بازگشت از بهائی گری
شخصیت های زیادی از بهائیان مبلّغ و نویسنده و مروج بهائیت بودند که مستبصر شدند و برگشتند؛ برای نمونه می توان از افراد ذیل نام برد:1) عبدالحسین آیتی (1287ق-1332ش) که از سوی عباس افندی لقب آواره گرفت. وی نویسنده کتاب الکواکب الدریه در تاریخ بهائیت و نویسنده کشف الحیل در نقد و کشف توطئه های این فرقه بوده است.
2) فضل الله مهتدی معروف به صبحی (متوفای 1341 ش) نویسنده کتاب های صبحی و پیام پدر در بیان شرح ترفندهای تبلیغاتی و ریاکاری ها و ظاهرسازی ها و مظلوم نمایی ها و فسادهای سیاسی و اخلاقی و اقتصادی سران بهائیت.
3) غلام عباس گودرزی بروجردی معروف به ادیب مسعودی که پس از تحصیل در حوزه علمیه بروجرد و شاگردی آیت الله بروجردی و معمم شدنش به دست آن بزرگ مرد به عللی، گرفتار بهائیت شد و جزء انجمن ادبی بهائیت قرار گرفت. وی در سال 1354 از بهائیت فاصله گرفت و سه تن از فرزندانش (دو پسر و یک دختر) را در راه مبارزه علیه طاغوت پهلوی در سال های 1352 و 1353 شمسی تقدیم جامعه کرد.
شایان ذکر است که بهائیان با بهره گیری از سازمان ملل و شعارهای صلح جهانی و گزارش آمارهای اغراق آمیز و مظلوم نمایی تلاش کردند تا مشروعیت اجتماعی خود را در ایران به دست آورند و دوباره به جنایت سیاسی، اقتصادی و دینی خود ادامه دهند. خوانندگان عزیز در این دوره حساس توجه بیشتری داشته باشند و مراقب توطئه های این فرقه های منحرف و استعمارزده باشند.
اعتقادات بهائیت
بهائیت از دین اسلام، استفاده ابزاری کرده تا بتواند با شبیه سازی به اهداف استعماری و تثبیت باورهای بی دلیل خود دست یابد. برای نمونه: علی محمد باب از اعتقاد به مهدویت برای مسأله بابیت و حسینعلی بهاء از رجعت حسینی برای مشروعیت بخشیدن به اعتقادات خود، استفاده کردند؛ و با این شعارهای فریبنده، طرفداران باب و بهاء، آشوب هایی در مناطق مختلف ایران؛ مانند: مازندران و زنجان و غیره به راه انداختند. البته باب و بهاء از این اعتقادات ابزاری دست شسته و ادعاهای بالاتری را همچون بابیت و امامت و نبوت و الوهیت مطرح کردند. برای نمونه علی محمد باب در نامه به یحیی صبح ازل می نویسد: «هذا کتاب من الله الحی القیوم الی الله الحی القیوم قل کل من الله یبدون قل کل الی الله یعودون»(1) یعنی این نوشته از خدای زنده و قیوم به خدای زنده قیوم است و بگو همه چیز از خدا آغاز می شود و بگو همه چیز به سوی خدا برمی گردد. و همچنین در کتاب بیان فارسی می نویسد: «کل شی باین شی واحد برمی گردد و کل شی باین شی واحد خلق می شود... اننی انا الله لا اله انا رب کل شی و ان ما دونی خلقی ان یا خلقی ایای فاعبدون» منظور باب از شی واحد، خود اوست. (2) میرزا حسینعلی بهاء به هادی دولت آبادی نوشت: «ان المبشر قال انه ینطق فی کل شأن اننی انا الله لا اله الا الله انا المهیمن القیوم»(3) وی در کتاب اشراقات، خود را قلم اعلی، سدره المنتهی، مظهر اسما و صفات الهی، کنز المخزون، قیوم، بسم الله الرحمن الرحیم باسمی المهیمن علی الاسماء و غیره معرفی می کند. این گفته ها نشان می دهد که باب و بهاء به دنبال مبارزه با بعثت پیامبران بوده اند؛ زیرا همه پیامبران مبعوث شدند تا انسان ها را به توحید و نفی شرک دعوت کنند و انحرافات یهودیان و مسیحیان را مبنی بر پسر خدا دانستن عزیز و عیسی آشکار سازند و اینک بابیان و بهائیان درصددند تا نوعی شرک در ربوبیت را به مردم عرضه نمایند.این مدعیات، آن قدر سخیف است که جایی برای نقد آن ها باقی نمی ماند. البته نویسندگان زیادی در نقد این دو فرقه منحرف، کتاب های فراوانی نوشتند که خوانندگان گرامی می توانند لیست برخی از کتاب های نقد را از کتاب لغت نامه دهخدا و الذریعه آقا بزرگ تهرانی جویا شوند؛ لکن حق مطلب آن است که انحراف مطالب این طوایف آن قدر روشن است که حاجتی به نگاشتن نقد نیست. برای نمونه، اینکه علی محمد باب، ابتدا ادعای بابیت و ذِکریت و سپس مهدویت و بعد نبوت و الوهیت کرد، نشانه بیماری روانی اوست. علی محمد باب، پس از آن که در کودکی، پدر خود را از دست داد، تحت کفالت دایی اش قرار گرفت و در کنار او به کسب و کار در «کمپانی ساسون» پرداخت. این کمپانی به تجارت تریاک اشتغال داشت. وظیفه وی در آغاز این همکاری، انجام کار بسیار دشوار «تریاک مالی» بود. او وظیفه داشت تا هر روز بیش از ده ساعت در زیر آفتاب سوزان بندر بوشهر و اغلب بر روی بام کاروان سراها به این کار بپردازد. بسیاری از کارشناسان بر این عقیده اند که اشتغال حداقل روزی ده ساعت به این کار در زیر آفتاب سوزان بوشهر، به مشاعر وی آسیب رسانده و از او موجودی «مالیخولیایی» ساخته بود که ادعای تصرف در ماه و ستارگان را داشت! این نکته در خاطرات دالگورکی سفیر کبیر روسیه در ایران نیز آمده است. (4) حسینعلی بهاء هم در برخی نوشته هایش ادعای بندگی می کند، ولی ادعای رجعت حسینی و رسالت و پیامبری و خدایی را هم مطرح می سازد. اغلاط و تناقص های بی شمار کتاب های باب مانند احسن القصص، بیان عربی و فارسی و کتاب های بهاء مانند اقدس، الواح، اقتدارات، ایقان، بدیع، مبین، نشانه بی سوادی آن هاست. البته علاوه بر بی سوادی و اغراض سیاسی این جریان استعماری، می توان برخی از ادعاهای باب یا بهاء را زاییده لجاجت های آن ها دانست؛ برای نمونه: علی محمد باب در دفاع از نسخ قرآن می گوید: «اگر اعتراضات اهل فرقان (قرآن) نبود، شریعت فرقان را نسخ نمی نمود.» شاهد دیگری که بر الگوگیری و گرته برداری علی محمد باب از اسلام و بر غیر اصالت داشتن آیین او دلالت دارد، کتاب بیان اوست که به زبان عربی ناقص و غلط نگاشته شده است؛ برای این که علی محمد باب با این که ایرانی بود و در ایران می زیست و پیامش به صورت مستقیم، خطاب به ایرانیان بود، بایستی مطابق آیه «وَ ما ارْسَلنا مِن رَّسوُلِ اِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیُّنِ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللهُ مَن یَشاءُ وَ یَهْدِی مَن یَشاءُ وَ هُو العَزیزُ الحکیمُ»(5)یعنی: با زبان قوم خودش سخن بگوید اما وی، بیان را به عربی می نگاشت و چون عربی را درست فرا نگرفته بود، کتاب بیان را با اغلاط مضحکانه ای ارایه داد. این الگوگیری از اسلام، نوعی گرته برداری و تقلید بوده است. همه این مطالب نشان می دهد که دین بهائیت، فاقد اصالت و حقیقت و صداقت است.
حال که به اختصار به تاریخچه بهائیت اشاره شد، لازم است به بیان پاره ای از اعتقادات بهائیت و آسیب های آن بپردازیم:
خدای موهوم بهائیت
خدای بهائیت، در دره تاریکی از افسانه ها فرو رفته و توأم با موهومات بت پرستی و با بافندگی تهی و بی اساس آمیخته شده است، تا آن جا که گاهی خدا در زندان می افتد. این مطالب، علاوه بر مخالفت با عقل، با ادعای بهاء و باب مبنی بر الوهیت خود نیز سازگار نیست. ملاک و معیار توحید در نزد حسینعلی بهاء، ایمان به وی و اعتقاداتش است به گونه ای که مخالفانش را مشرک می شمارد و می گوید: «ان الذی ما شرب من رحیقنا المختوم الذی فککنا ختمه باسمنا القیوم انه ما فاز بانوار التوحید و ما عرف المقصود من کتب الله و کان من المشرکین»؛ (6) یعنی کسی که از رحیق و شراب مختوم و دست نخورده ما که با نام ما یعنی قیوم، باز شده، نیاشامد، هرگز به انوار توحید رستگار نمی شود و مراد کتاب های خداوند را درک نمی کند؛ مشرک خواهد بود. حسینعلی بهاء ، با جملات تناقض آمیز، اوصاف الهی را به ذات تولد یافته خود نسبت می دهد و خود را متولد و غیر متولد معرفی می کند و می گوید: «فیا حبذا هذا الفجر الذی فیه ولد من لم یلد و لم یولد.»(7) وقتی از بهاء الله پرسیدند که چگونه گاهی خود را خدا و گاهی خدا را می خوانی؟ پاسخ داد که گاهی ظاهرم، باطنم را و گاهی باطنم، ظاهرم را می خواند و غیر از من در مُلک، کسی نیست، ولی مردم در غفلت آشکارند، «یدعو ظاهری باطنی و باطنی ظاهری لیست فی الملک سوای و لکن الناس فی غفله مبین»، (8) «ان الذی خلق العالم لنفسه منعوه ان ینظر الی احد من احبائه ان هذا الا ظلم مبین»، (9)«و هو الذی ینطق فی السجن الا عظم انه لخالق و موجد الاسماء»(10)؛ وی، ولایت تشریعی را از آن خود دانسته و می گوید: اگر بهاء به سمت راست، حکم سمت چپ کند و به جنوب، حکم شمال کند، شکی نکن که او در فعلش، پسندیده است و امرش، مطاع و شریکی در حکمش نیست «انه لو یحکم علی الیمین حکم الیسار و علی الجنوب حکم الشمال حق لا ریب فیه انه محمود فی فعله و مطاع فی امره و لیس له شریک فی حکمه»؛ (11) اگر بهائیت در توجیه سخنان شرک آلود رهبرشان بگویند که خداوند معاذالله در بهاء حلول کرده است، پاسخ این است که خداوند متعال، موجودی نامحدود است و محال است که نامحدود در محدود، حلول کند؛ به تعبیر امیرالمومنین: «وَ حَدَّ الْاشیاءَ کُلَّهَا عِنْدَ خَلْقِهِ اِبَانَهٌ لَهَا مِنْ شِبْهِهِ وَ اِبانَهُ لَهُ مِنْ شِبْهِهَا لَمْ یَحْلُلْ فِیهاَ فَیُقالَ هَوَ فِیهاَ کاَئِنٌ وَ لَمل یَنْا عَنْهَا فَیُقالَ هُوَ مِنْها بَائِنٌ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْهَا فَیُقالَ لَهُ ایْنَ لَکِنَّهُ سُبحانَهُ احاطَ بِها عِلمُهُ وَ اتْقَنَها صُنْعُهُ وَ احْصَاها حِفْظُهُ لَمْ یَعْزُبْ عَنْهُ خَفیَّاتُ غُیُوبِ الهواءِ وَ لا غَوامِضُ مَکْنُونِ ظُلمِ الدُّجی وَ لا ما فی السَّموات الْعُلی اِلَی الارَضینَ السُّفْلَی لِکُلِّ شَِیءٍ»(12)ادعای نبوت
یکی دیگر از اعتقادات باب و بهاء این است که خود را در ردیف پیامبرانی مانند: موسی و عیسی و ابراهیم و نوح (علیهم السلام) بلکه بالاتر از آن ها می دانند و گاهی نبوت خود را رجعت چهارده معصوم (علیهم السلام) یا رجعت مسیح می شمارند و در نتیجه، به نسخ شریعت اسلام و انکار ختم نبوت می پردازند. این اعتقاد بهائیت یعنی انکار خاتمیت و تفسیر خاتم النبین به زینت پیامبران ناصواب است؛ زیرا انگشتر را هم اگر خاتم نامیده اند، به جهت مهری بوده که در پایان نامه به وسیله آن می زده اند. بهائیت با وجود نص آیه 40 سوره احزاب و روایات متواتر بر خاتمیت پیامبر اکرم (ص)، با این اصل ضروری مخالفت کرده تا مذهب خود را توجیه کنند. علی محمد باب، به صراحت ادعای نبوت کرد و گفت: «ان الله قد اوحی الیّ ان کنتم تحبون الله فاتبعونی»؛ یعنی: خداوند به من وحی فرستاد که اگر خدا را دوست می دارید مرا تبعیت کنید. همچنین در نامه به شهاب الدین آلوسی می نویسد: «قد بعثنی الله بمثل ما قد بعث محمداً من قبل ... قد رفع کل ما کنتم به تعملون»(13) علی محمدباب، خود را از پیامبراکرم (ص) و بیان را از قرآن، افضل معرفی می کند و می گوید: «اگر بشر از آوردن یک سوره قرآن عاجز است؛ پس بشر از آوردن یک حرف ناتوان است؛ زیرا محمد در مقام الف و من در مقام نقطه هستم»!(14) البته حسینعلی بهاء، جانشین او نیز مطالب باب را نسخ کرده و خود را افضل از او دانست و می گفت: «قل یا ملاء البیان لا تقتلونی بسیوف الاعراض تالله کنت نائماً ایقظنی ید اراده ربکم الرحمن و امرنی بالنداء بین الارض و السماء لیس هذا من عندی لو انتم تعرفون».(15)ناسازگاری بهائیت یا خاتمیت
آسیب اساسی دیگر بر اعتقادات بهائیت عبارت است از این که چگونه مذهبی که از یک دین معینی چون اسلام انشعاب پیدا کرده با آموزه های ضروری و بدیهی آن، در تعارض می باشد؟ همه مدعیات بابیت و بهائیت با آیات قرآن و روایات متواتره اسلام در تعارض است. خاتمیت نیز از اعتقادات مشترک میان شیعه و سنی است که قرآن به صراحت تمام، در سوره احزاب، آن را بیان کرده است: «مَّا کانَ مُحَمَّداً اَبَا اَحَد مّن رِّجالِکُمْ وَ لَکِنْ رَّسُولَ الله وَ خاتَمَ النَّبیینَ وَ کَانَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیماً»(16) تفسیر «خاتم النبیین» بر خاتمیت پیامبری برای رسول اکرم(ص) نه تنها اجماعی است، بلکه با قواعد لغوی نیز تأیید می شود؛ زیرا خاتم، چه به فتح تاء باشد یا به کسر تاء بر ختم نبوت دلالت دارد؛ زیرا اگر به کسر تاء خوانده شود، در این صورت، اسم فاعل است و به معنای ختم کننده پیامبری است و اگر به فتح تاء خوانده شود، به معنای مایختم به است؛ یعنی پیامبر اکرم(ص)، مهر پایان طومار و سلسله پیامبری را زده است. (17) نتیجه آن که لفظ «خاتم» را به هر نحو بخوانیم، معنای آیه این می شود که حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) آخرین پیامبر الهی است و پیامبری و نبوت با آمدن او ختم شده و پس از او، پیامبری، کتابی، شریعتی و دین دیگری نخواهد آمد. علاوه بر آیه پیش گفته می توان به آیات دیگری مانند: فرقان/1، سبا/28، انعام/19، اعراف/158، انعام/90، انبیاء/107 برای اثبات خاتمیت نیز تمسک کرد. همچنین احادیث متواتری، همچون حدیث منزلت که پیامبر(ص) به امام علی(ع) فرمود: «اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی»(18) بر خاتمیت پیامبری دلالت دارد. حدیث منزلت، به تعبیر ابن ابی الحدید معتزلی، مورد اتفاق و اجماع تمام فرق اسلامی است (19) و نویسنده «الاستیعاب» نیز این حدیث را صحیح ترین حدیث دانسته که افرادی چون" سعد بن ابی وقاص، ابن عباس، ابوسعید خدری، ام سلمه، اسماء بنت عمیس، جابر ابن عبدالله انصاری و عده دیگری، آن را نقل کرده اند. (20) علاوه بر این روایات، روایات دیگری هم که بر ابدیت احکام الهی اسلام دلالت دارند، نیز اثبات گر خاتمیت هستند. برای نمونه امام رضا(ع) می فرماید: «حتی جاء محمد فجاء بالقرآن و بشریعته و منهاجه فحلاله حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه»(21) همچنین در این زمینه می توان به خطبه های 72 و 87 و 133 و 173 نهج البلاغه مراجعه کرد. تهافت بابیان و بهائیان تا این جا ادامه می یابد که با وجود این که برخی نگاشته ها به انکار ختم نبوت پرداخته و خود را به مقام نبوت رسانده اند؛ ولی در مواردی نیز به صراحت می گویند: «حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرام محمد حرام الی یوم القیامه»(22) حسینعلی بهاء نیز می گوید: «الصلوه و السلام علی سیدنا العالم مربی الامم الذی به انتهت الرساله و النبوه و علی آله و اصحابه دائماً ابداً سرمدا...»(23) اشراق خاوری، نویسنده معروف بهائیت نیز پیامبراکرم(ص) را خاتم النبیین دانسته است. (24) البته بهائیان، در مقام جمع این تناقض گویی برآمده و میرزا بهاء را فوق بشر و مقام نبوت و او را ظهور الله و مظهر مقدس نفس غیب الغیوب دانسته اند. (25) شاهد بر این ادعا، سخن خاوری است که پیامبر را خاتم پیامبران و بهاء را ظهور عظیم و موعود کریم که از مظاهر متقدم و والاتر است، دانسته است، (26) گاهی برخی نویسندگان بهایی مسلک، مانند ابوالفضل گلپایگانی در کتاب فرائد و اشراق خاوری در کتاب درج لئالی هدایت و احمد حمدی در تبیان و برهان، به توجیه ختم نبوت پرداخته و نبی را به معنای غیب گویا مأمور به ترویج شریعت قبل و رسول را به معنای دریافت کننده امواج روحانی و رحمانی و مأمور تشریع شرع جدید از منبع لا یدرک الهی و دارنده کتاب آسمانی دانسته و بر این اساس نتیجه گرفته اند که آیه شریفه و روایات مربوطه، برختم نبوت نه ختم رسالت و صاحب شریعت دلالت دارد؛ (27) غافل از این که نبوت اعم از رسالت است و با نفی اعم، مفهوم اخص نیز نفی می گردد. (28)انکار معاد و قیامت
اعتقاد دیگر انحرافی بهائیت، مخالفت با قیامت به عنوان جهانی پس از دنیا است. معاد از نظر اسلام؛ یعنی: بازگشت همه انسان ها به سوی خداوند متعال در روزی به نام قیامت، روزی که به فرموده قرآن، طول آن پنجاه هزار سال است و در آن روز، این زمین و آسمان به زمین و آسمان دیگری تبدیل می گردد و طرح نوینی در وضع جهان ریخته و به حساب و کتاب تمام انسان ها رسیدگی می شود و بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ روانه می گردند. میرزا علی محمدباب و حسینعلی بهاء، منکر قیامت به این معنا هستند. فرقه های بابیت و بهائیت نیز به تبعیت از رهبرانشان با معاد و قیامت هم مخالفت کرده و بر این باورند که با آمدن باب، قیامت اسلام برپا شده و با مرگش، قیامت تمام می گردد و قیامت اقدس و آیین بها، با بعثت پیامبر آینده آغاز می شود. به اعتقاد علی محمدباب، «مراد از یوم قیامت، یوم ظهور شجره حقیقت است و مشاهده نمی شود که احدی از شیعه، یوم قیامت را فهمیده باشد؛ بلکه همه موهوماً امری را توهم نموده که عندالله حقیقت ندارد و آنچه عندالله و منه، عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است، این است که وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان به هر اسم الی حین غروب آن یوم قیامت است؛ مثلاً از یوم بعث عیسی تا یوم عروج آن قیامت موسی بوده که ظهورالله در آن زمان ظاهر بود به ظهور آن حقیقت که جزا داد هر کس که مؤمن به موسی بود... و از حین ظهور شجره بیان (یعنی علی محمد باب) الی ما یغرب قیامت رسول الله هست که در قرآن خداوند وعده فرموده بود که اول آن بعد از دو ساعت و یازده دقیقه از شب پنجم جمادی الاول سنه 1260 اول یوم قیامت قرآن بود»(29) حسینعلی بهاء نیز اعتقاد به قیامت را توهم دانسته و گفته: «قدری تفکر نما که چقدر توهمات در بین ملأ فرقان بود از ظهور قائم، و ظهور قیامت و ظهور ساعت، بعداز ظهور نقطه اولی روح ما سواه فداه معلوم شد که جمیع خاطی بودند و به قطره از بحر علم مشروب نه»(30) بهائیان برای توجیه اعتقاد کفرآلود خود به تأویل آیات قرآن پرداخته اند. (31) در حالی که در قرآن بیش از یک ششم آیاتش را به معاد اختصاص داده و ده ها بار مسأله قیامت و بهشت و جهنم در قرآن بیان شده است و هیچ مسلمانی نتوانسته به انکار آن بپردازد. آیا قرآن درباره قیامت، آن قدر صریح است که جای هیچ گونه تأویل برنمی دارد. برای نمونه بنگرید به آیه: «وَ امَّا الَّذینَ فَسَقُواْ فَمَاوَئهُمُ النَّارُ کُلَّما اَرَادُواْ ان یَخْرُجُوا مِنها اعیِدُوا فِیهَا وَ قیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذی کُنتُم بِهِ تُکَّذِبونَ»(32) یعنی: و اما عصیان پیشگان، منزلگاهشان آتش است. هرگاه که بخواهند از آن بیرون آیند، بار دیگر آن ها را به درون آتش بازگردانند و بگویندشان بچشید عذاب آتشی را که دروغش می پنداشتید.اعتقاد به مهدویت نوعی و انکار مهدویت شخصی
امامت در برخی نوشته های بهائیت به صراحت پذیرفته شده و در این باب به حدیث جابربن عبدالله انصاری تمسک جسته اند. (33) ولی وجود فرزندی به نام مهدی را برای امام حسن عسکری(ع) نپذیرفته و مهدی نوعی را جایگزین آن می کنند که البته ولایت تشریعی هم برعهده اوست. آنان این مقام را به علی محمد باب و هم پیمانان او نسبت می دهند. (34) بهائیت بدون دلیل و با وجود دلایل فراوان و مسلم تاریخی و صراحت بزرگان اهل سنت مانند: فخررازی و عبدالوهاب شعرانی بر تولد حضرت حجت(عج) به انکار مهدویت شخصی پرداخته اند. (35) این توجیهات و ادعای مقام تشریع برای مهدی نوعی، برای ایجاد زمینه انحرافات اصلی یعنی تأسیس دین و شریعت جدید است. (36) همچنان که علی محمد باب به مریدانش توصیه می کرد که در اذان ذکر و شهادت او را اضافه کنند. (37) در حالی که مطابق روایات شیعه، وقتی امام عصر ظهور می کند، با احکام و سنّت و شریعت جدش پیامبر اکرم(ص)، جهان را پر از عدل و داد می کند و شریعت جدیدی نمی آورد وانگهی در روایات آمده است که پس از ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)، همه جهان را عدالت فرا می گیرد؛ آیا پس از ظهور علی محمدباب، همه جهان را عدالت فرا گرفته است؟(38)ادعای مهدویت شخصی
یکی از اعتقادات بهائیت، ادعای مهدویت است که ریشه در برخی مبانی شیخیه دارد. شیخ احمد احسایی بر این باور بود که امام دوازدهم در دوران غیبت در عالم دیگری به نام هورقلیایی قرار دارد، ولی می تواند به اقلیم های هفت گانه بیاید که در آن صورت، شکل مثالی و لطیف تری از اهل این اقالیم را پیدا می کند و به همین دلیل، کسی نمی تواند او را بشناسد. (39) شیخیه بر این باورند که روح امام زمان هم می تواند به بدن های دیگران منتقل شود و با فساد کالبد جسمانی، آن روح، کالبد دیگری را انتخاب می کند. (40) این عقیده ناصواب، زمینه را برای طرح مدعیان مهدویت مانند: علی محمدباب فراهم ساخت. علی محمدباب در پنج ماهه نخستن تبلیغ توانست هجده نفر از شاگردان رشتی را که جملگی شیخی مذهب بودند، گرد خود جمع کند و نام حروف حی را بر آن ها بگمارد. (41) این عقیده در بهائیت نخستین نیز مطرح بود.اعتقاد به پلورالیسم دینی
یکی دیگر از اعتقادات ناصواب بهائیت، اعتقاد به کثرت گرایی دینی است همان گونه که عبدالبهاء می نویسد: «فاعلم ان الملکوت لیس خاصا بجمعیه خاصه، فانک یمکن ان تکون بهائیا مسلما و بهائیا ما سونیا و بهائیا مسیحیا و بهائیاً یهودیاً»(42) یعنی: ملکوت، مختص جمعیت خاصی نیست، شما می توانی بهایی مسلمان یا بهائیی ماسونی یا بهایی مسیحی یا بهایی یهودی باشی. و همچنین می گوید: «ان ترک التعصبات محتوم علی الجمیع و علیهم جمیعا ان یذهبوا الی الکنائس و معابد و مساجد بعضهم بعضاً، لانّ ذکرالله یکون فی جمیع هذه المعابد ... الذی یجتمع فیه الجمیع علی عباده الله ما الفرق ... فی اجتماعاتهم، اذا لا یعبد احدهم الشیطان فعلی المسلمین ان یذهبوا الی مساجد المسلمین... و فی آمریکا دخلت صوامع الیهود المشابهه لکنائس المسیحیین و رأیتهم جمیعا منهمکین فی عباده الله». (43)ادعای کثرت گرایی دینی نه تنها با بدیهیات عقلی در تعارض بوده و مستلزم اجتماع نقیضین است، بلکه با آیات قرآنی و روایات اهل بیت (ع) که بر بطلان برخی مدعیات مسیحیان و یهودیان تأکید دارند، نیز ناسازگار است. چگونه ممکن است هم اعتقاد به تناسخ و برگشت روح مرده در بدن موجود دنیوی دیگر درست باشد و هم اعتقاد به معاد و حیات پس از مرگ در سرایی دیگر صحیح؟!(44)رویکرد التقاطی به مکاتب غربی
بهائیت از مکاتب جدید غربی مانند فمینیسم و لیبرالیسم و غیره بهره برده است؛ برای نمونه: به تبعیت از فمینیست های قرن نوزدهم بر تساوی زن و مرد تأکید می کند؛ (45) ولی مگر می توان تفاوت های تکوینی میان زن و مرد را که بسیاری از روان شناسان و فیزیولوژیست ها بر آن تأکید کرده اند، انکار نمود. (46) وقتی بهائیت، از دین استفاده ابزاری می برد، زنان به طریق اولی، ابزار اقتصادی و سوء استفاده جنسی و اغراض سیاسی آن قرار می گیرند. (47)تقلید ستیزی
مخالفت با تقلید، یکی دیگر از باورهای بهائیت است که با حدیث «اما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظا لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه»(48) و نیز حکم عقل بر لزوم مراجعه غیر متخصص به متخصص از جمله متخصص دینی مخالفت صریح دارد؛ البته با این وجود، بهائیت، بیان احکام را یکی از وظایف بیت العدل معرفی می کند که با ادعای نفی تقلید ناسازگار است.احکام و مناسک بهائیت
بهائیت، علاوه بر مخالفت با اصول دین، در بسیاری از احکام شرعی نیز با مسلمانان مخالفت کرده و همه چیز را پاک و ربا و روابط نامشروع و ازدواج با محارم را جایز دانسته است. منبع احکام شرعی بهائیت، کتاب اقدس است. حسینعلی بهاء، تمام نجاسات را پاک شمرده است. آنان بدون هیچ دلیل و مدرکی، کسب و کار را در نه روز حرام دانسته اند؛ این روزها عبارتند از: روز اول و دوم محرم که مولود باب و بهاء است و سه روز عید رضوان یا مبعث بهاء و روز هفتادم نوروز یا روز وفات میرزا بهاء و روز بیست و هشتم شعبان وفات باب و روز پنجم جمادی اولی سالروز تولد عبدالبهاء و بعثت باب. (49) ربا نیز توسط میرزا بهاء حلال شده است، (50) در حالی که اگر به تعبیر امام صادق (ع)اگر ربا حلال شود، مردم به سراغ فعالیت اقتصادی نمی روند. «لو کان الربا حلالاً لترک الناس التجارات و ما یحتاجون الیه».(51)احکام مربوط به زنا و سرقت و ارث در بهائیت نیز متفاوت با شریعت اسلام است. اینان معتقدند که اگر کسی خانه دیگری را از روی عمد بسوزاند باید او را سوزاند. فاصله بین نامزدی و عقد، بیش از 95 روز حرام است، همچنین نباید بین عقد و زفاف (عروسی) بیش از یک شبانه روز فاصله باشد، تنها ازدواج با زن پدر حرام است و ازدواج با بیش از دو زن نیز حرام می باشد و برای طلاق، صبر یک ساله کافی است. بهائیت همانند وهابیت، سفر برای زیارت اهل قبور را جایز نمی دانند.ترفندهای جدید بهائیت
بهائیت با پایان یافتن جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران و به ویژه از سال 1376 شمسی به تحریکات جدیدی دست زده و با شگردهای مختلفی به تبلیغ بر ضد اسلام پرداختند. این فرقه با جسارت تمام و گستاخانه، هویت فرقه ای خود را فاش کرده و به دستور بیت العدل درصدد است تا ده درصد مردم ایران را تا سال 2020 میلادی بهایی کند. برخی مجلات رسمی کشور، مانند مجله «زنان»، بهائیت را در این هدف شوم همراهی کرده و در سال 1383 به معرفی و درج عکس بازیگران بهایی همچون شبنم طلوعی پرداختند. فرقه بهائیت با ترفندهای گوناگونی به ترویج اندیشه های خود می پردازند و تاکنون با شگردهایی توانسته اند در نقاط مختلف تهران و شهرستان های دیگر، به جذب دانش آموزان در دبیرستان های دخترانه و پسرانه بپردازند.به گزارش خبرنگار«جهان»، افراد گروهی که خود را "کنیا" می نامند، با اهدای هدایا و کمک های نقدی به جوانان دختر و پسر، آنان را جذب محافل پنهانی خود می کنند. بر پایه این گزارش، گروه یاد شده با این ترفند به ترویج اندیشه های بهایی می پردازند. جریان بهائیت در دهه هفتاد، در برخی از نقاط تهران و برخی از شهرهای شمال غربی و مرکزی ایران فعالیت خود را تشدید کرده است. چندی پیش نیز خبری مبنی بر فروش سی دی های آموزشی این گروه در سیستان و بلوچستان منتشر شد که در قالب آموزش، شیعه را نیز تکفیر می کرد. بعضاً نیز اعضای این فرقه، با برگزاری کلاس های آموزش زبان، اندیشه های باب و بهاء را به علاقه مندان به زبان منتقل می کردند. «خانم مهناز رئوفی»، عضو فعال این فرقه که به دامان اسلام بازگشته و با تمام ترفندهای این فرقه آشنایی کامل دارد، می گوید: «بهائیون از دو شگرد برای تأثیر بر ذهن مخاطبان استفاده می کنند؛ یکی استفاده از موسیقی در اثناء صحبت هایشان؛ و دیگر آن که به فرقه خودشان که یک فرقه کاملاً سیاسی است رنگ و بوی معنوی می دهد ... اما بهائیان به خیلی از مطالب، همچون اصل و نسب بهاء الله، علت پیروی او از باب، علت ادعای قائمیت، علت زندانی شدن بهاء الله و نحوه آزادشدن او و سؤال های دیگر اشاره نمی کنند.» این فرد نجات یافته درباره شگردهای این فرقه ضاله گفت: «بهائیان می خواهند در مرحله اول با شناساندن خود به مردم، اعلام وجود کنند و در گام بعدی با استفاده از متدهای روان شناختی برای جذب افراد استفاده کنند.» رئوفی درباره بازگشت خود به اسلام گفت: «من 25 سال عضو فعال این فرقه بودم و تمام مأموریت هایشان را با میل باطنی انجام می دادم، اما زمانی که متوجه شدم بهائیت، یک فرقه دست ساز بشریت است که بر ضد اسلام پایه ریزی شده است، علی رغم دستورات تشکیلات که اجازه خواندن "کتب غیر امری" را به اعضا نمی دادند، تصمیم به مطالعه کتب آقایان «مهتدی صبحی» و «آیتی»- دو تن از بهائیان توبه کرده-گرفتم و آن زمان بود که متوجه شدم که چقدر جای معنویات در قلب من خالی است لذا با مطالعه کتب بیشتر تصمیم به بازگشت به اسلام گرفتم». وی توضیح داد: «کتاب های امری کتبی هستند که به ترویج اعتقادات بهائیت می پردازند و تشکیلات، اجازه خواندن غیر آن ها را به ما نمی داد»!! وی گفت: «این ساده انگارانه است که تصور کنیم که بهائیت یک فرقه ای است که صرفاً در اشتباه است، بلکه اینها یک فرقه کاملاً سیاسی هستند که با فریب پیر و جوان، سعی در مخدوش نشان دادن دین مبین اسلام و جایگزین کردن اعتقادات ضاله خود دارند. این که بهاء الله با حمایت افرادی چون سفیر وقت فرانسه "پرنس دالگورکی" از زندان آزاد می شود، خود بهترین نشانه بر سیاسی بودن این فرقه برای از بین بردن اسلام است. از مطالب قابل توجه دیگر، ملاقات آشکار سالانه بیت العدل-که متشکل از سران بهائیت است-با سران رژیم اسرائیل می باشد و حتی هر سال بهائیان از سراسر دنیا برای زیارت اماکن مذهبی خود به اسرائیل می روند.» وی با اشاره به شگرد جدید بهائیون خاطر نشان کرد: «آن ها سعی در نفوذ بین افراد و جذب کردن حداقل 3 تا 5 خانواده و در نهایت گزارش آن به مقامات بالاترشان-تا بیت العدل-هستند. آن ها ادعا می کنند که احکامشان جدیدتر و برتر از اسلام است؛ در حالی که شما نمی توانید حکمی از احکام بهائیت و اعتقادی از اعتقادات بهائیت را پیدا کنید که از اعتقادات زیباتر و کامل تر باشد. به طور مثال آن ها در حرف، حکم به تساوی حقوق زن و مرد می دهند اما در عمل اجازه نمی دهند که زن بهائی به حج آنها (طواف خانه ای در عراق) برود. همچنین آن ها اجازه عضویت زن بهایی در بیت العدل را نمی دهند و یا می گویند مهریه زنان دهاتی 95 مثقال نقره باید باشد و مهریه زنان شهری 95 مثقال طلا»!! وی افزود: «سران بهائی به دنبال رسیدن به نقاط بالاتر هستند و از آن جا که اسلام را "اولین سد" خود می دانند که سعی در حذف آن دارند».(52)
بیشترین ترفند بهائیت برای توسعه خود و جذب جوانان، به کارگیری سه تاکتیک یهودی هاست؛ اول: ایجاد فساد اخلاقی و استفاده ابزاری از شهوت جنسی یا طرح دوست یابی، دوم: نفوذ سیاسی در حکومت از طریق جاسوسی و سوم: نفوذ در مطبوعات و رسانه های تبلیغی همچون رادیو و اینترنت و شبکه های ماهواره ای.
بهائیان با استفاده از این سه تاکتیک سعی کرده اند، آسیب جدی به نظام جمهوری اسلامی ایران برسانند و با تبلیغات و تولیدات ضد فرهنگی در برابر اسلام بایستند. انحرافات بهائیت به قدری گسترده است که روشنفکران غرب زده ای مانند آخوند زاده، طالبوف، فریدون آدمیت و هما ناطق و روشنفکران چپ همچون احسان طبری نیز بهائیت را مانع توسعه ایران و سرسپرده نظام بورژوازی دانسته اند. شایان ذکر است که بهائیت در دهه هفتاد، به دنبال به حداقل رساندن شکاف میان خود و روشنفکری است. این ترفند تا حدودی به موفقیت انجامید و سبب شد که برخی نویسندگان به اصطلاح روشنفکر مانند: سعید حجاریان و اکبر گنجی به دفاع از حقوق بهائیت بپردازند. روحانیت در طول تاریخ معاصر در مقابل بابیت و بهائیت ایستاده و با افشاگری، توطئه آن ها را خنثی کرده است. به همین دلیل، این فرقه ظاله در جذب برخی از روحانیون ضعیف الایمان فعالیت می کند. بهائیت به عنوان ستون پنجم استعمار سعی فراوان دارد تا بتواند در سازمان های بین المللی نفوذ پیدا کند، به همین جهت، تشکیلات جهانی بهائیت به عنوان تنها سازمان غیردولتی در سازمان ملل به صورت رسمی نمایندگی داشته و با کمک به صدور قطعنامه هایی بر ضد جمهوری اسلامی ایران، سعی در وارد آوردن فشار سیاسی و اقتصادی بر آن دارد.
باید متدینان توجه داشته باشند که بهائیان، آموزش های چگونگی تبلیغ در جمهوری اسلامی و راه های فریب دادن مسلمان و روش های طرح دوست یابی و ارتباط با نوجوانان و جوانان ایرانی را فراگرفته و با عیادت از بیماران در بیمارستان ها و آسایشگاه های سالمندان و فعالیت های بهداشتی در روستاها و پارک ها و کمک های مالی به نیازمندان و اجرای برنامه های فرهنگی در فرهنگ سراها و آموزشکده های آشپزی و زبان انگلیسی و غیره سعی می کنند برجمعیت بهائیان بیافزایند. ترویج بهائیت در قالب فعالیت های اقتصادی اعضای این فرقه را نیز نباید از یاد برد. این طایفه با راه اندازی برخی شرکت های اقتصادی مانند شرکت خوش نهال در نزدیکی مشهد، علاوه بر تأمین هزینه های تبلیغی، ترفند دیگری را برای جذب مردم به کار گرفته اند. شرکت خوش نهال پیش از انقلاب، مشروبات الکلی تولید می کرد و اکنون مواد غذایی تولید می کند و رب 95 یکی از محصولات آن است. عدد 95 برای بهائیان مقدس بوده و برگرفته از ضرب دو عدد 5 و 19 است که آن دو نیز نزد آنان تقدس خاصی دارند. (53) فعالیت های بهائیت در سراسر کشور گسترش دارد؛ به گونه ای که از فردیس کرج تا شهرستان گنبد و از مشهد تا بهارستان اصفهان و جیرفت را در برمی گیرد.
مهم ترین راهکارها، جهت مقابله با فرقه ضاله بهائیت عبارتند از: نخست، آگاهی و توجه مردم به ترفندها و نیرنگ های بهائیان؛ دوم: رصدکردن تلاش های تبلیغی-فرهنگی بهائیان توسط نیروهای امنیتی کشور و خنثی سازی آن ها، سوم: نقد عالمانه ی آموزه ها و شبهات بهائیت و انتشار آثار علمی متعدد و تأسیس سایت های اینترنتی و شبکه های ماهواره ای، رادیویی و تلویزیونی، جهت آشنایی مردم با انحرافات و خطرهای این فرقه.
پینوشتها:
1. میرزاجان کاشانی، نقطه الکاف.
2. بیان فارسی؛ واحد اول، باب اول.
3. حسینعلی بهاء اشراقات، مجموعه الواح بهاء، ص 158 و نیز ص 194 و 240 و 265.
4. مرتضی رضائیان فیروز آبادی، نقبی به گودال سیاه بهائیت، فصلنامه فرهنگ پویا، شماره 7، اسفند 1386.
5. ابراهیم/4.
6. نوری، حسینعلی، اشراقات؛ خطی، بی تا، ص 55.
7. اشراق خاوری، عبدالحمید، ایام تسعه: لجنه آثار ملی نشر آثار امری، چاپ چهارم، 127 بدیع ص 50.
8. نوری، حسینعلی، مبین تهران: انتشارات مؤسسه ملی مطبوعات امری، 120 بدیع، ص 405.
9. همان، ص 233.
10. نوری، حسینعلی، اقدس، بمبئی: چاپ ناصری، 1314ه.ق، ص 25.
11. نوری، حسینعلی، اشراقات؛ خطی، بی تا، ص 17.
12. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج1، ص 134.
13. بلاغی، محمدجواد، نصایح الهدی و الدین الی من کان مسلما و صار بابیا؛ قم: منشورات دلیل ما، 1423 ه.ق، 1381ش، ص 16.
14. زعیم الدوله تبریزی، مفتاح الابواب یا تاریخ باب و بهاء ترجمه: فرید گلپایگانی، بی جا، 1335ش، ص 77.
15. نوری، حسینعلی، اقدس، بمبئی، چاپ ناصری، 1314ه.ق، ص 45.
16. احزاب/40.
17. البیضاوی، ناصرالدین، تفسیربیضاوی؛ بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1410 ه.ق، 1990م، ج3، ص 385.
18. کلینی، محمدبن یعقوب، فروع کافی؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1325ش، ج8، ص 106.
19. معتزلی، عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه؛ قم: کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، 1404ه.ق، ج13، ص 211.
20. ابوعمر یوسف بن عبدالله معروف به ابن عبدالبر النمری القرطبی، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب؛ دائره المعارف نظامیه، حیدرآباد، چاپ اول، 1319ه.ق، ج2، ص 473-472.
21. ابن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا؛ انتشارات جهان: 1378ه.ق، ج2، ص 80.
22. علی محمدباب، صحیفه عدلیه، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 129 بدیع، ص 5.
23. نوری، حسینعلی، اشراقات؛ خطی، بی تا، ص 114.
24. اشراق خاوری، عبدالحمید، رحیق مختوم؛ لجنه ملی نشر آثار امری، 103 بدیع، ج1، ص 78.
25. اشراق خاوری، عبدالحمید، قاموس توقیع منیع مبارک؛ مؤسسه ملی مطبوعات امری، 118 بدیع، ص 114.
26. اشراق خاوری، عبدالحمید، رحیق مختوم؛ لجنه ملی نشر آثار امری، 103 بدیع، ج1، ص 78.
27. روحی روشنی، خاتمیت، تهران؛ لجنه ملی نشریات امری و محفل روحانی بهائیان ایران، فصل اول.
28. برای مطالعه بیشتر ر.ک به: علی امیرپور، خاتمیت، تهران؛ سازمان چاپ و انتشارات مرجان، چاپ چهارم 1357. این کتاب در نقد کتاب خاتمیت، روحی روشنی نگاشته شده است.
29. بیان، باب سابع و از واحد ثانی، ر.ک. دکتر م، ت، محاکمه و بررسی باب و بهاء؛ انتشارات مصطفوی؛ 1334 ش، چاپ سوم، ج1، ص 98. و نیز ر.ک به محمدی اشتهاردی، بابی گری و بهایی گری، ص 190-192.
30. نوری، حسینعلی، بدیع، خطی، 1268 ه.ق، ص 238.
31. نوری، حسینعلی، الواح بعد از اقدس، لانگنهاین: لجنه ملی نشر آثار امری، 1980م، ص 155.
32. سجده/20.
33. علی محمدباب، «دلایل سبعه» ص 47، حسینعلی بها، «ایقان» ص 190، میرزا آقاجان کاشانی، «نقطه الکاف» ص 23.
34. نوری، حسینعلی، اقتدارات؛ خطی، بی تا، ص 243 و مازندرانی، اسداله مصابیح الهدایت؛ تهران: لجنه ملی نشریات امری؛ 1328ش، 123 بدیع، ج3، ص 262 و گلپایگانی، ابوالفضل، فرائد، ازبکستان، چاپ هندیه، به همت عبدالکریم طهرانی و میرزا علی محمد شیرازی، بی تا، ص 156.
35. الشجره المبارکه فی انساب الطابیبه، ص 79، ر.ک. همان. و تحفه الطالب، ص 55. ر.ک. رضوانی، علی اصغر، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات تهران: نشر مشعر، 1382 ش، چاپ اول، ج2، ص 242.
36. ر.ک به: حسینعلی نوری، ایفان، ص 187 و ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، ص 289-230.
37. سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ قاجاریه، ج3، ص 40.
38. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: مؤسسه الوفا، 1404 ه.ق، ج51، ص 73، باب 1. و صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر؛ قم: مؤسسه حضرت معصومه(ع)، چاپ اول، 1419ه.ق) ص 339-350.
39. احسایی، شیخ احمد، جوامع الکلم، رساله رشتیه، قسم سوم، به اهتمام آقا علی کرمانی، چاپ سنگی، بی جا، بی تا، ص 100.
40. مدرس چهاردهی، شیخی گری، بابی گر از نظر فلسفه و تاریخ و اجتماع؛ تهران: کتابفروشی فروغی، 1345 ش، ص 41.
41. عبدالحمید اشراق خاوری، مطالع الانوار؛ نشر آثار امری، چاپ سوم، ص 68. 123.
42. عبدالبها، عباس، خطابات؛ مصر، 1340ه.ق، 1921م، ص 99.
43. جون اسلمنت، بهاء الله و عصر جدید؛ ریودوژانیرو: دارالنشرالبهائیه، 154 بدیع، 1988م، ص 131.
44. ر.ک به نگارنده، کلام جدید، گفتار کثرت گرایی دینی.
45. عبدالبهاء، عباس، مکاتیب؛ مصر: چاپ اول، 1340ه.ق، 1921م، ج3، ص 107.
46. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار؛ انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1375ش، ج19، ص 176-175.
47. برای اطلاع بیشتر ر.ک به نگارنده، جریان شناسی ضد فرهنگ ها، گفتار پنجم: فمینیسم.
48. طبرسی، الاحتجاج الی اهل اللجاج، ج2، ص 458 و بحارالانوار، ج2، ص 88 والتفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری، ص 300.
49. عبدالبهاء، عباس، مکاتیب؛ مصر، چاپ اول، 1340ه.ق، 1921م، ج3، ص 107، ص 228.
50. اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه احکام و حدود؛ مؤسسه ملی مطبوعات امری، چاپ سوم، 128 بدیع، ص 161.
51. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه؛ قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1413 ه.ق، ج3، ص 567.
/ج