نویسنده: یاشار ذولفقاریان
TRANSFORMERS
همانطور که در کارتون های قدیمی و برخی بازی های سری روایت شده، مدت ها پیش یک جنگ داخلی در سیاره سایبرتران، هر دو گروه آتوبات های (Autobots) صلح طلب و دسپتیکان های (Decepticon) پلید را به مرز نابودی کشاند. سال ها بعد صلح به سیاره بازگشت اما به قیمتی گزاف؛ وارد شدن ضربات جبران ناپذیر به خود سایبرتران و خروج آتوبات ها و رهبر اصلی شان سنتینل پرایم Sentinel Prime. او به دنبال پیدا کردن پناهگاه جدید برای همنوعانش، دل خود را به دریا یا به عبارت بهتر فضا زده و با سفینه ای پیشرفته و مخصوص از سرزمین اجدادی اش خداحافظی می کند. اهمیت این فضاپیما در یک تکنولوژی خاص نهفته که پتانسیل احیا و نجات تمام آتوبات ها را دارد اما از بخت بد به قمر سیاره ما اثابت می کند. شاید بپرسید که پس چرا Optimus Prime (رهبر فعلی گروه آتوبات ها) و یارانش از این قضیه خبر نداشتند؟ جواب فیلمسازان، دروغ گویی دولت آمریکا و سازمان های جاسوسی به روبات های محافظ نژاد بشر است! با افشای Megarton یخ زده در قسمت نخست، مسؤولین وزارت دفاع آمریکا به آتوبات ها اطمینان داده بودند که تمام دانش و داشته های خود از نژاد و سیاره ی روبات ها را با آتوبات ها به اشتراک گذاشته اند. استفاده از این حربه ی نسبتاً سطحی فیلمنامه نویسان برای توجیه مخفی ماندن روبات ها و پایگاه عظیمشان در نیمه تاریک ماه آن هم بعد از ماجراهای دو فیلم، فقط سر و صدای سینما دوستان را درنیاورده بلکه حتی آپتیموس پرایم همیشه آرام را هم عصبانی کرده. کلید رستگاری روبات های صلح طلب در تمام این سال ها در همین نزدیکی قرار داشته ولی پرایم و سایر اتوبات های بی خبر بجای نجات خود و پایان بخشیدن به جنگ، وقتشان را در کنار ارتش های زمینی تلف کرده اند. واضح است که با فاش شدن راز ماه، خشم تمام وجود آپیتموس را فرامی گیرد. هیچ گاه نباید حرف های فرمانده ی باتدبیر آتوبات ها را نادیده گرفت مخصوصاً وقتی که رفتار یاران انسانی اش را «اشتباهی مرگبار» می خواند. او از قدرت واقعی گروه رقیب و رهبرشان به خوبی خبر دارد. در دو ترنسفرمرز قبلی با آن جناح خطرناک و شخص مگاترون (Megatron) آشنا شدیم اما ارتش و جمعیت اصلی دسپتیکان ها هرگز نتوانست وارد سیاره ی ما بشود.
در همین فاصله، قهرمان انسان سری یعنی سم ویتویکی (Sam Witwicky) تحصیلات کالجش را تمام کرده و به دنبال کار می گردد. او دیگر نمی تواند دوستان آهنی خویش را در سفرهایشان به گوشه های مختلف جهان همراهی کند و در عوض باید خود را به شغلی عادی در شرکتی بزرگ عادت دهد. مأمور مخفی سابق و یار قهرمانان در TR2 یعنی سیمور سیمنز (Seymour Simmons) هم مسیری جدید را پیش گرفته و با نگارش یک کتاب افشاگرانه پیرامون حضور بیگانه ها در زمین به ثروت کلانی دست یافته. در این شرایط، Lennox ، Epps تنها شخصیت هایی هستند که به زندگی ساده و روتین روزمره بازنگشته و هنوز به جنگ مشغولند. البته هر دو شغل های پیشینشان در ارتش آمریکا را کنار گذاشته و تیم نظامی خود را تشکیل داده اند. این دو بجای خلق یک شبه Army of Two، به طور تمام وقت به گروه NEST یا NetworkedElements: SupportersandTransforms پیوسته و به ردیابی و شکار دسپتیکان های سقوط کرده در زمین می پردازند. بدین ترتیب TF3 در ظاهر تصویری جدید و متعادل تر از زندگی قهرمانان و مردم دنیاش ترسیم می کند اما به زودی مشخص می شود که این دوره راحتی نقش آرامش قبل از طوفان را دارد. دیری نمی گذرد که نیمه دوردست قمر ماه به مقر فرماندهی جدیدترین مهاجمان این سیاره تبدیل شده و دسپتیکان ها در حرکتی ناگهانی، شهر واشینگتن را هدف قرار می دهند. قهرمانان روبات و انسانی داستان با تمام وجود در مقابل ارتش متخاصم ایستادگی می کنند غافل از این که حمله اصلی و مرگبار هنوز شروع نشده. با وجود تکرار کلیشه ی حمله ی فضایی ها به شهرهای آمریکا، حداقل این بار از نابود شدن نیویورک به روال Crysis و ده ها فیلم و بازی دیگر خبری نیست. نوبت به شیکاگو رسیده تا در راه خلق جلوه های ویژه ی خیره کننده و Set-piece های تخریبی عظیم به صورت مجازی با خاک یکسان شود. طبق شنیده ها، روز تسخیر زمین با نابودی همه جانبه ی شیکاگو سینمایی همراه است، فصلی که بیش از یک سوم کل زمان فیلم را به خودش اختصاص داده تا اکشن دوستان، برای یک ساعت حتی فرصت نفس کشیدن هم نداشته باشند.
در این میان کسانی که به تماشای درام نصفه نیمه در آثار اکشن خالص علاقه ای ندارند، همچنان می توانند از set-piece های هیجانی خارق العاده تر از همیشه لذت ببرند. اعضای تیم چند صد نفره پشت صحنه ی TR3، بسیاری از راه های شهر شیکاگو را ساعت ها برای فیلمبرداری مسدود کرده اند. نبردهای شلوغ در خیابان های خرابه و آتش گرفته از یک طرف و نصف شدن کامل یک آسمان خراش اداری و پر از سکنه به دست یک ابر کرم آهنین و غول آسا در شرایطی که تعدادی از قهرمانان اصلی در آن به دام افتاده اند تنها دو مورد از فصول پرخرج لو رفته از طریق تریلرهای TR3 هستند. همین کلیپ های ویدیویی نسبتاً کوتاه و چند نمایش دیگر از سکانس های اکشن، به نوعی حس set-piece سرگرم کننده ی آغازین فیلم Armageddon را در ذهن آدم تداعی می کنند؛ سکانسی که لذت هایش در فیلم های جدیدتر بی کم رنگ و کم رنگ تر شده اند. پیشتر در مقاله ی فیلم Avatar، بحث کوتاهی پیرامون سبک ساختاری رایج در اکشن های دهه اخیر مطرح شد. بکارگیری کات های خیلی سریع و نماهایی که بیشتر از 3 ثانیه طول نمی کشند، یکی از موارد پرکاربرد آثار اخیر هالیوود است. این استیل خاص که از کلیپ های ویدیویی یا music video های عموماً MTV گونه نشأت گرفته، باعث ایجاد شتاب مصنوعی شده و در عین حال تشخیص دقیق وقایع سکانس موردنظر را تقریباً غیرممکن می کند. بهترین نمونه برای تشریح بهتر مسئله فوق، فیلم های دوم و سوم Bourne هستند که در طول درگیری های تن به تن، نماهایشان فوق العاده تند و بدون آرامش کات می شوند. بخشی از جنبه های بصری آن آثار به سبک خاص کارگردانشان وابسته هستند که دوربین روی دست و حس نیمه مستند گونه با برش های متعدد را به روش های کلاسیک تر ترجیح می دهد. شخصاً میانه خوبی با این روش نداشته و معتقدم که استفاده از دوربین روی دست تنها در نماهای بلند و بدون کات مثل لانگ شات اواخر فیلم Children of Men واقعاً جواب می دهد (دلیل این که چرا آن اثر زیبا و سکانس خارق العاده اش نتوانستند اسکارهای بهترین فیلمبرداری و تدوین را صاحب شوند حتی از راز سفر به ماه و نیمه تاریکش هم مشکوک تر است!). با نمایش کات های خیلی سریع و تغییرات پرتعداد زاویه دوربین، مخاطب در بیشتر لحظات درگیری امثال Bourne ها نمی داند که کی دارد کی را می زند. درام نسبی و هیجان اصلی سکانس های اکشن کلاسیک در نگران شدن مخاطب برای قهرمان و تشویق های او نهفته است، امری که با گیج کنندگی و مبهم شدن کات های فوق سریع، از بین می رود. خوشبختانه بخشی از توبه سینمایی بی در TR3 به همین ابعاد اختصاص یافته و سکانس های اکشن فیلم جدید از برش های طولانی تر و برداشت های واضح تر استفاده می کنند. استفاده ی نامناسب این فیلمساز از تدوین فوق سریع و کات های کوتاه نسبت به TR1، یکی از ضعف های اصلی Revenge است که عملاً توهینیست به سکانس های اکشن حرفه ای و جذاب تر بی در The Rock و Bad Boys 1. البته مشکل اشاره شده در ترنسفرمرز 2، عامل دیگری هم داشت: بیشتر روبات های مخلوق تیم بی، شبیه حشره های آهنی غول پیکر و سیاه طراحی شده و در نتیجه تشخیص آتوبات ها و دسپتیکان های غیر اصلی از هم بسیار مشکل می گشت. دردسر اشتباه گرفته شدن روبات های خوب و بد در فصل نهایی آن اثر یعنی نبرد عظیم ارتش غول ها در خرابه های دورافتاده کشور مصر به اوج می رسد. بجز نماهای کوتاهی که انسان ها را در کنار گروهی خاص نشان می دهند. تشخیص روبات سیاه A در یک برداشت از روبات سیاه B که در گوشه و نمای دیگری از دوربین به سمت روبات سیاه C شلیک می کند غیرممکن است. بی و تیمش در TR3 همچنان از راه حل کارتون های اصلی یعنی اختصاص رنگ های متنوع و ظاهرهای ساده تر استفاده نکرده اند اما حداقل می توانند با بکارگیری نماهای واضح تر و بلندتر در کنار موارد کلیشه ای و اعصاب خردکن تر، گاهی درک بهتری از محیط و جریان مبارزات در مخاطبان ایجاد کنند.
خوشبختانه بهبود جنبه های فنی و ماشینی فوق در کنار حذف فاکس و وعده های لبوف تنها کفاره های عوامل سری برای جبران گناهان فیلم دوم نیستند. کادر بازیگران TR3 با ورود 3 بازیگر حرفه ای و متفاوت به شدت تقویت شده که در میانشان نام فرانسیس مکدورمند FrancesMcDormand خیلی ها را غافلگیر کرده. بله، بازیگر تحسین شده Farge و تعداد دیگری از آثار برادران کوئن به شرکت در فیلمی از مایکل بی راضی گشته تا در نقش یکی از نگهبانان ارتشی راز ماه، رو در روی روبات های غول پیکر و کامپیوتری قرار بگیرد. همبازی مکدورمند در Burn After Reading یعنی جان مالکوویچ هم در قالب رئیس جدید سم وارد نبرد روبات ها شده است. برخلاف دو تازه وارد قبلی، مهره سوم یعنی لئونارد نیموی به هیچ وجه با دنیای روبات های غول پیکر غریبه نیست. بازیگر شخصیت محبوب آقای اسپاک یا Spock در سری اصلی پیشتازان فضا/ Star Track، پیشتر در کارتون سینمایی سال 1986 بجای گالواترون صحبت کرده است. اسطوره قدیمی سینمای علمی تخیلی در معادل سینمایی جدید ترنسفرمز صدایش را در اختیار Sentinel Prime گذاشته، همان کسی که با سفینه ی مخصوصش سر از ماه سینمایی درآورده.
به همراه سه هنرمند کهنه کار، یک بازیگر تلویزیونی یعنی پاتریک دمپسی (از سریال Grey`s Anatomy) به TR3 پیوسته و به رئیس و احتمالاً دیگر خواستار دختر موردعلاقه قهرمان جوان سری جان بخشیده. خود سم ویتویکی (شیا لبوف) بیشتر صحبت های ملال آورش مبنی بر عشق واقعی و آتشین نسبت به شخصیت فاکس در دو فیلم قبلی را فراموش کرده و به همراه دمسپی، در یک مثلث عشقی احتمالی با کارلی گرفتار شده است. ایفاگر نقش کارلی یا جانشین رومانتیک، رزی هانینگتون ویتلی (Rosie Huntington-Whiteley) نام دارد. کسی که اگر به صفحه ی IMDb وی مراجعه کنید، فقط و فقط یک فیلم در کارنامه اش دیده شده و آن هم چیزی نیست جز Dark of the Moon. بی در حرکتی هوشیارانه (و انصافاً منطقی) یک سوپر مدل را به عنوان بازیگر زن نقش اصلی برگزیده چرا که برای پر کردن تأثیر ظاهری فاکس به هیچ گونه آموزش، استعداد و سابقه بازیگری نیاز نمی شود. در ادامه ی صحبت از «بازیگر» های شدیداً نابازیگر، بد نیست از هم اتاقی اعصاب خردکن سم در TR2 یعنی لئواسپیتز (Leo Spitz) و سایت مخصوص رازهای بیگانه هایش یادی کنیم. خوشبختانه او و رفتارهای بی مزه اش به کل از دنیای Transformers حذف شده اند. البته این امتیاز را باید به پای شانس نوشت چرا که بازیگر نقش او یعنی رامون رودریگوئز (Ramon Rodriguez) در اوایل کار قصد بازگشت داشت. به گفته بی، نقش پررنگ تری برای وی نوشته شده بود اما به دلیل مشکلات مختلف از ادامه همکاری با تیم بازماند. تنها عوامل دردسرساز باقی مانده از دو فیلم قبلی، شخصیت های پدر و مادر سم هستند که به گزارش منابع متفاوت به مقدار قابل توجهی از شوخی های توهین آمیزشان کاسته شده. امیدوارم فیلمنامه نویس TR3 در راه طبیعی و باورپذیرسازی پدر و مادر سینمایی تلاش زیادی به خرج داده و راه پیشینیانش را پیش نگرفته باشد. نویسندگان اصلی قسمت های قبلی یعنی تیم دو نفره اورسی (Orci) و کورتیزمن (Kurtzman) بالاخره دست از نگارش داستان های بی رمق برای روبات های غول پیکر برداشته و تمام مسؤولیت فیلم سوم را به همکارشان در Revenge سپرده اند. دقیقاً مشخص نیست که اهرن کروگر (Ehren Kruger) (نویسنده Scream 3 و نسخه آمریکایی The Ring) چقدر در خلق و تکامل داستان قسمت قبلی تقصیر داشته ولی حتی با توجه به ورود بسیار دیرهنگام و نقش کمکی کمررنگش در آن اثر، بخشی از گناه فاجعه ی TR2 همچنان به گردن وی است. بدین ترتیب نباید انتظار یک معجزه در قالب داستانی قوی و شایسته را از TR3 داشت. افزودنی مهم کروگر یعنی دخالت دادن ترنسفرمرها در برخی اتفاقات مهم و بزرگ تاریخی هم عنصر جدیدی در سه گانه ی بی محسوب نمی شود ولی ظاهراً با حضور یک نویسنده بجای 3 نفر، نظم و انسجام بهتری پیدا کرده است.
پیرو این شبه مصاحبه و با نمایش برخی سکانس های سه بعدی Dark of the Moon در سینماهای مخصوص و محافل مختلف، جو ضد سه بعدی کمی عقب نشینی کرد. در حرکتی غیرعادی، استدیوی پارامونت بیشتر سینماهای پخش کننده فیلم را وادار کرد تا اثر جدیدشان را با پروژکتورهای پرنورتر پخش کنند. این امر که به پخش کننده های ویژه فشار می آورد، سر و صدای خیلی از سینمادارها را درآورد اما بی و استدیو معتقدند که برای شفاف سازی و مبارزه با تأثیرات ناخواسته عینک های تیره مخصوص تماشای 3D، چنینی حرکتی اجتناب ناپذیر است. در ادامه خود بی در اعلامیه ای اینترنتی و همگانی، از تمام سینما دوستان خواهش کرده به هر قیمتی شده TR3 را به صورت 3D و در پیشرفته ترین سینمای ممکن تماشا کنند. با نمایش فیلم نهایی، دلیل اصلی این همه تلاش و دوندگی آشکار گشت: با کاهش استقبال از فیلم های سه بعدی و افول شدید سوددهی آنها، سینمای 3D به یک ناجی واقعی در حد خود Avatar محتاج بود. TR3 نقش مأمور نجات را بر عهده داشت و به گفته اکثریت منتقدان، حداقل در بحث خاص بصری وظیفه اش را به خوبی انجام داده. حتی مخالفان Dark of the Moon از آن به عنوان بهترین استفاده از 3D بعد از اوتار یاد می کنند. حیف که کیفیت داستانی و سینمایی کار جدید در حد ابعاد سه بعدی آن نیست. عموم سینما دوستان و منتقدان، TR3 را پیشرفتی قابل توجه نسبت به عنوان قبلی توصیف کرده اند، همان طور که در مقایسه با صفر مطلق، کوچکترین امتیازی یک قدم مثبت طلقی می شود. برخی سایت ها نظیر IGN از TR3 به عنوان بهترین قسمت سه گانه یاد کرده اند ولی از لحاظ ارزشهای سینمایی، همچنان آن را اثری نه چندان ایده آل توصیف می کنند. عموم منتقدان اینترنتی با آنها هم صدا شده و معتقدند که با وجود بهبود بسیاری از جوانب و سرگرم کنندگی فصول ماجرایی، محصولات ماشینی بی هنوز جای کار دارند. Dark of the Moon اثری سیاه تر، حماسی تر و تأثیرگذارتر از پیشینیان خود خوانده شده اما در نهایت میانگین امتیازات فیلم حاضر در سایت هایی چون Rotten Tomatoes و MetaCritic نسبتاً ناامید کننده است و تنها در مقایسه با قسمت دوم در حدی قابل توجه و بالا جلوه می کند. مدت پخش بیش از حد طولانی (نزدیک دو ساعت و 34 دقیقه)، بازی های همچنان ضعیف و فیلمنامه شلوغ در میان گلایه های سینمایی فیلم قرار دارند ولی خوشبختانه خبری از روبات های توهین آمیز و بازیگری مطلقاً مرده فاکس در کنار شوخی های بیش از حد شنیع و نامناسب TR2 نیست. عناصر آزاردهنده و پرتعدادی که خاطرات ناخوشایند تماشاگران از آنها به فروش افتتاحیه TR3 هم صدمه زده و باعث شدند تا نبرد سوم روبات ها حتی با کمک قیمت بالاتر بلیت های 3D نتواند به افتتاحیه فوق العاده آن فیلم دست پیدا کند. Revenge تنها در بازار آمریکای شمالی در فاصله 5 روز اول اکرانش معادل بیش از 200 میلیون دلار بلیت به فروش رساند. مبلغی نزدیک 38 میلیون دلار بیشتر از قسمت حاضر در فاصله زمانی مشابه. با این احوال، فیلمسازان خیالشان راحت است که برخلاف دیگر آثار 3D تابستان، نسخه های سه بعدی فیلمشان پایاپای نمایش های 2D فروش دارند. بعد از همه این ماجراها، مشخص نیست که آیا بی هنوز به قولش مبنی بر خداحافظی از این سری درآمدزا وفادار خواهد ماند یا خیر. سه گانه او به پایان رسیده و حتی با حذف بسیاری از ضعف های 2 قسمت قبلی، همچنان ذره ای از روح و احساسات خاص فیلم 1986 روبات های غول پیکر بدان راه نیافته است. شاید TR3 فیلمیست که ترنسفرمرز برای موفقیت تجاری در دنیای مدرن به آن نیاز داشت ولی مطمئناً لیاقتش چنین اثری نبود. دوستداران Transformers می خواهند از تماشای قهرمانان محبوبشان فارغ از رنج خاطر و آزردگی های خاص دو اثر قبلی بی لذت ببرند و به نظر می رسد که حداقل بخشی از شرایط مورد نیاز برای دستیابی به آن خواسته در نیمه تاریک ماه فراهم شده. با این حال آنها همچنان دل به فرا رسیدن روزی بسته اند که در آن تصاویر نقش بسته بر پرده نقره ای، با تمام وجود لیاقت نام ترنسفرمرز را داشته باشند. روزی که Cybertron و ساکنانش بتوانند به دوران اوج خود بازگردند.
بجای Unicron و دیگر غول های منفی سری، شخصیت عموماً فرعی و زیردست پیشین مگاترون یعنی Shockwave به عنوان سردسته روبات های متخاصم TF3 در نظر گرفته شده.
منبع: بازی رایانه، شماره 43.
در سایه ی ماه
حمله موجودات فضایی به زمین از آن سوژه هاییست که هالیوود هر وقت با کمبود ایده مواجه میشود به سراغش می رود. ابعاد متفاوت برخورد انسان با مخلوقات غیرزمینی هم هر از چند گاهی مطرح گشته و به شکل گیری ترکیبات زیبایی نظیر Avatar و یا District 9 منجر می شوند اما موضوع نبرد و تهاجم به زمین همانند فیلم «روزی که زمین از حرکت ایستاد» همچنان متداول ترین نمونه ممکن است. البته فروش و موفقیت سبک همیشه هم تضمین شده نیست. همان فیلم «روزی...» که تشابه اسمی اش با تیتر این مقاله کاملاً تصادفیست (!؟) با وجود حضور کیانو ریوز و بودجه ای گزاف اصلاً نتواست انتظارهای تجاری تهیه کنندگانش را برآورده کند. جالبست که این مهم و موارد مشابه دیگر، چندان میزان تقاضا برای زیر ژانر مورد بحث را پایین نیاوردند. هرچه باشد هالیوود هنوز طعم آثار فوق العاده پرفروشی چون «روز استقلال» را فراموش نکرده است. خوشبختانه در سال های اخیر کمتر از پروپاگاندای آمریکایی صرف به سبک آن اثر موفق اما عموماً منفور استفاده شده و در عوض دیدگاه های انتقادی و اجتماعی تر مثل District 9 و فیلم Monsters رواج یافته اند. مقصد جدید استدیوهای فیلمسازی در حوزه بیگانه ها، حمله به یکی از جنجالی ترین دستاوردهای دولت آمریکا یعنی رساندن اولین فرستاده ی نسل بشر به ماه است. از زمان قدم گذاشتن نیل آرمسترانگ تا به امروز خیلی ها به صحت ادعاهای ناسا شک کرده اند. تعداد مقالات و کتاب هایی که مدعی هستند دولت آمریکا صرفاً به دلایل سیاسی و صد البته جلب حمایت و توجه مردم عادی از رئیس جمهور وقتش و به کمک هالیوود این رخداد را در یک استدیو شبیه سازی کرده، کم نیست. آیا واقعاً آمریکا در مسابقه سیاسی رسیدن به ماه برنده شده است؟ آیا واقعاً بشر توانسته حدود 42 سال پیش و بدون کامپیوترهای پیشرفته و امکانات حیاتی امروزی قدم به سطح ماه بگذارد؟ اکثر ایرادات و اتهامات فوق توسط جوامع آکادمیک رد شده اند اما ابهامات زیادی هنوز در گوشه ی ذهن ها باقی مانده اند. آنها می خواهند بدانند که چرا دولت های زمینی بعد از دستاورد مهم اشاره شده، دیگر به قمر زمین و نیمه ی تاریکش بازنگشته اند.نیمه ی گم شده
گوشه ای از ماه همیشه پشت به زمین قرار دارد و از دید مستقیم ساکنان سیاره ما خارج است. به همین دلیل نیمه مخفی از قمر زمین به سمت یا نیمه تاریک ماه معروف گشته. در سال 1959، دولت شوروی با تجهیزات پیشرفته زمان خود، برای اولین بار موفق به گرفتن چند عکس از گوشه ی دوردست ماه شد، امری که رقابت ظاهراً علمی آن کشور و غربی ها برای رسیدن به قمر زمین را تشدید کرد. یک دهه بعد اولین سفینه با پیاده سازی سرنشینان انسان یعنی Apollo 11 بر روی سطح ماه فرود آمد. پروازهای فضایی پروژه آپولو ادامه یافتند و حتی مشکلات جنجالی و ناکامی سفر فضاپیمای سیزدهم هم مانع تغییری در روال سفرهای بعدی انسان به ماه ایجاد نکرد (برای اطلاعات بیشتر از شرایط و بحران سرنشینان آن سفینه به فیلم زیبای Apollo 13 مراجعه کنید). بجز شکست نسبی فوق، تا دو سال بعد و 4 آپولوی دیگر همه چیز به خوبی و خوشی پیش رفت اما بعد از آن ناگهان برنامه Apollo قطع شد. از سال 1972 تا به امروز هیچ سفینه انسان داری به سطح ماه سفر نکرده است. ناسا مدعیست که تمام تحقیقات لازم و مهم مربوط به سطح ماه در طول سفرهای 4 دهه پیش انجام شده ولی آیا می توان باور کرد که بشر به سیاره ای غیر از زمین سفر کرده و با آن سرعت به همه ی اهداف و نتایج علمی موردنظرش برسد؟ قضیه وقتی جالب تر می شود که در سفر آخر یعنی آپولو 17 برای اولین بار یک زمین شناس هم با تیم به ماه آمده تا اعماق و جوانب خاص تر این قمر را بررسی کند. در فیلم جدید و ترسناک Apollo 18 این ایده سرگرم کننده مطرح می شود که یک آپولوی هجدهم هم به ماه فرستاده شده اما در اعماق این سیاره کوچک با یک گونه مرگبار مخلوقات بیگانه مواجه گشته که تنها تصاویر ویدیویی آنها به زمین رسیده اند. این فیلم از همانند آثار فوق العاده کم خرج و پرفروشی چون Paranormal Activity، از سبک کم هزینه و مستند مآب موسوم به Found Footage استفاده می کند. در سوی دیگر گوی داستانهای هالیوودی، فیلمی با دیدگاهی مشابه اما عملکردی 180 درجه متفاوت قرار دارد. متخصص ساخت فیلم های پرهزینه و انفجار محور یعنی مایکل بی Micheal Bay اثر جدیدش را بر مبنای نظریه های مربوط به دروغ گویی دولت آمریکا در بحث سفر به ماه ساخته است. او هم بجای رد این مهم، قصد دارد بخش دوم بحث یعنی راز قطع شدن فرستادن انسان ها به قمر زمین را برای سینما دوستان به قصه تبدیل کند. در فیلم (TF3(Transformers 3: Dark of the Moon یک گونه جدید از موجودات فضایی و عجیب کشف شده اند اما برخلاف بیگانه های کوچک و حیوانی شکل آپولو 18، دانشمندان دنیای مایکل بی با سفینه ای بسیار بزرگ و پر از روبات های غول آسا مواجه هستند. ریتم ماجراجویانه دو قسمت قبلی ترنسفرمرز کنار رفته و روندی شبیه فیلم های جنگ دنیاها و روز استقلال جانشین شده است. در این دنیای مجازی/ سینمایی، مسابقه ی فضایی دهه 60 میان ابرقدرت های شرق و غرب در نتیجه واکنش نشان دادن به پدیده ی ظهور اشیای بیگانه در عکس های نیمه تاریک شکل گرفته است. به عبارت بهتر راز نیمه ی تاریک ماه، ظهور پایگاهی نهفته و پر از ساکنان سیاره سایبرتران Cybertron است. فضاپیمای عظیم آنها سال ها پیش بر روی ماه سقوط کرده و سرنشینان آن یا نابود شده و یا به خواب فرو رفته اند.همانطور که در کارتون های قدیمی و برخی بازی های سری روایت شده، مدت ها پیش یک جنگ داخلی در سیاره سایبرتران، هر دو گروه آتوبات های (Autobots) صلح طلب و دسپتیکان های (Decepticon) پلید را به مرز نابودی کشاند. سال ها بعد صلح به سیاره بازگشت اما به قیمتی گزاف؛ وارد شدن ضربات جبران ناپذیر به خود سایبرتران و خروج آتوبات ها و رهبر اصلی شان سنتینل پرایم Sentinel Prime. او به دنبال پیدا کردن پناهگاه جدید برای همنوعانش، دل خود را به دریا یا به عبارت بهتر فضا زده و با سفینه ای پیشرفته و مخصوص از سرزمین اجدادی اش خداحافظی می کند. اهمیت این فضاپیما در یک تکنولوژی خاص نهفته که پتانسیل احیا و نجات تمام آتوبات ها را دارد اما از بخت بد به قمر سیاره ما اثابت می کند. شاید بپرسید که پس چرا Optimus Prime (رهبر فعلی گروه آتوبات ها) و یارانش از این قضیه خبر نداشتند؟ جواب فیلمسازان، دروغ گویی دولت آمریکا و سازمان های جاسوسی به روبات های محافظ نژاد بشر است! با افشای Megarton یخ زده در قسمت نخست، مسؤولین وزارت دفاع آمریکا به آتوبات ها اطمینان داده بودند که تمام دانش و داشته های خود از نژاد و سیاره ی روبات ها را با آتوبات ها به اشتراک گذاشته اند. استفاده از این حربه ی نسبتاً سطحی فیلمنامه نویسان برای توجیه مخفی ماندن روبات ها و پایگاه عظیمشان در نیمه تاریک ماه آن هم بعد از ماجراهای دو فیلم، فقط سر و صدای سینما دوستان را درنیاورده بلکه حتی آپتیموس پرایم همیشه آرام را هم عصبانی کرده. کلید رستگاری روبات های صلح طلب در تمام این سال ها در همین نزدیکی قرار داشته ولی پرایم و سایر اتوبات های بی خبر بجای نجات خود و پایان بخشیدن به جنگ، وقتشان را در کنار ارتش های زمینی تلف کرده اند. واضح است که با فاش شدن راز ماه، خشم تمام وجود آپیتموس را فرامی گیرد. هیچ گاه نباید حرف های فرمانده ی باتدبیر آتوبات ها را نادیده گرفت مخصوصاً وقتی که رفتار یاران انسانی اش را «اشتباهی مرگبار» می خواند. او از قدرت واقعی گروه رقیب و رهبرشان به خوبی خبر دارد. در دو ترنسفرمرز قبلی با آن جناح خطرناک و شخص مگاترون (Megatron) آشنا شدیم اما ارتش و جمعیت اصلی دسپتیکان ها هرگز نتوانست وارد سیاره ی ما بشود.
در همین فاصله، قهرمان انسان سری یعنی سم ویتویکی (Sam Witwicky) تحصیلات کالجش را تمام کرده و به دنبال کار می گردد. او دیگر نمی تواند دوستان آهنی خویش را در سفرهایشان به گوشه های مختلف جهان همراهی کند و در عوض باید خود را به شغلی عادی در شرکتی بزرگ عادت دهد. مأمور مخفی سابق و یار قهرمانان در TR2 یعنی سیمور سیمنز (Seymour Simmons) هم مسیری جدید را پیش گرفته و با نگارش یک کتاب افشاگرانه پیرامون حضور بیگانه ها در زمین به ثروت کلانی دست یافته. در این شرایط، Lennox ، Epps تنها شخصیت هایی هستند که به زندگی ساده و روتین روزمره بازنگشته و هنوز به جنگ مشغولند. البته هر دو شغل های پیشینشان در ارتش آمریکا را کنار گذاشته و تیم نظامی خود را تشکیل داده اند. این دو بجای خلق یک شبه Army of Two، به طور تمام وقت به گروه NEST یا NetworkedElements: SupportersandTransforms پیوسته و به ردیابی و شکار دسپتیکان های سقوط کرده در زمین می پردازند. بدین ترتیب TF3 در ظاهر تصویری جدید و متعادل تر از زندگی قهرمانان و مردم دنیاش ترسیم می کند اما به زودی مشخص می شود که این دوره راحتی نقش آرامش قبل از طوفان را دارد. دیری نمی گذرد که نیمه دوردست قمر ماه به مقر فرماندهی جدیدترین مهاجمان این سیاره تبدیل شده و دسپتیکان ها در حرکتی ناگهانی، شهر واشینگتن را هدف قرار می دهند. قهرمانان روبات و انسانی داستان با تمام وجود در مقابل ارتش متخاصم ایستادگی می کنند غافل از این که حمله اصلی و مرگبار هنوز شروع نشده. با وجود تکرار کلیشه ی حمله ی فضایی ها به شهرهای آمریکا، حداقل این بار از نابود شدن نیویورک به روال Crysis و ده ها فیلم و بازی دیگر خبری نیست. نوبت به شیکاگو رسیده تا در راه خلق جلوه های ویژه ی خیره کننده و Set-piece های تخریبی عظیم به صورت مجازی با خاک یکسان شود. طبق شنیده ها، روز تسخیر زمین با نابودی همه جانبه ی شیکاگو سینمایی همراه است، فصلی که بیش از یک سوم کل زمان فیلم را به خودش اختصاص داده تا اکشن دوستان، برای یک ساعت حتی فرصت نفس کشیدن هم نداشته باشند.
سیاره مرگ
حضور یک سیاره یعنی ماه در نام و مرکز توجهات فیلم، خیلی از ترنسفرمرز دوستان را به یاد یکی از قمرهای معروف سایبرتران در کارتون های سری یعنی Unicron می اندازد. این روبات بیش از 20 سال پیش در نسخه سینمایی 1986 معرفی شده و عملاً خطرناک ترین تهدید دنیای ترنسفرمرهاست. یک روبات ــ سیاره بسیار عظیم که کارش خوردن و مصرف سیاره های دیگر است و کارگردان افسانه ای سینما یعنی اورسن ولز (خالق همشهری کین!) بجایش به زیبایی صحبت کرده. این قمر مخصوص سایبرتران با نابودی یونیکرون در فیلم قدیمی و از ترکیب بقایای سر او به وجود آمده است. ایده های استفاده از ابر روبات فوق به عنوان شخصیت منفی اصلی فیلم سوم TR، در ویدیوهای جانبی و صحبت های پشت صحنه موجود در DVD های ترسنفرمرز 2 مطرح شدند و دوستداران سری را حسابی به وجد آوردند ولی در نهایت به خاطر تغییرات کادر نویسندگی کنار گذاشته شدند. در مقابل این اقدام، یک ایده بسیار آزاردهنده یعنی جنبه دنیای ارواح روبات ها (محفل ماورایی پرایم ها!) هم روانه سطل زباله شدن تا نهایتاً در فیلم سوم، تر و خشک با هم سوخته باشند. در غیاب غول آهنین بر پرده نقره ای، تماشای نسخه 1986 را به همه خوانندگان عزیز توصیه می کنم مخصوصاً به بهانه تماشای سکانس نفس گیر تبدیل شدن یونیکرون افسانه ای به روباتی به سایز کل سیاره سایبرتران.تعمیر ماشین سینمایی
تا اینجای کار به میزان قابل توجهی در مورد فیلم حاضر با هم صحبت کرده ایم اما به طرز مشکوکی هنوز از بد و بیراه گفتن های پرتعداد همیشگی خبری نشده است. اگر مقاله ی فیلم دوم ترنسفرمرز (TR2 با عنوان Revenge of the Fallen) را مطالعه کرده باشید، احتمالاً نظرات منفی و انتقادات متعدد این نگارنده از سبک کاری مایکل بی و کلیت آثار مدرنش را به یاد دارید. کسب سه تمشک طلایی از جمله بدترین فیلم و بدترین کارگردان توسط TR2 در کنار دیگر ضعف ها و مشکلات وحشتناکش هر مخاطبی را در برابر خبر ساخت قسمت سوم سری بی انگیزه می کند ولی در این صفحات نه تنها از غر زدن های مطلق خبری نیست، بلکه ممکن است کمی هم از اثر جدید بی تعریف شود. خیر! پای رشوه یا انقلاب درونی/ سلیقه ای در میان نیست. بر اساس صحبت های منابع مختلف، رسیدگی به انتقادات و شکایات وارده به فیلم های قبلی سری، سرلوحه عملکرد فیلمسازان در تجربه ی سوم گشته است. از TR3 به عنوان آخرین ترنسفرمرز مایکل بی یاد شده و او می خواهد قبل از خداحافظی با دنیای ماشین ها، فیلمی در حد انتظارات طرفداران قدیمی سری و همچنین دوستداران اکشن های اولیه خودش بسازد. شکی نیست که از یک اثر سنگین و حرفه ای با بازی های خوب و فیلمنامه ی جاندار خبری نخواهد بود اما یک اکشن سرگرم کننده می تواند با روش های دیگری دل مخاطبش را به دست بیاورد. در اولین قدم، فیلمساز مورد بحث علنا به «غیرقابل قبول» بودن TR2 اعتراف کرده و اثر حاضر را «تلاشی برای جبران فیلم دوم» خوانده است (البته از دید خیلی از ترنسفرمرز دوستان، او باید فیلم متوسط اول را هم جبران کند). برخی بازیگران هم در پیروی از او لب به انتقاد از TR2 گشوده اند ولی هیچ کدام از دستاندرکاران به طور کامل و شایسته از Revenge بد نگفته اند جز مگان فاکس Mega Fox، بازیگر نقش زن اصلی و همراه سم یعنی Mikaela. سال گذشته او یک تنه به تمام جنبه های کاری کارگردان معروف سری ایراد گرفت و حتی رفتار خاص بی در پشت دوربین را به هیتلر تشبیه کرد! البته مایکل بی در مقابل این صحبت های منفی و گاهاً توهین آمیز، بی تفاوت ننشست و با جواب های کنایه دار خودش سعی کرد از فاکس انتقام بگیرد. این گونه مواقع آدم به یاد ضرب المثل «دیگ به دیگ میگه روت سیاه» می افتد اما این دعوای نیمه مطبوعاتی/ تبلیغاتی خیلی سریع از کنترل خارج شده و به اخراج یکی از دیگ ها یعنی فاکس از فیلم سوم منجر گشت. طبق اعلام سخن گوی مگان فاکس، خود او تصمیم به کناره گیری گرفته اما کمتر خبرنگاری حرف وی را باور دارد مخصوصاً وقتی که پیش از این ادعا، مایکل بی و استدیوی پارامونت علناً Mikaela را از لیست شخصیت های TR3 حذف کرده بودند. پیشنهاد می کنم برای پیگیری کامل ابعاد مختلف این جنجال و ادعاهای ضد و نقیض عوامل پشت صحنه در مورد هر دو طرف دعوا به پست جالب و جامع سایت Deadline Hollywood نیم نگاهی بیاندازید (در آخرین قسمت داستان، بی مدعی شده که اسپیلبرگ به عنوان یکی از تهیه کنندگان فیلم دستور اخراج فاکس را صادر کرده). حذف همین هنرپیشه جنجالی، مهمترین قدم فیلم سوم در راه رستگاری سینمایی یا حداقل فرار از جهنم قسمت دوم است. حتی کسانی که از فیلم اول TR لذت برده اند. از بازی فاکس به عنوان یک نقطه ضعف اساسی یاد می کنند. خوشبختانه یا بدبختانه معرفی یک هم اتاقی اعصاب خردکن برای سم به همراه بازگشت والدین احمق و آزاردهنده او در فیلم دوم کمی بازی فاکس را تحت الشعاع قرار دادند اما هیچ کدام نتوانستند مانع نامزد شدن وی و لبوف در قالب بدترین زوج سینمایی سال شوند. عملکرد خود شیا لبوف Shia LaBeouf (بازیگر نقش سم) در حد همبازی جنجالی و سابقش بد نیست اما همواره از شخصیت و بازی یک شکل او در تمام فیلمهایش انتقاد می شود. فرقی نمی کند که لبوف در یک درام ورزشی ظاهر شده یا یک تریلر تین ایجری یا یک اکشن چند صد میلیون دلاری... کارکترهای مجازی او همیشه یک شیا لبوف خاص هستند. این بازیگر جوان در زمره ی کسانی قرار دارد که مدتی بعد از اکران Revenge به انتقاد نسبی از آن پرداخت و خوشبختانه خودش را هم در کاستی های کار دخیل می داند. همه به خوبی میدانیم که بیشتر این حرف ها نوعی بازارگرمی برای TR3 هستند ولی در میان تمام صحبت های لبوف یک نکته بسیار امیدوارکننده پنهان شده. وعده ی اصلی این بازیگر، وجود تأثیر احساسی قوی تر است. شاید صحبت از این عنصر پیرامون فیلمی با موضوع جنگ روبات های غول پیکر احمقانه به نظر برسد اما نباید فراموش کنیم که سکانس مرگ یکی از همین آدم آهنی ها یعنی آپتیموس در کارتون سینمایی سال 1986 قلب خیلی از کودکان آن دوران را شکست. شکل گیری ارتباط میان مخاطب و هر یک از شخصیت های داستانی امتیاز بزرگیست که در آن اثر بیشتر به آتوبات ها اختصاص داشت. با وجود افزایش نقش شخصیت های انسانی در فیلم های جدید و حتی نجات جان آپتیموس توسط یک آدم ناقابل (آن هم دوبار!) بعید میدانم آنها در دل کسی جا باز کرده باشند. مانع اصلی برقراری ارتباط بهتر با آدم های مجازی یعنی شخصیت پردازی ضعیف آنها در TR3 جایی نرفته اما این بار شرایط کمی فرق دارند. بیشتر تماشاگران و حتی آنهایی که فقط به بهانه وجود انفجارهای پرتعداد و ماشین های روبات گونه، فیلم های قبلی را دیده اند، خواسته و ناخواسته سرنوشت سم، سیمنز و دیگر شخصیت ها را به همراه سکانس های مورد علاقه شان دنبال کرده اند. بدین ترتیب یک نوع وابستگی عادت گونه به رسم بیشتر دنباله های بازی و سینمایی شکل گرفته و هرچند به خودی خود نمی تواند معجزه کند ولی حسابی به درد روشی می خورد که لبوف و همکارانش برای قوی تر کردن تأثیر احساسی به کار گرفته اند: بالا بردن خطر و ریسک جانی قهرمانان آهنی و غیرآهنی. طبق گفته های او و برخی شنیده ها از اکران های آزمایشی TR3، بی این بار واقعاً به جان شخصیت های داستانش افتاده است. ابزار پیاده سازی این ترفند نسبتاً چیپ و سبک اما مؤثر (و گاهاً سرگرم کننده) چیزی نیست جز ارتش دسپتیکان های بی رحم و پرتعداد. وقتی آنها در شهرهای فیلم از جمله شیکاگو ظاهر می شوند، علاوه بر انواع سیاهی لشکرها، بسیاری از شخصیت های اصلی و مهم تر هم به خاکستر تبدیل خواهند شد. البته TR3 اولین تجربه ی بی در ساخت فصول پر از مرگ و میر در مقیاس عظیم نیست. سکانس نسبتاً طولانی بمباران پرل هاربر در فیلم او به همین نام، یگانه نقطه ی مثبت آن اثر ضعیف و منفور است که با بکارگیری بهترین افکت های کامپیوتری و در عین حفظ ظاهر شیک انفجارها، جلوه تراژیک مرگ هزاران انسان را نمایش می دهد.در این میان کسانی که به تماشای درام نصفه نیمه در آثار اکشن خالص علاقه ای ندارند، همچنان می توانند از set-piece های هیجانی خارق العاده تر از همیشه لذت ببرند. اعضای تیم چند صد نفره پشت صحنه ی TR3، بسیاری از راه های شهر شیکاگو را ساعت ها برای فیلمبرداری مسدود کرده اند. نبردهای شلوغ در خیابان های خرابه و آتش گرفته از یک طرف و نصف شدن کامل یک آسمان خراش اداری و پر از سکنه به دست یک ابر کرم آهنین و غول آسا در شرایطی که تعدادی از قهرمانان اصلی در آن به دام افتاده اند تنها دو مورد از فصول پرخرج لو رفته از طریق تریلرهای TR3 هستند. همین کلیپ های ویدیویی نسبتاً کوتاه و چند نمایش دیگر از سکانس های اکشن، به نوعی حس set-piece سرگرم کننده ی آغازین فیلم Armageddon را در ذهن آدم تداعی می کنند؛ سکانسی که لذت هایش در فیلم های جدیدتر بی کم رنگ و کم رنگ تر شده اند. پیشتر در مقاله ی فیلم Avatar، بحث کوتاهی پیرامون سبک ساختاری رایج در اکشن های دهه اخیر مطرح شد. بکارگیری کات های خیلی سریع و نماهایی که بیشتر از 3 ثانیه طول نمی کشند، یکی از موارد پرکاربرد آثار اخیر هالیوود است. این استیل خاص که از کلیپ های ویدیویی یا music video های عموماً MTV گونه نشأت گرفته، باعث ایجاد شتاب مصنوعی شده و در عین حال تشخیص دقیق وقایع سکانس موردنظر را تقریباً غیرممکن می کند. بهترین نمونه برای تشریح بهتر مسئله فوق، فیلم های دوم و سوم Bourne هستند که در طول درگیری های تن به تن، نماهایشان فوق العاده تند و بدون آرامش کات می شوند. بخشی از جنبه های بصری آن آثار به سبک خاص کارگردانشان وابسته هستند که دوربین روی دست و حس نیمه مستند گونه با برش های متعدد را به روش های کلاسیک تر ترجیح می دهد. شخصاً میانه خوبی با این روش نداشته و معتقدم که استفاده از دوربین روی دست تنها در نماهای بلند و بدون کات مثل لانگ شات اواخر فیلم Children of Men واقعاً جواب می دهد (دلیل این که چرا آن اثر زیبا و سکانس خارق العاده اش نتوانستند اسکارهای بهترین فیلمبرداری و تدوین را صاحب شوند حتی از راز سفر به ماه و نیمه تاریکش هم مشکوک تر است!). با نمایش کات های خیلی سریع و تغییرات پرتعداد زاویه دوربین، مخاطب در بیشتر لحظات درگیری امثال Bourne ها نمی داند که کی دارد کی را می زند. درام نسبی و هیجان اصلی سکانس های اکشن کلاسیک در نگران شدن مخاطب برای قهرمان و تشویق های او نهفته است، امری که با گیج کنندگی و مبهم شدن کات های فوق سریع، از بین می رود. خوشبختانه بخشی از توبه سینمایی بی در TR3 به همین ابعاد اختصاص یافته و سکانس های اکشن فیلم جدید از برش های طولانی تر و برداشت های واضح تر استفاده می کنند. استفاده ی نامناسب این فیلمساز از تدوین فوق سریع و کات های کوتاه نسبت به TR1، یکی از ضعف های اصلی Revenge است که عملاً توهینیست به سکانس های اکشن حرفه ای و جذاب تر بی در The Rock و Bad Boys 1. البته مشکل اشاره شده در ترنسفرمرز 2، عامل دیگری هم داشت: بیشتر روبات های مخلوق تیم بی، شبیه حشره های آهنی غول پیکر و سیاه طراحی شده و در نتیجه تشخیص آتوبات ها و دسپتیکان های غیر اصلی از هم بسیار مشکل می گشت. دردسر اشتباه گرفته شدن روبات های خوب و بد در فصل نهایی آن اثر یعنی نبرد عظیم ارتش غول ها در خرابه های دورافتاده کشور مصر به اوج می رسد. بجز نماهای کوتاهی که انسان ها را در کنار گروهی خاص نشان می دهند. تشخیص روبات سیاه A در یک برداشت از روبات سیاه B که در گوشه و نمای دیگری از دوربین به سمت روبات سیاه C شلیک می کند غیرممکن است. بی و تیمش در TR3 همچنان از راه حل کارتون های اصلی یعنی اختصاص رنگ های متنوع و ظاهرهای ساده تر استفاده نکرده اند اما حداقل می توانند با بکارگیری نماهای واضح تر و بلندتر در کنار موارد کلیشه ای و اعصاب خردکن تر، گاهی درک بهتری از محیط و جریان مبارزات در مخاطبان ایجاد کنند.
خوشبختانه بهبود جنبه های فنی و ماشینی فوق در کنار حذف فاکس و وعده های لبوف تنها کفاره های عوامل سری برای جبران گناهان فیلم دوم نیستند. کادر بازیگران TR3 با ورود 3 بازیگر حرفه ای و متفاوت به شدت تقویت شده که در میانشان نام فرانسیس مکدورمند FrancesMcDormand خیلی ها را غافلگیر کرده. بله، بازیگر تحسین شده Farge و تعداد دیگری از آثار برادران کوئن به شرکت در فیلمی از مایکل بی راضی گشته تا در نقش یکی از نگهبانان ارتشی راز ماه، رو در روی روبات های غول پیکر و کامپیوتری قرار بگیرد. همبازی مکدورمند در Burn After Reading یعنی جان مالکوویچ هم در قالب رئیس جدید سم وارد نبرد روبات ها شده است. برخلاف دو تازه وارد قبلی، مهره سوم یعنی لئونارد نیموی به هیچ وجه با دنیای روبات های غول پیکر غریبه نیست. بازیگر شخصیت محبوب آقای اسپاک یا Spock در سری اصلی پیشتازان فضا/ Star Track، پیشتر در کارتون سینمایی سال 1986 بجای گالواترون صحبت کرده است. اسطوره قدیمی سینمای علمی تخیلی در معادل سینمایی جدید ترنسفرمز صدایش را در اختیار Sentinel Prime گذاشته، همان کسی که با سفینه ی مخصوصش سر از ماه سینمایی درآورده.
به همراه سه هنرمند کهنه کار، یک بازیگر تلویزیونی یعنی پاتریک دمپسی (از سریال Grey`s Anatomy) به TR3 پیوسته و به رئیس و احتمالاً دیگر خواستار دختر موردعلاقه قهرمان جوان سری جان بخشیده. خود سم ویتویکی (شیا لبوف) بیشتر صحبت های ملال آورش مبنی بر عشق واقعی و آتشین نسبت به شخصیت فاکس در دو فیلم قبلی را فراموش کرده و به همراه دمسپی، در یک مثلث عشقی احتمالی با کارلی گرفتار شده است. ایفاگر نقش کارلی یا جانشین رومانتیک، رزی هانینگتون ویتلی (Rosie Huntington-Whiteley) نام دارد. کسی که اگر به صفحه ی IMDb وی مراجعه کنید، فقط و فقط یک فیلم در کارنامه اش دیده شده و آن هم چیزی نیست جز Dark of the Moon. بی در حرکتی هوشیارانه (و انصافاً منطقی) یک سوپر مدل را به عنوان بازیگر زن نقش اصلی برگزیده چرا که برای پر کردن تأثیر ظاهری فاکس به هیچ گونه آموزش، استعداد و سابقه بازیگری نیاز نمی شود. در ادامه ی صحبت از «بازیگر» های شدیداً نابازیگر، بد نیست از هم اتاقی اعصاب خردکن سم در TR2 یعنی لئواسپیتز (Leo Spitz) و سایت مخصوص رازهای بیگانه هایش یادی کنیم. خوشبختانه او و رفتارهای بی مزه اش به کل از دنیای Transformers حذف شده اند. البته این امتیاز را باید به پای شانس نوشت چرا که بازیگر نقش او یعنی رامون رودریگوئز (Ramon Rodriguez) در اوایل کار قصد بازگشت داشت. به گفته بی، نقش پررنگ تری برای وی نوشته شده بود اما به دلیل مشکلات مختلف از ادامه همکاری با تیم بازماند. تنها عوامل دردسرساز باقی مانده از دو فیلم قبلی، شخصیت های پدر و مادر سم هستند که به گزارش منابع متفاوت به مقدار قابل توجهی از شوخی های توهین آمیزشان کاسته شده. امیدوارم فیلمنامه نویس TR3 در راه طبیعی و باورپذیرسازی پدر و مادر سینمایی تلاش زیادی به خرج داده و راه پیشینیانش را پیش نگرفته باشد. نویسندگان اصلی قسمت های قبلی یعنی تیم دو نفره اورسی (Orci) و کورتیزمن (Kurtzman) بالاخره دست از نگارش داستان های بی رمق برای روبات های غول پیکر برداشته و تمام مسؤولیت فیلم سوم را به همکارشان در Revenge سپرده اند. دقیقاً مشخص نیست که اهرن کروگر (Ehren Kruger) (نویسنده Scream 3 و نسخه آمریکایی The Ring) چقدر در خلق و تکامل داستان قسمت قبلی تقصیر داشته ولی حتی با توجه به ورود بسیار دیرهنگام و نقش کمکی کمررنگش در آن اثر، بخشی از گناه فاجعه ی TR2 همچنان به گردن وی است. بدین ترتیب نباید انتظار یک معجزه در قالب داستانی قوی و شایسته را از TR3 داشت. افزودنی مهم کروگر یعنی دخالت دادن ترنسفرمرها در برخی اتفاقات مهم و بزرگ تاریخی هم عنصر جدیدی در سه گانه ی بی محسوب نمی شود ولی ظاهراً با حضور یک نویسنده بجای 3 نفر، نظم و انسجام بهتری پیدا کرده است.
دوقلوهای نه چندان افسانه ای
مایکل بی برای جلب نظر مثبت سینما دوستان به Transformers 3، دست به اقدامات مختلفی زده است اما یکی از اساسی و اولیه ترین نمونه های آنها، اعلام خبر حذف دو روبات دوقلو و جنجالی. اثر قبلیست. اگر مقاله آن عنوان را به یاد داشته باید، به طور مختصر به حواشی و جنجالهای پیرامون Twins پرداختیم. دو روبات شبه سیاه پوستی که به خیال خود به سبک رنگین پوستان بی سواد و بی فرهنگ طبقات پایین تر آمریکایی حرف زده و یکی از بدترین Sterotype های تاریخ سینما بعد از Jar Jar محسوب می شوند. اعتراضات منتقدان، سینمادوستان و حتی گروه های مدافع حقوق سیاه پوست ها کار خودشان را کرده و خوشبختانه به حذف دوقلوها از TR3 منجر شدند. کنار گذاشته شدن این دو لکه ننگ سینمایی به اعتقاد برخی حتی از برکناری فاکس هم حرکتی امیدوارکننده تر است. جنبه ی تبلیغاتی منفی آنها به حدیست که با پخش شایعات در مورد حضور کوتاه آن دو در TR3، تیم های بازاریابی پارامونت با تمام قدرت و به دفعات آنها را تکذیب کرده و حتی شخص بی یک جایزه چند هزار دلاری برای شکارشان در تصاویر فیلم تعیین کرد تا تأکید کند که در اینجا خبری از Mudflap و Skids نخواهد بود.کابوس در خیابان سه بعدی
برخی تصور می کنند که در تمام طول ساخت TR3، بخت یار فیلمسازان بوده اما واقعیت این است که بجز کمک در حذف دو بازیگر بی استعداد، شانس خیلی دیر به سراغ بی و همکارانش آمده. حدود یک سال پیش و در طول فیلمبرداری یکی از سکانس های پرخطر، یکی از سیاهی لشکرهای اثر پرخرج بی به شدت آسیب دید. زخمی شدن بدلکاران حرفه ای در طول ساخت فیلم های هالیوودی چیز جدیدی نیست اما گابریلا کدیلو (Gabriella Cedillo) (سیاهی لشکر فوق) اصلاً کاری به Stunt مربوطه نداشته و ظاهراً در اثر یک سهل انگاری از کادر فنی با جراهت شدید و فلج شدن نیمی از بدنش مواجه گشته است. این حادثه ناگوار به یک جنجال وحشتناک و یک شکایت پر سر و صدا برای استدیوی پارامونت منجر گشت. از سوی دیگر بی که سال ها بر علیه روند 3D سازی فیلم ها صحبت کرده و آن را یک Fad و موج موقتی خوانده بود، در TR3 به شدت تحت فشار استدیو برای استفاده از همین روش قرار گرفت. برخی شایعه ها پیرامون ضبط بخش هایی از داستان با فیلمبرداری دو بعدی و عادی و عدم حمایت کامل فیلمساز از تکنولوژی جدید، خبر از یک اثر 3D مصنوعی دیگر با تبدیل پس از تولید یا Post- Production می دادند. کیفیت ظاهری بد و تاریکی آزاردهنده فیلم های تبدیل شده به 3D مثل Last Airbender و حتی نمونه های جدیدتر خیلی از سینمادوستان را نسبت به این تکنولوژی بدبین کرده است. ارزش های متعددی که جیمز کامرون با اثر ذاتاً سه بعدی اش یعنی Avatar برای سینمای سه بعدی به ارمغان آورده بود هم با تبدیل های شتاب زده فیلم های ماه های اخیر تقریباً به فراموشی سپرده شده اند. قیمت بالاتر بلیت های 3D که چند ماه بعد از Avatar افتتاحیه بیشتر این گونه فیلم ها را افزایش داده بود با شروع تابستان امسال اثری معکوس پیدا کرد. فروش ناامید کننده بلیت های سه بعدی پاندای کونگفوکار 2 و Green Lantern هم خیلی از کارشناسان را در مورد آینده سینمای 3D نگران ساخت. در این شرایط کامرون بار دیگر به کمک تکنولوژی جنجالی خودش آمد و برای نجات آن، سراغ کسی نرفت بجز شخص بی و فیلم جدیدش. برپایی یک میزگرد گفتگوی عمومی و ویدیوی میان بی و کامرون می توانست به یک تبلیغ پوچ و سطحی برای فیلمبرداری سه بعدی تبدیل شود اما برخلاف تصور عموم سینما دوستان، دو فیلمساز به شکلی کاملاً منطقی و صادقانه پیرامون مشکلات و امتیازات 3D با هم به بحث و گفتگو پرداختند. بی یکپارچه از دردسرهای کار با دوربین های مخصوص و سختی هایی که در طول ضبط سه بعدی TR3 سخن گفته و در مقابل کامرون به ارائه راهکارهای آسان تر و همچنین شرح روش های کاربردی پیشرفته تر و مناسب تر برای پروژه های آینده فیلمسازان مشغول شد. هر دو طرف در پایان کار به حمایت کاملشان از فیلمبرداری سه بعدی تأکید کرده و از فیلم جدید بی به عنوان مدرک جواب دادن این سبک یاد کردند. البته در صورت پیاده سازی صحیح و در نظر داشتن 3D از اول کار بجای افزودنی دقیقه نود و تبدیل های Post-production.پیرو این شبه مصاحبه و با نمایش برخی سکانس های سه بعدی Dark of the Moon در سینماهای مخصوص و محافل مختلف، جو ضد سه بعدی کمی عقب نشینی کرد. در حرکتی غیرعادی، استدیوی پارامونت بیشتر سینماهای پخش کننده فیلم را وادار کرد تا اثر جدیدشان را با پروژکتورهای پرنورتر پخش کنند. این امر که به پخش کننده های ویژه فشار می آورد، سر و صدای خیلی از سینمادارها را درآورد اما بی و استدیو معتقدند که برای شفاف سازی و مبارزه با تأثیرات ناخواسته عینک های تیره مخصوص تماشای 3D، چنینی حرکتی اجتناب ناپذیر است. در ادامه خود بی در اعلامیه ای اینترنتی و همگانی، از تمام سینما دوستان خواهش کرده به هر قیمتی شده TR3 را به صورت 3D و در پیشرفته ترین سینمای ممکن تماشا کنند. با نمایش فیلم نهایی، دلیل اصلی این همه تلاش و دوندگی آشکار گشت: با کاهش استقبال از فیلم های سه بعدی و افول شدید سوددهی آنها، سینمای 3D به یک ناجی واقعی در حد خود Avatar محتاج بود. TR3 نقش مأمور نجات را بر عهده داشت و به گفته اکثریت منتقدان، حداقل در بحث خاص بصری وظیفه اش را به خوبی انجام داده. حتی مخالفان Dark of the Moon از آن به عنوان بهترین استفاده از 3D بعد از اوتار یاد می کنند. حیف که کیفیت داستانی و سینمایی کار جدید در حد ابعاد سه بعدی آن نیست. عموم سینما دوستان و منتقدان، TR3 را پیشرفتی قابل توجه نسبت به عنوان قبلی توصیف کرده اند، همان طور که در مقایسه با صفر مطلق، کوچکترین امتیازی یک قدم مثبت طلقی می شود. برخی سایت ها نظیر IGN از TR3 به عنوان بهترین قسمت سه گانه یاد کرده اند ولی از لحاظ ارزشهای سینمایی، همچنان آن را اثری نه چندان ایده آل توصیف می کنند. عموم منتقدان اینترنتی با آنها هم صدا شده و معتقدند که با وجود بهبود بسیاری از جوانب و سرگرم کنندگی فصول ماجرایی، محصولات ماشینی بی هنوز جای کار دارند. Dark of the Moon اثری سیاه تر، حماسی تر و تأثیرگذارتر از پیشینیان خود خوانده شده اما در نهایت میانگین امتیازات فیلم حاضر در سایت هایی چون Rotten Tomatoes و MetaCritic نسبتاً ناامید کننده است و تنها در مقایسه با قسمت دوم در حدی قابل توجه و بالا جلوه می کند. مدت پخش بیش از حد طولانی (نزدیک دو ساعت و 34 دقیقه)، بازی های همچنان ضعیف و فیلمنامه شلوغ در میان گلایه های سینمایی فیلم قرار دارند ولی خوشبختانه خبری از روبات های توهین آمیز و بازیگری مطلقاً مرده فاکس در کنار شوخی های بیش از حد شنیع و نامناسب TR2 نیست. عناصر آزاردهنده و پرتعدادی که خاطرات ناخوشایند تماشاگران از آنها به فروش افتتاحیه TR3 هم صدمه زده و باعث شدند تا نبرد سوم روبات ها حتی با کمک قیمت بالاتر بلیت های 3D نتواند به افتتاحیه فوق العاده آن فیلم دست پیدا کند. Revenge تنها در بازار آمریکای شمالی در فاصله 5 روز اول اکرانش معادل بیش از 200 میلیون دلار بلیت به فروش رساند. مبلغی نزدیک 38 میلیون دلار بیشتر از قسمت حاضر در فاصله زمانی مشابه. با این احوال، فیلمسازان خیالشان راحت است که برخلاف دیگر آثار 3D تابستان، نسخه های سه بعدی فیلمشان پایاپای نمایش های 2D فروش دارند. بعد از همه این ماجراها، مشخص نیست که آیا بی هنوز به قولش مبنی بر خداحافظی از این سری درآمدزا وفادار خواهد ماند یا خیر. سه گانه او به پایان رسیده و حتی با حذف بسیاری از ضعف های 2 قسمت قبلی، همچنان ذره ای از روح و احساسات خاص فیلم 1986 روبات های غول پیکر بدان راه نیافته است. شاید TR3 فیلمیست که ترنسفرمرز برای موفقیت تجاری در دنیای مدرن به آن نیاز داشت ولی مطمئناً لیاقتش چنین اثری نبود. دوستداران Transformers می خواهند از تماشای قهرمانان محبوبشان فارغ از رنج خاطر و آزردگی های خاص دو اثر قبلی بی لذت ببرند و به نظر می رسد که حداقل بخشی از شرایط مورد نیاز برای دستیابی به آن خواسته در نیمه تاریک ماه فراهم شده. با این حال آنها همچنان دل به فرا رسیدن روزی بسته اند که در آن تصاویر نقش بسته بر پرده نقره ای، با تمام وجود لیاقت نام ترنسفرمرز را داشته باشند. روزی که Cybertron و ساکنانش بتوانند به دوران اوج خود بازگردند.
معجزه تابستانی
اگر یک سال پیش کسی ادعا می کرد که میانگین امتیاز محصول اکشن بعدی مایکل بی از اثر جدید خالقان Toy Story و Wall-E یعنی استدیوی Pixar بالاتر خواهد شد، وی را به بیمارستان روانی منتقل می کردند اما این پدیده واقعاً رخ داده است. Cars 2 به عنوان اولین شکست هنری پیسکار، به میانگینی پایین تر از اثر نه چندان منتقد پسند بی در سایت ثبت امتیاز Rotten Tomatoes قناعت کرده است اما این همه داستان نیست. نیمه تاریک ماه علاوه بر کارتون جدید پیکسار و صد البته Green Lantern، توانسته قسمت چهارم دزدان دریای کارائیب و فیلم جدید تام هنکس و جولیا رابرتز را هم در امتیازات پشت سر بگذارد تا در سیاره بدها، بهترین باشد. این عملکرد برای دنباله ی که قسمت قبلی اش به پایین ترین میانگین امتیاز ممکن در میان رقبای پر هزینه سال خودش دست یافته بود، دست کمی از معجزه ندارد و شاید بتواند کمی جای خالی معجزه موردنظر سینمادوستان یعنی بازیگری و فیلمنامه قوی را پر کند.بجای Unicron و دیگر غول های منفی سری، شخصیت عموماً فرعی و زیردست پیشین مگاترون یعنی Shockwave به عنوان سردسته روبات های متخاصم TF3 در نظر گرفته شده.
منبع: بازی رایانه، شماره 43.