایران بود و آنها را راه میانداخت و چندان توجهی به مشتریهای همیشگی خود نداشت. دوستش که وضع را چنین دید، با صدای بلند و با حالت ناراحتی به او گفت: زودتر هر چه شیخ میخواهد، به او بده! شیخ فرمود: اشکالی ندارد. گفتم: چرا اشکالی ندارد؟ چرا میخواهد گوشت شما را بعد از همه مشتریها بدهد و شما را بدون جهت معطل کند؟ آنگاه قصاب عذرخواهی کرد و گوشت وی را وزن کرد و به او داد و اگر دوست او به قصاب تذکر نمیداد، ممکن بود ساعتها وضع به همان منوال ادامه یابد و استاد چیزی نگوید و همچنان معطل شود».4
«پس از درگذشت مرحوم میرزای شیرازی که عدهای در امر تقلید به او رجوع کردند، وضع او از نظر لباس و پوشاک و غذا و مسکن هیچ تغییری نکرد، بلکه مثل سابق، همه لوازم زندگی را خودش تهیه کرد و گوشت و مانندآن را از بازار میخرید و با دست خود به خانه میآورد.
روزی او را دیدند که مشغول خریدن هیزم است، گفتند: ای استاد، این عمل را به عهده دیگران بگذار و بخواه که برایت هیزم تهیه کنند. فرمود: من هرگز راه و روش سابقم را دگرگون نمیکنم! ایشان در آن هنگام، مرجع تقلید و رئیس بود. او در همان دوران، شبها در راهها به تنهایی میرفت و مانند برخی از بزرگان اجازه نمیداد کسی برایش در پیشاپیش چراغ بگیرد و کسانی که او را نمیشناختند، میپنداشتند که یکی از طلاب فقیر است».5
2. درک متقابل
بسیاری از بدبینیها، اختلافها و دلسردیها، برآمده از نبود درک متقابل است. کسی که نمیتواند درک درستی از افکار، وظایف و شرایط محیطی (اعم از محیط خانه و محیط مدرسه و دانشگاه و حوزه) شخص مقابل داشته باشد، به دلیل آنکه در داوری خویش نسبت به او دچار شتابزدگی میشود و در پی آن، از داوری و قضاوت درست و منصفانه درباره او باز میماند، نخواهد توانست با او پیوند دوستی برقرار کند.در حقیقت، لازمه پیشداوری درست درباره افراد، فهم درستِ شخصیت آنها و نیز درک صحیح عوامل اثرگذار بر شخصیت آنهاست. تنها در این صورت است که شخص با رعایت این نکته مهم که از هر شخصیتی و متناسب با هر موقعیت و شرایطی، رفتاری همسو با آن شخصیت و کرداری هماهنگ با آن موقعیت و شرایط بروز میکند، میتواند رفتاری درست و منصفانه با او در پیش بگیرد و بدینگونه افراد به درک متقابل نسبت به یکدیگر برسند.
درک متقابلی که بر اساس ذهنیت و نگرش یاد شده شکل بگیرد، به شخص، شرح صدر و گنجایش تحمل دیگران را میدهد؛ به نقد او از دیگران، رنگ انصاف میزند؛ و در نتیجه، عاملی برای همدلی، وحدت و همگرایی با دیگران خواهد شد.
راهکارها
درباره تحقق و تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه میتوان این راهکارها را پیشنهاد داد:1. تألیف کتابهای معارف اسلامی مناسب، برای تدریس در دانشگاهها؛
2. اعزام حوزویان فرهیخته و باتقوا به دانشگاهها برای تدریس معارف اسلامی؛
3. وارد کردن علوم محض (همانند فیزیک، شیمی، زیستشناسی و...) و علوم انسانی (همانند روانشناسی، اقتصاد، فلسفههای جدید و...) در آموزشهای حوزوی، به عنوان یکی از تخصصها و استفاده از استادان دانشگاهها برای تدریس این علوم در حوزه؛
4. ترویج روحیه سادهزیستی و سختکوشی در میان طلاب حوزهها و دانشجویان دانشگاهها؛
5. پایهگذاری مراکز تحقیقاتی مشترک، با برنامهریزیهای درازمدت، بر پایه همکاری صمیمانه هر دو نهاد؛6
6. رسمیت یافتن حوزه و دانشگاه از نظر یکدیگر و ضروری و لازم دانستن وجود همدیگر برای اداره جامعه؛
7. تلاش در رسیدن به ادبیات و فضای گفتمانی مشترک و فهمپذیر.
8. پذیرش نقشها، محدودیتها و کارکردهای یکدیگر و بالا بردن ظرفیت تحمل همدیگر؛
9. توجه به زمینهسازیهای لازم برای همگرایی نخبگانِ این دو نهاد، در سیاستگذاری و برنامهریزیهای کشور و نظامهای آموزشی، به ویژه در آموزش و پرورش.7
پی نوشت ها :
1. محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج8، ص4028، ح14163.
2. شهید ثانی، منیة المرید، ص183.
3. اقتدا به مسیح، صص 37 و 38.
4. رضا مختاری، سیمای فرزانگان، صص 304 و 305.
5. همان.
6. از علم سکولار تا علم دینی، ص140.
7. درآمدی بر آزاداندیشی و نظریهپردازی در علوم دینی، ص53.