چکیده
استعمار به مفهوم کلى بهرهکشى ظالمانهى انسان از انسان، سودجویى و غارت منابع ملتهاى ضعیف از سوى قدرتهاى متجاوز و زیادهطلب، از قدمتى به درازاى تاریخ بشر برخوردار است و به نسبت تحولات دورههاى مختلف تمدنى بشر متحول شده و در چهرههاى بردهدارى، استعمار قدیم، استعمار جدید و شرایط فعلى نیز به صورت استعمار فرانو ظهور یافته است.انقلاب اسلامى که ماهیتا از سنخ نهضت عمومى انبیا علیهمالسلام و به ویژه نهضت نبى مکرم اسلام صلى الله علیه و آله است با الگو گیرى از حماسهى جاویدان عاشورا و درسآموزى از نهضتهاى دورهى معاصر ایران که تبار تاریخى آن را تشکیل مىدهند و با نگاه آرمانى به تحقق شرایط عصر ظهور و برقرارى دولت حقهى کریمه، در چالشى مستمر و سازش ناپذیر با مظاهر ستم و ستم پذیرى، به ویژه شیوههاى ناشناختهى استعمار فرانو قرار دارد و برابر پیشبینى حاصل از روندهاى جارى در یک چشمانداز روشن، انتشار مىرود که از این رویارویى سربلند بیرون آید.
کلید واژهها: اسلام، انقلاب، انقلاب اسلامى، استعمار، استعمار قدیم، استعمار جدید و استعمار فرانو.
مقدمه
دهههاى پایانى قرن بیستم میلادى شاهد تحولات عمیق و شگرفى بود که هر یک به نوبهى خود اثرات تعیین کنندهاى بر سیاست و روابط بینالمللى داشته است. فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى، پایان جنگ سرد میان دو ابرقدرت نظامى شرق و غرب، فروریختن دیوار برلین و اتحاد دوبارهى ملت آلمان، از میان رفتن نظام دوقطبى حاکم بر جهان، وقوع انفجار و انقلاب در عرصههاى مختلف دانش و فنآورى - به ویژه - دانش و فنآورى اطلاعات و ارتباطات )ICT(، تغییر ماهیت رقابتهاى بینالمللى از سیاسى - امنیتى به اقتصادى - فرهنگى، روى آورى دوبارهى جهان مادىزده و گریزان از اخلاق و معنویت به دین، معنویت و اخلاق، احساس قادر مطلق بودن و یکهتازى بىمهار تنها ابرقدرت باقى مانده از نظام دو قطبى سابق و مهمتر از همه، پیروزى انقلاب اسلامى در یکى از بىبدیلترین مناطق ژئوپلتیکى و ژئواستراتژیکى جهان که هر یک از وقایع برشمردهى فوق نیز به نوعى تحت تأثیر امواج پرانرژى و جذابیتهاى غیر قابل انکار این معجزهى قرن قرار داشتهاند.شکلگیرى نهضت عظیم بیدارى اسلامى در جهان اسلام و خیزش دوبارهى ملتهاى استعمارزده و تحت ستم در افریقا، امریکاى لاتین و حتى قلب اروپا و خاورمیانه و آسیا از پیامدهاى غیر قابل تردید این انقلاب الهى بوده است.
ناکامى قدرتهاى بزرگ استعمارى در مقابله با این پدیدهى بىنظیر و نگرانى شدید از تغییرات گسترده در ساختار نظام سلطه و استثمار بینالمللى و شکلگیرى ایدهها، تئورىها و الگوهاى جدیدى از مبارزه و آزادىخواهى، موجبات تغییر دکترینها، راهبردها، سیاستها، تاکتیکها، روشها، ابزارها و ایادى استعمار را فراهم ساخت. ارزیابى وزارت خارجهى استعمار پیر انگلیس از این شرایط طى بیانیهاى رسمى به صورت زیر بیان گردیده است:
رویارویى ایدههاى مذهبى و فرهنگى به احتمال قوى، انگلستان و دموکراسىهاى غربى را تحت تأثیر قرار خواهد داد. عقاید مذهبى مجددا به نیروهاى محرک روابط بینالمللى بدل خواهد شد... مدیریت روابط با کشورهاى اسلامى و ملل مسلمان یکى از چالشهاى مهم و استراتژیک جهان غرب طى دههى آینده و پس از آن خواهد بود. جهان باید شناخت مذهبى و انگیزههاى سیاسى ناشى از آن را پیگیرى کند (2)
استعمار )Colonialism( به مفهوم سیاست مبتنى بر سودجویى از منابع طبیعى و بهرهکشى یک قدرت بزرگ از ملتهاى ضعیف و پیشگیرى از پیشرفت فنى، علمى، اقتصادى، فرهنگى و سیاسى آنها به منظور تحکیم و استمرار سلطهى خود مىباشد. اصطلاح استعمار جدید )Neo Colonialism( نیز از دههى 1950 میلادى به بعد مطرح شد که براى مقابله با موج وسیع نهضتهاى استقلال طلبانه کشورهاى تحت سلطه در پیش گرفته شد و طى آن استعمارگر به ظاهر با استقلال سیاسى این کشورها موافقت مىکرد، ولى در عمل از طریق رهبران سیاسى وابسته همچنان به غارت منابع مستعمرات خود ادامه مىداد. (3)
در شرایط فعلى جهان که روشهاى قبلى استعمارى کارآیى خود را از دست داده، نوع جدیدى از استعمار شکل گرفته که رهبر معظم انقلاب اسلامى از آن به استعمار فرانو )Post Colonialism( تعبیر فرمودهاند.
رویارویى با این شکل از استعمار که در ذات و ماهیت خود براى مهار شرایط به وجود آمده ناشى از پیروزى انقلاب اسلامى طراحى شده، یکى از چالشهاى اساسى انقلاب اسلامى طى سه دههى گذشته بوده و پیشبینى مىشود در آینده نیز این رویارویى همچنان با شدت ادامه داشته باشد. سؤال اساسى که در اینجا مطرح مىشود این است که سیر تطور استعمار چگونه بوده، انقلاب اسلامى با پدیدهى استعمار چگونه برخورد کرده و چشمانداز این برخورد چگونه پیشبینى مىشود؟
بنابراین، بررسى و شناخت ابعاد این رویارویى و تحلیل آینده شناختى چشمانداز آن مىتواند کمک مؤثرى در اتخاذ مواضع اصولى از سوى دوستان و حامیان انقلاب اسلامى و ارزشهاى الهى آن به شمار آید.
این مقاله که در چهار بخش اصلى تنظیم شده، ابتدا به تحول دورههاى مختلف تاریخى و هماهنگ با آن، تغییرات صورت گرفته در فرم و محتواى استعمار پرداخته و پس از آن، تبار ماهیتى، تبار تاریخى، الگو و رسالت انقلاب اسلامى را بررسى مىکند و با مرور گفتمانهاى اصلى و فرعى حاکم بر مدیریت کلان انقلاب و نظام اسلامى منبعث از آن، در رویارویى با ایادى داخلى و خارجى استعمار فرانو در بخش پایانى، چشم انداز آیندهى این رویارویى را با توجه به ماهیت، مؤلفهها و جهتگیرىهاى »پایش و پویش قدرت« و نیز کدهاى راهبردى منظور شده براى چشمانداز بیست سالهى نظام اسلامى مورد بحث و ارزیابى قرار مىدهد.
مراحل تطور در روشهاى استعمار
دورههاى مهم تمدنىمتفکران و نظریه پردازان مختلف، تقسیمبندىهاى متفاوتى از دورههاى تمدنى بشر ارائه کردهاند. از جملهى مهمترین این تقسیمبندىها، یکى دیدگاه آلوین تافلر است و دیگرى دیدگاه مانوئل کاستلز.
از نظر آلوین تافلر، تاکنون بشر سه موج تمدنى را تجربه کرده است.
- موج اول تمدنى مربوط به شروع عصر کشاورزى و شکلگیرى تمدن کشاورزى است که طى آن بشر از غارنشینى و شکار رهایى یافت و دورهى بسیار متفاوت و پیشرفتهترى از تمدن را تجربه کرد.
- موج دوم تمدنى از واقعهى رنسانس و نوسازى فکرى در اروپا که به عصر روشنگرى شهرت یافت و متعاقب آن، اروپا شاهد انقلاب صنعتى و اختراع ماشین بخار شد آغاز گردید.
- موج سوم تمدنى با پشت سرگذاشتن عصر صنعت و تجددگرایى )مدرنیته( و ورود به عصر اطلاعات و ارتباطات آغاز گردیده و همچنان ادامه دارد. (4)
این تقسیمبندى از نگاه »مانوئل کاستلز« به صورت دیگرى انجام شده است.
از نظر کاستلز به لحاظ مطالعات فرهنگى، بشر سه دورهى بسیار مهم تاریخى را تجربه کرده است:
- دورهى اول، دورهى تفوق طبیعت و نیروهاى طبیعى بر انسان است. در این دوره، تلاش اصلى انسان براى حفظ خود و بقا در برابر نیروهاى سهمگین طبیعى است. در این دوره، فرهنگ نیز عمدتا فرهنگ شفاهى و توأم با خرافات و عقاید موهوم و غیر علمى است.
- دورهى دوم تمدنى، دورهى تلاش براى شناخت، سلطه و غلبه بر طبیعت و مقهور ساختن و مهار نیروهاى طبیعى است. این دوره با مدرنیته و عصر صنعت هماهنگ است و فرهنگ آن نیز بیشتر فرهنگ مکتوب است.
- دورهى سوم تمدنى بشر، دورهاى است که انسان تلاش مىکند با مدد دانش و فنآورى در طبیعت تصرف کرده و احیانا آن را بازسازى و احیا کند، و بسیارى از فرآوردههایى را که نمونهى طبیعى ندارند به دست خود بازآفرینى کند.
در این دوره، فرهنگ عمدتا الکترونیکى و دیجیتالى خواهد بود و جامعهى بشرى به صورت یک جامعهى شبکهاى هم بسته و پیوسته درخواهد آمد. (5)
روشهاى استعمار در هر یک از دورههاى تمدنى
عصر کشاورزى: در تمدن کشاورزى، مؤلفههاى اساسى قدرت عبارت بود از: زمین وسیع و حاصلخیز که قابلیت کشاورزى داشته باشد، منابع فراوان آب براى آبیارى زمینهاى کشاورزى، نیروى کار بدنى )انسان و حیوان( براى کار در مزرعه و تأمین امنیت آب، زمین و محصول.در این دوره، استثمار و بهرهکشى انسان از انسان به صورت نظامهاى فئودالى و بردهدارى و شکلگیرى روابط ارباب و رعیتى پدیدار گشته و هدف اصلى تصرف منابع آب، زمین، تأمین نیروى کار و دست اندازى به محصولات دیگران بوده است.
عصر صنعت: در عصر صنعت، اروپا شاهد دو تحول اساسى و بنیادین بوده است: یکى وقوع انقلاب صنعتى که فنآورى جدید براى تصرف در طبیعت و تولید کالا به صورت انبوه، توزیع کالا به صورت انبوه و مصرف کالا به صورت حاصل آن بوده است. دیگرى، وقوع رنسانس و نوسازى فکرى که حاصل آن ظهور و شکلگیرى فرهنگ و اخلاق جدید کالوینستى و مرکانتیلیستى بوده که به صورت لیبرال دموکراسى سرمایهدارى تکامل یافته و تثبیت شده است. پیامد اصلى این دو رویداد مهم، پیدایش قدرتهاى فراملى شدهى اروپایى بود که براى تأمین مواد اولیه و نیروى ارزان کار براى کارخانجات و مجتمعهاى عظیم صنعتى خود و دسترسى به بازارهاى وسیع و سیرى ناپذیر مصرف، به صورتى بىسابقه و با بىرحمى تمام شروع به دستاندازى به ثروتها و سرزمینهاى ملتهاى دیگر کردند. این دوره که به دورهى استعمار )Colonialism( معروف است کشورهاى استعمارى بزرگى، مانند بریتانیا، پرتغال، اسپانیا، فرانسه، بلژیک، هلند و آلمان با لشکرکشى به کشورهاى دیگر، مناطق وسیعى را در افریقا، آسیا و امریکاى لاتین به تصرف خود درآوردند.
روش استعمار در این دوره، حضور فیزیکى استعمارگر در مستعمره از طریق اشغال نظامى و گماردن حاکمان استعمارى و ادارهى مستقیم این مناطق و غارت مواد اولیه، منابع طبیعى، استثمار تودههاى عظیم مردم در کارخانجات صنعتى و شرکتهاى بزرگ تجارى و خدماتى بوده است.
ادامهى روند رفتارهاى استعمارى کشورهاى قدرتمند غربى و پشت سر گذاشتن مراحل اصلى صنعتى شدن و تجهیز آنها به انواع صنایع و فنآورىها و تولید انواع فرآوردههاى قدرت، موجبات رقابت شدید میان این کشورها را فراهم کرد.
حاصل این رقابتها، وقوع دو جنگ جهانى و خانمانسوز بوده، که طى سالهاى 1914 تا 1918 میلادى و 1939 تا 1945 میلادى جامعهى جهانى را در لهیب شعلههاى سوزان خود فرو برد.
این دو جنگ بزرگ و دهشتناک پیامدهاى عمیق و گستردهاى داشت:
با پایان جنگ اول جهانى، امپراتورى عثمانى فروپاشید و تجزیه شد و در ژئوپلتیک جهان اسلام، کشورهاى کوچک و بزرگ متعددى پا به عرصهى نقشهى سیاسى جهان گذاشتند که حاکمان آنها بلا استثنا دستنشاندگان قدرتهاى فاتح در جنگ - به ویژه انگلیس و فرانسه - بودند.
پیامد دیگر آن، انقلاب بولشویکى در روسیهى تزارى و پیدایش اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى بود. حاصل جنگ دوم جهانى نیز تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب و شکل گیرى نظام دو قطبى به رهبرى ایالات متحدهى امریکا در غرب و اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى در شرق بوده است.
این دوره، دورهى استعمار نو )Neo Colonialism( است. در این دوره، جهان شاهد رقابت شدید سیاسى میان دو بلوک شرق و غرب با تکیه بر قدرت عظیم و ویرانگر نظامى در فضایى آکنده از رعب و وحشت بود. هر یک از دو قطب قدرت در پى افزایش حوزهى نفوذ سیاسى، ایدئولوژیکى و نظامى خود بودند تا بتوانند حداکثر بهره بردارى اقتصادى را از منابع کشورهاى تحت سلطه و اقمارى خود داشته باشند.
روشهاى عمدهى استعمارى در این دوره عبارت بود از:
1. اجازهى توسعهى صنعتى به شکل هدفمند و کنترل شده در جهت اهداف کلان هر یک از دو ابرقدرت شرق یا غرب که در راستاى دکترینهاى سیاسى، اقتصادى و امنیتى آنها تعریف مىشد.
2. اعطاى استقلال ظاهرى سیاسى و کنترل مناطق استعمارى از طریق رهبران سیاسى و هیئت حاکمه وابسته.
در واقع در این دوره، استعمارگر، مستعمرات خود را به صورت سیاسى و اقتصادى اشغال مىنمود و آنها را به شکل غیر مستقیم و به واسطهى رهبران سیاسى بومى، ولى وابسته اداره مىکرد.
حکومت مستعمرات در استعمار نو، به ظاهر ملى، مستقل و منبعث از خواست مردم و متعلق به آنها بود؛ ولى در واقع، خواص مردم در نحوهى ادارهى کشورشان تأثیر به خصوصى نداشت و مصالح و منافع ملى آنها نیز به هیچ وجه مراعات نمىشد.
استعمار جدید در برخى کشورها که پیشرفتهاى نسبى داشتهاند ناگزیر از اقدامات عمیقتر و پیچیدهتر بود. از جمله، مبادى اصلى فرهنگ سازى و فرهنگ پذیرى - به ویژه - فراگردهاى تعلیم و تربیت را با مهارت خاص کنترل و هدایت مىکرد.
در این دوره، کشورهاى مستعمره به ظاهر صاحب مدرسه و دانشگاه مىشوند و تعداد دانشآموزان و دانشجویان افزایش مىیابد، اما تحت تأثیر نظامهاى آموزشى و تربیتى وابسته، نسبت به قومیت، ملیت، هویت تاریخى، آداب و سنن، زبان و ادبیات و فرهنگ بومى خود بیگانه و بىعلاقه مىگردند. (6)
عصر اطلاعات و ارتباطات
با وقوع انقلاب و انفجار در دانش و فنآورى اطلاعات و ارتباطات و دستیابى آحاد جامعهى بشرى به جریان آزاد اطلاعات، امکان برقرارى ارتباط میان برنامهریزان فرهنگ جهانى با تکتک افرادى که به این فنآورى نوین دسترسى دارند فراهم شد و بشر توانست از ویژگى »همه جا بودگى« برخوردار شود. هم زمان با این تحولات شگرف در حوزهى دانش و فنآورى، اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى تحت تأثیر برنامهى اطلاحات »میخائیل گورباچف« آخرین رهبر بلوک شرق که به »کلاسنوست« و »پروسترویکا« معروف بود، فرو پاشید. با فروپاشى شوروى و پایان جنگ سرد، نظام دوقطبى حاکم بر جهان نیز از میان رفت و عرصهى روابط بینالملل با نوعى بىنظمى و آنارشى حاصل از خلأ قدرت و توازن قوا میان قدرتهاى برتر جهانى مواجه شد. در چنین شرایطى، ایالات متحدهى امریکا همچنان در تاریخ گذشته سیر مىکند و از »قدرت بىرقیب نظامى« خود در »جهانى هابزى« و پر از هرج و مرج، نهایت استفاده را مىبرد. نهادها و مقررات بینالمللى را فاقد وجاهت قانونى و صلاحیت کارکردى مىداند و »امنیت واقعى«، »نظم لیبرال« و »دموکراسى« مورد نظر خود را تنها با »کاربرد زور و قدرت سختافزارى« قابل تأمین مىداند.امریکا در مقایسه با سایر قدرتهاى رقیب خود، خیلى سریعتر به کاربرد مستقیم زور متوسل مىشود و در دیپلماسى شکیبایى کمترى دارد. در مورد مخالفان واقعى یا بالقوه خود، بیشتر به سرکوب معتقد است تا متقاعد ساختن و مذاکره در روابط بینالملل. طرفدار »قطعیت« است؛ یعنى »حل قطعى مشکلات و حذف کامل تهدیدات«، و هر گاه که ضرورى یا حتى مفید تشخیص دهد، خارج از قواعد، مقررات و عرف بینالملل عمل مىکند.
پیامد این شرایط بىرقیبى براى ایالات متحدهى امریکا به صورت طبیعى افزایش تمایل براى کاربرد مستقیم قدرت در سطح جهانى بوده است. [اشغال پاناما در 1989، رهبرى جنگ اول خلیج فارس در 1991، مداخلهى نظامى در سومالى در 1992، مداخله در بوسنى، کوزوو، هائیتى و اشغال افغانستان در 2001 و بالأخره اشغال عراق در 2003 میلادى و تهدید مکرر کشورهایى مانند کرهى شمالى، ایران و سوریه و برنامهریزى و هدایت انقلابهاى مخملى در آسیاى میانه، قفقاز، گرجستان، اوکراین و...] از جمله مصادیق بارز کاربرد مستقیم زور توسط امریکا بوده است. همچنین شرایط بىرقیبى براى قدرت عظیم صنعتى - نظامى امریکا - احساس بسیار خطرناک »قادر مطلق بودن« را براى رهبران نومحافظهکار این کشور به وجود آورده و به همراه بنیادگرایى مسیحى )که گاهى به صهیونیزم مسیحى نیز تعبیر مىشود(، بیمارى فکرى »جنگ دائمى« براى کسب »امنیت مطلق« را براى آنان به وجود آورده است.
تقسیم دنیا به »خیر و شر«، قرار دادن برخى کشورهاى مخالف امریکا در »محور شرارت«، ادعاى رسالت الهى براى امریکایىها در آزاد سازى جهان، بنیادگرایى مذهبى به معناى »نوانجیل گرایى« و تعقیب ایدههاى موهومى، مانند »آرماگدون«، ترکیب بسیار خطرناکى را ایجاد کرده که خواهان سلطهى مطلق امریکا و ارزشهاى امریکایى بر جهان است. (7) به عقیدهى »دیوید امیسیونگ«، رهبر جنبش پاین، اندیشهى قدرت و خواست قدرت، امرى است که در طول صدها سال گذشته نیز بر اندیشه، رفتار و فرهنگ اروپایىها سایه افکنده و آنچه که جهان از جانب رهبرانى مانند »جورج واکر بوش« و »تونى بلر« مشاهده کرد، نمود عینى همان خواست قدرت انگلوساکسونهاست که به دنبال استیلا بر جهان بر اساس »کاربرد مستقیم زور و قدرت« مىباشند. (8)
با وجود این، قریب به دو دهه یکهتازى تنها ابرقدرت باقى مانده از نظام دو قطبى سابق و رفتارهاى یک جانبه گرایانهى آن، نشان داده است که دیگر کاربرد مستقیم قدرت - آن هم قدرت نظامى و سختافزارى - کارآیى لازم را ندارد و شرایط حاکم بر جهان که در حال تجربهى شرایط تمدن موج سومى است، داراى الزامات و تحکمهاى ژئوپلتیکى، ژئواستراتژیکى، ژئوکالچریک و ژئواکونومیکى خاص خود مىباشد.
در این شرایط، هم ماهیت قدرت تغییر کرده و هم ماهیت رقابت میان قدرتمندان جهان، و هم شیوههاى استعمار به کلى دگرگون شده است. به واقع، براى پیشبرد اهداف استکبارى و زیاده خواهانهى استعمارى در تمدن موج سومى، لازم است استعمارگر به جاى اشغال مستقیم نظامى و ادارهى مستقیم مستعمره و یا اشغال سیاسى - اقتصادى آن و ادارهى غیر مستقیم به واسطهى رهبران سیاسى وابسته، به کنترل دانش، کنترل دانایان و فرهیختگان، کنترل جریان تولید، توزیع و مصرف دانش، فنآورى و اطلاعات، و کنترل و مدیریت فرهنگ ملتهاى ضعیفتر بپردازد و مستعمرات خود را به اشغال نرمافزارى خود درآورد؛ زیرا مشخصات تمدن موج سومى، عبارت است از: دانش مدارى، دانایى محورى، غلبهى جنبههاى نرمافزارى در زندگى بشر و ماهیت فرهنگى - تمدنى رقابتها. در این تمدن دانش، فنآورى و اطلاعات به صورت انبوه تولید، توزیع و مصرف مىشوند و کانونهاى قدرت استعمارى سعى مىکنند این فرایندها را کنترل کرده و یا در انحصار خود درآورند.
استعمار به شیوهى جدید را استعمار فرانو )Post Colonialism( مىگویند.
استعمار فرانو، به مفهومى که بیان شد، قطب و مرکز همانند استعمار قدیم و جدید ندارد. در استعمار قدیم، کشور استعمارگر »متروپل« نامیده مىشد و در استعمار جدید که نظام دو قطبى را بر جهان حاکم کرده بود، استعمارگر اصلى رهبر یکى از دو بلوک شرق یا غرب بوده است.
استعمار فرانو، بر پایهى جامعهى شبکهاى جهانى شکل مىگیرد؛ شبکهاى از روابط اقتصادى، علمى و صنعتى و همکارىهاى تجارى بر محور سرمایهدارى. پیمانهاى اقتصادى جایگزین پیمانهاى نظامى و امنیتى سابق مىشود و به جاى بلوکبندىهاى نظامى - امنیتى سابق، بلوکبندىهاى اقتصادى شکل مىگیرد و روشنفکران، فرهیختگان و سرمایهداران داخلى مستعمرات به عضویت این شبکهى جهانى درمىآیند.
به این ترتیب، استعمار فرانو، مجموعهى جهان را با تمامى امکاناتش یک جا هدف قرار مىدهد و به مدد فنآورى اطلاعات و ارتباطات، مرزهاى »ملت - دولتها« و »ملت - کشورها« را درمىنوردد و محدودیتهاى فرهنگى ملى، ارزشهاى ملى، منافع ملى و امنیت ملى را به راحتى درهم مىشکند و با تک تک آدمها ارتباط برقرار مىکند و خواست خود را به آنها تحمیل مىکند.
پروسهى اصلى استعمار فرانو، پروسهى جهانى سازى )Globalization( است؛ جهانى سازى فرهنگ، سیاست و اقتصاد و پس از آن، مدیریت مسائل جهانى به مدد سازمانها و نهادهاى جهانى، مانند سازمان ملل متحد، شوراى امنیت، صندوق بینالمللى پول، بانک جهانى، آژانس بینالمللى انرژى اتمى، یونسکو و...
در استعمار فرانو، شبکهاى از فرهیختگان و روشنفکران وابسته به غرب و ارزشهاى غربى شکل مىگیرد که تمدن غربى را پایان تاریخ تلقى مىکنند و پیوند با این تمدن را نه سرسپردگى و استعمارزدگى، که دلدادگى به ارزشهاى جهانى و فراملى مىدانند و تنها راه دستیابى به رفاه، آزادى، پیشرفت و توسعه را ادغام در فرایندهاى جهانى و پذیرش نقش و مسئولیت در نظم نوین و تعریف شدهى جهانى تبلیغ مىکنند. استعمار فرانو را نظریههاى متعددى پشتیبانى و توجیه مىکند. نظریاتى مانند: نظریهى برخورد تمدنى ساموئل هانتینگتون، نظریهى پایان تاریخ فوکویاما، نظریهى توربو کاپیتالیسم ادوارد، ان. لوتواک، نوانجیل گرایى و آخرین جنگ مقدس )آرماگدون( و هولوکاست و صهیونیسم )که اسرائیل را هدیهى خداوند در برابر قربانى بزرگ معرفى مىکند(، فلسفهى سیاسى لئواشتراوس که جهان را دو قطبى )خیر و شر( مىداند و لیبرال دموکراسى را بهترین نظام ممکن و کاربرد زور براى برقرارى دموکراسى را لازم و ضرورى تلقى مىکند. به لحاظ ژئوپلتیک نیز دیدگاه ویلیام کوهن که شرایط فعلى را مانند شرایط پس از جنگهاى جهانى اول و دوم مىداند و معتقد است که در طى جنگ جهانى اول و دوم سرمایهدارى موفق به شکست نازیسم و فاشیسم شد؛ در جنگ جهانى سوم )جنگ سرد( کمونیسم و سوسیالیسم شکست خورد و از صحنهى رقابت خارج شد و در جنگ چهارم جهانى )که با اشغال افغانستان و عراق شروع شده( باید مذهب - مشخصا اسلام - از صحنهى مدیریت مسائل اجتماعى به کلى حذف شود. (9)
براى شناخت بهتر نحوهى رویارویى انقلاب اسلامى با پدیدهى استعمار فرانو که در قالب نظام سلطهى استکبارى خود را نشان مىدهد، در بخش دوم مقاله، ماهیت آرمان آن را بررسى مىکنیم:
ماهیت و آرمان انقلاب اسلامى
ماهیت و تبار انقلاب اسلامىاستعمار نو در طى دوران معاصر، مدرنیته یا نوسازى اجتماعى را به حوزههاى فرهنگى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى جهان حاکم ساخت و آن را به عنوان یک »فراگفتمان غالب« و بىرقیب معرفى کرد و از این رهگذر مصائب فراوانى را براى جامعهى جهانى به همراه آورد.
تحمیل دو جنگ جهانى دهشتناک و خانمانسوز، تقسیم جهان به دو بلوک استعمارى و استکبارى زیادهخواه بر مبناى مادیت محض، حذف اخلاق، فضیلت و معنویت از عرصهى سیاست و تدبیر امور جامعه و جهان، و دستاندازىهاى بىپایان هر یک از دو بلوک شرق و غرب به منافع مادى و معنوى ملتهاى کوچکتر و ضعیفتر از جملهى این مصائب بوده است.
افزون بر این، مدرنیته با اتکا به »علم« و »عقل«، ایدئولوژى جدیدى بنا نهاده بود که در فضاى گفتمانى خاص خود، آن را حقیقت محض و غیر قابل تردید مىانگاشت و با تکیه بر نوعى جزمگرایى )Determination(، پیروى از این ایدئولوژى را نیز سرنوشت محتوم بشریت معرفى مىکرد.
در چنین فضاى مسحور کنندهاى، انقلاب اسلامى با ساختار شکنى تئوریک خود، در یکى از حساسترین و بىبدیلترین مناطق ژئوپلتیکى و ژئواستراتژیکى جهان به وقوع پیوست و با طرح شعار محورى »نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى«، راهى نو فراروى آزاداندیشان، مبارزان و مصلحان جهانى قرار داد.
به دلیل ویژگىهاى منحصر به فرد انقلاب اسلامى، نمىتوان آن را با هیچ یک از الگوها و تئورىهاى برساخته از مطالعهى انقلابهاى بزرگ معاصر تحلیل و توصیف کرد؛ زیرا این پدیدهى شگرفت و این اعجاز بزرگ قرن، با تأییدات غیبى الهى پیروز شد... و شک نباید کرد که این انقلاب هم در »پیدایش«، هم در »کیفیت مبارزه« و هم در »انگیزهى انقلاب« با بقیه انقلابها متفاوت است. (10)
حقیقت این است که وقوع این انقلاب، »یک ضرور« براى اسلام، »یک نیاز« براى مسلمین و نیز »سنت الهى« براى حفظ دین و حفظ احکام الهى بوده است. (11)
بنابراین، باید گفت، این انقلاب:
- به لحاظ ماهیت، از جنس نهضت انبیا علیهمالسلام است که با جامعیت و خاتمیت اسلام به اوج کمال خود رسیده، ولى شرایط حاکم بر جهان و دستهاى پلید استعمار، آن را از صحنهى زندگى مسلمانان خارج کرده بود؛
- به لحاظ الگوى احیاگرى اسلامى، الگوى آن، حماسهى جاودانه و بىنظیر عاشورا بوده است؛
- به لحاظ انگیزه، بازگشت دوباره به اسلام اصیل و تفسیرى تازه از آموزههاى دینى با هدف فرهنگ سازى و تمدن پردازى فرانو بر مبناى اندیشهى ناب اسلامى و پرهیز از پیروى کورکورانه از تئورىها و مدلهاى نوسازى اجتماعى بر مبناى الحاد و مادیت شرق سوسیال و یا مادیت سکولار و سرمایهدارى غرب لیبرال زمینهساز اصلى شکل گیرى و پیروزى آن بوده است؛
- به لحاظ تبار تاریخى نیز، این انقلاب حاصل تجارب فکرى، اجتماعى و مبارزاتى چهار رویداد بزرگ تاریخ معاصر ایران است که هر یک در مقاطعى از تاریخ در برابر استعمار خارجى و ایادى داخلى آن ایستادهاند؛ یعنى جنبش تحریم تنباکو )1309 ق(، نهضت مشروطه خواهى )1324 ق(، نهضت ملى شدن نفت )1332( و نهایتا قیام خونین و اسلامى پانزده خرداد )1343( مىباشد. (12)
رسالت و آرمان انقلاب اسلامى
انقلاب اسلامى با توجه به ماهیت، الگو و تبار تاریخى و انگیزهى خود، فراهم ساختن شرایط ظهور و تحقق دولت عدالت گستر مهدوى )عج( و برقرارى دولت حقهى کریمه را آرمان نهایى خود قرار داده است. بنابراین، رسالت کلى آن را به صورت زیر مىتوان خلاصه کرد:»نفى نظام سلطه و استکبارى حاکم بر جهان، مخالفت با ایدئولوژى و فرهنگى که این نظام استعمارى را ترویج مىکند، ارائه الگوى برتر فرهنگى - تمدنى هماهنگ با مقتضیات فطرى بشر و نیازهاى جهان پیشرفته در بستر زمان بر مبناى اندیشهى اسلام ناب محمدى و علوم اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام و پیشبرد جهانگرایى اسلامى بر اساس آرمان مهدویت و طلایهدارى حوزهى فرهنگى و تمدنى اسلامى به منظور احیا و ترویج دوبارهى آن«. بر این مبنا باید گفت نهادى سازى دین در عینیت جامعه و گسترهى جهانى، رسالت و آرمان اصلى انقلاب اسلامى است.
مراحل گذار از جامعهى جاهلى )غیر دینى( به جامعهى توسعه یافتهى دینى
از منظر جامعه شناسى دینى توسعه، مراحل توسعهى جامعه را به صورت زیر مىتوان در نظر گرفت:
1. جامعهى جاهلى: جامعه در این مرحله ممکن است حتى به لحاظ »رشد تمدنى« مراحلى از پیشرفت و توسعه را نیز پشت سرگذاشته باشد، اما، از منظر دین و از بعد »رشد تألهى« در »عهد جاهلیت« و در »ضلال مبین« ارزیابى شود. قرآن کریم، این حقیقت را با صراحت تمام بیان کرده است:
»هو الذى بعث فى الأمیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین« )جمعه، 2(.
»ضلال مبین«، مصداق کامل توسعه نیافتگى از منظر دین، به ویژه در بعد »رشد تألهى« انسان است. چنان که رسول گرامى اسلام نیز فرموده است: »من بین دو جاهلیت برانگیخته شدهام که آخرى از آن، بدتر از اولى مىباشد«. (13)
امام باقر علیهالسلام نیز تأکید فرموده است که: »همانا مردم بعد از ارتحال رسول خدا صلى الله علیه و آله، به [وضع] اهل جاهلیت برگشتند«. (14)
2. جامعهى در حال گذار با نظام اسلامى: جامعه در این مرحله، اسلام را پذیرفت و نظام جامع مدیریت و ادارهى خود را بر مبناى اسلام تنظیم کرده و ساماندهى نموده است.
در چنین جامعهاى، قشربندى اجتماعى را مىتوان به صورت زیر تصور کرد:
- نخبگان فکرى، که وظیفهى تفقه جامع در دین، استنباط معارف و آموزههاى اصیل دینى و تولید دانش و نرمافزار لازم براى پاسخگویى به نیازهاى اصلى و اساسى جامعه را در موقعیتهاى زمانى، مکانى و موضوعات مختلف برعهده دارند.
- نخبگان اجرایى و ابزارى، که وظیفهى دریافت و تلقى صحیح دانش و نرمافزار تولید شده توسط نخبگان فکرى در پارادایم اندیشه و فرهنگ دینى و انتقال آن به تودههاى عادى از یک سو، و طراحى و برنامهریزى براى ادارهى جامعه بر اساس این دانش و نرمافزار از سوى دیگر را بر عهده دارند. و نیز با شناسایى، تجزیه و تحلیل، طبقهبندى و اولویت سنجى مسائل و مشکلات جامعه و عرضهى آنها به نخبگان فکرى پاسخهاى مناسب و رهیافتهاى لازم را دریافت مىکنند.
- تودههاى عادى مردم نیز که یا زمینه و امکان و فرصت تفقد و استنباط مستقیم و بىواسطهى دین و معارف دینى را ندارند و یا برحسب ضرورت در سیر زمینههاى مورد نیاز جامعه به کسب دانش، تجربه و تخصص مشغولاند، در تعامل با نخبگان ابزارى و در فرایندهاى آموزشى و تربیتى و جامعهپذیرى فرهنگى، به مرور در زمرهى فرهیختگان قرار مىگیرند و رشد تمدنى و تألهى را توأمان تجربه مىکنند. به این ترتیب، با استمرار، پویایى و بالندگى جامعهى دینى و نهادیه شدن دین در عرصههاى مختلف حیات فردى و اجتماعى، از سطح و عمق تودههاى عوام کاسته شده، به سطح و عمق خواص، نخبگان و فرهیختگان اضافه مىشود و جامعه به سوى توسعه یافتگى دینى به پیش مىرود.
3. جامعهى در حال توسعه با دولت اسلامى: با ارتقا و تکامل فکرى، فرهنگى و کارکردى جامعه و استمرار فرایند نهادینگى دین، امکان نهاد سازى، اصلاح ساختارها و کارکردها - به ویژه در نظام سیاست گذارى و اجرایى جامعه - در تمام سطوح فراهم مىشود و علاوه بر نظام رسمى مستقر، دولت دینى و نهادهاى برآمده از آن نیز، هم به لحاظ نظرى و هم به لحاظ عملیاتى، خود را با فرهنگ دینى منطبق و هماهنگ مىسازد و شتاب توسعه یافتگى را به طور مضاعف افزایش مىدهد.
4. جامعهى توسعه یافتهى اسلامى: با استمرار جریان توسعهى درونزاد دینى، و بهبود شاخصهاى توسعه یافتگى، جامعه به لحاظ فلسفى - ارزشى و سیاسى - اجتماعى، صبغهى اسلامى مىگیرد، دولت و نهادهاى برآمده از آن نیز هم در تئورى و هم در کارکرد، خود را با فرهنگ و اندیشهى دینى هماهنگ مىسازند و فرایند نهادینه سازى دین در ایستارهاى فردى و ساختارهاى اجتماعى کامل مىشود و فرهنگ و تمدن حاصل از آن، نماد و نمودى از عینیت دین در عرصههاى فردى و اجتماعى مىگردد.
5. جامعهى برین و آرمانى اسلامى: این جامعه که در شرایط حاکمیت دولت حقهى کریمه و در عصر ظهور تحقق مىیابد، جامعهاى است که ضریب توسعه یافتگى آن با شاخصهاى توسعهى دینى، به حد کمال مطلوب خود رسیده، جامعه به »حیات طیبه« دست یافته است. این جامعه، به واقع جامعهى صالحان، مؤمنان و متقین است که به رهبرى انسان کامل و ولى الله اعظم )عج الله تعالى فرجه الشریف( در مسیر »سیر الى الله« و تقرب به خداى متعال در حرکت است.
در واقع باید گفت، تحقق این فرایند، به نوعى تحقق آرمان اصلى انقلاب اسلامى خواهد بود. از این منظر پرواضح است که این آرمان، در تضاد کامل ایدئولوژیک با اهداف و منافع جبههى متحد نظام سلطهى جهانى و طراحان استعمار فرانو مىباشد و نظام استکبارى جهان به هیچ روى قادر به تحمل این رقابت ایدئولوژیک نخواهد بود. به همین دلیل است که از نخستین روزهاى پیروزى انقلاب، درگیرى و مبارزهى رودرروى استعمار فرانو با انقلاب اسلامى آغاز گردیده و همچنان با شدت و گستردگى هر چه تمامتر ادامه دارد.
تحرکات گروههاى ضد انقلاب، جنبشهاى جدایى طلبانه، ترورهاى کور و بىمهار، جنگ تحمیلى هشت سالهى رژیم بعثى عراق با همراهى کامل نظام سلطهى جهانى، هجمهى گستردهى تبلیغى - رسانهاى، اتهامات ناجوانمردانه در مورد نقض حقوق بشر، حمایت از تروریسم بینالمللى، تولید و انباشت سلاحهاى کشتار جمعى، مخالفت با فرایند صلح خاورمیانه، برنامهریزى براى تولید سلاح هستهاى، احیاى هلال شیعى در خاورمیانه و برپایى مجدد امپراتورى ایران، تهدید امنیت و صلح جهانى، و دهها اتهام واهى دیگر همه و همه طرحهاى پیچیده و گستردهى استعمار فرانو براى خاموش کردن روند شتابان الهام بخش انقلاب اسلامى در برابر طرحهاى استعمارى در دوران جدید است.
در بخش بعدى مقاله، چشمانداز این رویارویى نفس گیر را با تفصیل بیشتر بررسى مىکنیم.
گفتمانهاى غالب در رویارویى انقلاب اسلامى با استعمار فرانو
هر انقلابى در روند تکاملى و طبیعى خود ناگزیر عبور از چهار مرحلهى »استقرار«، »تثبیت«، »رشد« و »بلوغ« است. انقلاب اسلامى ایران نیز از این قاعدهى کلى مستثنا نبوده و با پشت سرگذاشتن مراحل اصلى یاد شده، مىرود تا دورهى بلوغ و شکوفایى خود را آغاز کند.
در یک نگاه گذرا به سه دهه عمر انقلاب، گفتمانهاى حاکم بر عرصهى مدیریت نظام اسلامى را در دو طیف گفتمان اصلى و گفتمانهاى فرعى ذیل آن بررسى مىکنیم تا از خلال آن بتوانیم نحوهى رویارویى این انقلاب الهى را با راهبردها، شیوهها و ایادى استعمار فرانو به تماشا بنشینیم:
گفتمان بسط محور
براى گذر از نظام طاغوتى به نظام اسلامى و حذف فرهنگ منحط شاهنشاهى و رسوبات فرهنگى ناشى از نفوذ استعمار نو و ایادى داخلى آن، گفتمان غالب، گفتمان بسط محور بوده است. در گفتمان بسط محور، گسترش ارزشهاى اسلامى در تمام عرصههاى جامعه مورد توجه بوده و در ذیل آن گفتمانهاى فرعى دیگرى نیز از سوى رهبرى انقلاب مطرح شده است:1. گفتمان جمهورى اسلامى: این گفتمان براى تثبیت ماهیت خالص و اسلامى نظام سیاسى منبعث از انقلاب ایجاد شده و سایر نظامهاى سیاسى را با هر پسوند و پیشوند نفى نمود. (15)
2 گفتمان ولایت مطلقهى فقیه: این گفتمان نیز براى تعیین و تثبیت فلسفهى سیاسى خاص برآمده از انقلاب اسلامى ایجاد شد و حدفاصل دقیق و شفاف میان موافقان و مخالفان انقلاب قرار گرفت و از جمله اصول اساسى و محورى قانون اساسى شناخته شد.
3. گفتمان اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و اله: این گفتمان بیانگر قرائت خاص انقلاب اسلامى از اسلام و آموزههاى اسلامى بود و انواع کجاندیشىها، دگر اندیشىها، بدعتها، تحریف و تفکرات التقاطى را از ساحت اندیشهى اسلامى متعلق به انقلاب طرد مىکرد. (16)
4. گفتمان شیطان بزرگ: این گفتمان شفافترین تفسیر از خوى استعمارى و استکبارى ابرقدرت زیاده خواه ایالات متحدهى امریکا است و عمق و گسترهى فراگیرى این گفتمان آن چنان است که ایادى استعمار در داخل و خارج با تمام تمهیدات و تجهیزات خود نتوانستند آن را از ذهن و زبان مردم ایران و جهان دور سازند.
5. گفتمان نه شرقى، نه غربى: این گفتمان بیانگر ماهیت مستقل و منحصر به فرد فرهنگ، ایدئولوژى، اهداف، انگیزه، مسیر و رسالت انقلاب اسلامى است و همهى گفتمانهاى رایج فرهنگى، سیاسى و مدلها و الگوهاى رایج توسعه یافتگى را نفى مىکند.
حضرت امام خمینى قدس سره در این باره فرموده است: »از همان بدو انقلاب مسیر، مسیر انبیا بود. مسیر، راه مستقیم نه شرقى، نه غربى بوده...«. (17)
گفتمان حفظ محور
استعمار فرانو به سرکردگى ایالات متحدهى امریکا براى رویارویى جدىتر با انقلاب اسلامى، با تحمیل جنگ هشت سالهى دولت بعثى عراق به نظام اسلامى، شرایط را به گونهاى فراهم ساخت که به ناچار حفظ اسلام و نظام اسلامى و حفظ جغرافیاى خاستگاه انقلاب در اولویت اهداف راهبردى و کلان انقلاب قرار گرفت. در این دوران، گفتمان اصلى حاکم بر فضاى انقلاب، گفتمان »حفظ محور« بود و رهبرى انقلاب، براى مدیریت بهتر بحران جنگ، گفتمانهاى فرعى دیگر را نیز طراحى نموده و ترویج مىکرد.1. گفتمان بسیج: گفتمان بسیج تودههاى مسلمان و انقلابى و بسیج همهى ظرفیتها و قابلیتهاى کشور براى پیشبرد اهداف انقلاب و حراست از حریمهاى فکرى، فرهنگى، سیاسى، اجتماعى و امنیتى انقلاب، آن چنان کارآمد و اثربخش بود که طومار تهدیدهاى داخلى و خارجى پیش روى انقلاب را در هم پیچید.
این گفتمان در طول دوران دفاع مقدس موجب تولد، پویایى و بالندگى فرهنگ جدیدى شد که به »فرهنگ بسیجى« و »تفکر بسیجى« شهرت یافت.
2. گفتمان جهاد و شهادت: بارزترین وجه تشابهجویى و الگوگیرى عناصر انقلاب از حماسهى عاشورا، در گفتمان جهاد و شهادت تجلى یافت. این گفتمان که در سالهاى خون و آتش و حماسه و غیرت، کارآمدترین سلاح انقلابیون و رزمندگان اسلام بود، فضایى از معنویت و عشق به تعالى جویى و جانبازى و ایثار در راه حق و دفاع از کیان اسلامى را به وجود آورده بود که تنها نمونههاى آن را در وقایع صدر اسلام و از جانب مسلمانان پاکباختهى صدر اول شاهد بودهایم.
این گفتمان، ضمانتى قطعى براى غلبهى انقلاب بر مشکلات و معضلات و به ویژه تهدیدات نظامى - امنیتى ایادى داخلى و خارجى جبههى استکبار و استعمار به شمار مىرفت.
گفتمان رشد محور
با پایان جنگ هشت سالهى جبههى استکبار علیه انقلاب و رحلت حضرت امام خمینى رحمه الله، »گفتمان رشد محور« بر فضاى مدیریت کلان نظام اسلامى حاکم شد و تا حدودى از ابعاد ایدئولوژیک راهبردهاى ملى کاست.در این گفتمان، اولویتها و اهداف راهبردى ملى به قرار زیر بوده است:
- ترمیم خسارات جنگ تحمیلى؛
- دستیابى به توسعه از طریق افزایش رشد اقتصادى.
در این دوران که به دوران سازندگى نیز اشتهار یافته، تأکید اصلى بر جنبههاى ثبات سیاسى - اجتماعى، رشد و توسعهى اقتصادى، و فراهم ساختن زیرساختها و زمینههاى مورد نیاز این بعد از توسعه بوده است.
نگاه تک بعدى به مسئلهى توسعه، غفلت از آرمانهاى بلند فرهنگى، سیاسى و معنوى انقلاب، و بىتوجهى به شرایط و مقتضیات بومى و ملى در گزینش الگوها و نظریههاى توسعه، از غفلتهاى استراتژیکى و مهم برخى مدیران ارشد نظام اسلامى بود که شرایط را براى پیدایش گفتمان »تکثر محور« با رویکرد اصلاح طلبانه فراهم ساخت که رفتارهاى شالودهشکن و تجدید نظر طلب در همهى مبانى و اهداف اصلى و اساسى انقلاب و نظام اسلامى را در عرصههاى سیاست، فرهنگ، اجتماع و اقتصاد فراهم ساخت و آن را از جانب کارگزاران بعضا ارشد نظام به نمایش گذاشت.
در دوران سازندگى، دولت با محوریت تکنوکراتها و فن سالاران شبه سکولار که داراى گرایشهاى آشکار لیبرالیستى و سرمایهدارى بودند، الگویى از توسعه و سازندگى را در پیش گرفت که برخى از اصول محورى انقلاب، مانند عدالت اجتماعى و رسیدگى به وضعیت طبقات محروم و مستضعف جامعه به کلى نادیده گرفته مىشد.
در دورهى حاکمیت گفتمان اصلاح طلبى و تکثرگرایى نیز برخلاف دوران سازندگى، تأکید اصلى و افراطى بر »توسعهى سیاسى« و بازسازى فرهنگى - آن هم از نوع تجدید نظر طلبى - در تمامى مبانى و اصول انقلاب، حتى قانون اساسى کشور بود و باز هم در یک غفلت استراتژیکى بزرگ، از سایر ابعاد توسعه و امنیت راهبردى ملى به عمد یا به سهو چشمپوشى مىشد و در چارچوب سیاست خارجى مبتنى بر »تنشزدایى«، از بسیارى شعارها و شعورهاى اسلامى و انقلابى در برابر سردمداران استعمار فرانو )استکبار جهانى( عذرخواهى مىشد. (18)
در چنین فضاهاى نامناسب گفتمانى و این غفلتها یا انحرافات استراتژیکى، رهبرى معظم انقلاب، با جریان سازى فکرى و ایجاد فضاهاى گفتمانى خاص به مقابله با آثار مخرب ناشى از حاکمیت گفتمان سازندگى و اصلاح طلبى پرداختهاند. برخى از مهمترین این گفتمانها به شرح زیر بوده است:
1. گفتمان تهاجم فرهنگى: این گفتمان ذهن و زبان یاران صدیق انقلاب و دلسوزان نظام اسلامى را متوجه یکى از معبرهاى اصلى نفوذ و ورود استعمار فرانو مىساخت و در مقاطع مختلف تغییرات ویرانگر و ناخوشایند در حوزهى باورها و جابهجایى ارزشها را یادآورى مىکرد.
2. گفتمان عوام و خواص: رهبر هوشمند و فرزانهى انقلاب با این گفتمان، ضرورت و هوشیارى مردم و مطالعهى جدى در خصوص چهرههاى انقلابى و جریانهاى فعال سیاسى - فرهنگى کشور و تحلیل تغییرات معنادار رفتارى آنها را آشکار مىساخت و توجه نخبگان، فرهیختگان و اصحاب رسانه و فرهنگ را نسبت به بازشناسى خلأهایى که ایجاد مىشود و ریزشهاى بریده از انقلاب و آرمانهاى انقلابى و لزوم پر کردن این خلأها که با رویشهاى جدید توسط نخبگان جوان یادآور مىشد.
3. گفتمان خودى و غیر خودى: این گفتمان، شرایط لازم را براى مرزبندىهاى شفاف و ابهام زدایى از مواضع چند پهلو و سیاست ورزىهاى خارج از قواعد اسلامى و انقلابى را فراهم مىساخت و به تدریج همراهان صدیق انقلاب و همنوایان آشکار و پنهان با جریانات استعمارى و استکبارى را که در لفافههاى گوناگونى مانند مدیریت علمى، حاکمیت دوگانه، آزادى بیان، جریان آزاد گردش اطلاعات، جامعهى مدنى، تنش زدایى، خردورزى، قدسى زدایى از ساحت قدرت، تکثرگرایى سیاسى، پلورالیسم دینى، برگزارى رفراندوم و اصلاح قانون اساسى، محدود سازى حوزهى وظایف و اختیارات رهبرى و حذف قید مطلقه از ولایت فقیه، لوایح دوقلو و افزایش اختیارات ریاست جمهورى، حذف نظارت استصوابى شوراى نگهبان قانون اساسى و... بیان مىشد از یکدیگر جدا مىساخت.
4. گفتمان اصولگرایى و اصلاح طلبى اصول گرایانه: رهبرى معظم انقلاب، براى مقابله با ایدههاى افراطى و تفریطى در اصلاح روندها و روشهاى ادارهى امور، با طرح این گفتمان و بیان شاخصهاى اصول گرایى و تشریح اصلاح گرى اصولگرایانه، و افشاى اصلاح طلبىهاى مبتنى بر ایدههاى استعمار فرانو، و امریکایى قلمداد کردن این نوع اصلاح طلبى و این که نقطهى مقابل اصول گرایى بىهویتى، لاابالىگرى و التقاط است، جریانهاى اصیل فکرى و انقلابى را از افتادن در گرداب مرزبندىهایى که از سوى ایادى استعمار طراحى و هدایت مىشد، رهایى بخشیدند.
5. گفتمان دولت اسلامى: این گفتمان گامهاى اساسى براى تحقق اهداف و رسالت عظیم انقلاب را به صورت زیر تشریح کرده است:
- تأسیس نظام اسلامى؛
- تشکیل دولت اسلامى؛
- تشکیل کشور )جامعهى نمونه( اسلامى؛
- ایجاد دنیاى اسلامى )جهانى سازى اسلامى(. (19)
در این گفتمان مسیر اصلى انقلاب و چشمانداز بلند مدت تحقق اهداف آن به خوبى ترسیم شده و راه را براى طرح گفتمانهاى انحرافى مسدود کرده است.
6. گفتمان چشمانداز بیست ساله: یکى از چالشهاى اساسى در نظام برنامهریزى و خطمشى گذارى کلان کشور طى سه دههى گذشته، خلأ تئوریک و بلا تکلیفى در انتخاب الگوهاى اصلى برنامهریزى و توسعه و بالأخره نداشتن یک چشم انداز روشن که از یک سو بیانگر آرمانها و اهداف بلند مدت نظام باشد و از سوى دیگر تکیه بر واقعیتهاى محیطى، بوده است.
مقام معظم رهبرى با درایت و تیزهوشى خاص خود، در اوج حاکمیت گفتمان تکثرگرا و اصلاح طلبانه و رفتارهاى ساختار شکنانه و افراطى عناصر بیگانه از هویت اصیل اسلامى - انقلابى، با ایجاد گفتمان چشمانداز و صدور فرمان تدوین سند چشم انداز بیست سالهى نظام، این چالش بنیادین را از پیش روى نظام اسلامى برداشت و به تبع آن، براى شش چالش اساسى دیگر که در برابر طراحان و برنامه ریزان کلان کشور قرار داشت رهیافتهاى اصولى در نظر گرفته شد. این شش چالش که مبناى طراحى سند چشمانداز بوده به شرح زیر است:
یکم: اصل توسعه یافتگى ایران به عنوان زاد بوم و زیست بوم انقلاب و الگوى همساز و هماهنگ توسعه با اصول و ارزشهاى انقلاب اسلامى؛
دوم: بقاى عزتمند جمهورى اسلامى با حفظ ماهیت اسلامى و انقلابى خود و یا استحاله، تضعیف، تعدیل یا براندازى آن؛
سوم: تداوم یا عدم تداوم انقلاب اسلامى بر اساس اندیشههاى امام خمینى رحمه الله؛
چهارم: چگونگى برخورد یا تعامل ایران )با توجه به هویت اسلامى - انقلابى خود( با پدیدهى جهانى شدن )یا جهانى سازى(؛(20)
پنجم: چگونگى مواجههى نظام اسلامى با هژمونى استعمار فرانو و یک جانبه گرایىهاى تنها ابرقدرت باقى مانده از نظام دو قطبى )امریکا( و طرحهاى استعمارى جدید، مانند خاورمیانهى بزرگ، دموکراسى سازى در جهان اسلام و انقلابهاى مخملى و براندازىهاى خاموش؛
ششم: چگونگى برخورد انقلاب اسلامى، با پدیدهى بیدارى اسلامى در جهان که الگوى اصلى آن پیامهاى الهام بخش انقلاب بوده است.
7. گفتمان مردم سالارى دینى: این گفتمان نیز حربهى اصلى و فریبندهى نیروهاى دگراندیش و عناصر وابسته و ایادى داخلى استعمار فرانو را که با شعار دموکراسى، مردم سالارى، جامعهى مدنى، آزادى و آزاداندیشى و نظایر آن در پى خاموش کردن کانون الهامبخش انقلاب در جهان فراصنعتى بودند، به کلى بىاثر کرد و شاخصهاى اصلى و اساسى نظام جدید منبعث از انقلاب اسلامى را به روشنى در برابر حامیان و یاران راستین انقلاب قرار داد.
8. گفتمان جنبش نرمافزارى و تولید علم: این گفتمان ناظر به یکى از اصلىترین مؤلفههاى قدرت در دورهى تمدنى جدید است. چنان که در بخش بعدى مقاله نیز با تفصیل بیشترى بیان شده، برخوردارى از دانشها و فنآورىهاى استراتژیک شامل )هوا - فضا، دانش هستهاى، نانو تکنولوژى، زیست فنآورى، فنآورى اطلاعات و ارتباطات - ICT )و از همه مهمتر با توجه به رسالت عظیم انقلاب اسلامى، دانشهاى بنیادین در حوزهى علوم انسانى از اصلىترین و تأثیر گذارترین مولفههاى قدرت در شرایط امروزى و فرداى جهان مىباشد.
گفتمان جنبش نرمافزارى در پى مسلح کردن انقلاب و نظام اسلامى به یکى از کارآمدترین عناصر قدرت است تا بتواند با استوارى و اطمینان کامل مسیر روشن و رهایى بخش خود را در مقابله با استعمار فرانو طى کند.
گفتمان توسعهى درونزاد دینى و عدالت محور
اثربخشى و کارآمدى گفتمانهاى ایجاد شده از سوى رهبرى معظم انقلاب و تلاش و مجاهدت فکرى یاران صدیق انقلاب از یک سو و مشاهدهى رفتارهاى ساختار شکنانهى عناصر تجدیدنظرطلب که طلایهدار گفتمان اصلاحات بودند و گاه در هم نوایى آشکار و همصدایى بىپرده و بىپروا با سردمداران استکبار جهانى و طراحان استعمار فرانو به نمایش در مىآمد، ملت مسلمان و انقلابى ایران را در جریان انتخابات دورهى نهم ریاست جمهورى اسلامى ایران در برابر یک آزمون تاریخى دیگر قرار داد.در این انتخابات، مردم با قاطعیت شگفتآور و غیر قابل پیشبینى به رویکردى رأى موافق دادند که همان اصول و ارزشهاى بنیادین انقلاب و رهبرى آن را سرلوحهى فعالیتهاى تبلیغاتى خود قرار داده بود.
این رویکرد چیزى نبود جز گفتمان »توسعهى درونزاد دینى و عدالت محور«. در این دوره نیز رهبرى معظم انقلاب همچنان با درایت و دوراندیشى خاص خود با گفتمان سازىهاى به موقع خود به مقابله با ترفندهاى پیچیده و گمراه کنندهى استعمار فرانو برخاستهاند تا این گفتمان اصیل و همساز با آرمانهاى انقلاب بتواند به درستى مسیر خود را بشناسد و اهداف خود را محقق سازد. برخى از این گفتمانها را در پى مرور مىکنیم:
1. گفتمان عدالتخواهى: عدالت یکى از اصول اساسى اندیشه اسلامى و از جمله شعارهاى محورى انقلاب بوده است. با وجود این، در دوران هشت سالهى سازندگى و پس از آن در طى هشت سال دوره اصلاح طلبى، کمترین توجهى به این اصل اساسى نمىشد. از نظر آموزههاى اسلامى، براى رسیدن به حیات طیبهى الهى، برقرارى قسط و عدل در عرصههاى فردى و اجتماعى حیات بشرى امرى ضرورى و غیر قابل چشمپوشى است.
گفتمان عدالتخواهى، گامى اساسى براى بازگرداندن اقدامات اساسى بازسازى و نوسازى کشور به مسیر اصلى و اسلامى آن است.
2. گفتمان معنویت گرایى: یکى دیگر از شاخصهاى اصیل براى توسعه یافتگى مبتنى بر آموزههاى اسلامى و انقلابى، شاخص معنویت است. گفتمان معنویت گرایى در پى نهادینه سازى فرهنگ معنویت و همراه سازى علم، ایمان و عمل در فراگردهاى خط مشى گذارى و تدبیر امور جامعه مىباشد.
چنانچه این گفتمان بتواند به خوبى در جامعه و مبادى سیاست گذارى و برنامهریزى نهادینه و تثبیت شود، انقلاب اسلامى خواهد توانست به یکى از نیازهاى اساسى بشر امروز پاسخ مناسب دهد، و با سلاح معنویت و معنویتخواهى غول بىمهار استعمار فرانو را در اقصا نقاط جهان به زانو درآورد.
3. گفتمان اتحاد ملى و انسجام اسلامى: این گفتمان در پى تجمیع توان ملى براى دفاع از حریمهاى امنیت و منافع ملى و کسب آمادگى هر چه بیشتر براى پیشبرد مقاصد ملى از یک سو و پیشبرد اهداف منطقهاى و جهانى انقلاب از سوى دیگر در نظر گرفته شده تا مانعى جدى در برابر هژمونى منطقهاى و جهانى استعمار فرانو ایجاد نماید.
به عنوان نمونه، در پى گفتمان وحدت و انسجام ملى، نظام توانسته یکى از سنگینترین هجمههاى سیاسى - تبلیغاتى استعمار فرانو را در زمینهى فعالیتهاى صلحآمیز هستهاى خود تحمل کند و با موفقیت تمام مراحل دستیابى به این دانش و فنآورى استراتژیک را طى کند.
چشمانداز آینده
با توجه به ماهیت استعمار فرانو و اهداف اعلامى و اعمالى نظام سلطهى جهانى از یک سو و با در نظر داشتن دائمى ماهیت، آرمان و عملکرد سه دههى پرفراز و نشیب انقلاب اسلامى، اینک باید این انقلاب و نظام مقدس مردم سالارى دینى برآمده از آن در ایران را یکى از بازیگران قدرتمند و تأثیرگذار عرصهى روابط بینالملل به حساب آورد.به نظر استراتژیستهایى مانند هنرى کیسینجر، هر بازیگر در عرصهى روابط بینالملل داراى »جایگاه« و موقعیتى است که با توجه به مؤلفههاى اصلى قدرت که در اختیار اوست، براى وى تعریف مىشود و او را از سایر بازیگران متمایز مىسازد. این بازیگر نیز با آگاهى از جایگاه و موقعیت خود با تکیه بر مقدورات، ظرفیتها و قابلیتهایى که دارد، تلاش مىکند تا با بهرهگیرى از فرصتهاى موجود در عرصهى رقابتهاى بینالمللى، ضمن تثبیت موقعیت و جایگاه خود، آن را توسعه و تحکیم بخشد. بنابراین، مجموع قدرت نرمافزارى و سختافزارى هر بازیگر با توجه به ظرفیتها و قابلیتهاى راهبردى و سطح توقعات و انتظاراتى که از جامعهى جهانى و دیگر بازیگران دارد، مشخص مىسازد که این بازیگر در مجموعهى نظام جهانى در چه موقعیت و جایگاهى قرار مىگیرد و در این جایگاه چه نقشى را بر عهده مىگیرد و چگونه به ایفاى این نقش مىپردازد.
این وضعیت، بیانگر »کد راهبردى« بازیگر در هر یک از محیطهایى است که در آن حضور مىیابد و براى خود نقشى را قائل است. (21)
براى ترسیم چشمانداز آیندهى رویارویى استعمار فرانو با انقلاب اسلامى، نخست به توضیح ماهیت و مؤلفههاى جدید قدرت و جهتگیرىهاى اصلى پایش و پویش قدرت در شرایط امروز و فرداى جهان مىپردازیم. سپس با بررسى کدهاى راهبردى انتخاب شده در سند چشمانداز بیست سالهى نظام جمهورى اسلامى، موقعیت آیندهى انقلاب اسلامى و نحوهى رویارویى آن با استعمار فرانو را مورد اشاره قرار مىدهیم.
ماهیت و مؤلفههاى جدید قدرت
با توجه به دیدگاههاى موجود در عرصهى تحلیلهاى راهبردى، در شرایط فعلى جهان و حتى جهان فردا، مؤلفههاى اصلى قدرت عبارتاند از:1. قدرت اطلاعات، ارتباطات و مبادلات فرهنگى: با توجه به این مؤلفهى قدرت، رتبهبندى بازیگران حاضر در عرصهى بینالملل را به شرح زیر مىتوان در نظر گرفت:
یکم: ابرقدرت فرهنگى؛ با ویژگى تأثیر گذارى و تأثیر ناپذیرى؛
دوم: قدرت ضعیف فرهنگى؛ با ویژگى تأثیر پذیرى مطلق بدون توانایى در تأثیر گذارى بر سایر حوزههاى فرهنگى؛
سوم: قدرت فرهنگى حائل؛ با ویژگى بدون تأثیر گذارى و تأثیر پذیرى )مانند کشور سوئیس(؛
چهارم: قدرت بالقوهى راهبردى فرهنگى؛ با ویژگى تأثیر گذارى در صورت اتخاذ رویکرد پویا و فعال و تأثیر پذیرى شدید در صورت انفعال و رفتارهاى فرهنگى ایستا و عقیم.
مصداق بارز این نوع از قدرت فرهنگى، ایران و انقلاب اسلامى است که خوشبختانه بر اساس مفاد سند چشمانداز بیست ساله، رویکرد پویا، فعال و الهام بخش به جهان اسلام و تعامل تأثیرگذار در عرصهى جهانى براى آن منظور شده است. بنابراین، عرصهى درگیرى و چالش فرهنگى میان ایران و استعمار فرانو و جبههى متحد استکبار و سلطهى جهانى یکى از چشماندازهاى روشن و قابل پیشبینى خواهد بود.
2. قدرت سیاسى - نظامى: با توجه به این مؤلفهى قدرت، رتبهبندى بازیگران عرصه جهانى به صورت زیر خواهد بود:
یکم: ابرقدرت سیاسى - نظامى؛ با ویژگى قدرت مطلق و بىرقیب و امکان مداخله و کاربرد مستقیم قدرت در سطح جهانى؛
دوم: قدرت بزرگ سیاسى - نظامى؛ با ویژگى قدرت نسبى و توانایى اعمال نفوذ و اقتدار در نهادها و عرصههاى مختلف بینالمللى و منطقهاى؛
سوم: قدرت متوسط؛ با ویژگى قدرت نسبى و حوزهى نفوذ و اقتدار منطقهاى براى کاربرد مستقیم قدرت؛
چهارم: ریزقدرت سیاسى - نظامى؛ با ویژگى تحت الحمایگى یک قدرت بزرگ یا ابرقدرت جهانى که به صورت رسمى اعلانى یا اعمالى و یا به صورت غیر رسمى غیر اعلانى قابل شناسایى هستند؛ مانند کشورهاى کوچک حاشیه خلیج فارس.
در شرایط فعلى - حداقل به صورت یک قدرت سیاسى - بیشتر تحلیلگران و ناظران مسائل بینالمللى و منطقهاى، ایران را یک قدرت اصلى و تأثیر گذار منطقهى خاورمیانه مىشناسند، و در سند چشمانداز نیز رسیدن به موقعیت قدرت برتر منطقهى جنوب غرب آسیا براى آن پیشبینى شده است.
بنابراین، در چشمانداز آینده، در صورت تحقق سند چشمانداز، ایران به یک قدرت منطقهاى محور تبدیل خواهد شد و حوزهى نفوذ و اقتدار سیاسى - نظامى خود را در منطقهى جنوب شرق آسیا تثبیت و تحکیم خواهد کرد، و تحقق اهداف استعمار فرانو را در این منطقه از جهان با مشکلات و موانع جدى مواجه خواهد ساخت.
3. قدرت اقتصادى - صنعتى: از منظر این مؤلفهى قدرت، بازیگران عرصهى فنى - اقتصادى جهان را به صورت زیر مىتوان رتبهبندى کرد:
یکم: قدرت اقتصادى - صنعتى مرکز؛ با ویژگى توانا در تولید علم، تولید فنآورى و تولید انواع فرآوردههاى )سختافزار و نرمافزارى( قدرت، مانند کشورهاى توسعه یافتهى شمال به رهبرى امریکا؛
دوم: قدرت اقتصادى - صنعتى شبکه مرکز؛ این قدرتها، توانایى تولید علم بومى و مستقل را در طیف گسترده و در حد ضرورت و نیاز ندارند، ولى قادرند دانش فنى مورد نیاز را تهیه و وارد کنند و فنآورىها و انواع فرآوردههاى دیگر قدرت را نیز خود تولید کنند، مانند برخى کشورهاى خاور دور با محوریت ژاپن؛
سوم: قدرت اقتصادى - صنعتى شبه حاشیه؛ این قدرتها نیز توان تولید علم و فنآورى بومى و مستقل را به خصوص در حوزهى دانشها و فنآورىهاى استراتژیک ندارند، ولى مىتوانند فنآورىهاى مورد نیاز را وارد کنند و پس از آن، انواع فرآوردههاى قدرت را خود تولید کنند.
در شرایط فعلى - به صورت نسبى - ایران در چنین وضعیتى قرار دارد و در پارهاى موارد نیز توانسته مرزهاى تولید دانش و فنآورى بومى در دانشها و فنآورىهاى استراتژیک را بشکند و خود را در جرگه دارندگان این مؤلفه اساسى قدرت قرار دهد؛ مانند دانش صلحآمیز هستهاى، برخى صنایع و فنآورىهاى دفاعى، بیوتکنولوژى و.... موقعیت منظور شده براى ایران در سند چشمانداز، کسب موقعیت شبه مرکز در حوزهى دانش و فنآورى و تولیدات صنعتى در منطقهى جنوب غرب آسیا مىباشد و از این منظر نیز باید گفت رویارویى فنى، صنعتى و اقتصادى استعمار فرانو با انقلاب اسلامى در آینده پیچیدهتر و دشوارتر خواهد بود و براى ایادى استعمار در منطقه چشمانداز روشنى پیشبینى نمىشود.
گزینههاى قابل دسترس براى انتخاب کد راهبردى
با توجه به شرایط فعلى حاکم بر نظم جهانى و تحلیلهاى آینده شناسى موجود، از جمله مدل تحلیل منظومهاى، گزینههاى قابل دسترس براى انتخاب کد راهبردى براى بازیگران عرصهى بینالملل را به صورت زیر مىتوان برشمرد:1. کد جهانى: بازیگرى که این کد راهبردى را براى خود برمىگزیند، در تحلیلهاى راهبردى و آینده شناسى خود از اوضاع حاکم بر عرصهى جهانى، نظم احتمالى و در حال شکل گیرى و یا نظم مطلوب خود را به صورت منظومهاى جهانى فرض مىکند که خود را به عنوان قدرت برتر و بلامنازع در کانون آن قرار مىدهد. ایالات متحدهى امریکا این کد راهبردى را براى خود برگزیده و نقش کلانترى در سیاست بینالملل را براى خود قائل است.
2. کد فرامنطقهاى: در مدل آینده شناسى و تحلیل منظومهاى، قدرتهاى فراملى شدهاى که خود را نزدیکترین قمرها به کانون منظومهى جهانى ارزیابى مىکنند، به عنوان بازیگرى برترىجو و فرصت طلب در عرصههاى بینالمللى حضور مىیابند و حوزهى نفوذ و اقتدار خود را به یک منطقه یا یک نهاد بینالمللى خاص منحصر نمىدانند و در مناطق و عرصههاى مختلف با قدرت حاضر در کانون منظومهى جهانى به رقابت مسالمتآمیز و یا همکارى و تشریک مساعى راهبردى مىپردازند. مانند قدرتهاى بزرگ صنعتى غربى.
3. کد منطقهاى: بازیگرانى که این کد راهبردى را برمىگزینند، بر این باورند که در نظم احتمالى آیندهى جهان، بلوکهاى قدرت منطقهاى که »نظمهاى منطقهاى« را به وجود خواهند آورد، بیشترین تأثیر گذارى را در عرصههاى جهانى خواهند داشت. این بازیگران، بسته به قدرت و نفوذ منطقهاى خود، یکى از دو حالت »قدرت منطقهاى محور« یا »قدرت منطقهاى پیرامونى« را براى خود انتخاب مىکنند. (22)
برابر پیشبینى سند چشمانداز بیست سالهى نظام، ایران در افق 1404 باید به یک قدرت منطقهاى محور در منطقهى جنوب غرب آسیا تبدیل شود که ضمن الهام بخشى و حمایت از جهان اسلام، با سایر قدرتهاى جهانى نیز تعامل مثبت و اثر گذار خواهد داشت.
بر این اساس، چشمانداز رویارویى انقلاب اسلامى با استعمار فرانو چشماندازى روشن و همراه با موفقیت خواهد بود.
نتیجه
استعمار در مواجهه با واقعیتهاى موجود و قابل پیشبینى براى آیندهى جهان، شیوهى استعمار فرانو را براى غارت منافع ملل مستضعف جهان برگزیده است. انقلاب اسلامى نیز با توجه به ماهیت خود که از مقوله و جنس نهضت عمومى انبیا، به ویژه اسلام ناب محمدى است و با الگو گیرى از حماسهى جاویدان عاشورا و درسآموزى از حوادث تاریخى دوران معاصر ایران که تبار تاریخى این انقلاب را تشکیل مىدهند، با طرد فرهنگ و ایدئولوژى استعمار فرانو، در پى تحقق عینى و نهادینه سازى دین و ارزشهاى انسانى - الهى در عرصهى فرهنگ و تمدن بشرى است و از این رهگذر در یک چالش و رویارویى همیشگى و مستمر با استعمار فرانو خواهد بود. انقلاب اسلامى در طى سه دههى گذشته با گفتمان سازىهاى متعدد و مبارزهى مقدس توانسته موفقیتها و پیروزىهاى خارقالعادهاى را به دست آورد و با توجه به ماهیت و مؤلفههاى قدرت و جهتگیرىهاى اصلى در پایش و پویش قدرت، استعمار فرانو رقابت ایدئولوژیک انقلاب اسلامى را برنخواهد تابید و در آینده نیز شاهد این رویارویى خواهیم بود. ولى با توجه به چشمانداز ترسیم شده از این رویارویى، انتظار مىرود که موفقیتهاى ایران اسلامى را براى پیشبرد مقاصد و آرمانهاى انقلاب اسلامى بیش از پیش شاهد باشیم.پینوشتها:
1- کارشناس مسائل استراتژیک و عضو هیئت علمى پژوهشکده تحقیقات اسلامى.
2- »جهان یک دههى آینده؛ دیدگاه بلندمدت و استراتژیک انگلستان«، گزارش سالانه وزارت امورخارجهى انگلیس، )www.Taghib.ir(.
3- فرهنگ علوم سیاسى، مرکز مطالعات و مدارک علمى ایران.
4- ر. ک: آلوین تافلر، موج سوم، ترجمهى شهیندخت خوارزمى، نشر نو، 1362.
5- مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات، جلد اول، ظهور جامعهى شبکهاى، ترجمهى احمد على قلیان و افشین خاکباز.
6- حسن صدر، استعمار جدید، انتشارات جاویدان، ص 105 - 107.
7- مجله اشپیگل، چاپ آلمان، 5 ژوئن، 2003 میلادى.
8- سایت اینترنتى )National News(، 24 مارس، 2003 میلادى.
9- این تعابیر نخستین بار پس از وقایع یازدهم سپتامبر از جانب کسانى، مانند »سائول. بى. کوهن« استراتژیست معروف امریکایى و »وولسى« رئیس وقت سازمان )Sia( مطرح گردید و اینک جزء عقاید رایج در میان نومحافظهکاران آمریکایى مىباشد.
10- صحیفهى نور، ج 21، ص 175.
11- مقام معظم رهبرى، بیانات در مراسم دههى فجر، 1367.
12- ر. ک: محمد رضا احمدى، »انقلاب اسلامى و احیاى ارزشهاى دینى«، فصلنامهى پیام، شمارهى 18.
13- بهاءالدین خرمشاهى، دائرة المعارف تشیع، ج 5، ذیل واژهى جاهلیت، ص 284 )به نقل از: معجم احادیث الامام المهدى، ج 1، ص 44(.
14- همان )به نقل از: محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 8، ص 29(.
15- امام خمینى رحمه الله در برابر تزهاى انحرافى مختلفى که براى تعیین ماهیت نظام منبعث از انقلاب اسلامى مطرح مىشد، این بیان معروف را ابراز فرمودند: »من به جمهورى اسلامى رأى مىدهم نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد«.
16- حضرت امام خمینى رحمه الله، انواع قرائتهاى دیگر مقابل اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله را اسلام امریکایى مىنامیدند.
17- منوچهر محمدى، اصول سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران، ص 28.
18- ر. ک: محمد رضا احمدى، »آیندهى نظامى ایران اسلامى در سند چشمانداز بیست ساله...«، فصلنامهى حصون، شماره 11.
19- ر. ک: نشریه به سوى دولت اسلامى، شمارهى 2: مرکز تحقیقاتى اسوه.
20- محسن رضایى و على مبینى دلکردى، ایران آینده در افق چشمانداز، ص 603.
21- هنرى کیسینجر، دیپلماسى ما در قرن 21، ترجمهى ابوالقاسم راهچمنى، 1381.
22- ر. ک: »آثار جهانى شدن بر گزینههاى استراتژیک ایران«، فصلنامهى راهبرد، شمارهى 18، زمستان 1379.
/ج