مفهوم سلامت روان
برای سلامت روان تعریف های متعددی بیان شده است که در این مقاله به اختصار به برخی از آن ها اشاره می کنیم:سلامت روان عبارت است از سازش فرد با جهان اطراف تا حداکثر امکان، به طوری که باعث شادی و برداشت مفید و مؤثر به طور کامل شود. (منینجر به نقل از احمد وند، 1382)
فرد سالم کسی است که به توقعات و انتظارات اجتماع، پاسخ دهد و رفتار او به رفتار اکثر مردم نزدیک باشد. (احمدوند، 1382)
می توان گفت: فرد سالم از نظر روانی، کسی است که عوامل و مؤلفه های سلامت و بیماری خویش را بشناسد (بعد شناختی)، در مقام عمل پایبند به آن ها باشد (بعد رفتاری) به گونه ای که رضایت خاطر و ارضای عاطفی (بعد عاطفی) برای او فراهم گردد.
یکی از علایم سلامت، ایمان است. ایمان به خود و دیگران و به کارهای جهان. انسان سالم در زندگی هدف و مقصد دارد و به هدایت نور ایمان همواره به آن سو در حرکت است و از مانع و خطر، هراس به دل راه نمی دهد(بونارو، 1352)
منشأ سلامت روان را باید در خانواده و تربیت اولیه جست و جو کرد، در خانواده هایی که نگرانی و بی هدفی یعنی بی ایمانی حکم فرما باشد، کوچک ترین حادثه و احساس کمبود در زندگی، روان فرد را در هم می ریزد و بسیار دچار رنجش شده و سلامت روان آن ها به خطر می افتد. بنابراین با توجه به مطالب گذشته می توان گفت: فرد دارای سلامت روان، کسی است که حاضر نمی شود عزت و اقتدار خویش را که از مهم ترین مؤلفه های سلامت روان است به خاطر مطامع دنیا خدشه دار کند، از دیدگاه روایات اهل بیت (علیهم السلام) بین قناعت و عزت نفس که یکی از مهم ترین مؤلفه های سلامت روان است، رابطه بسیار نزدیک و مستقیمی وجود دارد که قناعت بالا، عزت نفس افراد را بالا می برد و روایات زیادی صراحت دارد که قناعت باعث عزت می شود. حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
مِن عِزَّ النَّفسِ لُزومُ القَناعة؛ (1) یعنی از اسباب عزت نفس انسان، همواره قناعت پیشه بودن است.
فرد قناعت پیشه حتی در اوج مشکلات نیز از عزت و حرمت نفس برخوردار است و حاضر نمی شود دست به سوی دیگران دراز کند. امام علی علیه السلام می فرمایند:
مَن قَنَعَت نَفسُهُ عَزَّ مُعسِراً و مَن شَرهَت نَفسُهُ ذَلَّ مُؤسِراً؛ (2) کسی که اهل قناعت باشد در مشکلات نیز عزیز است و کسی که اهل قناعت نباشد هنگام گشایش نیز ذلیل است.
از مجموع این روایات و روایات مشابه که به صراحت قناعت را مایه عزت و سربلندی معرفی می کنند به خوبی استفاده می شود که بین قناعت و عزت نفس که از بهترین و مهم ترین مؤلفه های سلامت روان است، رابطه مستقیمی وجود دارد.
البته باید توجه داشت که قناعت صفت نفس است و انسان باید سعی و تلاش کند که قناعت را بر نفس خویش تحمیل نماید تا به صورت ملکه در آید، زیرا فقط در این صورت است که انسان قانع، به راحتی و در همه حالات می تواند رفتاری قناعت پیشه داشته باشد. اما اگر قناعت برای فرد ملکه نشده باشد فقط با تحمیل مشقت و سختی رفتار قناعت گونه از فرد سر می زند. از این رو اولیای دینی می فرمایند: قناعت را بر نفس خویش تحمیل نما تا برای نفس ملکه گردد. حضرت علی علیه السلام در این رابطه می فرمایند:
اَلهِم نَفسَکَ القَنُوعَ؛ (3) قناعت را بر نفس خویش تحمیل نما.
حرص و طمع
در مقابل واژه قناعت، می توان به دو واژه حرص و طمع اشاره نمود که هر کدام در مقابل قناعت می باشند و اجتماع هر کدام از این دو با قناعت امکان پذیر نیست. اگر فردی دچار یکی از این دو صفت ناپسند باشد روی عزت و سربلندی را نخواهد دید. همان گونه که در روایات باب قناعت، قناعت را مایه عزت و سربلندی دانستیم، روایات باب حرص و طمع، نیز این دو را مایه ذلت و خواری دانسته است. روایات فراوانی با صراحت می فرمایند که حرص، نشانه ذلت و خواری انسان است. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرمایند: «الحِرصُ ذُلُّ و عِناء و الحرص یَذِّل و یَشقی؛ (4) حرص مایه ذلت و رنجش است و حرص انسان را ذلیل و بدبخت می کند». در روایتی دیگر می فرمایند: «ما اذَّل النَّفسَ کَالحِرص؛ (5) چیزی انسان را به اندازه حرص خوار و ذلیل نمی سازد». در روایتی از علی علیه السلام سؤال شد که چه ذلتی ذلیلانه تر است، حضرت فرمودند: «الحِرصُ علَی الدُّنیا». (6) در زشت و ناپسندی حرص همین بس که امام صادق علیه السلام می فرمایند: «ما اَقبَحَ بِالمؤمِنِ اَن یَکُونَ لهُ رِغبَةٌ تُذِله؛ (7) چه قدر برای مؤمن زشت است که رغبتی (حرص) داشته باشد که او را خوار و ذلیل سازد.»طمع و رقیت
طمع نیز نه تنها مثل حرص بلکه بیشتر از آن باعث ذلت و خواری انسان می گردد زیرا فرد حریص فزون طلب است و همیشه فریاد «ای کاش بیشتر» او بلند است، ولی فرد طمع کار ضمن این که فزون طلبی دارد، چشم او به اموال و سرمایه دیگران هم دوخته شده است که این امر بیشتر انسان را ذلیل می سازد؛ زیرا در سایه طمع، فرد طوق بندگی دیگران را به گردن می آویزد و روایات زیادی طمع را طوق بندگی دانسته است. حضرت علی علیه السلام می فرمایند:اَلطَمَعُ رقٌّ مُؤبَّد؛ (8) طمع همیشه انسان را بنده دیگران قرار می دهد.
در روایت دیگری حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند:
بِئسَ العَبدُ عَبدٌ لَهُ طَمَعٌ یقُودُهُ؛ چه بد بنده ای است آن که طمع او را رهبری کند.
انسان طمع کار همیشه اسیر و بنده دیگران است و از روحیه آزادگی و آزاد مردی بهره ای ندارد. امام علی علیه السلام می فرمایند:
مَن اَرادَ اَن یعیشَ حُرّاً فِی اَیامَ حَیاتِهِ فَلا یَسکِن اَلطَمعَ قَلبَهُ؛ (9) کسی که می خواهد در دنیا زندگی آزادمنشی داشته باشد باید طمع را از قلب خویش دور سازد.
طمع از جمله رذایل اخلاقی است که نه تنها آدمی را به اسارت در می آورد، بلکه جامعه را به سوی فساد می کشد و لطمه بزرگی بر پیکره ایمان افراد جامعه می زند.
آثار ناگوار طمع
از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام طمع آثار ناگواری در زندگی انسان ها دارد، که به چند مورد اشاره می کنیم:1. از بین رفتن ایمان
از جمله آثار ناگوار طمع از بین بردن دین و ایمان فرد است. در روایتی از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آنچه که موجب استقرار ایمان یا از بین رفتن ایمان می شود چیست؟ حضرت فرمود: «تقوا موجب تثبیت ایمان، و طمع باعث از بین رفتن آن می شود». (10)2. ایجاد حرص
از آثار دیگر حرص، ایجاد حرص و علاقه شدید به مال دنیا در انسان است، خود حرص کلید بسیاری از گناهان است. پیامبر اعظم صلی الله علیه و اله می فرمایند:ایاکم و استشعار الطمع فانه یشوب القلب لشدة الحرص و یختم علی القلب بطابع حب الدنیا و هو مفتاح کل معصیه و رأس کل خطتیئه و سبب احباط کل حسنه؛ بر شما باد دوری از طمع چرا که طمع به واسطه شدن حرص، صفا و پاکی را قلب زدوده و به سبب علاقه به دنیا قلب را به نابودی می کشاند. حب دنیا کلید هر گناه و ریشه همه خطاها است. حب دنیا سبب از بین رفتن هر گونه خوبی می شود. (مجلسی، 1362)
3. فقر
از آثار مهم دیگر طمع، فقر می باشد که فرد دارای طمع چشمان همیشه گرسنه ای دارد هر چند شکم او سیر باشد و هر چه به دست می آورد گرسنه تر می شود. امام صادق علیه السلام می فرمایند: قال النبی صلی الله علیه و آله أفقر الطمع؛ (11) طمع انسان را فقیر می سازد.4. دوری از خیر دنیا و آخرت
شخص طمع کار چون همیشه به فکر زیاده طلبی و ارضای غریزه فزون خواهی خویش است، به طور طبیعی از خیر و خوبی ها بهره چندانی ندارد. امام سجاد علیه السلام می فرمایند:رأیت الخیر کلّه قد اجتمع فی قطع عما فی ایدی الناس؛ (12) تمام خوبی ها در قطع طمع از مال و سرمایه مردم جمع شده است.
از محتوای روایات زیادی استفاده می شود که حرص و طمع مایه ذلت و خواری انسان در دنیا و آخرت است و شخص طمع کار اسیر و بنده دیگران است. علی علیه السلام می فرمایند:
ثمرة الطمع ذلّ الدنیا و الاخرة؛ (13) ثمره طمع ذلت دنیا و آخرت است.
و باز می فرمایند:
اعظم الناس ذلا الطامع الحریص؛ (14) ذلیل ترین مردم، شخص طمع کار و حریص است.
بنابراین راز این که حرص و طمع دلیل و نشانه ذلت و خواری فرد است این مسأله می باشد که بر حسب اعتقادهایی دینی و صراحت آیات و روایات فراوان، مالک مطلق همه جهان خداوند است. «لله ملک السموات و الارض؛ همه ملک و سلطنت آسمان و زمین از آن خداوند است». انسان ها از خود چیزی ندارند که به دیگران بدهند و یا بذل و بخششی نمایند و هر آنچه در اختیار آنان است از آن خداوند است. «انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید؛ (15) همه شما عین فقیر به درگاه خدا هستید و خداوند بی نیاز و ستایش شده است». بنابراین فرد حریص و طمّاع دست به سوی کسی دراز می کند که از خود چیزی ندارد و چه ذلتی بالاتر ازاین که انسان به چیزی چشم بدوزد یا از کسی یاری بطلبد که از خود چیزی ندارد.
از نخل برهنه سایه داری مَطَلب
از مردم این زمانه یاری مَطَلب
عزت به قناعت است و خواری به طمع
با عزت خود بساز و خواری مطلب
از مطالب مطرح شده در زمینه قناعت و آثار روان شناختی آن استفاده می شود که قناعت می تواند نقش بسزایی در سلامت روان اشخاص داشته باشد و داروی درمان این بیماری خطرناک قناعت است، زیرا منشأ بسیاری از امراض و بیماری های روحی و روانی افراد، دغدغه و نگرانی و فزون طلبی و بلند پروازی های بی مورد است که در قرآن و روایات اهل بین علیهم السلام از آن با واژه های «حرص» و «طمع» یاد شده است. انسانی که دارای این دو صفت ناپسند باشد از آرامش لازم در زندگی برخوردار نیست؛ زیرا چنین افرادی آسایش خود را فدای جمع آوری بیشتر از مال و مادیات دنیا می می کنند و همیشه در چنگال حرص اسیر بوده و هرگز احساس بی نیازی نمی کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
اغنی الناس من لم یکن للحرص اسیرا؛ (16) بی نیازترین مردم کسی است که در چنگ حرص اسیر نباشد.
راحتی و آسایش از مهم ترین نعمت های خدادادی است که انسان حریص از آن بی بهره است. امام صادق علیه السلام فرمایند:
حَرُمَ الحریص خصلتین ولزمته خصلتان: حرم القناعة فافتقد الراحة و حرم الرضا فافتقد الیقین؛ (17) حریص از دو خصلت محروم و دچار دو خصلت است: از قناعت محروم و دچار دردسر و سلب آسایش، و از خشنودی نسبت به خدا محروم و دچار شک و تردید به واقعیات است.
تمام آرزوی انسان از کار و تلاش در زندگی این است که از آرامش و آسایش لازم برخوردار باشد تا در سایه آن به امنیت که از مهم ترین نیازهای اولیه انسان است، برسد. ویژگی نیازهای اولیه این است که فرد تا ارضا نشود به فکر نیازهای عالی تر نمی افتد، هیلگارد، 1375) حال آن که انسان حریص با جمع آوری مال و سرمایه نه تنها به آسایش نمی رسد بلکه بر اثر اضطراب و دل مشغولی امنیت خویش را نیز از دست خواهد داد.
آمال و آرزوهای انسان نامحدود است، تلاش انسان نیز برای ارضا این خواسته ها حد و مرزی ندارد اما هر چه بیشتر به دست می آورد به عطش او افزوده می شود به طوری که اگر ثروت قارون و قدرت فرعون را به او بدهند باز شعله های فزون خواهیش فرو نمی نشیند، در این صورت همیشه دل نگران و مضطرب است و اضطراب به طور طبیعی سرچمشه بسیاری از بیماری های روانی می شود و این اضطراب و دل مشغولی از مهم ترین پیامدهای حرص است که آرامش فرد حریص را به مخاطره می اندازد و چنین فردی همیشه در آتش حرص می سوزد. در روایات اهل بیت علیهم السلام از حرص به عنوان جنون و دیوانگی یاد شده است (تقوی، 1382).
انسان کریم و بزرگوار نه تنها به دنیا و مطامع آن دل نمی بندد؛ بلکه دنیا در نظر او کوچک جلوه می کند. امام باقر علیه السلام فرماید:
مَن کَرُمَت علیه نفسه صغرت الدّنیا فی عینه و من هانت علیه نفسه کبرت الدنیا فی عین؛ (18) دنیا در چشم صاحب کرامت کوچک است ولی در نزد انسان حقیر بزرگ است.
از روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود که انسان حریص دچار چند آفت و مرض است که نجات از آن ها بسیار دشوار است:
1. داشتن فکر و نقشه برای جمع آوری بیش از نیاز. این فکر غیر از زحمت و مشقت برای انسان چیزی به همراه ندارد.
2. همّ و غمّ و هیجان که زاییده عدم رضایت انسان به قسمت الاهی است.
3. ترس از دست رفتن مال و سرمایه که موروث ترسی دیگر است.
4. رنج و زحمت که جز با مرگ از آن راحت نمی شود.
5. حزن و اندوهی که اکثر اوقات عیش و خوشی را بر انسان مکّدر می کند.
(انصاریان، 1366)
بنابراین انسان حریص به طور معمول از آرامش روانی لازم برخوردار نیست، زیرا صفت ناپسند حرص، انسان را از تمام جهات تحت فشار قرار داده و تمام وقت و فکر او را به خود مشغول کرده و همه همّ و غمّ او جمع آوری بیشتر از مطامع دنیا است و چه بسا دچار جرم و جنایت از قبیل سرقت و دزدی نیز بشود.
به طور خلاصه می توان گفت دنیا و دنیاپرستی سرچشمه تمام فتنه ها است (حب الدنیا رأس کل خطیئة) و داروی درمان همه بیماری ها، قناعت است که انسان را به مقدار نیاز و کفاف راضی نگه می دارد.
پی نوشت ها :
1. عبدالواحد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 329، بی تا.
2. آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 392.
3. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 8.
4. ری شهری، محمد، میزان الحکمة، ج2، ص 357، 1422.
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. ری شهری، میزان الحکمة، ج 5، ص 552، 1413.
9. همان.
10. محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، ج2، ص 106.
11. مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 168، 1362.
12. بحارالانوار، ج 72، ص 110.
13. همان.
14. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 71، آل البیت، 1367.
15. فاطر (35)، 15.
16. بحارالانوار، ج 70، ص 160.
17. مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 161، 1362.
18. جامع الاخبار، ص 109، مطبعة الحیدریه، نجف، بی تا.