تفوق طلبی نظامی فرانسه (1)

تفوق طلبی نظامی فرانسه در اروپا و بسیاری از مناطق ماورای بحار، در نوزدهم مه 1643، با انهدام ارتش هلندی اسپانیا در روکروی (1) توسط یک ارتش فرانسوی به رهبری دوک آنیگین (2) (بعدها، پرنس کنده (3)، "کنده بزرگ")
شنبه، 9 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تفوق طلبی نظامی فرانسه (1)
 تفوق طلبی نظامی فرانسه (1)

نویسنده: دوپویی ترور نویت
ترجمه: پیروز ایزدی


 
تفوق طلبی نظامی فرانسه در اروپا و بسیاری از مناطق ماورای بحار، در نوزدهم مه 1643، با انهدام ارتش هلندی اسپانیا در روکروی (1) توسط یک ارتش فرانسوی به رهبری دوک آنیگین (2) (بعدها، پرنس کنده (3)، "کنده بزرگ") 21 ساله آغاز شد. پیروزی چشمگیر دوک جوان بر نظامیان کهنه کار و آبدیده اسپانیا نشانه ی پایان تفوق نظامی اسپانیا (که از قرن شانزدهم برقرار شده بود) و نمایانگر ثمردهی تجدید سازمان نظامی ارتش فرانسه توسط صدر اعظم لویی سیزدهم یعنی آرمان ژان دوپلیسی، کاردینال دوک ریشلیو (4) بود.
در رأس بنیادهایی که توسط ریشلیو نهاده شد، رهبران نظامی لایق، مانند کنده، تورن (5)، لوگزامبورگ، ووبان (6)، کاتینات (7)، ویلارز (8)، واندوم (9)، بوفلرز (10) و ساکس و تعدادی از وزرای سلطنتی خبره مانند کولبرت (11) و لوو (12) که بنای شکوه و عظمت نظامی فرانسه را استوار ساختند قرار گرفتند.
فرانسه، در طی سال های صعود خود، تحت حاکمیت لویی چهاردهم "پادشاه خورشید نشان" قرار داشت (که از 1643 تا 1715 سلطنت کرد) و بلندپروازی و نقشه های ارضی او موجب بروز جنگ های بزرگی شد که در دهه های آخر قرن هفدهم، اروپا را عذاب داد. تفوق طلبی فرانسه ابتدا توسط ائتلاف های به رهبری انگلستان و هلند سد شد و سرانجام توسط بریتانیا در جنگ هفت ساله (63-1756) پایان گرفت، یعنی جنگی به راستی جهانی که در آن فرانسه قسمت عمده امپراتوری استعماری بزرگ خود را از دست داد.

هانری چهارم (کبیر)

پایان دوره طولانی جنگ های مذهبی - داخلی در فرانسه (فرمان نانتس (13)، 1598) پایان آخرین مبارزه فرانسه با هاپسبورگ های اسپانیا (معاهده ورون (14) نیز بود، خاندان حاکمی که فرانسه از آغاز قرن شانزدهم به صورت کمابیش مداوم با آن بر سر جنگ بود. هانری چهارم، پادشاه جدید فرانسه بر دشمنان خارجی و داخلی خود پیروز شده بود، اما به اندازه کافی زیرک بود که تشخیص دهد که با مصالحه و سازش خودخواهانه نیز می توان دستاوردهایی را کسب کرد که با شهامت و تهور نظامی قابل دستیابی است. منازعه با هاپسبورگ اسپانیا (و پسرعموهای اتریشی شان) بیش از آن که فراگیر شود، به حالت تعلیق درآمد. مسأله فلج کننده مذهبی، در داخل به طور موقت اینگونه حل شد که به هوگنوت ها (15) اجازه داده شد تا نوعی جمهوری مستقل بر اساس مراکز نفوذشان، عمدتاً در جنوب و جنوب غربی فرانسه بر پا دارند. اما مسأله مذهبی به تعویق انداخته شده بود، نه این که حل شده باشد. همه چیز بستگی به مهارت و بینش سیاسی پادشاه، نه تنها برای فرانسه بلکه برای اروپا نیز داشت.
در این زمان، انرژی کشور بستگی به برقراری مجدد نظم و بازسازی اقتصاد داشت، آن گونه که در خاطرات دوک سالی (16) نقل شده است، پادشاه در امور خارجی پروژه ای جالب برای "ایالات متحده اروپا" در سر داشت که پیشگام اتحادیه اروپای امروزی محسوب می شد. اما این که چقدر او جدی بود و نتایج طرح های گوناگونش چه می توانست باشد، موضوع حدس و گمان است. هانری چهارم، در سال 1610، توسط یک فرد متعصب ترور شد. پسرش لویی سیزدهم (که از سال 1610 تا 1643 سلطنت کرد) هنگامی که 9 ساله بود، جانشین او شد.

لویی سیزدهم (عادل)

منازعات داخلی

سلطنت لویی، توأم با شکاف ها، دسیسه ها و منازعات داخلی همراه بود. تا حدودی این امر، ناشی از جوانی پادشاه و زد و بندهای دائمی برای کسب قدرت و نفوذ در دربار و اشراف، سوگلی ها، مشاوران و ناصحان بود و تا حدودی نیز ناشی از آغاز مجدد جنگ های مذهبی و داخلی بود. مسائلی که با رسیدن هانری چهارم به قدرت حل نشده باقی مانده بود، دوباره ظهور کرد. گفتنی است که در این زمان، فرانسه تقریباً فاقد هرگونه نیروی مسلح بود.
صلحی که همراه با به قدرت رسیدن هانری چهارم به وجود آمده بود، در نادیده گرفتن عمدی ارتش و نیروهای دریایی، خود را نشان داد. به ویژه هانری اجازه داده بود تا گروهان های قدیمی ژاندارم ها (سواره نظام سنگین منظم) تقریباً منحل شوند. چون آنها در جنگ های داخلی علیه او به صف آرایی پرداخته بودند. حتی نیروهای حافظ امنیت خانواده سلطنتی، نیروهای افسانه ای محافظ خاندان سلطنتی (17) به شدت کاهش پیدا کرده بودند و برخی واحدها، فقط به صورت تشریفاتی به حیات خود ادامه می دادند و متشکل از رفقای قدیمی نظامی هانری بودند.
لویی سیزدهم، سوگلی هایش و وزرایش به تدریج نیروهای سلطنتی را بازسازی کردند و نیز واحدهای جدیدی اضافه کردند و واحدهای قدیمی را تقویت نمودند. به طوری که ارتش سلطنتی همواره دارای یک هسته مرکزی خوب آموزش دیده و حرفه ای بود. در جنگ های داخلی پی در پی گیج کننده ای که تا شکست نهایی هوگنوت ها (1628) کشور را در برگرفته بود، حرفه ای گرایی ارتش سلطنتی وجه ممیزه آن بود.
دشمنان لویی، تمایل نداشتند که افراد مسلح و افراد آماتور پرشور بر آنها رهبری کنند، اما ارتش های نجبا (بزرگ زادگان) و هوگنوت ها، نتوانستند در میدان نبرد در برابر ارتش سلطنتی تاب بیاورند. مشخصه این جنگ ها عملیات محاصره بود به ویژه محاصره حماسی پایگاه هوگنوت ها در لاروشل (18) (1628-1627). در پایان جنگ ها، کاردینال ریشلیو وزیر اعظم پادشاه بر دشمنانش پیروز شد. وی از آن زمان به بعد تا زمان مرگ (1642)، عملاً حاکم فرانسه بود.

ریشلیو

پایان یافتن جنگ های داخلی به ریشلیو امکان داد تا به شغل اصلی خود، یعنی امور خارجی توجه خود را معطوف سازد. از نظر ریشلیو، دشمن اصلی فرانسه خاندان هاپسبورگ به ویژه، هاپسبورگ های اسپانیا بودند که قلمرو و تعلقات تحت حاکمیت آنها، رو در روی فرانسه در تمام مرزها قرار گرفته بودند. از این رو، از سال 1629-1659 فرانسه تقریباً به طور مداوم در حال جنگ با اسپانیا بود. یا به طور مستقیم و یا به صورت نیابتی.
این جنگ ها، شامل جنگ جانشینی مانتوان (19) (1632-1629) و جنگ فرانسه - اسپانیا (1639-1635) می شدند که درست قبل از مداخله فرانسه در جنگ سی ساله (مرحله فرانسوی 48-1636) روی دادند و مدت ها پس از آن نیز به طول انجامیدند. فرانسه در این رشته منازعات علی رغم وجود شکاف های سیاسی، نهایتاً توفیق یافت. شکاف های سیاسی مزبور، توسط جنگ های داخلی مختلف از قبیل شورش فروند (20) علیه وزیر اعظم (1653-1648) و خیانت کنده، تجلی پیدا کردند. کنده پس از شکست، خود به عنوان رهبر شورش فروند به اسپانیایی ها پیوست (و تا سال 1659 به عنوان فرمانده کل ارتش اسپانیا خمت کرد).
موفقیت فرانسه در این دوره را می توان تقریباً به طور کامل به سیاست های ریشلیو نسبت داد. وی در ارتش اصلاحات ایجاد کرد و آن را مجدداً سارماندهی نمود و برخی از بدترین انواع سوء استفاده های نظامی فاسد الیگارشی را با تحت تبعیت درآوردن افسران طبقه اشراف در زیر لوای قدرت مرکزی از بین برد. وی در زمینه گسترش و حرفه ای نمودن نیروهای بومی فرانسه و پایان دادن به وابستگی سلطنت به نیروهای مزدور ماهر، اما نه همیشه قابل اعتماد (که به لحاظ تاریخی هسته اصلی رزمی ارتش فرانسه را تشکیل می دادند)، توفیق حاصل کرد.
ریشلیو همچنین نیروی دریایی فرانسه را بنیان نهاد. این نیرو پیش از وزارت او به زحمت به عنوان یک نیروی دائمی موجودیت داشت. برای دوره ای کوتاه (و قابل توجه)، نیروی دریایی در برابر اسپانیایی های به چندین پیروزی دست یافت. بزرگترین آدمیرال فرانسوی آن دوران، برادرزاده شایسته کاردنیال یعنی مایله برزه (21) (1649-1619)، بود.
اما دستاوردهای ریشلیو پس از او دیری نپاییدند. جانشین او، کاردینال مازارن (22)، (جولیو مازارینی، وزیر اعظم 1661-1642)، احازه داد تا نیروی دریایی افول کند و بنیان گذاری راستین آن، به عنوان یک نیروی حرفه ای (در حوالی سال 1669) توسط وزیر بزرگ نیروی دریایی، ژان پاپیتیست کولبر (1683-1619)، به لحاظ نظامی از ارزش اندکی برخوردار بود. با این حال، ارتش، میزانی از کارایی خود را حفظ کرده و شکوهمندترین دوران آن هنوز در پیش بود.

لویی چهاردهم (پادشاه خورشیدنشان)

سلطنت پادشاه خورشید نشان در سال 1643 آغاز شد، اما در واقع این مازارن بود که تا زمان مرگش در سال 1661 بر فرانسه حکومت کرد و در این زمان بود که لویی اعلام کرد که از این به بعد خود منصب وزیر اعظم را در اختیار خواهد گرفت. 54 سال بعدی، دوران شکوه و عظمت فرانسه بود، نه تنها در زمینه هنر، بلکه همچنین در زمینه امور نظامی. فرانسه در این دوران در اوج قدرت خود قرار داشت.
فرانسه در قلمرو نظامی، آنچنان خود را برای جنگ سازمان داده بود که هیچ قدرتی امید ایستادگی در برابر آن را نداشت. بلندپروازی لویی در گسترش اراضی، می توانست حتی اجداد تجاوزگر او را نیز به حیرت وادارد.

لووا

در حالی که کولبر به سازماندهی مجدد ساختار مالی کشور می پرداخت و برنامه بلندپروازانه ی ایجاد نیروی دریایی را بررسی می کرد، دشمن سرسخت او یعنی وزیر جنگ او نیز به همان اندازه شایسته بود. فرانسوا میشل لوتلیر (23)، مارکی دو لووا (91-1641)، به سازماندهی مجدد ارتش پرداخت. لووا در این کار از کمک های تورن برخوردار شد. تورن در سال 1660 مارشال - ژنرال شد و اختیارات کامل به او واگذار گردید و بر دیگر مارشال های معاصر و با ابهت خود برتری یافت. تورن از مساعدت های افسران تحت امر شایسته، اما عمدتاً فراموش شده خود- مارتینت (24) فوریلز (25) و دومتز (26)- که هر یک مسئول سازماندهی مجدد یک نیروی واحد یعنی به ترتیب پیاده نظام، سواره نظام و توپخانه بودند، برخوردار شد. نتیجه این تلاش عظیم عبارت بود از ایجاد ارتشی به راستی مدرن، یک نیروی حرفه ای دائمی خوب سازمان یافته، آموزش دیده تا حد درجه نسبتاً بالایی از کارایی و تابع یک وزیر قدرتمند که مورد حمایت یک دستگاه دیوان سالاری غیرنظامی بزرگ و کارآمد بود.
حمایت لجستیکی از ارتش های رزمی، به وسیله سیستم انبارداری ایجاد شد. توسط مهندس بزرگ ووبان تسهیل شد. عقلانی سازی لجستیک، همراه با کنترل متمرکز و هدایت و جمع آوری منابع اسنانی و مادی، ایجاد ارتش های بزرگ تر را میسر کرد. در حالی که در جریان جنگ سی ساله، یک ارتش رزمی به طور متوسط دارای حدود 19 هزار نفر نیرو بود، جنگ های قرن هفدهم لویی چهاردهم با ارتش هایی رزمی انجام می شد که دو تا سه برابر بزرگ تر بودند. در این دوره، برای مضاعف ساختن امتیازات فرانسه ارتش های معظم ایجاد شده توسط لووا به وسیله شاید بزرگ ترین کهکشان هنر نظامی که تاکنون به وجود آمده بود، رهبری می شد.

پی نوشت ها :

1- Rocroi
2- Duke of Enghien
3- prince of conde
4- Armand Jean du plessis cardinal-duke of Richelieu
5- Turenne
6- vauban
7- catinat
8- villars
9- vendome
10- Boufflers
11- colbert
12- louvois
13- Edict of Nantes
14- Treaty of Vervins
15- Huguenots
16- Duke of sully
17- Maison du Roi
18- La Rochelle
19- war of the Mantuan succesion
20- Fronde
21- Maille Breze
22- Mazarin (Giulio Mazarini)
23- Fransois Michel le Tellier
24- Martinet
25- Fourilles
26- Du Metz

منبع: ترور نویت، دوپویی؛ (1381) تاریخ جنگ ها، پیروز ایزدی، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دانشکده فرماندهی و ستاد معاونت پژوهش، 1381.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط