«پی یر گریمال p. Grimal» در صفحه ی 333 فرهنگ خود می نویسد: عده ای عقیده داشتند که «ارفه» و «دیونیزوس» بنیان گذاران «اسرار الوزیس» بوده اند، از سوی دیگر اعتقادات و سنت های باستانی «ارفیک ها» این بود که جسم مدفن روان انسانی است و مرگ را در حقیقت باید تولد دیگری به شمار آورد که بشر را به سوی تکامل می کشاند.
«مردن» براستی چشم گشودن به جهان ناشناخته ایست که اعمال انسان در این جهان ضامن نیکبختی یا شور بختی او در آن جهان است.
عده ای از راهبان «اسرار مقدس» (1) بدون شک این نظریه را بطالبان تعلیم می دادند و به آنها امیدی می بخشیدند که در جهان دیگر خورشید سعادتشان درخشانتر از آفتاب این عالم خواهد بود.
بنظر می رسد که انعکاس آئین «ارافه ای ها Orphiques » در بیت 420 «قورباغه ها» ی « آریستوفان» متجلی است زیرا او معتقد است که ساکنان روی زمین در حقیقت « مردگان عالم بالا» هستند. بدین معنی که آشنایان به اسرار الوزیس معتقد بودند که در جهان دیگر نیز زندگی آرامش بخشی خواهند داشت.
و عده ی خورشیدی درخشان و نوری روشن کننده و دلپذیر در آن جهان بحقیقت قسمت مکمل اسرار الوزیس بشمار می رود و این نوید در نزد یونانیان عهد کهن که با اندیشه های «اشیل Eschyle» و معقتدات او درباره « آئین الوزیس» آشنا هستند امیدی جانبخش است.
«پیندار Pindare» نیز معتقد است که نیکان پس از مرگ مالک خورشیدی می شوند که شبهای آن را نیز چون روز روشن می کند.
آشنایان به اسرار همچون بیگانگان از این طریقت محنت نخواهند کشید.
وی در قسمت دوم «سرودهای المپیک Odes Olympiques » بیت 107 و قطعه ای که مربوط به سرودهای مخصوص تدفین اموات است اینطور اظهار نظر می کند:
«برای نیکان نور درخشان خورشید در جهان ارواح روز و شب را یکسان می کند و بدانگاه که در روی زمین تاریکی همه جا را در کام خود فرو می برد ارواح پاک و متقی در روشنائی شادی آفرینی بسر می برند که گلهای سرخ و ارغوانی و سبزه ها و چمن ها آنان را محصور داشته است».(2).
«ویرژیلVirgile »( 19-71 ق م) در سرود ششم اثر معروفش بنام «انئید Énéide » بیت 637 و دنباله ی آن بهنگام توصیف «بهشت موعود» چنین می گویند:
«انه Enée » (3) و « سی بیل Sibylle» (4) به چمن زاری سرسبز و خندان رسیدند که جنگلهای سعادت آن را احاطه کرده بود و جایگاه ارواح پاک و خوشبخت بشمار می رفت.
روشنائی ارغوانی رنگی همه جا را فرا گرفته واین ارواح در زیر انوار خورشیدی درخشان تر از آفتاب عالم زندگان هر یک ستاره ای مخصوص به خود داشتند که روحشان را جلا می بخشید.
این وعده هائی که درباره جهان ارواح وجود داشت و توضیحاتی که شاعران عهد کن در زمینه آن داده اند مبین این نظریه است که «اسرار الوزیس» در روحیه مردم آن زمان تأثیری نیکو بخشیده و رهنمونی جهان دیگر را از نظر معنویت به عهده ی طریقت خویش پذیرفته است.
هزاران هزار سال این آئین و اسرار آن بر اندیشه ی مردم حکومت می کرده و شاید بدون دلیل نباشد که دانشمند برجسته بلژیکی « فرانز - کومن Franz Cumont» آخرین اثر خود را که در حقیقت وصیت نامه او بشمار می رود تحت عنوان «زینت جاودانی Lux Perpetua» نام نهاده است.
چه کسی می داند که آخرین کلمات دانشمند و متفکر برجسته آلمانی «گوته Goethe» تحت عنوان «روشنائی بیشتر Mehr Licht» امیدواری بروشنی جهان دیگر نیست؟
شاعر سوئیسی بنام «پیاشو Piachaud» نیز از روشنائی و نور جهان دیگر صحبت می کند و تقوی را وسیله وصول به آن نور جاودان بشمار می آورد.
از یک طرف «پیندار» و از سوی دیگر «ویرژیل» آنچه را که «طنین و انعکاسی» «اسرار الوزیس» نامیده می شود در جهت سعادت انسانی در جهان ارواح منشاء خیر و نیکبختی بشمار می آورند.
یکی از نقاشان برجسته عهد کهن بنام «پولیگنت دوتازس Polygnote de Thasos » (5) است که «ارسطو» او را پابند مکتب اخلاق «اتیک thiqueÉ» می داند و جوانان را ترغیب می کند تا کارهای او را مورد دقت و امعان نظر قرار دهند.
«پولیگنت در تزئین و نقاشی اطاق پذیرائی معبد معروف «دلف Delphes» که «لسکه Lesché» (6) نامیده می شد کمال مجاهدت را مرعی داشت و «پوزانیاس» مورخ توضیحاتی درباره ی آن محل و نقاشی های مشهور و جالب آن داده است.
دو تابلوی مشهوری که در «لسکه» معبد «دلف» بیشتر از همه جلب توجه می کرد یکی «تصرف تروآ » و دیگری «نزول اولیس بدنیای ارواح» بود.(7)
در تابلوی اول، جنون مردان را در تمایلات شهوانی و جنسی بخاطر« هلن Hélène » مجسم می کند. در سمت چپ تابلوی دوم صحنه ای را که قایقران دنیای ارواح یعنی «کارن Charon» در قایق خود «تلیس Tellis» و «کلئوبه Cléobée » را که از «پارس Paros» عزیمت کرده اند نشان می دهد. گفته می شود که آنان در شهر «تازس Thasos» آئین و مراسم خاص «دمتر» را به مرحله ی اجرا و عمل در آورده اند.
«کلئوبه» به سیمای دختر جوانی که بر روی زانوان خود سبدی حامل اشیاء مقدس و متبرک را حمل می نمود نشان داده می شد.
حمل اشیاء مقدس یکی از اصیل ترین عناصر «اسرار طریقت الوزیس» و حتی سایر طریقت های یونان کهن بشمار می رفته است.
وابستگی به سنت و طریقت الوزیس حتی ترس از مرگ و جهان ارواح را از بین می برد و به همین جهت است که در سیمای «تلیس» و «کلئوبه» کمترین اثر وحشت از مظهر ترس دنیای مردگان یعنی «اری نمه Eurynomé (8) دیده نمی شود.
در وسط این تابلو «ارفه Orphée » در حالیکه به درختی تکیه داده و چنگ می نوازد دیده می شود.
درخت در سنت های کهن سمبل و مظهر خورشید بشمار می رفت زیرا موجودیت خود را مرهون تابش او می دانست و «پوزانیاس» در فصل دهم سطر 28 کتاب خود بنام «توصیف یونان Description de la Grece » به هنگامی که از تابلوی «پولیگنت» صحبت می کند درباره ی جنگل های مقدسی که در مالکیت «پرسفن» بوده اشاره می نماید و «آریستوفان » نیز در بیت 441 و «ویرژیل» نیز درباره ی درخت (سمبل خورشید) و جنگل ها و بیشه های مقدس اشاراتی دارند.
باید بخاطر داشت که «آریستوفان » در بیت 1032 «قورباغه ها » تأسیس و برقراری «اسرار وطریقت » را بطور اعم به «ارفه » نسبت می دهد.
«پولیگنت» در این تابلو» جنایتکاران مشهوری همچون «سی زیف Sisyphe »(9) و «تانتال Tantale» (10) را در یکسو و در سمت راست گروهی مردان و زنان را نشان می دهد که با سبوهای گلی و مخصوص آن عهد آب حمل می کنند.
برای توجیه این تصویر توضیحی از جانب خود «پولیگنت» افزوده گردیده تا نظر واقعی او را درباره ترسیم این تابلو روشن نماید. او نوشته است:
این موجودات کسانی هستند که به اسرار آشنا نشده اند و «پوزانیاس » نیز در این باره چنین گفته است:
«اینان کسانی هستند که بطریقت الوزیس واقف نبوده اند» خواه بدین جهت که زحمت فراگرفتن « اسرار» را به خود نداده اند خواه اینکه سنت ها و تشریفات الوزیس میوه ی اندیشه و روح آن را سیراب نساخته است!
تنها وقوف به اسرار برای وصول به مبانی «طریقت الوزیس » کافی نبوده بلکه زندگی بهتر در جهان ارواح مورد نظر واضعان این مکتب بوده است.
بقول « آریستوفان» همچنانکه در گذشته اشارت رفت تقوی و نیکوکاری نسبت به هموطنان و بیگانگان اساس سعادت انسانی در دنیای «هادس» (جهان زیر زمینی) بشمار می رود.
«دیودور Diodore » (11) نیز در این زمینه چنین می گوید: گفته اند کسانی که به اسرار و سیر و سلوک آشنا شوند زاهدترین و متقی ترین مردمانند وهمه ی مشکلات این جهان و دنیای ارواح را به راحتی پشت سر می گذارند.»
آشنائی به «اسرار» در حقیقت تهذیب روح است و لزومی ندارد که «مرید» فیلسوف باشد.
برای رسیدن به غایت مقصود «مریدان» باید «تریپتولم Triptoléme» را سرمشق خود قرار دهند ونقوش و تصاویر گوناگونی که از او بر دیوارهای محراب ها و ظروف عهد کهن ترسیم شده نشانه ی بارز ارزش و احترام و معنویت او در سنت های الوزیس بشمار می رود.
تعجب آور است که در «سرود همر برای دمتر» تریپتولم جای مناسبی را که شایسته آن است احراز ننموده و تنها در بیت 153 از او بعنوان پادشاه الوزیس یاد شده است.
اهمیت «تریپتولم» از زمانی است که «الوزیس» و «آتن» هم بستگی خود را در سنت ها متحد شاختند.
بهنگام برگزاری مراسم خاص، راهب الوزیس » و «آتن» هم بستگی خود را در سنت ها متحد ساختند.
بهنگام برگزاری مراسم خاص، راهب الوزیس به مریدان یادآوری می کرد که «دمتر» نخستین خوشه گندم را به «تریپتولم» داد و طرز کشت آن را نیز باو آموخت و بهمین جهت است که تشریفات جالبی بصورت «خوشه چینی » در «طریقت الوزیس» اجرا می شود و مریدان و آشنایان به اسرار پس از برگزاری «اسرار ساده» به توجیه و اجرای «اسرار مشکل» می پرداختند. و معمولاً قسمت دوم را یکسال پس از اسرار عادی به مرحله اجرا در می آورند.
متأسفانه اطلاعات مفصلی درباره ی قست دوم اسرار در دست نیست ولی مسلم است که آداب آن در سکوتی احترام آمیز با نمایش دسته ای از خوشه های گندم شروع می شده است.
اکنون به مفهوم واقعی دو قطعه ای که «ایسوکرات » و «سیسرون» درباره «اسرار الوزیس» نوشته اند پی می بریم.
آن دو قطعه در حقیقت پایه و اساس توضیحات ما بشمار می روند.
«دمتر» چون راز وجودی گندم را بر انسان روشن ساخت؛ او را از زندگی در کوهها که بصورت نیمه وحشی با شکار حیوانات و استراحت درغارها انجام می گرفت نجات داد و تمدن و شهرنشینی را به نوع بشر آموخت.
آیا این بخشش آسمانی «دمتر» به مذاق «تریپتولم» خود خواه سازگار بود؟
مسلماً پاسخ این سئوال منفی است زیرا «تریپتولم» مایل بود این عطیه الهه ی المپ یعنی فرا دادن کشت گندم را بنوع انسان در اختیار خویشتن نگاه دارد و به همین جهت است که نقاشی های ظروف سفالین عهد کهن، پیامبر آبادانی و رفاه یعنی «تریپتولم م را بر ارابه ای بالدار نشان می دهد که شخصاً توسعه بذر گندم و کشت آن را زیر نظر قرار داده است.
بر روی برخی از ظروف که با رنگ سیاه پخته شده است «تریپتولم» بصورت «پادشاه الوزیس» نمایش داده می شود و در «سرود همر برای دمتر» نیز بدین موضوع اشاره مستقیم شده است.
«تریپتولم» با گروهی که بهنگام حرکت او برای نشر کشت گندم در اطرافش مجتمع شده اند رفتاری شاهانه دارد، بدین معنی که احترام مشایعین نسبت به او صورت تقدیس و ستایشی را نشان می دهند که افراد ملت فقط به پادشاه خود مرعی می دارند.
در ظروفی که قرمز رنگ است «تریپتولم» همراه «دمتر» و «پرسفن» نشان داده می شود در حالی که یکی از الهگان جام را برای آشامیدن لبریز کرده است.
یکی از ظروفی را که «هی یرون Hiéron» (12) نقاشی کرده «تریپتولم» بصورت مرد جوانی نشان داده می شود.
نباید تصور کرد که «تریپتولم» نیز در اجرای مأموریت خود در کمک به تمدن انسانی مواجه با هیچ خطری نشده است.
بقول «کرّنی Corneille » (13) : « پیروزی بدون خطر توفیق بدون افتخار است».
«پیندار Pindare» نیز در این زمینه چنین گوید:
«تقوی و مهارت (فضائل باطنی و نیروهای جسمانی) اگر همراه با خطر نباشند هرگز به نزد مردان و بر روی کشتی های بدون سرنشین اثر نخواهند گذاشت.»
چگونه می توان دانست که ملل وحشی بچه صورتی نماینده ی «دمتر» را پذیرفته اند؟
باید در این باب اسنادی وجود می داشت که ما را رهنمون می شد ولی متأسفانه مهمترین آنها یعنی اثر «سوفو کل» تحت عنوان « تریپتولم » که به سال 468 نوشته بود بکلی از بین رفته و ما را در این زمینه از یک سند پر ارزش محروم ساخته است.
مدارکی در دست است که «دمتر» به «تریپتولم» خطه ای را که باید از آنجا مأموریت خود را در اشاعه کشت گندم شروع کند نشان داده و گفته است که از ایتالیا و سپس «سی سیل» و در پایان سرزمین «ژت ها Gètes» در کناره ی چپ رودخانه دانوب که «شارنابن» بر آن حکومت می کرده باید عبور نماید؛ با توجه به نوشته های «سوفوکل» روشن می شود که «تریپتولم» در اشاعه ی مأموریت خود در سرزمینی که «شارنابن Charnabon» بر آن فرمانروائی داشته با خطراتی مواجه شده است.
ارابه ی «ترپیتولم» را دو اژدهای بالدار به حرکت در می آوردند. نخست فرستاده ی «دمتر» با پذیرائی گرم «شارنابن» مواجه شد ولی بنا به دستور او زندانی گردید و یک اژدهای ارابه اش را کشتند تا نتواند فرار کند اما در همین وقت «دمتر» معجزه آسا اژدهای دیگری به ارابه ی او می بندد و «تریپتولم» را نجات داده و«شارنابن» را مجازات می کند.
در این افسانه «تریپتولم» نمایشگر نژادی شبیه «هرکول» یا «تزه Thésée» است با این تفاوت که آنان به کشتن دیوها وغولها و راهزنان می پرداختند در حالی که «تریپتولم» مأموریتی صلحجویانه داشت و در حقیقت عمل او کمک به انسان و تمدن بشری بود.
درست است که «تریپتولم» را قدرت الهه ی المپ حمایت می کرد اما جسارت و کاردانی شخصی او نیز مرحله ی ابتدائی عمل بشمار می رفت.
«تریپتولم » برای مریدان مکتب الوزیس یک مدل راهنما و نمونه بارز شجاعت اخلاقی است زیرا در اجرای سنت و طریقتی که مربوط به «دمتر» و دخترش «پرسفن» است در حقیقت او را باید بانی نقش اجتماعی این اسرار شناخت زیرا «تریپتولم» مأموریت خود را در سعادتمند ساختن نسل انسانی و رهنمونی او برای نجات از زندگی نیمه وحشی و عادت دادن به شهرنشینی و اجتماعی بودن انجام داد.
بدون تردید باید از دیده ی واقع بینانه «اسرار و طریقت الوزیس» را یک پیام الهی در سعادتمندی انسان بشمار آورد.
نتیجه ی مکتب الوزیس
اکنون که «طریقت الوزیس» و نظر نویسندگان دوران کهن درباره ی آن مکتب روشن شد بسیار بجا و مناسب است که بگوئیم «اسرار الوزیس » درحقیقت راهنمای انسان در وصول به سعادت جاودان و درک ارزش نیکوکاری است.نویسندگان قبل از دوران مسیحیت تا سرحد مقدور کوشش کرده اند که طریقت الوزیس را آنچنان که بوده است به ما بشناسانند.
در واقع «ایدآل مذهبی» مردم یونان و ارزیابی معنوی آن بوسیله ی «کلیسا» خوب شناخته نشده است اما برای درک معنویت یونان قدیم و پی بردن به سنت های دیرین باید آثار برجسته ی عهد کهن، بخصوص آنچه مربوط به مذهب و سلوک و طریقت است با توجهی خاص مورد بررسی قرار گیرد تا ارزش «اسرار الوزیس» مشهود گردد.
نقاشی ها و آثار هنری گذشته نشانه و مظهر ارزش طریقت های مختلفی هستند که الوزیس مهمترین آنان بشمار می رود.
«مریدان Myste» در این طریقت به حقایق زندگی و جهان پس از مرگ آشنا می شدند.
یکی از نقاشی های برجسته ای که در خود الوزیس کشف شد و اکنون بصورت گوهری گرانبها در موزه ی شهر آتن نگاهداری می شود نشان دهنده صحنه ای است که «دمتر» خوشه ی گندمی به «تریپتولم» می دهد در حالیکه «پرسفن» او را با تاجی متوّج می کند که نشانه رهنمائی مریدان الوزیس است.
خوشه ی گندم و تاج دو اصل اساسی در اشاعه کشت گندم و رهنمائی بسوی تمدن انسانی به شمار می روند و در حقیقت هنر کلاسیک یونان این اصول را همیشه محترم شمرده است.
نقاشی فوق الذکر را باستان شناسان و کسانی که فرهنگ یونانی را تحقیق می کنند زیباترین نقش برجسته در تاریخ هنر قدیم شناخته اند.
«تریپتولم» در سیمای نوجوان دهاتی خودنمائی می کند که سنت های «آرکائیسم» را درهم شکسته است و به حقیقت باید دریافت که طبیعت جوان جایگزین دنیای فرتوت شده است و از سوی دیگر« کاراکتر مادرانه» و سجّیه ی «دمتر» است که بعضی از متون و سنت های کهن، او را به غلط مادر تریپتولم» شناخته اند.
اگر «سرود همر» به دقت مورد مطالعه قرار گیرد و بخصوص بیت 210 آن را تجزیه و تحلیل کنیم بخوبی در می یابیم که در «سنت های الوزیس» نقش «تریپتولم» در درجه اول قرار گرفته است.
در موزه ی بریتانیا نیز نقشی از «دمتر» موجود است که از شهر «کنید Cnide» (14) بدست آمده و در جلد دوم صفحه ی 364 «تاریخ مجسمه های یونانی» بوسیله ی «ماکزیم کولینیون M.Collignon » عکس برداری و چاپ شده است.
اگر تنها به ظاهر مادرانه ی «دمتر» در برابر «تریپتولم» او را به حقیقت مادرش بدانیم راه خطا پیموده ایم زیرا «دمتر» از نظر سنت های کهن مظهر محبت و انسان دوستی و عشق مادرانه است. مهر مادرانه ی او نسبت به «پرسفن» دختر گم گشته اش نه نسبت به «تریپتولم» که تنها برای اشاعه ی کشت گندم از سوی او مأموریت یافته است.
«دمتر» بدون شک می دانست که «مرگ» دخترش را ربوده است ولی ما می دانیم که «پرسفن» بسوی او بازگشت و طبیعت مرده و خشکسالی دردآور را به دیار نیستی فرستاد و سر سبزی و باروی را جایگزین آن نمود.
با توجه به این نکات روشن می شود که «پیام الوزیس » به حقیقت امید و خوشحال ابناء بشر است.
درباره ی عزیمت «تریپتولم» و ارابه بالدار او برای مسافرتی دور دست و اجرای مأموریتی که از طرف الهه ی المپ داشت نقاشی های مختلفی بر دیوارهای معابد و محرابهای عهد کهن و ظروف سفالی وجود دارد که با توجه بسنت ها و آداب خاص قرون پیش از میلاد مسیح می توان آنها را مورد تفسیر و تعبیر قرار داد و نتیجه ئی مطلوب بدست آورد.
بهترین این نقاشی ها را «هیرون Hiéron» ساخته و نمونه برداری و استنساخ آن را در «فرهنگها» دو نفر به اسامی «ساگلیو Saglio » و «دارمبرگ Daremberg» انجام داده و زیر عنوان «تریپتولم» منتشر ساخته اند.
در این تصویر «تریپتولم» کاملاً جوان به نظر می رسد و در دست چپ خود خوشه ای از گندم را نگاه داشته و «دمتر» آنچه را که در سنت قدیم آخرین جرعه ی قبل از جدائی می نمایاند به او می دهد. در نقشی دیگر «تریپتولم» پادشاه الوزیس را مجسم کرده که چوگان حاکمیت آمرانه را بدست گرفته است و برای اجرای مأموریت آسمانی خود با جلال و جبروتی که در خور مقام پادشاهی است شهر الوزیس را ترک می کند تا در راه جلب انسانها به شهرنشینی و بنیان نهادن تمدن بشری نخستین گام را بردارد.
در اندیشه ی یونانیان ظرافتی نهفته است که نقاشی ها و مجسمه های عهد کهن نشان دهنده ی و مبین آن هستند و به عنوان نمونه همین نقش های جاودان و جادوئی از «تریپتولم» می تواند مظهر فکر عالی مکتب یونانی بشمار برود.
آنچه که جالب است در بعضی از این ظروف نقاشی شده عهد قدیم در طرف دیگر آن «دیونیزوس» دیده می شود که او نیز به سهم خود در سنت های یونانی یکی از بانیان تمدن بشری شناخته شده است.
«دیونیزوس» نیز صاحب ارابه بالداری است که برای اشاعه ی اساس تمدن، ساختن «شراب» و طرز کاشتن «تاک» را به مردم یاد می دهد.
در دست راست «دیونیزوس» شاخه ای از درخت مو و در دست چپ او جام مخصوص سنت های «دیونیزوسی» قرار دارد.
در هر یک از نقاشی های موجود که در یک طرف ظرف «تریپتولم» و در طرف دیگر «دیونیزوس» رسم شده است لباس «تریپتولم» ساده و دهقاتی و قیافه اش برنا و جوان و در دست چپ خوشه ای از گندم دارد در حالی که «دیونیزوس» نیرومندتر و با ریشهای انبوه و قیافه ای مردانه است که قدرت سحرانگیز شراب را مجسم می کند.
استعداد روحانی «اسرار الوزیس» بر حسب سنت ها متفاوت است اما هر چه باشد قدرت معنوی آن و رابطه ای که با روح انسانی در ترسیم جهان جاودان دارد انکار ناکردنی است.
«اسرار الوزیس» یکی از عناصر اصلی عرفان و تصوف یونانی است و جاودان بودن روح انسانی را بخوبی تأئید می کند و به همین جهت است که سعی وافی در این طریقت متوجه پاکی و تقوی و نیک کرداری است.
«اسرار الوزیس» یک درام بزرگ عرفانی بشمار می رود و «اسطوره ی پرسفن» در برابر عشق مادرانه «دمتر» بحقیقت راز وجودی جهان را از نظر کشت و زرع و اصول اساسی تمدن بشری روشن می سازد.
«راهبان اسرار الوزیس» نیز به نوبه ی خود منادیان نیکوکاری بشمار می روند و خوشه گندم نیز عنصر آموزنده ایست که نیاز بشر را به زیستن و تلاش او را در فراهم کردن نیازمندی هایش نشان می دهد.
«اسرار الوزیس »سمبل وحدت جسمی و عقلی مریدان این طریقت شناخته شده و «دمتر» نه تنها نقش الهه ی آسمانی را در باروری زمین ایفا می کند بلکه آخرین شب مراسم الوزیس نشان دهنده ی افقی روشن و باز است که امید به دنیای دیگر را در برابر تقوی اجتماعی به دلها می بخشد.
این بذر گندم به حقیقت اعمال مریدان الوزیس است که هر چه بکارند همان را درو خواهند نمود و ترس از دنیای ارواح نشانه ی بد کرداری انسان است که باید از آن دوری گزیند.
غیر از «طریقت الوزیس» اسرار دیگری برای «مریدان» در سنت های کهن یونانی وجود داشته است که اکثراً مربوط به دوران قبل از تمدن مدوّن هلن ها ( Préhellénique) بوده است ولی «اسرار الوزیس» بحقیقت مقدس ترین آنان به شمار می رود.
«دمتر» در این سنّت ها «مادر گندم» ( La Mère du blé) و دخترش «پرسفن» مظهر سرسبزی و باروری است و «تریپتولم» نیز عهده دار آموزش کشت و کار گندم به شمار رفته است. بحقیقت باید این سنت را نشانه ی تمدن و شهرنشینی بشریت در دورانی که قبل از «هلنیسم» را پشت سر می گذارد بشمار آورد.
«طریقت الوزیس» هر چه باشد آسایش روحی انسان و آمادگی او را برای جهان دیگر در بر دارد و پاسخگوی نیاز بشر در برابر میل به جاودان بودن است.
پی نوشت ها :
1- Mystagogue
2- این ابیات «پیندار» کاملاً به موازات نظرات «آرستوفان» درباره ی اسرار الوزیس در «قورباغه ها» از بیت 441 تا 448 را به یاد انسان می آورد.
3- «انه» یکی از قهرمانان تروآ و پسر آفرودیت بود پدرش از نوادگان زئوس بشمار می رفت. «انه» پس از «هکتور» دلیرترین قهرمان «تروآ» است و با اینکه از خانواده ی سلطنتی نبود بنابراین مشیت الهی بسلطنت رسید.
نخستین برخورد «انه» و آشیل در کوهستان «ایدا» به هنگام جنگهای «تروآ» بود که «آشیل» گله های او را غارت کرد. در جنگهای مزبور «انه» نخستین بار بوسیله «دیومد Diomède» مجروح شد ولی آپولون او را میان قطعه ابری پنهان ساخت و نجاتش داد. در مراسم تدفین جنازه ی «پاتروکل Patrocle» شرکت کرد و با «آشیل» جنگید. «ویرژیل» در کتاب «انئید» اعمال «انه» را کاملاً تفسیر و توجیه نموده و بصورت یک داستان رومی توصیف کرده است.
در پاره ای از روایات «انه» را بانی شهر «روم» شناخته اند.
4- «سی بیل» اساساً نام کاهنه ایست که مأمور اعلام و شناساندن پیشگوئیهای آپولون بود. روایات زیادی درباره ی «سی بیل» وجود دارد که به موقع به آن اشارت خواهد رفت. نخستین سی بیل یکی از دختران زئوس و همسرش «لامیا Lamia» دختر پوزئیدون می باشد. «ویرژیل» معتقد است که یکی از این سی بیل ها راهنمای «انه » در مسافرت به عالم ارواح بوده است.
5- پولیگنت نقاش نیمه اول قرن پنجم پیش از میلاد است که در جزیره ی «تازس» متولد و در آتن وفات یافت. او نقاشی را از پدرش فرا گرفت و موضوعات حماسی ملی یونان را نقاشی کرد و معبد معروف «دلف» را تزئین نمود. اهمیت «بولیگنت» بیشتر در این است که میتولوژی یونان را بصورت نقاشی مجسم کرده است.
6- اکثر شهرهای یونان یک یا چندین «لسکه» داشتند که محل پذیرائی یا تجمع برای بحث بود و معروفترین این «لسکه » ها «کنی دین Cnidiens» در معبد معروف «دلف Delphes» بود که «پوزانیاس» شرح مسبوطی درباره ی آن داده و تمام نقاشی های آن را «پولیگنت » ترسیم نموده است.
7- «اولیس Ulysse» مشهورترین قهرمان دوره ی باستانی است که «همر» سرگذشت او را در «ادیسه» ذکر کرده است. تا اواخر دوره ی قدیم قبل از داستان آشیل درباره اولیس تعبیرهای مستعار و عرفانی از نام او می شد فی المثل رواقیون او را نمونه یک فرد متفکر و فرزانه می دانستند. اولیس با دختر عموی «هلن» یعنی «پنلوپ» ازدواج کرد و از او فرزندی یافت که «تلماک» نام داشت. داستان اولیس از جذاب ترین و جالبترین داستانهای میتولوژی است. به جنگهای او و بخصوص حضور او در نبرد «تروآ» و بازگشت به «اتیاک» و سرنوشت او در جای خود اشاره خواهد شد.
8- «اری نمه» الهه ای از نسل خدایان اولیه یعنی «تیتان» ها است. او دختر اقیانوس و تتیس Téthys بود و پیش از زمامداری کرنوس به اتفاق «اوفیون Ophion» بر قلل پر برف المپ سلطنت می کردند ولی کرنوس و رئا آنان را از آنجا راندند و آن دو به دریا پناه بردند و در همانجا بود که «اوری نمه» و «تنیس » هفائیستوس را که از فراز آسمانها به دریا پرت شده بود نجات دادند و پذیرائی کردند. «اوری نمه » مورد علاقه زئوس قرار گرفت و «کاریت ها Charites» از این وصلت بوجود آمدند. «اری نمه» در حوالی «فیگالی Phigalie » میان جنگل و سروستانی زیبا معبد معروفی داشت. معمولاً او را بصورت نیمه تنه زن و نیم تنه ماهی نشان می دهند.
9- «سی زیف» ناپاکترین و دغل ترین افراد بشمار می رفت او از دودمان «دوکالیون» بود و او را بانی «کرنت» می دانند. زندگی سی زیف سراسر نیرنگ و خدعه و ناپاکی است. گویند اولیس فرزند نامشروع او و «آنتیکله Anticlée» است که به زور او را تصاحب کرده بود. زئوس او را مورد قهر قرار داد و با صاعقه زد و در دنیای ارواح عذابی الیم بر او وارد ساخت بدین ترتیب که تخته سنگ عظیمی را از دامنه ای به بالای کوه می برد و آن سنگ به پائین می غلطید و سی زیف کار خود را دوباره تکرار می کرد.
10- «تانتال» را اغلب پسر زئوس و «پلوتو Ploutô» می دانند و «پلوتو» دختر کرنوس یا «اطلس» است. «تانتال» نخست بی نهایت مورد توجه خدایان بود ولی بمناسبت سرپیچی از اوامر زئوس در کوه «سی بیل» زندانی شد اما شهرت تانتال بمناسب عقوبتی است که در عالم ارواح نسبت به او مجری می شده است و شرح آن در ادیسه در محبث (نزول به عالم ارواح) ذکر شده است. مجازات او معلول کبر و خودبینی اوست و دیگر اینکه چون بر سفره ی خدایان نشست و اسرار الهی را در آنجا دید رازش را برای مردم فاش کرد و یا اینکه اغذیه مخصوص خدایان را ربود و به دوستان زمینی خود داد.
11- در فرهنگ ها از چندین «دیودور» صحبت شده ولی مسلماً در این مورد منظور «دیودور دوسینوت Diodore de Sinope» است که تقریباً معاصر «اوری پیده» و «آریستوفان» یعنی در قرن چهارم پیش از میلاد بوده است؛ از او جز عنوان چند اثرش مانند: (زن فلوت نواز – مرده – دیوانه) چیزی بر جای مانده است.
12- «هیرون» کوزه گر و نقاش مشهور نیمه اول قرن پنجم پیش از میلاد است. در حدود سی قطعه از آثار او که اکثر آنها مربوط به قهرمانان و خدایان میتولوژی یونان قدیم است بدست آمده و بخصوص در مورد «تریپتولم» کوزه ی سفالی او بی نهایت جلب توجه می نماید.
13- A Vaincre sans Peril on triomphe sans gloirc.
14- «کنبد» شهری در آسیای صغیر است که در کنار دریای اژه قرار دارد و معبد بسیار معروفی از «آپولون» در آنجا بوده است. در قرن ششم قبل از میلاد ایرانیها این شهر را تصرف کردند. معبدی از «ونوس» نیز در آنجا ساخته بودند که نقاشی های جالب آن کم نظیر بوده است.