علم و زندگی شخصی

روش علمی، موفقیت خود را بنحو شگفت آوری در زمینه های ذیل به اثبات رسانده است: 1) واقعیت بخشی(2) و تحقق اهدافش درخصوص تبیین رخدادهای طبیعی، بر حسب طرح مفهومی آن(3)؛
پنجشنبه، 7 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علم و زندگی شخصی
علم و زندگی شخصی

نویسنده: جرارد دگره
مترجم: محمد توکّل



 
روش علمی، موفقیت خود را بنحو شگفت آوری در زمینه های ذیل به اثبات رسانده است:
1) واقعیت بخشی(2) و تحقق اهدافش درخصوص تبیین رخدادهای طبیعی، بر حسب طرح مفهومی آن(3)؛
2) پیش بینی(4) جهت و مسیر محتمل رخدادهای آینده، البته در حدود زمان و احتمال معقول؛
3) تصدیق(5) فرضیه ها(6) بوسیله مشاهده و آزمایش؛
4) کنترل(7) و نیز انطباق(8) پدیده ها با غایات و مقاصد ویژه انسانی.
مطلوبیت(9) انجام هر یک از این ها، قضاوت های انسانی را - که آنها خود پیامدهای عموماً پذیرفته شده هنجارهای فرهنگی(10) هستند - منعکس می سازد. ما ملاحظه کردیم که این هنجارها خود در یک شرایط معین اجتماعی - تاریخی، احتمال ظهور بیشتری دارند. چه تاثیری این بعد جامعه شناختی معرفت علمی بر مسئله اعتبار چنین معرفتی دارد؟
فرمول بندی این پرسش، خود می تواند راهنمایی برای پاسخ آن باشد. از آنجا که ملاک های حقیقت علوم، چونان هنجارهای فرهنگی، در تعین ارزشهای حقیقت(11) [میزان حقیقت] عمل می کنند، در نتیجه، صحت (گزاره های) قضایای علمی، مستقل از ملاحظات ماورای علمی(12)، با قواعد داخلی(13) خود علوم تعیین می شود. این مسئله، این واقعیت را که عوامل خارجی، مثلاً شرایط اجتماعی-تاریخی، نقش مهمی در توسعه هنجارهای درونی علم بازی می کنند، انکار نمی کند. در واقع، بخش قابل ملاحظه ای از این مقاله به بررسی تعیّن اجتماعی،(14) وسایل و اهداف علمی، اختصاص یافته است. موضوع این است که هنجارهای علم، وقتی مستقر گردیدند، خود روش های تصدیق(15) علم را تعیین می کنند و نه مسائل سودمندی اجتماعی(16)، قابلیت پذیرش فرهنگی(17) و ایدئولوژی سیاسی یا مذهبی. عوامل اخیر ممکن است تا حد زیادی حدود و مرزهایی که در محدوده آنها علوم می توانند عمل کنند را تعریف و تعیین کنند؛ و حتی ممکن است حوزه های مورد تحقیق را نیز دیکته نمایند. در هر حال، آنها حقیقت گزاره های علمی را اثبات نمی کنند، حالا تلاش برای تحریف(18)، اخفاء(19)، مبالغه(20) یا هر طریق دیگر جهت تحت فشار قرار دادن معرفت علمی هر چقدر که می خواهد باشد.
فرمول معمول و متداول درستی یا حقیقت مستقل احکام علمی(21) قاعده ای است که اظهار می دارد: ریشه های فردی یا اجتماعی یک گزاره راجع به درستی و یا نادرستی آن هیچگونه اطلاعی بدست نمی دهد. منطقیون از مسئله ای به نام مغلطه تکوینی(22) به عنوان روش مغلطه آمیز استدلال سخن می گویند؛ دقیقاً بدلیل آنکه این روش سعی در بی اعتبار کردن صحت یک قضیه (گزاره) از طریق بی اعتبار کردن فرد یا گروه اظهار کننده آن دارد.
اما آیا می توانیم با اطمینان اظهار داریم که تکوین اجتماعی یا فردی یک قضیه به هیچ وجه تاثیری بر مسئله حقیقت یا بطلان(23) آن ندارد؟ به عنوان مثال فرض کنید فرد معتاد به دروغگویی یا گزافه گویی به ما خبر دهد که در بیرون باران می بارد. ما بر اساس تجربه قبلی، دلیلی داریم که نسبت به گفته وی مظنون شده و آن را دروغ بدانیم. بنابراین، ما مایل به بی باوری نسبت به او هستیم و برای یافتن راستی یا ناراستی اظهار او، خود از پنجره به بیرون نگاه می کنیم. با این حال، باید توجه کنیم که ما حقیقت را حتی در این مورد بر مبنای کسی که جمله (یا حکم) را اظهار کرده تعیین نمی کنیم؛ بلکه بر اساس مشاهده تجربی، یعنی با نگاه کردن به بیرون پنجره (یا خصوص، دو قضیه (گزاره) گوناگون مطرح است: قضیه اول این است که «آقای ایکس X یک اطلاع دهنده ناموثقی است»؛ و این قضیه با مشاهده صحت اظهارات او در یک دوره زمانی تست می شود. قضیه دوم این است که در «در بیرون باران می بارد»؛ این گزاره با مشاهده مستقیم یا مشاهده غیرمستقیم، با استفاده از ابزارهای مناسب، یا با سنجش گزارش هایی که توسط دیگر مشاهده گران انسانی تهیه شده است، ارزیابی می شود.
به هر حال نکته مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که با اثبات صحت این که آقای ایکس X غیر قابل اعتماد است، احتمال کمتری وجود دارد که اظهارات وی را در مورد وضع هوا بپذیریم؛ ولی راجع به وضعیت واقعی هوا نیز مطلع نمی شویم.
با تعمیم شکل تحلیل بکار رفته در این مثال ساده، در مورد مسئله تعین جامعه شناختی معرفت با جنبه های کلی تر آن، بهتر می توانیم تاثیر مهم تعین اجتماعی بر مسئله معرفت را درک کنیم. ضمناً می توان خطر مغلطه تکوینی را به حداقل رساند.
کارل مانهایم(24) خاطرنشان می سازد که، چگونه موقعیت اجتماعی(25) گروه های خاصی در یک جامعه، آنها را مستعد می سازد که به مسائل معینی، از گروه های دیگر آگاه تر شوند؛ و در نتیجه برای پیدا کردن پاسخ چنین پرسش هایی احتمال و آمادگی بیشتری داشته باشند(26). این موردی است از عملکرد آنچه که ما «مناسبت ارشی»(27) نامیدیم. واضح است؛ این واقعیت که یک گروه معین پاسخگوی پرسش های ناشی از مناسبت ارزشی هستند، به خودی خود درستی این پاسخ ها را تضمین نمی کند. از طرف دیگر مجبوریم به این سوال که: «آیا اعضای این گروه، جهت ارائه پاسخ های مناسب به مسائل معینی از اعضای گروه دیگری که از اختفاء(28) پاسخ ها از خودشان، و نیز از دیگران، سود می برند، محتمل تر و آماده تر هستند؟» پاسخ مثبت بدهیم.
خلط مبحثی(29) که در اینجا باید از آن احتراز کرد این فرض است که چون ما درباره ریشه های جامعه شناختی یک قضیه چیزی ارائه داده ایم، بوسیله آن چیزی را درباره اعتبار منطقی یا درستی و نادرستی تجربی آن اثبات کرده ایم. بدین ترتیب تا به حال باید روشن شده باشد که همه آن چیزی که ما موفق شدیم ثابت کنیم، احتمال بیشتری است که گروه های معینی در رسیدن به اظهارات و احکام نسبتاً معتبر دارند؛ و این کاملاً با اثبات حقیقت این اظهارات متفاوت است. برای تحقق امر اخیر، یعنی اثبات حقیقت این اظهارات، می باید از قواعد تصدیق طرح مفهومی ای(30) که در عمل بکار می گیریم، پیروی کنیم. در مورد علم، این امر مستلزم استفاده از داده های مشاهده ای(31) چارچوب های تفسیری و تحلیلی(32)، و روشهای منطقی - ریاضی برهان است(33).
بحث حاضر را می توان با این بیان خلاصه کرد که مطالعه جامعه شناختی معرفت شامل تحلیل این مسئله است که چرا گروه های گوناگون، در دوره های خاص و تحت شرایط ویژه، بیشتر احتمال دارد که با مسائل و معضلات معینی درگیر باشند و اینکه چرا آنان احتمالاً با نقطه نظرات خاصی با آنها دست و پنجه نرم می کنند. بنابراین بعد جامعه شناختی - هستی شناختی علم(34)، ارتباط ایده های علمی را با افراد، گروه ها و فرهنگ هایی که در تشکل شان نقش ایفا می نمایند، بررسی می کند.
به هر حال، اعتبار منطقی ایده های علمی (و ایده های دیگر) با قواعد نحوی(35) تعیین می شود و نه با ریشه های اجتماعی شان؛ هرچند که این قواعد در ظرف یک قالب(36) اجتماعی - تاریخی توسعه می یابند. برخلاف تحلیل جامعه شناختی ایده ها، تحلیل منطقی منحصراً به رابطه بین گزاره ها و قضایا با گزاره ها و قضایای دیگر در چارچوب نظام های منطقی مربوط می شود.
بالاخره، درستی مادی یا تجربی معطوف به رابطه گزاره ها با احکام مشاهده ای است و به تعبیر دیگر به رابطه ایده ها با اشیاء ارتباط دارد. در اینجا مجدداً حقیقت یا درستی(37) صرفاً در قواعد تصدیق تجربی یافت می شود و نه در تکوین اجتماعی قضایا یا گزاره ها.
تحلیل مؤثر، مستلزم در نظر گرفتن تمایز بین این سه بعد معرفت، به طور کلی و معرفت علمی به طور مشخص، می باشد.
1- بعد هستی(38) - ریشه های شناختی، روانشناختی، تاریخی و فردی معرفت و نتایج(39) آن؛
2- بعد منطقی - رابطه نحوی گزاره ها با یکدیگر، هم در منطق و هم در ریاضی؛
3- بعد تجربی - رابطه بین گزاره ها با جهانی که آنها سعی در توصیف و تبیین آن دارند.
4- روش علمی، به طور سنتی، از بین سه بعد مذکور معرفت، با دو بعد اخیر یعنی حقیقت صوری (یا منطقی) و مادی (یا تجربی) سروکار دارد. جامعه شناسی علم، تمرکز بر بعد هستی شناسانه معرفت دارد. جامعه شناسی علم، با تحلیل توسعه علوم در زمینه و متن اجتماعی - تاریخی شان، می تواند فهم ما را نسبت به علم، به عنوان یک نهاد اجتماعی که به جریان های گسترده(40) تغییرات تاریخی حساس است و عمیقاً در حیات کلی انسان و فرهنگش درگیر می باشد، غنی سازد.

جستجوی معرفت و نظم اجتماعی

در فصل هفتم، سؤال مربوط به تأثیر مناسبت ارزشی بر مسئله ارزیابی محتوا و اعتبار معرفت علمی مطرح شد. در آنجا خاطرنشان گردید که هرچند گزینش موضوع اصلی(41) علوم، واکنش بزرگی در برابر ملاحظات ماورای علمی است که توسط مثلاً اوضاع سیاسی، اقتصادی و مذهبی به وقوع پیوسته است؛ ولی محتوی و اعتبار معرفت نمی تواند صرفاً بر مبنای تکوین اجتماعی(42) ارزیابی شود.
هم چنین، در فصول پیشین بر این نکته تأکید شد که اهداف فرهنگی، شرایط در حال تغییر اجتماعی - اقتصادی، ملاحظات مذهبی و نیازهای عملی، هم در سوق دادن توجه انسان های با ذهن علمی به مسائل ویژه برای تحقیق و تفسیر نقش ایفا کرده اند.
به همین ترتیب در بخش قبل گذری بر نتایج ریشه های وجودی (علم) برای مسئله اعتبار علمی شد. ما به این واقعیت آگاه شده ایم که شرایط اجتماعی، آن چنان که در هنجارهای فرهنگی منعکس شده اند؛ می توانند در بنای محک های اعتبار علمی نقش ایفا کنند. به هر حال این محک ها زمانی که جا افتادند یا مستقر شدند، خودشان استانداردهای قضاوت علی را ارائه می دهند.
حال قضیه ای پیچیده اما اساسی را اضافه می کنیم: و آن اینکه محتوای معرفت، به لحاظ وقایعی که اساس تجربه را فراهم می آورد وآنچه به خاطر مناسبت ارزشی اش برای محقق کشف می شود، مستقل از معرفت به طور فرهنگی مشروط(43) از آن وجود دارد. به تعبیر دیگر این معرفت ما است که با عوامل وجودی(44) تعین می پذیرد، نه آن چیزی که معرفت ما درباره آن است.
ملاحظات فوق، بر فرضیات معینی(45) از فلسفه علم مبتنی هستند، بدین منوال:
1) یک دنیای واقعی، مستقل از معرفت ما در مورد آن، وجود دارد؛
2) چنین جهان واقعی، تا حدی از طریق فرآیند تقریب(46) قابل شناخت است؛
3) معرفت به میزان حقیقی است که خود را به ساخت واقعیت نزدیک کند و یا همشکل(47) آن باشد.
بر مبنای این اصول، ما می توانیم با استفاده از مدل حد ریاضی، که نزدیک می شود ولی هرگز نمی رسد، یک تعریف کاری رسمی(48) از حقیقت بنا کنیم. بکارگیری این طرح کمک می کند که بر نتایج نسبی گرایی(49) خام، که اغلب به بررسی جامعه شناختی ریشه های وجودی معرفت نسبت داده می شود، فائق آئیم.
معرفت حقیقی، معرفتی است که داننده،(50) آن را وقتی داراست که قضایائی که وی راجع به واقعیت عینی فرمول بندی می کند، دقیقاً هم شکل با آن واقعیت باشد. تعریف ما، نه معرفت را به صرف معرفت علمی(51) منحصر می سازد و نه عهده دار تعیین و تعریف طبیعت و ماهیت واقعیت(52) می باشد. قصد بر این است که در کار هر اهل معرفتی(53)، اعم از دانشمند، جادوگر، فیلسوف، تکنولوژیست یا متکلم، بکار گرفته شود.
البته بعید است که در گذشته و حال، هرگز فردی یا گروهی در مقام و موضعی بوده باشد که معرفت حقیقی را آن طور که در بالا تعریف شد به دست آورد. بهرحال، فرموله کردن یک محک معرفت حقیقی را آن طور که در بالا تعریف شد به دست آورد. به هر حال، فرموله کردن یک محک معرفت حقیقی، به مثابه حد فرآیند شناخت(54) یعنی معرفتی که داننده، آن را وقتی داراست که مورد(55) را بداند، ما را قادر می سازد، مضافاً فرض کنیم که افراد و گروه های معینی، نسبت به اعضای گروه های دیگر، جهت تقریب معرفت صحیح به موردی، در وضعیت بهتری هستند.
اگر این فرمول بندی صحت داشته باشد، به دنبال این قضیه استنباط می شود که عقیده(56) همه افراد به یک اندازه معتبر نیست. اینکه گروه های خاصی که اشغال کننده موقعیت های معینی در زمان و مکان اجتماعی هستند، نسبت به قلمروهای معینی از واقعیت، مناسبت ارزشی دارند، به خودی خود تضمین می کند که آنها با احتمال بیشتر به کسب معرفت دقیق راجع به پدیده هایی که علاقه شان را جلب کرده است، می پردازند، تا به پدیده های غیر. همین طور، احتمال بیشتری وجود دارد که این گروه ها بیش از گروه های دیگر، نسبت به حوزه های دیگر تجربه، که به آنها علاقه ای ندارند، یا نسبت به حوزه هایی از واقعیت که ممکن است موجب به تحلیل رفتن(57) موقعیت شان در جامعه شود و یا پیش فرض های اساسی ایدئولوژی و فلسفه زندگی شان را مورد تردید قرار دهد، کور و غافل باشند(58).
بدین ترتیب، در فضای اجتماعی(59)، ما مختصات مکان - زمان مشابه با فیزیک نسبیت جدید داریم. درست همان طور که آموخته ایم که در فیزیک نجومی(60) جهت ارزیابی مشاهدات محقق، موقعیت فیزیکی وی را به حساب آوریم؛ به همین نحو باید بیاموزیم که مؤلفه های(61) فرهنگی و تاریخی معرفت را که از موقعیت اجتماعی دانشمند ناشی می شود به حساب آوریم.
اگر انتخاب موضوع معرفت و نیز «دستگاه مفهومی تفسیر»(62) به عوامل وجودی موقعیت اجتماعی و هنجارهای فرهنگی بستگی دارد، در این صورت، برای «سرمایه گذاری علمی»(63)، تشویق وسیع ترین مواجهه بین استانداردهای متضاد توسط ترتیبات نهادی جامعه اهمیت فراوانی را داراست. چرا که فقط با مجاورت(64) و درکنار هم مطرح شدن نقطه نظرات جانبدارانه(65) و در حال ستیز، ظهور یک جهان بینی عام و شامل را می توان انتظار داشت. به عبارت دیگر، محدودیت های چشم انداز، برخاسته از جبر وضعیتی(66) آنچه به لحاظ ارزش گذاری توسط گروه های اجتماعی متفاوت مناسب تلقی می شود، فقط وقتی می تواند جبران شود که هر گروهی وادار شود در تفکر خودش، بینشها و بصیرت های(67) دیگر گروه ها با موقعیت های متفاوت در نظم اجتماعی(68) را به حساب آورد.
بنابراین، یک جامعه متکثر(69) مبتنی بر تضاد متقابل گروه های ناهمسود(70) - آن جامعه ای که آنچنان سازمان یافته است که از انحصار طلبی(71) هر گروه از رسانه های انتشار افکار جلوگیری کند - شرایط مطلوب و بهینه(72) گسترش معرفت را فراهم می سازد. تباین اهداف فرهنگی بین شرق و غرب، مسلمان و مسیحی، مدیترانه ای و نوردیک، مارکسیست و سرمایه دار، طرفدار آزادی(73) و طرفدار سلطه و اقتدار(74)، مبارزه مستمر اندیشه ها را فراهم می آورد - و برای آن، هر گروهی باید خود را همساز و آماده سازد. بنابراین می توان از طریق رشد مبنای وسیع تر معرفت که از پروسه فرهنگ پذیری(75) و انگیزش متقابل(76) برخاسته و در آن هر گروه ظرفیت ها و بصیرت ها و بینش های به طور فرهنگی تعین یافته خود را وارد می کند، بر جمود فکری(77) چشم اندازهای محدود فرهنگی فائق آمد.

رویکرد علم و فرد

این بخش پایانی به طور خلاصه بر نتایج نقطه نظر علمی در مورد فرد، به عنوان شخصیتی یگانه و نیز به عنوان عضوی از یک گروه اجتماعی اشاره دارد. این مسئله به ویژه مهم است که این نتایج، در زمانی که تاثیر علم بر زندگی انسان ها و جوامع موضوع نگرانی فزاینده است، باید صراحت یابد. در عین حال خود رویکرد علمی همچنان کانون توجه ما، باقی می ماند. وجوه معینی از این رویکرد می باید قبل از پرداختن به برخی نتایج کلی ترشان مورد توجه قرار گیرد.
هم علوم فیزیکی و هم علوم اجتماعی - تا آنجا که دومی طبق الگوی مشابه طرح می شود - مشخصات و خصوصیات معینی از وقایع را که درباره آنها تعمیم های(78) علمی می توانند ساخته شوند، منتزع می کنند. (بنابراین علم، بطوری که بزودی مورد تاکید قرار خواهد گرفت به پدیده های یگانه و منفرد(79)، خاص(80) و نامکرر(81) بی توجه است). به علاوه، یک علم به موازات بلوغ و کمال، قضایای کلی اش، شمول(82) بیشتری می یابد، تا آنجا که پیشرفته ترین علوم یعنی فیزیک به چنین تعمیم مجرد و با دربرگیرندگی مطلقی مثل
علم و زندگی شخصی
می رسد. علوم طبیعی درصدد ارائه نظم و قانونمندی های(83) پدیده های طبیعت، با رده بندی(84) آنها تحت قوانین علمی و جمع(85) آنها در یک چارچوب مفهومی شدیداً تعمیم یافته(86)، هستند.
به علاوه، چنین گزاره های کلی انتزاعی علم، عموماً شکل بیان ها و احکام احتمالی(87)، و نه الزامی، را به خود می گیرند. بنابراین، گرایش ها در درون علم معاصر نشان می دهند که دید نیوتنی جبری یا دترمینیستی راجع به کیهانی که با قوانین مطلق طبیعت اداره می شود، توسط «جهان بینی نسبی»(88) با مشخصه الگوهای احتمالی، کنار زده شده است. اتفاق اخیر، اعتبار دترمینیسم و قطعیت را به عنوان فرضی که اساس «تحلیل علّی»(89) است، از بین نمی برد، ولی به هر حال بنیاد قطعیت و دترمینیسم علمی را به مسایل اعداد بزرگ(90) و توزیع های فراوانی تغییر می دهد.
مباحث رایج در فلسفه علم نیز ما را آگاه ساخته است که دترمینیسم به عنوان یک پیش فرض روش شناختی مفید علوم، یعنی به عنوان یک اصل تحقیق عمل می کند. ولی پرسش هایی از قبیل اینکه آیا ذاتاً جهان جبری یا متعین است و یا نامتعین و غیرجبری و یا احتمالاً هر دو، اکنون به عنوان پرسش های متافیزیکی که بیرون از قلمرو علوم قرار دارند شناخته می شوند(91).
در این ارتباط ممکن است به اصل معروف «عدم قطعیت هایزنبرگ»(92) اشاره کنیم. به طور تقریبی؛ این اصل بیان می کند که مسیر یک الکترون منفرد غیرقابل پیش بینی است، چون «عمل مشاهده» خودش بر رفتار پدیده های تحت بررسی تاثیر می گذارد. این مشاهده بر ویژگی احتمالی فیزیک جدید تأکید می کند. در عین حال، قابل پیش بینی نبودن رفتار یک الکترون تنها، به هیچ وجه امکان دستیابی به تعمیم های فیزیکی را از بین نمی برد؛ زیرا، اگرچه الکترون های منفرد ممکن است به طور پیش بینی ناپذیری عمل کنند، یک جمع الکترونی در یک «ساخت میدان اتمی»(93)، با درجه بسیار بالایی از نظم آماری عمل می نماید - آن طور که رسیدن به قوانین فیزیکی با درجه احتمال کافی تا تقریب نزدیک به تساوی را ممکن می سازد. علوم تعمیم دهنده، همیشه با چنین «پدیده های جمعی»(94)، و با الگوهای محتمل رفتار جمعیت ها، اعم از الکترون ها، حشرات، میوه ها یا موجودات انسانی سروکار دارند.
تعمیم های علوم زیستی و علوم اجتماعی - هرچند که احتمال خطاشان در بکارگیری یک مفهوم آماری به طور قابل ملاحظه ای بالاست - از همین رده است؛ و آن اینکه آنها برای کنش های افراد یگانه و منفرد اعمال نمی شوند. علوم زیستی نیز مثل اقتصاد؛ جامعه شناسی و روانشناسی با مفاهیمی مثل نوع(95)، میانگین، هنجار(96)، و تکرر(97) سر و کار دارند. دانشجوی علوم اجتماعی از اشتغال ذهنی(98) این علوم با میزان ها(99)، توزیع ها(100)، همبستگی ها(101) و دیگر ابزارهای اندازه گیری مجموعه ها(102) آگاه است. چنین اشتغال ذهنی، سال ها پیش توسط امیل دورکیم در مطالعات کلاسیک اش با عنوان خودکشی(1897) مورد تأکید قرار گرفت. در این اثر، وی اصرار ورزید که توجه جامعه شناس به دلایلی که فرد خاصی به زندگی خود خاتمه می دهد نیست؛ بلکه به سؤالات مربوط به میزان متفاوت خودکشی در گروه های گوناگون و ارتباط متقابل بین این میزان ها و دیگر پدیده های اجتماعی و فرهنگی است.(103)
تمرکز علم بر میزان ها، الگوها، و ثبات و تغییر ساخت ها (اعم از اجتماعی یا غیراجتماعی)، نتایج مهمی برای فرد انسانی دارد. شخصی که معتقد است می تواند با طرح دترمینیسم علمی از مسئولیت کنش ها و اعمال خود رهایی جوید (مثلاً با اظهار این جمله که: «من محصول میراث زیستی(104) و محیط اجتماعی(105) ام هستم و بنابراین مسئول آنچه می کنم نیستم») در واقع فهم سطحی از ماهیت دترمینیسم علمی را ابراز می دارد. قوانین علمی مبین آن نیستند که همه افراد به طریق خاصی تحت مقتضیات(106) معینی رفتار می کنند. بلکه تعمیم علمی، مشخصاً، بیان می دارد که احتمال وجود الگوهای رفتاری معینی در مورد یک جمعیت خاص بیشتر است. البته یک مورد خاص ممکن است از رفتار مورد انتظار گروه به عنوان یک کل، کم و بیش منحرف شود.(107)
به عنوان مثال، کارشناسان بی نظمی اجتماعی(108) نشان داده اند که مناطق معینی از شهرهای جدید در ایالات متحده دارای میزان های بالایی از تخلف نوجوانان(109) است. شخص حتی می تواند با درجه خوبی از صحت و دقت، تعداد موارد تخلفی را که سالانه در بعضی مناطق بروز خواهد کرد، پیش بینی کند. در عین حال بدترین مناطق تخلف، گهگاه افرادی را پدید می آورند که قضات دادگاه های فدرال می شوند. اگرچه احتمال آن که فرد پرورش یافته در چنین منطقه ای یک قاضی شود، به طور قابل ملاحظه ای کمتر از منحرف شدن اوست، با این حال واضح است که فرد به این دلیل که در منطقه شهری خاصی زندگی می کند، ضرورتاً مجبور نیست که فردی منحرف یا قاضی فدرال شود. در اینجا نیز اصول احتمالات در مورد گروه به عنوان یک کل، و نه برای یک فرد، بکار می رود. الگوی زندگی هر فردی نتیجه تعداد زیادی از نیروهاست که برخی ناشی از شرایط است که در آن فرد با دیگر افراد از همان محیط فرهنگی و اقتصادی(110) سهیم است؛ و برخی دیگر ناشی از منظومه های یگانه عواملی هستند که زندگی یک فرد بخصوصی را متمایز می سازند؛ و برخی هم برخاسته از تصمیم های خود فرد در نقاط استراتژیک مشخصی در حیاتش است.
اندیشه اجتماعی معاصر، به نحو فزاینده ای فیزیک اجتماعی مبتنی بر مدل منسوخ(111) مکانیکی جهان فیزیکی را رد می کند. مفهوم فرد به عنوان یک عامل فعال در دگرگونی محیط خود، تا حد زیادی جانشین دیدگاهی شده است که انسان را یک ابزار منفعل از فشارهای انعطاف ناپذیر محیطی می دید. هم فیزیک نوین و هم علم اجتماعی جدید - که ممکن است چنین نامیده شود - که نسبت به دترمینیسم متافیزیکی شدیداً ظنین اند؛ دترمینیسمی که می توانست، در قرن نوزدهم، لاپلاس را به بیان این نکته برانگیزد که اگر او وضعیت فعلی ذرات جهان را می دانست، می توانست آینده آن را به تمام و کمال پیش بینی کند.
بنابراین، علوم طبیعی تشخیص داده اند که گزاره ها و احکام شان، تلویحاً یا تصریحاً، بیان احتمالانند. نه اینها دیگر به عنوان قوانین مطلق حاکم بر حرکت جهان - از کوچک ترین ذرات(112) (کوانتوم) تا جهان در حال گسترش فیزیکدانان نجومی - نگاه نمی شود.
علوم اجتماعی، متأثر از اختلاف عظیم تر پدیده های مورد مطالعه شان، در مراحل نسبتاً آغازین رشد خود به اهمیت زیاد رویکرد احتمالی پی بردند. تقریباً همزمان با ظهور برنامه اگوست کنت برای علم جامعه در نیمه نخست قرن نوزده، کتاب آدولف کتله(113) به نام درباره انسان (1835) ظاهر شد که طرح کاربرد روش آماری را برای مطالعه کیفیت های فیزیکی انسان و نیز مشخصاً اخلاقی وی می ریخت. تا امروز، علوم اجتماعی، عمدتاً، علوم پدیده های گروهی(114) باقی مانده اند. بنابراین، مفاهیم جامعه شناسی، چنان که مارکس وبر خاطرنشان کرده است، به این احتمال وابسته است که انواع معینی از کنش های اجتماعی یا رخ داده اند، یا رخ می دهند و یا در آینده رخ خواهند داد.(115) تعمیم های جامعه شناختی راجع به طبقات اجتماعی، الگوهای فرهنگی، انجمن ها(116)، گروه های فشار، ملیت ها و امثال هم، به احتمال بیش و کم حضور یا عدم حضور انواع معینی از الگوهای نگرشی(117) و کنشی(118)، اشاره دارد.
این رویکرد علم (اعم از علم اجتماعی و علم طبیعی)، چنان که خاطرنشان کردیم، با تأکید بر احتمالات و الگوهای کنش، همراه با خود نتایج مهمی را برای حیات فردی انسان دارد(119). به عنوان مثال این واقعیت آماری که در یک جامعه خاص، خانواده طبقه متوسطه مجموعاً شامل شوهر، همسر و دو فرزند است، تضمین نمی کند که خانواده خاصی این چنین تشکیل شود، ضمناً هیچ تعهد اخلاقی را بر خانواده ها اعمال نمی کند که دو فرزند داشته باشند. هم چنین اگر میانگین سن ازدواج مثلاً 21 سال باشد، با این حال فرد آزاد است که زودتر ازدواج کند یا دیرتر و یا هرگز ازدواج نکند. واقعیت های آماری از این نوع، باصطلاح دورکیم، نمونه هایی از واقعیت های اجتماعی هستند و نه از واقعیت های فردی. واقعیت های اجتماعی نتیجه کنش متقابل افراد زیاد و وضعیت اجتماعی - تاریخی آنهاست. اینکه هر یک از این افعال فردی آزاد است یا جبری، به علوم ربطی نداشته و در واقع تابع تحقیق علمی نیست. با وجود این، به نظر می رسد - و این تعمیم احتمالاً موضوع مطالعه علمی است - افرادی که معتقدند آزادند و بر طبق آن عمل می کنند بیشتر محتملند که آزاد باشند تا افرادی که با انکار وجود انتخاب آزاد بدون هیچ تقلایی آزادیشان را تسلیم می کنند.
از این ملاحظات ما نتیجه می گیریم که علوم، سوالات مربوط به «جبرگرایی جهانشمول»(120) یا «عدم جبریت»(121) را باز می گذارد تا هر فرد در مواجهه با وضعیت حیاتی خودش نسبت به آن تصمیم بگیرد. چرا که این سوالات به انتخاب اخلاقی، وفاداری سیاسی، عقیده مذهبی و دیدگاه متافیزیکی مربوط هستند؛ حوزه هایی که علوم طبیعی و علوم انسانی نمی توانند در آنها مدعی صلاحیت(122) باشند. علوم اجتماعی می تواند برای تحلیل نتایج عام و شرایط مربوط به اعضای گروه های خاصی که راجع به این پرسش ها دارای این یا آن موضع هستند، کوشش کند. به هر حال مسئله این است که علوم نمی توانند به فرد بگویند چه موضعی باید بگیرد، یا چه نتایجی را جستجو کند، یا از چه نتایجی اجتناب ورزد. اما احتمالاً این ها مهم ترین پرسش هایی هستند که هر فردی باید خود تصمیم بگیرد. چرا که از طریق این انتخاب ها و تعهدهاست که وی معنای شخصی حیاتش و مبنای مسئولیت اعمالش را می یابد.

پی نوشت ها :

1. Khowledge, Science, and Individual Life, G.DeGre, opcit.
2. realizing
3. Conceptual Scheme
4. Perdicting
5. Verifying
6. Hypotheses
7. Controlling
8. adapting
9. desirability
10. Cultural norms
11. Truth-Values
12. Extra Scientific
13. rules internal
14. Social determination
15. Social Validation
16. Social utility
17. Cultural acceptability
18. distort
19. Conceal
20. exaggerate
21. autonomous truth-of scientific statements
22. Genetic Fallacy
23. یا درستی و نادرستی. م.
24. Karl Mannheim: Ideology and Utopia, New York, Harcourt. Brace & Co, 19.
25. Social Position
26. See especially Karl Mannhim: I deology and Utopia, New York, Harcourt, Brace & Co., 1936.
27. Value - relevance
28. Concealing
29. Confusion
30. Verification rules of the conceptual scheme
31. Observational data
32. Interpretative and analytical frameworks
33. Logicomathematical methods of demonstration
34. Sociological - existential
35. Syntactical
36. maxtrix
37. Truth - Value
38. توجه کنید که مولف در اینجا لفظ existential را بکار می گیرد از existence به معنی هستی که متمایز است از being به معنی وجود - و بین این دو که در ترجمه های فلسفی به فارسی مساوی شان می گیرند فرقی است اساسی.
39. implications
40. broad currents
41. subject matter
42. sociogenetiv basis
43. the culturally conditioned Knowledge
44. existential factors
45. Certain postulates
46. Process of approximation
47. isomorphic
48. Formal working definition
49. implications of naÏve relativism
50. Knower
51. scientific knowledge
52. Nature of reality
53. gnostician
54. The Limit of The knowing process
55. Case
56. opinion
57. undermine
58. 'Mannheim's Ideology and Utopia is in large a detailed and systematic analysis of this point.
59. Social Sphere
60. Astrophysics
61. Components
62. Conceptual apparatus of interpretation
63. Scientific enterprise
64. Juxtaposition
65. Partial
66. Situational determination
67. insights
68. Social order
69. pluralistic society
70. Conficting interest groups
71. monopolization
72. optimum
73. Libertarian
74. Authoritarian
75. Parochialism
76. acculturation
77. interstimulation
78. generalization
79. Unique
80. particular
81. unrepetitive
82. inclusive
83. regularities
84. Subsuming
85. incorporating
86. highly generalized conceptual framework
87. Statements of probability
88. relativistic world-wiew
89. causal analysis
90. Large numbers
91. Cf. Hans Reichenbach: The Rise of Scientific Philosophy,
Berkeley, University of California Press, 1952; see also the Publications of the institute for the Unity of Science.
92. Heisenberg indeterminacy principle
93. atomic field structure
94. Collective phenomena
95. typical
96. normal
97. recurrent
98. preoccupation
99. rates
100. distributions
101. Correlations
102. aggregates
103. Emile Durkhheim: Suicide, translated by John A . Spaulding and George Simpson, Glencoe, I 11., The Free Press, 1951.
104. biological heritage
105. Social Environment
106. circumstances
107. هم چنین آشکار است که اگر تعداد به اندازه کافی زیادی از افراد از هنجار خاصی منحرف شوند، الگوی احتمال نیز خود تغییر خواهد یافت.
108. Social disorganization
109. Juvenile delinquency
110. Cultural and economic milieu
111. antiquated
112. quanta
113. Adolphe Quetelet, sur L Homme
114. Sciences of group phenomena
115. Max Weber: The Theory of Social and Economic Organization, translated by A. M. Henderson and T.Parsons, New York, Oxford University Press, 1947, Chapter 1.
116. associations
117. attitudinal
118. action patterns
119. نمی خواهم امکان توسعه علوم تفریدگر (Individualizing sciences) را در تمایز با تأکید سنتی و رایج بر علوم تعمیم گر (Generalizing sciences) انکار کنم. به عنوان مثال گرایش های خاصی در تاریخ، روانشناسی ژنتیک، جامعه شناسی تفسیری و فلسفه اجتماعی وجودی اشاره به این جهت دارند. بحث من، در سراسر، اساساً حول علم در کاربرد عمومی ترش، آنچنانکه در سنت اثباتی، عقل گرا و تجربی توسعه یافته، بوده است.
120. universal determinism
121. indeterminism
122. competence

منبع: توکل، محمد؛ (1389)، جامعه شناسی علم: مباحث نظری، تهران: جامعه شناسان، چاپ دوم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط