الف) پیشگامان
اکنکار یکی از مکاتب معنوی کاملاً جدید است که در ایالات متحده آمریکا پدید آمد. امروزه آثار زیادی از عرفان اِک در ایران منتشر شده و پیروان قابل توجهی یافته است. اکنکار عرفان نوآمدی است که بر اثر یک تجربه ی عرفانی توسط پال توئیچل پدید آمد. پال توئیچل در اوائل قرن بیستم در کنتاکی آمریکا متولد شد. او در خلال جنگ دوم جهانی به خدمت نیروی دریایی ایلات متحده درآمد. پال در مقطعی که مقرر بود زندگی اش متحول شود به عنوان جوینده ای جوان به گروهی از اساتید معنویت باستان پیوست. اینان اساتید نظام وایراگی (اساتید رها از خواسته ها، پیران باستانی و دراز عمر اِک) بودند. هنگامی که آنان توئیچل را برای احراز مقام استادی تعلیم می دادند، او طیف وسیعی از تعالیم معنوی را مکاشفه و تجربه کرد. پال یافته ها و تجارب خود را در کتاب «دندان ببر» ارائه کرد. او در سال 1965 در کارگاه های آموزشی متعددی برای آموزش سفر روح در کالیفرنیا دائر نمود و دیسکرس های آموزشی اکنکار را ارائه داد. (1) مؤسسه ی اکنکار در سال 1970 در آمریکا به همت توئیچل به عنوان یک مؤسسه ی غیرانتفاعی تأسیس شد. پال توئیچل تعالیم خود را از سال 1965 ارائه نمود تا این که در سال 1971 از دنیا رفت. پال اظهار می دارد (2) که در سه سالگی از طریق ناخواهری اش سفر روح را آموخته است. تمام اعضای خانواده به جز نامادری اش این توان را داشتند. در 14 سالگی بیرون آمدن از تن برای او به سادگی غذا خوردن بود. از سال 1971 تا 1981 سری داروین گرایس به عنوان استاد حق در طریقت اکنکار بسیاری را به آموزش های اِک واصل نمود. اما بعد از او یعنی از سال 1981 به بعد استاد حق در قید حیات، سری (لقب احترام) هارولد کلمپ می باشد. او نخست به مدرسه ی کشیش ها رفت و سپس به مدت 4 سال در نیروی هوایی ایالات متحده خدمت کرد. کلمپ در سال 1969 توسط توئیچل به مقام اک نایل شد. او بعدها تجربیات عرفانی خود را در کتاب «نسیم تحول» به رشته ی تحریر در آورد. برخی از آثار اکنکار به زبان فارسی ترجمه شده اند، کتاب های مهم این طریقت عبارتند از: شریعت کی سوگماد، دندان ببر، نسیم تحول، سرزمین های دور، اکنکار کلید جهان های اسرار، کتیبه رشیدیه خداوند، امثال الحکم، کلام زنده و نامه هایی به گیل. البته کتاب های دیگری هم درباره ی توئیچل و طریقت اک نگاشته شده است. (3) چنان که کتابی به اصطلاحات این فرقه اختصاص یافته است. (4)ب) تعالیم اکنکار
تعالیم و اصول عرفان اکنکار شامل بخش های مختلفی می شود که اهم آنها به شرح ذیل است:یک) سفر روح
روح (آتماساروپ) کالبد طبیعی انسان است که اکثریت نسل متفکر طی اعصار متمادی استفاده ی صحیح از آن را فراموش کرده اند. اساتید فن سفر روح که توانسته اند به کالبد معنوی و ماورائی سفر کنند سعی بر این داشتند که این فن را به جویندگان بیاموزند، فنی برای سیاحت قلمرو بهشت. برای اساتید، کره ی خاکی مدرسه ی قدیمی و بزرگ بوده است. حضور در این مدرسه صرف نظر از یادگیری، روش خواندن و نوشتن و حل محاسبات پیچیده، دلیل دیگری هم دارد و آن یافتن راه بازگشت به طبقات فوقانی عالم است. هدف اکنکار (حکمت باستانی برای سفر روح) آموزش علوم پایه است. (5) قادر ساختن روح برای ترک کالبد فیزیکی و سفرِ آن به سمت دنیاهای معنوی ماوراء و در نهایت وصول به هدف نهایی یعنی وصول به سرزمین بهشت حقیقی «آنامی لوک» جایی که «سوگماد» در آن به سر می برد، لذا می توان اکنکار را به عنوان حکمت باستانی برای سفر روح در عصر حاضر معرفی کرد.سفر روح با نام های مختلف شناخته می شود، از جمله: انعکاس روح، جدایی روح از بدن، تجربه ی بیرون از کالبد، سفر معنوی و در نهایت اکنکار. چنان که مسافرین روح هم به اسامی مختلف نامیده می شوند، گاهی به آنها سفیر روح می گویند و گاهی فرد مقدس یا نماینده ی خدا و بیش از همه به نام ست گوروست. (یعنی حقیقی و گورو به معنی نوردهنده یعنی آنها واسطه ای برای سوگماد هستند تا ارتباطی با جهان انسانیت را برقرار سازند.)
آن بخش از انسان که بدان روح می گوییم در واقع خویشتن فردی انسان است. وقتی به روح به طرف مادیِ زندگی نگاه می کند یعنی به ماده، انرژی، مکان و زمان، به آن آگاهی و دانایی منفی گفته می شود. اما اگر روح در جست و جوی سوگماد باشد و در تمرکز و توجه نسبت به بی نهایت که آن را مثبت می گویند، قرار داشته باشد به آن معنویت اطلاق می شود. ولی هدف زندگی ارتقای روح است. اما باید دانست که در اینجا دو کیفیت متضاد در هستی وجود دارد. توئیچل بر این باور است که در مطالعات خود در مورد سفر روح، دانش اصیل باستانی اکنکار را کشف کرده. او می گوید دانش وارد و خارج شدن از بدن، اکنکار نامیده می شود. سفر روح در مسیر زمان تحقق پیدا می کند. انسان مادامی که در جسم فیزیکی و غلاف های دیگر خود باشد، مسافر نیست. سفر روح، زمانی آغاز می شود که آدمی تمامی کالبدها و غلاف های روح را به دور ریزد و تنها روح خالص شود و اکنکار فن سفر روح است. (6)
برای این سفر، انسان با مسأله ای به نام «مسیر زمان» آشنا می شود. (7) این همان مسأله ی گذشته و حال و آینده است. انسان مادامی که در طبقات پایین به سر می برد، چه بخواهد چه نخواهد در زمان زندگی می کند. اما هنگامی که زمان و لحظه ی حاضر را درک کنیم، ابدیت را خواهیم شناخت. اگر در آگاهی کامل زندگی کنیم از تمام چیزهایی که در کیهان اتفاق می افتد، آگاه خواهیم شد. ما نیازی نداریم که در گذشته زندگی کنیم. تمام چیزهای گذشته در زمان حال قابل تجربه است. آینده هم لازم نیست، زیرا ما در ابدیت زیست می کنیم. بنابراین اگر در لحظه ی حضور سوگماد زندگی کنیم، در بودن تمام واقعیات حضور داریم. انسان با زیستن خارج از بدن و در طبقات فوقانی، قادر به انجام این کار است. تنها کافی است روح را در نهان های بهشتی منعکس کنیم تا بتوانیم از مسیر زمان خارج شویم. با اکتساب قابلیت کنترل کالبد معنوی می توان خود را در گذشته و آینده منعکس کرد و می توان در مسیر زمان به عقب یا جلو رفت. با روح می توان از یک نقطه نظر به تمامی ابعاد یک شیء نگریست و با روح، انسان بی زمان می شود. چنان که بودن با کالبد معنوی، روح، مکان و حجم هم معنای خود را از دست می دهد. [واقعیت آن است که روح زمان ندارد؛ زیرا روح یک امر مادی نیست و به تعبیری مجرد است و امور مجرد نه زمان دارند و نه مکان. بر این اساس می توان گفت که روح مجرد زمانی نبوده زمان مند هم نمی شود. این مطلب در مباحث فلسفی ثابت شده است. ]
شرط پیوستن به ابدیت و خروج از کالبد تن فقط اِک می باشد. این مسأله یک معما نیست، ولی یک امر ساده ی شگفت انگیز است. از آنجایی که خدا (سوگماد) همان آگاهی است که در حال فعالیت و کار در تمام موجودات است، لذا انسان باید به وجود خود و با این آگاهی به توافق برسد. بودا این نکات را در هشت گام بیان کرد. تمام ناجیان و مقدسین تنها راه رسیدن به بهشت سوگماد را موافقت با خدا و اک بیان کرده اند. «ربازارتارز» با بیان این مطلب که حقیقت اصیل با کمال سادگی چیزی جز آرامش و با خود زیستن نیست، توجه ما را به این هماهنگی و موافقت جلب کرده است.
وقتی ذهن مستولی می شود، عموماً یاغی و خارج از کنترل شده و تحت تأثیر انگیزه های نفسانیات قرار می گیرد. (8) نفسانیات عبارتند از: کاما یا شهوت، کرودا یا خشم، لوب ها یا طمع، موها یا وابستگی و آهنکار یا خودپرستی. اگر چنین اتفاقی رخ دهد، فرد معمولاً به سوی انهدام پیش می رود. هنگامی که به ذهن اجازه بدهیم یاغی شود و از کنترل خارج گردد، انسان در جهان های پایین به قدرتمندترین بازار روح یعنی ذهن مسلح می شود و در این صورت حالت تخریبی پیدا می کند. هر چه ابزاری بیش تر از کنترل خارج شود، حالت تخریبی آن قوی تر خواهد شد. لذا باید افسار محکمی توسط روح به ذهن ببندیم و به آن چیزهایی که در وجود انسان حقیقت دارد، اجازه دهیم بر زندگی مسلط شوند. لذا حتی موقعی که انسان نفسانیات دارد، می تواند سفر روح داشته باشد به شرط آنکه آنها را تحت مهار و کنترل خود در آورد. اگر انسان با سوگماد، هماهنگ و موافق باشد، در طریقی قرار می گیرد که مجرای قانون فیض است. این هماهنگی که با عدم وابستگی به طبقات پایین همراه است در بهگودگیتا بسیار خوب تعلیم داده شده است. قانون فیض، رحمتی است که اگر انسان به آن وارد شود، از تمام جوانب زندگی مراقبت خواهد شد. انسان فقط کافی است زندگی روح را آغاز کند و از منافع قانون فیض بهره گیرد. و البته بدین منظور باید سفری درونی داشت. (9)
یکی از مفاهیمی که اکنکار مطرح می کند «ریسمان نقره ای» است. (10) ریسمان نقره ای مجرای قابل رؤیتی است که از پشت گردنِ انسان شروع، از کالبد ذهنی می گذرد و به روح اتصال پیدا می کند. این ریسمان نیروی زیست را به تمامی کالبدهای انسان هدایت می کند و یا وجود آن، روح نمی تواند فاصله ی زیادی از بدن بگیرد. زیرا این ریسمان کش می آید و در ناحیه ی معده که ذهن ناخودآگاه قرار دارد، انسان احساس درد شدید خواهد کرد. اما اگر ریسمان پاره شود، کالبدها می میرند و انسان می تواند با رها کردن این ریسمان به هر کجا که بخواهد سفر کند. در این صورت روح به صورت خالص وجود دارد و دیگر ریسمان کش نخواهد آمد. زیرا رابطه ی مادی وجود ندارد و روح از هر فاصله ای که بخواهد می تواند بدن را کنترل کند. اگر روح به جهان های پایین برای ادامه ی زیست موقتی بازگردد، دوباره کالبدهای مادی را به تن کرده، در واقع غلاف و جامه می پوشد و در نهایت وارد کالبد فیزیکی می شود. در این صورت روح می تواند به حالت خلسه ی عمیق یا استغراق (به زبان هند و به آن سمادهی می گویند) وارد شود.
عامل اساسی انعکاس و سفر روح دیسیپیلین خاصی است. این دیسیپیلین کنترل تامی است که هر کس باید بیاموزد. با کسب این کنترل و دیسیپلین ما کاملاً برخود استیلا پیدا می کنیم. تمام ارواح باید در زندگی به حالت اراده ی کامل در آیند و تمام اشخاص باید به سطح آگاهی بالا برسند. روح باید تغذیه شود، درست همان گونه که یک گیاه یا یک گل. اما اگر این تغذیه درست صورت نگیرد، شاخه ها و گل ها پژمرده می شوند. استاد ساکابی می گوید:
هر کدام از ما میوه یا یک خوشه از درخت خداییم و هیچ یک از ما نمی توانیم بدون خدا زنده باشیم. هر یک از ما جرقه و شراره ای از سوگماد هستیم. این جرقه آن قسمتی از ماست که با آن سفر روح انجام می شود و انسان به جهان های معنوی و طبقات بالا گام می نهد و وجود جاودانه می یابد و در این صورت انسان به آزادی عمل کامل می رسد و آزاد و رها در جهان ها سیر می کند. (11)
جهان بینی سفیران روح از تمام جهان بینی های دیگر متمایز است. زیرا جهان بینی اکنکار طیف بسیار بزرگ تری از علوم و جهان بینی های مذاهب را شامل می شود. دانش آنها بزرگ تر و ورای مذهب و دین است. دانش اکنکار به دور از جهان مادی است. آنها راجع به خلقت و نظام هستی با کشف شخصی، طی طریق می کنند. آنها جزء جزء عالم از پایین ترین طبقات زمینی تا بالاترین طبقات بهشتی را کاملاً می شناسند. کسانی که از قید زمان و مکان رها شده اند قادر به کشف دانش اکنکار یا حکمت باستانی خروج از بدن شده اند، آنها وارد قلمرو سوگماد گشته اند. از آنجا که این علم، بسیار عام و فراگیر است، ورای تمام ادیان و مذاهب می باشد. اکنکار مدعی است که چیزی جز «فلسفه هیچ چیز» نیست. زیرا مسافر باید بی تعلق باشد، نه از چیزی طرفداری کند نه با چیزی موافقت. اکنکار به حدی عام است که نفی تمام چیزهاست. ما باید به هیچ بودن سوگماد نظر کنیم تا بتوانیم آن چیزی باشیم که هستیم. اگر مسافر هیچ شد، او در واقع همه چیز است. این معمای گیج کننده و شگفت انگیز را تنها سفیران روح می دانند. البته این در صورتی است که توئیچل در مواردی به طور مطلق به نفی فلسفه پرداخته است و مدعی است که اکنکار فلسفه و جهان بینی نیست. (12)
او می گوید فلسفه انسان را غرق در وعده ها می کند. فلسفه انسان را در واقع شست و شوی مغری می دهد. سیستم های ماوراء الطبیعه برای انسان استفاده ای ندارند، زیرا که تنها به تسلی انسان دل خوش کرده اند. آنچه را که آنها درباره ی جهان و هستی می گویند، از نظر روح هیچ معنایی ندارد. لذا افکار مذهبی و سیستم های فلسفی و متافیزیکی، فردیت و روح انسان را می بلعند و انسان را در مسائل و رنج های مادی زندگی رها می کنند. استادان حق بر این واقعیت تأکید دارند که زندگی حقیقی معنوی تنها نوع زیستن واقعی است و انسان با ترک بدن می تواند به اراده ی کامل و آزادی واقعی دست یابد و این فلسفه ی وجودی اکنکار است. (13) [توئیچل از یک طرف مدعی است که باید فلسفه را نفی کرد، اما از سوی دیگر مکتب اکنکار را به عنوان فلسفه ی برتر و یک سیستم متافیزیک عام معرفی می کند. این تناقض آشکار از این روست که هیچ مکتبی بدون فلسفه و جهان بینی نمی تواند باشد. نکته جالب اینکه خود توئیچل با صراحت از فلسفه ی اکنکار، خردگرایی، بنیان های اخلاقی، متافیزیک، هستی شناسی و چنان که دیدیم فلسفه هیچ چیز سخن به میان آورده است.]
دو) دو مؤلفه های اساسی اکنکار
مؤلفه ی اول) اکنکار دانش باستانی سفر روح، در واقع کلیدی برای ورود به بهشت به دست داده، راه هایی برای فهم چگونگی امنیت حقیقی در اختیار انسان قرار می دهد. با قدم گذاشتن در جهان های دیگر قادر خواهیم بود که کالبدهای خود را یکی پس از دیگری رها کنیم و درون خود حقیقی مان که روح است به سیر و سفر بپردازیم. توئیچل پس از مطالعات طولانی می گوید که خودِ معنوی دارای اصول سیستماتیک است که در سه بخش عمده قابل بررسی است. تئوری ذهنی یا عقلی، تئوری آگاهی کیهانی و سفر روح.تئوری عقلانی یا ذهنی بر این اساس بنا شده است که اصل ذهن است و مبدأ مقدس ذهن خداست. همه چیز از این نقطه شروع و به همین نقطه ختم می شود. ما باید آماده باشیم پاداشی که مستحق آن هستیم همین جا دریافت کنیم و منتظر زندگی بعدی نباشیم. چینی ها تئوری ذهن را در دوران امپراطوری چاو توسعه دادند (چند صد سال قبل از میلاد مسیح). کنفوسیوس و لائوتزو رهبران عقل گرایی، منطق گرایی و اینتلکچوالیست های تاریخ قدیم چین بوده اند. آنها تصوف را نپذیرفتند و به جای آن برای کوشش جهت ارتقای سطح تفکر مردم در جهت معنویت، اصول ذهنی خاصی را مبدأ قرار دادند. اصول تائو بیان گر اصول ذهنی و عقلانی است و بعدها در غرب هم توسط برکلی، کانت، لاک و دیگران پی گیری شد. تئوری آگاهیِ کیهانی از هند سرچشمه گرفت و در وداها از آن سخن به میان رفته است. اساساً هندی ها آن قدرها مذهبی نیستند گر چه به معنویت و روحانیت شهرت دارند. یک هندی همان قدر در آیین خود تزلزل دارد که انسان غربی مسیحی، مذهب هندی بسیار عمیق و پیچیده است. آنها ابتدا مسأله را به عنوان یک کل می بینند و سپس به سمت اجزاء حرکت می کنند. تئوری آگاهی کیهانی حرکتی است متحد کننده و وحدت بخش. ما همه برادریم، با هم زندگی می کنیم و آسمان همه جا با ماست. در این صورت انسان به آرامش دست خواهد یافت. سیستم سوم در بعد خرد معنوی، سفر روح می باشد. این روش که به نام اکنکار نام گرفته است، از سرچشمه های مه آلوده کهن برمی خیزد و می توان رد آن را در سرزمین مویا لموریا (دوران طلایی زندگی بشر در زمین که صد هزار سال قدمت داشته است) به دست آورد. این مرحله مربوط به آگاهی معنوی است که به تدریج رشد و توسعه یافت.
می توان گفت که جریان سفر روح انشعابی از سه منبع است: یکی آناهادیوگا، دیگری صوفی گری و سوم لامائیسم. آناهادیوگا، شاخه ای از یوگاست که در دوران کهن و باستان هند تکون یافته است و صوفی گری جریان معنویت گرای حاکم بر هند، چین و تبت است. لامائیسم صورتی از بوداست که در تبت در قالب مهایانه بروز کرد. توئیچل مسلک خود را از ربازارتارز گرفت. او یک لاماست. از این طریق به خوبی می توان فهمید که بخش عمده ای از مکتب عرفانی اکنکار ریشه در تعالیم آیین لاما و از این طریق در آیین بودا و هند دارد. لذا یک ریشه ی این مکتب غربی به شرق و هند می رسد.
مؤلفه های دوم) دومین مؤلفه ی اساسی اکنکار سه پایه ی مثلثی است که عبارتند از: تفکر، نور و صوت. هر یک از این سه رکن داروهای نقش مؤثری در ترک بدن و بازگشت به آن می باشند. (14)
محور اول: تفکر:
اصلی که به عنوان فعالیت شناخته می شود، توسط قوه ی تخیل به انجام می رسد. با قرار دادن نیت در موقعیت یا عملی خاص، کالبدهای درونی در محدوده ی سه جهان اول از فکرمان دنباله روی خواهند کرد. نیت اصلی در این است که با یک سفیر روح که می تواند ما را در کسب تجربه در حالت خروج از بدن یاری دهد، ارتباط برقرار کنیم.محور دوم: نور:
کسانی که به اندازه ی کافی خوشبخت هستند، نور را در شکل خالصش دریافت می کنند. این نور اغلب به صورت یک شعله ی سرخ رنگ مانند ردائی به دور شخص که به عنوان کانال انتخاب شده است، می پیچد. گاهی ممکن است انسان احساس کند در خانه اش آتشی افتاده است. ولی چنین نیست، او نور دیده است. این نور هم ممکن است به صورت درخشندگی تابناک به دور شخص پیچد و تا چند روز او را کور کند. این نور تبعیض ندارد. برای هر کسی که باز بود و آماده بود جلوه می کند. چنان که قدیسه ترزای آویلا که از خانواده ی ثروتمند ولی نجیب زاده بود، نور را دریافت کرد. گفته اند که جرج فاکس مؤسس فرقه ی کواکرها (یکی از فرقهه ای عرفانی مسیحی) هنگامی که در زندان بود توسط نور برکت داده شد.محور سوم: صوت:
براساس عرفان اکنکار صوت جایگاه ویژه ای دارد و در واقع از دو رکن سابق مهم تر است. صوت، تم اصلی تمام ادیان و حفظ کننده ی تمام جهان ها از جمله جهان مادی است. هنگامی که یوحنا در ابتدای انجیل نوشت که در ابتدا کلمه بود، از جریان صوت محبت کرد. صورت در اینجا مترادف همه ی آن چیزی است که سوگماد هست و همه ی آن اعمالی است که او در جهان انجام می دهد. در واقع صوت تمامی وجود الهی است و تمام خصوصیات او را در بر می گیرد. از طریق نور و صوت روح کل می تواند بر آگاهی انسان تجلی کند.هنگامی که شخص قابلیت سفر روحانی پیدا می کند، گوش معنوی او قادر به شنیدن صدای آسمان می شود. این گوش سپس در لحظات بالاتری برای دریافت نوسانات پاک تر مستعد می شود. کسی که قابلیت سفر روح دارد می تواند با مراقبه، یعنی نشستن در سکوت، دریابد که صدا توسط گوش کم کم دریافت می شود. در این حالت او نور را پیش چشمان خود می بیند و صدا را نیز دریافت می کند. صوت صدای سوگماد است. صوت توسط اساتید نظام وایراگی اک خطاب می شود. در یونان به آن «لوگوس» می گفتند و در ادیان به آن «کلام الهی» اطلاق می شود. از جریان صوت به عنوان «کلمه» یاد شده است. صوت در واقع جریان موجی است که تمام تعالیم آسمانی را در بر می گیرد و این یک نیروی حیات بخش و آفریننده است. در زبان سانسکریت به این نیرو «نام» گفته می شود. این تنها طریقی است که توسط آن می توان به روح خالص دست یافت. در وداها به آن «ندا» می گفتند و صوفیان آن را «ودان» و بعضی آن را «بانی» می گویند. لذا این صورت که حتی ممکن است همراه با سکوت باشد تمامی ادیان را شامل می شود. در اینجا باید به مسأله ی مهمی در مکتب اشاره کرد و آن این که مهم ترین ذکر سوگماد که از روش های بسیار مهم در تمرین برای خروج روح است، ذکر «هیو» می باشد. هیو آغاز و پایان تمامی اصوات و تمامی حیات است. صدای تمام موتورهای بخار، صدای ناقوس کشتی ها و حتی چرخش یک پروانه، همه ی این ها صدای مشخصی از ذکر هیو می باشد. این همان کلمه ای است که محمد (ص) شنید، موسی (ع) آن را دریافت کرد، مسیح (ع) او را در بیابان یافت، بودا آن را در زیر درخت با گوش جان گرفت، شیوا هم صدای هیو را در خلسه ی عمیق در غاری دریافت و تمام اساتید و ناجیان با ذکر هیو آشنا بودند. (15) خلاصه آنکه اکنکار مشخصه ی اصلی دارد و آن اینکه عرفان نور و صوت است.
سه) روش ها
سفر روح را روش های متفاوتی است روش های دانش معنوی در ابعاد مختلف متفاوت است. فیثاغورس برای ارزیابی بینایی و شنوایی معنوی روشی تحت عنوان فضایل به کار می برد. او فضایل را به دو قسم فضایل تحتانی شامل فضایل طبیعی، اخلاقی و سیاسی و فضایل الهی شامل فضایل تطهیر کننده و فوق طبیعی تقسیم می کند.روش دیگری است که توسط هندوها انجام می شود و آن نوشیدن شراب شوما است. هر کسی نوشابه ی شوما بنوشد به بهشت واصل می شود. تنها یک واصل توانست سومای واقعی را مزمزه کند. رمز سوما بسیار سخت و پیچیده است. سوما فقط یک گیاه نیست، رمز فرشته ی آسمانی است. سومای هندو در واقع با عشاء ربانی مسیحیان مترادف است.
اساس نامه ی کیش باستانی اکنکار نخستین بار توسط ربازارتارز از لامائیست های تبت به معرض توجه گذاشته شد. این کیش بعدها توسط عرفائی به نام اشوارخانوال (با خداخواران یعنی کسانی که هیچ نمی خورند و در عوض از جریان حق تغذیه می کنند) که در یک حلقه ی درونی زندگی می کردند، تشریح شد. آنها که در شهر روحانی «آگادم دس» زندگی می کنند، طریقت عرفانی خود را به استاد حق توئیچل سپردند. توئیچل بر این باور است (16) که بسیاری از روش های شرقی مثل خلسه های عمیق یا رقص درویشان یا خواب، امروزه کارایی ندارد. اکثر آن روش ها با رهبانیت و تحمل سخت ترین ریاضات همراه است که امروزه نیازی به آنها نیست و تمایلی هم به آنها نشان داده نمی شود. توئیچل در عوض روش خای خاصی را برای خروج از بدن و سفر روح مطرح می کند.
روش تخیلی:
این روش از قانونی پیرو می کند و آن اینکه برای انعکاس روح کافی است خود را در مکان معین و زمان مشخص تصور کنیم! در این صورت کالبد معنوی شما در آن زمان و مکان منعکس می شود. در این صورت به آنجا منتقل می شوید، آنچه را می خواهید می بینید و توان بازگشت هم دارید. شگرد این روش بدین ترتیب است که انسان باید افکار خود را در یک نقطه ی اثیری گذاشته و اشتیاق خروج از بدن را در خود پرورش دهد.روش فیزیکی این کار این است که روی یک صندلی راحت بنشیند و یا روی یک کاناپه دراز بکشید. حتی می توانید روی زمین بنشینید. اما پشت را به صورت عمودی و سر را بالا نگاه دارید. به بدن حالت استراحت داده و چشمانتان را ببندید. هرگونه کشش را از بدنتان دور کنید. اگر فشار و یا کششی در بدنتان وجود دارد با ذکر یکی از آیات مذهبی به عبادت پروردگار بپردازید. معمولاً این فشارهای عصبی پس از مدتی شما را ترک می کنند. حال با چشم های بسته مستقیماً به آن نقطه ای نگاه کنید که ما به آن چشم سوم می گوییم، نقطه ای که بین ابروهایتان قرار دارد. گاهی اوقات به این چشم، چشم معنوی یا چشم ذهن هم گفته می شود. آن چیزی که در ابتدا به آن نگاه می کنید، باید یک پرده ی خالی بوده و هیچ چیز در آن نباشد. سپس مقصدی را که در آرزوی بودن در آن هستید، روی این پرده ی خالی قرار داده و نگذارید محو شود. بهترین طریقه ی نگه داشتن تصویر در چشم سوم این است که به آن علاقمند شده و ببینید که چند عامل حسی می توانید از آن دریافت کنید. محیط را احساس کنید و سعی کنید رنگ ها را ببینید. حتی می توانید رایحه ی گل ها و درخت ها و نباتات را بو بکشید. به هر حال اگر نمی توانید مجسمشان کنید در موردشان فکر کنید و حداکثر سعی خود را در دریافت این احساس ها به کار ببندید. رونقی رویابینی اشاره به روش تخیلی دارد. (17)روش تمرکز یا هیپنوتیزم:
شما از مرحله ای آگاهی جسمانی خارج شده و با تمرکز روی شیئی براق مانند سکه، وارد نوع دیگری از آگاهی خواهید شد. به این سکه که نور را از خودش منعکس می کند و یا یک آینه ی کوچک که نور را از یک لامپ الکتریکی یا خورشید دریافت می کند خیره شده و بر روی خارج شدن از بدن تمرکز کنید. در مدت تمرکز می بایستی این دستور را برای خودتان تکرار کنید: من در حال ترک بدنم هستم. من در حال رفتن هستم (به هر محلی که می خواهید). و این را آن قدر تکرار کنید تا تبدیل به واقعیت شود. ناگهان خود را بیرون بدنتان پیدا می کنید! که در حال نگاه کردن به آن در وضعیت اولش هستید، حال می خواهید نشسته باشید یا دراز کشیده در رختخواب.روش سوگماد:
در این روش روی زمین بنشینید، در حالی که چشم ها را بسته و پاها را به طرف جلو دراز کرده اید. نفسی عمیق بکشید و پاهایتان را در حالی که به جلو خم می شوید با نوک انگشت دستتان لمس کنید. در این حال کلمه ی «سوگ ماد» را آهسته آهسته زمرمه کنید تا سرانجام نتیجه بگیرید.چهار) مراتب انسان
اولین وظیفه ی انسان شناسایی خودش است. انسان هر خدایی را میل دارد می تواند بپرستد اما اولین وظیفه، کشف خود می باشد. آن گاه که در این مسیر گام برداشتیم یاد می گیریم که چگونه نیروهای جهان پایین را دست کاری کنیم، جایی که قوانین طبقات پایین باید از ما تبعیت کنند. یکی از مسائل مهم در اکنکار این است که انسان دارای کالبدهای مختلف است. (شبیه بحث هفت بدن که در یوگا مطرح بود.)مرتبه ی اول)
اولین بخش انسان جسم یا بدن فیزیکی یا خویش حیوانی است. کالبد جسمانی به عنوان «ایستول ساروپ» شناخته می شود. این همان کالبدی است که با چشم دیده می شود و در اختیار ماست.مرتبه ی دوم)
انسان بدن ظریف تری دارد به نام «سوخشام ساروپ» که دیگران آن را به عنوان نوری ساروپ یا کالبد نورانی می شناسند. این کالبد همان کالبد اثیری است که از بدن جسمانی ظریف تر بوده و به عنوان غلاف روح عمل می کند. این کالبد از طریق پنج حس با بدن جسمانی و جهان بیرون تماس می گیرد. به هنگام مرگ بدن جسمانی، روح تا حد این کالبد عقب می کشد و در طبقه ی اثیری در انتظار می ماند تا تناسخ دیگری روی دهد.مرتبه ی سوم)
درون کالبد اثیری کالبد تجلّی قرار دارد که به آن «کاران ساروپ» اطلاق می شود. از آن جهت به این، کالبد علّی می گویند که در آن تمامی علت ها و معلول هایی که ممکن است در زندگی بیرونی ما تأثیر بگذارد، جمع شده است. کالبد علّی، کالبد بذری هم هست. زیرا به غلافی می ماند که در آن تمام علل و معالیل مربوط به کرمه ی زندگی قرار دارد. در واقع این کالبد آرشیو آینده ی ماست و حاوی بذر آینده ی انسان است.مرتبه ی چهارم)
غلاف بعدی روح، کالبد ذهنی یا «نیج ماناس ساروپ» است که معمولاً به صورت تخم مرغ وجود دارد. این کالبد نگهدارنده ی گزارشی کامل از تمام تجربیاتی که در اعصار بی پایان هستی اش داشته است می باشد و این لازمه ی قانون تناسخ و کرمه است. همچنین حاوی مختصات شخصیتی انسان در جهان فیزیکی می باشد و گذشته ی انسان را در اختیار کسانی که قادر به خواندن پیشینه های آکاشیک باشند، قرار می دهد. کالبد ذهنی ظریف ترین و لطیف ترین کالبدهاست. چون رابطه ی نزدیک تری با روح دارد و از قدرت های بزرگ تری برخوردار است.مرتبه ی پنجم)
طبقه ی روح بعد از گذر از چهار کالبد سابق، انسان خود را به صورت روح خالص نظاره می کند. طبقه ای که نیاز به هیچ ابزار و وسیله ای ندارد و غرق در شعف و شادی خالص است. انسان به محض ورود به طبقه ی پنجم تمامی دانش برای او آشکار می شود و بقیه ی کالبدها همانند غلاف و جامه ای برای روح می باشند که برای حفاظت از روح تعبیه شده اند. البته روح خالص می تواند به طبقات بالاتر حیات صعود کند تا در نهایت به مقام وصل با سوگماد نایل شود. توئیچل برای ذهن انسان ها مراتبی چهارگانه قائل است که عبارتند از:چیتا: عهده دار شکل و زیبایی و رنگ و ریتم است.
ماناس: عهده دار علائمی از طریق حواس پنج گانه است.
بودی: رکن تفکر است.
آهن کار: قسمت مجری دستورات ذهن است.
پنج) طبقات عالم
توئیچل طبقات عالم را در سه قسمت خلاصه می کند که عبارتند از:طبقه ی اول:
طبقه ی سوگماد، سوگماد دارای سه خصوصیت تثلیثی است که عبارتند از: هست بودن، اینجا بودن و قادر متعال نسبت به تمامی جهان ها.طبقه ی دوم:
فرشتگان سکوت، این کارکنان معنوی هرگز پایین تر از طبقه ی پنجم که طبقه ی روح است نمی آیند. آنها بالاتر از سفیران روح اند و اداره ی طبقات بعدی را عهده دارند. آنها به دلیل استعدادهای عجیب و خارق العاده هرگز شکست نمی خورند و در اطاعت از اراده ی سوگماد مثل باد فعالند. وظیفه ی آنها فرمانبرداری بدون سوال است. آنها به اشکال مختلف در تمام طبقات ظاهر می شوند، به صورت انسان، پرنده و حتی یک سنگ. لذا پس از سوگماد قدرتمندترین موجودات در برخی جهان ها سکوت کنندگان اند. سفیران روح از شدت عشق با فرشتگان خاموش نهایت همکاری را دارند.طبقه ی سوم:
سفیران روح، لازم به ذکر است که فرشتگان خاموش مسئول تدبیر طبقات تحتانی اند. اما به طور کلی طبقات تحتانی جنبه ی منفی و «کل نیر انجان» دارند. اماپال توئیچل آن گاه که به تفصیل به طبقات عالم می پردازد، این مسأله را به گونه ای متفاوت مطرح می کند. او طبقات عالم را تا اقلیم خدایی شماره گذاری می کند. (18)طبقه ی اول:
جهان فیزیکی با تمام ستارگان و سیارگان و سنگ های آسمانی، در زبان هند و به آن کالبد خشن می گویند. ماده چیزی نیست جز روح خدا که به اشکال پایین در آمده است. این جهان نهایت خلقت به پایین ترین شکل موجود است که ما آن را به عنوان قطب منفی عالم می شناسیم.طبقه ی دوم:
آندا، کلمه ی آندا به معنی تخم مرغ است که به علت شکل این عالم، به این عالم اطلاق شده است، آندا بسیار وسیع تر از کیهان های فیزیکی است. قسمت مرکزی آن، جهان اثیری نامیده می شود. این عالم توسط سفیران روح به نام «ساها سراوال کانوال» تدبیر می شود که بهشت ادیان و جهنم آنها در این عالم است. در این عالم تنوع های بی شماری از حیات وجود دارد اما همه نورانی اند. انسان پس از مرگ به این عالم وارد می شود.طبقه ی سوم:
برهماندا، بالاتر از جهان آندا، طبقه ی برهماندا یا تخم برهم وجود دارد. این طبقه از جهان آندا بسیار عظیم و بزرگ تر است. صاف تر و انباشته تر از نور.طبقه ی چهارم:
«ساچ خاند» یا «ستنام»، به معنای خانه ی حقیقی. روح سیال خدا در این طبقه متجلی است. در این طبقه خودشناسی واقعی صورت می گیرد و در آن روح، واقعیت خود را می یابد.طبقه ی پنجم:
«آلاخ لوک»، به معنای مکان نامرئی است. توئیچل مدعی است در این عالم حافظ و شمس را دیده است.طبقه ی ششم:
«آگام لوک»، به معنای مکان غیرقابل دسترس.طبقه ی هفتم:
«آنامی لوک»، که سرزمین بی نام خوانده می شود.طبقات بالا مسطح اند، خورشید ثابت دارند، در آنجا فضا و حرکت و تداخل و سفر و آرزو و علیت و منطق و قوانین اینجا و حمل کالبد و تلاش و تنش وجود ندارد. نور این مراتب به قدری متراکم است که کمتر کسی به آنها راه می یابد. تنها سفیران روح به این مقام دست پیدا می کنند که میل شدید به بازگشت به خانه ی حقیقی خود را دارند. در این عوالم خداشناسی به ظهور می رسد. لذا بعد از مقام سوگماد، در والاترین عالم به آنامی لوک می رسیم. بعد از آن آگام لوک و آلاخ لوک و ساچ خاند وجود دارند و در نهایت به پایین ترین مرتبه ی وجود که مرتبه ی فیزیکی است می رسیم. [شایان ذکر این که طبقات عالم با طبقات انسان هماهنگ نیست، اگر طبقات عالم هفت مرتبه است و مراتب انسان پنج مرتبه، چگونه انسان به طبقات ششم و هفتم عالم می رسد، در حالی که توئیچل بر این باور است که انسان عالی ترین مراتب و طبقات عالم را نائل می شود.]
شش) اساتید حق
دانش نهان اکنکار بسیاری از اطلاعات گمشده را در اختیار بشر قرار می دهد. این اطلاعات را سفیران روح یا نمایندگان خدا در اختیار قرار می دهند. (19)نام های آنها عبارتند از: سفیران روح، راهنمایان معنوی، محافظین، فرشتگان، ابر روحان، ارواح آسمانی، نمایندگان خدا، خدا مردان و ست گوروها.
سفیران روح عمدتاً با کسانی کار دارند که روحشان به طبقات پایین تر از طبقه ی پنجم انعکاس پیدا کرده است. هنگامی که پای معنوی انسان به طبقه ی پنجم برسد، انسان کاملاً به عالم نور وارد شده است. توئیچل اساتید حق فراوانی را نام می برد. یکی از آنها کریشنا در بهاگاوادگیتا است. جیران در کتاب «یک تجربه در زمان» تجربه ی خروج از روح را گزارش می کند. بودا از جمله ناجیان مقدسی است که طریق سفر روح را طی کرد. ساکابی از اساتیدِ حق والامقامی است که لحظه ای نتوانست بدون خدا زنده باشد. افلاطون و سقراط از دیگر اساتید حق در طریق اکنکار می باشند. فیثاغورس، پاتانجلی، مهاویره از دیگر اساتید طریق اک می باشند. (20) از نظر پال تمام انبیاء هم از اساتید سلسله وایراگی و اِک محسوب می شوند. اما پال توئیچل بزرگ ترین استاد حق طریق اک را ربازارتارز می داند. او حقیقت اصیل را با تمام سادگی و آرامش عرضه کرد. تارز استاد بزرگ حق مسئولیت تمام تعلیمات سفر روح را دارد. (21) او تعلیمات خود را در قرن 15 میلادی آغاز کرد و تا حال به عنوان استادِ درون مسئولیتش ادامه دارد.
هفت) اکنکار در زندگی
هدف اصلی اکنکار یافتن اقلیم بهشتی خداست. اما به جز آن می توان انتظار دیگری از اکنکار برای حل مسائل زندگی داشت. در این زمینه می توان گفت نخست باید نگاه را عوض کرد. یعنی به جای این که به مسائل نگاه افقی داشت باید از بالا به مشکلات نگاه کرد. نگاه ماورائی این فرصت را فراهم می کند که انسان راه حل را پیدا کند. می توان احتیاج ها و نیازها و راه حل ها را به خوبی دید و قطعه ی گمشده را سرجایش گذارد.توئیچل در اینجا یکی از مهم ترین سخنان خود را می گوید و آن پی بردن به «قانون کارما» است. (22) قانون عمل و عکس العمل را در فیزیک می شناسیم. این قانون در تمامی طبقات عالم حکم فرماست و قانونی بسیار جهان گیر و فراگیر است. بر اساس قانون کار ما انجام دهنده ی عمل، همیشه دریافت کننده ی نتیجه ی عمل خود است. اگر منفی، منفی و اگر مثبت، مثبت است. انسان باید بهای هر آنچه را عمل می کند بپردازد. تمامی دیون چه مالی و چه غیرمالی می بایست به طور کامل پرداخت شود. هرگز هیچ کس چیزی را به بهای هیچ چیز از دست نمی دهد و به دست نمی آورد. قانون کار ما در دریافت طلب هایش بسیار دقیق است. هیچ کس از این بازی برنده بیرون نخواهد آمد. چرا که دیر یا زود موعد پرداخت بدهی او با بهره ی بسیار بالا سر می رسد. قانون کار ما برای پرداخت با حوصله است. بعضی ها فکر می کنند که با ذکاوت این قانون را شکست داده اند، این تصور، خود فریبی است. زیرا بالاخره باید دین خود را پرداخت. شخص باید با دَین تقدیری مربوط به هر عالمی انجام وظیفه کند.
یک شخص ممکن است موقتاً در نواحی بالا سکونت کند اما براساس قانون کار ما، باید قرض های خود را ادا کند. توئیچل می گوید اگر غرب قانون کار ما را درست درک می کرد مشکلات کمتری پیدا می کرد. خلاصه باید دانست که هیچ بی عدالتی وجود ندارد. اگر این قانون را به درستی بشناسیم خواهیم فهمید که هیچ وقت بی گناه از دست دیگری رنج نمی بریم. چیدن یک گل، افتادن، پیروز شدن، همه بر اساس قانون کار ما است.
تحلیل و بررسی
یک) مسأله ی سفر روح که مهم ترین اصل در عرفان اکنکار تلقی شده است و به عنوان ستون فقرات اک قلمداد می شود، مشابه خَلع بدن یا موت اختیاری است که در عرفان اسلامی از آن سخن به میان آمده است. مباحث در این زمینه فراوان است. تنها به یک جمله اشاره می شود و آن اینکه در آغاز کتاب «حکمة الاشراق» می خوانیم:حکیم و متألّه مگر کسی که خلع بدن داشته باشد. (23)
چنان که موت اول حدیثِ «موتوا قبل ان تموتوا» ناظر به همین مقام است. اما مهم این است که مسأله ی خلع بدن یا خروج روح از بدن یکی از مقامات ابتدایی است که در سیر و سلوک عرفانی مطرح شده است. در عرفان اسلامی مقامات بی شمار دیگری وجود دارد که بعد از آن تا وصول به مقام توحید و ولایت مطرح است. این کرامت درباره ی بسیاری از عرفا و سالکین طریق حق نقل شده و برای آنها این مسأله بسیار ساده و آسان بوده است. اما مهم این نکته است که تمام این ها پاداش هایی است که در طی مسیر به سالکین داده می شود و هرگز هدف، غایت و کمال نهاییِ انسان تلقی نمی شود. اگر کسی به دنبال آب زلال در کویر است باید ده ها متر زمین را حفر کند. حال اگر در حال حفاری و کندن زمین به گنجی دست یافت، آیا می ایستد و به همان گنجِ اکتفا کرده آب را رها می کند؟ اگر چنین کرد پیداست که به دنبال گنج است نه آب و اگر ادامه داد پیداست که به دنبال آب زلال بوده است در عین حال که گنج هم دارد. از نظر عرفان راستین، ایستادن در میانه راه و بسنده کردن به گنج، آغاز سقوط و انحطاط است.
دو) مسأله ی نور و صوت که محور اساسی عرفان اکنکار می باشد، چیز جدیدی نیست. قرآن در باب نور مسائل بسیار جالبی را مطرح کرده است. از جمله اینکه خدا نور آسمان ها و زمین است. (24) زمین با نور خدا روشن شد، (25) تمام اولیاء خدا نورند، (26) تمام کتب آسمانی و قرآن نور است، (27) مومنین که تحت ولایت خدایند در نورند. (28) کسی که شرح صدر دارد بر نور سوار است. (29) خلاصه آنکه جهان چه از نظر تکوین و چه از نظر تشریع همه نور است و ظلمات تنها درباره ی موجود مختاری مطرح است که از اختیار خود سوء استفاده کند یعنی انسان های مشرک و کافر که در راستای نور گام بر نمی دارند.
از سوی دیگر در عرفان در باب مسأله ی مکاشفه عنوان می شود که مکاشفات دو قسم اند؛ (30) مکاشفات صوری و معنوی، مکاشفات صوری آن دسته از کشف و شهودهایی است که در آن صورت حسی باشد. این دسته از مکاشفات پنج قسم اند. مکاشفات صوری مربوط به قوه ی باصره، سامعه، شامه، ذائقه و لامسه. بخشی از مکاشفات مربوط به مکاشفات صوری و بصری مشاهده ی نور است که حتی در بعضی کتابهای عرفانی مثل مرصاد البعاد رنگ های مختلف نور در مکاشفات مختلف بیان شده است. نجم الدین رازی می گوید: (31)
و اما الوان انوار، در هر مقام آن انوار که مشاهده افتد، رنگی دیگر دارد به حسب آن مقام، چنان که در مقام لوامگی نفس، نوری ازرق پدید آید و آن از امتزاج نور و روح بود یا نور ذکر با ظلمت نفس، از ضیای روح و ظلمت نفس نوری ازرق تولد کند و چون ظلمت نفس کمتر شود و نور روح زیارت گردد، نوری سرخ مشاهده شود و چون نور روح غلبه گیرد، نوری زرد پدید آید و چون ظلمت نفس نماند، نوری سپید پدید آید و چون نور و روح با صفای دل امتزاج گیرد، نوری سبز پدید آید و چون دل تمامی صافی شود، نوری چون نور خورشید یا شعاع پدید آید.
بخش دیگری از مکاشفات صوری سمعی مربوط به صوت است مثل شنیدن صوت تسبیح موجودات. مثل این که قرآن فرمود:
و اِن من شیء الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم؛ (32)
هیچ موجودی نیست مگر این که تسبیح خدا کند و لکن شما تسبیح او را درک نمی کنید.
حال اگر انسانی به مقام درک تسبیح موجودات رسید؛ طبعاً آن را شنیده است و این دریافتِ صوت عالم هستی است. خلاصه آنکه مسأله ی نور و صوت به صورت درست، دقیق و عمیق در قرآن، احادیث و آثار عرفانی به صورت گسترده مطرح است. (33)
سه) مسأله ی ذکر در قرآن و روایات به صورت وسیع مطرح و دارای ابعاد مختلف است. اما آنچه در این جا قابل ذکر است این که ذکر مقرّب نمی تواند ساخته ی بشر باشد و باید از سوی خالق هستی برای هدایت بشر نازل گردد. بنابراین ذکری می تواند منجی و مقرب باشد که از سوی مبدأ عالم هستی تنزل یابد. زیرا تنها اوست که عالمِ به راه های کمال است.
چهار) اکنکار برای سفر روح روش هایی را مطرح کرد که یکی از مهم ترین آنها روش تخیلی است. بدین معنا که انسان در ذهن خود تصور کند که در زمان و مکان دیگری است یا از زمان و مکان خارج شده است. همین که تخیل کرد، روح از بدن خارج می شود. این واقعاً بیشتر شبیه شعبده بازی است! اگر با تخیل روح از بدن خارج می شود پس مسأله ی سفر روح به همین سادگی برای همه ی انسان ها امکان پذیر است ولی به ندرت انسان هایی پیدا می شوند که چنین قدرت هایی را واجد باشند آن هم پس از تمرین های سخت و طاقت فرسا. استفاده از روش تخیلی و هیپنوتیزم برای سفر روح نتیجه ای جز تخیل سفر روح یا خواب سفر روح ندارد و در حقیقت این سفر روح، واقعی نخواهد بود بلکه امری تخیلی خواهد بود.
پنج) توئیچل درباره ی مراتب انسان، نکاتی را مطرح کرد. این بحث ریشه در یوگا و مسأله ی بدن ها و چاکراها دارد. لذا این مسأله همانند بسیاری از مسائل دیگر اکنکار ریشه ی هندی دارد. اما در عرفان اسلامی بر اساس آیات و احادیث وجود انسان بیش از جسم و بدنش امتداد دارد. گاهی برای انسان بطون سبعه (نفس، عقل، روح، سر،خَفی، اخفا و تجلی ذاتی)، گاهی برای او لطایف سبعه (طبع، نفس، قلب، روح، سر، خفی و اخفائیه) و گاهی هم برای او اطوار سبعه (صدر، قلب، شِعاف، فواد، حبةَ القلب، سُویدا و مُحجة القلب) مطرح می شود و برای هر یک از این مراتب آیات و احادیث متعددی هم ذکر می گردد. (34) مهم این است که تمامی این مطالب مبتنی بر آیات و روایات است و جایگاه الهی دارد.
شش) طبقات عالم در حکمت اسلامی به صورت جدی مطرح است. گاهی جهان هستی سه مرتبه پیدا می کند: ملک، ملکوت و جبروت یا دنیا، برزخ و قیامت. از سوی دیگر در عرفان اسلامی هم مسأله ی حضرات خمس الهیه و عوالم کلیه مطرح است. بر این اساس پنج عالم وجود دارد که عبارتند از: عالم اعیان ثابته، عالم ارواح جبروتیه و ملکوتیه، عالم مثال، عالم ملک و عالم انسان کامل. مهم این است که توجه داشته باشیم در حکمت و عرفان اسلامی مسأله ی مراتب عالم چه در قوس نزول و چه در قوس صعود به صورت بسیار گسترده مطرح است و تمامی آنها ریشه در متون دینی دارد.
هفت) در رابطه با استاد و پیر باید گفت که پیر و راهنما باید شرایطی داشته باشد. (35) اولین آنها این است که شریعت دان باشد. دیگر این که اسم شناس باشد. یعنی اسم الهی حاکم بر هر انسانی را بداند تا بتواند در سلوک یاری دهد. از سوی دیگر تنها استاد واقعی که معلم بشر است و می تواند راه درست را به انسان بنمایاند، خداست و دیگران از سوی او مأمورند. اما اساتید اک نه این شرایط را دارند نه براساس اعتقادات توحیدی و مبانی وحیانی دست به تربیت و راهنمایی سالک می زنند.
هشت) مسأله ای کارما یعنی اعتقاد به قانون عمل و عکس العمل، مسأله ی مهمی است. اما آنچه بر اساس آیات قرآنی قابل طرح است این که:
اولاً؛ نسبت میان عمل و عکس العمل رابطه ی علیّت نیست، بلکه رابطه ی عینیت است. بدین معنا که هر چه بر سر انسان می آید، صورت دیگری از عمل اوست. لذا عین عمل باقی می ماند و به صورت یک حادثه بر انسان وارد می شود. چنان که قرآن فرمود:
و ما تقدموا لأنفسکم من خیر تجدوه؛ (36)
و هرگونه نیکی که برای خویش از پیش فرستید، آن را نزد خدا باز خواهید یافت.
از این آیه به دست می آید آنچه از قیامت بر انسان عرضه می شود و انسان آن را می بیند، دقیقاً عین عمل است نه معلول یا نتیجه ی عمل و این حقیقت در دنیا هم به صورت حوادث گوناگون ظهور پیدا می کند.
ثانیاً؛ مسأله ی عینیت عمل و نتیجه، اختصاص به قیامت ندارد. تمام حوادثی که در دنیا بر سر انسان می آید، عین عمل خود اوست و این آیه که فرمود: «ولا تزر وازره وزر اخری» (37) شامل دنیا هم می شود.
ثالثاً: این رابطه ی عینیت را می توان فهمید. بر اساس برخی تفاسیر پاداشی که خدا به یوسف (ع) داد، یعنی «علم تأویل احادیث» همان علم باطن حوادث است؛ (38) یعنی یوسف (ع) می توانست بفهمد که کدام حادثه مربوط به کدام عمل انسانی است و این علم برای انسان های دیگر هم قابل حصول است مشروط به این که راه یوسف (ع) بروند.
نه) اکنکار مدعی است که مکتبی ورای مذاهب و ادیان است. این مطلب صحیح نیست؛ زیرا ثابت شده که تنها یک دین حق است و آن دین اسلام است. و از سوی دیگر مبنای این تفکر، پذیرش پلورالیسم دینی است که مبنای درستی نیست.
ده) سؤالی جدی و اساسی در برابر فلسفه ی اکنکار به عنوان یک مکتب معنوی که شاکله ی آن را سفر روح تشکیل می دهد، وجود دارد و آن این که هدف از سفر روح چیست؟ سراسر این مکتب به دنبال آن است که انسان سفر روح کند و روح را از بدن خارج نماید. هدف این عمل چیست؟ و ما با این عمل به دنبال چه نتیجه ای هستیم؟ ظاهراً مکتب اک پاسخی برای این سوال ندارد یعنی همین را غایت و هدف نهایی می داند. در حالی است که خروج روح از بدن هدف نیست؛ بلکه یکی از مراحل و منازلی است که سالک در آغاز راه به آن نائل می شود. هدف و غایت سلوک چیزی جز وصول به مقام قرب الهی نیست.
یازده) در آیین اک جایی برای خدا وجود ندارد، در این مکتب فقط سخن از بهشت سوگماد است که ارتباطی به خداوند ندارد. از سوی دیگر قیامت هم در این تفکر جایگاهی ندارد. کافی است به این جمله ی توئیچل توجه کنیم که می گوید:
فرضیه ی جهنم توسط کلیسا اختراع شد تا بشر را با ترساندن از کیفر برادرکشی، بیشتر به سوی تمدن سوق دهد! کلیسا مجبور بود ترس از کیفر اخروی و امثال آن را بیافریند تا بدین وسیله توده های مردن را هر چه بیشتر تحت کنترل داشته باشد. (39)
توئیچل کلمه خدا را زیاد به کار می برد اما منظور اما چیست؟ تأمل در سخنان او نکاتی را روشن می سازد. در اینجا به برخی سخنان وی درباره خدا می نگریم سپس نکانی یادآوری می شود:
ما در ذات خود از همان جوهریم که خدای تعالی. ما همه یک روح هستیم. (40)
خدا روح است و می بایست در قالب روح و حقیقت پرستش شود. (41)
ماده، چیزی نیست جز روح خدا به شکل های پایین تری در آمد. (42)
آنچه می خواهم بگویم این است که خدا به صورت روحی تشریح می شود که در تمامی وجود همه چیزهاست، همین زمان و همین مکان روح خدا یا اِک به آن ترتیب که می نامیمش، عملاً خود سوگماد نیست بلکه آن چیزی است که از او ساطع می شود. در بسیاری مواقع نمی توان بین روح خدا و خود خدا وجه تمایزی قائل شد. خدا مونث و مذکر و آن است. (43)
ما خود حقیقت هستیم، حقیقت زنده و تجسم خود خدا. (44)
خدا در درون همه چیز وجود دارد اما در مورد هر چیز زنده در این کهکشان یا در سرتاسر جهان هستی بی تفاوت است. به عنوان یک مقام الهی او می بایستی نگران زندگی در آن مرتبه باشد. (45)
از آنجا که خدا همان آگاهی ای است که در حال کار و فعالیت در تمام موجودات است چنین نتیجه می شود که باید با وجود خود به توافق برسیم و در واقع از ملاحظاتی که وجود حقیقی ما وضع کرده تبعیت کنیم. (46)
خد در مورد آنچه در جهان می گذرد بی تفاوت است؛ زیرا که این دنیا چون ماشینی است که پس از روشن کردن آن خودبخود به کارش ادامه خواهد داد. تمام آنچه پس از آن باقی می ماند نظارت خداست به جهان و عملکردهای مکانیکی آن. (47)
سفر روح هیچ کاری با طبقات مختلف ندارد مگر با بالاترینش که طبقه خداست. (48)
آیا خدا می تواند با ما مادامی که در جسم مادی هستیم صحبت کند؟ پاسخ البته منفی خواهد بود. ما می توانیم هر خدایی را که میل داریم پرستش کنیم. (49)
ما آگاهیم که این خدا نیست که درون ماست بلکه اقلیم بهشتی است که در درون ما واقع است و این اقلیم بهشتی همان است که ما بدان روح حق می گوییم. (50)
روح خدا یا نفس خدا آنچنان که در فلسفه هندو نامیده می شود، منشأ تمام چیزهایی است که روح را تشکیل می دهد، آن روحی که به خودی خود می تواند در یک گیاه، درخت، حیوان و یا انسان قرار گرفته باشد. برای خدا هیچ تفاوتی نمی کند که چه شکلی به خود بگیرد و پس از پذیرفتن این شکل تنها آن چیزی را دریافت می کند که قابلیتش را داشته باشد. (51)
در این کلمات تناقض هایی به چشم می خورد؛ زیرا وی از یک طرف می گوید:
خدا در درون هر چیزی است و از طرف دیگر می گوید: این خدا نیست که در درون ماست بلکه اقلیم بهشتی است که در درون ما واقع است.
از یک سو خدا را روح دانسته می شود و از سوی دیگر خدا هر شکلی می تواند به خود بگیرد. از یک سو خدا روح دانسته می شود و از سوی دیگر روح خدا با خود خدا فرق دارد. از یک سو خدا همان آگاهی ای است که در حال کار و فعالیت در تمام موجودات است و از سوی دیگر خدا در مورد آنچه در جهان می گذرد بی تفاوت است.
نکات دیگری که جا دارد به آنها اشاره شود اینکه به نظر توئیچل انسان هر خدایی را می تواند پرستش کند. این جمله اولاً دلالت دارد بر این خدا بیش از یکی است و ثانیاً پرستش در نگاه توئیچل غیر از سفر روح است. سفر روح برای پرستش نیست چون فقط به سوی سوگماد است و نه به سوی هر چیز. از سوی دیگر توئیچل مدعی است ارتباط با خدا بدون سفر روح امکان ندارد و نیز توئیچل خدا را شکل پذیر می داند. این گفته حاکی از آن است که او معتقد به نوعی وجود مادی برای خداست.
دوازده) اگر به آموزه های اساسی آیین اکنکار مراجعه کنیم این مباحث را خواهیم دید؛ انسان دارای ساحت روحی است به نام روح که می تواند از بدن جدا شده و در دنیای معنوی دست به سفر زند، روح قادر است از بند زمان و مکان رهایی یابد. آدمی در طول مسیر سفرِ روح نیازمند اساتید حق می باشد. در جهان هستی نور و صوت به عنوان دو محور اصلی قابل ذکر است، پیامبران، پیشگامان سلوک و سفر معنوی در جهان هستند. وجود آدمی دارای مراتب و درجاتی است، عالم هستی دارای طبقات می باشد. حال اگر به این آموزه ها و این گزاره ها نیک بنگریم به نکته ای جالب دست خواهیم یافت و آن این که این آموزه ها، مؤلفه های اصلی ادیان آسمانی اند. در واقع به نظر می رسد پیشگامان مؤسسین آیین اِک، اندیشه ها و آموزه های اصلی ادیان را گرفته یا سرقت کرده اند و با ترکیب و تألیف آنها آیین جدیدی به نام خود بنا کرده اند.
پینوشتها:
1. تاد کرامر و ...، اکنکار، ترجمه ی مهیار جلالیانی، ص 10 -6.
2. پال، توئیچل، اکنکار کلید جهان های اسرار، ترجمه ی هوشنگ اهرپور، ص 17.
3. ر. ک: برادر استایگر، نسیمی از بهشت، ترجمه ی هوشنگ اهرپور؛ پتی سیمپسون، پلجی، ترجمه ی مریم البرزی.
4. ر. ک: پال توئیچل، واژه نامه اکنکار، ترجمه ی یحیی فقیه.
5. تادکرامر و ...، اکنکار، ترجمه ی مهیار جلالیانی، ص 5.
6. ر. ک: پال توئیچل، بیگانه ای بر لب رودخانه، ترجمه ی هوشنگ اهرپور؛ فیل موریمتیسو، جوینده، ترجمه ی مرجان داوری؛ پال توئیچل، طریق دارما، ترجمه ی مینو ارژنگ؛ هارولد کلمپ، کودک در سرزمین وحش، ترجمه ی مینو ارژنگ؛ هارولد کلمپ، کلام زنده (1 و2)، ترجمه ی مهیار جلالیانی؛ پال توئیچل، طنین پر خروش اک، ترجمه ی مینو ارژنگ؛ پال توئیچل، دفترچه ی معنوی، ترجمه ی هوشنگ اهرپور؛تریل ویلسون، چگونه سفر روح آموختم، شهرام شاه محمد پور؛ پال توئیچل، شرق خطر، ترجمه ی یحیی فقیه؛ پال توئیچل، شریعت کی سوگماد، ج 1و 2؛ ترجمه ی هوشنگ اهرپور؛ جیمز دیویس، کتیبه رشیدیه خداوند، ترجمه ی محمد هادی ماکانی.
7. ر. ک: پال توئیچل، پنجه ی زمان، ترجمه ی مرجان داوری.
8. هارولد کلمپ، یادداشت های خرد، ترجمه ی هوشنگ اهرپور و مهیار جلالیانی، ص 63 و 60.
9. هارولد کلمپ، نسیم تحول ترجمه ی مهیار جلالیانی، ص 61- 55.
10. ر. ک: پال توئیچل، سه نقاب گایا، ترجمه ی مینو ارژنگ.
11. پال توئیچل، اکنکار کلید جهان های اسرار، ترجمه ی هوشنگ اهرپور، ص 109.
12. پال توئیچل، اکنکار کلید جهان های اسرار، ترجمه ی هوشنگ اهرپور، ص 204.
13. همان، ص 259.
14. هارولد کلمپ، تمرینات معنوی، ترجمه ی مرجان داوری، ص 119 -101.
15. هارولد کلمپ، شاهین ها باز می گردند، ترجمه ی محمد علی اخلاق دوست، ص 23- 13.
16. پال توئیچل، اکنکار کلید جهان های اسرار، ترجمه ی هوشنگ اهرپور، 66.
17. ر. ک: هارولد کلمپ، هنر رویابینی معنوی، ترجمه ی مهیار جلالیانی؛ مایک اوری، زبان سری رویاهای بیداری، ترجمه ی محمدعلی اخلاق دوست؛ هارولد کلمپ، استاد رؤیا، ترجمه ی شهرام محمد پور؛ پال توئیچل، اک ایناری علم الاسرار رویاها، ترجمه ی هوشنگ اهرپور.
18. پال توئیچل، دندان ببر، ترجمه ی هوشنگ اهرپور، ص 63- 37.
19. هارولد کلمپ، روح نوردان سرزمین های نور، ترجمه ی هوشنگ اهرپور، ص 79- 43.
20. ر. ک: فیل موریمیتسو، در پیشگاه استادن اک، ترجمه ی مهیار جلالیانی؛ جیمز یال دیویس، گاه شمار استاد رؤیاپردازی، ترجمه ی مهیار جلالیانی؛ رابرت مارش، ما تنها نیستیم، امینه اخوان تفتی؛ پال توئیچل، گیاهان شفادهندگان سحرآمیز، ترجمه ی عبدالرضا فقیه، ص 209- 183؛ پال توئیچل، اک ویدیا، ترجمه ی هوشنگ اهرپور، ص 203- 179.
21. ر. ک: پال توئیچل، گفتگوهایی با استاد، ترجمه ی هوشنگ اهرپور؛ هارولد کلمپ، از استاد بپرسید (2)، ترجمه ی امینه اخوان تفتی، ص 313- 275.
22. پال توئیچل، نامه های طریق نور، ترجمه ی مینو ارژنگ، ص 29- 224؛ پال توئیچل، نی نوای الهی، ترجمه ی مهیار جلالیانی، ص 99- 75؛ هارولد کلمپ، امثال الحکم، ص 18- 3، 241- 219.
23. شهاب الدین سهروردی، شرح الحکمة الاشراق، ص 6-5.
24. نور/ 35.
25. زمر/ 69.
26. نور/ 35.
27. مائده/ 15.
28. بقره/ 257.
29. زمر/ 22.
30. قیصری، مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص 33.
31. نجم الدین رازی، مرصاد العباد، ص 306.
32. اسراء/ 44.
33. برای مطالعه ی بیشتر. ر. ک: محمد تقی فعالی، تجربه دینی و مکاشفه ی عرفانی، ص 344 133.
34. همان، ص 318- 309.
35. ر.ک: نجم الدین رازی، مرصاد العباد، ص 250- 236.
36. بقره/ 110.
37. فاطر/ 18.
38. المیزان، ج11، ص 80.
39. پال توئیچل، نامه هایی به گیل، ترجمه ی هوشنگ اهرپور، ص 23.
40. پال توئیچل، اکنکار کلید جهان های اسرار، ترجمه ی هوشنگ اهرپور، ص 262.
41. همان، ص 283.
42. همان، ص 316.
43. همان، ص 202.
44. همان، ص 121.
45. همان، ص 182.
46. همان، ص 217.
47. همان، ص 127.
48. همان، ص 136.
49. همان، ص 286.
50. همان، ص 229.
51. همان، ص 134.
/ج